فرازها و فرودهای آلودگی هوا در پردیسان، تهران و ایران!

میوه شیرین ماجرای تلخ آلودگی هوا!

    دوباره زمستان آمد و روسیاهی نه به زغال که به برج میلاد ماند! اینکه سازندگان این بلندپیکرترین سازه‌ی موجود در وطن به خواب هم نمی‌دیدند که روزی به شاخصی برای سنجش غلظت آلودگی هوای پایتخت بدل خواهند شد، شکی نیست؛ اما اینکه برج میلاد را به قلیان صلواتی تهرانی‌ها بدل کنیم و در آثار طنازان و کارتونیست‌ها به وفور مورد انگولک قرار گیرد، خودش نوعی ابتکار است! نیست؟
    نوشتار پیش رو، به همین بهانه به ماجرای ابتکار، آلودگی هوا، شهرداری و پردیسان می‌پردازد ...

قلیانی به نام برج میلاد!

    آلودگی هوا از مرز میان‌سالی در تهران هم گذشت!
    این روزها کیفیت هوا در تهران و برخی دیگر از کلانشهرهای ایران در شرایط ناسالم قرار دارد. در تهران بیش از بیست روز است که وضعیت ناسالم با اندک وقفه ای دوام یافته است.
    خبری در روزنامه اطلاعات دیدم مربوط به ۲۸ آبان ۱۳۳۶، یعنی بیش از ۵۸ سال پیش! در آن خبر هم گلایه از وخامت ترافیک و آلودگی هوا در پایتخت تهران شده بود!
    یعنی در زمانی که جمعیت تهران به دو میلیون نفر هم نمی رسید، تهرانی ها با چنین بحرانی روبرو بودند. 

    چه پیامی را باید از این رخداد برداشت کرد؟!
راست آن است که ظرفیت زیستی یا پذیرش مخروط افکنه‌ای که در البرز جنوبی پذیرای «غول‌شهر» هفتادهزار هکتاری به نام تهران با دست کم ۱۲ میلیون نفر تردد روزانه و شبانه شده است، به هیچ وجه پذیرای چنین تراکم شگفت‌آوری نیست.
    پرسش این است که چگونه این مریض بدحال متوجه ریشه درد نشد و با تزریق دمادم مورفین‌هایی افزاینده، کار را به التهابی چرکین و سرطانی رساند؟
    مردم این شهر که فقط برای سه میلیون نفر می توانست آب شرب سالم ارایه دهد، چگونه توانستند شمار خود را چهار برابر کرده و در عین حال از بی‌آبی نمی‌میرند؟!
    آن قهرمانی که با اسب سفید آمد و برای تهرانی ها از سرشاخه های لار و لتیان و ماملو و کندوان و کرج و جاجرود و طالقان و سفیدرود و ... آب فراهم کرد، چه کسی بود؟ و آیا حاصل عملکرد آن سوار به نفع کیفیت زندگی ایرانیان در درازمدت تمام شد؟!

    سدهای خوبی که بحران آفریدند!
    فکرش را بکنید ...الان که چند برابر آب قابل استحصال دشت تهران، به این حوضه آب وارد می‌شود، باز هم شاهد بزرگترین نرخ فرونشست زمین در جنوب تهران به میزان ۳۶ سانتی متر در سال هستیم؛ وای به حالی که این همه آب وارد تهران نمی‌کردیم! واقعا در آن صورت فاجعه چگونه رقم می‌خورد؟ 
    پرسش این است که پس این همه آب کجا می رود؟ و پرسش کلیدی تر آنکه اگر همین میزان روند تغذیه پساب و فاضلاب‌های خانگی و خدماتی و شهری و صنعتی را هم متوقف کرده و یکجا وارد شبکه فاضلاب شهری در دست ساخت کنیم، آیا بحران نشست زمین و اُفت سفره های آب زیرزمینی در زیر تهران بیشتر و شتابناک‌تر نخواهد شد؟!

برج میلاد و شاخص آلودگی تهران!

    آیا ما راه را درست می‌رویم؟
    فرض کنیم که برای تهران هرگز سدی چون کرج و لار و ماملو و طالقان ساخته نمی‌شد و تهرانی‌ها مجبور بودند جمعیت خود را بر اساس اندوخته‌های آبی لتیان و استحصال از سفره‌های زیرزمینی آب تأمین کنند؛ در آن صورت هرگز با فاجعه‌ای که امروز در شهریار و معین آباد روبرو بودیم، مواجه نمی‌شدیم و ظرفیت گرمایی ویژه در جنوب تهران تا حوض سلطان اینگونه کاهش نیافته و چشمه‌های تولید گرد و خاک افزایش نمی‌یافت! می‌یافت؟
در آبادبومی که متوسط سرعت باد غالب آن کمتر از پنج متر در ثانیه است، با دوپینگی به نام سدسازی و انتقال آب بین حوضه‌ای، دودکش خانه‌ای را آفریدیم که زمانی نامش چنارستان بود!
    من فکر می‌کنم آنهایی که در آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی اجازه ندادند تا مقدمات مهار گسترش شهر تهران اجرایی شده و پایتخت سیاسی جا به جا شود، بزرگترین نشانی اشتباه را به حاکمیت دادند ...

    اینک آیا عبرت گرفته‌ایم؟
    متاسفانه می‌بینم که ماجرای آلودگی هوای تهران به بهانه‌ای برای تسویه حساب‌های سیاسی از سوی هر دو جناح حاکمیت بدل شده و هر یک، آن دیگری را متهم می‌کند که در زمان تو، سعی در مخفی کاری بود و اینک برعکس! چرا؟
    حدود شش سال پیش بود که روزی محمدباقر قالیباف در جمع شماری از متخصصان محیط زیستی کشور که نگارنده هم اشتباهی حضور داشت! گفت: من وارث شهری هستم که سالی پانصد هزار خودرو جدید در آن شماره‌گذاری می‌شود، بدون اینکه از شهردار بپرسند که برای مدیریت این لشکر جدید آهن و دود و بوق برنامه و ظرفیت جدیدی را آیا تعریف کرده‌ای؟!
    و واکنش شهردار به این بی احترامی آشکار چه بود؟!
    اینکه بیاییم تا می‌توانیم تسهیلات بیشتری برای خودروسواران جدید ایجاد کنیم؛ بزرگراه، بولوار، پل، تونل و آزادراه دو طبقه و سه طبقه بزنیم! 

    قالیباف اشتباه بزرگ کرباسچی را دنبال نکرد؟!
    قالیباف به جای آنکه رسماً و در اعتراض به این بی احترامی آشکار استعفا دهد، ماند و ساعت فاجعه را به تأخیر انداخت؛ آن هم به بهای بزرگ‌تر کردن ابعاد فاجعه؛ او باید می‌کوشید تا تمامی سرمایه ثروتمندترین شهرداری ایران را که صدها برابر بسیاری از وزارتخانه‌های کشور بودجه داشت، برای گسترش خطوط ریلی و ناوگان عمومی شهری اختصاص می داد. نباید پارکینگهای بیشتر برای سواری ها می ساخت، باید هزینه تردد شخصی را به نفع وسایل نقلیه عمومی افزایش می داد، باید تردد خودروهای فرسوده را چنان گران درمی آورد که کسی جرات استفاده از آنها را در خیابان های پایتخت نکند. باید به حاکمیت فشار می آورد تا خط تولید موتورسیکلت های بنزینی را به برقی تبدیل کند. باید می کوشید تا تهران به عنوان بزرگترین تولید کننده گوشت قرمز رکورددار نشود. در استانی که خود به دریوزگی آب روی آورده، چگونه باید بیشترین تمرکز واحدهای صنعتی تولید گوشت گاو را پذیرایی کند؟ آن هم فرآیندی که برای تولید هر کیلوگرم آن به ۱۵ هزار و پانصد لیتر آب نیاز است و تولید گاز متان آن به عنوان خطرناک ترین گاز گلخانه ای جهان، رقیب ندارد.
    اما نه قالیباف و نه پیشینیان او، این راه را نرفتند و فقط از سیاست تزریق مورفین سود جستند تا همه به ساعت فاجعه نزدیک‌تر شویم ...
    نکته غم‌انگیز ماجرا آن است که همچنان تغییر رویکرد و جهت‌گیری مثبتی هم در مدیریت کلانشهر تهران، آنگونه که سزاوار است، مشهود نیست.
    باید هر نوع ساخت و ساز جدید در تهران و کلانشهرهای بحرانی کشور با محدودیت‌های جدی مواجه شود.
اجازه تخریب به ساختمان‌هایی که دست‌کم کمتر از شصت سال قدمت دارند، نباید داده شود. تراکم‌فروشی باید پایان گیرد. برای صاحبان ساختمان‌هایی که به سمت استحصال انرژی‌های نو سرمایه‌گذاری می کنند، سوبسیدهای برانگیزاننده و معافیت های مالیاتی درنظر گرفته شود. حرکت خودروهای فرسوده و موتورسیکلت‌های بنزینی متوقف شود. حفر هر نوع چاه عمیق و نیمه عمیق در اطراف تهران متوقف شده و تمامی چاه‌های قانونی موجود از کنتور برخوردار شوند. با قاطعیت اجازه ساخت و ساز به هیچ فرد حقیقی و حقوقی در دامنه‌های شمالی شهر داده نشود؛ بهره برداری معادن شن و ماسه در اطراف تهران برای همیشه تعطیل شود؛ جریمه‌های سنگین برای صاحبان خودروهایی که فاقد معاینه فنی هستند، وضع شود و از صنایع خودروسازی نازنازی مملکت خواسته شود تا به سمت ساخت خودروهایی با موتورهای دیزلی، هیبرید و برقی جهت‌گیری کنند ... 
    این درحالی است که در این بررسی تحلیل‌وار، به ماجرای گسل‌های فعال و نیمه فعال تهران، بیم از ویرانی کامل و بروز یک فاجعه‌ی انسانی تمام عیار اشاره نشده است؛ ماجرایی که به گفته رییس ستاد بحران وزارت کشور، می‌تواند دو میلیون تهرانی را به کام مرگ بکشاند ...

برد شیرین ابتکار!

    فرجام سخن:
   یادداشت زنهاردهنده روزنامه اطلاعات در نزدیک به شش دهه پیش، گواه آن است که ما می‌توانستیم با توزیع یکنواخت و عادلانه ثروت در پهنه وطن، از بروز سهمناک‌ترین بدهکاری اکولوژیکی در تهران ممانعت کرده و اجازه ندهیم تا میلیاردها دلار هزینه اضافی بر دوش بخش درمان و بهداشت و سلامت کشور تحمیل شود. حقیقت تلخ ماجرا آن است که از قضا اگر قرار بر انتخاب مخرب‌ترین و ویرانگرترین سدهای کشور باشد، باید از لار و کرج و ماملو و طالقان در صدر این سیاهه شرم آور نام برد، یعنی دقیقا همان سازه های پهن پیکر سیمان اندودی که سینه چاکان سدسازی از آنها به عنوان چماق برای سرکوب مطالبات منتقدان تفکر سازه ای در مدیریت آب سود می جویند و پیوسته این پاسخ کلیشه ای را تکرار می کنند: اگر این سدها در اطراف تهران ساخته نشده بودند، الان پاسخگوی آب شرب تهرانی ها کی بود؟!
    و پاسخ آن است که سدها همان بلایی را بر سر تهران هفتادهزارهکتاری آوردند که بر سر دریاچه ارومیه پانصدهزار هکتاری آوردند! سدها در تهران به دلالان مسکن و برج سازان چراغ سبز نشان دادند و در ارومیه به گسترش کشاورزی و دامداری ناپایدار.

    اینک چه باید کرد؟
    مسلما باید واقعیت ها را به مردم بگوییم، آنها را نباید دلخوش کرده یا بی دلیل و غلووار نگران کنیم. سازمان حفاظت محیط زیست به جای آنکه در پرتالش مدام مشغول پاسخگویی به هر نشریه و سایت و وبلاگ و شبکه اجتماعی دست راستی، محافظه‌کار، اصول‌گرا، جریان انحرافی و ... باشد که آه و فغان برای آلودگی هوا راه انداخته؛ یا به جای آنکه به انعکاس محتوای هر نشریه و تارنما و رسانه‌ی دست چپی و اصلاح‌طلبی بپردازد که به جنگ منتقدان رفته است، با مردم همدردی کرده، مسوولیت‌ها را شجاعانه و شفاف بپذیرد، اجازه رواج شایعات را ندهد، پایش‌کننده‌ی دقیق سنجنده‌های آلودگی هوا باشد و به بیان برنامه‌های کوتاه، میان و درازمدت مقابله با آلودگی هوا و راهکارهای علاج بخشی برای درمان این درد دودآلود اکتفا کند و اجازه دهد تا مردم خود قضاوت کنند.

    یادمان باشد:

    این یک فرصت بزرگ و تاریخی برای دوستداران محیط زیست است که اینک سهم قابل توجهی از رسانه‌هایی که تا قبل از ورود دوباره معصومه ابتکار به پردیسان، کمترین سهم از صفحات خود را به محیط زیست اختصاص می‌دادند، اینک تیتر یک های خود را محیط زیستی انتخاب می‌کنند! نمی‌کنند؟
    به نظرم همین تغییر رویکرد به سمت جستارهای محیط زیستی در رسانه های محافظه کار و دست راستی، خود یک برد شیرین برای معصومه ابتکار است و البته در هر بردی، ممکن است یکی دو تا گل هم بخوریم! نه؟

بیشتر بدانیم:

سقوط آزاد در سرمایه‌های اجتماعی! چرا؟

    دهم دی ماه 1393، زمانی که تمامی فرمانداران مراکز استان در یزد گردهم جمع شده بودند، مرتضی میرباقری - قائم مقام وزیر کشور در امور اجتماعی و فرهنگی – با لحنی آرام اما هشداردهنده خطاب به31 فرماندار حاضر یادآوری کرد: وضعیت سرمایه اجتماعی در کشور نگران کننده است. وی با اشاره به وجود سالانه نزدیک به 14 میلیون پرونده قضایی در محافل قضایی، یادآور شد که چنین حجم عظیمی از پرونده‌های باز برای جامعه‌ای که از 22 میلیون خانوار تشکیل شده و حدود سه میلیون خانوار هم، زنان سرپرستی خانواده را برعهده دارند؛ بسیار تأسف‌بار است. چرا که نشان می‌دهد تقریبا از هر سه خانواده، دو خانواده درگیر دادگاه و محاکم قضایی هستند و حاصل آن، 600 هزار زندانی جدید در سال است! در آن گردهمایی که موسوم به نشست تخصصی ملّی مشارکت‌های نهادمند اجتماعی بود، میرباقری آمارهای تکاندهنده‌تر دیگری هم مطرح کرد که جملگی حکایت از افول شاخص‌های مرتبط با سرمایه اجتماعی؛ یعنی پایه چهارم ثبات و پایداری هر حکومتی داشت. از این رو، از فرمانداران کلان‌شهرهای ایران خواست تا با کاهش نگاه‌های امنیتی و تسهیل‌کردن شرایط، زمینه را برای بازگرداندن نشاط به فعالیت‌های مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد فراهم سازند. توصیه‌ای که بی‌شک سازمان حفاظت محیط زیست برای تحققش در طول دو سال گذشته جانانه کوشیده است. از همین رو، سه شنبه گذشته در ادامه سلسله سخنرانی‌های علمی ماهانه‌ای که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار می‌کند، بحث سرمایه‌های اجتماعی در ایران در دستور کار قرار گرفت و با حضور دکتر سلیمان پاک‌سرشت، در تالار سرو پردیسان، فرازها و فرودهای این موضوع مهم واکاوی شد.

سلیمان پاک سرشت


    سلیمان پاک‌سرشت که اخیراً مجموعه پژوهش‌های دامنه‌دارش در این حوزه را در کتابی با عنوان: «سرمایه اجتماعی در ایران؛ وضعیت، چالش‌ها و راهبردها» منتشر کرده است؛ به آمارهای تکاندهنده‌ای از اُفول سرمایه‌های اجتماعی در کشور اشاره کرد و متذکر شد که اگر حاکمیت، به سرعت در اندیشه‌ی آسیب‌شناسی دلایل این رخداد خطرناک برنیاید، ممکن است شالوده‌ی انسجام جامعه‌ی ایرانی از هم بپاشد.

تازه ترین آمارهای مربوط به سال 1394

    به عنوان مثال، در برابر این پرسش که میزان اعتماد شما به محاکم دادگستری و دادگاه چقدر است؟ فقط 16 درصد از ایرانیان مورد پرسش میزان اعتمادشان را زیاد یا خیلی زیاد توصیف کرده‌اند. در مورد نیروی انتظامی، این میزان: 20.6 درصد؛ آموزش و پرورش: 30.4 درصد و صدا و سیما: 29:8 درصد بیان شده که آشکارا نگران‌کننده است. به ویژه اگر بدانیم که آمارهای اشاره شده مربوط به سال 1384 است و به گفته‌ی دکتر پاک‌سرشت که به آمارهای جدید مربوط به سال 1394 دسترسی داشت؛ وضعیت در سال 1394 و در اغلب موارد، بدتر شده که بهتر نشده است! در پژوهشی دیگر که توسط نهادی بین‌المللی با عنوان پیمایش جهانی ارزش‌ها به انجام رسیده، در حالی که 74.2 درصد از مردم نروژ، هموطنان خود را انسان‌هایی قابل اعتماد تشخیص داده‌اند، در ایران این رقم فقط 10.6 درصد بوده! که از بین کشورهای مورد بررسی، فقط دو کشور(مالزی با 8.8 درصد و ترکیه با 4.9 درصد) وضعیتی بدتر از ما داشتند. در مورد باور به رعایت هنجارهای اخلاقی، وضعیت حتی از این هم نگران‌کننده‌تر می‌نمود، چرا که مطابق بررسی‌های انجام شده، فقط 12.9 درصد ایرانیان اعتقاد دارند که میزان گذشت در جامعه امروز ایران زیاد است. در مورد امانتداری، این رقم 16.9 درصد؛ انصاف: 8.9 درصد؛ خیرخواهی و کمک به دیگران: 25.5 درصد؛ صداقت و راستگویی: 8.9 درصد و پایبندی به قول و قرار: 11.6 درصد بوده است. در عوض، 68.2 درصد از پرسش‌شوندگان، میزان دورویی و تظاهر را در ایران زیاد می‌دانند. این رقم برای تقلب و کلاهبرداری: 74.7 درصد و برای تملق و چاپلوسی: 72.8 درصد گزارش شده است. مهم‌تر از همه آنکه فقط 19.8 درصد از ایرانیان باور دارند که در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که مردمانش بر اساس انصاف و رعایت عدالت روزگار می‌گذرانند.

در حال ارایه مطالب در سالن سرو

    در بین مراکز استان‌های کشور هم بهترین وضعیت سرمایه اجتماعی در زاهدان، اهواز و اردبیل و بدترین وضعیت در اصفهان، تبریز و مشهد گزارش شده است. نکته‌ی تأمل‌برانگیز در این بررسی، وضعیت شهرهای مذهبی کشور چون مشهد و قم است که به ترتیب از منظر سرمایه اجتماعی در رتبه‌های پایین جدول، یعنی 27 و 21 قرار گرفته‌اند. همچنین در بین استان‌های کشور، در حالی که بهترین وضعیت، همچنان در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، اما استان تهران دارای کمترین سطح از سرمایه اجتماعی تعریف شده است که آشکارا نشان از تأثیر نامیمون حاشیه‌نشینی بر این ابر شهر ایران دارد. 
    آنچه که از ارایه‌ی تکاندهنده‌ی سلیمان پاک‌سرشت از افول سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ی امروز ایران زنهاردهنده‌‌تر می‌نماید، دلیل بروز چنین روندهای کاهنده‌ای است؛ اینکه ما کجای راه را اشتباه رفتیم که حاصل سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ای که برخوردار از یک حکومت دینی و متأثر از انقلابی مردمی و داعیه‌دار ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی در منطقه و جهان است، باید اینگونه روند کاهنده و تأسف‌باری را طی کند؟!

سقوط آزاد! چرا؟

    پرسشی که امیدوارم خوانندگان عزیز مهاربیابان‌زایی در فراهم کردن پاسخش به نگارنده کمک کنند. اما تا همینجا هم مشخص است که مدیریت بر جامعه‌ای که فقط ده درصد مردمش، می‌پندارند که می‌توان به یکدیگر اعتماد کرد، چقدر دشوارتر از مردم کشوری مانند نروژ است که حدود سه چهارم آحاد جامعه، هموطنان‌شان را قابل اعتماد توصیف می‌کنند. به راستی آیا مردان و زنانی که در این مملکت مسئولیت می‌پذیرند، متوجه این واقعیت تأمل‌براگیز هستند؟!

    فارغ از همه‌ی موارد مأیوس‌کننده، از یک نکته امیدوارکننده نباید گذشت؛ اینکه به رقم لکنت‌های فراوان و شواهد ناامیدکننده در افول سرمایه‌های اجتماعی در ایران، بازگشت نشاط و فعالیت محسوس شبکه‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی در طول دو سال گذشته، بسیار امیدوارکننده و نشانه‌ی کار بزرگ معصومه ابتکار و تیم همراهش در پردیسان بوده است؛ روندی که البته هنوز تا رسیدن به بلوغ کامل، راه درازی درپیش دارد و همه باید بکوشیم تا اعتماد ایجاد شده و شکوفایی مجدد سرمایه‌های اجتماعی در حوزه محیط زیست، مجدداً تجربه‌ی تلخ دولت‌های نهم و دهم را تکرار نکند.
    آمین.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد ماجرای مدارس جم می‌شود!

    در بین ازدحام کم‌سابقه‌ی وظایف و مسئولیت‌های متعددی که معصومه ابتکار این روزها برعهده دارد. روز گذشته خود را به مشهد رساند تا شخصاً در آیین کلنگ‌زنی از نخستین هنرستان جمشرکت کرده و بدین‌ترتیب، اعتقاد خود را به تأسیس مدارس جم (جامع محیط زیستی) نشان دهد.
    این شاید خوش‌ترین خبر برای عبدالحسین وهابزاده، بهمن عظیمی، محمّد درویش، شادی دیبایی و همه‌ی ایرانیانی است که آرزوی واقعی‌شان، برخورداری نظام آموزش و پرورش کشور از مفاهیم، آموزه‌ها و هنجارهای محیط زیستی در پرورش دانش‌آموزان ایرانی است.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد میدان می شود!


    وقتی در مشهد و در حضور استاندار، مدیرکل آموزش و پرورش و دیگر شخصیت‌های بلندپایه معصومه ابتکار می‌تواند کلنگ نخستین هنرستان جم را بر اساس منشور مدارس جم بر زمین بزند و آشکارا تأکید کند که تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش امروز نماد عینی یافت؛ بنابراین در هر شهر و روستای دیگری از وطن هم باید علاقه‌مندان بتوانند مدارس جم را راه‌اندازی کرده و با شتابی درخورتر، نسلی را پرورش دهیم که نگاهش به مواهب طبیعی، همچون نگاهش به ارزش‌های غیرقابل معامله‌ی زندگیش باشد.

منشور مدارس جم

    امیدوارم، مدیران عالی‌رتبه وزارت آموزش و پرورش، به ویژه آقای دکتر حمیدی (معاون تربیت بدنی) و دکتر ضیاالدینی (مدیرکل دفتر سلامت) با تعقیب این خبر، روند راه‌اندازی مدارس جامع محیط زیستی را در گستره‌ی ایران تسریع بخشند. دولت تدبیر و امید وارد سال سوم فعالیت خود شده و شاید راه‌اندازی مدارس جم و مدارس طبیعت، یکی از مهم‌ترین تغییرهای بنیادی و دستاوردهای این دولت در مواجهه خردمندانه، ریشه‌ای و فارغ از شعار با روند شتابان تخریب محیط زیست باشد.

آیین راه اندازی هنرستان جم در مشهد در حضور استاندار


    به سهم خود، از معصومه ابتکار و مادر بزرگوارشان که زمینی را در این خصوص اهدا کردند، قدردانی کرده و امیدوارم ایشان با همین جدیت در گفتگو با آقای فانی پیگیر مطالبات همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست باشند که در طول دو سال گذشته برای نگارش دقیق منشور مدارس جم، صدها ساعت کار کارشناسی پرچالش را راهبری و مدیریت کردند و در ده‌ها کارگاه آموزشی و همایش مرتبط برای ظرفیت‌سازی در این خصوص شرکت کرده و به راستی اینک چشم‌انتظار واکنش قاطعانه شما در حمایت از این تلاش شبانه‌روزی هستند.

     برای مطالعه بیشتر:

    - آلبوم تصویری مراسم کلنگ زنی از نخستین هنرستان جم در مشهد

    - یادداشت 28 مرداد سال گذشته نگارنده در باره‌ی آرزوی تحقق هنرستان‌های محیط زیستی

برای بانویی که هنوز می‌تواند محیط زیست ایران را نجات دهد!

بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند
 بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند
  بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
  و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت
   از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها جریمه.

                                                                           شادروان قیصر امین‌پور

    یکی از مؤلفه‌های نشاندهنده‌ی نشاط و بالندگی در هر سازمانی، به ویژه سازمانی چون محیط زیست که برای حسن انجام مأموریت‌هایش نیاز به ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و افزایش آگاهی‌های عمومی دارد، عیار دست به قلم بودن و میزان آمادگی کارشناسان و مدیرانش در پاسخگویی در برابر نمایندگان رکن چهارم دموکراسی (رسانه‌هاست) و خلاصه میزان حضور داوطلبانه در بین مردم است. بر این بنیاد، در شمار اولویت‌های سازمان حفاظت محیط زیست، وضع مشوق‌ها و ارایه‌ی تمهیداتی است که با سهل‌تر شدن شرایط و کاهش نگاه‌های مراقبتی، نه‌تنها اجازه‌ی انتشار دیدگاه‌ها به صورتی آزادانه به تمامی کارشناسان علاقه‌مند داده شود، بلکه محرک‌هایی برای تشویق آنها که سکوت نمی‌کنند و منفعل نمی‌مانند هم در نظر گرفته شود. 
    از همین منظر، حتی دوره‌های آموزشی برای برخی از کارشناسان سازمان به منظور مواجهه‌ی حرفه‌‌ای‌تر با اربابان جراید در همان آغازین روزهای کار معصومه ابتکار تدارک دیده شد. با این وجود، مدرسان این دوره‌ها در گفتگوهای شخصی با نگارنده، آشکارا از واقعیتی تلخ سخن می‌گفتند: اینکه اغلب حاضرین در این دوره‌ها که خود در شمار نیروهای کاربلد سازمان هم محسوب می‌شدند، می‌گفتند: هیچ رغبتی به مواجهه در برابر رسانه‌ها یا نگارش یادداشت‌های تحلیلی/ انتقادی ندارند! چرا که به تجربه دریافته‌اند هر چه ساکت‌تر و بی‌سروصداتر خدمت کنی، کمتر آسیب خواهی دید و مورد عتاب و خطاب قرار خواهی گرفت.

تابلویی که در دفتر کارم از معصومه ابتکار دارم


    در چنین شرایطی است که نگارنده دست همکارانی چون امید باتو را سخت می‌فشارد که برخلاف رود شنا کرده و به رغم غلبه‌ی فضایی که مایل نیست تا سخنی یا مکتوبی گفته یا منتشر شود، جسورانه و صادقانه به انتشار دیدگاه‌های انتقادی‌اش می‌پردازد. این در حالی است که در برخی موارد، اختلاف نظر جدی با امید دارم و به هیچ وجه راهکار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست یا ادغامش در یکی از معاونت‌های متعدد وزارت جهاد کشاورزی را به نفع بازگرداندن توان تاب‌آوری به طبیعت وطنی که دوستش داریم، نمی‌دانم. 
    اما ما شاید بیشتر از هر گروه دیگری باید نشان دهیم که عمیقاً به راهبرد اصولی: «زنده باد مخالف من» باور داریم. و از این مهم‌تر باید درنگ کنیم که مگر چه کرده‌ایم که اینک کارشناسان دلسوزی چون امید باتو هم می‌خواهند دیگر با تو و محیط زیست نباشند؟! و عملاً به گزینه‌ای انتحاری می‌اندیشند!
    در چنین شرایطی، شگفتا که پس از انتشار یکی دو خبر و یادداشت از نگارنده در طول هفته گذشته که بازتاب‌های نسبتاً گسترده‌ی درون و برون سازمانی داشت، روز شنبه‌ی گذشته – 11 مهر 1394، بخشنامه‌ای به شماره 32375/94 از سوی مهناز مظاهری اسدی خطاب به چهار مدیرش در معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شد که آشکارا از زحمت نگارنده برای تبیین خطری که موجودیت سازمان متولّی طبیعت ایران را دربرگرفته، کاست!
    در آن ابلاغیه از مدیرانش خواسته بود تا زین‌پس بدون هماهنگی با وی، حق انتشار هیچ یادداشت، گزارش یا خبری را بر روی پرتال سازمان حفاظت محیط زیست ندارند. از مجید فدایی در اداره کل روابط عمومی سازمان هم خواسته بود تا مفاد این بخشنامه را رعایت کند.
    دقت کنید در شرایطی چنین بخشنامه‌ای از سوی عالی‌ترین مقام مسئول در حوزه آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده که عملاً شمار کارشناسان و مدیرانی که همچنان بی مهابای عواقبش، قلم زده و مصاحبه می‌کنند، به نسبت جمعیت هفت هزارنفری آن، بسیار اندک و در مقام مقایسه، چون بزرگی دیسکاوری در برابر خورشید است!

   سرکار خانم ابتکار که همچنان شما را مادر مهربان تمامی زیستمندان طبیعت وطن می‌دانم!
   آیا خبر از چنین رخدادهایی در مجموعه‌ی تحت امرتان دارید؟ آیا می‌دانید پیام خطرناک و نهفته در چنین بخشنامه‌هایی که از قضا با هماهنگی و توصیه‌ی مشاور رسانه‌ای‌تان، سرکار خانم فریبا ابتهاج تهیه شده، چیست؟ اینکه هر چه کمتر بنویسیم، کمتر مصاحبه کنیم و بیشتر سر درلاک خود فروبریم، کمتر هم در معرض بازخواست قرار گرفته و عافیت را در آغوش خواهیم گرفت.
به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی همان کاری را با سازمان می‌کند که مغول نتوانست با ایران بکند.
    بنده یکبار دیگر در ملاقات تاریخی‌تان با دو بزرگ محیط زیست ایران در دهم بهمن سال 1393، آشکارا یادآوری کردم که مهم‌تر و بزرگ‌تر از فاجعه‌ای که دارد در محیط زیست ما رخ می‌دهد، بلایی است که بر سر سرمایه‌های انسانی این سازمان مهم و راهبردی آمده و از شما خواهش کردم رفع مشکلات جان‌فرسای این عزیزان را در اولویت نخست کاری خود قرار دهید. اینک به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی، همچون شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمه جان پردیسان است. بخشنامه‌هایی که ترجمان سخن‌شان این است: دیکته ننویس، تا غلط‌هایت آشکار نشود!
همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی بارها این جمله را از من شنیده‌اند که «محمّد درویش نیامده‌ است تا حال طبیعت ایران را خوب کند. بلکه آمده ‌است تا حال شما را خوب کند.» و بر این باورم که اگر حال همکارانم خوب باشد، آنها بیشترین تلاش ممکن را برای ارایه ‌بهترین خدمات در حوزه آموزش، مشارکت و ضمن خدمت انجام خواهند داد.
    و حقیقت این است که اینک حال انسان‌هایی که باید در صف مقدم مقابله با طبیعت‌ستیزان قدرت‌سالار یا مخربان نادان قرار داشته باشند، اصلاً خوب نیست. و ما به جای آنکه مرهمی بر دردهای این عزیزان باشیم، با وضع مقرارتی پلیسی‌تر و صرف هزینه برای گیت‌های ورود و خروج پرسنل در پردیسان، نمک پاش این دردها شده‌ایم؛ دردهایی که سبب می‌شود دیگر درد طبیعت وطن را کسی حس نکند و همه روز جهانی بدون خودرو را فراموش کنند.

    خانم ابتکار عزیز!
    چرا باید بزرگانی چون بیژن فرهنگ دره‌شوری، عبدالحسین وهاب‌زاده، هنریک مجنونیان و ... با پردیسان قهر کنند؟ چرا برای دلجویی از ایشان خود رأساً وارد نمی‌شوید و اندیشکده بزرگان محیط زیست ایران را بنیان نمی‌نهید؟

نگارنده بر این باور است که 
    اگر مافیای سدسازی و تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب و طرح‌های گردشگری در شفارود گیلان، خرسان لردگان، مراش زنجان، تونل سبزکوه، داریان (کانی‌بل)، جنگل ابر، آشوراده و ده‌ها مورد دیگر همچنان بر حلقوم سازمان محیط زیست فشار می‌آورند تا مجوز بگیرند، همانگونه که برای جنایت‌های بزرگی چون گتوند و پل روگذر بر روی دریاچه ارومیه گرفتند؛
    اگر خبر امکان‌سنجی اجرای طرح ویرانگر اتصال خلیج فارس به دریای خزر توسط قرارگاه خاتم‌الانبیا را علاءالدین بروجردی رسانه‌ای می‌کند، آن هم بدون آنکه این طرح مراحل بررسی و اخذ مجوزهای ارزیابی را از سازمان حفاظت محیط زیست طی کرده باشد؛
    اگر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت تدبیر و امید در 22 شهریور 1393 درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای واگذاری یک شماره سه رقمی (150) برای ارتباط آسان‌تر با مردم را با این بهانه رد می‌کند که محیط زیست در شمار موضوعات حیاتی و اضطراری نیست که نیاز به کد خدماتی سه رقمی داشته باشد! آن هم در شرایطی که حتی شهرداری‌ها، شماره سه رقمی (137) دارند؛
و اگر وزارت آموزش و پرورش با دهن‌کجی کامل از تأسیس مدارس محیط زیستی و مدارس طبیعت همچنان سرباز می‌زند؛
برای این است که ما متحد نیستیم و ظاهراً دست‌هایی هم درکار است که متحد هم نشویم!
    مدام از سوی برخی از همکاران حضرتعالی از مدیرکل دفتر بازرسی گرفته تا مهناز مظاهری اسدی و زهرا جواهریان به بنده گوشزد می‌شود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی یا ان جی او ای نیستی! حالا یک مدیر دولتی هستی و نباید آشکارا از لکنت‌ها و نارسایی‌ها با مردم سخن بگویی!
    اما خانم ابتکار عزیز! مگر من و شما در تمام طول این سال‌ها برای بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی حوزه محیط زیست تلاش نکردیم؟ مگر ما خود را با افتخار یک فعال محیط زیستی و یک ان جی او ای نمی‌نامیم و به سابقه‌ی خود در این حوزه نمی‌بالیم؟ چرا حال که دوره قدرت شماست، باید محمّد درویش توسط نزدیک‌ترین افراد به شما با چنین صفتی به عنوان یک امتیاز منفی نامیده شود؟ جز آن است که متأسفانه ظاهراً روح احترام واقعی به مردم هنوز در برخی از ارکان عالی‌رتبه‌ی مدیریتی سازمان تحت امرتان هم دمیده نشده است؟! 

    غم‌انگیز است که در بالادست‌های پردیسان ، مرا یک ان جی او ایی دردسرساز می‌دانند و در بین برخی از کارمندان معترض سازمان با صفت «مدیر وارداتی» از محمد درویش یاد می‌کنند که حقوق‌های آنچنانی و حق مأموریت گزاف می‌گیرد و درد مردم محروم را نمی‌فهمد. و شما خود می‌دانید که بنده نه حق مأموریتی گرفته‌ام و نه اضافه‌کاری! وقتی به پردیسان آمدم، مستأجر آیارتمانی در سعادت‌آباد بودم و اینک در زیرزمینی 60 متری در مرزداران اجاره‌نشین هستم و مجبور شدم اتومبیل شخصی‌ام (پژوه 206) را هم برای تأمین هزینه تحصیل فرزندم بفروشم.

و البته با این وجود، خود را کماکان بیشتر از دیروز، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دانم، چون به کاری مشغولم که عشق زندگیم است ...

    خانم ابتکار عزیز:
   بنده در گفتگوی مفصلی که با شما در 22 مردادماه سال جاری پس از سفر به اردبیل داشتم، اعلام کردم که برای یک سازمان پویا، دست‌کم باید سرانه یک میلیون تومان در حوزه آموزش پرسنلش هزینه کرد. یعنی فقط ما نیاز به هفت میلیارد تومان اعتبار برای انجام آموزش‌های دقیق و کاربردی پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست داریم، تا بتوانیم در برابر موج فزاینده‌ی ‌درخواست‌های توسعه، خردمندانه‌ترین گزینه‌ها را به نحوی ارایه دهیم که نه طبیعت ایران آسیب ببیند و نه کشور از رشد اقتصادی و توسعه‌ی درخور و واقعی محروم ماند. در حالی که کل بودجه معاونت آموزش و پژوهش به دشواری به این رقم می‌رسد. در این میان، دو سال است که با تصویب نمایندگان مجلس، قرار بوده مبلغ ناچیز 500 میلیون تومان اختصاصاً به حوزه مشارکت مردمی اختصاص یابد که این امر هم محقق نشده است. بنده می‌دانم که دولت مشکل دارد، اما دیگر نه به اندازه تأمین 500 میلیون تومان! پس اشکال کار در کجاست؟

    سخن آخر آنکه
    هنگامی که در 25 آبان 1392 از محمّد درویش دعوت به همکاری کردید، گفتم که من یک فعال محیط زیستی هستم و نمی‌خواهم این صفتم را ... این عشقم را فدای یک پست دولتی کنم. شما فرمودید که تو همان محمّد درویش باش و به من هم کمک کن تا وضعیت نابسامان محیط زیست کشور بهبود یابد. همچنان بر آن عهد هستم. اما چنانچه بر این باورید که دیگر کمکی از دست محمّد درویش ساخته نیست و یا مشکلاتی که می‌آفریند بیشتر از سودهای ماندنش در پردیسان است، بدون کمترین آزردگی و با رضایت کامل حاضرم پردیسان را ترک کنم و همچنان با افتخار به دوران همکاری‌ام با بانوی دوست‌داشتنی محیط زیست وطن ببالم.

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ نیارزد به درد زرد شدن

تفاوت رفتار محیط زیستی سه مرد کابینه یازدهم!

    ماجرا برمی‌گردد به روزی که پس از هفت سال، مجدداً شورای عالی محیط زیست در سیزدهمین روز از آبان 1392 به ریاست رییس جمهور دولت تدبیر و امید تشکیل جلسه داد. معصومه ابتکار پس از پایان آن جلسه نسبتاً طولانی، با لبخند همیشگی‌اش به میان خبرنگاران آمد تا با امید و رضایت از نخستین مصوبه‌ی بسیار مهم شورا خبر دهد؛ اینکه مقرر شد تا در همه‌ی وزارتخانه‌ها، دفتری با عنوان دفتر محیط زیست دایر شود؛ اقدامی که در صورت تحقق می‌توانست زاویه‌ی بین محیط زیست و گرایه‌های اقتصادی را به کمینه کاهش دهد.

ظریف، فانی و گودرزی! چرا این همه تفاوت؟!

    نخستین مردی که به این مصوبه لبیک گفت: دوست‌داشتنی‌ترین وزیر دولت یازدهم، یعنی محمدجواد ظریف بود؛ مردی که به رغم دغدغه‌ها و مسئولیت‌های فراوان و نیز کمردرد شدیدش در آن مقطع، باز هم محیط زیست را فراموش نکرد و منتظر مجوز سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور هم نشد و دستور داد تا در اسفندماه همان سال، نام اداره کل سازمان‌های اقتصادی، تخصصی و بین‌المللی وزارت خارجه، به اداره کل محیط زیست و توسعه پایدار تغییر کرده و فعالیت‌های محیط زیستی را در دستور کار قرار دهد. به دنبال آن ماجرا، در دوازدهم اسفند 1392، مهم‌ترین تفاهم‌نامه‌ی تاریخ سازمان حفاظت محیط زیست با بزرگترین وزارتخانه کشور که به تنهایی نیمی از کارمندان دولت را مدیریت می‌کند، یعنی وزارت آموزش و پرورش به امضا رسید؛ تفاهم‌نامه‌ای که بر بنیاد آن مقرر شد تا بیش از 56 هزار معلم آموزش و پرورش از آموزش‌های محیط زیستی برخوردار شده و مدارس محیط زیستی در کشور راه‌اندازی شوند. با این وجود و شگفتا که پس از نزدیک به 20 ماه از آن تاریخ، نه‌تنها همچنان وزارتخانه علی اصغر فانی در برابر راه‌اندازی مدارس محیط زیستی آشکارا مقاومت می‌کند، بلکه حتی حاضر به تأسیس دفتر محیط زیست هم در آن وزارتخانه راهبردی نیست! چرا؟
    مقاومت علی اصغر فانی آنجا شگفت‌‌آورتر می‌شود که بدانیم دلیل ایشان در ممانعت از راه‌اندازی دفتر محیط زیست، مخالفت سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بوده است! همان سازمانی که مغز برنامه‌ریز دولتی است که به حق ادعا می‌کند در طول تاریخ تأسیس دولت مدرن در ایران، کابینه یازدهم، یگانه کابینه محیط زیستی ایران بوده است.
    و اینجاست که محمود گودرزی، بهانه را از علی اصغر فانی گرفت و در هفتمین روز از خرداد 1394، همزمان با مراسم امضای تفاهم‌نامه بین ایشان و معصومه ابتکار، خبر ازتأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در وزارت ورزش و جوانان داد؛ تفاهم‌نامه‌ای که تا امروز بیشترین توفیق در اجرای آن بدست آمده و علاوه بر اینکه حدود 20 فدراسیون به صف دوستداران محیط زیست پیوسته‌اند، 4 اداره کل تربیت‌بدنی هم در استان‌های البرز، تهران، کرمانشاه و همدان با محیط زیست هم‌قسم شده و نماد خود را یکی از گونه‌های جانوری ارزشمند طبیعت ایران تعیین کردند؛ جریانی که شتابناک در حال پیگیری است و تقریباً هفته‌ای نیست که دکتر رضا شجیع، مدیر جوان اما سختکوش و با انگیزه‌ی دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت ورزش و جوانان، خبر از یک اقدام محیط زیستی جدید در وزارت متبوع خود ندهد.
    اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا ظریف و گودرزی می‌توانند، اما فانی نمی‌تواند؟ آیا واقعاً او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد! کافی است نگاهی به سخنان پرشمار این مقام ارشد دولتی در طول دو سال گذشته بیاندازیم و سهم موضوعات محیط زیستی را در آنها رصد کنیم! اصلاً چرا راه دور رویم! لطفاً نگاهی به گزارش ایشان در باره‌ی برنامه‌های وزارت متبوعش در حضور حسن روحانی در نخستین روز از مهرماه سال جاری بیاندازیم تا دریابیم که محیط زیست هیج جایی در سخنان ایشان ندارد!
    چه دلیلی از این بالاتر که سال تحصیلی 95-1394 هم شروع شد، اما عملاً هیچ مدرسه محیط زیستی یا مدرسه طبیعت با مجوز وزارت آموزش و پرورش رونمایی نشد.

    سخن آخر آنکه
   از معصومه ابتکار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی کرده و شفاف به مردم توضیح دهد که این یک بام و دوهوا در محیط زیستی‌ترین دولت ایران به چه معنی است؟ چرا همچنان اغلب وزارتخانه‌های کشور از تأسیس این دفتر سرباز می‌زنند و چرا مدارس محیط زیستی راه نمی‌افتد؟! اصولاً چرا باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که خود برخوردار از دفتر محیط زیست است، آشکارا بگوید: نیازی به تأسیس چنین دفتری در دیگر وزارتخانه‌ها نیست؟!
    در باره‌ی ناسازه‌های دولت تدبیر و امید نسبت به اجابت آموزه‌های محیط زیستی، بیشتر خواهم نوشت ...

پیام نهفته در محل نصب تابلوی زنگ مهر!

 تفاوت!  

صبح امروز در نخستین روز از مهرماه 94 به همراه معصومه ابتکار در دبیرستان دخترانه فرزانگان حاضر شدم تا مراسم رسمی آغاز سال تحصیلی 95-1394 با اصابت چکش نمادین بر صفحه‌ای فلزی در یک دبیرستان محیط زیستی شکل بگیرد. رییس سازمان حفاظت محیط زیست در سخنانی کوتاه به علاقه‌مندی شدید سازمان متبوعش در ارایه‌ی آموزش‌های محیط زیستی به مدارس اشاره کرد و ابراز امیدواری به عمل آورد تا تعداد مدارس محیط زیستی در سراسر کشور به سرعت افزایش یابد.

معصومه ابتکار در فرزانگان

    همزمان وزیر آموزش و پرورش هم در دبستانی پسرانه به همراه رییس‌جمهور در شرق تهران حضور یافت که البته نه فقط محیط زیستی نبود، بلکه در بین سخنان نسبتاً طولانی‌اش، به همه چیز اشاره کرد جز طرح‌های وزارت متبوعش برای گسترش آموزش‌های محیط زیستی! چرا؟ علی اصغر فانی به موضوعاتی چون توزیع شیر رایگان در مدارس، عدم دخالت معلمان در انتخابات مجلس آینده، گسترش 12 درصدی مدارس غیرانتفاعی، ایجاد سه زنگ جدید برای مطالعه و کتابخوانی، گفتگو و انشاء و حتی سرنوشت رتبه‌بندی معلمان و مشکلات معیشتی ایشان اشاره کرد، اما از برنامه‌های محیط زیستی وزارتش هیچ نگفت!

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2015-09-23 09:16:44Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

    هرچند که به رغم این ندیدن‌ها، نگارنده با امید و قدرت پیگیر اجرای تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش خواهد بود، اما رخداد امروز آشکارا نشان می‌دهد که نفوذ برنامه‌های محیط زیستی در بزرگترین و کندترین وزارتخانه کشور دشوارتر از آن چیزی است که فکر می‌کردم! واقعیتی که عدم رغبت آشکار مسئولین آموزش و پرورش در تأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در طول دو سال گذشته خود مؤید آن است، در حالیکه وزارت ورزش و جوانان چنین دفتری را به رغم مخالفت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور در طول 4 ماه گذشته تأسیس کرد.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه فرمایید

    نکته‌ی طنازانه‌ی ماجرا یا شاید تأمل‌برانگیز! مشاهده‌ی محلی بود که برای زنگ مهر در مدرسه فرزانگان تعبیه کرده بودند؛ مدرسه‌ای که تیزهوش‌ترین دختران پایتخت را جذب می‌کند و لابد از کادری مجرب‌تر هم برخوردار است؛ تابلویی بزرگ هم در مقابل مدرسه وجود داشت که با افتخار از تعداد پذیرفته‌شدگان کنکور سراسری این مجتمع آموزشی سخن می‌گفت و مؤید همین واقعیت است. با این وجود اگر محل نصب بسیار نامناسب آن صفحه‌ی فلزی را با محل نصب دقیق و خردمندانه‌ی همتایش در دبستان باقرالعلوم مقایسه کنید، درمی‌یابیم که نباید با خوش‌خیالی و امیدی پیش‌برنده به درک شتابان نتایج ملموس آموزش‌های محیط زیستی در مدارس دلخوش داشت.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه کنید!

    غم‌انگیزتر از همه آنکه وقتی خانم ابتکار از دانش‌آموزان حاضر پرسید که چند نفر از شما پاسخی بر پرسش مهر سال گذشته رییس جمهور در باره بحران آب، ارایه کردید؟ فقط یک نفر دست خود را برد بالا!
    فکر می‌کنم کافی باشد! نه؟

دیپلماسی محیط زیستی؛ راه نجات هامون و سیستان

    حال هامون خوب نیست؛ درست مثل حال بختگان که انگار بخت از او قهر کرده یا حال پریشان که مانند دیگر زیستمندان ساکن در اطرافش، به شدت پریشان حال شده و یا ارومیه که امیدش شاید به آخرین برف سفید در زمستان 92 باشد ... با این تفاوت که احتمال درک برف توسط هامون، به مراتب کمتر از ارومیه است؛ با این وجود، امکان احیای دوباره‌ی این پهن‌پیکرترین آبگیر خاوری وطن، بسیار بیشتر از ارومیه است! چرا؟

    برایتان می‌گویم ...

ادامه نوشته

آقای رییس جمهور! لطفاً یارانه‌ ما را خرج محیط زیست کنید


    گروهی از فرزانگان این دیار چون فرهاد توحیدی، رضا کیانیان، پرویز پورحسینی، رخشان بنی اعتماد، فریدون عموزاده خلیلی، ماشاالله شمس‌الواعظین، داریوش مهرجویی، رؤیا تیموریان، همایون شجریان، پگاه آهنگرانی، فاطمه راکعی، لیلی گلستان، علی میرزاخانی، فرزانه طاهری، احمد پورنجاتی، بابک احمدی و ... تصمیم گرفته‌اند تا برای جبران بخشی از هزینه‌های ترمیم خراش‌های وارد بر پیکر طبیعتی که دوستش داریم، یارانه‌های نقدی و ماهانه‌ی خود را روانه‌ی صندوقی کنند که اندوخته‌هایش صرفاً برای حفاظت از محیط زیست ایران مصرف می‌شود.

    ضمن درخواست پیوستن به این پویش (کمپین) شورانگیز در نجات طبیعت ایران - که نشان از آگاهی و مسئولیت اجتماعی امضاءکنندگان این بیانیه دارد - لطفاً در صورت موافقت با مفاد این بیانیه، نام و نشان و ایمیل خود را در ذیل همین یادداشت مرقوم فرمایید و خبرش را با دوستانی که بیشتر دوستشان دارید، به اشتراک نهید.

از پویش نجات طبیعت ایران حمایت کنیم ...

به نام خالق زندگی و زیبایی

  «همه‌جای ایران سرای ماست» این گفته علاوه بر احساس تعلق به یک سرزمین، به معنای تاثیر هر رخدادی در هر گوشه آن در زندگی و آینده تک تک ما و نسل‌های آینده است. دریاچه ارومیه فقط متعلق به اهالی اورمیه نیست و تاثیر نابودی آن و پیامدهای فاجعه‌بارش در زندگی نه تنها تمام ایرانیان، که در بوم‌زیست زمین انکارناپذیر است. از بین رفتن جنگل‌ها، خشک شدن زاینده‌رود، بحران رود کارون، وضعیت ناگوار اقلیم خوزستان به‌ویژه آب و هوای اهواز و برخی استان‌های مرزی و غربی کشور همچون ایلام، بحران دریاچه هامون، آلودگی مرگبار هوای تهران، اصفهان، اراک و دیگر شهرهای بزرگ و... نه تنها نتیجه تغییرات آب و هوایی کره زمین و بی‌اعتنایی ما مردم به محیط زیست، که به ویژه پیامد طرح‌های نسنجیده دولت‌ها است.

    وضعیت محیط زیست کشور، بنا بر گزارش نهادهای دولتی و مدنی، به مرز فاجعه رسیده و دیری است که زنگ خطر در حوزه‌های گوناگون آن به صدا درآمده است. نه فقط در ایران که در تمام جهان، مشارکت مردمی در اموری چون جلوگیری از تخریب محیط زیست و فجایع ناشی از آن امری است رایج و حتا واجب. بی‌تردید نهادهای دولتی نیز وظیفه دارند که با تمام امکانات خود به یاری حرکت‌های مدنی بیایند و از آن‌ها به طرق گوناگون در نیل به اهداف‌شان حمایت کنند.

    درنگ جایز نیست. هر تاخیری در مبارزه با بحران زیست‌محیطی زیان‌های جبران‌ناپذیر و ماندگار بر پیکر سرزمین‌مان بر جای خواهد گذاشت. بیایید دست در دست هم بگذاریم و در عمل باورمان را به شعار همه‌جای ایران سرای ماست جامه عمل بپوشانیم.

    ما امضاکنندگان - فعالان عرصه فرهنگ و هنر - با درک این وضعیت بحرانی از مدتی پیش نگرانی جدی خویش و ضرورت اقدامات فوری را برای پیشبرد هدف‌های کوتاه‌مدت و درازمدت در حوزه فضای زیست سرزمین خود با مسوولان این حوزه درمیان گذاشته‌ایم.

    اینک از تک تک شما هموطنان به‌ویژه از چهره‌های موجه و مورد احترام مردم و تشکل‌های مردم‌نهاد صنفی و اجتماعی می‌خواهیم از این فراخوان حمایت کنید. پیشنهاد ما این است که در گام اول یارانه‌مان را که حق همه ما شهروندان ایرانی است به پیشبرد این هدف اختصاص دهیم.

    گزارش برنامه‌ها و روند و شیوه مصرف کمک‌های شما با بهره‌گیری از نظر و نظارت کارشناسان معتمد و سازمان‌های مردم‌نهاد و مدنی به صورت شفاف به آگاهی همگان خواهد رسید.

    در بیانیه بعد ساز و کار اجرایی این پیشنهاد را پس از پاسخ مسوولان به آگاهی شما خواهیم رساند.

    رونوشت: سرکار خانم ابتکار، معاون محترم رییس‌جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست

    گفتنی است کمیته هماهنگی این کمپین شامل احمد پورنجاتی - مرتضی کاظمی - علی مرادخانی - فرهاد توحیدی - منیژه حکمت-علی میرزاخانی - فرزانه طاهری - فریبا ابتهاج - فریدون عموزاده خلیلی - ماشاءلله شمس الواعظین - علی سرتیپی - مصطفی خرقه پوش - پگاه آهنگرانی - کامبیز نوروزی - همایون شجریان - رضا عطاران - خشایاردیهیمی - پوریا عالمی - بهرنگ تنکابنی - فاطمه راکعی و داریوش مهرجویی می‌شوند.

 

    امضاء کنندگان نامه به ترتیب حروف الفبا:

 

    محمد رضا آریان- پگاه آهنگرانی - مهشیدآهنگرانی - فریباابتهاج - پدرام ابراهیمی - امیرحسین اثباتی - بابک احمدی - همایون اسعدیان - عبدالله اسفندیاری - عبدالله اشتری- زیبا اشراقی - زهرااشراقی - ابراهیم اصغرزاده - جواد اطاعت - مهناز افضلی - میترا الیاتی - شهربانو امانی - اسدالله امرائی - آیه امین پور- اسماعیل امینی - شینا انصاری - طاهره ایبد - فهیمه بخشی - محرم براتی - حسن برزیده - مرضیه برومند - احترام برومند - محمدرضا بزرگ نیا - رخشان بنی اعتماد - محمدرضا بهاری - شیما بهره مند - سید محمد بهشتی - فتح الله بی نیاز - میترا بیات - ایمان پاک نهاد - کیومرث پور احمد - احمد پور نجاتی - داریوش پیرنیاکان - غزل تاجبخش - کمال تبریزی - نسرین تخیری - ناصرتکمیل همایون - بهرنگ تنکابنی - زهره تنکابنی - مهدی توحید پور - فرهاد توحیدی - رویا تیموریان - علی اکبر ثقفی - معصومه جرنگی - محسن جعفری - مژگان جمشیدی - ژما جواهری پور - نرگس جودکی - مجید جوزانی - محمد چرمشیر - امیرحسین چهلتن - مازیار حبیبی نیا - مهدی حجوانی - رضا حداد - هادی حدادی - شیوا حریری - فرهاد حسن زاده - فاطمه حسنی - بزرگمهرحسین پور - محمد علی حسین نژاد - الیاس حضرتی - منیژه حکمت - هادی حیدری - فاطمه خرامان - مصطفی خرقه پوش - ابوتراب خسروی - مهروش خواجه وندی - امیرحسین خورشیدفر - رسول دادرس - ابوالحسن داوودی - علی درخشی - محمد درویش - احمد رضا درویش - مژده دقیقی - سعید دهقان - نیما دهقانی - خشایار دیهیمی - علیرضا رئیسیان - فاطمه راکعی- مسعود رایگان - نادر رحمان - مصطفی رحماندوست - سید سعید رحمانی - امیرحسین رسائل - ابراهیم رستمیان مقدم - داود رشیدی - لیلی رشیدی - حسین رفیعی - محمد علی رمضان پور - روزبه زرین کوب - آناهیتا زمانی - امیرمهدی ژوله - جمال ساداتیان - توفیق سبحانی - عباس سجادی - محمد علی سجادی - علی سرتیپی - محمد سریر - حسین سناپور - علی اکبر سهیلی - علی اصغر سید آبادی - غزل شاکری - محمد علی شامانی - محسن شاه ابراهیمی - سوشیانس شجاعی فرد - همایون شجریان - رضا شکراللهی- ماشاء الله شمس الواعظین - فریدون شهبازیان - سعید شهرتاش - حسین شیخ الاسلامی - علی صاعد- سروش صحت - تقی ضرابی - فرشته طائرپو - مسعود طالقانی - فرزانه طاهری - زیدالله طلوعی - حمیدرضا طهماسبی پور - هوشنگ ظریف - حمیدرضا عاطفی - پوریا عالمی - سعید عباسپور - جعفر عروجی - محمد مهدی عسگرپور - رضا عطاران - محمد عطاردیان - افشین علا - شهین علوی - فریدون عموزاده خلیلی - علیرضاغلامی - کامران فانی - فرهاد فخرالدینی - رعنا فرنود - لیلی فرهاد پور- داریوش فرهنگ - گیسو فغفوری - فرشته فقیه نصیری - محمد قائد - حسن قاضی مرادی - افسانه قبادوز - مهدی قدیمی - علیرضا قربانی - مهران کاشانی - مرتضی کاظمی - عبدالجبارکاکایی - بابک کایدان - عباس کوثری - اسماعیل کهرم - ایرج کی پور - محمد کیانوش راد - رضا کیانیان - علی اصغر گل سرخی - لیلی گلستان - داود گنجه ای - نرگس گنجی - فاطمه گوارایی - محمدرضا گوهری - فریبا لاهوتی - محمدحسین لطیفی - فریدون مجلسی - عباس محبر - داود محمدی - محمدرضا محمدی نیکو - سهیل محمودی - عبدالحسین مختاباد - علی مرادخانی - مینو مرتاضی - علی مسعودی نیا - ساعد مشکی - مهناز مظاهری اسدی - بابک مغازه ای - نازنین مفخم - پیمان مقدم - مه لقا ملاح - بیوک ملکی - بیتا منصوری - پژمان موسوی - غلامرضا موسوی - علی مولوی - داریوش مهرجویی - بیژن میرباقری - علی میرزاخانی - مازیار میری- تهمینه میلانی - نصرالله ناصح پور - فریبا نباتی - منصور نریمان - عرفان نظرآهاری - سعید نمکی - سید کمال نوبختی - حمیدرضا نوربخش - کامبیز نوروزی - سمیه نوروزی - حسین نوری - مهدی نوید - محمد نیک بین- صالح نیکبخت - محسن هجری - حسن همایون - پیمان هوشمند زاده - مناف یحیی پور

درج نظر

برای آنها که می‌خواهند از آب کره بگیرند!

   وجود بیش از 2600 کیلومتر مرز آبی و ده‌ها تالاب و دریاچه داخلی، می‌تواند ظرفیت‌های جمهوری اسلامی ایران را در حوزه بوم‌گردی (اکوتوریسم آبی) نشان دهد. ظرفیتی که متأسفانه تاکنون از آن استفاده نشده و درآمد درخوری بدست نیامده است. قرار است فردا چالش‌ها و فرصت‌های این حوزه در مرکز همایش‌های برج میلاد تهران با حضور متخصصانی از هر دو حوزه تبیین گردد. همه‌ی شما خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی هم دعوت هستید و می‌توانید اگر مایل باشید در این همایش شرکت فرمایید ...   

ادامه نوشته

راز محبوبیت معصومه ابتکار در چیست؟

راز محبوبیت او در چیست؟

    معصومه ابتکار بی شک محبوب‌ترین رییسی است که سازمان حفاظت محیط زیست در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خود دیده است؛ این واقعیتی است که دوست و دشمن با انصاف ناچار از پذیرفتن آن هستند؛ واقعیتی که انتشار نتایج نظرسنجی اخیر هم درستی آن را بار دیگر مورد تأکید قرار داده است. نگارنده خود به عنوان فردی که تقریباً به تمامی نقاط کشور رفته و فعالان محیط زیستی اغلب مناطق مملکت را می‌شناسم، باور دارم که معصومه ابتکار هیچ رقیب دیگری جز اسکندر فیروز برای تصرف مقام محبوب‌ترین فرد در تاریخ 50 ساله سازمان محیط زیست ایران ندارد. در چهاردهم تیرماه 1392، وقتی که چند هزار نفر شرکت کننده‌ی حاضر در جشن روز ملّی دماوند نیز یکصدا از دکتر اسماعیل کهرم خواستند تا خواست ایشان را برای قبول این مسئولیت به گوش معصومه ابتکار برسانند، به عینه دریافتم که وی، تنها زن محبوب در حوزه سیاست ایران است.

    اما راز این محبوبیت و ماندگاری در چیست؟

    دیروز یادداشتی را در پاسخ به این پرسش در خبرآن لاین نوشتم که می‌توانید در این نشانی آن را ملاحظه فرمایید. یادداشتی که تا این لحظه بازخوردهای بسیار زیادی در وب‌سایت‌ها، وبلاگ‌ها، پایگاه‌های اطلاع رسانی و خبرگزاری‌های متعدد درون و برون کشوری داشته است.

    برخی از بازخوردهای این یادداشت در:

پایگاه خبری تحلیلی افق

آخرین نیوز

پارسینه

پایگاه خبری تحلیلی خبر نو

خبر فارسی

صدای میانه

تی نیوز

پایگاه خبری بانکداری الکترونیک

قطره

خبرخوانی

خبرخون فارسی

خبردونی

عصر نو

شهر خبر

ابتدایی

سایت خبری واحدها و تولیدات کشور

ویستا

خبر پو

هم میهن

واضح

اهورا وب

ncep

پایگاه خبری شلمچه

پایگاه خبری سراب روانسر

اقتصاد ایران آن لاین

بورس نیوز

پایگاه خبری تحلیلی اشنویه

ونوس دانلود

پرو نیوز

گزارشات

- سبزپرس

 - شمال نیوز

قراخیل نیوز

بنکر

اندیمشک آن لاین

منتظران المهدی

داور

خبر اقتصادی

دانش روز

پایگاه خبری تحلیلی نوا جنوب

قم فردا

جانا نیوز

لیواس

پرشین وی

پرشین تحلیل

جلال نیوز

پایگاه خبری تحلیلی نیریمیز

پایگاه اطلاع رسانی کرمان 1400

فروم مستر کاپ 3

بازی دراز نیوز

انجمن دوستان خوب

تیتر یک

سپیدار آن لاین

ممتاز نیوز

هات خبر

- آوای محیط زیست ایران

دیده بان طبیعت بختیاری

و ...

درج نظر

معصومه ابتکار و عیسی کلانتری؛ انتخاب شدند!

ابتکار دوباره به پردیسان بازمی گردد؟

     به دنبال نظرسنجی از مخاطبان طبیعت دوست مهار بیابان‌زایی که از یازدهم تیرماه 1392 آغاز شده است، اینک در آستانه‌ی آغاز به کار دولت یازدهم، نتایج  بدست آمده را اعلام می‌دارم. گفتنی آن که خوشبختانه این نظرسنجی مورد استقبال چند سایت و پایگاه اطلاع رسانی دیگر هم قرار گرفته و در سطح گسترده‌ای در بین دوستداران و کارشناسان محیط زیست انعکاس یافت که همینجا مراتب قدردانی خود را از همه‌ی دوستانی که کار انتشار و اطلاع رسانی آن را انجام دادند، به ویژه آقایان احسان محمدی، هومان خاکپور، محسن تیزهوش و سعید مقیسه اعلام می‌دارم.

نتایج نهایی

    در مورد نظرسنجی نخست که مربوط به انتخاب رییس سازمان حفاظت محیط زیست بود، در کل از مجموع 839 رأی داده شده، سرکار خانم دکتر معصومه ابتکار با 416 رأی (49.5 درصد) واجد بیشترین آرای کسب شده گردیدند. به دنبال ایشان، آقایان دکتر اصغر محمدی فاضل (با 17.5 درصد آرا)، دکتر محمدرضا تابش (با 6.6 درصد)، محمدباقر قالیباف (6.0 درصد) و سید محمّد مجابی (با 5.9 درصد) در رتبه‌های بعدی قرار دارند. همچنین، آقایان  رضایی، نوریان، مکنون و حجت در رتبه‌های ششم تا نهم قرار گرفته‌اند. البته 48 نفر معادل 5.7 درصد از شرکت کنندگان در این نظرسنجی هم موافق هیچ یک از 9 نفر یاد شده نبوده و در مجموع یازده چهره دیگر را معرفی کردند.

عیسی کلانتری

    در نظرسنجی دوم که برای انتخاب میزان محبوبیت در بین کاندیداهای احراز پست وزارت جهاد کشاورزی صورت گرفت، هم آقای دکتر عیسی کلانتری با 315 رآی از مجموع 1016 رآی اخذ شده (31 درصد) واجد بیشترین محبوبیت برای تصاحب پست وزارت جهاد کشاورزی شدند و به دنبال ایشان، آقایان حسین صفایی، سید صفدر حسینی و عباس رجایی قرار گرفتند.

    در مجموع به نظر می‌رسد در حوزه محیط زیست و بین فعالین و دوستداران طبیعت ایران اتفاق نظر بیشتری در انتخاب محبوب‌ترین فرد برای به دست گرفتن پست ریاست سازمان حفاظت محیط زیست وجود دارد تا در بخش کشاورزی.

    از آنجا که نتایج نظرسنجی قبلی ایجاد شده در مهار بیابان‌زایی در مورد انتخاب رییس جمهور یازدهم هم بسیار به آرای واقعی بدست آمده نزدیک بود و نشان داد که نظر مردم و فعالین محیط زیست در انتخاب حسن روحانی تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک بوده است، اینک هم به نظر می‌رسد که از هم‌اکنون باید به معصومه ابتکار برای بازگشت مجددش به ساختمان پردیسان تبریک گفت. و البته حیف که عیسی کلانتری دیگر امکان برگشت به ساختمان مشهور و خاطره انگیز کاخ وزارت کشاورزی سابق را ندارد!! با این وجود امید است که هم خانم ابتکار و هم آقای کلانتری در مسئولیت جدیدشان موفق باشند؛ البته چنانچه در دقیقه 90 اتفاق خاصی نیافتد و نام فرد دیگری از صندوق‌ها به درنیاید!

درج نظر

یک هفته رؤیایی برای محمد درویش!

    هفته ای که سپری کردم، مملو از خاطرات و لحظه‌های شاد، ماندگار و غرورآفرین بود ...


ادامه نوشته

نخستین سالگرد درگذشت جوان رعنای محیط زیست ایران : یاسر انصاری

    روز گذشته، 22 تیرماه 1391، بسیاری از دوستان و هم‌سنگران شادروان یاسر انصاری گرد هم جمع شدند تا به بهانه‌ی نخستین سالگرد پرواز این جوان رعنای 32 ساله‌ و سبزاندیش، حمایت خویش را از آرمان و سلوک رفتاری‌اش به نمایش نهند. در این مراسم، معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران و رییس کمیته محیط زیست پایتخت؛ محمّدرضا تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم (با یکصد و بیست عضو)؛ هادی حیدرزاده، رییس ستاد محیط زیست شهرداری تهران؛ محمد مجابی، معاون مرکز مطالعات مدیریت شهر تهران؛ اسماعیل کهرم، استاد دانشگاه؛ مژگان جمشیدی، همسر مرحوم و نگارنده به عنوان سخنرانان این آیین نکوداشت، کوشیدند تا هر یک به سهم خود، بخشی از ویژگی‌های اخلاقی بنیانگذار سبزپرس را توصیف کنند.

یکی از نکات درخور توجه این مراسم، حضور برخی از هموطنانم بود که از شهرستان‌های دور چون خرم‌آباد، رشت و بروجن خود را به این آیین رسانده بودند؛ همچنین، بانو روشن (همسر شادروان کامبیز بهرام سلطانی) هم در مراسم حاضر بودند که جای قدردانی فراوان دارد.

    در ادامه، متن سخنرانی‌ام در این مراسم پرشکوه و در عین حال صمیمانه را با عنوان: «برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود» می‌توانید مطالعه فرمایید:

برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود

 

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

گر همه زهر است، چون خوردیم ساغر نشکنیم

پیش ما یاقوت، یاقوتست و گوهر گوهر است

دأب ما اینست، یعنی: قدر گوهر نشکنیم

هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند

قند اگر بسیار شد، ما نرخ شکر نشکنیم

عیب پوشانِ هنربینیم ما طاوووس را

پای پوشانیم اما، هرگزش پر نشکنیم

ما درخت افکن نه ایم، آنها گروه دیگرند

با وجود صد تبر، یک شاخِ بی بر نشکنیم

                                                        وحشی بافقی

    و اینک می‌خواهم از مردی سخن بگویم که یک شاخِ بی بر را هم نمی‌شکست؛ مردی که مدت حضورش در بین ما آدم‌زمینی‌ها، ظاهراً کمتر از نیمی از روزهایی بود که نرخ امید به زندگی بر روی کاغذ، برایش تعیین کرده بود. با این وجود، نامش بیشتر از خیلی از آدم‌ها در ذهن مانده است؛ آن هم آدم‌هایی که بسیار بیشتر از آن چیزی زندگی کردند که انتظار می‌رفت، زندگی کنند! چرا؟ راز ماندگاری نام و نشان این جوان 32 ساله - یاسر انصاری - چیست؟

    جبران خلیل جبران می‌گوید: آرزو و تمنا، نيمي از زندگي و بي تفاوتي، نيمي از مرگ است. به نظرم، یاسر، مردی بود که هرگز آرزوها و تمناهایش را در پای هیچ مصلحتی مهار نکرد و به احساسش اجازه داد تا در پردیس پرشکوه زندگی به دنبال فصول از سرگل‌ها بپرد ... و این پریدن و نایستادن را "حق" خود می‌دانست.

      و این معنای بلند آزادی در زمانه‌ی ماست ... این که یاد بگیریم که هر چه حق داریم، انجام دهیم و نه هر آن چه که به آن میل داریم.    یاسر انصاری بسیار کوشید تا "حق" را در حوزه‌ی محیط زیست ترجمه کند و مصداق‌هایش را برای ایرانیان، برای هموطنانی که عاشقانه دوست‌شان می‌داشت، ارایه دهد. برای همین بود که بر علیه آنهایی که هوای سالم را از ما دریغ کرده بودند، اعلام جرم کرد؛ برای همین بود که خود را به گلستان می‌رساند تا حق برخورداری ما را از جنگلی که دوستش داریم به بهانه احداث یک جاده غصب نکنند؛ برای همین بود که در مقابل آنهایی که سودای اعلام جرم بر علیه دیده‌بانان طبیعت را داشتند، ایستاد و برای همین بود که در ابر، مثل ابر بهاری می‌گریست، وقتی یادش می‌افتاد که ممکن است حق زیستن در چنین زیستگاهی را نتواند به فرزندان این بوم و بر انتقال دهد؛ همان طور که برای سرنوشت غم‌بار چنارهای تهران هم می‌گریست ...

    یاسر امروز هست، زیرا از آن گروه انسان‌هایی بود که می‌ترسید! اما نه از مرگ؛ بلکه از این که وقتی زنده است، چیزی در درونش بمیرد؛ چیزی که من نامش را می‌نهم شوریدگی و عشقی مانا برای طبیعتی که دوستش داشت ...

    و شاید به پاس همین عشق و شوریدگی بود که بازی زندگی، او را به دیده‌بان سلحشور محیط زیست ایران، مژگان جمشیدی عزیز رساند تا همان طور که در دوم اردیبهشت 1388 گفتم، روی زیبا دوبرابر شود ...

    آخر، هنر شمشیر آن است که یکی را دو تا می‌کند؛ امّا هنر عشق آن است که دو تا را یکی می‌کند و از این روست که پس از این یگانگی شورانگیز، سبزپرس به دنیا آمد و جبهه‌ی محیط زیست در ایران، ناگهان با قدرتی دوچندان اعلام موجودیت کرد و پیش تاخت ...

    و اینک در پاسداشت نخستین سالگرد پروازش از دنیای آدم‌زمینی‌ها، به نظرم سزاوارانه‌ترین حرکتی که فعالان و دوستداران محیط زیست ایران می‌توانند برای شادی روح بلندش انجام دهند، این است که گاه به لاک‌پشت‌ها نگاه کنند و به خود زنهار دهند که آنها فقط وقتی پیشرفت می‌کنند که سرشان را از لاک خود بیرون ‌آورند. همان کاری که یاسر تا آخرین روز زندگیش انجام داد و برای همین است که همه او را می‌شناختند و حتا اگر با عقیده‌اش مخالف بودند که اغلب بودند، اما برای سماجت و اراده‌اش کلاه از سر برمی‌داشتند.

    آری درد یاسر، حصار بركه نبود، بلکه زيستن با ماهياني بود كه حتي فكر دريا به ذهنشان خطور نمي‌كرد ...

    و اگر ما خود را دوست یاسر می‌دانیم، باید بکوشیم تا به ماهی‌های بیشتری در حصار برکه، لذت بیکرانگی و هماغوشی با دریا را یادآور شویم ... برای همین است که مژگان باید امروز خوشحال باشد اگر درمی‌یابد که کمبود یاسر در جامعه‌اش و در بین دوستداران طبیعت گرایش حس می‌شود؛

    زیرا بر این باورم که:

    گاه بايد كم باشي تا كمبودت احساس شود، نه اينكه نباشي تا نبودنت عادت گردد.

    پی نوشت:

    یاسر انصاری؛ اسطوره جنگلبان ابدییادداشتی که حتمن در آرامش و خلوت باید خوانده شود ...

     گزارش تصویری این رویداد به نقل از سبزپرس


درج نظر