ارومیه و باراندوز و استفانوس!

      امروز فرصتی دست داد تا بزرگترین چالاب داخلی کشور را از آسمان بنگرم. ارومیه همچنان نفس می کشد و البته بهتر از پارسال … فعلاً همین را از من داشته باشید تا برسم به تهران! چرا که پرواز ارومیه با سه ساعت تأخیر روبرو است و نقداً تا ۱۰ شب مهمان مردم خونگرم این دیار زرخیز هستم. جای همگی خالی, ناهار را در بین خانواده ای کردزبان در روستای ممکان در بالادست رودخانه باراندوز صرف کردم؛ روستایی که قرار است به بهانه احداث سد باراندوز تماماً به زیر آب رود و مردم روستا تنها درخواست شان آن است که به جای دادن پول زمین و اموالشان, به آنها روستایی دیگر در مکانی مناسب هدیه دهند تا به سرنوشت اهالی روستاهای بالادست سد شهرچای دچار نشده و آواره حومه شهر ارومیه نشوند و بتوانند همچنان به زراعت و دامداری و باغداری و ماهیگیری خود ادامه دهند. نامش طاهر پایونی بود که به همراه همسر و سه فرزندش, یک پذیرایی بسیار ساده اما شدیداً دلچسب در زیر درختان آلو قطره طلا از من و آلن قربانی ...

پايان وبلاگ مهار بيابان‌زايي و فرود پايتخت!

آيا پايتخت فرو مي‌رود؟

     دست نگه‌داريد! براي ديدن فقر و فلاكت در سيماي مردم و سرزمين‌، نيازي نيست از پايتخت زياد دور شده و نگران گيلان، نايبند و كهنوج و محمد‌آباد ريگان و راور و روستاي بي بي زهراخاتون و دشت قهاوند همدان و مردمان ارسنجان و بيارجمند شاهرود و جنگل ابر و ميانكاله و گلستان و ... باشيد!
     لطفاً در پايان «وبلاگ مهار بيابان‌زايي»، بخوانيد تازه‌ترين سفرنامه‌ي مصور محمد درويش را و آغاز كنيد دور ديگري از تلاش براي بيداري و اطلاع‌رساني در حوزه‌ي محيط زيست وطن را ...
      چه محمّد درويش باشد و چه نباشد ...

چرا در دیار باد ، کسی به فکر مهار این سرمایه ارزشمند نیست؟!

    قرار بود ساعت 12 ظهر امروز با ماهان ایر از فرودگاه زابل به سمت تهران پرواز کنیم، اما تا حالا (حدود ساعت 16) هنوز هواپیما از تهران هم به راه نیافتاده است، چه رسد به ...

ادامه نوشته

بحران گورستان در سیستان!

    می دانم، اندکی غریب به نظر می رسد، اما باور کنید که "گورستان" هم می تواند یک بحران باشد؛ آن هم در پهنه ای که بیش از ...

ادامه نوشته

در دیار نیمروز خبری نیست!

    دیروز صبح (ششم اسفندماه 85) وقتی در فرودگاه زاهدان از پله های هواپیمای فوکر شرکت ایران ایرتور پایین آمده و از خیابان های شهر گذر می کردم، نخستین دریافتی که آشکار می نمود؛ وضعیت کاملاً معمولی زاهدان و نگاه عادی مردم بود که ظاهراً چون روزهای گذشته، بیشتر در اندیشه معاش خویش بودند تا دغدغه شنیدن صدای انفجاری دوباره! این در حالی بود که عمار رفیعی امام – همکار جوانم - مجبور شده بود مأموریت کاری خویش به زاهدان را از خانواده پنهان کند و به دروغ بگوید: عازم شیراز هستم، تا سبب ایجاد نگرانی در پدر و مادر عزیزش نشود!
    شاید برای همین است که نخستین احساس گردشگران غربی، پس از حضور در ایران معمولاً با گفتن این جمله بیان می شود که «فکر نمی کردیم، کشور شما تا این حد زیبا و ایمن باشد!»
    آسیب شناسی این رخداد را می سپارم به اهل فن آن و فقط اشاره می کنم به مدد بارندگی های اخیر، هوای بسیار متبوع و کاملاً بهاری و البته عاری از گرد و غبار، دستکم بر سراسر بلوچستان شمالی و سیستان حاکم است و ظاهراً تنها نگرانی کسبه شهر، تشدید تمهیدات امنیتی و دشواری ترانزیت کالای قاچاق در دو سوی مرز ایران با پاکستان و افغانستان، پس از حفر خندق و احداث دیوار حایل مرزی است؛ رخدادی که آشکارا اثر خویش را بر قیمت اجناس مراکز فروش شهر نشان می داد، هرچند که به گفته یکی از اهالی: «آن دیوار نیز، دیر یا زود سوراخ می شود!».

   پیوست:
  - از بروبچه های روزنامه اعتماد ملی که نگارنده و تارنمایش را مورد مرحمت قرار داده اند، سپاسگزارم.

در استان كرمان ، آرمان ما چيست؟ پسته‌داري يا طبيعت‌گردي؟!

      استان كرمان با برخورداري از 360 هزار هكتار باغ، نخستين استان كشور از اين منظر محسوب شده و افزون بر آن بيش از 380 هزار هكتار ...

ادامه نوشته

در ستايش باغ بي‌برگي ؛ پاييز ايراني!

      تقريباً بسياري از نقاط ايران چهره‌ي زمستاني به خود گرفته و در آستانه‌ي جشن سال نو مسيحيان جهان، درست مثل سال‌هاي دور كودكي ...

ادامه نوشته

در شهداد ، هوا بس جوانمردانه عالي است!

    وقتي آدم در نخستين روز از زمستان سال ۱۳۸۵ از سرماي فلج كننده‌ي منفي 25 درجه‌ي سانتي‌گراد شهرکرد، وارد محيط متبوعي با دماي ...

ادامه نوشته

در شهرکرد «هوا بس ناجوانمردانه سرد است»!

      در واپسین روز پاییز ۱۳۸۵در شهرکرد هستم، دیاری که خیلی ها به آن لقب بام ایران داده اند – همان گونه که به بروجن، بیجار ...

ادامه نوشته

حوضه‌ي آبخيز مُند در يك نگاه

 

     سفر اخيرم به استان بوشهر – كه در پست آينده به صورتي مشروح‌تر به آن خواهم پرداخت – بهانه‌اي شد براي نگارنده كه ياد چندين مأموريت گذشته‌اش در سال‌هاي 1379 و 1380 به اين استان بيافتد كه حميدرضا عباسي عزيز نيز همراهش بود؛ مأموريتي كه وظيفه‌ي آن بررسي و شناخت مهمترين مؤلفه‌هاي تشديد بيابان‌زايي در حوضه‌ي آبخيز رودخانه‌ي مُند (MOND) بود. آبخيزي كه به جرأت مي‌توان ادعا كرد توان بوم‌شناختي آن از متوسط كل كشور نيز بيشتر است؛ ميانگين بارندگي حدود 350 ميلي‌متر در سال (حجم ريزش‌هاي آسماني اين حوضه، معادل 4/3 درصد كل نزولات كشور است، در حالي كه تنها 8/2 درصد از مساحت ايران را به خود اختصاص داده است)؛ تنوع ارتفاعي قابل ملاحظه از صفر تا 3165 متر؛ حجم روان‌آبي حدود چهار برابر حوضه‌ي آبخيز زاينده‌رود (تقريباً برابر حوضه‌ي آبخيز سفيد‌رود بزرگ)؛ تمركز بيشترين منابع آب‌كارست كشور؛ تنوع‌زيستي قابل ملاحظه؛ پارك‌هاي ملّي، پناهگاه‌هاي حيات وحش و مناطق حفاظت‌شده‌ي پر‌شمار و گسترده؛ نخلستان‌ها، پرديس‌هاي انبوه و زيباي مركبات، دشت‌هاي وسيع و هموار كشاورزي، به همراه تراكم جمعيتي كمتر از ميانگين كل(57/0 ميانگين كشور) در شمار شناسه‌هايي است كه مدعاي فوق را به اثبات مي‌رساند.
    به همين بهانه در اين پست كوشيده‌ام تا تصويري موجز از اين آبخيز پهناور و رودخانه‌ي خروشانش ارايه دهم، رودخانه‌اي كه اغلب اوقات سيل‌هايي بنيان‌كن را به مردم سخت‌كوش ديار رئيسعلي دلواري ارزاني داشته و اهالي سختكوش آن ديار مقدس، به دليل عملكرد مديريتي ضعيف ما، بيشتر با نغمت سيل مواجه بوده‌اند تا نعمتش ...

ادامه نوشته

هشدار ؛ نفسهای نای بند به شماره افتاده است!

  
     ساعاتی پیش در پارک ملّی دریایی نایبند بودم؛ رویشگاهی 390 هکتاری که از آن با عنوان آخرین رویشگاه حرا در جنوب غربی آسیا یاد می شود و امروز به دلیل نگاه طبیعت ستیز و توسعه مدارانه حاکم بر مدیریت پارس جنوبی و بندرگاه عسلویه، نفسش به شماره افتاده است ...
    

ادامه نوشته

احساسي كه در آبشار پوتك تجربه كردم ...

     

    برخي اوقات و در مواجهه با پاره‌اي از اسناد نوشتاري پيشينياني كه دست‌كم صدها سال قبل از  نگارنده بر روي اين كره‌ي خاك زيست مي‌كرده‌اند، احساس ناسازه‌واري (پارادوكس‌گونه‌اي) را تجربه مي‌كنم ؛ احساسي كه يك سويش غرور است و رضايت و سبكبالي و شوق و سوي ديگرش «شرم» و سرافكندگي و خشم و حيرت!
    و واپسين باري كه اين تجربه را كردم، همين ديشب بود ... از آبشار پوتك برمي‌گشتم، از آبشاري كه ميليون‌ها سال است قلب كوهستان سرافراز دنا را در مختصات جغرافيايي 30 درجه و 59 دقيقه و 4/0 ثانيه‌ي عرض شمالي و 51 درجه 22 دقيقه 18 ثانيه‌ي طول شرقي و در بلنداي 2424 متري از سطح دريا مي‌شكافد و گواراترين و پرترنم‌ترين آب حيات را به مردمان سخت‌كوش آبادي‌هاي آب‌سپاه و دشت رَز هديه مي‌دهد و هنوز هم ...

ادامه نوشته

بادی که می توانست مساعد باشد!

 

      در شماره‌ي 23 از مجله‌ي بخارا، جمله‌اي را خواندم كه برايم سخت شنيدني و تأمل‌برانگيز بود؛ جمله‌اي از فرزانه‌ي مشهور قرن بيستم، لئوپلد سدار سنگور - Léopold Sédar Senghor - معروف به وجدان آفريقا، نخستين رئيس جمهور سنگال پس از رهايي اين كشور از دامن استعمار فرانسه كه در 31 دسامبر 1980، داوطلبانه از قدرت كناره‌گيري كرد و از آن زمان تا هنگام مرگ در 95 سالگي، اغلب اوقات خود را همچون گذشته به مطالعه و انتشار نظريات و اشعار خود پرداخت تا اينكه در ژانويه 2002، جان به جان‌آفرين تقديم كرد.
     به گمانم  آن  جمله - كه شايد بسياري از شما نيز آن را خوانده يا شنيده باشيد – بايسته‌ترين حسن ختام سفرنامه‌ي بياباني محمّد درويش ...

ادامه نوشته

پايان راه و نهايت چشمداشت ما از كوير چيست ؟ - 3



     نه! اين پايان راه و نهايت انتظار ما از كوير نيست! چه، اگر بتوانيم وابستگي معيشتي به سرزمين را كاهش داده و سهم بخش خدمات و صنعت را در توليد ناخالص ملّي بيافزاييم، آنگاه درخواهيم يافت كه چگونه بيابان‌ها و كويرهاي ما از سرزميني نفرين شده به پهنه‌اي جذاب و درآمدزا بدل خواهند شد. گفتني آنكه مدیریت صحیح بر منابع آب به معنای ...

ادامه نوشته

آيا هر سرزميني كه توان روياندن ندارد ؛ بي‌ارزش است؟ - 2


     به نظر مي‌رسد اين پندار غالب در اذهان كه كوير را مترادف با دشنام پست آفرينش مي‌شمرد، ريشه در حاكميت تاريخي ارزش‌ها و فرهنگ زراعي و كشاورزي بر ايران‌زمين داشته است. چه، در گذشته اصلي‌ترين راه تأمين معيشت مردم كشاورزي بود و به همين دليل طبيعي است كه انتظار داشته باشيم از كوير به عنوان مايه‌ي بدبختي و سرزميني شوم و نفرين شده ياد ‌شود. امّا راست آن است كه هر كوششي براي تغيير شرايط طبيعي كويرها و بيابان‌هاي واقعي ايران ناممكن و بي حاصل است و نبايد چشم اميد داشته باشيم كه روزي اين خشكستان‌ها به كار كشت و زرع بيايند. به عبارت ديگر و در شرايط كنوني، دست‌كم در يك پنجم از مساحت ايران مطلقاً امكان فعاليت انساني وجود ندارد و به كوير نيز همچون جنوبگان، يا ستيغ‌هاي مرتفع‌تر از ۴ هزار متر، بايد به منزله‌ي سرزميني خالي از سكنه نگاه كرد. در عين حال نبايد بر اين باور غلط و ديرينه‌ي خويش اصرار ورزيم كه هر سرزميني كه توان روياندن ندارد، بي‌ارزش است.
    كافي است نگاهي به گزارش سال 2006 برنامه‌ي محيط زيست سازمان ملل متحد با عنوان: «وضع جهاني بيابان‌ها»، بيندازيم: «در صورت احداث نيروگاهي خورشيدي در صحراي آفريقا - منطقه‌اي كه 800 در 800 كيلومتر وسعت دارد – مي‌توان نه‌تنها برق همه‌ي آفريقا كه نياز همه‌ي مردم جهان را تأمين كرد.»
    دم دست‌ترين شاهد كه تأييدي است بر ريشه‌دار بودن اين پندار نادرست، حتا تا عالي‌ترين سطوح برنامه‌ريزي كشور، رخداد غم‌انگيز و شرم‌آوري است كه در سد سيوند شاهد آن هستيم. سدي كه به بهانه‌ي فراهم آوردن تسهيلات براي روياندن بيشتر سرزمين، به راحتي اين مجوز را دريافت مي‌دارد كه نه تنها بيش از 200 برابر بودجه‌ي بزرگترين نهاد متولّي پژوهش منابع طبيعي در كشور، اعتبار جذب كند؛ بلكه شوربختانه‌تر بتواند با آبگيري خود، يكي از ديرينه‌ترين كهن‌زادبوم‌هاي شناخته شده‌ي بشري را در تنگه‌ي بداغي براي هميشه نابود سازد. مورد ديگر هم پيشنهاد ساخت كارخانه‌ي سيمان بيارجمند در مجاورت زيستگاه منحصربه فرد خارتوران است  كه در صورت احداث، بي گمان حيات آن اندك گونه‌هاي نادر جانوري را نيز با مخاطراتي بيشتر مواجه خواهد ساخت.

 

در ستايش عاشقانه‌ترين آبشار ايران ؛ دره‌ي عشق!

 
      در اين پست دلم مي‌خواهد خواننده‌ي مشتاق طبيعت وطن را با خود همسفر كرده و به اتفاق يكديگر راهي جنوب استان چهارمحال بختياري شده تا از منحصربه‌فردترين آبشار ايران ديدن كنيم ... آبشاري كه بسياري لقب بلندترين آبشار ايران را نيز به او داده‌اند ... امّا من ترجيح مي‌دهم كه همان حكايت عاشقانه را در مورد آن بپذيرم كه مردم محلي سالهاست دهان به دهان براي فرزندانشان نقل مي‌كنند ...

 

پيوست:
1. به گزارش سازمان بين‌المللي شفاف‌سازي، مفاسد مالي و اقتصادي دولتي در ايران سالي 34 ميليارد دلار به اقتصاد ملّي ضربه مي‌زند ؛
2. يك خبر خوش! هيچ يك از نقاط ايران در شمار آلوده‌ترين مناطق جهان در سال 2006 قرار نگرفتند ؛
3. واكنش نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به تازه‌ترين توصيه‌ي رئيس‌جمهور در مورد اينكه هر خانواده‌ي ايراني بايد شش بچه داشته باشد!

ادامه نوشته

سفر به ديار گود عروس! - 21

  

       به بيست و يكمين بخش از بيابان‌نامه‌ي خود رسيدم؛ بيابان‌نامه‌اي كه به بهانه‌ي «سال جهاني بيابان و بيابان‌زايي» آغاز شد و امروز، روايت آن در واپسين روزهاي سال 2006 مي‌رود تا به نقطه‌ي پايان نزديك شود ...
      

ادامه نوشته

كسي مي‌داند «چاه خربزه» كجاست و چرا مشهور است؟!


      اينجا «چاه خربزه» يا به قول اناركي‌ها « چَه‌ خربيزَه‌» است! خوب مي‌دانم اين مكان دست كم براي راننده‌هاي خط ترانزيت شمال به جنوب كه از دامغان به سوي بندرعباس روانند، آشناست ... امّا براي ديگران، شايد نه!
      در نهمين روز ارديبهشت‌ماه سال جاري، هنگامي كه قصد دل كندن از بياضيه و جندق و مصر را داشتيم، درست در هنگامه‌ي بدرود با سرزمين تب‌دار خور و بيابانك، چشمم به اين معدن قديمي افتاد كه در مسير جندق به انارك، بعد از گذر از چوپانان و الله‌آباد و پيش از چاه گربه، يعني در 35 كيلومتري شمال شرق انارك مي‌تواني از كنار آن بگذري و اندكي به شيوه‌هاي زيستن پدران‌مان در اين سرزمين پهناور بيشتر نزديك شوي ...
     

ادامه نوشته

بياضيه ؛ دژي كه تاريخ در آن از حركت بازايستاده است! - 19


   

     سفرنامه‌ي «مصر» را يادتان هست؟ مقارن ظهر هشتم ارديبهشت ماه سال جاري ديدار كوتاه، امّا ماندگار من از «مصر» به پايان رسيد و به همراه عمار رفيعي امام، علي كريمي و محمّد ذوالفقاري راهي منزلگاهي ديگر در ديار ديرآشنا و كهن‌زيست «خور و بيابانك» ، واقع در منتهااليه شمال شرق قلمرو سياسي استان اصفهان شديم. دياري كه با مشاهده‌ي در و ديوار گلي و فرتوتش و شعارهاي رنگ‌پريده‌ي سياه‌رنگي كه به نظر مي‌رسيد با ذغال نوشته شده‌اند، احساس مي‌كردي دوباره به آغازين روزهاي زمستان 1357 بازگشته‌اي! چرا كه در بياضيه هنوز مي‌توانستي اين نخستين شعار مشهور و ساده‌ي دوران انقلاب را ببيني كه :

« درود بر خميني »

    كاش مسئولين گردشگري ما قدر اين در و ديوار گلي بياضيه را مي‌دانستند و با اختصاص بودجه‌اي درخور، آن را به يكي از مهمترين پايگاه‌هاي گردشگري در ايران مركزي بدل مي‌كردند ...
    امّا بياضيه دقيقاً كجاست؟ چرا جايگاهي ممتاز در دل تاريخ دارد؟ چرا هنوز مورد احترام مردم محلي است و چرا اينك بيشتر به شهر ارواح مي‌ماند تا واحه‌اي خرم با نخلستان‌هايي شاداب در حاشيه‌ي چالاب كويري خور؟
اينها پرسش‌هايي است كه در نوزدهمين بخش از بيابان‌نامه‌ي خود، كوشيده‌ام تا با تو خواننده‌ي مشتاق «مهار بيابان‌زايي» در ميان نهم ...

 

ادامه نوشته

گزارش نخستين بازديد اعضاي كميته‌ي ملّي طبيعت‌گردي از سايت مرنجاب


 

    همان‌طور كه پيش‌تر اشاره كردم، مقارن ظهر روز چهارشنبه – پنجم مهرماه 1385- نخستين گام عملي براي اجرايي كردن مصوبات كميته‌ي راهبري طبيعت‌گردي برداشته شد و گروهي 28 نفره مركب از كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، وزارت جهاد كشاورزي و سازمان حفاظت محيط‌زيست راهي كوير مرنجاب شدند تا از نزديك با قابليت‌‌ها و استعداد‌هاي پيدا و نهان اين عرصه‌ي جذاب طبيعي آشنا شوند؛ گروهي كه در بين آنها مديراني عالي‌رتبه همچون ...

ادامه نوشته

سندي انكارناپذير در تأييد تشديد بيابان‌زايي در دشت مسيله‌ي قم


 سال 1985

تصوير ماهواره‌اي TM از دشت مسيله - 1985

سه‌شنبه‌ي هفته‌ي گذشته – 21/6/1385 – به اتفاق همكاران مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان قم از نواحي جنوبي دشت ۱۰ هزار هکتاری مسيله  - دشتي كه روزگاري نه چندان دور  به سبب پوشش انبوه گياهي و تنوع حيات وحشش با عنوان شكارگاه سلطنتي خطاب مي‌شد –  بازديد به عمل آمد. بازديدي كه در آن به وضوح يكي از آشكارترين روندهاي شتابناك بيابان‌زايي انساني را مي‌شد از نزديك و با چشم غير مسلح مشاهده كرد.

همان جا ... 17 سال بعد!!

همان مكان ... 17 سال بعد! كاهش پوشش گياهي به وضوح نمايان است.


     مناطق مورد بازديد عبارت بودند از: حوالي روستاي مشك‌آباد، قلعه سنگي، محمّد‌آباد و آبادي كاج تا هفت لول. مناطقي كه تا همين يك دو دهه‌ي پيش - همان طور كه از مقایسه دو تصوير ماهواره‌اي تي ام مربوط به سال 1985(1364) و ای تی ام  مربوط به سال ۲۰۰۲ مشخص است -  از پوشش گياهي انبوهي با غلبه‌ي Aleropus برخوردار بودند؛ اما بعد از افتتاح سد 15 خرداد  در سال 1373 و آبگيري مخزن سد – آن هم به رغم مخالفت جدي بدنه‌ي كارشناسي وزارت نيرو در آن زمان -  امروز ديگر به دشواري بتوان حتا آثاري اندك از بقاياي آن پوشش انبوه و تنوع زيستي منحصر به فرد را ملاحظه كرد. به نحوي كه هم‌اكنون نيز به طور متوسط سالي يك متر از ارتفاع سفره‌ي آب زيرزميني در منطقه كاسته مي‌شود. در حقيقت،  آنچه که از افتتاح این سد باقیمانده، جز ایجاد یک گردشگاه تفریحی رایگان برای اهالی دلیجان و پرآب شدن چاه‌های پایین دست به واسطه‌ي نفوذ بیش از حد آب در بازوی چپ سد، نبوده است و مردم شهر قم كماكان مجبورند آب آشاميدني خود را به صورت گالني خريداري كنند!
     اينك نيز براي جبران مافات، دولتمردان تصميم گرفته‌اند تا طرح انتقال آب از سرشاخه‌هاي رودخانه‌ي دز به قم را در دستور كار قرار دهند. طرحی بسيار گران‌قيمت که صرف نظر از مخالفت گروه‌هاي طرفدار محيط زيست در استان‌هاي متأثر از رودخانه‌ي دز، برآورد هزینه‌ي اولیه‌ي  آن در حدود  3500 ميليارد ريال بوده، اما اکنون پس از سپری شدن  چندین سال از آغاز طرح و پیشرفت تنها 25 درصد از اجرای کل پروژه، برای تأمین هزینه‌های آتی آن، رقمی در حدود 4 هزار میلیار ریال اعتبار درخواست شده است! که طی مصوبه‌ي سفر استاني آقاي احمدي نژاد به قم، مبلغ يك هزار میلیارد ریال از آن در بودجه‌ي سال جاري دارای ردیف شد.

     برای دیدن عکسها و توضیحات بیشتر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید:

ادامه نوشته

سفر به «مصر» سرزميني كه گذر زمان در آن اهمیتی ندارد!

  

     و سرانجام بيابان‌نامه‌ي محمّد درويش در هيجدهمين گام به «مصر» رسيد!
     باور كنيد حتا براي آناني كه از نزديك با سرزمين مشهور فراعنه آشنا بوده و اهرام ثلاثه‌ي آن را هم ديده‌اند، تماشاي همتاي ايراني‌اش و گام نهادن در جبروت اهورايي‌اش تجربه‌اي متفاوت و ناهمتا محسوب مي‌شود ... بي‌دليل نيست كه كارگردان مؤلف سينماي ايران، بعد از يازده‌بار دوباره‌نويسي فيلمنامه و بازديد از اغلب مناطق بياباني و كويري كشور، سرانجام «مصر» را گرانيگاه اثر تأمل‌برانگيزش «خيلي دور، خيلي نزديك» قرار داد. واحه‌اي در 40 كيلومتري شرق جندق كه حضور جهانگردان خارجي در آن، يكي از شيرين‌ترين خاطرات 40 خانوار ساكن در آن است!
     و اينك اين شما و اين هم روايت صاحب اين قلم از حضور چندين ساعته‌‌ي خود و گروهش در مصر ...

پیوست:

۱- مرگ ۴۸ هزار چنار در خیابان ولی عصر تهران!

۲- حامیان شاه کوه به ۷۰۰ نفر رسیدند.

۳- مقاله اي مفيد از حامد قدوسي: ماليات محيط زيست

۴- اين گزارش را هم در شماره‌ي شنبه (25/6/85) روزنامه‌ي «آينده نو» حتماً بخوانيد:

نفس حيات وحش ايران به شماره افتاده است!

۵- انگشت نماها از محمد آقازاده!

۶- ۹۰ درصد سدهای ایران توجیه فنی ندارند!

ادامه نوشته

جندق ؛ آبادبومي كه نه «هماورد» كوير كه «هماغوش» اوست! – 17

 

ميدان اصلي جندق


    و سرانجام در نيمروز دوّمين آدينه از دوّمين ماه نخستين فصل سال 1385 به جندق رسيديم ... آبادبومي كه بيشتر از هر كجاي ديگري در آن چابكي و آرامش و اصالت تاريخ را مي‌ديدي و نه خستگي آن را! شهري به غايت پاك و سپيد كه گويا از هماغوشي ديرينه‌ي آفتاب و شن لذّت هم مي‌برد! و آشكارا به شفيعي كدكني دوست‌داشتني زنهار مي‌دهد: هيچگاه اينگونه «شتابان» جبروت عالم تاب و بي‌مانند كوير را پست‌تر از طراوت باران و شكوفه‌ها نپندارد!

به كجا چنين شتابان
گون از نسيم پرسيد
... سفرت به خير امّا
چو از اين كوير وحشت
به سلامتي گذشتي
به شكوفه‌ها، به باران
برسان سلام ما را ...

     پس در هفدهمين بخش از بيابان‌نامه‌ي «مهار بيابان‌زايي» با محمّد درويش و گروهش (علي كريمي، عمار رفيعي امام و محمّد ذوالفقاري) همسفر شويد تا شما نيز چون ما باور كنيد كه جندق و مردمان صبور و آرامش، نشاني از كوير وحشت كه ندارند هيچ، پر از طراوت باران و عطر سحرانگيز زيتون هم هستند! البته به شرط آنكه از آنجايي كه عادت كرده‌ايم، نگاه كنيم؛ حركت كرده و منظر نويني براي ديدن برگزينيم تا عميقاً با سهراب همنوا شده و فرياد برآوريم:

گل شبدر چه كم از لاله‌ي قرمز دارد؟
چشم‌ها را بايد شست ...

    و باور كنيد كه ما چشمهاي‌مان را شستيم ... بخصوص وقتي كه درخت زيتوني هزارساله را در روستاي «هود»، آن آوردگاه كهن بجا آورديم!

 

ادامه نوشته

عبور از ناهمتاترين جاده‌ي ايران ؛ معلمان به جندق- 16

 

       در شانزدهمين بخش از روايت يازده هزار كيلومتري پيمايش مشهورترين كويرها و بيابان‌هاي مركزي ايران، به جندق رسيديم؛ شهري كه از قضا مردمانش هيچ عجله‌اي براي رسيدن به مقصد ندارند و اصلاً كدام مقصد؟! شايد براي همين است كه تا دلتان بخواهد براي احوالپرسي و پاسخ دادن به پرسش‌هاي اندك مسافران عبوري شهر وقت دارند؛ آن هم با رويي گشاده و چهره‌اي متبسّم ... ياد جمله‌اي از خالق مسافر كوچولوي دوست‌داشتني، آنتوان سنت اگزوپري عزيز مي‌افتم كه گفته است: «مهم فقط نفسِ حركت است. زيرا تنها همان است كه به طول مي‌كشد و نه مقصد كه چيزي نيست جز توهم مسافري در راه مانده...» با اين وجود، نمي‌‌فهمم چرا اين «توهم» بسياري از ما شهرنشين‌ها را رها نمي‌كند؟ هر چند بعيد مي‌دانم اگر شما نيز چون من از دل جاده‌اي بي‌انتها كه قلب بزرگترين نمك‌زار جهان را شكافته و در كيلومترها از مسيرش نه انسان، نه حيوان و نه هيچ جاندار و گياهي را نمي‌توانستيد ببينيد، ديگر مجالي و درنگي براي افتادن در دام اين توهم مي‌يافتيد ...

پيوست:
    

پیگیری های شیندخت و همنهاد را حرمت می نهم.

مرگ دلخراش ۶۰ راس آهو در منطقه حفاظت شده کالمند

ادامه نوشته

رضاآباد ؛ نمادي از مقاومت در برابر تجاوزگري باد و شن! - 15

 

موقعيت منطقه مورد بازديد در خارتوران


       در سالي كه كماكان شرق استان سمنان با خشكسالي دست و پنجه نرم مي‌كند، بي‌گمان اين از بخت‌ياري ما بود كه هفتمين روز ارديبهشت ماه 1385 در توران زمين (خارتوران)، يكي از پرآب‌ترين و خنك‌ترين روزها - دست‌كم در طول چند دهه‌ي گذشته – بود؛ روز پرطراوتي كه زيستمندان آفتاب خورده و سوخته‌ي توراني كمتر نظيرش را به جا مي‌آورند! و جاي شما خالي، عجب عطري در فضا پركرده بود، اين باران سيل‌آسايي كه تن خاك‌آلود بوته‌هاي تشنه‌ي توراني را شسته بود ... چقدر رنگ‌ها شفاف و زيبا به نظر مي‌آمدند و چقدر صداي پرنده‌ها به ترانه شبيه شده بود، پرنده‌هايي كه براي بسياري از فرزندان ايران‌زمين ديگر نه حتا چهره‌اي از آنها به ياد مانده و نه نجواي آرام‌بخش‌شان با گوش آنان آشناست ... و در چنين شرايطي نمي‌دانيد كه تا چه اندازه مي‌تواند گوش سپردن به صداي پاي آب سهراب كه با كلام شكيبايي فضاي اتومبيل‌مان را پر كرده بود، لذّت‌بخش، خاطره‌انگيز و شيرين باشد؛ شيريني‌اي كه هنوز هم طعم استثنايي‌اش را با تمام وجودم احساس مي‌كنم ...

همه‌ي روي زمين پيدا بود:
مردمان را ديدم
شهرها را ديدم
دشت‌ها را، كوه‌ها را ديدم
آب را ديدم، خاك را ديدم ...
و گياهان را در نور، و گياهان را در ظلمت ديدم ...
من در اين خانه به گم‌نامي نمناك علف نزديكم
من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم
و صداي، سرفه‌ي روشني از پشت درخت،
عطسه‌ي آب از هر رخنه‌ي سنگ،
چكچك چلچله از سقف بهار ...
من به آغاز زمين نزديكم ...

     و اينك پانزدهمين بخش از سفرنامه‌ي كويري خويش را در شرايطي به خوانندگان عزيز «مهار بيابان‌زايي» تقديم مي‌كنم كه ساعتي بيش نيست از منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي 34 هزار هكتاري  «قمچقاي» در مرز بين سه استان آذربايجان غربي، زنجان و كردستان بازگشته‌ام؛ سرزمين بكري كه با دره‌هاي بسيار عميق و رازآلودش، يكبار ديگر مناظر بديع فيروزآباد فارس را در برابر ديده‌گانم زنده كرد و مجدداً يادم انداخت كه اين دره‌هاي سرسبز رؤيايي را حتا نمي‌توان و نبايد با گراندكانيون آمريكا هم مقايسه كرد ... پس تا زماني ديگر كه اين مجال دست دهد تا به صورتي مشروح‌تر به قمچقاي و تمدّن ديرينه‌ي 3500 ساله‌ي «قلعه 40 پله» بپردازم، شما را دعوت مي‌كنم تا از بيابان خارتوران تا رضاآباد همسفرم شويد؛ تنها سرزميني كه هنوز پنج گونه‌ي نادر و پرارزش از خانواده‌ي گربه‌سانان را در خود پذيراست و از اين منظر نه‌تنها در ايران و آسيا، كه در جهان نظيري برايش نمي‌توان سراغ گرفت ...

ادامه نوشته

بيارجمند؛ سكونتگاهي غبار‌گرفته و خسته در دل خارتوران - 14

 

      بيارجمند، غريب‌ترين سكونت‌گاه قرار گرفته در حاشيه‌ي شمال شرقي دشت كوير و نزديك‌ترين همسايه به اندوخته‌گاه ارزشمند خارتوران، هدف چهاردهمين بخش از سفرنامه‌ي كويري «تارنماي مهار بيابان‌زايي» است؛ ديداري كه در نخستين ساعات بامداد پنج‌شنبه، هفتم ارديبهشت ماه 1385 رخ داد و ما به جاي لمس گرماي مشهور اين منطقه، مجبور شديم تن‌پوش‌هاي بيشتري را به تن كنيم تا نلرزيم!

ادامه نوشته

سفر به ديار شيخ حسن جوري و بايزيد بسطامي - 13

 

        مناسبت‌هاي پرشمار زيست‌محيطي در خرداد‌ماه، سفر به نواحي غربي حوضه‌ي آبخيز ده ميليون هكتاري درياچه‌ي نمك در سرشاخه‌هاي خر رود، قره‌چاي و شازند (استان‌هاي قزوين، همدان، مركزي و لرستان) و پاسخ به برخي پرسش‌هاي خوانندگان مشتاق مهار بيابان‌زايي - به ويژه كوشش در ترسيم و تبيين دلايل نابخردانه بودن استفاده از واژه‌ي بي‌هويت و پرناسازه‌‌ي «بيابان‌زدايي» -  دست به دست هم دادند تا ادامه‌ي روايت محمّد درويش از ديده‌ها، شنيده‌ها و چشيده‌هايش! از آبادبوم‌هاي آرميده در بزرگترين نمكزار جهان با وقفه‌‌اي ناگزير و نسبتاً طولاني مواجه شود؛ اينك با پوزش از پيگيران آن سفرنامه‌ي كويري كه به مدد روزنامه‌ي اعتماد ملّي، تارنماهاي روزنا، مگیران، دو در دو، بلاگ نیوز و چند دوست عزيز مجازي ديگر، شمار خوانندگانش از مرز 200 هزار‌نفر نيز فراتر رفته است، مي‌كوشم تا در نخستين ماه تابستان و فارغ از هياهوي فوتبال ايراني! آن سفرنامه‌ي خاطره‌انگيز و دلپذير براي من و ساير همراهانم را به پايان برده و برخي از مهمترين دريافت‌ها و نتايج حاصل از آن را بازگويم؛ سفرنامه‌اي كه پس از عبور از قتلگاه داريوش سوّم، در سيزدهمين بخش خود به منزلگاه شيخ حسن جوري  و بايزيد بسطامي (شاهرود) رسيده است ...

ادامه نوشته

سفر به سرزمین کودکی!

 

     ديروزم را در مخفيگاه يزدگرد، پادشاه مقتدر و هوشمند ساساني سپري كردم؛ سرزمين بزرگاني چون عبدالحسين زرين‌كوب و لوريس چكنواريان؛ پهنه‌اي كه با میانگین 250 نفر در هر کیلومتر مربع، يكي از پر‌تراکم‌ترین نقاط کشور محسوب مي‌شود ... و شايد بيش از هر جاي ديگري بوي كودكيم را مي‌دهد ... بوي سال‌هاي يك تا 5 سالگي!
      افزون بر 21 سال از آخرين ديدارم از بروجرد مي‌گذرد؛ در آن روزگار شهر خراشيده و زخمي از موشك‌هاي صداميان بود و به شدّت رنجور به نظر مي‌رسيد، امّا اين دليل نمي‌شد تا همسايه‌هاي مهمان‌نواز بروجردي، همسايه‌ي 15 سال پيش خود را فراموش كرده باشند و محمّد درويش 20 ساله را در ميان خويش پذيرا نشوند و ديروز در نخستين برخورد با همهمه‌ي شهر با خود مي‌گفتم: چقدر اين شهر هنوز زنده و با اصالت به نظر مي‌رسد ... و جالب آنكه تقريباً با هر كه صحبت مي‌كردم، صحبت از پيروزي تيم ملّي فوتبال ايران در برابر پرتقال مي‌كرد!

ادامه نوشته

فروچاله‌هایی حیرت‌انگیز در قهاوند!

 

      عقوبت نابخردي‌هاي مديريتي وزارت نيرو در دشت قهاوند (30 كيلومتري شمال شهر همدان و شرق نيروگاه حرارتي شهيد مفتح)كه منجر به ظهور «فروچاله‌هايي» ژرف و بزرگ در اطراف روستاي «همه‌كسي» و نارضايتي شديد روستائيان و كشاورزان منطقه شده، به همراه قطع يكسره‌ي چندين هزار اصله درخت از رويشگاه دست‌كاشت و منحصر به فرد كاج سياه (pinuse nigra) در اطراف سد اكباتان همدان (به بهانه‌ي افزايش ارتفاع تاج سد! آن هم به دليل كاهش حجم مخزن سد در اثر رسوبات بالادست) و اشاره به يكي از معدود رويشگاه‌‌هاي طبيعي و شاداب گونه‌ي قره‌داغ (nitraria schoberi) در ساحل غربي كفه‌ي كويري ميغان اراك به همراه بازديد از تنها رويشگاه طبيعي بلوط در استان مركزي (ارتفاعات شازند – اطراف روستاي سرسختي) در شمار مهمترين مشاهدات من و گروه همراهم (حميدرضا عباسي، عمار رفيعي امام، علي كريمي و محمّد ذوالفقاري) در طول سه روز اخير محسوب مي‌شود كه اميدوارم در نخستين فرصت ممكن بتوانم به شرح جزئيات درخوري از آن مشاهدات در فضاي مجازي بپردازم.
       تا آن زمان، اين نگاره‌ها را به علاقه‌مندان زيست‌بوم رنجور وطن پيشكش مي‌كنم. 

ادامه نوشته

الموت و فوتبال و حنانه!

 

ovan

دریاچه کم نظیر اوان (اثر طبیعی ملی) - شمال شرق قزوین (۲۱/۳/۸۵)

     تا ساعتي پيش در الموت بودم، سرزمين رمزآلود حسن صباح و يارانش. و از «آبي دره» تا مشهورترين درخت ايران «چنار خون» امامزاده  زرآباد و درياچه‌ي بي‌نظير اُوان، همه جا و همه كس بوي فوتبال مي‌داد ... در چهره‌ها مي‌توانستي برق اميد را ببيني، چه اين چهره متعلق به پيرمرد كشاورز زرآبادي «بخشعلي آزاد» باشد  و يا دخترك معصوم و نمكيني به نام «حنانه» كه با برادرش (همايون) از عشق به فوتبال و پيروزي ايران سخن مي‌گفتند ...
      اما بعد ... حيف شد! مردمان ما باز بهانه‌اي براي پاكوبيدن و شاد بودن را به راحتي از دست دادند ... هر چند به گمانم هنوز می توان به داشتن چنین تیم فوتبالی افتخار کرد و برایشان آرزوی موفقیت داشت.  
      بايد ببينم امروز اهالي دشت قهاوند همدان و سرشاخه‌هاي قره‌چاي در چه حال و روزي به سر مي‌برند و آيا باز هم اميدوارانه از فوتبال ايراني مي‌گويند؟!

ادامه نوشته