فرازها و فرودهای آلودگی هوا در پردیسان، تهران و ایران!

میوه شیرین ماجرای تلخ آلودگی هوا!

    دوباره زمستان آمد و روسیاهی نه به زغال که به برج میلاد ماند! اینکه سازندگان این بلندپیکرترین سازه‌ی موجود در وطن به خواب هم نمی‌دیدند که روزی به شاخصی برای سنجش غلظت آلودگی هوای پایتخت بدل خواهند شد، شکی نیست؛ اما اینکه برج میلاد را به قلیان صلواتی تهرانی‌ها بدل کنیم و در آثار طنازان و کارتونیست‌ها به وفور مورد انگولک قرار گیرد، خودش نوعی ابتکار است! نیست؟
    نوشتار پیش رو، به همین بهانه به ماجرای ابتکار، آلودگی هوا، شهرداری و پردیسان می‌پردازد ...

قلیانی به نام برج میلاد!

    آلودگی هوا از مرز میان‌سالی در تهران هم گذشت!
    این روزها کیفیت هوا در تهران و برخی دیگر از کلانشهرهای ایران در شرایط ناسالم قرار دارد. در تهران بیش از بیست روز است که وضعیت ناسالم با اندک وقفه ای دوام یافته است.
    خبری در روزنامه اطلاعات دیدم مربوط به ۲۸ آبان ۱۳۳۶، یعنی بیش از ۵۸ سال پیش! در آن خبر هم گلایه از وخامت ترافیک و آلودگی هوا در پایتخت تهران شده بود!
    یعنی در زمانی که جمعیت تهران به دو میلیون نفر هم نمی رسید، تهرانی ها با چنین بحرانی روبرو بودند. 

    چه پیامی را باید از این رخداد برداشت کرد؟!
راست آن است که ظرفیت زیستی یا پذیرش مخروط افکنه‌ای که در البرز جنوبی پذیرای «غول‌شهر» هفتادهزار هکتاری به نام تهران با دست کم ۱۲ میلیون نفر تردد روزانه و شبانه شده است، به هیچ وجه پذیرای چنین تراکم شگفت‌آوری نیست.
    پرسش این است که چگونه این مریض بدحال متوجه ریشه درد نشد و با تزریق دمادم مورفین‌هایی افزاینده، کار را به التهابی چرکین و سرطانی رساند؟
    مردم این شهر که فقط برای سه میلیون نفر می توانست آب شرب سالم ارایه دهد، چگونه توانستند شمار خود را چهار برابر کرده و در عین حال از بی‌آبی نمی‌میرند؟!
    آن قهرمانی که با اسب سفید آمد و برای تهرانی ها از سرشاخه های لار و لتیان و ماملو و کندوان و کرج و جاجرود و طالقان و سفیدرود و ... آب فراهم کرد، چه کسی بود؟ و آیا حاصل عملکرد آن سوار به نفع کیفیت زندگی ایرانیان در درازمدت تمام شد؟!

    سدهای خوبی که بحران آفریدند!
    فکرش را بکنید ...الان که چند برابر آب قابل استحصال دشت تهران، به این حوضه آب وارد می‌شود، باز هم شاهد بزرگترین نرخ فرونشست زمین در جنوب تهران به میزان ۳۶ سانتی متر در سال هستیم؛ وای به حالی که این همه آب وارد تهران نمی‌کردیم! واقعا در آن صورت فاجعه چگونه رقم می‌خورد؟ 
    پرسش این است که پس این همه آب کجا می رود؟ و پرسش کلیدی تر آنکه اگر همین میزان روند تغذیه پساب و فاضلاب‌های خانگی و خدماتی و شهری و صنعتی را هم متوقف کرده و یکجا وارد شبکه فاضلاب شهری در دست ساخت کنیم، آیا بحران نشست زمین و اُفت سفره های آب زیرزمینی در زیر تهران بیشتر و شتابناک‌تر نخواهد شد؟!

برج میلاد و شاخص آلودگی تهران!

    آیا ما راه را درست می‌رویم؟
    فرض کنیم که برای تهران هرگز سدی چون کرج و لار و ماملو و طالقان ساخته نمی‌شد و تهرانی‌ها مجبور بودند جمعیت خود را بر اساس اندوخته‌های آبی لتیان و استحصال از سفره‌های زیرزمینی آب تأمین کنند؛ در آن صورت هرگز با فاجعه‌ای که امروز در شهریار و معین آباد روبرو بودیم، مواجه نمی‌شدیم و ظرفیت گرمایی ویژه در جنوب تهران تا حوض سلطان اینگونه کاهش نیافته و چشمه‌های تولید گرد و خاک افزایش نمی‌یافت! می‌یافت؟
در آبادبومی که متوسط سرعت باد غالب آن کمتر از پنج متر در ثانیه است، با دوپینگی به نام سدسازی و انتقال آب بین حوضه‌ای، دودکش خانه‌ای را آفریدیم که زمانی نامش چنارستان بود!
    من فکر می‌کنم آنهایی که در آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی اجازه ندادند تا مقدمات مهار گسترش شهر تهران اجرایی شده و پایتخت سیاسی جا به جا شود، بزرگترین نشانی اشتباه را به حاکمیت دادند ...

    اینک آیا عبرت گرفته‌ایم؟
    متاسفانه می‌بینم که ماجرای آلودگی هوای تهران به بهانه‌ای برای تسویه حساب‌های سیاسی از سوی هر دو جناح حاکمیت بدل شده و هر یک، آن دیگری را متهم می‌کند که در زمان تو، سعی در مخفی کاری بود و اینک برعکس! چرا؟
    حدود شش سال پیش بود که روزی محمدباقر قالیباف در جمع شماری از متخصصان محیط زیستی کشور که نگارنده هم اشتباهی حضور داشت! گفت: من وارث شهری هستم که سالی پانصد هزار خودرو جدید در آن شماره‌گذاری می‌شود، بدون اینکه از شهردار بپرسند که برای مدیریت این لشکر جدید آهن و دود و بوق برنامه و ظرفیت جدیدی را آیا تعریف کرده‌ای؟!
    و واکنش شهردار به این بی احترامی آشکار چه بود؟!
    اینکه بیاییم تا می‌توانیم تسهیلات بیشتری برای خودروسواران جدید ایجاد کنیم؛ بزرگراه، بولوار، پل، تونل و آزادراه دو طبقه و سه طبقه بزنیم! 

    قالیباف اشتباه بزرگ کرباسچی را دنبال نکرد؟!
    قالیباف به جای آنکه رسماً و در اعتراض به این بی احترامی آشکار استعفا دهد، ماند و ساعت فاجعه را به تأخیر انداخت؛ آن هم به بهای بزرگ‌تر کردن ابعاد فاجعه؛ او باید می‌کوشید تا تمامی سرمایه ثروتمندترین شهرداری ایران را که صدها برابر بسیاری از وزارتخانه‌های کشور بودجه داشت، برای گسترش خطوط ریلی و ناوگان عمومی شهری اختصاص می داد. نباید پارکینگهای بیشتر برای سواری ها می ساخت، باید هزینه تردد شخصی را به نفع وسایل نقلیه عمومی افزایش می داد، باید تردد خودروهای فرسوده را چنان گران درمی آورد که کسی جرات استفاده از آنها را در خیابان های پایتخت نکند. باید به حاکمیت فشار می آورد تا خط تولید موتورسیکلت های بنزینی را به برقی تبدیل کند. باید می کوشید تا تهران به عنوان بزرگترین تولید کننده گوشت قرمز رکورددار نشود. در استانی که خود به دریوزگی آب روی آورده، چگونه باید بیشترین تمرکز واحدهای صنعتی تولید گوشت گاو را پذیرایی کند؟ آن هم فرآیندی که برای تولید هر کیلوگرم آن به ۱۵ هزار و پانصد لیتر آب نیاز است و تولید گاز متان آن به عنوان خطرناک ترین گاز گلخانه ای جهان، رقیب ندارد.
    اما نه قالیباف و نه پیشینیان او، این راه را نرفتند و فقط از سیاست تزریق مورفین سود جستند تا همه به ساعت فاجعه نزدیک‌تر شویم ...
    نکته غم‌انگیز ماجرا آن است که همچنان تغییر رویکرد و جهت‌گیری مثبتی هم در مدیریت کلانشهر تهران، آنگونه که سزاوار است، مشهود نیست.
    باید هر نوع ساخت و ساز جدید در تهران و کلانشهرهای بحرانی کشور با محدودیت‌های جدی مواجه شود.
اجازه تخریب به ساختمان‌هایی که دست‌کم کمتر از شصت سال قدمت دارند، نباید داده شود. تراکم‌فروشی باید پایان گیرد. برای صاحبان ساختمان‌هایی که به سمت استحصال انرژی‌های نو سرمایه‌گذاری می کنند، سوبسیدهای برانگیزاننده و معافیت های مالیاتی درنظر گرفته شود. حرکت خودروهای فرسوده و موتورسیکلت‌های بنزینی متوقف شود. حفر هر نوع چاه عمیق و نیمه عمیق در اطراف تهران متوقف شده و تمامی چاه‌های قانونی موجود از کنتور برخوردار شوند. با قاطعیت اجازه ساخت و ساز به هیچ فرد حقیقی و حقوقی در دامنه‌های شمالی شهر داده نشود؛ بهره برداری معادن شن و ماسه در اطراف تهران برای همیشه تعطیل شود؛ جریمه‌های سنگین برای صاحبان خودروهایی که فاقد معاینه فنی هستند، وضع شود و از صنایع خودروسازی نازنازی مملکت خواسته شود تا به سمت ساخت خودروهایی با موتورهای دیزلی، هیبرید و برقی جهت‌گیری کنند ... 
    این درحالی است که در این بررسی تحلیل‌وار، به ماجرای گسل‌های فعال و نیمه فعال تهران، بیم از ویرانی کامل و بروز یک فاجعه‌ی انسانی تمام عیار اشاره نشده است؛ ماجرایی که به گفته رییس ستاد بحران وزارت کشور، می‌تواند دو میلیون تهرانی را به کام مرگ بکشاند ...

برد شیرین ابتکار!

    فرجام سخن:
   یادداشت زنهاردهنده روزنامه اطلاعات در نزدیک به شش دهه پیش، گواه آن است که ما می‌توانستیم با توزیع یکنواخت و عادلانه ثروت در پهنه وطن، از بروز سهمناک‌ترین بدهکاری اکولوژیکی در تهران ممانعت کرده و اجازه ندهیم تا میلیاردها دلار هزینه اضافی بر دوش بخش درمان و بهداشت و سلامت کشور تحمیل شود. حقیقت تلخ ماجرا آن است که از قضا اگر قرار بر انتخاب مخرب‌ترین و ویرانگرترین سدهای کشور باشد، باید از لار و کرج و ماملو و طالقان در صدر این سیاهه شرم آور نام برد، یعنی دقیقا همان سازه های پهن پیکر سیمان اندودی که سینه چاکان سدسازی از آنها به عنوان چماق برای سرکوب مطالبات منتقدان تفکر سازه ای در مدیریت آب سود می جویند و پیوسته این پاسخ کلیشه ای را تکرار می کنند: اگر این سدها در اطراف تهران ساخته نشده بودند، الان پاسخگوی آب شرب تهرانی ها کی بود؟!
    و پاسخ آن است که سدها همان بلایی را بر سر تهران هفتادهزارهکتاری آوردند که بر سر دریاچه ارومیه پانصدهزار هکتاری آوردند! سدها در تهران به دلالان مسکن و برج سازان چراغ سبز نشان دادند و در ارومیه به گسترش کشاورزی و دامداری ناپایدار.

    اینک چه باید کرد؟
    مسلما باید واقعیت ها را به مردم بگوییم، آنها را نباید دلخوش کرده یا بی دلیل و غلووار نگران کنیم. سازمان حفاظت محیط زیست به جای آنکه در پرتالش مدام مشغول پاسخگویی به هر نشریه و سایت و وبلاگ و شبکه اجتماعی دست راستی، محافظه‌کار، اصول‌گرا، جریان انحرافی و ... باشد که آه و فغان برای آلودگی هوا راه انداخته؛ یا به جای آنکه به انعکاس محتوای هر نشریه و تارنما و رسانه‌ی دست چپی و اصلاح‌طلبی بپردازد که به جنگ منتقدان رفته است، با مردم همدردی کرده، مسوولیت‌ها را شجاعانه و شفاف بپذیرد، اجازه رواج شایعات را ندهد، پایش‌کننده‌ی دقیق سنجنده‌های آلودگی هوا باشد و به بیان برنامه‌های کوتاه، میان و درازمدت مقابله با آلودگی هوا و راهکارهای علاج بخشی برای درمان این درد دودآلود اکتفا کند و اجازه دهد تا مردم خود قضاوت کنند.

    یادمان باشد:

    این یک فرصت بزرگ و تاریخی برای دوستداران محیط زیست است که اینک سهم قابل توجهی از رسانه‌هایی که تا قبل از ورود دوباره معصومه ابتکار به پردیسان، کمترین سهم از صفحات خود را به محیط زیست اختصاص می‌دادند، اینک تیتر یک های خود را محیط زیستی انتخاب می‌کنند! نمی‌کنند؟
    به نظرم همین تغییر رویکرد به سمت جستارهای محیط زیستی در رسانه های محافظه کار و دست راستی، خود یک برد شیرین برای معصومه ابتکار است و البته در هر بردی، ممکن است یکی دو تا گل هم بخوریم! نه؟

بیشتر بدانیم:

گام مثبت دولت يازدهم كه با تأخير برداشته شد!


سرمقاله امروز شرق


    تهران به كلافي سردرگرم و درهم تنيده از مشكلات، چالش‌ها و بحران‌هاي محيط زيستي، اجتماعي، فرهنگي، بهداشتي و ... بدل شده است. اين در حالي است كه ميزان سرمايه‌گذاري، انباشت نيروي انساني متخصص و توجه ملّي به بزرگترين كلان‌شهر كشور، هرگز قابل مقايسه با هيچ سكونتگاه كوچك و بزرگ ديگري در ايران نبوده است. بروز پديده‌ي بسيار خطرناك نشست زمين به ميزان 36 سانتي‌متر در سال در جنوب پايتخت، رشد فزاينده‌ي شاخص‌هاي آلاينده‌ي هوا، قتل سالانه‌ي 200 ميليارد دقيقه از عمر شهروندان تهراني به وسيله‌ي قاتلي به نام ترافيك؛ افت كيفيت آب شرب و كابوس جيره‌بندي آن، تنها بخشي از مشكلات فزاينده‌ي اين «غول‌شهر» ايراني است كه از منظر بدهكاري بوم‌شناختي (اكولوژيكي)، ورشكسته‌ترين سكونتگاه كشور هم محسوب مي‌شود ...

ادامه نوشته

مطالبات محیط زیستی ما از این 8 مرد داوطلب ورود به ساختمان پاستور!

    فردا – نهم خرداد 1392 – بخش دوم از گفتگوی سه کارشناس حوزه محیط زیست و منابع طبیعی در برنامه اردیبهشت پخش خواهد شد؛ گفتگویی به هدف نقد وضعیت محیط زیست و منابع طبیعی ایران و انتظاراتی که از 8 مرد داوطلب ورود به ساختمان پاستور در یازدهمین مسابقه جمهور داریم.

کلیک کنید


    در این برنامه، آقایان دکتر احمد رحمانی، دکتر جواد رزمی و نگارنده حضور خواهند داشت تا به اتفاق آقای خیرخواه (مجری برنامه)، بحثی صریح و شفاف را بیافرینند؛ بحثی هنجارشکنانه در باره‌ی آنچه این هشت مرد برای نجات طبیعت ایران باید انجام دهند. گفتنی آن که تا این لحظه فقط سه نفر از کاندیداها – آقایان محسن رضایی، محمّد رضا عارف و محمّدباقر قالیباف – برنامه‌های محیط زیستی خود را ارایه داده‌اند.

    مدت زمان پخش این برنامه تلویزیونی که از ساعت 12 شروع خواهد شد، حدود یک ساعت است.

    اطلاعات بیشتر را می‌توانید در سایت خبری محیط زیست ایران و نیز تارنمای انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع بیابید.

درج نظر

انتخاب کدامیک را به نفع محیط زیست ایران می‌دانید؟

    از روز گذشته یک نظرسنجی را بر روی وبلاگ مهار بیابان‌زایی قرار داده‌ و از مخاطبین پرسیده‌ام از بین  چهار داوطلب نامدار و مطرح ورود به ساختمان پاستور، یعنی: اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی و اسفندیار رحیم مشایی، کدامیک را همراه‌تر با طبیعت ایران می‌دانید یا دست کم می‌پندارید که در دوره ریاست وی بر جمهور نظام، درد و آلام طبیعت ایران‌زمین کمتر خواهد بود؟ نکته‌ی تأمل‌برانگیز تاکنون در مورد نتایج این نظرسنجی آن است که گزینه پنجم (هیچکدام) به مراتب اقبال بیشتری به نسبت سه تن از افراد یاد شده داشته و در رقابتی تنگاتنگ با نفر نخست قرار دارد!

لطفا رأی دهید

    لطفاً سری به ستون کناری (سمت چپ) مهار بیابان‌زایی زده و در این نظرسنجی شرکت فرمایید.

درج نظر

دریاچه چیتگر ؛ فرصتی که نباید به تهدید بدل شود!


    دریاچه چیتگر به عنوان بزرگترین دریاچه انسان ساخت ایران، قرار است به زودی در باختر تهران آبگیری شود. البته نخست قرار بود که این اتفاق در پاییز سال 90 بیافتد و سپس به بهمن ماه همان سال تغییر کرد، آنگاه قرار شد که در بهار سال 91 تحقق یابد و اندک اندک رفت تا پایان بهار و اینک سخن از آبگیری دریاچه در تابستان پیش رو است ...

    در مورد مساحت این دریاچه هم اعداد مختلفی را ذکر کرده‌اند که از 355 هکتار شروع شد و سپس به 160 هکتار، 140 هکتار، 133 هکتار و 130 هکتار رسید که امیدوارم روند مزبور قبل از افتتاح رسمی دریاچه متوقف شود تا سرانجام بتوان چیز خیس ِ قابل رؤیتی را در غرب تهران مشاهده کرد!

    اما این همه تاریخ‌ها و اعداد متفاوت را که در مورد مساحت و زمان آبگیری یک چالاب کوچک دست‌ساز وقتی می‌بینیم، حال مان خوش می‌شود! زیرا یاد می‌گیریم دیگر خیلی از این که هنوز در مورد دریاچه ارومیه به یک مساحت و تراز بوم‌شناختی یکسان و مورد توافق دست نیافته‌ایم، ناراحت نشویم و از کوره درنرویم! نه؟

    از این پرانتز شیطنت‌آمیز طنازانه که بگذریم! می‌رسیم به بیان یک هشدار جدی در مورد ساخت این آبگیر مصنوعی.

    پیش‌تر در باره تالاب شورابیل در جنب شهر اردبیل گفته بودم که چگونه در اثر انتقال آب از رودخانه آب شیرین بالاخلو یا بالیخلو به این تالاب آب شور و تبدیل ماهیتش به یک برکه آب شیرین، پشه کولکس در آن منطقه طغیان کرد و معضلات فراوان محیط زیستی و بهداشتی فراهم ساخت.

    جمعه گذشته، 19 خرداد ماه هم وقتی به بالادست سد گُتوند علیا در شمال خوزستان رفتم، مشاهده شد که شمار جمعیت پشه‌ها به شدت در منطقه در حال افزایش بوده، به نحوی که بسیاری از اهالی بومی منطقه، به ویژه کودکان در معرض نیش آنها قرار گرفته و ناراحتی‌های پوستی آشکار پیدا کرده‌اند.

    چنین است که اینک خواستم از همین تریبون درویشی خودم در سرزمین مجازی وبلاگستان سبز، به جناب قالیباف و دوستان‌شان تذکر دهم که آیا در جریان مطالعات و ارزیابی‌های محیط زیستی ساخت این دریاچه، به نحوه‌ی مدیریت این بحران احتمالی هم اندیشیده شده است و یا این که مردم ساکن در منطقه 22 تهران از هم‌اکنون باید در فکر خرید و انبار کردن انواع و اقسام پشه‌کش‌های شیمیایی و برقی و اتمی و ... باشند؟! به ویژه این موضوع از آنجا حایز اهمیت بیشتر می‌تواند باشد که دریاچه در ابتدای دالان غربی تهران بزرگ جانمایی شده، جایی که جهت باد غالب هم از باختر به سوی خاور است و این امکان وجود دارد که دامنه اثربخشی پشه‌ها از حد معمول فراتر رفته و به مرکز شهر نزدیک‌تر شود.

     پس نوشت:
    البته فراموش نکنیم که همچنان اعتقاد دارم که اگر در ساخت و مدیریت این پروژه، همه‌ی نکات لازم فنی و محیط زیستی دیده شده و به درستی پایش گردد (به ویژه مسأله تأمین آب آن از طریق سامانه‌های بازچرخانی آب)، می‌تواند مرهمی باشد برای تمدد روانی مردمان شهری که از دود و غبار جان‌شان به لب‌شان رسیده است. پس مواظب باشیم تا این فرصت به تهدیدی جدید بدل نشود! همین.