نجات میانرودان، گاپ و دو نکته اخلاقی!

با ورود عباس عراقچی به عنوان فرد کلیدی در تیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و ابوالفضل حسن بیگی در هیبت، نایب رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی به صف منتقدین جدی سدسازیهای افراطی دولت ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات؛ به نظر می رسد پویش مردمی نجات میانرودان - که تا این لحظه ۱۲۹۲۳۸ نفر آن را امضا کرده اند - توانسته کارنامه قابل قبولی در حوزه اثرگذاری بر رفتارِ سیاستمداران ایرانی برجای نهد.

با این وجود هنوز عدم رعایت دو نکته اخلاقی، آزاردهنده به نظر می رسد که در تازه ترین یادداشتم در اینستا به آن پرداخته ام:

خواننده عزیز!

خواهشم آن است که برای مقابله با تاریخ ستیزی و اعتراض به تداوم غلبه تفکر سازه ای در مدیریت آب، همچنان به معرفی و امضای پتیشن #نجات_میانرودان به سه روش زیر ادامه دهید:

1⃣ لینک مستقیم:

2⃣ از طریق فیلم آموزشی.

از رضا کیانیان تا علیرضا منصوریان و از حادثه خونین ساوه تا کهنوج!

1⃣ عصر دیروز در حاشیه برگزاری یک رویداد محیط زیستی برای ارتقای حساسیت جامعه به بحران آب؛ رخدادِ تاسف باری به وقوع پیوست که بازتابهای رسانه ای فراوانی درپی داشت.

2⃣ روز قبل از آن هم، بازیکن دوستداشتنی و محبوب روزهای طلایی آبی ها و مربی امروزشان با تلخ ترین بدرقه ممکن، مجبور به ترک استقلال شد، درحالیکه برخی از تماشاگران حاضر در استادیوم آزادی، #منصوریان را پیتزافروشی خواندند که باید فوتبال را فراموش کند؛ آن هم در حالی که همسر و فرزند مربی #تیم_استقلال در حال تماشای بازی بودند!

3⃣ تامل برانگیزتر آنکه یکی از آرمان ها و اهداف پویش #من_صدای_آب_هستم، ارتقای تحمل و شنیدن صدای مخالف اعلام شده؛ اما هنرمند محبوب و حامی این پویش؛ استاد #رضا_کیانیان، به جای درس دادن به جوانها و نمایش مدارا و توان مجاب کنندگی، خطاب به یکی از معترضان #غلبه_تفکر_سازه_ای در مدیریت آب، می گوید: دهانت را ببند و یا برو بیرون!

4⃣ وقتی پیشکسوت هنرمندان ما با چنین ادبیاتی، مخالفان خویش را می نوازد، دیگر چه انتظاری باید از تماشاگران جوان، متعصب و خشمگین تیم استقلال داشت؟!

5⃣ حاصل این نگاه خشونت بار و عدم تحمل مخالفان اندیشه، آشکار است که فقط در همین شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی یا تالار همایشها محدود نشده و منجر به حوادث خونینی نظیر رخدادِ شامگاه دیروز در #ساوه یا پیشتر از آن در #کهنوج می شود. حتی فقط به محیط زیست و ورزش محدود نشده و تبعاتی جبران ناپذیرتر خواهد داشت؛ وگرنه چرا باید در پایتخت؛ در مرکز جمهوری اسلامی ایران شاهد ۷ هزار نزاع خیابانی در هر صدهزار جمعیت باشیم؟ و چرا میزان تلفات محیط بانان و جنگلبانان در ایران - بیش از ۱۳۰ شهید و سه هزار مجروح - در شمار رکوردهای دست نایافتنی در جهان باشد؟!

6⃣ همه باید این تهدید را جدی بگیریم و از خود بپرسیم: ما کجای راه را اشتباه رفتیم که اینک توانایی شنیدن را از دست داده و به جای گفتگو، دست به تهدید و اتهام و مقابله فیزیکی و ... می زنیم؟ به ویژه در سالروز طرح پندارینه گفتگوی تمدنها در صحن سازمان ملل متحد توسط #سیدمحمد_خاتمی؛ هم او که خطاب به مخالفانش در پایان دولت هشتم، شعری از #میرسید_علی_همدانی را یادآوری کرد و رفت ...

هرکه ما را یاد کرد ایزد مر او را یاد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی از باغ وصلش بشکفد بی خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد

🔴 چقدر جای افکار میرسید در امروزِ ایران خالی است، چقدر ...

به جای اجرای طرحهای انتقال آب، سدسازی و استخراج آبهای ژرف، تلفات آب را پایان دهیم!

1⃣ براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، سالانه بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون مترمکعب آب از طریق شبکه های آب شهری تلف می شود:

2⃣ در بزرگی این رقم همان بس که بدانیم آورد طبیعی رودخانه زاینده رود در طول یک سال فقط هشتصد میلیون متر مکعب است!

بر اساس این گزارش استانهای خوزستان، تهران و البرز، دارای بدترین نرخ هدررفت آب هستند.
نرخ هنگفت تلفات آب در ایران از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم دولت می خواهد برای شیرین سازی و انتقال سالانه فقط ۲۰۰ میلیون متر مکعب آب از دریای خزر به سمنان تا ۱۱ هزار میلیارد تومان هزینه کند! به عبارت دیگر با توجه به طرحهای مشابه دیگری چون #بهشت_آباد، #گلاب، علی آباد کتول به شاهرود، #بن_بروجن و سبزکوه، به نظر می رسد می توان با یک بیستم هزینه ای که برای اجرای این طرحهای ویرانگر و خسارت آفرین مورد اشاره می خواهیم پرداخت کنیم، نرخ هدررفت آب را تا ده درصد رقم مورد اشاره کاهش داده و مملکت از یک خسارت بزرگ نجات یابد.

3⃣ موضوع زمانی بیشتر می تواند در راستای اقتصاد مقاومتی مورد مداقه قرار گیرد که دریابیم تقریباً برای استخراج رقمی برابر با هدررفت آب از شبکه شرب شهری، می خواهیم با کمک روسها و سرمایه گذاری ۲۵۰ میلیون دلاری، #آبهای_ژرف را استخراج کنیم! به راستی چرا راه ساده تر را انتخاب نمی کنیم؟

4⃣ پرسش اصلی این است: چرا هیچ اراده ای برای کاهش هدررفت آب وجود ندارد، اما حاضریم ده ها برابر هزینه طرح های انتقال آب را بپردازیم؟! چه دلیلی از این روشن تر که نشان می دهد در پای منافع بخشی شرکت های قدرت سالار درگیر در طرح های سازه محور، یک مصلحت ملی دارد ذبح می شود! نمی شود؟

5⃣ اینک با توجه به نگرانی های اعلام شده از سوی عیسی کلانتری در مورد اصابت کفگیرِ اندوخته های آبی کشور به ته دیگ و افزایش محسوس نرخ فرسایش خاک، امید می رود سازمان متولّی محیط زیست کشور بتواند رویکردهای سازه محور در وزارت نیرو را به راهبردهایی چون ارتقای توان نرم افزاری، مدیریت مصرف و بازچرخانی آب تغییر دهد.
آمین ... 

قتل دو محیط زیستی در هفته! چرا؟

    بایزید مردوخی را اغلب آنهایی که با آب، محیط زیست، کشاورزی و اقتصاد سر و کار دارند، می‌شناسند. او که در طول نیم قرن اخیر، دانش اقتصاد را از دانشگاه مریلند، مدیریت را از دانشگاه ایالتی کالیفرنیای جنوبی و راز و رمز توسعه اقتصادی را از آژانس برنامه‌ریزی اقتصادی ژاپن فراگرفته و در کارنامه خود 21 کتاب منتشر شده دارد، اخیرا در باره سد داریان، جمله‌ای زنهاردهنده گفته است: «زیان آبگیری سد داریان تا ابد جبران نمی‌شود و سدسازی تهدید بزرگی برای تمدن هورامان است.» دقت کنیم که این جمله را کسی گفته که خود روزگاری رئيس كميته راهبردي برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور بود و اینک نیز عضو كميسيون آينده‌نگري فرهنگستان علوم ايران و مشاور وزیر کار در کابینه حسن روحانی است و بنابراین دغدغه اشتغال و توسعه را که طراحان سد داریان با این دو چماق مخالفین خود را می‌رانند، خوب درک می‌کند. 
    با این وجود، طرفداران سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای همچنان و با وقاحت هر چه تمام‌تر، مخالفین خود را مشتی آدم احساساتی بدون مطالعه تصویر کرده و بر برج عاج خود می‌تازند! چرا؟
    چرا کسی متوجه حقوق بوم‌نشینان ساکن در اطراف سد داریان و پروژه‌های پهن‌پیکر و گرانقیمت اقماری‌اش نیست؟
در همین باره، محسن تیزهوش عزیز یادداشتی را قلمی کرده و پیشنهادی درخور ارایه داده است که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد؛ یادداشتی که با خبری تکاندهنده آغاز می‌شود: اینکه مافیای پرقدرت طبیعتخوار به طور متوسط هفته‌ای دو کنشگر محیط زیست را که مخالف ایشان هستند، در جهان را به قتل می‌رساند!
    وی می‌نویسد:

سوم مارس را گرامی داریم

    «بر اساس گزارشی که سال 2015 از سوی سازمان غیردولتی گلوبال ویتنس منتشر شده، هر هفته حدود دو فعال محیط زیست و حقوق بومیان در جهان کشته می‌شوند که این حقیقت تلخ، توجه و حمایت بیشتر مجامع بین‌المللی را می طلبد؛ سالهاست که با گسترش فعالیت‌های ضد شکار، سدسازی‌های مخرب و برنامه‌هایی که به تخریب طبیعت منجر می‌شوند بر شدت خشونت، تهدید و حذف فیزیکی فعالین محیط زیست نیز افزوده شده است. به عنوان مثال، در ابتدای سال 2015 گریگوری گیبارد که از او به عنوان یکی از فعالان حفاظت محیط زیست و ضد شکار یاد می‌شد، در جمهوری زیمبابوه و در جنوب قاره آفریقا به ضرب گلوله از پای درآمد؛ مردی که پیش‌تر هم به وسیله شکارچیان غیرقانونی تهدید به مرگ شده بود. یک سال پس از قتل آقای گیبارد نوبت به قتل غم‌انگیز بانوی استقامت و شجاعت برتا کاسِرس رسید تا نشانی باشد برای حرکت درست فعالین محیط زیست در برابر سودجویانی که تنها به منافع اقتصادی خویش می نگرند و هیچگاه آوارگی مردم محلی و تخریب تنوع زیستی کوچکترین اهمیتی برای ایشان نداشته است! اینک برای گرامیداشت یاد و اعتقادِ انسانی برتا کاسِرس یکی از مشهورترین فعالان محیط زیست و حقوق بومیان که سوم مارس 2016 در هندوراس به دست طبیعت ستیزان به قتل رسید، پیشنهاد می شود سازمان ملل متحد روز سوم مارس را با هدف دفاع از حقوق بومیان و جوامع محلی در برابر تخریب‌های مختلف محیط زیست نامگذاری کرده و در تقویم رسمی خود درج کند. در این بین باید به این نکته بسیار مهم اشاره کرد که جوامع محلی که در ایران نیز زیست می کنند در برابر مخربان طبیعت هیچگاه آرامش نداشته و در موارد گسترده ای به نام توسعه از سرزمین خویش کوچانده شده‌اند تا زمین‌ها و خانه‌هایشان به زیر آب سدهای بزرگ رفته و همچنین استخراج نفت سبب آلودگی چاه‌های حیاتبخش آنها شده که این موارد تنها گوشه ای از هزاران آسیبی است که روزانه به این انسان‌ها تحمیل می شود. لازم به ذکر است که نهم اوت در تقویم سازمان ملل متحد، روز بين‌المللی مردم بومی جهان نامگذاری شده اما امروز و با هدف حمایت از راه انسان‌هایی همچون برتا کاسِرس که حامی حقوق بشر بوده و از جان و مال خویش در برابر دفاع از حقوق بومیان گذشت و به تمام انسان‌های جهان نشان داد که باید در برابر غارتگرانی که منابع طبیعی زمین و محل زندگی بومیان را نابوده کرده و اسباب آوارگی آنان می شوند، ایستاد.» 
   به نظرم، پیشنهاد سزاوارانه محسن تیزهوش جادارد تا به عنوان یک مطالبه ملی از سوی تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی به سازمان ملل متحد ارایه شود تا بار دیگر پیشگامی ایرانیان در دفاع از گونه‌گونی زیستی فرهنگی زمین به اثبات رسد.

«آب» مي تواند عامل هم افزايي منطقه باشد

    گفتگویم با سعید برآبادی در روزنامه شرق امروز - 25 مرداد 1394، پیرامون همسایه شرقی و شیوه‌های تعامل با او در حوزه محیط زیست در ادامه آمده است ...

    افغانستان و ايران، دو کشور همسايه و پر از اشتراکات تاريخي سال هاست که به خاطر هيرمند، با مشکلات مشترکي دست وپنجه نرم مي کنند؛ آيا مي توان در سالگرد يکي از بزرگ ترين اتفاقات سياسي کشور همسايه، يعني استقلال کشورشان اميدوار بود که سايه بحران آب از روابط ميان ايران و افغانستان برود؟ با محمد درويش، مديرکل دفتر آموزش و مشارکت مردمي سازمان حفاظت محيط زيست، سخن گفته ايم: 

افغانستان، آب و ایران!


به عنوان يک ايراني فعال در حوزه محيط زيست چه سابقه آشنايي اي با کشور افغانستان داريد؟ 
تا به امروز فقط به خاطر تالاب هامون و مسئله حقابه هيرمند اين کشور را مي شناختم. اما متاسفانه شناختي که ما نسبت به اين کشور داشتيم به خاطر شرايطي که تا چندسال پيش بر آن حاکم بوده، ناقص بوده است. کمتر آماري در زمينه محيط زيست و منابع آبي و حياتي اين کشور منتشر شده و موضوع محيط زيست به طورکلي براي شهروندان اين کشور آن قدر جدي نبوده است که بخواهند در فضاهاي مجازي، خصوصا وبلاگ ها و سايت ها به آن اشاره خاصي داشته باشند. البته خود دولت افغانستان هم در طول اين سال ها به دليل مسائل امنيتي به موضوع محيط زيست کمتر پرداخته تا جايي که من به عنوان يک ايراني همواره فکر مي کردم، کشور افغانستان به دليل توسعه نيافتگي توانسته محيط زيستش را بکر نگه دارد اما واقعيت چيز ديگري است. 

پس از تحولات سياسي اين کشور، نيمه تاريک محيط زيست در افغانستان هويدا شد؟ 
بله، برخلاف تصور من، متاسفانه در کشور افغانستان به دليل فقر بيش ازحد مردم، گزارش هاي زيادي وجود دارد که از تخريب محيط زيست مي گويد؛ ميزان بالاي تخريب جنگل ها، چراي بي رويه و خشک سالي شديد که آسيب شديدي به چراگاه هاي اين کشور وارد کرده به حدي است که اين کشور هم در زمينه محيط زيست و حيات وحش در وضعيت مناسبي قرار ندارد يا لااقل آن قدر که تصور مي کرديم، بکر نيست. 

يکي از موارد کدورت ميان ايران و افغانستان آب هيرمند است. فکر مي کنيد چطور مي شود در عين همبستگي، اين مسئله به نتيجه روشني برسد؟ 
بدون تعارف هاي رايج، به نظرم بايد ميان ايران و افغانستان يک نگاه مشترک بر سر مسئله آب به وجود بيايد تا شاهد نتيجه روشني باشيم. مثلامي توانيم براي کشور افغانستان، خدماتي تعريف کنيم و در ازاي آن از افغانستان بخواهيم که اجازه دهد، جريان مستمر در رودخانه هيرمند جاري باشد تا به هامون برسد. واقعيت اين است که اگر شرايط هيرمند در يک بازه زماني کوتاه مدت همچون شرايط فعلي باشد، شاهد بدل شدن منطقه به يک چشمه گردوخاک بزرگ خواهيم بود که ديگر نمي شود براي آن کاري کرد. 

يعني دل بستن به معاهدات بين المللي که تابه حال وجود داشته، نمي تواند زمينه ساز باشد؟ 
اگر بخواهيم صرفا به کنوانسيون هاي جهاني اکتفا کنيم، واقعيت اين است که طرف مقابل مي تواند از دادن حقابه به ما شانه خالي کند. راه جايگزين، ورود به يک تعامل برد- برد است مثلااعطاي برق و دريافت آب از افغانستان باشد. 

بخشي از جمعيت ايران و افغانستان، محلي ها و همسايگان رودخانه هيرمند هستند که از دل اين کشور آمده و تا هامون امتداد مي يابد. فرهنگ شهروندان براي نجات اين تالاب، آماده است؟ 
بايد قبول کنيم که مناطق مجاور هيرمند، چه در ايران و چه در افغانستان جزء محروم ترين مناطق هر دو کشور است که شاخص هاي اصلي در آن رشد نکرده و جوامع محلي متاسفانه با مشکلات زيادي دست وپنجه نرم مي کنند، براي نمونه کافي است دقت کنيم که فقط در استان سيستان وبلوچستان ما شاهديم که بيش از ٩٠ درصد مردم، عضو کميته امداد هستند و همين موضوع سبب شده که مشکل فقر، معيشت و ناامني نگذارد شاخص هاي توسعه رشد مناسبي داشته باشد و طبعا مردم هم چندان براي دفاع از محيط زيست اين منطقه آموزش نديده اند. به اينها، خشک شدن منطقه و شدت بادهاي ١٢٠روزه را هم بيفزاييد. البته در افغانستان وضع از اين هم بدتر است. 

نقش دولت ها در اين زمينه چيست؟ 
دولت ها بايد در قالب توان افزايي جوامع محلي آگاهي ها را در اين زمينه افزايش دهند تا جايي که «آب» مي تواند به جاي جدايي ميان دو ملت، عامل، هم افزايي مردم اين منطقه فراتر از مرزهاي جغرافيايي شود. واقعيت اين است که اگر انبار غله هامون زنده شود، بخشي از عوايد آن نصيب کشور افغانستان و مردمش هم خواهد شد و شايد از همين منظر بتوانيم اميدوار باشيم که دولت افغانستان اقدام به ساخت سدهاي بيشتر بر مسير هيرمند نکند. 

اخيرا هم در افغانستان سد تازه اي افتتاح شد که آنها را شاد کرد اما به نظر مي رسد براي محيط زيست جنوب شرقي ايران، خساراتي را در پي داشته باشد. 
خب، ما نمي توانيم در برابر اين اقدام به صورت قهري وارد شويم. اما واقعيت اين است که چنين نوع نگاهي مي تواند به زودي خطر جنگ آب در منطقه را افزايش دهد. اين نگاهي است که هم اينک، دولت ترکيه داشته و مانع شده که ٣٨ ميليارد مترمکعب آب به سمت بين النهرين برود و نتيجه اش، توفان هاي گردوخاک شده است. اگرچه در اين زمينه، استدلال اين است که «وقتي ديگران موضوعي را رعايت نمي کنند، چرا ما رعايت کنيم؟» اما ما مي توانيم اين نگاه آزمندانه که در منطقه حاکم شده است را با همکاري کشور افغانستان تغيير بدهيم؛ مي توانيم در يک تعامل افق تازه اي از تعاملات محيط زيستي را در آسياي جنوب غربي حاکم کنيم که عوايدش تمام کشورهاي اين منطقه را به سمت توسعه پايدار ببرد.

ریاضتِ ملی برای آب

    یکی از فرجام‌های حکمرانی خوب، بهبود یا افزایش کیفیت زندگی مردم است. این بهبود کیفیت را می‌توان با شاخص‌هایی مثل کاهش افسردگی و خودکشی، افزایش رضایتمندی نسبت به حاکمیت، ارتقای سطح مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها و اعتماد به حاکمیت سنجید. بر اساس همین مؤلفه‌ها می‌توان گفت اگر پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیکی) کشور در وضعیت مطلوبی قرار گرفته و روند حرکت آن به سمت شرایط بهینه باشد، مردم قطعاً به لحاظ جسمی و روحی سالم‌تر خواهند بود؛ چنان که تجربه جهانی نیز نشان داده و ثابت کرده است که برخورداری صحیح از مواهب گیاهی و جانوری موجب بهبود وضعیت جسمی و روحی آحاد جامعه می‌شود. اگر منابع آب و خاک سالم باشند، مواد غذایی تولیدشده از آنها نیز کیفیت بهتری خواهد داشت و در نتیجه مردم نیز رفاه بیشتری خواهند داشت. در چنین شرایطی است که ارتباط میان مردم و حاکمیت نیز بهتر خواهد شد، ثبات اقتصادی افزایش خواهد یافت، امنیت اقتصادی برقرار خواهد شد، ریسک سرمایه‌گذاری کاهش پیدا خواهد کرد و نهایتاً رشد اقتصادی و توسعه همه‌جانبه و پایدار به ارمغان می‌آید. از سوی دیگر نیز تجربه نشان داده است محیط‌زیست معمولاً در جوامعی به یک دغدغه و مطالبه عمومی تبدیل می‌شود که شهروندان آن واجد حداقلی از رفاه باشند. آموزه‌ها و انگیزه‌های زیست‌محیطی در جامعه‌ای که مرفه‌تر است، افزایش می‌یابد و در نتیجه رفاه اقتصادی و توجه به مسائل محیط‌زیست، ارتباطی دوجانبه دارند و همدیگر را تکمیل و تقویت می‌کنند.

ریاضت ملی برای آب

جایگاه آب در میان ارکان چهارگانه
بر این اساس می‌توان گفت توسعه پایدار در گرو توجه به محیط‌زیست است و کیفیت محیط‌زیست نیز با چهار مولفه سنجیده می‌شود: آب، خاک، هوا و تنوع زیستی. هر آینه که این چهار مولفه از وضعیت مطلوبی برخوردار باشند، می‌توان نتیجه گرفت که کیفیت زندگی زیستمندان آن جامعه در شرایط نسبتاً خوبی است. در میان این چهار مولفه، هوا حائز بیشترین اهمیت است. برای زنده ماندن در یک روز، نیاز انسان به هوا چندین برابر آب و به آب چند مرتبه بیش از غذاست. پس اگر هوا دستخوش آلودگی و مشکل شود، با شتاب زیادی تعداد انبوهی از شهروندان درگیر بیماری خواهند شد. در مرتبه بعدی، امنیت آب و غذا قرار دارد. شاخص امنیت غذایی کیفیت منابع آب و خاک است. در بحث خاک، می‌توان گفت موقعیت استقرار ایران در عرض جغرافیایی 30، 40 درجه شمالی باعث می‌شود به حفظ پایداری خاک توجهی ویژه داشته باشیم. شکل‌گیری هر سانتیمتر مکعب خاک در کشور نیازمند 800 سال زمان است. با وجود این، نرخ فرسایش خاک در ایران سه برابر متوسط آسیاست. حتی اگر برای برطرف کردن محدودیت‌های آبی بتوان به راهکارهایی مثل شیرین کردن آب در سواحل دریای عمان متوسل شد، برای از دست رفتن خاک هیچ راه‌حلی وجود ندارد. اما همین حفظ خاک نیز تا حدی وابسته به محافظت از منابع آبی است؛ منابع آبی که بر اساس آمارها در وضعیت بسیاری بدی هستند. همان‌طور که گفته شد، ایران در کمربند جغرافیایی خشک جهان قرار دارد. با وجود این، در مقایسه با دیگر کشورهایی که در شرق یا غرب ما واقع هستند، وضعیت منابع آب در دسترس ما به مراتب بهتر است. کل ریزش‌های آسمانی ایران حدود 400 میلیارد مترمکعب است که 100 تا 120 میلیارد مترمکعب از آن قابل استحصال است. در نتیجه این حجم از منابع آب، ایران از 180 رودخانه دائمی برخوردار است. عراق، اردن، سرزمین‌های اشغالی، مصر، صحرای سینا و صحرای گبی در چین، هیچ‌کدام وضعیتی به خوبی ایران ندارند. مناطق کوهستانی با ارتفاع بالاتر از چهار هزار متر در ایران قابل‌توجه است و این باعث می‌شود ما در تمامی فصول سال برف و یخچال‌های دائمی داشته باشیم. دماوند، سبلان، خاش و تفت و دیگر قله‌های ایران، نگین‌هایی هستند که منابع آب فراوانی را برای ما به ارمغان آورده‌اند. وضعیت فعلی منابع آبی بیشتر به دلیل بارگذاری اشتباه جمعیت و عدم تناسب طراحی توسعه با توانمندی‌های اکولوژیکی سرزمین است. حرکت کشور به جای تقویت زیرساخت‌های تولید انرژی‌های نو و کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک، به سمت کشاورزی از نوع سنتی و با هدف کشت ارقام پرمصرف بوده است. در کنار این امر، صنایع پرمصرف نیز توسعه یافته‌اند و در نتیجه آن حدود 85 درصد از منابع آبی تجدیدپذیر کشور به مصرف می‌رسند. سطح سفره‌های آب زیرزمینی در 60 دشت اصلی به میزان بیش از دو متر افت کرده است و نشست زمین در آبی‌بیگلو، خان‌میرزا، قره‌داغ، کرمان، سمنان، معین‌آباد و کف بستر مهارلو و پریشان اتفاق افتاد. اغلب تالاب‌های داخلی خشک شده‌اند و از بین رفته‌اند. بسیاری از تالاب‌های گلستان، مازندران و گیلان یا تالاب‌های مستقر در حاشیه خلیج‌فارس و دریای عمان، خشک شده‌اند یا با وضعیت ناگواری دست‌وپنجه نرم می‌کنند. تالاب‌های شادگان، حله، میناب، آلماگل، آلاگل، آجی‌گل، گمیشان، انزلی و بوجاق وضعیت خوبی ندارند. در این میان، دریاچه ارومیه نمادی از وضعیتی است که بر سر منابع آبی کشور آمده. برآوردهای سازمان زمین‌شناسی نشان می‌دهد وضعیت این دریاچه طی دست‌کم 25 تا 40 هزار سال گذشته بی‌سابقه بوده است. همین نشان می‌دهد هیچ فرآیند یا چرخه اقلیمی موجب بروز خشکسالی در این دریاچه نبوده؛ بلکه بارگذاری‌های اشتباه و مدیریت ناسازگار با قوانین طبیعت سبب این بحران بوده که مشابه آن را در جلگه خوزستان، حوضه‌های آبریز زاینده‌رود و کُر و سیوند و پایاب هامون و جازموریان نیز شاهد هستیم.
فقط در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه حدود 100 هزار چاه غیرمجاز وجود دارد. به این رقم، 72 سد احداث‌شده بر رودخانه‌های منطقه را نیز باید افزود. با چنین آمارهایی، جایی برای گرفتن انگشت اتهام به سوی آسمان وجود ندارد و نمی‌توان مقصر اصلی را تغییر اقلیم یا خشکسالی یا کاهش ریزش‌های آسمانی یا گرما دانست. اولین عامل تخریب طبیعت ایران، منابع آب و به ویژه حوزه دریاچه ارومیه، انسان است. چرای بی‌رویه دام‌ها، احداث پل میان‌گذر و فرآیندهای منجر به افت سطح آب‌های زیرزمینی از جمله دامداری‌های صنعتی برای تولید گوشت قرمز و زراعت محصولات پرمصرفی همچون سیب و چغندرقند از جمله رفتارهای انسانی بوده که وضعیت فعلی دریاچه ارومیه را نتیجه داده است. برای احیای دریاچه ارومیه، راهکارهایی مطرح شده که یکی از آنها طرح بهکاشت است که بر اساس آن طی یک دوره پنج‌ساله، محصولات پرمصرفی مثل «سیب» جای «انگور» را نگیرد و «چغندرقند» جایگزین «گندم» نشود. دولت برنامه دارد به تدریج حقابه کشاورزان و دامداران را بخرد تا بتواند در یک دوره 10، ‌15ساله کاربری اراضی را به وضعیت سابق بازگرداند. با کمک تشکل‌های مردم‌نهاد، کلاس‌های آموزشی در سه استان کردستان، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی در حال شکل گرفتن است تا رفتار جوامع محلی و از جمله زنان و کودکان به گونه‌ای تغییر کند که آسیب کمتری به محیط‌زیست وارد شود.

از کشاورزی تا صنعت
بخش کشاورزی به دلیل عدم ارتقای نرم‌افزاری و فقر فنی و تکنیکی، سهم عمده‌ای در بحران آب دارد. مشکلات کشاورزی باعث شده 30 درصد از محصولات این بخش، که کشاورزان برای تولید آنها مشقت فراوانی را نیز متحمل می‌شوند، به ضایعات تبدیل شود. نیاز آبی این 30 درصد از محصولات کشاورزی، حدود 27 میلیارد مترمکعب است. به عبارت دیگر به دلیل فقر نرم‌افزاری بخش کشاورزی، سالانه 27 میلیارد مترمکعب از منابع ارزشمند آب از دست می‌رود. در عین حال راندمان آبیاری بخش کشاورزی کمتر از 35 درصد است و خود این سبب می‌شود سهم عمده‌ای از آب، عملاً به مصرف تولید نرسد. با وجود این، به دلایل اجتماعی و اقتصادی از جمله مساله معیشت و اشتغال در بخش کشاورزی، اصلاح این بخش نیازمند توجه ویژه و بهره‌گیری از تجربیات جهانی است. ایران، اولین کشوری نیست که با بحران بخش کشاورزی روبه‌رو شده و برای حل این بحران نیز از پتانسیل‌هایی برخوردار است. 200 هزار فارغ‌التحصیل بیکاری رشته کشاورزی در ایران وجود دارد. سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی یک نهاد تخصصی در این زمینه به شمار می‌رود که استفاده درخوری از آن صورت نمی‌گیرد. راه‌حل نهایی مشکلات بخش کشاورزی، حرکت به سمت افزایش دانش کاربران و ذی‌نفعان این بخش است. همزمان با این امر، سرمایه‌گذاری باید افزایش یابد و به جای کشت‌های سنتی و غرقابی، از کشت‌های گلخانه‌ای استفاده شود. جهت‌گیری تولید در بخش کشاورزی باید به سمت محصولات کشاورزی و صنایع تکمیلی باشد و روند نوسازی در بخش کشاورزی در پیش گرفته شود.
در کنار حل بحران آب در بخش کشاورزی، نباید از مصرف آب در صنایع نیز غافل شد. اگرچه برخی آمارها از سهم نسبتاً اندک بخش صنعت از کل مصرف آب کشور حکایت می‌کنند، در مواردی سهم این بخش از مصرف آب بسیار بالا و قابل‌توجه است. در نتیجه این آمارها محل مناقشه قرار دارند و نهادهای متولی باید در این زمینه بررسی بیشتری انجام دهند. به عنوان مثال، در حوزه آبخیز زاینده‌رود اعلام شده که از آورد طبیعی سالانه 800 میلیون مترمکعبی این رود، حدود 360 میلیون مترمکعب حقابه بخش صنعت است. کمابیش مشابه همین وضعیت را می‌توان در نواحی که صنایع آب‌بَر همچون فولاد، لاستیک‌سازی، سفال‌پزی و کاشی‌سازی مستقر هستند، مشاهده کرد. در نتیجه نمی‌توان سهم صنایع پرمصرف را نادیده گرفت. شاهد دیگر آنکه هر جا چنین صنایعی مستقر بوده‌اند، با پدیده‌هایی مثل نشست زمین و افت سطح آب زیرزمینی روبه‌رو هستیم. با وجود این، به نظر می‌رسد توجه کافی به مصرف آب در این بخش صورت نمی‌گیرد و تنها در اردکان، 23 مجوز استقرار صنایع فولاد داده شده است. به دلیل نبود آب کافی، طرح‌های انتقال آب عمان و شیرین‌سازی آن نیز مطرح شده است که خودِ آن شاهدی از نیاز بالای صنایع به آب است.

سناریوی ریاضت ملی
مواجهه مناسب با مساله بحران آب، بدون مشارکت همگانی ممکن نیست. پذیرش لزوم حضور مردم در این فرآیند، مستلزم این است که دولت نه در مقام گفتار و شعار، که در عملکردها نشان دهد با بحران مواجه هستیم. به عنوان مثال، وقتی دولت از مردم دعوت می‌کند تا صرفه‌جویی در مصرف آب را در پیش گیرند، خود باید پیشگام صرفه‌جویی باشد. با وجود این، به عنوان مثال در بحث نظارت بر پایان کار ساختمان‌ها، هنوز بدون نصب کنتور جداگانه آب برای هر یک از واحدها، مجوز پایان کار داده می‌شود. مصرف اشتراکی آب در آپارتمان‌ها، یکی از علل افزایش بی‌رویه مصرف آب است. مشابه همین مصرف بی‌رویه در محیط‌های عمومی، پادگان‌ها و ادارات نیز به کرات رویت می‌شود که دولت هیچ تمهیدی برای کنترل آن در نظر نگرفته است. شهرداری‌ها با گسترش چمن‌کاری و کاشت گونه‌های گیاهی پرمصرف، در عمل به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی اصلاً بحران آبی وجود ندارد و در نتیجه باور عمومی برای صرفه‌جویی در مصرف آب ایجاد نمی‌شود. دولت اعلام می‌کند که یک‌سوم آب شرب مصرفی، به دلیل مستعمل بودن لوله‌های آب عملاً به دست مصرف‌کننده واقعی نمی‌رسد. سوال این است که چرا دولت برای مرمت این سیستم‌های فرسوده، به اندازه کافی هزینه نمی‌کند و اجازه می‌دهد بعضی از نهادها بدون کنتور از آب استفاده کنند؟ سوال کلیدی دیگر این است که چرا هزینه واقعی آب از مشترکان پرمصرف اخذ نمی‌شود؟ افرادی که بیش از میزان نُرم آب مصرف می‌کنند، باید با یک جریمه مالی مواجه شوند تا به صرافت استفاده بهینه بیفتند. البته این کل داستان نیست؛ بلکه وقتی مردم می‌بینند بخش‌های بزرگی مثل کشاورزی و صنعت بسیاری از استانداردهای مصرف آب را رعایت نمی‌کنند، می‌پرسند چرا تمام راه‌حل‌ها به شش درصد آب مصرفی خانوارها ختم می‌شود.
بحث مهم دیگر، لزوم شکل‌گیری سرمایه اجتماعی در حوزه تشکل‌های مرتبط با محیط‌زیست و آب است. دولت باید اجازه بدهد چنین سرمایه اجتماعی شکل بگیرد. از آنجا که مردم به این تشکل‌ها اعتماد دارند، می‌توانند بهتر به راه‌حل‌ها و توصیه‌ها عمل کنند. دولت باید اجازه بدهد نخبگان آزادانه از مشکلات و معضلات محیط‌زیست و آب بگویند و مورد رجوع مردم قرار گیرند تا در نهایت تغییری اساسی روی دهد. مردم باید دست به ریاضت ملی بزنند و این ریاضت زمانی اتفاق می‌افتد که نخبگان اثرگذار، این ریاضت ملی را رهبری کنند. متاسفانه رویه جاری در کشور باعث شده طبقه اثرگذار و مورد رجوع مردم شکل نگیرد و در نهایت نتوانیم از مشارکت واقعی مردم در مقابله با بحران آب بهره ببریم. نمونه بارز بهره‌گیری از سرمایه اجتماعی در مقابله با بحران آب را می‌توان در شکل‌گیری پویش‌های صرفه‌جویی طی سال‌های اخیر دید. اگرچه برخی معتقدند از آنجا که سهم مصرف آب خانگی از کل مصرف آب اندک است، شاید چنین پویش‌هایی نتوانند تاثیر قابل‌توجهی برجای بگذارند، واقعیت این است که پویش‌ها کارکردهای اساسی دیگری دارند. شکل‌گیری پویش‌ها باعث ظرفیت‌سازی اطلاعاتی در حوزه محیط‌زیست می‌شود و حساسیت مردم را در قبال این حوزه افزایش می‌دهد. مدیران و سیاستگذاران نیز در نهایت بخشی از همین مردم هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از پویش‌ها تاثیر می‌پذیرند. در عین حال پویش‌ها بی‌نیاز از آسیب‌شناسی نیستند. پویش‌ها باید بر مبنای بهره‌گیری از موازین و آموزه‌های علمی حرکت کنند و از نظرات متخصصان هر حوزه بهره بگیرند. دستورالعمل و شیوه‌نامه پویش‌ها باید متناسب با موازین علمی باشد تا احیاناً دستاویز زیر سوال رفتن اصل حرکت آنها قرار نگیرد.
علاوه بر پویش‌های مردمی، طرح‌های دیگری نیز برای مدیریت مصرف آب مطرح شده است که از جمله آنها می‌توان به «داناب» یا طرح ملی دانش‌آموزی نجات آب اشاره کرد که تجمیع آن با طرح «محیط‌یار» در قالب مدارس جم (مدارس جامع محیط‌زیست) در دستور کار قرار دارد. هدف از چنین طرح‌هایی این است که نسلی پرورش یابد که محیط‌زیست و آب برایش یک ارزش غیرقابل معاوضه باشد. حضور این نسل می‌تواند کشور را از روند آسیب به محیط‌زیست دور کند. طرح «هم‌یار» نیز برای ارائه گزارش‌های به‌روز از تخلفات و تخریب‌های محیط‌زیست توسط مردم در دستور کار قرار دارد.
قانون، رکن دیگری است که در مقوله مواجهه مناسب با بحران آب باید مورد توجه باشد. متاسفانه قانونگذار به قدر کافی به مساله کم‌آبی ایران توجه نداشته است و بعضاً قوانینی وجود دارند که موجب تشدید بحران آب شده‌اند. از جمله در سال 1389 قانونی تصویب شد که بر اساس آن دولت موظف بود به هر فردی که تا سال 1385 چاه حفر کرده بود، مجوز دهد. همان زمان فعالان محیط‌زیست این انتقاد را مطرح کردند که چنین قانونی می‌تواند مشوق حفر چاه‌های غیرمجاز باشد؛ چراکه صاحب چاه می‌تواند امیدوار باشد روزی کار او نیز مورد تایید دولت قرار گیرد. همین اتفاق افتاد و طی سال‌های 1394-1389 حدود 200 هزار حلقه چاه غیرمجاز حفر شد. یکی از دلایل این اتفاق، وجود قوانینی از این دست است. ریشه قوانین مذکور را نیز شاید بتوان در مطالبات مردم از نمایندگان محلی و تلاش این نمایندگان برای حفظ پایگاه رای خود در حوزه‌های انتخابیه طی دوره‌های آتی انتخابات دانست. هنوز قوانین بازدارنده‌ای که منجر به توقف جدی و مجازات متخلفان در مصرف آب شود، به تصویب نرسیده است. همین مساله سبب شده است کماکان تاراج‌گران آب دست بالا را داشته باشند. مسببان آلودگی آب و مصرف‌کنندگان بی‌رویه، باید جریمه اقدامات خود را بپردازند.

معمای پرآبی
اگرچه بحران آب در ایران می‌تواند تلنگری برای توجهی ویژه به مدیریت آب باشد، آمارها نشان می‌دهند بسیاری از کشورهایی که به این موضوع حساسیت نشان می‌دهند، اتفاقاً از سرانه آب بالایی برخوردارند. بیشترین سرانه آب دنیا مربوط به کشورهایی مثل اتریش، نروژ، سوئد، دانمارک و کانادا است. در عین حال بیشترین میزان صرفه‌جویی و مدیریت مصرف سرانه آب را نیز در همین کشورها شاهد هستیم. مهم‌ترین قوانین بازدارنده و جریمه‌های سنگین مربوط به کشورهای مذکور است؛ کشورهایی که پیش‌بینی می‌شود حتی طی دوره‌های 300-200‌ساله آینده نیز با کمبود آب مواجه نشوند. این نشان‌دهنده وجود یک ارزش اخلاقی است که در برخی جوامع دیگر به رسمیت شناخته نمی‌شود. در نقطه مقابل، مناطق کم‌آبی را داریم که شاید به اندازه کشورهای مذکور به مقوله آب توجه نکنند و در بسیاری موارد سطح توسعه‌یافتگی پایینی نیز دارند و بعضاً از خشونت‌های داخلی و منطقه‌ای نیز رنج می‌برند. کم‌آبی، می‌تواند ریشه بسیاری از خشونت‌ها باشد؛ چنان که به عنوان مثال خاورمیانه درگیر شدیدترین بحران آبی است و بسیاری از گروه‌های تروریستی در آن جولان می‌دهند. گروه‌هایی مثل بوکوحرام، داعش، القاعده و طالبان در همین منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته‌اند که ردپای آنها را در سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان می‌توان به وضوح مشاهده کرد. این شاید همان «جنگ آب» باشد. اگر کمبود آب از حد معینی فراتر رود، قطعاً مهاجرت، درگیری و جنگ و خونریزی را نتیجه خواهد داد. این هشداری است برای همه که اگر چیدمان توسعه را به سرعت و شدت تغییر ندهیم، زیرساخت‌های استحصال انرژی‌های نو را فراهم نکنیم و به سمت توریسم پایدار در حوزه تاریخ، فرهنگ و طبیعت نرویم، ممکن است با عواقب اجتماعی و امنیتی خاصی مواجه شویم. 

این یادداشت در شماره 140 هفته نامه تجارت فردا - 10 مرداد - منتشر شده است.

هفت گامی که دولت باید بردارد تا مردم باور کنند: آب کم است!

    چند سالی است که از تریبون‌های گوناگون مدام می‌شنویم و می‌خوانیم که کفگیر اندوخته‌های ابی استراتژیک کشور به ته دیگ خورده و شمارش معکوس برای جابه جایی‌های بزرگ مهاجرتی آغاز شده است. تقریباً همه به این پویش یا کارزار بزرگ پیوسته و از رهبری نظام تا رییس جمهور و دیگر رؤسای قوا گرفته تا نخبگان و طبقه‌ی الیت کشور از مردم می‌خواهند تا در مصرف آب صرفه‌جویی کرده و قدر این کالای گرانسنگ را بیش از پیش بدانند.
با این وجود، هرگز آنگونه که سزاوار است، آن همراهی و حمایتی را که باید در قدردانستن بیشتر آب بدانیم و ببینیم، در اغلب موارد؛ نه می‌دانیم و نه می‌بینیم! چرا؟
   یادداشت پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته و می‌کوشد تا نشان دهد: شرط شکوفایی سرمایه اجتماعی در حوزه‌ی مسئولیت‌های شهروندی برای پاسداری شایسته‌تر از اندوخته‌های آبی کشور، آن است که دولت در مرحله‌ی نخست، هفت گام مهم را بردارد؛ چه، بر اساس یک ضرب‌المثل مشهور: اگر کارهای کوچک را به خوبی انجام دهید، کارهای بزرگ خود به خود به جایی که باید برسند، می‌رسند.

هفت گام تا رستگاری آب ...

 

 

ادامه نوشته

بیابان‌زایی آرامش را از سرزمین می‌رباید!

 

    بیش از دو دهه‌ی پیش نتایج پژوهش‌هایی در آفریقا و توسط دانشمندانی وابسته به برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد -UNEP –منتشر شد که تأیید می‌کرد: هم بیابان‌زایی می‌تواند ابعاد خشکسالی را تشدید کند و هم خشکسالی می‌تواند بر شتاب بیابان‌زایی بیافزاید. یعنی اگر در جایی بیابان‌زایی اتفاق بیفتد و انسان به خاطر عملکردها و فشارهای بیش از حدی که روی زمین می‌گذارد، سبب گسترش فرآیند تخریب زمین شود، برتعداد و شدت دوره‌های خشکسالی نیز ممکن است افزوده شود؛ رخدادی که خود بر ابعاد کمی و کیفی بیابان‌زایی می‌افزاید و باید بپذیریم که این تأثیر متقابل نامیمون، به طرز بی‌رحمانه‌ای زندگی انسان‌ها را تهدید می‌کند.

بیابان زایی و خنجری از پشت!

    ماجرای پیش گفته، حالا به طرز بی‌سابقه‌ای دارد نشان‌زدهای خود را در ایران نشان می‌دهد. تشدید بیابان‌زایی و خشکسالی ممتد، به دلیل توسعه سدسازی و طرح‌های اشتباه انتقال آب بین حوضه‌ای، استقرار مدیریت‌نشده صنایع، تأکید بر کشاورزی غیراصولی و پر‌مصرف و… روند بیابانی ‌شدن ایران را سرعت بخشیده است.
واقعیت این است که حالا دیگر بیابان‌زایی فقط پیشروی ماسه‌ها و خشکی کاریز‌ها نیست، بلکه افت حاصلخیزی خاک و افزایش مهاجرت و همین‌طور افزایش شاخص بزهکاری و روند فزاینده افسردگی و ناامنی از تبعات جدید بیابان‌زایی است. ظهور جنبش‌های تروریستی مانند داعش در عراق و سوریه، بوکوحرام، انصار بیت‌المقدس در صحرای سینا، جیش‌الاسلام در لیبی و… به درستی می‌تواند گسترش بیابان‌زایی در جهان را هولناک‌تر کند. مردمی که با هجوم بیابان چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، از جریانات این‌چنینی متأثر می‌شوند و به خود بمب می‌بندند و جهان را به طرز غم‌انگیزی خون‌آلود‌تر می‌کنند.
در ایران وضعیت به شکل دیگری در حال گسترش است. منابع آب زیر‌زمینی ما دارد تمام می‌شود. آلودگی هوا تشدید و زیگونگی در ایران دچار تخریب بی‌سابقه‌ای شده است. همین تشدید فشارهای انسانی و خشکسالی در کنار تغییر اقلیم، در کشور نمود بیشتری پیدا کرده است. به جای اینکه در ۱۰۰ سال ۷۶ صدم درجه سلسیوس افزایش دما داشته باشیم، این رقم را دست کم تا دو برابر برای ایران پیش‌بینی کرده‌اند. حوضه‌ی آبخیز دریاچه ارومیه به طرز آشکاری با افزایش دما مواجه شده است و افزایش دما سبب شده تا میزان تبخیر هم بیشتر شود و ریزش‌های آسمانی مثل قبل کارکرد خود را نداشته و اغلب به صورت باران و نه برف ببارد.
    ایران البته متاثر از جهان گرمایی است. تغییر اقلیم در ایران در کنار خشکسالی مدیریتی، دارد روند ناکارایی سرزمینی را تشدید می‌کند. نمود این وضعیت را می‌توان در نابودی ۱۸ میلیون اصله بلوط در غرب کشور دید که آرام‌آرام خشکیدند. فشار بیش از حد حضور دام، کشت زیراشکوب جنگل، گلا ‌زنی، آتش‌سوزی، ورود ریزگردها و… از جمله مواردی است که در مناطق غرب و جنوب غرب کشور، به نوعی فقدان مدیریت بوم‌سازگانی را نشان می‌دهد. در همین شرایط، تاثیرات تغییر اقلیم را می‌توان در خشکی سرشاخه اصلی سفید‌رود در شمال یا سیوند در جنوب کشور دید. خشکی رود پر‌آب سفید‌رود در اردیبهشت‌ماه نشان می‌دهد چگونه ایران نیز در فرآیند جهان‌گرمایی و تغییر اقلیمی گرفتار شده است. با این حال باید به ساخت ۷۲ سد روی حوضه آبخیز ارومیه نیز اشاره کرد. آمار رسمی نشان می‌دهد ساخت این سدها، نظام آب‌شناختی حوضه را بر هم زده است. بنابراین همین خشکی فزاینده دارد تخریب سرزمین ایران را تشدید می‌کند. شوربختانه اگر همین حالا هم ۷۲ سد آبخیز ارومیه را برداریم، نمی‌توانیم امیدوار باشیم که شرایط به حالت قبل برگردد. چرا که وضعیت ارومیه مثل کارخانه‌ای است که به خاطر رعایت نکردن اصول ایمنی انگشتان کارگرانش زیر دستگاه‌ها قطع شده و حالا مدیر با تجهیز کارخانه، می‌خواهد زیان ایجاد‌شده را جبران کند، غافل از اینکه هرگز انگشتان کارگران به حالت اول باز نمی‌گردد و کارخانه مجبور است با کارگران بی‌انگشت کار کند. خشک شدن هامون، گاوخونی، زاینده‌رود، پریشان، بختگان، طشک و… همه انگشتان قطع‌شده طبیعت ایران هستند.
چند روز پیش در جوار تالاب‌های سه‌گانه آلاگل، آجی‌گل و آلماگل در پایاب رودخانه اترک بودم. طبق برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده قرار بوده پنج سد در این منطقه ساخته شود و با وضعیتی که وجود دارد، این تالاب‌ها در معرض خشکیدگی شدید قرار دارند و ۶۰ تا ۷۰ درصد کیفیت این رودخانه از دست رفته که با آغاز سد‌سازی باید برای همیشه آنها را خشکیده فرض کرد، چرا که مسیر این تالاب‌ها به سمت تالاب گمیشان پیش می‌رود، ولی حالا این تالاب هم یک کیلومتر عقب نشسته است.
وقتی چنین هجمه سنگینی به منابع آبی کشور صورت می‌گیرد، ظرفیت گرمایی در مناطق کاهش پیدا می‌کند و تفاوت دمایی شب و روز افزایش پیدا می‌کند. این وضعیت نشانه بیابانی شدن کشور است. این تفاوت دما باعث می‌شود، کمتر موجود زنده‌ای در بیابان دوام بیاورد و آرام‌آرام مردم مجبور می‌شوند از مناطق زیستی خود مهاجرت کنند و این بیابان‌زایی تشدید می‌شود. باید پذیرفت که خطر بیابانی شدن در قلمرو سرزمینی بین ۳۰ تا ۴۰ درجه عرض شمالی، همیشه وجود داشته است. کشورهای ایران، عراق، سوریه، اردن، فلسطین اشغالی، پاکستان و بخش‌هایی از هند و چین همه در معرض این ماجرا هستند و اگر نابخردی مدیریتی باعث تشدید تخریب‌های محیط زیست شود، دیگر خسارت زیستی در این سرزمین‌ها غیر‌قابل جبران است.
خلاصه اینکه دو دلیل اصلی برای شیوع بحران «تشدید روند کاهنده کارایی سرزمین» یا همان بیابان‌زایی در ایران وجود دارد. یکی اینکه چیدمان توسعه در کشور متناسب با توانمندی‌های بوم‌شناختی سرزمین نیست و دیگر اینکه کشور ما در عرض ۳۰ تا ۴۰ درجه نیمکره شمالی قرار گرفته است و اینجا جایی است که به آن کمربند خشک جهان گفته می‌شود و نباید انتظار درآمد اقتصادی بالایی از منابع آب و خاک داشت. این کشورها نباید به منابع آب و خاکشان بیش از حد وابسته باشند، بلکه باید هر طور شده به سمت کاهش وابستگی معیشتی به این منابع حرکت کنند.
واقعیت این است که خطر بیابانی شدن ایران بسیار زیاد است. نزدیک به یک‌سوم سکونتگاه‌های روستایی در کشور خالی از سکنه شده است. اتفاقی که در ۱۹۶۰ در منطقه ساحل (صحرای آفریقا) افتاد. در ایران خیلی بی‌سر و صدا روستاها در حال خالی شدن و شهرها در حال فربه‌تر شدن هستند. شهرهایی مثل میبد و اردکان یزد در کمتر از یکی دو دهه، جمعیت‌شان چندین برابر افزایش یافته و مثلاً جمعیت اردکان از ۲۰ هزار به ۸۰ هزار نفر رسیده است. به نحوی که حالا در اردکان و میبد کمبود کارگر وجود دارد. معضل حاشیه‌نشینی، فساد و بزهکاری و… در یکی از سالم‌ترین بافت‌های جغرافیایی ایران در حال گسترش است و متاسفانه شبکه غرور‌آفرین کاریزها در این منطقه در حال فروپاشی است و یزد با بحرانی تاریخی و بی‌سابقه مواجه شده است.
راست آن است که ترویج توسعه ناپایدار، به ویژه در بخش کشاورزی، سبب شده ۸۵ درصد از اندوخته آبی خود را از دست بدهیم و نرخ بیابان‌زایی به یک درصد مصرف کشور در سال برسد و ما به عنوان کشوری با بالاترین نرخ فرسایش خاک در جهان مطرح شویم. نرخ فرسایش خاک در ایران سه برابر متوسط آسیاست و همه این مسایل سبب شده تا بر اساس آمارهای منتشر‌شده از سوی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، تنوع زیستی ما در بدترین شرایط خود قرار گیرد و تقریباً ۹۰ درصد از ذخیره جانوری مؤثر را در طول نیم‌قرن از دست داده‌ایم و این وضعیت خطرناکی است.
بدترین شرایط بیابان‌زایی در کشور ما را استان فارس با بیلان سطح آبخوان منفی ۲٫۴ میلیارد متر مکعب دارد؛ زیرا این استان در مقایسه با استان یزد که منطقه‌ای بیابانی محسوب می‌شود و تراز منفی آن ۳۰۰ میلیون مترمکعب است وضعیت وخیمی داشته و این آمار نشان می‌دهد روند یا شتاب بیابان‌زایی در فارس، چند برابر یزد است و همین دلیلی است تا بفهمیم چرا همه تالاب‌ها و دریاچه‌های این استان از دست رفته است. بعد از فارس نیز استان‌های آذربایجان غربی و شرقی به علت از دست دادن دریاچه ارومیه و استان‌های اصفهان، تهران، خوزستان و در نهایت خراسان رضوی وضعیت بحرانی دارند. البته استان‌های کرمان و یزد هم همیشه جزو مناطق بیابانی و شکننده بوده‌اند.
باید در چیدمان توسعه تغییر ایجاد شود و این تغییر در گام نخست محتاج تغییر در شیوه‌ی نگریستن ما به مفهوم توسعه است.
گفتگویم در این باره را با عنوان: «ظهور تروریسم در توفان گرد و غبار» در شماره ۱۳۴ هفته‌نامه تجارت فردا – ۲۳ خرداد ۱۳۹۴- می‌توانید مطالعه فرمایید.

درج نظر

در مذمت پرورش آبزیان بومي در منابع آبي غير زادگاهي

    یادداشت پیش رو، حاصل تلاش یکی از کارشناسان باتجربه کشور در معاونت دریایی سازمان حفاظت محیط زیست است که به شیوه‌ای علمی به نقد رویه‌ای غیرعلمی و خطرناک برای پرورش گونه‌های آبزی در ایران پرداخته است. ضمن سپاس از آرش نیکوئیان عزیز که نوشتار ارزشمندشان را در اختیار نگارنده قرار داده‌اند، با هم آن را می‌خوانیم ...

ادامه نوشته

صرفه جویی در آب و عشق به بشریت!

    دیروز - هفتم مرداد 1392 - روزنامه اعتماد در ستون یک خبر، سه چهره خود به موضوع صرفه جویی در آب از منظر نگاه مهتاب کرامتی، پانته آ بهرام و نگارنده پرداخت. پاسخ‌های کوتاه ایشان را به این موضوع مهم در این نشانی می‌توانید، مطالعه فرمایید.

چرا صرفه جویی در آب؟

درج نظر

بنویسیم دفن زباله، بخوانیم بوسه بر مرگ در قائم شهر و نور!

    شالیزارها در کنار محل دپوی زباله ... شیرابه‌ها به سوی این شالیزارها روانند! البته نه همه‌ی آنها؛ چرا که بخش عمده‌ای از آن مستقیماً وارد رودخانه‌هایی چون تلار و سیاهرود می‌شود که انگار بختش هم مانند نامش سیاه است ... 


ادامه نوشته

پیگیری بحران نشست زمین در تهران توسط فرهیختگان

    در نخستین روزهای سال 1392، به تحلیل روزگار محیط زیست ایران در کتابخانه حسینیه ارشاد پرداختم و در خلال آن سخنرانی که گزارش‌هایش را پیش‌تر منتشر کرده‌ام، اشاره به بحران نشست زمین در جنوب تهران کردم که برگرفته از گزارش رسمی سازمان زمین شناسی کشور بود.

کلیک کنید

    سمیه متقی، خبرنگار روزنامه فرهیختگان که در آن نشست حضور داشت، کوشید تا ابعاد این ماجرا را از طریق مصاحبه با چند مسئول و کارشناس مرتبط در پایتخت پیگیری کند که البته جملگی جز یک نفر یا اعلام کردند که از آن بی خبر هستند و یا اینکه اصلاً چنین خطری وجود ندارد!

    تا این که نوبت به مهندس بلورچی، مدیرکل گروه زمین‌شناسی مهندسی و مخاطرات سازمان زمین‌شناسی و اکتشافات معدنی کشور رسید تا پرده از این تهدید بزرگ در بیخ گوش پایتخت بردارد؛ تهدیدی که متأسفانه همان طور که ملاحظه می‌کنید حتا اغلب مدیران و کارشناسان کلانشهر تهران هم آن را جدی نمی‌گیرند و یا از آن بی خبر مانده‌اند! چرا؟

     گزارش روزنامه فرهیختگان را با عنوان: ادعای ۱۷۰ سانتی‌متر نشست زمین در جنوب تهران بخوانید.

درج نظر

چرا چنین شعاری را برای پانزده خرداد امسال برگزیدیم؟

کلیک کنید

    امروز، 15 خرداد 1392 برابر با پنجم ژوئن 2013، چهل و یکمین سالی است که مردمان 193 کشور عضو سازمان ملل متحد، روز جهانی محیط زیست را در سراسر گیتی گرامی می‌دارند.

    امّا شعاری که برای امروز سازمان ملل متحد تعیین کرده است، ممکن است برهم زننده‌ی دکان آن گروه‌هایی باشند که هنوز فکر می‌کنند با غلبه‌ی نگاه سازه‌ای، می‌توانند امنیت غذایی را تأمین کنند.

    در این باره یادداشتی نوشته‌ام که در وبلاگ نخبگان خبرآن لاین می‌توانید آن را بخوانید.

درج نظر

طلوع در هفتاد و سومین برنامه سر به آسمان می‌ساید از کوه ها و غارهایش می‌گوید

    در سال 2002، سالی که بر پیشانی‌اش، عنوان سال جهانی کوهستان نقش بسته بود؛ نمایندگان عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب کردند تا از این پس در یازدهم دسامبر هر سال، جهانیان در گرامیداشت کوهستان‌ها مراسمی برپای دارند. امسال، دهمین سالی است که این مراسم در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران برپاشده و می‌شود. به همین مناسبت، امروز در هفتاد و سومین برنامه محیط زیستی طلوع می‌کوشم تا به اتفاق عباس محمدی، مدیر گروه دیده‌بان کوهستان و آقای قربانی - از فعالان حوزه غارنوردی - به کوه‌ها و غارهای ایران بپردازیم و فرازها و فرودهای این ارزشمندترین پاره‌های ضامن تداوم حیات در فلات ایران را واکاوی کنیم ...

ادامه نوشته

دو راه ساده برای نجات زمین!

    پرسش یکشنبه گذشته ( 28 آبان 1391) در هفتادمین برنامه محیط زیستی طلوع، در باره مهم‌ترین زباله جهان بود. از بینندگان برنامه پرسیده بودم که به نظر شما از بین ظروف یکبار مصرف، کیسه های پلاستیکی، ته سیگار و قوطی‌های مواد غذایی، کدامیک بیشترین خطر را برای طبیعت به بار می‌آورند؟ از آنجا که موضوع برنامه هم مدیریت ظروف یکبار مصرف در مراسم عزاداری دهه‌ی محرم بود، اغلب بینندگان گزینه‌های یک و دو را به عنوان پاسخ صحیح به 3000044 ارسال کرده بودند. در صورتی که پاسخ صحیح، ته سیگار است! همان ماده‌ی ظاهراً کوچکی که به راحتی در هر جایی آن را رها می‌کنیم یا به زیر پا انداخته و له می‌سازیم و فکر می‌کنیم که کار تمام است! در حالی که ماجرا تازه شروع شده و دست کم پانزده سال هم ادامه خواهد داشت. در حقیقت، وزن ته سیگارهایی که سالانه فقط در آمریکا در محیط رها می شود به حدود 80 میلیون کیلوگرم می‌رسد. برآوردها حکایت از آن دارد که روزانه یک هزار و دویست میلیون سیگاری جهان، چیزی در حدود 2 میلیارد ته سیگار در محیط رها می‌کنند که بنابراین، مقدار سالانه آن به رقم باورنکردنی هفت هزار میلیارد ته سیگار می‌رسد که وزن آنها به حدود 400 میلیون کیلوگرم بالغ می‌شود! زباله‌های بسیار خطرناکی که فقط میزان آرسنیک موجود در آن به بیش از یک تن می‌رسد و می‌توانند به راحتی بیش از هفت میلیارد متر مکعب آب سالم را از آبزیانش برای همیشه پاکسازی کرده و از بین ببرند. این در حالی است که علاوه بر آرسنیک، در فیلتر باقیمانده از سیگارهای دود شده، مواد سمی و فلزات سنگین خطرناک دیگری چون نیکوتین، سرب، مس و کروم هم وجود دارد که در یک بسته متشکل از 12 هزار الیاف پلاستیکی درهم تنیده مانند استات سلولز و تجزیه‌ناپذیر جاسازی شده‌اند. موادی که سالانه سبب مرگ میلیون‌ها بال پرنده و آبزیان ساکن در تالاب‌ها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها و دریاهای آزاد می‌شوند؛ چرخه‌ی شومی که البته در زنجیره غذایی در نهایت به انسان هم باز می‌گردد. این در حالی است که در این بررسی، عملاً از بخشی از فرآیند سیگار که همانا انتشار گازهای آلاینده به نیوار است، صرف نظر شده است که خود داستان دیگری دارد. اما فقط بدانید که مقدار 50 الی 60 میلی گرم از نیکوتین، کافی است تا یک انسان بالغ را از پای درآورد و بنابراین، می‌توان تصور کرد که نیکوتین باقیمانده از ته سیگار، خود به چه سم مرگباری در زمین تبدیل شده و در بروز و تشدید چند نوع سرطان مؤثر خواهد بود ...

ادامه نوشته

درنگی بر طرح انتقال آب به سمنان

    طرح‌های انتقال بین حوضه‌ای آب در بین 14 روش موجود برای استحصال آب شیرین (کاریز، رودخانه، چاه، بهره‌گیری از سطوح آبگیر، سدسازی، تصفیه فاضلاب و پساب، بازچرخانی، باروری ابرها، استفاده از یخچال‌های طبیعی، تجهیز و نوسازی شبکه آبیاری، شیرین کردن آب شور باروش تقطیر یا فیلتراسیون و استفاده از یخ‌های قطبی)، یکی از گران‌ترین و خسارت‌بارترین روش‌ها - به محیط زیست - به شمار می‌آیند و اگر با روش شیرین کردن آب هم تلفیق شوند، آنگاه گران‌ترین روش به صورت مطلق برای استحصال آب در دنیا هستند که هزینه انتقال هر متر مکعب آن، به شرط برخورداری از دانش روز و تیم کارشناسی ماهر بین 0.7 تا 2.4 دلار برآورد شده است. شاید از همین رو است که وقتی به پیشینه‌ی مهم‌ترین طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای در کشور نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که اگر یک اراده قدرتمند سیاسی حامی این طرح‌ها نبود، امکان اجرایی‌شدنش بسیار بعید می‌نمود. به عنوان مثال، نگاه کنید به طرح‌های انتقال آب به استان کرمان همزمان با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، طرح‌های انتقال آب به یزد در دوران ریاست جمهوری محمّد خاتمی و اینک، طرح انتقال آب از دریای مازندران به استان سمنان در دوران محمود احمدی‌نژاد. این در حالی است که اگر ما بر مبنای ملاحظات اخذ شده از سند مظلوم آمایش سرزمین حرکت می‌کردیم، نباید به رابطه‌ی معنی‌داری با زادگاه هر رییس‌جمهور و انتقال آب به همان مقصد روبرو می‌شدیم!

    و شوربختانه در این میان، آنچه که زمین مانده، همانا اعتبار قضاوت‌ها و نظر کارشناسان تصمیم‌ساز و مستقل در دستگاه متولی آب، منابع طبیعی و محیط زیست کشور است که یا اغلب سکوت کرده‌اند و یا نقش محلل علمی برای توجیه کردن این دستورات را ایفا کردند! نکردند؟

    به عنوان شاهد و در این یادداشت، به آخرین نمونه از لکنت‌های جدی طرح انتقال آب به سمنان می‌پردازم، باشد که ثبت شود برای آیندگان که بدانند: بودند افرادی که سکوت نکردند ...


ادامه نوشته

روند مرگ ارومیه از منظر کاظم داشی!

   

    زیبایی‌های دریاچه ارومیه را سالها با این تصویر از کوه کاظم خان داشی در کنار روستایی به همین نام واقع در محور ارومیه به سلماس بیاد آورده‌ایم؛ کوهی قرار گرفته در شمال باختری این دریاچه زیبا در جایی که ژرفای آب در آن، روزگاری بیشترین رکورد را داشت ...

ادامه نوشته

مردمی که روزنامه نخوانند، غرق می‌شوند!

    حق دارید اگر از مشاهده این تیتر در مهار بیابان‌زایی، اندکی شگفتزده شوید. هرچند که می‌دانم و می‌دانید که این روزها آنقدر اتفاق‌ها و رویدادهای عجیب و غریب در پیرامون‌مان رخ می‌دهد که دیگر کمتر آدمی از شنیدن خبری یا مشاهده‌ی رخدادی، حیرت زده می‌شود! نه؟

ادامه نوشته

پیام بحران خشکسالی در آمریکا برای ما در ایران!

 

 

     تازه‌ترین نقشه‌های وضعیت خشکسالی در ایالات متحده آمریکا که توسط مرکز پایش خشکسالی آن کشور – US Drought Monitor - در بیست و یکم اوت (31 مرداد) 2012 منتشر شده است، نشان می‌دهد که ممکن است شدت رخداد خشکسالی، چنان شتاب گرفته و کارمایه‌های تولیدی آن کشور در بخش کشاورزی را به نحوی متأثر کند که ابعاد فاجعه و خسارت به مراتب بزرگ‌تر از خشکسالی مشهور و 4 ساله آمریکا در آغازین سال‌های شروع هزاره‌ی سوم – بین سال‌های 2000 تا 2004 - شود. وضعیت به گونه‌ای است که فقط چیزی در حدود 10 درصد از خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2012 از ریزش‌های آسمانی نسبتاً مطلوبی برخوردار بوده و از اثرات خشکسالی متأثر نشده ‌است. حتا در ایالت همواره پرآب شمالی، یعنی آلاسکا هم، آثار خشکسالی بر منابع آب و خاک یک سوم از این سرزمین پهناور اثر گذاشته است. بدترین وضعیت را البته در این میان، ایالت‌های مرکزی و شرقی آمریکا، به ویژه ایلینویز، آیووا، میسوری، ایندیانا، آرکانزاس، کانزاس و نبراسکا دارند که حدود 50 تا 90 درصد از وسعت‌شان، دچار شدیدترین نوع خشکسالی شده و میزان ریزش‌های آسمانی‌شان به نسبت میانگین دراز مدت منطقه، تا 80 درصد کاهش یافته است؛ رخدادی که کاهش معنی‌دار محصولات زراعی و متعاقب آن، افزایش قیمت جهانی این اقلام زراعی، به ویژه ذرت و گندم را در پی داشته است.

    حتا به منظور صرفه‌جویی بیشتر و مقابله با کمبود شدید منابع آب، بسیاری از برنامه‌ها و پروژه‌های بلندپروازانه آمریکا در گردشکده مشهور این کشور – لاس وگاس - متوقف شده؛ واقعیتی که کاهش رونق ساخت و ساز و قیمت مسکن و زمین در آن نواحی را در پی داشته است. به ویژه آن که یکی از بالاترین نرخ‌های اُفت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، اینک از آن منطقه و نواحی مجاورش در کالیفرنیا گزارش می‌شود.
    پرسش اصلی این است که چرا آمریکا با استناد به قدرت فناوری خیره‌کننده خود و با استفاده از تکنیکی به نام بارورسازی ابرها، نتوانسته است این بحران را مهار کند؟ همچنین، چرا دولت مقتدر و مغرور مرکزی در ایالات متحده آمریکا قادر نیست از روش‌های تغییردهنده‌ی اقلیم چون هارپ به نفع خود سود جوید؟ در عوض با برگزاری و تقویت چندین نوع از اتاق‌های فکر و جلب نظر تصمیم‌سازان داخلی و مردم محلی، می‌کوشد تا با تبیین روش‌های غیرسازه‌ای و اعمال مدیریت بر مصرف درست و اصولی آب، ابعاد نگران‌کننده‌ی این بحران را به کمینه برساند.
    شگفت‌آور آن که به رغم آشکار شدن چنین ناتوانی مهمی در ساختار اجرایی بدنه دولت آمریکا برای مهار غول خشکسالی و کاهش اثرات سؤ جریان بیابان‌زایی، همچنان پیام‌ها و مصاحبه‌هایی از مقامات تصمیم‌گیر کشورمان منتشر می‌شود که صراحتاً وضعیت خشکسالی چندساله در جنوب خوزستان و دیگر نواحی جنوبی کشور را دسیسه غرب به رهبری آمریکا برای ربایش ابرهای باران‌زا عنوان می‌کنند. و از سوی دیگر، می‌خواهند تا مجدداً با استفاده از بارورسازی ابرها، مشکل دریاچه ارومیه را حل کنند! درصورتی که به رغم ادعاهای وزارت نیرو مبنی بر ورود 2 میلیارد مترمکعب آب به محوطه دریاچه در سال جاری و افزایش 15 درصدی میانگین ریزش‌های آسمانی در اثر بارورسازی ابرها، تازه‌ترین بررسی‌ها نشان می‌دهد که ابعاد خشکسالی در دریاچه ارومیه در 25 مرداد 1391 به مراتب فاجعه‌بارتر از سال‌های پیش از آن در چنین روزی بوده است، به نحوی که برای نخستین بار، ماهیت جزیره‌های دریاچه ارومیه کاملاً از میان رفته و به یکدیگر متصل شده‌اند .
    امید که پیام و زنهار بحران خشکسالی در آمریکا را به درستی درک کرده و باور کنیم، برای مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی، بهترین کار مدیریت تقاضا بر بنیاد آموزه مدیریت به هم پیوسته منابع آب به تفکیک حوضه‌های آبخیز کلان کشور است و بدترین کار، متهم کردن آسمان به کم کاری! یا کشورهای غربی به دزدی ابر و عوض کردن مسیر باد غالب است.

 بازتاب این یادداشت در:
روزنامه اعتماد
تابناک 

 

درج نظر

سیاه‌ ترین کاخ سفید دنیا!

    هر روز که می‌گذرد، بیشتر مطمئن می‌شوم که یکی از طبیعت‌ستیزترین و جنگ‌محورترین کشورهای دنیا در طول یک قرن اخیر، بی‌شک ایالات متحده آمریکا بوده است؛ همان کشوری که شاید بیشتر از هر کشور دیگری در دنیا و به مدد غول رسانه‌ای پرقدرت و فراگیری که به خدمت گرفته است، ادعای پاسداری از ملاحظات محیط‌زیستی، صلح طلبی و دموکراسی‌خواهی‌اش گوش فلک را کر کرده است.
    اما به راستی کدام کشور دیگری را در جهان سراغ دارید که در کسری از ثانیه صدها هزار غیرنظامی را در هیروشیما و ناکازاکی به خاک و خون کشد و تمامی اندوخته‌های آبی/خاکی و ژنتیکی این سرزمین را تا مدت‌ها از حیز انتفاع ساقط سازد؟ و چه دولت خون‌آشام دیگری را می‌توانید نام ببرید که به مدت یک دهه (بین سال‌های 1961 الی 1971) با فروریختن مهلک‌ترین سم‌های افیونی، میلیون‌ها زیستمند؛ اعم از انسان، گیاه و جانور را در رویشگاه‌های جنگلی متراکم و بسیار حاصلخیز سه کشور لائوس، کامبوج و ویتنام نابود کند؟ چرا کسی رهبران ساکن در این سیاه‌ترین کاخ سفید دنیا را در صدر کشورهای حامی بیوتروریست در جهان به محاکمه نکشید و چرا سازمان ملل متحد، مهر سکوت بر لب زد؟
    امروز - 23 مرداد 1391 - و مطابق معمول دوشنبه‌ها تلاش کرده‌ام تا در ستون نگاه سبز روزنامه شرق، به این پرسش تلخ، پاسخی روشن دهم:

حقیقت سیاهی که عامل نارنجی فریاد می‌زند!

    بی‌شک یکی از مهیب‌ترین و احمقانه‌ترین جنگ‌هایی که بشریت در طول نیم قرن اخیر تجربه کرده است، جنگ ویتنام بود که سبب مرگ میلیون‌ها انسان، نابودی صدها هزار هکتار از مرغوب‌ترین اراضی کشاورزی، رویشگاه‌های جنگلی، محدوده‌های تالابی و تاراج بی‌برگشت برخی از مهم‌ترین گونه‌های گیاهی و جانوری در آسیای جنوب شرقی، به ویژه کشورهای ویتنام، لائوس و کامبوج شد.
    از پایان این جنگ، حدود 40 سال می‌گذرد؛ اما اینک آشکار شده است که آثار یکی از مهم‌ترین جنایت‌های رخ داده در آن – موسوم به عامل نارنجی  یا Agent Orange - هنوز باقی مانده، آنگونه که دولت ایالات متحده آمریکا، برای نخستین بار پذیرفته است  تا هزینه مهار و جبران این بحران را در محدوده‌ی کوچکی از منطقه بپردازد. امّا به راستی مگر می‌شود یک نسخه‌ی ‌خطی از یک کتاب یگانه را که در آتش جهالت و آزمندی ما سوخته است، دوباره احیاء کرد؟ مگر می‌شود آن 400 هزار قربانی این جنایت را زنده کرد یا  آن 500 هزار نفری که برای همیشه معلول شدند را سالم ساخت یا آلام و درد نزدیک به دومیلیون انسان دیگری که همچنان از عقوبت‌های آن فرمان مرگ‌بار رنج می‌کشند را کاهش داد؟ و مگر می‌شود تاراج گسترده‌ی ژنتیکی، تخریب هزاران هکتار جنگل و نابودی بخش قابل توجهی از تنوع زیستی این منطقه را درمان کرد؟ مگر نمی‌بینیم که هنوز آثار ماده سمی و بسیار خطرناک دیوکسین در شیر مادران ویتنامی، در خون سربازان آن زمان آمریکایی و در منابع آب و خاک منطقه وجود دارد؟

    تأسف‌برانگیزتر و حیرت‌بارتر آن که فرمان این قتل عام گسترده در زمان برخی از رؤسای جمهوری آمریکا صادر شد که از قضا به محبوبیت و شهرت بیشتر خویش در تاریخ آمریکا فخر می‌فروشند؛ رهبرانی چون آیزنهاور و جان اف کندی که شوربختانه، نام برخی از خیابان‌های اصلی پایتخت هم تا پیش از پیروزی انقلاب به نام ننگین‌شان سند خورده بود!
    درصورتی که آنها بی شک در شمار بزرگ‌ترین جنایتکارهای جنگی و عاملان نسل‌کشی بشری هستند؛ ددمنشانی که  دستور دادند تا متجاوز از 75 میلیون و هفتصد هزار لیتر علف‌کش شیمیایی و برگ‌زدا بر روی جنگل‌های ویتنام، شرق لائوس و بخش‌هایی از کامبوج فروریخته شود و این عمل جنایتکارانه را در بین سال‌های 1961 الی 1971 میلادی ادامه دادند. آیا به راستی بین آنها با خون‌ریزانی چون صدام حسین یا پل پت یا قصاب بالکان – راتکو ملادیچ -  فرق چندانی وجود دارد؟

    آری هموطن عزیز من!

    حقیقت تلخ و سیاهی که این رخداد ننگین موسوم به عامل نارنجی فریاد می‌زند، آن است که تنها آن بخش از حقیقت را باید بدانیم، تنها آن تکه‌ای از ددمنشی‌ها را باید به خاطر بسپاریم و تنها آن جنایت‌هایی را باید به عنوان جنایت محیط زیستی محکوم کنیم که گرانیگاه صاحبان قدرت را در جهان امروز نلرزاند و متأسفانه آن چیزی که به عنوان جریان آزاد اطلاع‌رسانی از آن یاد می‌شود، با واقعیتی که باید وجود داشته باشد، فرسنگ‌ها فاصله دارد. به نظرم، نمایندگان رسمی ایران، زمانی که در مجامع بین‌المللی مرتبط با محیط زیست شرکت می‌کنند، باید همواره به یاد جهانیان بیاندازند: آنهایی که بیشتر لاف زده و دم از محیط زیست در جهان امروز می‌زنند، خود کارنامه‌ای سخت ننگین و طبیعت‌ستیزانه دارند.

منابعی برای مطالعه بیشتر: (توضیح آن که برخی از لینک‌های معرفی شده، حاوی تصاویری بسیار دلخراش است)

http://www.commondreams.org/headlines06/0401-07.htm

http://www.dominionpaper.ca/images/1307
 http://de.wikipedia.org/wiki/Agent_Orange

http://oraclesyndicate.twoday.net/stories/compensate-victims-of-us-chemical-warfare-in-vietnam/

http://www.hynekglos.cz/fotogalerie_en.asp?pg=13

http://warlegacies.org/FilmsBooks.htm

http://www.spiegel.de/politik/ausland/agent-orange-opfer-in-vietnam-frau-truongs-endloser-krieg-a-674630.html

http://www.documentingreality.com/forum/f10/agent-orange-26035/

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Agent-orange-dead-deformed-babies.jpg

http://knowngallery.com/blog/post/the-effects-of-agent-orange-in-vietnam-kc-ortiz/

http://www.drs.ch/www/de/drs/nachrichten/international/198488.uno-saeubert-vietnams-agent-orange-gebiete.html

http://www.agentorangejustice.org.au/dreams.html

http://www.sodi.de/kampagnen_bildung/

aktionen/unterstuetzung_fuer_agent_orange_opfer_berlin_august_2009/

درج نظر

آقای انتظامی؛ لطفاً سمفونی مرگ کارون را بنوازید!

    در خبرها آمده است که هنرمند نامی و موسیقیدان بزرگ کشور، استاد مجید انتظامی به سفارش شرکت آب و نیرو – وابسته به وزارت نیرو – آخرین مراحل ساخت یک قطعه موسیقی جدید با نام سمفونی کارون را به پایان برده و مقرر است تا در اعیاد شعبانیه برای نخستین بار تالار وحدت تهران را در امواجش شناور کند!

    خبری که برای اغلب فعالین و متخصصین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی و حتا کشاورزی بهت‌آور و کاملاً ناامیدکننده بود. زیرا هدف از آفرینش این قطعه هنری تجلیل از صنعت سدسازی و آنهایی که در آن مشارکت داشته‌اند به بهانه دستیابی به خودکفایی اعلام شده است. این در حالی است که بیش از 35 سال است که بسیاری از نخبگان و فعالین محیط زیست و منابع طبیعی در جهان نسبت به عواقب نامیمون تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای و روند شتابناک ساخت سدهای بزرگ مخزنی اعتراض کرده و هشدار داده و می‌دهند. افزون بر آن، 16 سال است که آیین‌های روز جهانی مقابله با سدسازی در 14 مارس هر سال در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران برگزار می‌شود و همه ساله حجم عظیمی از نتایج مطالعات و پژوهش‌هایی منتشر می‌شود که نشان می‌دهد، آنچه یک حوضه‌ی آبخیز را نجات داده و اندوخته‌های آبی آن را سامانی بخردانه می‌دهد، نه سدسازی که مدیریت به هم پیوسته منابع آب و خاک در آن پهنه‌ی آب‌شناختی است.

    کافی بود تا استاد مجید انتظامی، پیش از آن که چنین پیشنهادی را بپذیرند، سری به کارون می‌زدند و از نزدیک روزگار غم‌انگیز آن را با یک دهه‌ی پیش مقایسه می‌کردند؛ حتا کافی بود اندکی در محتوای رسانه‌های مکتوب و مجازی در طول این چند سال اخیر، جستجو کرده تا درمی‌یافتند که در مرگ بختگان، طشک، کم‌جان، گاوخونی، دریاچه ارومیه، آلاگل، آلماگل، آجی گل، هورالعظیم، هورالحمار، هورالهویزه، دریاچه مسیله، تالاب گمیشان، تالاب شادگان، نخلستان‌های اروند کنار و بهمن‌شیر، تالاب گندمان و ... آیا می‌توان نقش مخرب سدسازی را انکار کرد؟

    یادمان باشد که هنرمند باید آن افق‌هایی را ببیند که مردم عادی از دیدن‌شان اغلب عاجزند و در پی رصد نواهایی باشد که گوش‌های معمولی قادر به شنیدنش نیستند؛ هنرمند باید پیش‌رو و راهبر باشد و این کمینه‌ی انتظار ما از مردی است که نام پرافتخار عزت‌الله انتظامی را به عنوان "پدر" در پیشانی‌اش دارد.

    چنین است که از مجید انتظامی عزیز می‌خواهم و می‌خواهیم تا به جای سرودن شادمانی در مرگ کارون و زاینده رود و زرینه رود و کر و سیوند و مُند و کرخه و اترک و ... در سوگ همه‌ی زیستمندانی که جان‌شان را و موجودیت‌شان را قربانی توسعه‌ای چنین ناهماهنگ با زیست‌بوم کردند، سمفونی مرگ طبیعت ایران را بیافریند و بنوازد تا بلکه آنهایی که همچنان خود را به خواب زده‌اند، بیدار شوند و بدانند:

    آنچه دارد از دست می‌رود، طبیعت وطنی است که اگر نباشد، همواره گفته‌ایم و فریاد برآورده‌ایم که نخواهیم بود!

    چو ایران نباشد، تن من مباد ...


درج نظر

آیا نگرانی در مورد سد گتوند علیا جدی است؟

    در مهرماه 1390 توانستم در معیت یک گروه کارشناسی از مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور از مناطق بالادست سد گُتوند علیا در شمال استان خوزستان بازدید کنم. در جریان این بازدید که رییس بخش منابع طبیعی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان خوزستان هم، هیأت را همراهی می‌کرد، به منطقه‌ای از مخزن سد و همجوار با سازند گچساران رفتیم موسوم به پتوی رسی که قرار بود مانند یک عایق عمل کرده و اجازه انحلال گنبدهای نمکی گسترده موجود را در آب ذخیره شده کارون در پشت سد گتوند ندهد که البته این اجازه را داد! نداد؟

    تصاویر زیر نشان دهنده‌ی ابعاد ماجرایی است که پیش‌تر از سوی پرویز فتاح وزیر پیشین نیرو از آن با عنوان "بیم از بروز یک فاجعه بزرگ محیط زیستی" یاد شده بود و من شرحش را در 19 دی ماه 1390 داده بودم. هر چند حدود 5 ماه قبل از آن، یعنی در 22 مرداد 1390 هم نسبت به بروز یک فاجعه بزرگ در گتوند هشدار داده بودم و البته این تنها هشداری نبود که در مهار بیابان‌زایی انتشار یافت ...

    در این باره بیشتر خواهم نوشت ...

یک گفتگوی صریح با اعضای اندیشگاه منابع آب ایران  

    روز گذشته، دوم اسفند 1390، به دعوت سید یحیی موسوی (دبیر اندیشگاه مدیریت منابع آب کشور)، نشستی در طبقه دهم از ساختمان شرکت مدیریت منابع آب ایران برگزار شد که در نوع خود منحصر به فرد بود. هرچند این برای نخستین بار نبود که نگارنده فرصت طرح دیدگاه‌های انتقادی خود را نسبت به روند مدیریت حاکم بر منابع آب کشور و به صورت رودررو با برخی از مدیران عالی‌رتبه وزارت نیرو یافته بود. سال گذشته در دوم اردیبهشت هم، چنین نشستی برگزار شد و امیدوارم میزان توجه به محتوای مباحث مطرح شده در نشست دوّم، بیشتر و مؤثرتر از نشست نخست مورد توجه و پیگیری قرار گیرد.

    اعضای شرکت کننده در نشست دیروز علاوه بر آقای موسوی، عبارت بودند از: آقایان مهندس عراقی (معاون حفاظت و بهره‌برداری شرکت مدیریت منابع آب)، مهندس سید احمد علوی (مدیر حوضه آبریز فلات مرکزی)، مهندس اسفندیاری (مدیر سابق دفتر اقتصاد و برنامه‌ریزی)، مهندس میبدی (مدیرکل دفتر آب‌های زیرزمینی) و چند تن دیگر از مدیران وزارت نیرو که آمده بودند تا به پیشنهادها و انتقادهای حمیدرضا خدابخشی (دبیر انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان)، محسن حیدری (از حقوقدانان فعال در حوزه محیط زیست) و نگارنده گوش دهند.

    آنچه که در این نشست مورد تأکید قرار گرفت، ضرورت مشارکت بیشتر مردم و نهادهای مستقل تخصصی در حوزه تصمیم‌گیری مدیریت آب کشور بود؛ دریافتی که منجر به پیشنهاد تأسیس سازمان نظام مهندسی منابع آب کشور شد. همچنین مقرر شد تا طرح داناب با جدیت بیشتری در سطوح متوسطه و ابتدایی پیگیری شود و در این راه، انجمن صنفی مهندسان صنعت آب خوزستان فعالانه‌تر موضوع را در استان راهبردی خوزستان پیگیری کنند.

نکته‌ی جالبی که در این نشست آشکار گردید، آن بود که اغلب دوستان و مدیران محترم، خود دل پر دردی از عدم توجه به گرایه‌های علمی در تصمیم‌گیری‌های صورت گرفته در بخش آب داشتند! از جمله سید احمد علوی، دکتر نبوی و مهندس میبدی خود صریح‌ترین انتقادها را نسبت به وضعیت حاکم بر مدیریت آب کشور بیان داشتند.

    به هرحال، نگارنده به ایشان یادآوری کرد که هم‌اکنون و از دید اغلب فعالان محیط زیست، وزارت نیرو به عنوان مخرب‌ترین دستگاه دولتی کشور در حوزه محیط زیست شناخته شده و وزارتین راه و نفت با فاصله‌ای معنی‌دار در تعقیب آنها هستند! واقعیتی که نشان می‌دهد شما نتوانستید دغدغه‌های خود را آنگونه که به همراهی مردم و فعالان این حوزه منجر شود، طرح کرده و دفاع کنید.

     همچنین تأکید کردم: متأسفانه تصمیمات کارشناسی در وزارت نیرو اغلب فدای مصلحت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شده و با مثال آوردن از فاجعه احداث سدهایی نظیر جگین، اکباتان و گتوند، طرح‌های انتقال آب، استقرار نیروگاه شهید مفتح در همدان و سیکل ترکیبی در کازرون، یادآور شدم اگر امروز نسبت به این بارگذاری‌های اشتباه فریادبرنیاورده و اعتراض نکنید و نکنیم، نسل فردا هرگز شما را و ما را نخواهد بخشید. تجربه تلخ عربستان و فرجام دوزخی‌ای که اینک انتظار 20 میلیون ساکن در این شبه جزیره  را می‌کشد، گواهی است آشکار که اگر ما نیز بر طبل تولید به هر قیمتی بکوبیم، مرگ دیر یا زود به آغوش‌مان خواهد کشید. امیدوارم بر بنیاد روح حاکم بر منشور اندیشگاه، بتوانیم شاهد تحولی ملموس در این حوزه باشیم.

 

     پی نوشت:

-     گزارش این نشست کارشناسی در شبکه خبری آب ایران

-      روایت ماجرا در آبنما نیوز


درج نظر

تراژدی قتل فُک ها و شیرهای دریایی در سواحل آلاسکا و کانادا

    روز گذشته – 15 فوریه 2012 - گزارش تصویری دردناکی در دیلی‌میل انتشار یافت که نشان از پیامد تلخ نامدیریت زباله‌های پلاستیکی در جهان دارد؛ رخدادی که بی‌شک اندیشه‌ی هر انسانی را به تأمل وامی‌دارد و این پرسش تلخ را طرح می‌سازد که ما تا به کی و تا به کجا همچنان می‌توانیم به این شیوه‌ی زندگی خودمحورانه، آزمندانه، مسئولیت‌ناشناسانه و نابخردانه ادامه دهیم؟

    نگاه کنید به شیرهای دریایی دربند ... به فُک‌های مرده‌ای که از فاجعه‌ای بزرگ در اقیانوس‌ها خبر می‌دهند!

راستی وقتی شرایط در سواحل آلاسکا و بریتیش کلمبیا در کانادا اینگونه است؛ دیگر چه انتظاری از خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی داریم؟



    باور کنید آنهایی که از بالا به ما می‌نگرند و ما را می‌پایند ... سخت دچار شگفتی شده‌اند از نحوه‌ی فرجام مدیریت اشرف مخلوقات بر خویشتن خویش!

    - برای مطالعه بیشتر و ریختن اشک افزون تر! 



 When The Mermaids Cry: The Great Plastic Tide

A planet poisoned by plastic

Claims island of plastic waste twice the size of Texas is floating in the Pacific are false


درج نظر

شادگان دیگر شاد نیست!

 

    نزدیک به دو دهه از روزی که بزرگترین تالاب بین‌المللی ایران به سیاهه‌ی تالاب‌های در معرض خطر یا مونترو پیوست، می‌گذرد. اصولاً سیاهه‌ی مونترو ایجاد شد تا دولت‌ها متوجه باشند که اگر به موقع نجنبند و اقدامی مؤثر انجام ندهند، نه‌تنها ممکن است یکی از تالاب‌های ثبت شده در کنوانسیون جهانی رامسر را از دست دهند، بلکه بر سندی مهر تأیید می‌زنند که ترجمان ساده‌ی آن چنین است: ما بضاعت و لیاقت داشتن تالابی در اندازه‌های جهانی را نداریم!

    با این وجود و شوربختانه باید اعتراف کنیم که پوست مدیران حاکم بر ساختمان پردیسان در طول همه‌ی این سال‌ها کلفت‌تر از آن بود که از چنین تهدیدهایی کمر خم کنند و یا دست‌کم اندکی بلرزند یا سرخ شوند!

    یادمان باشد که داریم از تالابی سخن می‌گوییم که به تنهایی بیش از یک سوم از کل وسعت تالاب‌های جهانی ثبت شده ما را در کنوانسیون رامسر دربرگرفته است؛ تالابی که با حدود 538 هزار هکتار وسعت، آشیان بیش از 30 درصد از پرندگان ایران (154 گونه)، 25 درصد از پستانداران ایران (40 گونه) و 45 درصد از ماهیان ایران (36 گونه ماهی مردابی به علاوه 45 گونه ماهی دریایی) را به خود اختصاص داده است؛ آن هم تالابی که وسعتش به سه دهم درصد از خاک وطن هم نمی‌رسد. افزون بر آن، 17 جامعه اصلي گياهي متشكل از 110 گونه گياهي (1.5 درصد از کل گیاهان موجود در کشور)، 3 گونه دوزيست، 9 گونه خزنده و 4 گونه ميگو در اين زيستگاه ناهمتا حضور دارند كه اینک شوربختانه باید بپذیریم: مرگ در کمترین فاصله با ایشان کمین کرده است.

    و نگران‌کننده‌تر آنکه اگر مرگ سرانجام طعمه‌ی خود را درکام کشد، دست‌کم معیشت یکصدهزار نفر از بوم‌نشینان ساکن در قلب و اطراف این تالاب هم به مخاطره جدی می‌افتد، چرا که آنها دیگر هیچ گزینه‌ی جایگزینی برای جبران این هدررفت معیشتی‌شان ندارند.

    خب، پرسش این است که ما در طول دو دهه‌ی اخیر برای نجات شادگان چه کرده‌ایم؟ آیا توانستیم تا نشت دائمی نفت از لوله‌های فرسوده‌ی منطقه را متوقف کنیم (آن هم در شرایطی که می‌دانیم هر لیتر نفت می‌تواند یک میلیون لیتر آب سالم را آلوده کند)؟ آیا توانستیم، حق آبه‌ی تالاب را محفوظ بداریم؟ آیا با شکار بدون مجوز قاطعانه برخورد کردیم؟ آیا از ورود پساب‌های آلوده کشت و صنعت نیشکر، صنایع فولاد، پالایشگاه و ... جلوگیری کردیم؟ آیا سکونتگاه‌های داخل تالاب را به خارج از آن انتقال دادیم؟ آیا زیرساخت‌های ضروری برای رونق بوم‌گردی را در منطقه فراهم آوردیم؟ آیا اجازه فعالیت و رشد به تشکل‌های مردم نهاد حامی محیط زیست در منطقه دادیم؟ آیا فکری به حال تجمع و استقرار بیش از 30 واحد پتروشیمیو آلودگی شدید آب، خاک و هوای آنها در جنوب تالاب کردیم؟ آیا ...

    فکر می‌کنید لازم است تا پاسخ این پرسش‌ها را مرور کنیم؟! آیا لازم است تا برایتان بگویم حدود سی درصد از آب ورودی به تالاب کاهش یافته و کیفیت آن 70 درصد باقیمانده هم چنان اُفت کرده که دیگر به دشواری بتوان در آن هیچ موجود زنده‌ای را یافت. نگارنده خود در سال گذشته در دو نوبت و چند ساعت محدوده‌ی بزرگی از تالاب را با قایق پیمایش کرد و دریغ از مشاهده‌ی هیچ آبزی‌ای که هنوز در آب بلغزد و نوید زندگی دهد. در همين حال، مطالعات بخش شيرين تالاب شادگان توسط پژوهشكده‌ی آبزي‌پروري جنوب در سال‌هاي 74، 87 و 89 كاهش چشمگير شاخص‌هاي كمي و كيفي اين تالاب و بحراني بودن وضعيت آن را ثابت مي‌كند. به نحوی که گزارش شده میزان تولید اولیه در شادگان به نسبت سال‌های قبل حدود 4.5 برابر کاهش یافته است . تأسف‌آورتر آن که خبر می‌رسد با احداث پالایشگاه امیدیه، سهمیه آب شادگان باز هم به میزان شش میلیون و 583 هزار متر مکعب در سال کاهشی دوباره خواهد یافت تا همگان به احترام عزم سازمان حفاظت محیط زیست در پاسداری شایسته از توانمندی‌های بوم‌شناختی سرزمین مادری‌مان از جا برخواسته و یک کف مرتب بزنند! نزنند؟

    بگذریم ... ظاهراً شادگان دیگر هرگز شاد نخواهد شد و ما همچنان رکورددار ماندن تالاب‌هامان در سیاهه‌ی مونترو می‌مانیم! و شگفت‌آورتر آن که حال همه‌ی ما همچنان خوب است! نیست؟

درج نظر

از سراب باغ شهر تا حقیقت داغ شهر!

    سخنان اخیر محمود احمدی نژاد  در چهاردهمين اجلاس هيأت عمومي سازمان نظام مهندسي ساختمان که در نخستین روز هفته جاری ایراد شد، بار دیگر موجی از بهت، ناباوری و نگرانی در بین بسیاری از فعالان حوزه منابع طبیعی و محیط زیست برانگیخت. رییس دولت دهم در حالی در این سخنان مژده‌ی گسترش سکونتگاه‌های انسانی وطن را به میزان دو برابر مساحت کنونی آن داد و اعلام کرد در سطح دومیلیون هکتار از وسعت ایران‌زمین می‌شود همه‌ی 20 میلیون خانوار ایرانی را صاحب ویلاهایی سه طبقه به بزرگی یک هزار متر مربع کرد که هنوز سرویس دهی به شهروندان کشورش نه تنها در سطح یک میلیون هکتار اراضی مسکونی کنونی که حتا در سطح 347500 هکتار مساحت 31 مرکز استان کشور  هم با لکنت‌های جدی به ویژه از نظر برخورداری از آب شرب و سرانه فضای سبز و خدمات مطلوب شهرداری روبروست. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که در طول 40 سال گذشته بیش از 16 متر از ژرفای آب در سفره‌های زیرزمینی‌اش کاسته شده است؛ واقعیتی که نشان می‌دهد: دست کم 4 دهه است که میزان نیازهای آبی ایرانیان متناسب با ریزش‌های آسمانی کشور نبوده و شهروندان ایرانی ظاهراً چاره‌ای نداشته‌اند جز آن که برای بقای خود از اندوخته مصرف کنند، اندوخته‌ای که همه می‌دانیم با چنین روندی نمی‌تواند پاسخگوی شایسته نرخ زاد و ولد مردم ساکن در این بوم و بر باشد.

    یادمان باشد که در سال 1335 هر ایرانی 7 هزار متر مکعب آب در اختیار داشت ، در صورتی که امروز هر یک از جمعیت 75 میلیون و پانصد هزار نفری ایران  در سال بیشتر از 1722 متر آب در اختیار ندارد و این یعنی فقط 12 متر مکعب فاصله تا مرز تنش آبی! در چنین شرایطی چگونه می‌توان از سه برابر شدن جمعیت در کشوری سخن گفت که 89.7 درصد از قلمرو‌اش در مناطق خشک (Dry Lands) قرار گرفته و سهم قابل توجهی از وسعتش بر روی کمربند خشک جهان استقرار یافته است؟ وقتی میزان ریزش‌های آسمانی در ایران یک سوم میانگین جهانی آن است، وقتی نرخ تبخیر در ایران‌زمین دست‌کم 20 درصد بیشتر از میانگین کره زمین است و وقتی رویشگاه‌های طبیعی جنگلی ما حتا 7 درصد از وسعت کشور را هم نمی‌توانند در برگیرند، چگونه بر طبل افزایش جمعیت و تشویق گسترش افقی سکونتگاه‌های شهری می‌کوبیم؟

    نکته‌ی تأمل‌برانگیزتر دیگر آن است که وقتی نهادهای متولی جنگل‌های شمال و غرب کشور در حفظ موجودیت همین اندک رویشگاه‌های طبیعی با مشکلاتی جدی و تعارضاتی بنیان‌کن روبرو هستند، چگونه انتظار داریم که در سطحی خارج از هیرکانی و زاگرس بتوانیم با هزینه‌ای منطقی و آبی درخور، وسعت فضای سبز کشور را حدود دو میلیون هکتار افزایش دهیم؟ آیا شایسته‌تر و خردمندانه‌تر نیست که به جای ایجاد فضای سبز مصنوعی در عرصه‌ای که استعداد طبیعی‌اش را ندارد، بکوشیم تا از تعرض به جنگل‌های هیرکانی، زاگرس، ارسباران و مانگروهای جنوب جلوگیری کرده و از قلمرو آنها سزاوارانه پاسداری کنیم؟

    کلام آخر آن که چیدمان توسعه در ایران، تنها در صورتی می‌تواند بر مدار پایداری بوم‌شناختی سرزمین حرکت کند که بر بنیاد ملاحظات دانش آمایش سرزمین شکل گرفته باشد؛ دانشی که به ما می‌گوید: منابع زیستی ایران هرگز نمی‌تواند زندگی‌ای با کیفیت برای 220 میلیون انسان پدید آورد. زیرا اصرار بر گسترش باغ‌شهرها، تنها نرخ بیابان‌زایی، فرونشست زمین، افزایش ضریب هرزآب، فزونی فرسایش آبی و بادی و کاهش ظرفیت گرمایی ویژه فلات ایران را به همراه داشته و به این ترتیب، به جای باغ شهر با "داغ شهر"هایی گرم و خشک و غبارآلود مواجه خواهیم شد.

    راستی! هیچ از خود پرسیده‌اید که چرا در استرالیا که هفت برابر ایران وسعت دارد و فقط 22 میلیون نفر را در خود جای داده است، از هم‌اکنون دورنمای بحران آب، دولتمردان این کشور را نگران کرده است؛ اما در ایران، همه‌ی راه‌ها به داغ‌تر کردن تنور زاد و ولد ختم می‌شود؟  

حذف  40 حلقه چاه حاوی آّب نیترات دار از شبکه آب شرب تهران!

    امروز مصاحبه ای از دکتر کاظم ندافی، رییس مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در ایران صدا منتشر شد که در آن پرده از رازی آشکار! رونمایی شد!!
    ایشان گفتند: با پیگیری های مصرانه وزارت بهداشت و با اقدامات وزارت نیرو 40 حلقه چاه با نیترات بالا در جنوب تهران از چرخه استفاده خارج و مشکل آلودگی در این مناطق تا 90 درصد مرتفع شد.
    این خبر نشان می دهد که گفته های دکتر شایگان که پیش تر آن را انعکاس دادم، درست بوده و استاندار تهران شرط را باخته است! نباخته است؟


ادامه نوشته

جمعیت ایران در آستانه ورود به دو مرز!

    اگر هم اینک سری به درگاه مجازی مرکز آمار ایران بزنید و ساعت جمعیتی ایران را در گوشه‌ی بالای سمت چپ سایت نظاره کنید، در می‌یابید که کمتر از 162 هزار نفر با مرز 75 میلیون فاصله داریم. مفهوم سخن فوق این است که هم‌اکنون سرانه‌ی آب قابل دسترس برای هر ایرانی به 1733 متر مکعب در سال کاهش یافته است که این رقم یک چهارم میانگین جهانی آن است. و نشان می‌دهد که ایرانیان با مرز تنش آبی که 1710 متر در سال است، فاصله‌ای اندک دارند! ندارند؟

ادامه نوشته

بعد از سد اکباتان، حال نوبت دز رسیده است تا قد بکشد!


    ماجرای افزایش ارتفاع سد اکباتان را که یادتان هست! نیست؟ سدی که 45 میلیارد تومان برایش هزینه شد تا ارتفاعش 25 متر دیگر افزایش یابد تا بتواند جوابگوی نیاز آب شرب همدان باشد. بدون توجه به این واقعیت که چرا باید در فاصله‌ی زمانی کوتاه‌تر از محاسبات کارشناسی، دریاچه سد به چنان فلاکتی برسد که از شدت رسوب، نفس کم‌بیاورد. آن روز پرسیدم که آیا اگر آن پول صرف افزایش پایداری بوم‌شناختی بالادست سد می‌شد تا بتوان نرخ تولید رسوب در آن را متعادل کرد، اقدامی خردمندانه‌تر به شمار نمی‌آمد؟

ادامه نوشته

خشکسالی آبان شدیدتر از مهر نبود! بود؟


    هرچند که نتايج ديده‌باني، پايش و تحليل آخرين نقشه‌هاي ترسيم شده در پايگاه مديريت خشکسالي کشاورزي استان اصفهان در مرکز تحقيقات کشاورزي و منابع طبيعي نشان از کاهش قابل توجه ريزش‌هاي آسمانی در اغلب نقاط کشور از ابتداي سال آبی جاري (مهر ماه 1389) تا پايان آبان ماه دارد، اما به هر حال، وضعیت اندکی بهبود یافته است، به ویژه برای مردم گرمسار و تهران و کهنوج و نواحی اطراف آن. به نحوی که در کل کشور، میزان بارش رخ داده نسبت به میانگین درازمدت از حدود 81 درصد کاهش در ماه گذشته به 51 درصد کاهش رسیده است ...

ادامه نوشته