آبخوانداری یا فروش نفت و سدسازی؟!

    بیش از سه دهه از فعالیت‌های آکادمیک دکتر سید آهنگ کوثر و همکارانش در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان فارس برای معرفی و کاربست روشی موسوم به آبخوانداری می‌گذرد؛ روشی که مدعی است می‌تواند با یک دهم هزینه‌های سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای، کابوس امنیت آبی در ایران را برای همیشه مهار کند. یادداشت پیش رو، به همین بهانه و نیز انتشار تازه‌ترین یافته‌های این گروه تحقیقاتی در یک مجله معتبر بین‌المللی، کوشیده تا مهم‌ترین دستاوردهای این پروژه بزرگ، ملی و البته مظلوم! را شرح دهد ...

کلیک کنید

    اخیراً در شماره جدید ژورنال معتبر هیدروژئولوژی از انتشارات اسپرینگر، مقاله‌ای منتشر شده با عنوان: «بهبود بلند مدت كشاورزي با گسترش سيلاب در دشت گربايگان، ايران: آيا براي تامين امنيت انسان‌ها، تغذيه‌ي مصنوعي آبخوان‌ها سودمندتر است يا فروش نفت؟»
    نویسندگان این مقاله آقایان حمید مصباح، مهرداد محمدنیا و آهنگ کوثر - که حاصل بیش از دو دهه پژوهش‌های خود را در ایستگاه آبخوانداری کوثر واقع در گربایگان فسا منتشر کرده‌اند – به زبانی دقیق، فنی و در عین حال شفاف می‌گویند:

    پيامد آبكشي بي‌رويه از چاه‌هاي غير مجاز، خشكيدن كاريزهايي بود كه آب چهار روستا را در دشت گربايگان در جنوب ايران تأمين مي‌كردند. اين نابخردي سبب بحراني شدن شرايط زيست و مهاجرت گروهي روستاييان به شهرها شد. طراحی و ساخت 2034 هكتار شبكه‌هاي گسترش سيلاب براي آبياري سيلابي و تغذيه‌ي مصنوعي آبخوان‌ها از دي1361 تا 1375، سبب مهار شدن 193 ميليون مترمكعب سيلاب و نفوذ 76 در صد آن به آبخوان شد . نتيجه اين كار ايجاد انگيزه‌ي بازگشت در بيشتر مهاجران به روستاهايشان بود. در نتيجه اجراي اين طرح در سال زراعي 1390-1389، مساحت پهنه‌ي كشتزارهاي فاریاب، به بیش از 13 برابر سال 1361 رسید. افزون بر آن، از سال 1369 تاكنون، سالانه براي 700 واحد دامي علوفه‌ي مغذي تهيه شده است. تغذيه‌ي مصنوعي آبخوان‌ها، گزينه‌اي بخردانه را در برابر ساختن سدهاي بزرگ پيشنهاد مي‌كند. 420 هزار كيلومتر مربع از پهنه‌ي ايران را آبرفت‌هاي درشت دانه‌ي ژرف پوشانده‌اند. گنجايش اين آبخوان‌ها 5000 كيلومتر مكعب، يعني 10 برابر بارندگي سالانه‌ي سراسر ايران است. اگر هزينه‌ي فراهم ساختن يك متر مكعب گنجايش در سراب سدهاي بزرگ 2.5 دلار آمريكا منظور شود، ارزش بالقوه‌ي اين فضاي تهي 12.5 ضربدر 10 به توان 12 دلار است. افزون بر آن، گسترش سيلاب بر فراز آبخوان‌هاي 33000 رشته كاريز خشكيده، سبب به راه افتادن دو باره‌ي آنها خواهد شد. 19 درصد ارزش واردات ايران در سال 1392 مربوط به مواد غذايي است كه در صورت در دسترس بودن آب مي‌توان بخشي از آن را در كشور توليد كرد. از آن جا كه تغذيه‌ي مصنوعي آبخوان‌ها آب مورد نياز را فراهم مي‌آورد، ارزش آبرفت‌ها بيش از نفتي است كه از فروش آن ارز لازم براي خريدن مواد غذايي به دست مي‌آيد. تغذيه‌ي مصنوعي آبخوان‌ها در پهنه‌ي 140000 كيلومتر مربع، توان ايران را براي مقابله با خشكسالي و كاهش بحران‌هاي مربوطه مي‌افزايد.
    همان طور که مشاهده می‌شود، حتی اگر هدف رونق کشاورزی پایدار و تأمین امنیت غذایی واقعی ایرانیان است، راه‌های به مراتب ارزان‌تر و بخردانه‌تری نسبت به سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای وجود دارد که هم می‌تواند تهدید امنیت غذایی را مهار کند و هم هزینه‌های گزاف اجرای طرح‌های سازه‌ای حوزه آب به بخش‌هایی اختصاص یابد که اینک به شدت در تنگناهای مالی به سر می‌برند.

هفت گامی که دولت باید بردارد تا مردم باور کنند: آب کم است!

    چند سالی است که از تریبون‌های گوناگون مدام می‌شنویم و می‌خوانیم که کفگیر اندوخته‌های ابی استراتژیک کشور به ته دیگ خورده و شمارش معکوس برای جابه جایی‌های بزرگ مهاجرتی آغاز شده است. تقریباً همه به این پویش یا کارزار بزرگ پیوسته و از رهبری نظام تا رییس جمهور و دیگر رؤسای قوا گرفته تا نخبگان و طبقه‌ی الیت کشور از مردم می‌خواهند تا در مصرف آب صرفه‌جویی کرده و قدر این کالای گرانسنگ را بیش از پیش بدانند.
با این وجود، هرگز آنگونه که سزاوار است، آن همراهی و حمایتی را که باید در قدردانستن بیشتر آب بدانیم و ببینیم، در اغلب موارد؛ نه می‌دانیم و نه می‌بینیم! چرا؟
   یادداشت پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته و می‌کوشد تا نشان دهد: شرط شکوفایی سرمایه اجتماعی در حوزه‌ی مسئولیت‌های شهروندی برای پاسداری شایسته‌تر از اندوخته‌های آبی کشور، آن است که دولت در مرحله‌ی نخست، هفت گام مهم را بردارد؛ چه، بر اساس یک ضرب‌المثل مشهور: اگر کارهای کوچک را به خوبی انجام دهید، کارهای بزرگ خود به خود به جایی که باید برسند، می‌رسند.

هفت گام تا رستگاری آب ...

 

 

ادامه نوشته

آنچه در ارومیه بدست آوردیم و آنچه که از دست دادیم!

    هفته‌ی گذشته کارگاهی مشورتی در تالار سرو سازمان حفاظت محیط زیست برگزار شد که هدفش تبیین نقش مراکز دانشگاهی و پ‍ژوهشی کشور بود در آنچه که با عنوان «استقرار رویکرد زیست بومی در مدیریت تالاب‌ها» از آن یاد می‌شود؛ نشستی که در یادداشت پیش رو به برخی از مهم‌ترین نکات مطرح شده در آن پرداخته شده است ...

ادامه نوشته

بیداری محیط زیستی: از پارسیان در هرمزگان تا کارون در خوزستان!

    سال 1392 را بی شک باید سال بیداری محیط زیستی ایرانیان نامید. در یادداشت پیش رو و به بهانه‌ی تشکیل دو زنجیر انسانی در سواحل خلیج فارس – منطقه‌ی غربی هرمزگان – و در طول رودخانه کارون در مقطع اهواز، به شناسه‌هایی پرداخته شده که درستی مدعای زیر را اثبات می‌کند ...

ادامه نوشته

نخستین اخطار محیط زیستی به حسن روحانی!

    قرار است متجاوز از 400 هزار تن سم ... ببخشید! کود شیمیایی به سرزمین ایران تزریق شود تا بلکه غذای بیشتری برای خوردن بدست آید. خبر خوشی که رییس جمهور در دیدارش با نخبگان ارایه کرد و در این یادداشت خواهم گفت که چه کسانی حسن روحانی را گمراه کرده و شوکرانی شیرین را به جای واقعیتی تلخ اما مفید به مرد شماره یک کابینه تدبیر و امید تحمیل کرده‌اند ...

ادامه نوشته

شعور گوسفندان را جدی بگیریم!

    حیوون ... بی‌شعور ... نفهم ... الاغ ... گاو ... گوسفند ... این‌ها نمونه‌هایی از ناسزاهای نسبتاً بهداشتی است که اغلب ما در مسیرهای تردد روزانه‌ی خود از آدم‌های باشعور اطراف‌مان می‌شنویم! نمی‌شنویم؟ در یادداشت پیش رو، با مدد گرفتن از یافته‌های یک پژوهش میدانی در بخش تحقیقات مرتع، کوشیده‌ام تا پنجره‌ی دیگری برای نگریستن به زندگی زیستمندانی که انسان نیستند، اما شعورشان از برخی انسان‌ها اگر بیشتر نباشد؛ کمتر هم نیست، بگشایم ...

ادامه نوشته

گزارش تکان‌دهنده‌ مرگ‌های اعلام نشده از هراز تا کارون!

     مزارع پرورش ماهی از هراز تا کارون با بحرانی مرگبار روبرو شده‌اند که نه فقط دود این بحران به چشم تولیدکنندگان و آبزی‌پروران منطقه می‌رود، بلکه محیط زیست و مردم مصرف کننده از آب و محصول این مزارع هم به شدت در معرض خطر و بیماری قرار گرفته‌اند. یادداشت پیش رو، کوشیده است تا ابعاد این خطر بزرگ را شرح دهد ...

    هفته گذشته با دکتر سعید یوسف‌پور، مدیرکل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری در باره کیفیت آب سرشاخه‌های کارون در استان متبوعش گفتگو می‌کردم. وی در حالی که به شدت از وضعیت ناگوار رودخانه‌های استان چهارمحال و بختیاری که سر شاخه‌های رودخانه‌های مهمی چون کارون و زاینده رود را تشکیل می‌دهند، ابراز نگرانی می‌کرد؛ پرده از واقعیتی هولناک برداشت! اینکه از 24 زیرحوضه آبخیز رودخانه کارون که در قلمرو سیاسی استان چهارمحال و بختیاری قرار دارد، 21 زیر حوضه وضعیتی بحرانی دارند. آن هم به دلیل آن که فراتر از ظرفیت قابل تحمل محیط و توان زیست‌پالایی رودخانه، مزارع پرورش ماهی مجاز و غیرمجاز احداث شده است. در این میان، در رودخانه‌های سبزکوه، کاج، بهشت‌آباد و کارون میانی (منطقه مشایخ) وضعیت به قدری نابسامان است که دیگر چیزی به نام بستر رودخانه مشاهده نمی‌شود و مزارع فصلی غیرمجاز با احداث حوضچه‌ها‌ی خاکی در بستر رودخانه (همان طور که در تصاویر می‌بینید) عملاً حیات بوم‌سازگان (اکوسیستم) آبی رودخانه را مختل کرده‌اند. افزون بر آن، مؤلفه‌های کاهنده‌ی دیگری چون تشدید رسوب و فرسایش خاک، آلودگی‌های ناشی از سوء مدیریت مزارع کشاورزی و ورود مواد شیمیایی، به همراه آنتی بیوتیک‌ها و قارچ‌کش‌های مورد مصرف در حوضچه‌های پرورش ماهی بر وخامت شرایط محیط آبی منطقه افزوده است؛ معضلاتی که به نظر می‌رسد برای مهار آنها، اداره شیلات، منابع طبیعی، دامپزشکی، محیط زیست، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، وزارت نیرو، سازمان بازرسی کل کشور و وزارت کشور باید وارد میدان شده و با قاطعیت بیشتری از تخلفات صورت گرفته ممانعت به عمل آورند.

    تأسف‌بارتر آن که عین این ماجرا در برخی دیگر از رودخانه‌های کشور هم به بهانه‌ی حمایت از اشتغال و کاهش وابستگی نفتی در حال رخ دادن است که از جمله باید به گزارش یک دامپزشک به نام سرکار خانم دکتر آزاده جلالی اشاره کنم که بخشی از مطالعات و بررسی‌های میدانی خویش را در اختیار نگارنده قرار دادند. وی می‌گوید: در محور رودخانه هراز حدود 30 استخر پرورش قزل‌آلا وجود دارد که به علت دادن مجوزهای غیرقانونی سبب به وجود آمدن مشکلاتی شده، به نحوی که رودخانه هراز عملاً به یک بمب میکروبی تبدیل گردیده است. در این گزارش به صراحت تأکید شده که فاصله‌ی بین مزارع پرورش ماهی، حساب شده و استاندارد نیست و آب آلوده استخرهای بیمار با سرایت به دیگر استخرها مشکلاتی جدی آفریده‌اند و حتی درگیری افراد را هم در حوضچه‌های پرورش ماهی مجاور هم سبب شده‌اند.

    افزون بر آن، تلفات استخرها که عمدتاً به علت استرپتوکوک (بیماری مشترک انسان و ماهی) توسط مالکین بی‌مسئولیت حوضچه‌های پرورش ماهی به داخل آب روان ریخته می‌شود، رودخانه هراز را تبدیل به قبرستانی برای ماهی‌های بیمار کرده است. مصرف خودسر و بی‌رویه آنتی بیوتیک و مواد غیر مجازی چون مالاشیت گرین از موارد دیگری است که زیست انسان‌ها و رودخانه را تهدید می‌کند. این در حالی است که متأسفانه شاهد هستیم که سه ارگان اصلی، یعنی: شیلات، دامپزشکی و محیط زیست ظاهراً از اراده یا قدرت لازم برای ساماندهی این وضعیت ناگوار برخوردار نیستند.

    دکتر جلالی اضافه می‌کند که مشکلات این منطقه از 10 سال پیش شروع شده، یعنی از زمانی که با دادن مجوزهای فله‌ای و بدون رعایت فاصله مناسب، نخستین زنگ خطرها در رودخانه هراز به صدا درآمد. به نحوی که الان این منطقه به وضعیتی رسیده که آبزی‌پروران یا همان فیش فارمرها، خودشون هم به یکدیگر رحم نکرده و بر علیه هم طرح دعوا و شکایت می‌کنند. یعنی: علاوه بر کاهش کیفیت سلامتی محیط زیست و آبزیان تولید شده، تنش‌های حقوقی و کیفری در عرصه به وجود آمده است.

     شرایط به نحوی پیش می‌رود که فقط در طول دو ماه اخیر، اغلب مزارع پرورش ماهی در رودخانه هراز بین 3 تا 10 تن تلفات داشته‌اند و این یک فاجعه‌ی بزرگ و نشان از یک خطر مهیب است. حتی درمان‌هایی چون استفاده از آنتی‌بیوتیک و تیمار آب با سنگ نمک و فرمالین هم نتوانسته این تلفات را از بین ببرد. به هر حال باید بدانیم که حوضه آبخیز رودخانه هراز، یکی از اصلی‌ترین مراکز تولید ماهی قزل‌آلا در کشور محسوب می‌شود که از قضا برخی از تولیدکنندگان قدیمی در این منطقه، کاملاً کوشیده‌اند تا استانداردهای لازم را رعایت کنند، اما وضعیت سردرگم و بی نظم کنونی سبب شده تا آنها هم آسیب جدی ببینند و قربانی شرایط موجود شوند.

     جان کلام آنکه

    خدشه دار شدن کیفیت آب در سرشاخه‌های هراز و کارون، ممکن است تبعاتی ویران‌گر برای مردمی داشته باشد که در تهران، چهارمحال و بختیاری، اصفهان، قم، یزد و خوزستان از این آب برای مصارف شرب خود بهره می‌برند. افزون بر آن، کاهش کیفیت و بیماری ماهی‌های تولید شده در چنین اماکنی، بی‌شک هزینه‌های درمانی کشور را آشکارا بالا خواهد برد و ممکن است، مصیبت‌هایی جبران‌ناپذیرتر بیافریند. چنین است که از مسئولین ذیربط می‌خواهم تا هر چه سریع‌تر و بدون ملاحظه‌ی مصلحت‌های مرسوم، مانع ادامه‌ی این روند خطرناک شوند و با متخلفین و صادرکنندگان مجوز در هر پست و مقامی که هستند، با جدیت مقابله کرده و ایشان را به مجازات برسانند.

     برای دیدن اصل گزارش، کامنت‌ها و عکس‌ها به بخش وبلاگ نخبگان در خبرآن لاین مراجعه فرمایید. 

درج نظر

برای قم نگرانم! شما چطور؟

    قم را دوست دارم ... شهر کودکی‌ها و نوجوانی‌هایم بوده است. خدابیامرز، پدربزرگم که "باباگله" صدایش می‌زدیم، یک مزرعه‌ی 12 هکتاری داشت به نام حسین آباد در نزدیکی سلفچگان که در کنارش رودخانه‌ای پر از آب و ماهی هم جریان داشت. در بالادستش هم کاریز حسین آباد، همواره از آب لبالب بود و دلخوشی من این که کی تابستان می‌شود و دوباره می‌توانم به مزرعه باباگله و نزد باغبان مهربانش، حاج عبدالله بروم که خدا رحمتش کند ... در آنجا باغ انار و انجیر و جالیز خیار و بادمجان و خربزه بود و عشق می‌کردم از این که اجازه داشتم در آبیاری آن مزرعه کمک کنم و بعدازظهرها هم البته در گرمای سلفچگان، تنی به آب رودخانه بزنیم ... برای همین است که هنوز هم، از روی شکل و پیکره‌ی درختان انار، اغلب می‌توانم تشخیص دهم که میوه درخت شیرین است یا ترش یا ملس و یا انار سیاه است ...

    یادم هست در نزدیکی‌های پیروزی انقلاب که مدارس هم در همه جای کشور تعطیل شده بودند؛ از نجف آباد اصفهان آمده و مدت زیادی در منزل باباگله در خیابان صفائیه قم ماندگار شدیم و مثل خیلی از بچه‌های هم سن و سالم (آنهایی که 12 یا سیزده بهار بیشتر از زندگی را درک نکرده بودند) به خیابان‌ها می‌ریختیم و فریاد می‌زدیم: اگه خمینی دیر بیاد، سه راهی‌ها از قم می‌آد! و آنگاه وقتی مأمورین گارد به دنبال‌مان می‌دویدند، خود را به رودخانه قم‌رود در پشت منزل پدربزرگ رسانده و متواری می‌شدیم ... رودخانه‌ای که آن روزها هنوز آب داشت و ما کلی گل‌بازی می‌کردیم آنجا با خاک رس ماندگار و شکل‌پذیرش، اما حالا نه‌تنها دیگر آبی ندارد، که بدل به یک بلوار دوطرفه هم شده است!

    خلاصه این که این‌ها را نوشتم تا بگویم: چرا قم را دوست دارم و برایم این شهر و مردمانش، یادآور بخشی از شیرین‌ترین خاطرات زندگیم هستند. با این وجود، این‌سال‌ها هرگاه به قم می‌روم، دلم بیشتر از بار قبل و سال قبل‌ترش می‌گیرد و نگران‌تر از آینده‌ی این شهر و مردمانش می‌شود.

    نوشتار پیش‌رو، شرح بخشی از دلایل این نگرانی است ...

ادامه نوشته

نظرتان در باره این عکس چیست؟!

چرا می گویم گرازها بلا نیستند؟

    به خبرآن لاین بروید، یادداشتم را بخوانید و همچنین کامنت‌ها را ... به ویژه کامنت مهم هموطنی به نام رضا. تا دریابید که ماجرای این عکس چیست و چرا نباید گرازها را "بلا" نامید؟

درج نظر

یک اقدام کوچک که می‌تواند اثراتی بزرگ در کشاورزی به ارمغان آورد

    استفاده روزافزون از آفت‌کش‌های شیمیایی بلای جان هم منابع آب و خاک کشور شده، هم سلامتی مصرف‌کنندگان را باچالشی جدی روبرو ساخته و هم تنوع زیستی طبیعت ایران را با تهدیدی مرگ‌بار روبرو ساخته است، نوشتار پیش رو، کوشیده است تا به اقدامی بپردازد که توسط پژوهشگران وزارت جهاد کشاورزی انجام یافته؛ اقدامی به منظور کاهش استفاده از مصرف‌ آفت‌کش‌های شیمیایی. گامی هرچند کوچک، اما مؤثر و پیش‌برنده در کاهش خطر ناپایداری بوم‌شناختی کشور و هزینه‌های بهداشتی و سلامتی مترتب بر آن ...

ادامه نوشته

معصومه ابتکار و عیسی کلانتری؛ انتخاب شدند!

ابتکار دوباره به پردیسان بازمی گردد؟

     به دنبال نظرسنجی از مخاطبان طبیعت دوست مهار بیابان‌زایی که از یازدهم تیرماه 1392 آغاز شده است، اینک در آستانه‌ی آغاز به کار دولت یازدهم، نتایج  بدست آمده را اعلام می‌دارم. گفتنی آن که خوشبختانه این نظرسنجی مورد استقبال چند سایت و پایگاه اطلاع رسانی دیگر هم قرار گرفته و در سطح گسترده‌ای در بین دوستداران و کارشناسان محیط زیست انعکاس یافت که همینجا مراتب قدردانی خود را از همه‌ی دوستانی که کار انتشار و اطلاع رسانی آن را انجام دادند، به ویژه آقایان احسان محمدی، هومان خاکپور، محسن تیزهوش و سعید مقیسه اعلام می‌دارم.

نتایج نهایی

    در مورد نظرسنجی نخست که مربوط به انتخاب رییس سازمان حفاظت محیط زیست بود، در کل از مجموع 839 رأی داده شده، سرکار خانم دکتر معصومه ابتکار با 416 رأی (49.5 درصد) واجد بیشترین آرای کسب شده گردیدند. به دنبال ایشان، آقایان دکتر اصغر محمدی فاضل (با 17.5 درصد آرا)، دکتر محمدرضا تابش (با 6.6 درصد)، محمدباقر قالیباف (6.0 درصد) و سید محمّد مجابی (با 5.9 درصد) در رتبه‌های بعدی قرار دارند. همچنین، آقایان  رضایی، نوریان، مکنون و حجت در رتبه‌های ششم تا نهم قرار گرفته‌اند. البته 48 نفر معادل 5.7 درصد از شرکت کنندگان در این نظرسنجی هم موافق هیچ یک از 9 نفر یاد شده نبوده و در مجموع یازده چهره دیگر را معرفی کردند.

عیسی کلانتری

    در نظرسنجی دوم که برای انتخاب میزان محبوبیت در بین کاندیداهای احراز پست وزارت جهاد کشاورزی صورت گرفت، هم آقای دکتر عیسی کلانتری با 315 رآی از مجموع 1016 رآی اخذ شده (31 درصد) واجد بیشترین محبوبیت برای تصاحب پست وزارت جهاد کشاورزی شدند و به دنبال ایشان، آقایان حسین صفایی، سید صفدر حسینی و عباس رجایی قرار گرفتند.

    در مجموع به نظر می‌رسد در حوزه محیط زیست و بین فعالین و دوستداران طبیعت ایران اتفاق نظر بیشتری در انتخاب محبوب‌ترین فرد برای به دست گرفتن پست ریاست سازمان حفاظت محیط زیست وجود دارد تا در بخش کشاورزی.

    از آنجا که نتایج نظرسنجی قبلی ایجاد شده در مهار بیابان‌زایی در مورد انتخاب رییس جمهور یازدهم هم بسیار به آرای واقعی بدست آمده نزدیک بود و نشان داد که نظر مردم و فعالین محیط زیست در انتخاب حسن روحانی تا چه اندازه به یکدیگر نزدیک بوده است، اینک هم به نظر می‌رسد که از هم‌اکنون باید به معصومه ابتکار برای بازگشت مجددش به ساختمان پردیسان تبریک گفت. و البته حیف که عیسی کلانتری دیگر امکان برگشت به ساختمان مشهور و خاطره انگیز کاخ وزارت کشاورزی سابق را ندارد!! با این وجود امید است که هم خانم ابتکار و هم آقای کلانتری در مسئولیت جدیدشان موفق باشند؛ البته چنانچه در دقیقه 90 اتفاق خاصی نیافتد و نام فرد دیگری از صندوق‌ها به درنیاید!

درج نظر

وقتی که محمدی زاده ، صادق خلیلیان را شرمنده می‌کند!

شرح این شرمندگی را در خبرآن لاین بخوانید ...


درج نظر

تخریب محیط زیست در کمین امنیت غذایی

    به مناسبت شعار روز جهانی محیط زیست، گفتگویی با خبرنگار روزنامه خراسان انجام دادم که مشروح آن در شماره روز پنج شنبه - 16 خرداد 1392 - منتشر شد و در این نشانی می‌توانید محتوای آن را بخوانید.

   همچنین در این نشانی هم می‌توانید گفتگوی مرا با خبرگزاری مهر در باره درخت سرخدار بخوانید.

درج نظر

مطالباتی که آقای رییس جمهور آینده باید در باره محیط زیست ایران پیگیری کند

    عملکرد بخش دولت در حوزه محیط زیست، قابل دفاع نیست. کسب رتبه 114 از بین حدود 130 کشور مورد بررسی در آخرین رتبه‌بندی معتبر بین‌المللی (مربوط به سال 2012)، خود گویای این واقعیت است ...

ادامه نوشته

ماجرای خاکی که از ما می‌برند!

    خاک؛ ریشه‌گاه است. این مفهوم را بیش از دو دهه‌ی قبل از استادم، سید آهنگ کوثر دریافتم که امروز، نخستین روز از هفتادو و هفتمین بهار زندگی پربارش را آغاز کرده است. با این وجود، اگر آن روز خاک وطن را نمی‌فروختند؛ امروز ظاهراً می‌فروشند تا لابد به حجم صادرات غیر نفتی کشور بیافزایند و بگویند که بدون نفت هم می‌توانیم زندگی کنیم ...

ادامه نوشته

راهکار گوسفندان برای گذر از سوزش خورشید تموز!

    نرم نرمک هوا دارد گرم و گرم‌تر می‌شود ... گوسفندها می‌دانند که چه گرمایی است! اما شاید نمی‌دانند که راه‌های بهتری برای گریز از گرما هم وجود دارد!

    برای مقابله با داغی آفتاب در زمانه‌ای که خورشیدش سوزان‌تر می‌شود، تنها راه «گوسفندوار زندگی کردن» نیست! هست؟

ادامه نوشته

یک روز سیاه دیگر در تاریخ محیط زیست و منابع طبیعی ایران! چرا؟

    تاریخ طبیعت ایران روزهای تلخ، ناامیدکننده و سیاه کم ندارد؛ هرچند که البته درکنارش نباید کتمان کرد که روزهای سپید، امیدوارکننده و انرژی‌بخش هم داشته است که اگر نبود، شاید دیگر رمقی هم نبود برای ادامه‌ی کار! بود؟

کلیک کنید

    در تازه ترین یادداشتم در خبرآن لاین با عنوان: این دیگر نامش تیر خلاص است! نیست؟ کوشیده‌ام تا به جدیدترین و شاید خطرناک‌ترین مصوبه‌ای بپردازم که نامش الحاقیه شماره 63 در بودجه سال 1392 است و در صورتی که توسط شورای نگهبان وتو نشود، ممکن است همه‌ی ملاحظات منابع طبیعی و محیط زیست در شبکه‌ی قانونگذاری کشور وتو شود!

درج نظر

آیا جنگ آب در سال 92 تشدید خواهد شد؟

    پرسشی که در پیشانی این یادداشت نقش بسته است، عنوان سؤال خبرنگار خبرگزاری میراث فرهنگی از نگارنده است که مشروح پاسخم را می‌توانید در این نشانی بخوانید.

جنگ آب!


درج نظر

کهورها و کُنارها که بروند، مرگ به پارسیان سلام خواهد کرد!

 هفته‌ی گذشته برای شرکت و سخنرانی در همایشی با عنوان: «ضرورت‌های حفظ محیط زیست» به دعوت برخی از تشکل‌های مردم‌نهاد، شهرداری و شورای شهر پارسیان، از این منطقه در منتهاالیه باختری استان هرمزگان دیدن کردم. نکته‌ی حایز اهمیت در سفر به پارسیان (که از سال 1385 از گاوبندی به پارسیان تغییر نام داده است)، مشاهده‌ی علاقه‌ی چشمگیر مردم، مسئولین و مقامات مذهبی شهر به حفظ ملاحظات محیط زیستی زیست‌بوم‌شان بود؛ علاقه‌ای که در صورت تداوم و بالندگی بیشتر، می‌تواند این منطقه‌ی راهبردی را از گزند فجایع محیط زیستی که هم‌اکنون گریبان همسایه غربی‌اش (عسلویه) را گرفته، نجات دهد ... 

ادامه نوشته

مظلومیت منابع طبیعی و محیط زیست نشانه چیست؟

     در هفته‌ای که گذشت، دو رخداد ناگوار در کشور سبب شد تا اغلب فعالان در حوزه منابع طبیعی، محیط زیست و اکوتوریسم به شدت نگران شوند. نخست سخنان رییس جمهور در چهارشنبه گذشته بود که در پیشگاه نمایندگان مجلس شورای اسلامی، حل مشکل تأمین علوفه دامداران و ایجاد چند صد هزار شغل جدید را در گرو واگذاری کامل رویشگاه‌های جنگلی کشور به دامداران و مرتع داران دانست و عملاً مجوز ورود دام به جنگل را صادر کرد؛ رخدادی که ...

ادامه نوشته

هر زیبایی ، زیبا نیست! همان طور که هر زشتی هم زشت نیست! هست؟

    نامش Thierry Bornier است؛ عکاس نشریه نشنال جیوگرافیک. تصاویری شکار کرده است از مزارع رنگی و تراس‌بندی شده در Yunnan، جایی در کشور چین. تصاویری که بی‌شک از منظر افزایش جذابیت‌ها در حوزه توریسم کشاورزی و روستایی می‌تواند بسیار حایز توجه باشد ...

ادامه نوشته

سیمای منابع طبیعی و آبخیزهای ایران

    عنوان این یادداشت، نام کتابی است که اخیراً به همت سیّد عطا رضایی و توسط انتشارات سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور منتشر شده است. این کتاب در هفت فصل کوشیده است تا چهره‌ای مجمل از دارایی‌های موجود در حوزه منابع طبیعی کشور را به نمایش نهد. نویسندگان این مجموعه به ترتیب فصول ارایه شده عبارتند از: سیّد عطا رضایی، خسروثاقب طالبی، مرتضی ابراهیمی رستاقی، نگهدار اسکندری، فاطمه مهدوی، محمّد خسروشاهی، محمّد درویش، روزبه اجلالی، محمّدرضا شجاعی و سیّد محمّد حسین لباسچی.

    همان طور که اشاره شد، نگارنده نیز در نگارش فصل چهارم (بیابان‌های ایران) و فصل ششم (امکانات اقتصادی سرزمین‌های خشک ایران) از این کتاب مشارکت داشته است.

    کتاب حاضر به قیمت 150 هزار ریال و توسط نشر پونه به شماره تلفن: 77605798 قابل تهیه است. همچنین، برای اطلاعات بیشتر، می‌توانید مستقیماً با آقای دکتر سیّد عطا رضایی با شماره همراه: 09122979706 در تماس باشید.

    خوشحال می‌شوم تا دیدگاه‌های شما خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را در باره محتوای این کتاب 304 صفحه‌ای، به ویژه فصول چهارم و ششم آن بدانم.


درج نظر

از کدام گاوخونی سخن می‌گوییم؟!

 

     هفته‌ی گذشته در خبرها آمده بود که معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور - اصغر محمّدی فاضل – هشدار داده‌اند که در صورت ادامه روند کنونی، نابودی تالاب گاوخونی حتمی است. خبری که شگفتی بسیاری از فعالان و کارشناسان این حوزه را برانگیخت! نه به این دلیل که تالاب گاوخونی یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های حفظ پایداری بوم‌شناختی در ایران مرکزی است؛ و نه به آن دلیل که متراکم‌ترین و متنوع‌ترین غلظت زیگونگی حیات در مناطق بیابانی کشور مدیون حضور گاوخونی بوده است؛ و نیز نه به آن دلیل که علت تداوم معیشت مردم در خاور استان اصفهان و سکونتگاه باستانی و مهم ورزنه، وجود گاوخونی بوده است و حتا نه به آن دلیل که چگونه است، تالابی به این مهمی که در کنوانسیون بین‌المللی رامسر هم به عنوان یکی از 24 تالاب اصلی کشور ثبت جهانی شده است، بدون آن که به سیاهه‌ی مونترو (فهرست تالاب‌های در معرض خطر) وارد شود، به یکباره خبر از نابودی کاملش منتشر می‌شود!! پس مراجع نظارتی در آن کنوانسیون معتبر بین‌المللی کجا هستند؟

    بله، هر چند که تمامی 4 مورد یادشده فوق، دریافت‌هایی بسیار مهم هستند، اما نگارنده بر این باور است که خبر دکتر فاضل، از جنبه‌ی دیگری حایز شگفتی بیشتر در محافل تخصصی این حوزه را فراهم آورد و آن جنبه این است که اینک همه در مواجهه با این خبر می‌پرسند: مگر تالاب گاوخونی‌ای هم هنوز در کشور وجود داشته که اینک نگران نابودی کامل آن باشیم؟

    مگر یادمان رفت، در بیست و پنجمین روز از اردیبهشت سال 1390، مسعود باقرزاده کریمی، مشهورترین کارشناس حوزه تالاب که از قضا مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم هست، در گفتگو با رسانه‌ها صراحتاً اعتراف کرد که "گاوخونی خشک شد و برنامه‌ای هم برای نجات آن وجود ندارد !"

    و مگر در سال‌های 1387 تا 90 هم همین خبر هر ساله توسط مراجع رسمی و رسانه‌ها و دوستداران رسمی به اشکال مختلف اعلام نمی‌شد؟

    حقیقت این است که این میت، مدت‌هاست که مرده است و دیگر لازم نیست هر سال دوباره برایش مجلس ختم و شب سوم و هفتم و چهلم بگیریم. همان برپاداشتن سالگردی آبرومندانه کافی است! نیست؟

     و در این مراسم سوگواری سالانه بیاییم از دلیل یا دلایل مرگ این نگین فیروزه‌ای بی‌بدیل مرکز ایران سخن بگوییم. این که چرا سال‌ها در برابر دزدی آشکار حق آبه‌ی گاوخونی سکوت کردیم؟ چرا آن هنگام که مجوز احداث تونل‌های شماره یک و دو و سه کوهرنگ را صادر کرده و عملاً حجم سالانه‌ی ‌آورد زاینده رود را به حدود دوبرابر افزایش دادیم، کسی نگفت که باید بخشی از این آب بادآورده! به گاوخونی اختصاص یابد؟ اصلاً چرا آن زمان که آورد زاینده‌رود فقط 800 میلیون متر مکعب در سال بود، روزگار گاوخونی بهتر از امروزی است که آوردش به حدود یک و نیم میلیارد مترمکعب رسیده است؟ چرا با افتخار سخن از افزایش تولید کشاورزی و اشتغال‌زایی در بخش صنعت کرده و اعلام داشتیم که اصفهان آبروداری کرده و یکی از مهاجرپذیرترین استان‌های کشور در طول چند دهه‌ی اخیر بوده است؛ امّا نگفتیم که این همه افتخار و آبرو به بهای چه بی‌آبرویی‌ بزرگتری بدست آمده است؟

    حال اگر شرق اصفهان شاهد پیدایش یک کانون جدید فرسایش بادی به مساحتی حدود تهران بزرگ شده است؛ اگر ظرفیت گرمایی ویژه منطقه کاهش یافته و تفاوت دمای شب و روز آشکارا چنان افزایش یافته که نیازهای آبی بسیاری از گونه‌های گیاهی و جانوری بومی منطقه هم افزایش یافته است و اگر موجی بزرگ از مهاجرت‌های انسانی از خاور به سمت مرکز اصفهان رخداده است؛ این باید درس عبرتی بزرگ برای همه‌ی ما باشد تا اجازه ندهیم به بهانه‌ی تأمین نیازهای کوتاه مدت اقتصادی، یک سرزمین دچار ورشکستگی بوم‌شناختی (اکولوژیکی) شود. زیرا اگر هر نوع ورشکستگی را بتوان جبران کرد، بی‌شک ترمیم ورشکستگی بوم‌شناختی در انتهای آن سیاهه‌ی قابل ترمیم‌ها قرار دارد.

    آری ... گاوخونی رفت و مرد از بس که ندیدیمش و یادمان رفت که وقتی رفت، مرگ به دیار زنده رود سلام داد! نداد؟

 

انعکاس در:

خبر آنلاین

پارسیس پرس

آخرین اخبار روز

مرکز خبر و اطلاعات ایرانیان

تبییان نیوز


درج نظر

پیام بحران خشکسالی در آمریکا برای ما در ایران!

 

 

     تازه‌ترین نقشه‌های وضعیت خشکسالی در ایالات متحده آمریکا که توسط مرکز پایش خشکسالی آن کشور – US Drought Monitor - در بیست و یکم اوت (31 مرداد) 2012 منتشر شده است، نشان می‌دهد که ممکن است شدت رخداد خشکسالی، چنان شتاب گرفته و کارمایه‌های تولیدی آن کشور در بخش کشاورزی را به نحوی متأثر کند که ابعاد فاجعه و خسارت به مراتب بزرگ‌تر از خشکسالی مشهور و 4 ساله آمریکا در آغازین سال‌های شروع هزاره‌ی سوم – بین سال‌های 2000 تا 2004 - شود. وضعیت به گونه‌ای است که فقط چیزی در حدود 10 درصد از خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2012 از ریزش‌های آسمانی نسبتاً مطلوبی برخوردار بوده و از اثرات خشکسالی متأثر نشده ‌است. حتا در ایالت همواره پرآب شمالی، یعنی آلاسکا هم، آثار خشکسالی بر منابع آب و خاک یک سوم از این سرزمین پهناور اثر گذاشته است. بدترین وضعیت را البته در این میان، ایالت‌های مرکزی و شرقی آمریکا، به ویژه ایلینویز، آیووا، میسوری، ایندیانا، آرکانزاس، کانزاس و نبراسکا دارند که حدود 50 تا 90 درصد از وسعت‌شان، دچار شدیدترین نوع خشکسالی شده و میزان ریزش‌های آسمانی‌شان به نسبت میانگین دراز مدت منطقه، تا 80 درصد کاهش یافته است؛ رخدادی که کاهش معنی‌دار محصولات زراعی و متعاقب آن، افزایش قیمت جهانی این اقلام زراعی، به ویژه ذرت و گندم را در پی داشته است.

    حتا به منظور صرفه‌جویی بیشتر و مقابله با کمبود شدید منابع آب، بسیاری از برنامه‌ها و پروژه‌های بلندپروازانه آمریکا در گردشکده مشهور این کشور – لاس وگاس - متوقف شده؛ واقعیتی که کاهش رونق ساخت و ساز و قیمت مسکن و زمین در آن نواحی را در پی داشته است. به ویژه آن که یکی از بالاترین نرخ‌های اُفت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، اینک از آن منطقه و نواحی مجاورش در کالیفرنیا گزارش می‌شود.
    پرسش اصلی این است که چرا آمریکا با استناد به قدرت فناوری خیره‌کننده خود و با استفاده از تکنیکی به نام بارورسازی ابرها، نتوانسته است این بحران را مهار کند؟ همچنین، چرا دولت مقتدر و مغرور مرکزی در ایالات متحده آمریکا قادر نیست از روش‌های تغییردهنده‌ی اقلیم چون هارپ به نفع خود سود جوید؟ در عوض با برگزاری و تقویت چندین نوع از اتاق‌های فکر و جلب نظر تصمیم‌سازان داخلی و مردم محلی، می‌کوشد تا با تبیین روش‌های غیرسازه‌ای و اعمال مدیریت بر مصرف درست و اصولی آب، ابعاد نگران‌کننده‌ی این بحران را به کمینه برساند.
    شگفت‌آور آن که به رغم آشکار شدن چنین ناتوانی مهمی در ساختار اجرایی بدنه دولت آمریکا برای مهار غول خشکسالی و کاهش اثرات سؤ جریان بیابان‌زایی، همچنان پیام‌ها و مصاحبه‌هایی از مقامات تصمیم‌گیر کشورمان منتشر می‌شود که صراحتاً وضعیت خشکسالی چندساله در جنوب خوزستان و دیگر نواحی جنوبی کشور را دسیسه غرب به رهبری آمریکا برای ربایش ابرهای باران‌زا عنوان می‌کنند. و از سوی دیگر، می‌خواهند تا مجدداً با استفاده از بارورسازی ابرها، مشکل دریاچه ارومیه را حل کنند! درصورتی که به رغم ادعاهای وزارت نیرو مبنی بر ورود 2 میلیارد مترمکعب آب به محوطه دریاچه در سال جاری و افزایش 15 درصدی میانگین ریزش‌های آسمانی در اثر بارورسازی ابرها، تازه‌ترین بررسی‌ها نشان می‌دهد که ابعاد خشکسالی در دریاچه ارومیه در 25 مرداد 1391 به مراتب فاجعه‌بارتر از سال‌های پیش از آن در چنین روزی بوده است، به نحوی که برای نخستین بار، ماهیت جزیره‌های دریاچه ارومیه کاملاً از میان رفته و به یکدیگر متصل شده‌اند .
    امید که پیام و زنهار بحران خشکسالی در آمریکا را به درستی درک کرده و باور کنیم، برای مقابله با بیابان‌زایی و کاهش اثرات خشکسالی، بهترین کار مدیریت تقاضا بر بنیاد آموزه مدیریت به هم پیوسته منابع آب به تفکیک حوضه‌های آبخیز کلان کشور است و بدترین کار، متهم کردن آسمان به کم کاری! یا کشورهای غربی به دزدی ابر و عوض کردن مسیر باد غالب است.

 بازتاب این یادداشت در:
روزنامه اعتماد
تابناک 

 

درج نظر

چه کسی خودکفایی گندم را به باد داد؟!

 

    یکشنبه گذشته – 15 مرداد ماه 1391 – پایگاه خبری قدس آن لاین، بخش‌هایی از مصاحبه خبرنگار اقتصادی‌اش – فاطمه معتمدی – را با مرد شماره 2 کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی – محمد اسماعیل‌نیا، نایب ریسس اول این کمیسیون – منتشر کرد که در آن، دکتر اسماعیل‌نیا به صراحت اعلام کرده بود: اشتباه دو وزارتخانه، خودکفایی گندم را به باد داد. نام آن دو ارگان دولتی معظم را هم یکی وزارت صنعت، معدن و تجارت (به دلیل مدیریت اشتباه) و وزارت جهاد کشاورزی (به دلیل آنچه که کج‌سلیقگی نامیده بود) معرفی کرد. خلاصه‌ی حرفش هم این است که چون سازوکار نرخ گذاری و خرید تضمینی گندم، واقعی نبوده، کشاورز هم دیگر میلی به تولید و انگیزه‌ای برای افزایش کاشت بیشتر گندم نشان نداد.

    ضمن احترام به نظرات کارشناسی این نماینده متخصص ملت در صحن بهارستان، می‌خواستم توجه ایشان و دیگر خوانندگان گرامی ستون نگاه سبز شرق را به «غرب» جلب کنم؛ به بادی که از غرب می‌آید و ظاهراً میلیون‌ها سال هم هست که می‌آید و کیفیت همین باد است که مهم‌ترین قطب کشاورزی، نظام آب‌شناختی (هیدرولوژیکی) و رویشگاه‌های جنگلی و مرتعی ما را در زاگرس و البرز مرکزی آفریده است.

    حقیقت داستان این است که در طول چندین و چند سال اخیر و به استناد گزارش‌های فراوان موجود در ادارات کل منابع طبیعی کشور، میزان تغییر کاربری اراضی و افزایش محسوس اراضی دیم، به قیمت نابودی بخشی از مراتع، تالاب‌ها و رویشگاه‌‌های جنگلی کشور، رشدی محسوس داشته است. این هجوم و اشتیاق چنان بوده که اینک آشکارا از وسعت مراتع کشور در مراجع متولی این حوزه،  دست‌کم 5 میلیون هکتار کاسته شده و رقم آن رسماً حدود 85 میلیون هکتار عنوان می‌شود.

    افزون بر آن، گسترش فیزیکی اراضی کشاورزی و کشت گندم به هر قیمتی، سبب شده تا اینک در برهه‌ای تاریخ‌ساز و رکوردشکن از منظر شمار چاه‌های غیرمجاز حفر شده در کشور قرار داشته باشیم؛ چاه‌هایی که سبب شده تا میزان اُفت سطح آب زیرزمینی در 70 دشت اصلی و بزرگ ایران مرکزی به حدود 2 متر در سال و بیشتر از آن افزایش یابد؛ به نحوی که اینک دیگر سخن از خطر نشست زمین در کرمان و خراسان و سمنان و اصفهان و تهران و قم و فارس نمی‌رود؛ بلکه این استان اردبیل، آذربایجان غربی، چهار محال و بختیاری و همدان است که دچار نشست زمین شده‌اند و یا از بیم تشدید این رخداد باید به خود بلرزند!

    به همه‌ی این‌ها باید قصه‌ی غم‌انگیز مراتع آبادی چون حسین‌آباد میش مست را یادآوری کنم که در زمانی نه چندان دور، چنان از وفور سبزینه لبریز بود که میش‌ها در آن مست می‌کردند و البته امروز، هم مست می‌کنند! اما میش‌ها جای خود را به موش‌ها داده‌اند!! و اینک یکی از کانون‌های بحرانی فرسایش بادی به مانند دشت مسیله، دشت سگزی، دشت نی ریز و ... شده‌اند.

    آقای اسماعیل‌نیا می‌دانید چرا چنین اتفاق مرگباری در طبیعت ایران رخ داده است؟

    من برای شما می‌گویم: چون اتفاقاً قیمت خرید تضمینی گندم را چنان هوس‌انگیز تعیین کردیم که کشاورز نه‌تنها اقدام به کاهش کاشت دیگر محصولات زراعی و باغی خود کرد و نه فقط کشت در زیر اشکوب جنگلی زاگرس و ارسباران و ... را گسترش داد که هر جایی تراکتورش می‌توانست، بتازد، رفت و تاخت تا بر وسعت دیم‌زارها هم بیافزاید؛ دیم‌زارهایی که اینک بخش عمده‌ای از آنها عملاً به دلیل فقدان خاک حاصلخیز و نقصان ریزش‌‌های آسمانی، رها شده و عرصه برای تاخت و تاز فرسایش بادی و آبی فراهم شده است.

    جناب اسماعیل‌نیا عزیز! آیا بهتر نبود در سرزمینی که میانگین ریزش‌های آسمانی آن یک سوم مقدار مشابه جهانی آن است؛ در سرزمینی که 89.7 درصد از مساحتش در قلمرو زیست‌اقلیم‌های خشک قرار دارد و در سرزمینی که میانگین تبخیر از آن به مراتب بیشتر از متوسط جهانی است؛ به جای کوبیدن بر طبل افزایش تولید و رسیدن به خودکفایی گندم به هر قیمتی، نخست می‌کوشیدیم تا راندمان آبیاری را افزایش می‌دادیم؛ تا مصرف کودهای شیمیایی را کاهش می‌دادیم، تا تزریق آفت‌کش‌ها را به کمینه می‌رساندیم و تا سهم ضایعات غذایی را در مرحله حمل به دست مصرف‌کننده از این وضعیت فاجعه‌بار کنونی نجات می‌دادیم؟

    بله آقای اسماعیل‌نیا، من هم اعتقاد دارم که خودکفایی گندم بر باد رفت؛ اما دلیل برباد رفتنش، آن بود که ما توانمندی‌های بوم‌شناختی سرزمین‌مان را جدی نگرفتیم و بر بنیاد نیازهای 4 ساله‌ی دولت‌مان، توسعه را طراحی کردیم؛ نه خواهش‌های اکولوژیک ایران مرکزی.

    و آشکار است که اینک باید چنین سیلی جانانه‌ای را از طبیعت بخوریم تا دریابیم که از ماست که برماست.

    از همه‌ی ما و نه فقط دو وزارتخانه.


درج نظر

کدامیک قهر کرده‌اند ؛ زاگرس یا ما؟!


    چرا زاگرس با ما قهر کرده است؟ روزگار زاگرس، این دژ افسانه‌ای باختر ایران چرا اینگونه پژمان شده است؟
    آیا این ریزگردها هستند که بلای جان بزرگترین رویشگاه جنگلی وطن شده‌اند؟
    آیا سوسک چوبخوار می‌تواند متهم شماره‌ی یک باشد؟
    نکند کشاورزی دارد بلوط‌ستان بزرگ وطن را به یغما می‌برد؟

    نکند همه ی تقصیرها به گردن آسمان است که دیگر بر زاگرس نمی بارد؟
    نکند سنجاب‌ها را سگ‌های گله از زاگرس فراری داده‌اند؟

    نکند مین ها دارند همچنان قربانی می گیرند و آتش به دل زاگرس می اندازند؟

    نکند سدهای مصنوعی دارند این سد سبز و طبیعی را می فرسایند و فرزندانش را غرق می کنند؟
    نکند رفیق بد و ذغال خوب دودمان زاگرس را به باد داده است؟
و ...
    نکند کاری کرده‌ایم که به قانون زاگرس برخورده است؟

    مگر یادمان رفته که اگر زاگرس نباشد، دیگر کارون و کرخه و زاینده رود و جراحی و زرینه رود و سفید رود و خرسان و زاب و ... هم نخواهند بود و اگر این پرآب‌ترین رودهای وطن جاری نباشند؛ دیگر دلیلی بر ماندن ما هم وجود ندارد! دارد؟
    حتا اگر سیمین تصمیمش را عوض کند و دیگر نخواهد تا از نادر جدا شود!

    دریافت‌های مورد اشاره برخی از فرازهایی است که در گفتگو با محسن تیزهوش طرح کرده‌ام و اینک حاصل آن مصاحبه در خبرگزاری مهر قابل دسترسی است.

پنجمین سال تولد یک رسانه سبز – آژانس خبری بختیاری - مبارک باد

وقتی بزهای کوهی هم در دیار بختیاری بی آب می مانند! کاری از قباد امامی فرد

وقتی که بزهای کوهی هم در دیار بختیاری بی آب می مانند!


    همواره گفته ام و بارها نوشته ام و به دفعات در برابر اصحاب رسانه گله کرده ام که چرا نباید خبرگزاری ها و روزنامه های مشهور کشور، یک صفحه مستقل به نام محیط زیست داشته و آن را هر روز، به روز کرده و منتشر سازند.
    از همین روست که باید قدر حضور ایبنانیوز یا همان آژانس خبری بختیاری را بدانیم که بی سر و صدا و بی منت دارد با تمام تلاش خود از تمامیت طبیعت ایران دفاع می کند و روزی نیست تا به این خبرگزاری بام ایران سر بزنی و خبر، کاریکاتور یا تحلیلی در باره طبیعت ایران در آن ملاحظه نکنی.
    دوست دارم اینک در آستانه پنجمین سال فعالیت این رسانه سبز برایش بهترین ها را آرزو کرده و از پروردگار مهربان بخواهم تا هموطنان سبزاندیش مرا توفیق دهد تا مانند ایبنانیوز را در جای جای وطن از ارسباران گرفته تا باهوکلات تکثیر کنند.

به یاد یاسر انصاری: نشانه هایی که خبر از مرگ زاگرس می دهند!

    رویشگاه زاگرس در باختر ایران زمین، نه تنها بزرگترین جنگل طبیعی کشور با وسعتی بیش از شش میلیون هکتار به شمار می آید، بلکه راهبردی ترین رویشگاه طبیعی وطن هم محسوب می شود، چرا که تقریباً تمامی رودخانه های مهم و دایمی ایران از بستری سرچشمه می گیرد که نامش زاگرس است. رودخانه هایی همچون کارون، کرخه، دز، خرسان، زاینده رود، مُند، سفیدرود، زرینه رود، سیمینه رود و ... به دیگر سخن، اگر حال زاگرس خوب باشد، یعنی 40 درصد از اندوخته آبی ایرانیان را می توان تضمین شده دانست و هرگاه که روزگار زاگرس پریشان باشد، آنگاه باید به صورتی جدی نگران پریشان حالی سرزمین مادری بود.
    و شوربختانه امروز بسیاری از شناسه ها مؤید آن است که حال زاگرس خوب نیست! هست؟
   کافی است نگاهی بیاندازیم به اظهارات فریبرز غیبی، متولی رسمی این رویشگاه بی نظیر در سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور که نه تنها از خطر خشکیدگی در 33 درصد از جنگلهای زاگرس خبر داده است ، بلکه آشکارا به این هم بسنده نکرده و سخن از قریب الوقوع بودن مرگ بوم سازگان (اکوسیستم) زاگرس در تمامی موجودیت شش میلیون هکتاری آن به میان آورده است . نگران کننده تر آن که ظاهراً مهمترین دلیل تخریب شتابان زاگرس هم بر خلاف نظر برخی از مدیران مصلحت اندیش! ریشه در خشکسالی و تغییر اقلیم ندارد! دارد؟ وقتی که از زبان مدیرکل وقت منابع طبیعی استان چهار محال و بختیاری میخوانیم که فقط سالی هزار هکتار از جنگلهای این استان در کوره های ذغال سوخته و نابود میشود؛ وقتی که میدانیم این رقم در کل زاگرس در عددی بزرگتر ضرب خواهد شد؛ وقتی که در همین سال گذشته بیش از 35 هزار هکتار از جنگلهای زاگرس در اثر بیش از یک هزار مورد رخداد آتش سوزی نابود شد؛ وقتی که ریزگردها و سوسک چوبخوار امان جنگلهای زاگرس را بریده اند، وقتی که فقط در سبزکوه – که یک منطقه حفاظت شده هم هست! – در طول 28 سال (1354 الی 1382) وسعت اراضی کشاورزی بیش از 3.5 برابر افزایش یافته  و به همین نسبت از قلمرو منابع طبیعی کاسته شده است؛ معلوم است که در کل زاگرس چه بلوایی برپاست و چگونه تغییر کاربری دارد کارمایه ها را در باختر ایران می مکد و مهمترین کارخانه تولید آب ایرانیان را به تاراج می برد. از همه ی این موارد دردناکتر شاید گزارش مستند سال گذشته مرتضی ابراهیمی رستاقی از کارشناسان پیشکسوت سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور باشد (با عنوان:  ابعاد کنونی تهدیدات تنوع زیستی در چشم انداز زاگرس مرکزی با تاکید بر پوشش جنگلی) که بر بنیاد مطالعات و بررسی های دقیق خود خبر از کوتاه شده ارتفاع متوسط توده های جنگلی زاگرس از 12 متر به 8 متر داده و افزون بر آن، می گوید: تاج پوشش حدود 75 درصد از این توده های جنگلی به کمتر از 25 درصد کاهش یافته است.
    به نظر می رسد اگر به دنبال بررسی نشانه های مرگ زاگرس هستیم، از قضا باید همین دو شاخص اخیر را جدی تر از بقیه مدنظر قرار داده و با دوری گزینی از پرده پوشی های مجازی و غیرواقعی، شجاعانه واقعیتها را با مردم و مسئولین ارشد نظام در میان نهاده و هشدارهای لازم را در بزنگاه هایی که هنوز امکان جبران مافات وجود دارد، بیان کنیم.
    به راستی چرا باید قدمت طرحهای مدیریت جنگل در زاگرس تنها به حدود یک دهه برسد، در حالی که از تأسیس نهاد متولی جنگلها در کشور حدود یک قرن می گذرد؟ و چرا باید – به گفته معاون وقت مناطق خشک و نیمه خشک سازمان جنگلها) فقط 10 میلیارد تومان برای حفاظت و صیانت از جنگلهای زاگرس در سال اختصاص یابد؟ آن هم در شرایطی که برای ساخت سدهای متعددی که در زاگرس چون قارچ در حال رویش هستند، به طور متوسط بیش از 500 میلیارد تومان در سال هزینه میشود!!
    بار دیگر تأکید می کنم، زاگرس اگر بیمار باشد؛ زاگرس اگر پژمان باشد؛ یعنی ایران افسرده است؛ سرزمینی که نتواند شادابی زیستمندان گیاهی و جانوری اش را در بخش مطلوب اقلیمی اش تضمین کند، هرگز نخواهد توانست تا روزگاری شاد برای مردمش هم بیافریند و این آموزه اصلی پیدایش شاخصی است که از آن با عنوان "شاخص سرزمین شاد" یاد میکنند و کشور ما در طول سه سال اخیر بیش از 20 رتبه در این شاخص تنزل مقام یافته است.
    باشد که از این هنگامه تلخ درس گرفته و نشان دهیم که عملاً به روح حاکم بر اصل 50 قانون اساسی خویش معتقد بوده و از هر نوع فعالیتی که محیط زیست زاگرس را تخریب کرده و بدین ترتیب، حیات اجتماعی روبه رشد مردم را مختل کند، ممانعت به عمل خواهیم آورد.

چرا مسیر توسعه اغلب از مناطق حفاظت شده می گذرد؟!

    چیزی در حدود 8 درصد از خاک ایران در قلمرو مناطق چهارگانه تحت حفاظت سازمان حفاظت محیط زیست قرار دارد. این در حالی است که متوسط این رقم در دنیا حدود 13 درصد است و از آن مهم تر آن که نمایندگان 200 کشور شرکت کننده در کنفرانس تنوع زیستی سال گذشته در ناگویا ژاپن متعهد شدند تا این رقم را به 17 درصد افزایش دهند .

    با این وجود، ظاهراً آمال سازمان حفاظت محیط زیست ایران – آن گونه که در سند ملّی محیط زیست هم انتشار یافته است  – افزایش این رقم به 10 درصد است! چرا؟

    مگر نه این است که متوسط توان بوم شناختی (اکولوژیکی) ایران به دلیل قرار گرفتن در کمربند خشک جهان به مراتب کمتر از میانگین های جهانی آن است؟

    مگر نه این که هر هکتار از خاک ایران در بهترین شرایط چیزی کمتر از یک سوم آبی را در سال دریافت می کند که در همان مدت بر کره زمین می بارد؟

    و مگر نه این است که مطابق نقشه جهانی شدت خطر بیابان زایی در جهان ، اغلب مناطق ایران با بیشترین شتاب ممکن از خطر بیابان زایی رنج می برند؛ وضعیتی که نظیر آن را فقط می توان در بخش هایی از ایالت کالیفرنیا در آمریکا و شمال چین و برخی از مناطق استرالیا یافت. اما در ایران، تقریباً همه ی کشور به جز چاله جازموریان، دشت کویر و بیابان لوت آشکارا متأثر از بالاترین درجه بیابان زایی هستند.

    چنین دانستگی هایی این انتظار به حق را در ایرانیان می آفریند تا بتوانند با سهولت ردپای پاسداری از توانمندی های بوم شناختی وطن شان را در اولویت های راهبردی دولت و چیدمان توسعه بر بنیاد برنامه های 5 ساله ببینند.

    اما آیا واقعاً چنین اتفاقی را می توان در طول چند دهه ی اخیر در ایران ره گیری کرد؟ آیا می توان  طرح کلان صنعتی یا پروژه ی عظیم تجاری یا یک سد مخزنی بزرگ  را نام برد که به دلیل تعارضش با ملاحظات محیط زیستی از افتتاح یا ساختش صرف نظر شده و یا جانمایی اش تغییر کرده باشد؟

    چرا اینگونه است؟ مگر در اصل 50 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به صراحت تأکید نشده که هر نوع فعالیتی که منجر به تخریب یا آلودگی محیط زیست شود، به منزله مانع در برابر حرکت رو به رشد مردم تلقی شده و باید با آن مقابله کرد. پس چرا هر چه دست را سایبان چشم کرده و در افق های زمانی چند دهه ی اخیر نظاره می کنیم, کمتر اثر و شاهدی ملموس از اجرای عملی این اصل در جامعه دیروز و امروز ایران می بینیم؟ درعوض تا دلتان بخواهد حرف های قشنگ و سخنرانی های پرحرارت در دفاع از طبیعت و حفظ حرمت محیط زیست است که به مناسبت های مختلف از جمله روز درختکاری، روز زمین، روز مقابله با بیابان زایی و روز هوای پاک از تریبون ها و سخنگاه های رسمی کشور شنیده می شود. پارادوکس یا ناسازه ی دردناکی که سبب شده نام ایران در بین 10 کشوری در جهان قرار گیرد که دارای بیشترین شتاب تخریب محیط زیست خود هستند  و اصولاً در اغلب شاخص های محیط زیستی با یک سقوط آزاد مواجه شویم .

    در این میان پرسشی که قابل طرح است، آن که چرا باید در کشوری که بیش از 165 میلیون هکتار وسعت دارد، اغلب طرح های توسعه برای جانمایی یا عبور سامانه ی خود، مجبور به تعرض و تجاوز به حریم 15 میلیون هکتار از وسعت کشور شوند که در قلمرو مناطق چهارگانه تحت حفاظت سازمان محیط زیست قرار دارند؟ مگر مطابق قانون نباید هر نوع چشمداشت اقتصادی و ناپایدارکننده سرزمین را از این مناطق ممنوع کنیم؟

    کافی است نگاه کنیم به ماجرای تلخ پارک ملی نایبند که چگونه قربانی توسعه میدان پارس جنوبی در عسلویه شد؛ یا ماجرای اکتشاف و استخراج نفت در پارک ملی کویر که سبب شد تا آشکارا دست چینی ها برای تجاوز به بکرترین پارک ملی کشور باز شود ؛ یا قطع 30 هزار اصله درخت بلوط در منطقه حفاظت شده دنا برای عبور خط لوله گاز  یا تجاوز باورنکردنی به دیرینه ترین باغ گیاه شناسی ایران در نوشهر به بهانه احداث جاده کمربندی  یا مرگ بیش از یک میلیون نفر از درختان نخل اروند کنار به دلیل تعدد طرح های سدسازی و انتقال آب در بالادست رودخانه های کارون و دز ، یا مرگ تالاب قوری گل به بهانه توسعه گردشگری  یا شوخی تلخی به نام پارک ملی خجیر در کنار دست پایتخت که در آن هر کارکرد و سازه ای را می توان دید جز منطقه ای امن برای حیات وحش! و ده ها مورد نظیر آن.

    به راستی چرا همه ی راه ها باید به رم ختم شده و مسیر توسعه کشور باید از قلب ارزشمندترین اندوخته گاه های ژنتیکی ایران زمین بگذرد؟

    آیا جز این است که به رغم حرف ها و شعارهای خوشایند، مدیریت حاکم بر سرزمین عملاً نشان داده است، آن گونه که سزاوار می نماید هرگز برای آموزه ها و ارزش های محیط زیستی بهایی درخور و شایسته درنظر نمی گیرد؟

    آخرین نمونه این بدسلیقگی، ماجرای تلخ تجاوز به حریم امن منطقه حفاظت شده تنگ صیاد در استان چهار محال بختیاری و به بهانه عبور خطوط انتقال گاز است  که شوربختانه مسئولان محیط زیست منطقه هم ظاهراً از آن حمایت کرده اند!

    خودمان را گول نزنیم، به نظر می رسد بی ارزش ترین و ارزان ترین اراضی کشور از منظر دید توسعه سازان در وزارتین نیرو، نفت، مسکن و شهرسازی، راه و ترابری و صنایع و معادن همانا آن 8 درصدی از خاک وطن است که قرار بوده از هر نوع توسعه ای در امان مانده و ذخیره ای برای نسل های آینده به شمار آیند.

    و تا وقتی نتوانیم اصول مبتنی بر حسابداری سبز را وارد اقتصاد ملی و بازاری خود کنیم، نباید انتظار داشت که ورق برگشته و میزان تجاوز به مناطق ارزشمند محیط زیستی کشور کاهش یابد. 

    و در چنین شرایطی، معلوم است که پارک های ملی کشور، حالتی مجازی یافته و به پارک های کاغذی بدل می شوند.


روز جهانی بدون سم را در هوای سمی تهران گرامی داشتیم!

    در روزهایی که تهرانی‌ها به جای اکسیژن، سم تنفس ‌کرده و رکوردها را جا به جا می کنند! همکاران من در دفتر محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی به همراه مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی همایشی را تدارک دیدند که هدفش گرامیداشت روز جهانی بدون سم بود؛ روزی که خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی پیش‌تر از ماجرای نامگذاری آن آگاه شده بودند.
    باید بدانیم که کشاورزی در جهان امروز از 5 طریق به یکی از اصلی‌ترین مؤلفه‌های برهم‌زدن تعادل بوم‌شناختی و کاهنده‌ی توان زیست‌پالایی کره‌ی زمین بدل شده است که عبارتند از:
-    مصرف نادرست کودها و سموم شیمیایی
-    استفاده مفرط و نابخردانه از اندوخته‌های آبی/خاکی
-    تخریب گونه‌گونی زیستی و بوم‌سازگان‌های حیاتی کره زمین
-    تولید گازهای گلخانه‌ای و تشدید تغییرات اقلیمی
-    فشار بر منابع کارمایه‌های تجدیدناپذیر
    بنابراین، چنانچه بتوان به مدیریت درست 5 مؤلفه‌ی یادشده همت گمارد و بازمهندسی آنها را در دستور جدی نهادهای پژوهشی، آموزشی و اجرایی مرتبط قرار داد، می‌توان امیدوار بود که کشاورزی و محیط زیست می‌توان با کمترین تنش و اصطحکاک ممکن به حیات و بالندگی خود در سده‌ی پیش رو ادامه دهند.
    در این ارتباط دکتر غلام رضا میرکی از 5 ضرورت سخن گفتند که برای تأمین آنها دنیا چاره‌ای ندارد جز آن که به سمت کشاورزی بدون سم و کود حرکت کند.
1-    بحران انرژی
2-    مقابله با تغییرات اقلیمی
3-    افزایش هزینه تولید نهاده‌های کشاورزی
4-    تأمین امنیت غذایی پایدار
5-    حفظ منابع پایه کشاورزی
    میرکی گفت: در بهترین حالت، فقط بخش اندکی از آفت‌کش‌ها به آفت هدف می‌رسد! یعنی: حجم عمده‌ای از آفت‌کش‌ها، حتا در بهترین کشت و صنعت‌های جهان سبب تخریب و فروافت کارایی سرزمین را موجب شده و از طریق تجزیه، آب‌شویی، بی‌ثباتی و پخش در روان‌آبها، زمین را متضرر می‌کنند. از همین روست که شیب افزایشی استفاده از سموم در طول یک‌دهه‌ی اخیر آشکارا کاهش و در مواردی روندی معکوس یافته است؛ واقعیتی که در نمودار پیش رو می‌توان آن را ره‌گیری کرد.

    یک نکته‌ی تأمل‌برانگیز در این میان آن است که ترکیب سموم مصرفی در کشورهای شمال، بسیار متفاوت از کشورهای جنوب است؛ مثلاً درحالی که در ایران و اغلب کشورهای درحال توسعه، حشره‌کش‌ها بیشترین سهم را در کشاورزی با 50 درصد کاربرد برعهده دارند، این میزان در کشورهای شمال با 17 درصد در کمینه قرار دارد.
    عجیب‌تر آن که هرچند کل مصرف سموم در اغلب کشورهای جهان از جمله ایران در حال کاهش است، اما سهم حشره‌کش‌ها از کل نهاده‌های کشاورزی، کاهشی را در ایران نشان نمی‌دهد که این برخلاف مفاد مطروحه در برنامه‌های 5 ساله توسعه کشور است.
    متن کامل سخنرانی‌های ارایه شده در این همایش را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

    درحاشیه:
    این همایش از معدود سخنرانی‌هایی بود که 10 دقیقه زودتر از موعد مقررشده به پایان رسید؛ زیرا آخرین سخنران یافت می نشد! به همین دلیل دبیر همایش پشت تریبون قرار گرفته و با لبخنذی ملیح اعلام داشت : خوشبختانه به دلیل غیبت آقای مهندس پورسخی (مدیرکل دفتر بررسی آلودگی آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست کشور)، پایان همایش را زودتر از موعد اعلام می‌کنیم!
    البته ایشان بلافاصله متوجه گاف خود شده و با درک ویژگی های برگزاری یک همایش در روز سیزدهم ماه! از این که از لفظ خوشبختانه استفاده کرده بودند، عذرخواهی کردند!


درج نظر