سقوط آزاد در سرمایه‌های اجتماعی! چرا؟

    دهم دی ماه 1393، زمانی که تمامی فرمانداران مراکز استان در یزد گردهم جمع شده بودند، مرتضی میرباقری - قائم مقام وزیر کشور در امور اجتماعی و فرهنگی – با لحنی آرام اما هشداردهنده خطاب به31 فرماندار حاضر یادآوری کرد: وضعیت سرمایه اجتماعی در کشور نگران کننده است. وی با اشاره به وجود سالانه نزدیک به 14 میلیون پرونده قضایی در محافل قضایی، یادآور شد که چنین حجم عظیمی از پرونده‌های باز برای جامعه‌ای که از 22 میلیون خانوار تشکیل شده و حدود سه میلیون خانوار هم، زنان سرپرستی خانواده را برعهده دارند؛ بسیار تأسف‌بار است. چرا که نشان می‌دهد تقریبا از هر سه خانواده، دو خانواده درگیر دادگاه و محاکم قضایی هستند و حاصل آن، 600 هزار زندانی جدید در سال است! در آن گردهمایی که موسوم به نشست تخصصی ملّی مشارکت‌های نهادمند اجتماعی بود، میرباقری آمارهای تکاندهنده‌تر دیگری هم مطرح کرد که جملگی حکایت از افول شاخص‌های مرتبط با سرمایه اجتماعی؛ یعنی پایه چهارم ثبات و پایداری هر حکومتی داشت. از این رو، از فرمانداران کلان‌شهرهای ایران خواست تا با کاهش نگاه‌های امنیتی و تسهیل‌کردن شرایط، زمینه را برای بازگرداندن نشاط به فعالیت‌های مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد فراهم سازند. توصیه‌ای که بی‌شک سازمان حفاظت محیط زیست برای تحققش در طول دو سال گذشته جانانه کوشیده است. از همین رو، سه شنبه گذشته در ادامه سلسله سخنرانی‌های علمی ماهانه‌ای که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار می‌کند، بحث سرمایه‌های اجتماعی در ایران در دستور کار قرار گرفت و با حضور دکتر سلیمان پاک‌سرشت، در تالار سرو پردیسان، فرازها و فرودهای این موضوع مهم واکاوی شد.

سلیمان پاک سرشت


    سلیمان پاک‌سرشت که اخیراً مجموعه پژوهش‌های دامنه‌دارش در این حوزه را در کتابی با عنوان: «سرمایه اجتماعی در ایران؛ وضعیت، چالش‌ها و راهبردها» منتشر کرده است؛ به آمارهای تکاندهنده‌ای از اُفول سرمایه‌های اجتماعی در کشور اشاره کرد و متذکر شد که اگر حاکمیت، به سرعت در اندیشه‌ی آسیب‌شناسی دلایل این رخداد خطرناک برنیاید، ممکن است شالوده‌ی انسجام جامعه‌ی ایرانی از هم بپاشد.

تازه ترین آمارهای مربوط به سال 1394

    به عنوان مثال، در برابر این پرسش که میزان اعتماد شما به محاکم دادگستری و دادگاه چقدر است؟ فقط 16 درصد از ایرانیان مورد پرسش میزان اعتمادشان را زیاد یا خیلی زیاد توصیف کرده‌اند. در مورد نیروی انتظامی، این میزان: 20.6 درصد؛ آموزش و پرورش: 30.4 درصد و صدا و سیما: 29:8 درصد بیان شده که آشکارا نگران‌کننده است. به ویژه اگر بدانیم که آمارهای اشاره شده مربوط به سال 1384 است و به گفته‌ی دکتر پاک‌سرشت که به آمارهای جدید مربوط به سال 1394 دسترسی داشت؛ وضعیت در سال 1394 و در اغلب موارد، بدتر شده که بهتر نشده است! در پژوهشی دیگر که توسط نهادی بین‌المللی با عنوان پیمایش جهانی ارزش‌ها به انجام رسیده، در حالی که 74.2 درصد از مردم نروژ، هموطنان خود را انسان‌هایی قابل اعتماد تشخیص داده‌اند، در ایران این رقم فقط 10.6 درصد بوده! که از بین کشورهای مورد بررسی، فقط دو کشور(مالزی با 8.8 درصد و ترکیه با 4.9 درصد) وضعیتی بدتر از ما داشتند. در مورد باور به رعایت هنجارهای اخلاقی، وضعیت حتی از این هم نگران‌کننده‌تر می‌نمود، چرا که مطابق بررسی‌های انجام شده، فقط 12.9 درصد ایرانیان اعتقاد دارند که میزان گذشت در جامعه امروز ایران زیاد است. در مورد امانتداری، این رقم 16.9 درصد؛ انصاف: 8.9 درصد؛ خیرخواهی و کمک به دیگران: 25.5 درصد؛ صداقت و راستگویی: 8.9 درصد و پایبندی به قول و قرار: 11.6 درصد بوده است. در عوض، 68.2 درصد از پرسش‌شوندگان، میزان دورویی و تظاهر را در ایران زیاد می‌دانند. این رقم برای تقلب و کلاهبرداری: 74.7 درصد و برای تملق و چاپلوسی: 72.8 درصد گزارش شده است. مهم‌تر از همه آنکه فقط 19.8 درصد از ایرانیان باور دارند که در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که مردمانش بر اساس انصاف و رعایت عدالت روزگار می‌گذرانند.

در حال ارایه مطالب در سالن سرو

    در بین مراکز استان‌های کشور هم بهترین وضعیت سرمایه اجتماعی در زاهدان، اهواز و اردبیل و بدترین وضعیت در اصفهان، تبریز و مشهد گزارش شده است. نکته‌ی تأمل‌برانگیز در این بررسی، وضعیت شهرهای مذهبی کشور چون مشهد و قم است که به ترتیب از منظر سرمایه اجتماعی در رتبه‌های پایین جدول، یعنی 27 و 21 قرار گرفته‌اند. همچنین در بین استان‌های کشور، در حالی که بهترین وضعیت، همچنان در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، اما استان تهران دارای کمترین سطح از سرمایه اجتماعی تعریف شده است که آشکارا نشان از تأثیر نامیمون حاشیه‌نشینی بر این ابر شهر ایران دارد. 
    آنچه که از ارایه‌ی تکاندهنده‌ی سلیمان پاک‌سرشت از افول سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ی امروز ایران زنهاردهنده‌‌تر می‌نماید، دلیل بروز چنین روندهای کاهنده‌ای است؛ اینکه ما کجای راه را اشتباه رفتیم که حاصل سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ای که برخوردار از یک حکومت دینی و متأثر از انقلابی مردمی و داعیه‌دار ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی در منطقه و جهان است، باید اینگونه روند کاهنده و تأسف‌باری را طی کند؟!

سقوط آزاد! چرا؟

    پرسشی که امیدوارم خوانندگان عزیز مهاربیابان‌زایی در فراهم کردن پاسخش به نگارنده کمک کنند. اما تا همینجا هم مشخص است که مدیریت بر جامعه‌ای که فقط ده درصد مردمش، می‌پندارند که می‌توان به یکدیگر اعتماد کرد، چقدر دشوارتر از مردم کشوری مانند نروژ است که حدود سه چهارم آحاد جامعه، هموطنان‌شان را قابل اعتماد توصیف می‌کنند. به راستی آیا مردان و زنانی که در این مملکت مسئولیت می‌پذیرند، متوجه این واقعیت تأمل‌براگیز هستند؟!

    فارغ از همه‌ی موارد مأیوس‌کننده، از یک نکته امیدوارکننده نباید گذشت؛ اینکه به رقم لکنت‌های فراوان و شواهد ناامیدکننده در افول سرمایه‌های اجتماعی در ایران، بازگشت نشاط و فعالیت محسوس شبکه‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی در طول دو سال گذشته، بسیار امیدوارکننده و نشانه‌ی کار بزرگ معصومه ابتکار و تیم همراهش در پردیسان بوده است؛ روندی که البته هنوز تا رسیدن به بلوغ کامل، راه درازی درپیش دارد و همه باید بکوشیم تا اعتماد ایجاد شده و شکوفایی مجدد سرمایه‌های اجتماعی در حوزه محیط زیست، مجدداً تجربه‌ی تلخ دولت‌های نهم و دهم را تکرار نکند.
    آمین.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد ماجرای مدارس جم می‌شود!

    در بین ازدحام کم‌سابقه‌ی وظایف و مسئولیت‌های متعددی که معصومه ابتکار این روزها برعهده دارد. روز گذشته خود را به مشهد رساند تا شخصاً در آیین کلنگ‌زنی از نخستین هنرستان جمشرکت کرده و بدین‌ترتیب، اعتقاد خود را به تأسیس مدارس جم (جامع محیط زیستی) نشان دهد.
    این شاید خوش‌ترین خبر برای عبدالحسین وهابزاده، بهمن عظیمی، محمّد درویش، شادی دیبایی و همه‌ی ایرانیانی است که آرزوی واقعی‌شان، برخورداری نظام آموزش و پرورش کشور از مفاهیم، آموزه‌ها و هنجارهای محیط زیستی در پرورش دانش‌آموزان ایرانی است.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد میدان می شود!


    وقتی در مشهد و در حضور استاندار، مدیرکل آموزش و پرورش و دیگر شخصیت‌های بلندپایه معصومه ابتکار می‌تواند کلنگ نخستین هنرستان جم را بر اساس منشور مدارس جم بر زمین بزند و آشکارا تأکید کند که تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش امروز نماد عینی یافت؛ بنابراین در هر شهر و روستای دیگری از وطن هم باید علاقه‌مندان بتوانند مدارس جم را راه‌اندازی کرده و با شتابی درخورتر، نسلی را پرورش دهیم که نگاهش به مواهب طبیعی، همچون نگاهش به ارزش‌های غیرقابل معامله‌ی زندگیش باشد.

منشور مدارس جم

    امیدوارم، مدیران عالی‌رتبه وزارت آموزش و پرورش، به ویژه آقای دکتر حمیدی (معاون تربیت بدنی) و دکتر ضیاالدینی (مدیرکل دفتر سلامت) با تعقیب این خبر، روند راه‌اندازی مدارس جامع محیط زیستی را در گستره‌ی ایران تسریع بخشند. دولت تدبیر و امید وارد سال سوم فعالیت خود شده و شاید راه‌اندازی مدارس جم و مدارس طبیعت، یکی از مهم‌ترین تغییرهای بنیادی و دستاوردهای این دولت در مواجهه خردمندانه، ریشه‌ای و فارغ از شعار با روند شتابان تخریب محیط زیست باشد.

آیین راه اندازی هنرستان جم در مشهد در حضور استاندار


    به سهم خود، از معصومه ابتکار و مادر بزرگوارشان که زمینی را در این خصوص اهدا کردند، قدردانی کرده و امیدوارم ایشان با همین جدیت در گفتگو با آقای فانی پیگیر مطالبات همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست باشند که در طول دو سال گذشته برای نگارش دقیق منشور مدارس جم، صدها ساعت کار کارشناسی پرچالش را راهبری و مدیریت کردند و در ده‌ها کارگاه آموزشی و همایش مرتبط برای ظرفیت‌سازی در این خصوص شرکت کرده و به راستی اینک چشم‌انتظار واکنش قاطعانه شما در حمایت از این تلاش شبانه‌روزی هستند.

     برای مطالعه بیشتر:

    - آلبوم تصویری مراسم کلنگ زنی از نخستین هنرستان جم در مشهد

    - یادداشت 28 مرداد سال گذشته نگارنده در باره‌ی آرزوی تحقق هنرستان‌های محیط زیستی

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

درود بر یاران عزیز مهار بیابان‌زایی ...

کانال اطلاع‌رسانی‌ام در تلگرام با نشانی زیر، در دسترس هموطنان عزیزمقرار گرفته است. لطفا علاوه بر عضویت در آن، درویش‌نامه‌ی تلگرامی‌ام  را به دوستانی که طبیعت وطن را دوست دارند، معرفی کنید ...

https://telegram.me/darvishnameh

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

برای بانویی که هنوز می‌تواند محیط زیست ایران را نجات دهد!

بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند
 بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند
  بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
  و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت
   از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها جریمه.

                                                                           شادروان قیصر امین‌پور

    یکی از مؤلفه‌های نشاندهنده‌ی نشاط و بالندگی در هر سازمانی، به ویژه سازمانی چون محیط زیست که برای حسن انجام مأموریت‌هایش نیاز به ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و افزایش آگاهی‌های عمومی دارد، عیار دست به قلم بودن و میزان آمادگی کارشناسان و مدیرانش در پاسخگویی در برابر نمایندگان رکن چهارم دموکراسی (رسانه‌هاست) و خلاصه میزان حضور داوطلبانه در بین مردم است. بر این بنیاد، در شمار اولویت‌های سازمان حفاظت محیط زیست، وضع مشوق‌ها و ارایه‌ی تمهیداتی است که با سهل‌تر شدن شرایط و کاهش نگاه‌های مراقبتی، نه‌تنها اجازه‌ی انتشار دیدگاه‌ها به صورتی آزادانه به تمامی کارشناسان علاقه‌مند داده شود، بلکه محرک‌هایی برای تشویق آنها که سکوت نمی‌کنند و منفعل نمی‌مانند هم در نظر گرفته شود. 
    از همین منظر، حتی دوره‌های آموزشی برای برخی از کارشناسان سازمان به منظور مواجهه‌ی حرفه‌‌ای‌تر با اربابان جراید در همان آغازین روزهای کار معصومه ابتکار تدارک دیده شد. با این وجود، مدرسان این دوره‌ها در گفتگوهای شخصی با نگارنده، آشکارا از واقعیتی تلخ سخن می‌گفتند: اینکه اغلب حاضرین در این دوره‌ها که خود در شمار نیروهای کاربلد سازمان هم محسوب می‌شدند، می‌گفتند: هیچ رغبتی به مواجهه در برابر رسانه‌ها یا نگارش یادداشت‌های تحلیلی/ انتقادی ندارند! چرا که به تجربه دریافته‌اند هر چه ساکت‌تر و بی‌سروصداتر خدمت کنی، کمتر آسیب خواهی دید و مورد عتاب و خطاب قرار خواهی گرفت.

تابلویی که در دفتر کارم از معصومه ابتکار دارم


    در چنین شرایطی است که نگارنده دست همکارانی چون امید باتو را سخت می‌فشارد که برخلاف رود شنا کرده و به رغم غلبه‌ی فضایی که مایل نیست تا سخنی یا مکتوبی گفته یا منتشر شود، جسورانه و صادقانه به انتشار دیدگاه‌های انتقادی‌اش می‌پردازد. این در حالی است که در برخی موارد، اختلاف نظر جدی با امید دارم و به هیچ وجه راهکار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست یا ادغامش در یکی از معاونت‌های متعدد وزارت جهاد کشاورزی را به نفع بازگرداندن توان تاب‌آوری به طبیعت وطنی که دوستش داریم، نمی‌دانم. 
    اما ما شاید بیشتر از هر گروه دیگری باید نشان دهیم که عمیقاً به راهبرد اصولی: «زنده باد مخالف من» باور داریم. و از این مهم‌تر باید درنگ کنیم که مگر چه کرده‌ایم که اینک کارشناسان دلسوزی چون امید باتو هم می‌خواهند دیگر با تو و محیط زیست نباشند؟! و عملاً به گزینه‌ای انتحاری می‌اندیشند!
    در چنین شرایطی، شگفتا که پس از انتشار یکی دو خبر و یادداشت از نگارنده در طول هفته گذشته که بازتاب‌های نسبتاً گسترده‌ی درون و برون سازمانی داشت، روز شنبه‌ی گذشته – 11 مهر 1394، بخشنامه‌ای به شماره 32375/94 از سوی مهناز مظاهری اسدی خطاب به چهار مدیرش در معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شد که آشکارا از زحمت نگارنده برای تبیین خطری که موجودیت سازمان متولّی طبیعت ایران را دربرگرفته، کاست!
    در آن ابلاغیه از مدیرانش خواسته بود تا زین‌پس بدون هماهنگی با وی، حق انتشار هیچ یادداشت، گزارش یا خبری را بر روی پرتال سازمان حفاظت محیط زیست ندارند. از مجید فدایی در اداره کل روابط عمومی سازمان هم خواسته بود تا مفاد این بخشنامه را رعایت کند.
    دقت کنید در شرایطی چنین بخشنامه‌ای از سوی عالی‌ترین مقام مسئول در حوزه آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده که عملاً شمار کارشناسان و مدیرانی که همچنان بی مهابای عواقبش، قلم زده و مصاحبه می‌کنند، به نسبت جمعیت هفت هزارنفری آن، بسیار اندک و در مقام مقایسه، چون بزرگی دیسکاوری در برابر خورشید است!

   سرکار خانم ابتکار که همچنان شما را مادر مهربان تمامی زیستمندان طبیعت وطن می‌دانم!
   آیا خبر از چنین رخدادهایی در مجموعه‌ی تحت امرتان دارید؟ آیا می‌دانید پیام خطرناک و نهفته در چنین بخشنامه‌هایی که از قضا با هماهنگی و توصیه‌ی مشاور رسانه‌ای‌تان، سرکار خانم فریبا ابتهاج تهیه شده، چیست؟ اینکه هر چه کمتر بنویسیم، کمتر مصاحبه کنیم و بیشتر سر درلاک خود فروبریم، کمتر هم در معرض بازخواست قرار گرفته و عافیت را در آغوش خواهیم گرفت.
به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی همان کاری را با سازمان می‌کند که مغول نتوانست با ایران بکند.
    بنده یکبار دیگر در ملاقات تاریخی‌تان با دو بزرگ محیط زیست ایران در دهم بهمن سال 1393، آشکارا یادآوری کردم که مهم‌تر و بزرگ‌تر از فاجعه‌ای که دارد در محیط زیست ما رخ می‌دهد، بلایی است که بر سر سرمایه‌های انسانی این سازمان مهم و راهبردی آمده و از شما خواهش کردم رفع مشکلات جان‌فرسای این عزیزان را در اولویت نخست کاری خود قرار دهید. اینک به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی، همچون شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمه جان پردیسان است. بخشنامه‌هایی که ترجمان سخن‌شان این است: دیکته ننویس، تا غلط‌هایت آشکار نشود!
همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی بارها این جمله را از من شنیده‌اند که «محمّد درویش نیامده‌ است تا حال طبیعت ایران را خوب کند. بلکه آمده ‌است تا حال شما را خوب کند.» و بر این باورم که اگر حال همکارانم خوب باشد، آنها بیشترین تلاش ممکن را برای ارایه ‌بهترین خدمات در حوزه آموزش، مشارکت و ضمن خدمت انجام خواهند داد.
    و حقیقت این است که اینک حال انسان‌هایی که باید در صف مقدم مقابله با طبیعت‌ستیزان قدرت‌سالار یا مخربان نادان قرار داشته باشند، اصلاً خوب نیست. و ما به جای آنکه مرهمی بر دردهای این عزیزان باشیم، با وضع مقرارتی پلیسی‌تر و صرف هزینه برای گیت‌های ورود و خروج پرسنل در پردیسان، نمک پاش این دردها شده‌ایم؛ دردهایی که سبب می‌شود دیگر درد طبیعت وطن را کسی حس نکند و همه روز جهانی بدون خودرو را فراموش کنند.

    خانم ابتکار عزیز!
    چرا باید بزرگانی چون بیژن فرهنگ دره‌شوری، عبدالحسین وهاب‌زاده، هنریک مجنونیان و ... با پردیسان قهر کنند؟ چرا برای دلجویی از ایشان خود رأساً وارد نمی‌شوید و اندیشکده بزرگان محیط زیست ایران را بنیان نمی‌نهید؟

نگارنده بر این باور است که 
    اگر مافیای سدسازی و تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب و طرح‌های گردشگری در شفارود گیلان، خرسان لردگان، مراش زنجان، تونل سبزکوه، داریان (کانی‌بل)، جنگل ابر، آشوراده و ده‌ها مورد دیگر همچنان بر حلقوم سازمان محیط زیست فشار می‌آورند تا مجوز بگیرند، همانگونه که برای جنایت‌های بزرگی چون گتوند و پل روگذر بر روی دریاچه ارومیه گرفتند؛
    اگر خبر امکان‌سنجی اجرای طرح ویرانگر اتصال خلیج فارس به دریای خزر توسط قرارگاه خاتم‌الانبیا را علاءالدین بروجردی رسانه‌ای می‌کند، آن هم بدون آنکه این طرح مراحل بررسی و اخذ مجوزهای ارزیابی را از سازمان حفاظت محیط زیست طی کرده باشد؛
    اگر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت تدبیر و امید در 22 شهریور 1393 درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای واگذاری یک شماره سه رقمی (150) برای ارتباط آسان‌تر با مردم را با این بهانه رد می‌کند که محیط زیست در شمار موضوعات حیاتی و اضطراری نیست که نیاز به کد خدماتی سه رقمی داشته باشد! آن هم در شرایطی که حتی شهرداری‌ها، شماره سه رقمی (137) دارند؛
و اگر وزارت آموزش و پرورش با دهن‌کجی کامل از تأسیس مدارس محیط زیستی و مدارس طبیعت همچنان سرباز می‌زند؛
برای این است که ما متحد نیستیم و ظاهراً دست‌هایی هم درکار است که متحد هم نشویم!
    مدام از سوی برخی از همکاران حضرتعالی از مدیرکل دفتر بازرسی گرفته تا مهناز مظاهری اسدی و زهرا جواهریان به بنده گوشزد می‌شود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی یا ان جی او ای نیستی! حالا یک مدیر دولتی هستی و نباید آشکارا از لکنت‌ها و نارسایی‌ها با مردم سخن بگویی!
    اما خانم ابتکار عزیز! مگر من و شما در تمام طول این سال‌ها برای بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی حوزه محیط زیست تلاش نکردیم؟ مگر ما خود را با افتخار یک فعال محیط زیستی و یک ان جی او ای نمی‌نامیم و به سابقه‌ی خود در این حوزه نمی‌بالیم؟ چرا حال که دوره قدرت شماست، باید محمّد درویش توسط نزدیک‌ترین افراد به شما با چنین صفتی به عنوان یک امتیاز منفی نامیده شود؟ جز آن است که متأسفانه ظاهراً روح احترام واقعی به مردم هنوز در برخی از ارکان عالی‌رتبه‌ی مدیریتی سازمان تحت امرتان هم دمیده نشده است؟! 

    غم‌انگیز است که در بالادست‌های پردیسان ، مرا یک ان جی او ایی دردسرساز می‌دانند و در بین برخی از کارمندان معترض سازمان با صفت «مدیر وارداتی» از محمد درویش یاد می‌کنند که حقوق‌های آنچنانی و حق مأموریت گزاف می‌گیرد و درد مردم محروم را نمی‌فهمد. و شما خود می‌دانید که بنده نه حق مأموریتی گرفته‌ام و نه اضافه‌کاری! وقتی به پردیسان آمدم، مستأجر آیارتمانی در سعادت‌آباد بودم و اینک در زیرزمینی 60 متری در مرزداران اجاره‌نشین هستم و مجبور شدم اتومبیل شخصی‌ام (پژوه 206) را هم برای تأمین هزینه تحصیل فرزندم بفروشم.

و البته با این وجود، خود را کماکان بیشتر از دیروز، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دانم، چون به کاری مشغولم که عشق زندگیم است ...

    خانم ابتکار عزیز:
   بنده در گفتگوی مفصلی که با شما در 22 مردادماه سال جاری پس از سفر به اردبیل داشتم، اعلام کردم که برای یک سازمان پویا، دست‌کم باید سرانه یک میلیون تومان در حوزه آموزش پرسنلش هزینه کرد. یعنی فقط ما نیاز به هفت میلیارد تومان اعتبار برای انجام آموزش‌های دقیق و کاربردی پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست داریم، تا بتوانیم در برابر موج فزاینده‌ی ‌درخواست‌های توسعه، خردمندانه‌ترین گزینه‌ها را به نحوی ارایه دهیم که نه طبیعت ایران آسیب ببیند و نه کشور از رشد اقتصادی و توسعه‌ی درخور و واقعی محروم ماند. در حالی که کل بودجه معاونت آموزش و پژوهش به دشواری به این رقم می‌رسد. در این میان، دو سال است که با تصویب نمایندگان مجلس، قرار بوده مبلغ ناچیز 500 میلیون تومان اختصاصاً به حوزه مشارکت مردمی اختصاص یابد که این امر هم محقق نشده است. بنده می‌دانم که دولت مشکل دارد، اما دیگر نه به اندازه تأمین 500 میلیون تومان! پس اشکال کار در کجاست؟

    سخن آخر آنکه
    هنگامی که در 25 آبان 1392 از محمّد درویش دعوت به همکاری کردید، گفتم که من یک فعال محیط زیستی هستم و نمی‌خواهم این صفتم را ... این عشقم را فدای یک پست دولتی کنم. شما فرمودید که تو همان محمّد درویش باش و به من هم کمک کن تا وضعیت نابسامان محیط زیست کشور بهبود یابد. همچنان بر آن عهد هستم. اما چنانچه بر این باورید که دیگر کمکی از دست محمّد درویش ساخته نیست و یا مشکلاتی که می‌آفریند بیشتر از سودهای ماندنش در پردیسان است، بدون کمترین آزردگی و با رضایت کامل حاضرم پردیسان را ترک کنم و همچنان با افتخار به دوران همکاری‌ام با بانوی دوست‌داشتنی محیط زیست وطن ببالم.

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ نیارزد به درد زرد شدن

تفاوت رفتار محیط زیستی سه مرد کابینه یازدهم!

    ماجرا برمی‌گردد به روزی که پس از هفت سال، مجدداً شورای عالی محیط زیست در سیزدهمین روز از آبان 1392 به ریاست رییس جمهور دولت تدبیر و امید تشکیل جلسه داد. معصومه ابتکار پس از پایان آن جلسه نسبتاً طولانی، با لبخند همیشگی‌اش به میان خبرنگاران آمد تا با امید و رضایت از نخستین مصوبه‌ی بسیار مهم شورا خبر دهد؛ اینکه مقرر شد تا در همه‌ی وزارتخانه‌ها، دفتری با عنوان دفتر محیط زیست دایر شود؛ اقدامی که در صورت تحقق می‌توانست زاویه‌ی بین محیط زیست و گرایه‌های اقتصادی را به کمینه کاهش دهد.

ظریف، فانی و گودرزی! چرا این همه تفاوت؟!

    نخستین مردی که به این مصوبه لبیک گفت: دوست‌داشتنی‌ترین وزیر دولت یازدهم، یعنی محمدجواد ظریف بود؛ مردی که به رغم دغدغه‌ها و مسئولیت‌های فراوان و نیز کمردرد شدیدش در آن مقطع، باز هم محیط زیست را فراموش نکرد و منتظر مجوز سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور هم نشد و دستور داد تا در اسفندماه همان سال، نام اداره کل سازمان‌های اقتصادی، تخصصی و بین‌المللی وزارت خارجه، به اداره کل محیط زیست و توسعه پایدار تغییر کرده و فعالیت‌های محیط زیستی را در دستور کار قرار دهد. به دنبال آن ماجرا، در دوازدهم اسفند 1392، مهم‌ترین تفاهم‌نامه‌ی تاریخ سازمان حفاظت محیط زیست با بزرگترین وزارتخانه کشور که به تنهایی نیمی از کارمندان دولت را مدیریت می‌کند، یعنی وزارت آموزش و پرورش به امضا رسید؛ تفاهم‌نامه‌ای که بر بنیاد آن مقرر شد تا بیش از 56 هزار معلم آموزش و پرورش از آموزش‌های محیط زیستی برخوردار شده و مدارس محیط زیستی در کشور راه‌اندازی شوند. با این وجود و شگفتا که پس از نزدیک به 20 ماه از آن تاریخ، نه‌تنها همچنان وزارتخانه علی اصغر فانی در برابر راه‌اندازی مدارس محیط زیستی آشکارا مقاومت می‌کند، بلکه حتی حاضر به تأسیس دفتر محیط زیست هم در آن وزارتخانه راهبردی نیست! چرا؟
    مقاومت علی اصغر فانی آنجا شگفت‌‌آورتر می‌شود که بدانیم دلیل ایشان در ممانعت از راه‌اندازی دفتر محیط زیست، مخالفت سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بوده است! همان سازمانی که مغز برنامه‌ریز دولتی است که به حق ادعا می‌کند در طول تاریخ تأسیس دولت مدرن در ایران، کابینه یازدهم، یگانه کابینه محیط زیستی ایران بوده است.
    و اینجاست که محمود گودرزی، بهانه را از علی اصغر فانی گرفت و در هفتمین روز از خرداد 1394، همزمان با مراسم امضای تفاهم‌نامه بین ایشان و معصومه ابتکار، خبر ازتأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در وزارت ورزش و جوانان داد؛ تفاهم‌نامه‌ای که تا امروز بیشترین توفیق در اجرای آن بدست آمده و علاوه بر اینکه حدود 20 فدراسیون به صف دوستداران محیط زیست پیوسته‌اند، 4 اداره کل تربیت‌بدنی هم در استان‌های البرز، تهران، کرمانشاه و همدان با محیط زیست هم‌قسم شده و نماد خود را یکی از گونه‌های جانوری ارزشمند طبیعت ایران تعیین کردند؛ جریانی که شتابناک در حال پیگیری است و تقریباً هفته‌ای نیست که دکتر رضا شجیع، مدیر جوان اما سختکوش و با انگیزه‌ی دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت ورزش و جوانان، خبر از یک اقدام محیط زیستی جدید در وزارت متبوع خود ندهد.
    اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا ظریف و گودرزی می‌توانند، اما فانی نمی‌تواند؟ آیا واقعاً او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد! کافی است نگاهی به سخنان پرشمار این مقام ارشد دولتی در طول دو سال گذشته بیاندازیم و سهم موضوعات محیط زیستی را در آنها رصد کنیم! اصلاً چرا راه دور رویم! لطفاً نگاهی به گزارش ایشان در باره‌ی برنامه‌های وزارت متبوعش در حضور حسن روحانی در نخستین روز از مهرماه سال جاری بیاندازیم تا دریابیم که محیط زیست هیج جایی در سخنان ایشان ندارد!
    چه دلیلی از این بالاتر که سال تحصیلی 95-1394 هم شروع شد، اما عملاً هیچ مدرسه محیط زیستی یا مدرسه طبیعت با مجوز وزارت آموزش و پرورش رونمایی نشد.

    سخن آخر آنکه
   از معصومه ابتکار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی کرده و شفاف به مردم توضیح دهد که این یک بام و دوهوا در محیط زیستی‌ترین دولت ایران به چه معنی است؟ چرا همچنان اغلب وزارتخانه‌های کشور از تأسیس این دفتر سرباز می‌زنند و چرا مدارس محیط زیستی راه نمی‌افتد؟! اصولاً چرا باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که خود برخوردار از دفتر محیط زیست است، آشکارا بگوید: نیازی به تأسیس چنین دفتری در دیگر وزارتخانه‌ها نیست؟!
    در باره‌ی ناسازه‌های دولت تدبیر و امید نسبت به اجابت آموزه‌های محیط زیستی، بیشتر خواهم نوشت ...

برای اروند که امروز 15 ساله شد

     خیلی دوست داشتم تا او را ترغیب کنم به همراهم دوری در پردیسان زده و 6.3 کیلومتر را راه‌پیمایی کنیم. اما در طول دو سال گذشته، روزهای اندکی پیش آمد که دعوتم را پذیرفت و یک ساعتی را با هم پیاده‌روی کردیم. تا اینکه چند هفته پیش بهش گفتم: در ازای چه پاداشی، امشب با من همراه خواهی شد؟ بلافاصله پاسخ داد: هیچی! نمی‌آیم، خودت را هم خسته نکن پدر!! اما از رو نرفتم و اصرار کردم ... پیشنهادهای اغواکننده‌تری که به ذهنم می‌رسید را بر روی میز نهادم، اما باز هم فایده نداشت.

اروند-10 مهر 94

    تا اینکه بهش گفتم: امروز تنهایم و دلم می‌خواهد همراهی‌ام کنی، حوصله تنها دویدن را ندارم پسر!

    گفت: واقعاً تنهایی و می‌خواهی باهات بیایم؟

    گفتم: بله.

    و آمد ...

    اون روز بود که فهمیدم پسرم، مرد شده است و زین‌پس باید با قوانین مردها با او گفتگو کنم ... مردی که با یاخته یاخته‌ی وجودم شروع‌کردن‌ها و بزرگ‌تر شدن‌هایش را حس می‌کنم ... مردی که همواره زنهارم می‌دهد:

 لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی، شروع کن تا بزرگ شوی ...

    یگانه مرد زندگیم که وقتی نگاهش می‌کنم، یادم می‌افتد که خداوند بی‌شک مرا دوست داشته که اروند به محمّد درویش می‌گوید: پدر.

    و شنیدن همین کلام جادویی از موجود استثنایی جهان زندگیم کافی است تا به جیره‌ی مختصر زندگیم با افتخار ببالم و دلخوش باشم و بمانم ... جیره‌ی مختصری که هر چه آن را می‌نوشم، تمام نمی‌شود ...

زندگی جیره مختصری ست

مثل یک فنجان چای

 و کنارش عشق است

 مثل یک حبه قند

 نوش جان باید کرد ...

فروچاله‌هایی که زندگی را در میناب می‌بلعند!

وقتی که تخریب محیط زیست در میناب اشتغال می‌آفریند!

    نقل است که می‌گویند: آن زمان که تازه نسیم باختر در حدود یک دهه‌ی پیش، ریزگردهای عربی را بر خاک استان‌های زاگرس‌نشین وطن سرازیر کرده بود، برخی از بزرگان محلی ندا درداده بودند که این خاک برکت است و باید از آن استقبال کرد و تبرک جُست! 
    ظاهراً امروز هم در میناب، سرزمینی که روزگاری به هشت میلیون نفر نخل – پهناورترین نخلستان ایران – یک میلیون اصله انبه – بی نظیر و بی رقیب در ایران – و ده‌ها هزار درخت مرکبات، به ویژه لیمو می‌بالید، داستانی مشابه در حال تکرار است!

شغل جدید مردمان میناب!

    زیرا از آن تمدن پرشکوه، از آن آبادی و شوکت و نشاط و از آن برکت بی‌مانند در جلگه زرخیز میناب، امروز نه نامی و نه نشانی نمانده، جز صدها فروچاله که نه فقط اراضی کشاورزی و دام‌های منطقه را تهدید می‌کنند که تا درون شهر گسترش یافته و هر آیینه بیم خسارتی جبران‌ناپذیر به زیرساخت‌های سکونتگاهی، تجاری و صنعتی شهر می‌رود.
اما چرا روزگار میناب و مردم نیک‌اندیش، صبور و سختکوشش اینگونه پژمان شد؟
    همانطور که پیش‌تر هم به آن پرداخته‌ام، روند کاهنده‌ی کارایی سرزمین در میناب با آغاز بهره‌برداری از سد استقلال میناب آغاز شد؛ سدی که نه فقط برای میناب، استقلال و شوکتی به همراه نیاورد، بلکه از عیار استقلالش هم آشکارا و شتابان کاست ...

نامیدی جوانان از تداوم تخریب محیط زیست در میناب


    به دنبال احداث سد و انتقال بخشی از آب آن به سمت بندرعباس، حفر چاه‌های عمیق و نیمه عمیق در بستر پایین دست رودخانه میناب آغاز شد و با شورشدن تدریجی آب مورد مصرف در کشاورزی، آرام آرام نه فقط از کمیت و کیفیت محصولات کشاورزی و باغی منطقه کاسته گردید، بلکه روند کاهش سفره‌های آب زیرزمینی، به جایی رسید که زمین تاب مقاومتش را از دست داد و از درون فروریخت.
    بدین‌ترتیب دام‌های فراوانی از جمله گاو و شتر در این فروچاله‌ها افتادند، برخی خفه شدند، برخی کاملاً ناپدید گشتند و البته برخی هم این بخت را داشتند تا توسط گروهی از جوانان مینابی، یافته شده و نجات یابند یا پیش از خفگی، ذبح گردند! 
و بدین‌ترتیب، شغلی جدید در میناب شکل گرفت ... شغلی که البته نه نشانی از رضایت در آن است و نه علامت نشاط وافتخار و سازندگی در میناب.
اما راه سعادت دوباره در میناب چیست؟

در کنار یکی از فروچاله های شرق دشت میناب. مرداد 1394

    به نظر می‌رسد، مهم‌ترین راهکار آن است که در بالادست سد استقلال (حوضه آبخیز شور و شیرین)، به سرعت همه چاه‌های غیر مجاز که به گفته یکی از مسوولان آب منطقه‌ای میناب، شمارشان از چندهزار هم می‌گذرد، پلمپ شوند. موقعیت گسترش اراضی کشاورزی و باغی باید به پیش از احداث سد استقلال بازگردد. از کاشت هر نوع محصول پرمصرفی که ارزش افزوده درخوری به همراه نمی‌آورد، جلوگیری شود. کشت گلخانه‌ای بر روش‌های سنتی دست بالا را بگیرد. نیاز آبی بندرعباس از طریق احداث آب‌شیرین‌کن‌های خورشیدی تأمین شده و هرگز حق‌آبه‌ی تالاب شور و شیرین در جای دیگری به مصرف نرسد. با احیای دوباره تالاب شور و شیرین، توان زیست‌پالایی و تاب‌آوری تالاب را بازگردانده و با پرورش کِرماهی (نوعی ماهی ارزشمند بومی که از روده آن نخ بخیه تولید می‌شود و هر کیلوگرم آن بیش از یک میلیون تومان می‌ارزد)، هم درآمد صیادی را افزایش دهند و هم قاچاق گازوییل برای همیشه پایان گیرد.

در حال بازدید از سد استقلال میناب

    یادمان باشد که اگر مسئولین استان‌های ساحلی در جنوب کشور، اولویت تأمین آب شرب مردم را، استفاده از آب‌شیرین‌کن قرار می‌دادند، آنگاه نه فقط چنین فجایعی در منطقه رخ نمی‌داد و تنش‌های اجتماعی به کمینه می‌رسید، بلکه قدرت پایشگری سازمان حفاظت محیط زیست برای تضمین پاکی آب سواحل هم افزایش می‌یافت و آنگاه بر بهبود تنوع زیستی در کل سواحل طولانی جنوب، افزایش درآمد صیادی، کاهش فشار بر مراتع برای تولید گوشت قرمز و تنظیم رژیم خوراکی ایرانیان و در نهایت، سلامتی درخورتر ایشان هم اثر مثبت می‌نهاد.
    گزینه‌های دیگری که مردم خوب میناب و رهبران آنها باید در دستور کار قرار دهند، به ویژه آنکه میناب برخوردار از یک امام جمعه کاملا محیط زیستی به نام حجت‌الاسلام معتمدی‌فر و یک فرماندار مردمی – علیرضا پاکدامن - هم هست، آن است که به سرعت زمینه‌های لازم برای بهره‌مندی از استحصال انرژی‌های نو، به ویژه خورشید، جزر و مد و باد را فراهم آورده و در عین حال، بوم‌سازگان (اکوسیستم) کم نظیر رویشگاه مانگروها در قلمرو تالاب‌بین‌المللی شور و شیرین را در شش ماه‌ی دوم سال به قطب بوم‌گردی مسوولانه و پایدار بدل سازند.
    انشاالله. 

پیام نهفته در محل نصب تابلوی زنگ مهر!

 تفاوت!  

صبح امروز در نخستین روز از مهرماه 94 به همراه معصومه ابتکار در دبیرستان دخترانه فرزانگان حاضر شدم تا مراسم رسمی آغاز سال تحصیلی 95-1394 با اصابت چکش نمادین بر صفحه‌ای فلزی در یک دبیرستان محیط زیستی شکل بگیرد. رییس سازمان حفاظت محیط زیست در سخنانی کوتاه به علاقه‌مندی شدید سازمان متبوعش در ارایه‌ی آموزش‌های محیط زیستی به مدارس اشاره کرد و ابراز امیدواری به عمل آورد تا تعداد مدارس محیط زیستی در سراسر کشور به سرعت افزایش یابد.

معصومه ابتکار در فرزانگان

    همزمان وزیر آموزش و پرورش هم در دبستانی پسرانه به همراه رییس‌جمهور در شرق تهران حضور یافت که البته نه فقط محیط زیستی نبود، بلکه در بین سخنان نسبتاً طولانی‌اش، به همه چیز اشاره کرد جز طرح‌های وزارت متبوعش برای گسترش آموزش‌های محیط زیستی! چرا؟ علی اصغر فانی به موضوعاتی چون توزیع شیر رایگان در مدارس، عدم دخالت معلمان در انتخابات مجلس آینده، گسترش 12 درصدی مدارس غیرانتفاعی، ایجاد سه زنگ جدید برای مطالعه و کتابخوانی، گفتگو و انشاء و حتی سرنوشت رتبه‌بندی معلمان و مشکلات معیشتی ایشان اشاره کرد، اما از برنامه‌های محیط زیستی وزارتش هیچ نگفت!

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2015-09-23 09:16:44Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

    هرچند که به رغم این ندیدن‌ها، نگارنده با امید و قدرت پیگیر اجرای تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش خواهد بود، اما رخداد امروز آشکارا نشان می‌دهد که نفوذ برنامه‌های محیط زیستی در بزرگترین و کندترین وزارتخانه کشور دشوارتر از آن چیزی است که فکر می‌کردم! واقعیتی که عدم رغبت آشکار مسئولین آموزش و پرورش در تأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در طول دو سال گذشته خود مؤید آن است، در حالیکه وزارت ورزش و جوانان چنین دفتری را به رغم مخالفت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور در طول 4 ماه گذشته تأسیس کرد.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه فرمایید

    نکته‌ی طنازانه‌ی ماجرا یا شاید تأمل‌برانگیز! مشاهده‌ی محلی بود که برای زنگ مهر در مدرسه فرزانگان تعبیه کرده بودند؛ مدرسه‌ای که تیزهوش‌ترین دختران پایتخت را جذب می‌کند و لابد از کادری مجرب‌تر هم برخوردار است؛ تابلویی بزرگ هم در مقابل مدرسه وجود داشت که با افتخار از تعداد پذیرفته‌شدگان کنکور سراسری این مجتمع آموزشی سخن می‌گفت و مؤید همین واقعیت است. با این وجود اگر محل نصب بسیار نامناسب آن صفحه‌ی فلزی را با محل نصب دقیق و خردمندانه‌ی همتایش در دبستان باقرالعلوم مقایسه کنید، درمی‌یابیم که نباید با خوش‌خیالی و امیدی پیش‌برنده به درک شتابان نتایج ملموس آموزش‌های محیط زیستی در مدارس دلخوش داشت.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه کنید!

    غم‌انگیزتر از همه آنکه وقتی خانم ابتکار از دانش‌آموزان حاضر پرسید که چند نفر از شما پاسخی بر پرسش مهر سال گذشته رییس جمهور در باره بحران آب، ارایه کردید؟ فقط یک نفر دست خود را برد بالا!
    فکر می‌کنم کافی باشد! نه؟