این تصویر صفحه نخست فرهیختگان است!
فرهیختگان، نام روزنامهای است که ظاهراً توسط دانشگاه آزاد اسلامی حمایت مالی میشود و بیشترین دایرهی نفوذ و مخاطبانش را هم در بین دانشجویان و اساتید دانشگاهی دیده است. از همین رو، نام فرهیختگان را بر روی خود نهاده تا از همان ابتدا تکلیف خود را با مخاطب عام روشن کرده و نشان دهد که به قواعد بازی در حوزهی ژورنالیسم زرد – عامدانه – پایبند نیست. با همین رویکرد هم بیش از هزار شماره تاکنون منتشر کرده و خوشبختانه دوام آورده است ...
نمایشگاه شکار و اسکندر فیروز!
آیا برای نجات یوز هنوز فرصتی هست؟!
فردا صبح – 12 آذر 1391 - در هفتاد و یکمین برنامه محیط زیستی طلوع در شبکه چهارم سیما به سراغ هومن جوکار میروم؛ مدیر سختکوشی که سالهاست با یوزها زندگی میکند و شاید بیشتر از هر متخصص دیگری در ایران، اینک از راز و رمز و شمار واقعی یوزپلنگهای آسیایی در وطن آگاهی دارد. این که چرا همچنان شمار یوزها به رغم گذشت 11 سال از آغاز پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و تغییر سه مدیر در راس آن، تا این اندازه اندک و شکننده است، به نحوی که نمیتوان هنوز سایه خطر انقراض این گونه را از نظر دور داشت؟
پایان تلخ یوز پلنگ آسیایی در ایران به روایت یک ایرانی 12 ساله
نامش سپهر عیدیوند است؛ زادهی دیار خوزستان. 12 بهار از زندگیش را گذرانده و سالهاست در ماهشهر، در ساحل فیروزهای خلیج فارس زندگی میکند؛ جایی که شاید هرگز گذر هیچ یوزی به آنجا نیافتاده باشد؛ با این وجود، وقتی داستان اندک یوزهای باقیمانده را در اینجا و آنجا خواند و وقتی فهمید که سگهای گله در سمنان، یکی از 50 یوز باقیمانده را هم کشتند، آنقدر متأثر شد که این یادداشت را نوشت ...
توجه امید بخش 193 کشور جهان به حفظ حیات وحش
امروز - در نخستین روز از آخرین فصل دوستداشتنی و پررنگ و رنگ به رنگ سال، پاییز - در صفحه 10 روزنامه قانون از یک دستاورد مهم محیط زیستی جهان سخن گفتهام که در اجلاسی بدست آمده که ایران هم در عالیترین سطح مرتبط در آن ظاهراً حضوری فعال داشته است، هر چند که دست کم یک گزارش وجود دارد که میگوید: آمادگی ایران تا قبل از شروع اجلاس در حد صفر بوده است! با این وجود، نه سازمان حفاظت محیط زیست و نه هیچ رسانهی دولتی یا غیردولتی دیگری به این توافق مهم اشارهای نکرد؛ موضوعی که آشکارا نشان میدهد چه فقر دانشی تؤام با بیتفاوتی و بیعلاقگی مهمی در بین رسانههای گروهی مرتبط با محیط زیست - چه در سطح دولت و چه در سطح نهادهای غیردولتی - هنوز وجود دارد. به نظرم، وظیفهی تربیت یک گروه از خبرنگاران متخصص و تحلیلگر در حوزه محیط زیست باید هر چه سریعتر در دستورکار وزارت ارشاد، رسانه ملی، سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز سمنهای مرتبط با این حوزه قرار گیرد. به راستی در حال حاضر ما چند خبرنگار متخصص در این حوزه داریم که مشغول خبررسانی مستقل و بدون واسطه هستند؟ چرا به این موضوع مهم توجه نشده و نمیشود؟ بهترین و برترین روزنامه محیط زیستی کشور، همچنان همشهری است که عملاً فقط یک اسدالله افلاکی دارد با هزار سودا! در بقیهی روزنامهها و سایتها و خبرگزاریها هم اگر وضع بدتر نباشد، بهتر نیست! هست؟ همه به دنبال چند تیتر نخست از چند خبرگزاری و روزنامه مهم هستند تا آنها را ترجمه یا کپی کرده و انتشار دهند و یا بعضاً چند خبر جنجالی و زرد از درون آنها بیرون بکشند و تمام! چرا ... چرا رسانههای ما نگاهشان به محیط زیست چنین حقیر و خجالتآور است؟
گفتگو با مدیری که به قاتلین حیوانات میگوید: نه!
ساعت 8:15 صبح فردا – 14 آبان ماه 1391 – در شصت و هشتمین برنامه محیط زیستی طلوع به سراغ اصغر محمّدی فاضل، رئیس دانشگاه محیط زیست ایران و معاون طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور میروم؛ مدیر دانشمند و شجاعی که تقریباً یک تنه در برابر متقاضیان شکار در طبیعت فرسوده و زخم خورده ایران ایستاده و همچنان تلاش میکند تا این آتش بس یک طرفه و لرزان را حفظ کند و اجازه دهد به اندوختههای جانوری محیط زیست ایران تا دوباره خود را ترمیم کنند ...
بوجاق؛ تالابی که به بهانه توسعه اجاقش کور می شود!

ببری که حتا در قفس هم نتوانستیم از آن حفاظت کنیم!
وقتی ما نمی توانیم از دو ببر مهمان حتا برای 8 ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس! چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و ... سخن می گوییم؟
وقتی پلنگ های ما زیستگاهی بهتر از دکل های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی آییم؟
هرگز از یاد نمی برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار 14 کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از 90 کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش!) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته اند که مانند عالی ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم!
در نادانی محمدی زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده 4 ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود! غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از 100 روز تجاوز نمی کند ! می کند؟
همان طور که ملاحظه می شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره مند نباشد، چگونه می توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه ای اوج گرفته و مرمت یابد؟
آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می دانند که مهم ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه ها کاملاً از میان رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه شان سخن می گوییم؟
آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا 4 قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ های شما در طبیعت فراهم کردیم؟!
نگارنده خود، حدود 4 ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت 15 دقیقه ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می زد! توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است! انگار که باید از او با عنوان نخستین زندانی سیاسی در بین گربه سانان در جهان یاد کنیم که اقدام به مبارزه منفی کرد و سرانجام جانش را در این مبارزه گاندی وار از دست داد!
شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد! آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوضه ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بیانگاریم.
به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.
شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه های پیچیده و فنی ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت ها از آن سخنان به عنوان گاف هایی مضحک و لطیفه های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.