پژواکهای مردمی یک استعفا - 2

دومین بخش از بازخوردهای استعفای محمد درویش در بین شخصیتها و فعالان حوزه محیط زیست:

 

نسیم یادگار؛ تولیدکننده کیسه های پارچه ای
پاییز برای پردیسان فرار رسید با آمدن #عیسی_کلانتری .‌.. ولی قلبهای ما همچنان امیدوار است تلاش های پیشینیان از جمله #محمد_درویش برای نهادینه سازی #کنشگری_محیط_زیستی در جایی دیگر و در گستره وسیع تر با مشارکت همه مردمانی که به این شیوه می اندیشند بارور شود.

ادامه نوشته

پاره ای از واکنشهای مردم به استعفای محمد درویش! بخش اول

محمد درویش

در طول یازده روزی که از استعفایم می گذرد، شیرین ترین و بیادماندنی ترین لحظات زندگیم را گذرانده ام ... از افرادی پیام دریافت کردم که تاکنون حتی یکبار آنها را ندیده و نشناخته ام ... چقدر برایم ارزشمند است ... و چقدر آدمی، حال خوشی را تجربه می کند وقتی درمی یابد که پس از پایان یک دوره مدیریت 4 ساله، برخلاف بسیاری از مدیرانی که می شناسیم، نگاه مثبت مردم به وی نه تنها کاهش نیافته، که افزایش هم یافته است.

دست یک یک شما خوبان روزگار و مهم ترین سرمایه محمد درویش را می بوسم و به احترام شما، می کوشم تا برخی از این یادبرگهای دلنشین را - که شمارشان از چهارهزار گذر کرده است - برای ثبت در تاریخ، در مهار بیابان زایی گردآوری و منتشر سازم. 

ادامه نوشته

ماجرای تلخ پلنگ هیرکان و خرس ترجنلی را چگونه باید آسیب شناسی کرد؟!

1⃣ سه رخداد تلخ در پس مرگ دلخراش توله خرس در جوار پارک ملی گلستان، قابل تامل و رهگیری است که برخورد منطقی، غیرجانبدارانه و شفاف سازمان حفاظت محیط زیست می تواند هر سه چالش را به فرصتی تاریخی برای احیای اعتماد ملی آسیب دیده در این حوزه بدل کند.

2⃣ در عین حال از یک پژواک مثبت نباید به سادگی گذشت، قدردانی سزاوارانه عالی ترین مقام سازمان حفاظت محیط زیست از خبرگزاری تسنیم برای انجام تکالیف دقیق و حرفه ای خویش به عنوان رکن چهارم دموکراسی، می تواند نقطه عطفی تاریخی در این حوزه به شمار آمده و دیگر خبرنگاران و رسانه ها را هم تشویق به اطلاع رسانی درست، حرفه ای و بی طرفانه کند.

3⃣ همه چیز را تازه ترین یادداشتم در اینستا شرح داده ام.

ده الگوی رفتار محیط زیستی عزاداران حسین (ع)

 

امام حسین (ع) را همه آنهایی که ستایشگر منزلت انسانی، آزادی و حرمت حیات و انتخاب هستند، فارغ از اینکه شیعه او باشند یا نباشند، دوست دارند. حسین در خون خویش غلتید و رفت تا من و تو یادمان باشد که حرمت حیات و زیستن شرافتمندانه را هرگز نباید با هیچ زرق و برقی در دنیای فانی تاخت بزنیم.
چنین است که امروز هم باید سوگواران این امام همام نشان دهند از جنس دیگری هستند و نه تنها سبز می اندیشند، بلکه عملاً هم به نحوی رفتار نمی کنند که حرمت سرزمین شان شکسته و یا آلوده شود. از همین رو، خواهشم از همه عاشقان واقعی سالار بی رقیب شهیدان جهان آن است که ده الگوی رفتاری زیر را تا می توانید، رعایت کرده و گسترش دهید تا در شبهای محرم، آسمانی از همیشه آبی تر، شهرهایی از همیشه آرام تر، پاکیزه تر و ایمن تر و ترافیکی از همیشه روان تر را شاهد باشیم:

۱. از کیسه ها و ظروف پلاستیکی استفاده نمی کنند؛
۲. از خودروهای تک سرنشین استفاده نمی کنند؛
۳. در معابر عمومی اقدام به ذبح دام نمی کنند؛
۴. از آلودگی شنیداری پرهیز می کنند؛
۵. سیگار نمی کشند و از قلیان استفاده نمی کنند؛
۶. حرمت گیاهان و جانوران آبادبوم شان را محفوظ می دارند؛
۷. دستکم یک روز در هفته از پروتئین حیوانی استفاده نمی کنند؛
۸. دوچرخه سوار بوده و ساده زیست هستند؛
۹. در برابر حق کشی می ایستند و پاسدار آزادی هستند.
۱۰. قدر آب را می دانند و آن را هدر نداده یا آلوده نمی کنند.

به استقبال ۱۲ ژوئن، دویستمین سالروز تولد دوچرخه!

شاید خیلی ها حتی در #آبادان، #یزد، #اصفهان و #نیشابور که بیشترین قدمت دوچرخه سواری در ایران را دارند، ندانند که مخترع این سبزترین و سالم ترین وسیله حمل و نقل جهان، #دوچرخه؛ نه یک انگلیسی، که یک اشراف زاده آلمانی به نام #كارل_درايس بوده است. تصویر نخستین دوچرخه جهان را می توانید در صفحه اینستاگرامم به نشانی زیر تماشا کنید:

🔵 به همین مناسبت، شایسته تر آن است تا امسال دوستداران دوچرخه و اهل رکابانِ سبزاندیش ایرانی، فعالیتی به مراتب بیشتر و سزاوارانه تر از سال گذشته داشته و شرایطی فراهم کنند تا سکونتگاه های شهری، هرچه بیشتر از امنیت لازم برای دوچرخه سواری برخوردار شوند.

⚡️ اخیراً پژوهشگران دانشگاه #گلاسکو در اسکاتلند، نتایج تحقیقات مهمی را منتشر کرده اند که می تواند برای دوستداران دوچرخه بسیار شوق برانگیز و پیش برنده باشد:
اینکه اگر می خواهید دستکم ۴۰ درصد امکان #مرگ_زودرس خود را به تاخیر اندازید، باید #اهل_رکاب شوید. همچنین، آنهایی که با دوچرخه به محل کار خود می روند، خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي و يا انواع #سرطان را به نصف کاهش می دهند. برپایه نتایج این پژوهش که در "ژورنال پزشكي بريتانيا" منتشر شده، دوچرخه سواران در مقايسه با مردمي كه بدون تحرك - با خودرو، قطار و يا اتوبوس- به كار خود مي رسند، دقيقاً تا ٤٥ درصد كمتر خطر ابتلا به بيماريهاي سرطاني و تا ٤٦ درصد كمتر ريسك ابتلا به بيماريهاي قلبي را دارند. همچنين آنها كه پياده به محل كار خود مي روند، به عمر خود مي افزايند: بنا به اين بررسي پژوهشي، احتمال بيماريهاي قلبي و دستگاه گردش خون از اين راه تا ٢٧درصد و احتمال مرگ زودرس به دليل چنين بيماريهايي تا ٣٦ درصد كاهش پيدا مي كند. البته ارتباطي بين پياده روي و كاهش بيماريهاي سرطاني در اين بررسي مشاهده نشده است.
براي مزيت دوچرخه سواري در مقايسه با پياده روي، پژوهشگران توضيح زير را ارایه مي دهند: با دوچرخه اغلب مسافتهاي طولاني تري درمقایسه با پاي پياده پيموده مي شود و تحرك به هنگام دوچرخه سواري بيشتر از زمان پياده روي است. براي اين بررسي پژوهشگران به مطالعه داده هاي ٢٦٤٣٣٧ نفر از بيماران "UK Biobank" پرداخته اند. اين بيماران از جمله به پرسشهايي مربوط به رفتن به محل كار خود پاسخ داده اند. شرايط سلامتي اين افراد به مدت ٥ سال مورد بررسي قرار گرفته. موارد جديد از بيماريهاي سرطاني و يا سكته هاي قلبي و همچنين مرگ در نتيجه اين بيماريها در اين مدت زمان در ارتباط با رفتن به محل كار اين بيماران ارزيابي شده.
پژوهشگران اكنون به نتيجه زير رسيده اند: آنها استراتژي هايي را كه به مردم شاغل در راه رسيدن آنها به محل كار با دوچرخه كمك مي كنند، مورد تأييد قرار مي دهند. اين استراتژي ها مي توانند شامل ساختن مسيرهاي ايمن، ايستگاههاي كرايه دوچرخه، كمك هزينه براي خريد دوچرخه و امكان حمل دوچرخه با وسايل نقليه عمومي باشند. با اين اقدامات مي توان به كيفيت سلامتي عمومي بهبود بخشيد.

✳️ خواننده عزیز مهار بیابان‌زایی!
آیا درمی یابید که به ازای هر روز تعلل در تغییر مبلمان شهری از #خودرومحوری به #انسان_محوری، تا چه اندازه به افسردگی، کاهلی و مرگ چراغ سبز نشان داده و ایران را از برخورداری از یک جامعه پرنشاط، سالم و شاد دور می کنیم؟ آیا آنهایی که در این راه تعلل کرده و به جای ساخت مسیرهای ایمن دوچرخه سواری، پیاده راه و کاهش بار آلودگی صوتی؛ درصدد دو طبقه کردن خیابانها برآمده و به گسترش تقاطع های غیرهمسطح، ساخت پارکینگهای طبقاتی، پل و تونل بیشتر همت کردند؛ می دانند که در واقع برای شهروندان ایرانی، با تخفیفی شگفت انگیز و بی رقیب، #بلیط_مرگ تهیه کرده اند؟!
و شگفت انگیزتر آنکه برخی از تسهیلگرانِ این نابخردی آشکار، نه تنها اینک از عملکرد خود ابراز ندامت نمی کنند، بلکه با افتخار خود را در معرض انتخاب مردم برای راهیابی به #ساختمان_پاستور، #بهشت و همتایان شان در دیگر آبادبومهای وطن قرار داده اند!

🔴 آیا نمی دانند که مردم آگاه ایران هرگز آنها را نخواهند بخشید؟!

پنج پیمان سیزده بدر

۱. پیمان می بندیم به نحوی رانندگی کنیم که منجر به مرگ هیچ جانداری نشویم (بیشینه سرعت در هنگام عبور از جاده های همجوار با مناطق حفاظت شده ۴۰ کیلومتر در ساعت است)؛

۲. پیمان می بندیم به جای افروختن آتش از کپسولهای سفری گازی استفاده کنیم؛

۳. پیمان می بندیم جز ردپا چیزی در طبیعت باقی ننهیم؛

۴. پیمان می بندیم از هر نوع آلودگی صوتی، مواد منفجره و ترقه پرهیز کنیم، زیرا گوش حیوانات چندین برابر گوش انسان به صدا واکنش نشان می دهد؛

۵. پیمان می بندیم هرگز با خودرو از فاصله صدمتری به محیط های ساحلی و تالابی نزدیکتر نمی شویم.

گزارش واشنگتن پست از مدیریت کلنگی ترامپ در حوزه محیط زیست!

 ترامپ شمار زیادی از کارمندان آژانس حفاظت از محیط زیست آمریکا را مرخص می کند؛ زیرا می گوید: پول نداریم! اما در همان حال، ۵۴ میلیارد دلار به بودجه ارتش آمریکا می افزاید!

#روزنامه_واشنگتن_پست در شماره اخیر خود، پرده از یک فاجعه جدید در #دولت_ترامپ برداشته و خبر می دهد كه به زودي بودجه آژانس حفاظت از محيط زيست ايالات متحده تا آن حد کم خواهد شود كه اين سازمان در نخستين سال كار خود تحت رياست جمهوري ترامپ، دستکم یک پنجم از كارمندان خود را از دست خواهد داد. اين كاهش بودجه نيز به ناچار بخشي از برنامه هاي محيط زيستي، مانند پروژه هايي كه پاكسازي زمين هاي آلوده ناشي از مواد زاید خطرناك و يا مكانهاي صنعتي متروكه را تضمين مي كنند و همچنين پروژه استاندارد بين المللي "ستاره انرژي" (كه زماني به منظور تلاش برای کاهش انرژی مصرفی در تولیدات کارخانه‌ای و کم کردن عوامل به وجود آورنده ابداع شد) و برنامه هاي عدالت محيط زیستي براي پشتيباني از جوامع محلي در گسترش و بكارگيري راه حلها در حفاظت از محيط زيست و سلامتي را تعطيل خواهد كرد. برنامه هاي مربوط به تغييرات اقليم و بودجه براي روستاهاي محلي در آلاسكا نيز بنا به پيش نويس بخشنامه اي هدف قطع كامل قرار گرفته اند. بخش تحقيقات و توسعه سازمان هم احتمالا تا ٤٢٪‏ از بودجه خود را از دست خواهد داد.
ويليام بِكِر، مدير اجرايي "انجمن ملي آژانسهاي هواي پاك"-NACAA- می گوید: قطع اين بودجه ها، اگر كه از جانب كنگره تأييد شود، نتيجه ويران كنندهه اي براي همه جوامع در سرتاسر ايالات متحده خواهد داشت و قلب و روح برنامه ملي كنترل آلودگي هوا را پاره پاره خواهد كرد و سلامتي و رفاه دهها ميليون نفر در امريكا را به خطر خواهد انداخت.
پيشنهاد قطع بودجه آژانس حفاظت از محيط زيست بازتاب فشار دولت جديد براي بالا بردن بودجه دفاعي (نظامي) فدرال است.
آژانس حفاظت از محيط زيست روز گذشته از ابراز نظر در اين مورد خودداري كرد، اما #اسكات_پروييت، رئيس جديد و #منفور اين سازمان كه خود سالهاا منتقد آن بوده و يكي از هدفهاي مهمش نقض قوانيني است كه در دوران #اوباما وضع شده اند، به خبرگزاري E&E نگراني خود را در مورد تعهداتي كه اكنون از جانب دولت مورد هدف قرار گرفته اند، به ويژه در زمينه زيرساختهاي آب، ابراز كرده است!
خانم جينا مك كارتي، كه از سال ٢٠١٣ تا پايان رياست جمهوري اوباما، مديريت آژانس را برعهده داشت مي گويد كه "اين بودجه پيشنهادي جديد تنهاا يك چيز تخيلي است، اگر كه دولت ترامپ فكر مي كند كه آژانس حفاظت از محيط زيست مي تواند با آن وظيفه خود را در پاسداري از سلامت عمومي انجام دهد. طرح جديد نياز به سرمايه گذاري در تحقيقات علمي و اجراي قوانين و در واقع درسهايي را كه سازمان در طول ٤٦ سال گذشته از تاريخ گرفته و خواست مردم امريكا را براي ادامه پشتيباني از آنها، بكلي ناديده مي گيرد."
سخنگوي سازمان #صلح_سبز، تراويس نيكولز، در يك ايميل پافشاري بر آن دارد كه قطع بودجه سازمان حفاظت از محيط زيست، اتفاقي نيست و بهه شكل نامتناسبي بر قشر تنگدست جامعه و اقليتها تأثيرگذار خواهد بود. او اين استراتژي دولت را "راسيسم محيط زيستي" خطاب مي كند.

 خواننده عزیز مهار بیابان زایی!
به نظر می رسد، ۴۵ سال پس از #اجلاس_استکهلم، دوباره در آمریکا، سیاستمدارانی قدرت را در دست گرفته اند که برخوردار از تفکراتی مربوط بهه دوره پیش از #راشل_کارسون هستند! این عقبگرد تاسف بار، فقط در یک حالت می تواند فرصتی تاریخی برای دوستداران زمین بوجود آورد؛ آن هم این است که یک لحظه از نقد دولت طبیعت ستیز و نژادپرستانه ترامپ دست برنداشته و برای یکبار هم که شده، اتحادی جهانی را بر علیه چنین تمامیت خواهان گستاخ و نابخردی به نمایش نهیم. اعلام تعویق سفر ترامپ به #بریتانیا در اثر مخالفت مردمی، می تواند نویدبخش این دوران طلایی باشد.

به جای ترقه‌های چینی، عطوفت ایرانی را در چهارشنبه آخر سال زنده کنیم!

    چهارشنبه سوری نزدیک است، اما چهارشنبه سوری سالهاست که دیگر با چهارشنبه سوری‌ای که باید باشد، فاصله گرفته! نگرفته؟ این همه مواد منفجره، ترقه‌های جورواجور و همه یه جورایی ناجور و فشفشه‌های رنگارنگ چینی، آرام آرام به جای رسوم کهن و دلپذیر پایکوبی و جشن و قاشق‌زنی نشسته و دیگر کسی درپی دهش سرخی خویش و گیرش زردی هم‌نوعانش نیست! هست؟ در یادداشت پیش رو، کوشیده‌ام به راهی برای احیای دوباره چهارشنبه‌سوری بپردازم؛ راهی که در فرجامش چون برجام، ممکن است چند محیط بان دربند هم از زندان‌های یاسوج و کرمان آزاد شوند و حتی گنجه‌ای داشته باشیم فربه برای کمک به طبیعت وطنی که دوستش داریم! نداریم؟
    مهم‌ترین شعار و پیام و آموزه‌ی چهارشنبه سوری در دهش سرخی و گیرش زردی است؛ در نیکویی بی منت و بخشش بی‌پایان است و اینک شاید واجب‌ترین محتاج نیکی‌های ما، طبیعت ایران باشد که سخت مجروح و دردمند شده است. برای درمان آلام بی‌شمارش، صندوقی مردمی را تأسیس کرده‌ایم موسوم به گنجه پشتیبان زیست بوم ایران.
    و این صندوق اینک می‌کوشد با جلب و جذب کمک‌های مردمی در آستانه نوروز 1395، بخشی از آلام طبیعت ایران و پاسداران سلحشورش را کم کرده و دیه لازم برای آزادی چند محیط بان دربند در زندان‌های یاسوج و کرمان را هم فراهم آورد.
    در همین راه بود که آرش نورآقایی عزیز، دوباره با یک ایده خلاقانه‌ی دیگر از راه رسید و پیشنهادی سزاوارانه مطرح کرد! اینکه بیاییم با احیای دوباره سنت دیرین و خوشایند قاشق زنی، با یک تیر، دو نشان بزنیم! از یک سو، هزینه‌های خرید ترقه‌ها و فشفشه‌های چینی را خرج قاشق‌زنی و نجات محیط‌بانان دربند کنیم و از سوی دیگر، خسارت‌های محیط زیستی چهارشنبه‌سوری را کاهش داده و با مهار آلودگی‌های صوتی و کم‌کردن میزان انتشار آلاینده‌های گازی، این رسم دلپذیر و شاد ایرانی را با آموزه‌های محیط زیستی هم همراه‌تر سازیم.

با قاشق زنی، ازادی هدبه دهیم!

    طرحی را که می‌بینید، هنرمند فرهیخنه معاصر، حمید رحیمی با استادی هر چه تمام‌تر آفریده و در آن نشانه‌هایی از قاشق، میله‌های زندان و سرو رعنا و سبزی که چشم‌انتظار کنار رفتن میله‌های زندان است، می‌بینیم؛ چشم‌انتظار شمایی که می‌دانم جانانه نشان خواهید داد که زندگی بخش هستید! نیستید؟
    لطفا این طرح را و این پیام را و این یادداشت را تا می‌توانید در شبکه‌های اجتماعی بیشتر نشر دهید، با دوستان و کسان بیشتری در موردش گفتگو کنید و یک حماسه دیگر، پس از حماسه هفتم اسفند در 25 اسفند 1394 بیافرینید.
    یا علی ...

شیوه‌های پرداخت کمک‌های نقدی به گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران به شرح زیر است:
۱- از طریق شماره حساب نزد بانک پارسیان، شعبه بیمارستان پارسیان (کد شعبه: ۱۰۷۰):
۸۰۰-۲۰۹۲۲۵۳-۷
۲- از طریق شماره شبا: IR330540107080002092253007 (به صورت اینترنتی)
۳- از طریق شماره کارت: ۶۲۲۱۰۶۱۱۰۴۸۲۲۲۶۹  (به وسیله عابر بانک)

صندوقی که به جای درمان سرطان، از آن پیشگیری می‌کند!

    از گنجه پشتیبان زیست بوم ایران حمایت کنیم

    نامش گنجه پشتیبان زیست بوم ایران یا همان صندوق حامی طبیعت است که به همت گروهی از دلسوزان پیشکسوت و مورد احترام جامعه محیط زیست کشور شکل گرفته است. لطفا او را دریابید ...

گنجه پشتیبان زیست بوم ایران

    نیکوکاری، خصلتی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو هموطن عزیز ایرانی برود! نیک می‌دانم. اما باورم این است که اینک باید در بین مؤثرترین و کاراترین شیوه‌های نیکوکاری، روشی را برگزینیم که به علت‌ها می‌پردازد و از بروز درد پیشگیری می‌کند.
    طبیعت ایران از دردی جانکاه عذاب می‌کشد، اما آن درد، عدم تخصیص اعتبار مناسب به سازمان حفاظت محیط زیست یا منابع طبیعی نیست! حتی سدسازی افراطی و طرح های انتقال آب بین حوضه‌ای هم نیست! همانگونه که دربندماندن چند محیط بان و جنگلبانش در زندان به دلیل عدم رضایت یا تأمین مبلغ دیه هم نیست ...
    درد جانکاه طبیعت ایران، آن است که اغلب ایرانیان طبیعت را به عنوان یک موجود زنده و نیازمند توجه، جدی نمی‌گیرند. آنها درنیافته‌اند که اگر نمی‌خواهند سالی بیش از 10 هزار میلیارد تومان برای درمان سرطان هزینه کنند، راهش این است که یک دهم آن را برای سالم‌سازی منابع آب و خاک و هوا در سال هزینه کنند. اما ایرانیان، اعم از حاکمیت، دولت، مجلس، قوه قضاییه و نیروهای امنیتی و نظامی کشور ظاهراً برایشان پرداختن آن رقم هنگفت آسان‌تر است تا بی‌تفاوت نماندن به تخریب غیرقابل جبران طبیعت وطنی که دوستش دارند و داریم! نداریم؟

    چه باید کرد؟
    باید از مهدکودک‌ها و مدارس شروع کرد، باید نسلی را پرورش داد که نگاهش به مواهب طبیعی مثل نگاهش به عزیزترین کسانش باشد تا آنگاه دیگر هیچ هموطنی برای شلیک به سوی حیات وحش، آن هم بدون هیچ ضابطه و قانونی به خود حق ندهد و از سوی دیگر، محیط بابنان و جنگلبانان سلحشور وطن هم مظلومانه و در اثر یک اشتباه سالهای فراوانی از عمرشان را در گوشه سلول‌های بی روح زندان به هدر ندهند.
    برای همین است که گروهی از بزرگان خوشنام محیط زیستی وطن که نگارنده به حسن نیت و عشق ناهمتای‌شان به سرزمین مقدس‌مان ایمان دارد، تصمیم گرفته‌اند تا صندوقی را با نام گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران شکل دهند و بدین‌ترتیب، راه جدید و کاراتری برای نیکوکاری را به ایرانیان خیر نشان دهند.
    به نظرم کیفیت وضعیت این صندوق مردمی محیط زیستی، می‌تواند عیار خوبی باشد برای برطرف شدن آن لکنت پیش گفته؛ اینکه ایرانیان عملا نشان دهند برای درمان زخم‌های متعددی که پیکر سرزمین‌شان را چرکین کرده، منتظر قهرمان نمی‌مانند، زیرا قهرمان خود آنهایی هستند که از بخشی از مال خود داوطلبانه برای اقتدار بیشتر صندوق حامی طبیعت ایران مصروف می‌دارند.
    درود بر شما که داوطلبانه برای گنجه پشتیبان زیست‌بوم تبلیغ می‌کنید و به امید آزادی همه محیط بانان دربند و مظلوم وطن.

zistbom3


    شیوه‌های پرداخت کمک‌های نقدی به گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران به شرح زیر است:
1- از طریق شماره حساب نزد بانک پارسیان، شعبه بیمارستان پارسیان (کد شعبه: 1070): 
800-2092253-7
2- از طریق شماره شبا: IR330540107080002092253007 (به صورت اینترنتی)
3- از طریق شماره کارت: 6221061055662060 (به وسیله عابر بانک)

خطر شیرینی که کام‌مان را تلخ می‌کند!

    مرور یک رخداد تاریخی برای آنهایی که گاه به انتشار رخدادهای ناامیدکننده، شکست‌ها و نتوانستن‌ها عادت کرده‌اند!
    بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، پرده از راز مخوف‌ترین زندان برای سربازان آمریکایی برداشت؛ زندانی که نه حصاری داشت، نه شکنجه‌ای در کار بود و نه کمبود مواد غذایی و آب. چشم‌انداز طبیعی زندان هم بدک نبود! انگار کره‌ای‌ها، به جای زندان، آن هزار سرباز آمریکایی اسیر را در هتل نگهداری می‌کردند! با این وجود، بیشترین میزان تلفات، آن هم ظاهراً به مرگ طبیعی در این زندان گریبان سربازان آمریکایی را گرفته بود! چرا؟
    چرا به رغم آنکه امکان فرار وجود داشت، اسرای آمریکایی مرگ آرام را به فرار ترجیح می‌دادند؟
    بسیاری از آنها شب می‌خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی‌شدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمی‌کردند و عموماً با زندان‌بانان کره‌ای خود طرح دوستی می‌ریختند.

زندان بدون دیوار!

ویلیام مایر پس از سال‌ها بررسی، نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارایه کرد:

«در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند را به زندانیان می‌رساندند.

هر روز از زندانیان می‌خواستند در مقابل جمع، خاطره‌ی یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده‌اند، یا می‌توانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند را تعریف کنند.

هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را می‌کرد، سیگار جایزه می‌گرفت. اما شگفت‌آور آنکه کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. بنابراین و به تدریج همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».
پژوهش‌های مایر نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.

1- با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می‌رفت.

2- با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب می‌شد و خود را انسانی پست می‌یافتند.

3- با تعریف خیانت‌ها، اعتبار آنها نزد همگروهی‌ها از بین می‌رفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی و مرگ های خاموش کافی بود! نبود؟


    آیا تاکنون به آزار خود، دوستان یا خویشان خود مبادرت ورزیده‌اید؟ 
    چندی پیش، خبری را منتشر کردم که یک هموطن با تلاشی تحسین‌برانگیز، راننده لودر کارمند اداره راه و شهرسازی لرستان را مجاب کرده بود تا یک درخت بلوط را در کنار جاده از بین نبرد. این می‌توانست یک خبر خوب باشد! نه؟ اما اغلب بازدیدکنندگان و کامنتگزاران محترم، به جای تحسین آن هموطن، شروع به لعن و نفرین راننده لودر کردند که چرا می‌خواسته چنین جنایتی بکند؟! و بدتر آنکه آن را تعمیم دادند به نتیجه‌گیری‌های مأیوس‌کننده که ما به کجا می‌رویم و چرا اینگونه سقوط کرده‌ایم و خلاصه یءس‌های فلسفی امان‌شان را بریده بود ...
    مروری بر اخبار پخش شده از رسانه‌های گوناگون بیاندازیم، چند درصد آن خبرها منفی و منزجرکننده و رعب‌آور است؟
    یک عده هم این وسط راه افتاده‌اند و اگر بنده خدایی بخواهد گاه و بیگاه از برخی خبرها و رفتارهای انسانی و حرکت‌های غرورآفرین مدنی بنویسد، مثل همین حماسه جنگلانه که در 31 استان کشور با موفقیت اجرا شد؛ یا دیوار مهربانی در سیتی سنتر اصفهان، یا طرح هر مدرسه یک نهالستان، یا درخت ویردار در محور خرم‌آباد به الشتر، یا احیای تالاب‌های سوخته در فارس و بختیاری و مهاباد و ... نهیب می‌زنند که شب تاریک است و ما نمی‌توانیم به این اندک ستاره‌های کم‌سو دل بربندیم!
و آنگاه ناگهان چشم باز می‌کنیم و درمی‌یابیم که در زندانی بدون زندان‌بان اسیر شده‌ایم؛ روح وندالیسم همه جا را گرفته؛ ایران هم که قرار است عنقریب به سومالی بدل شود و خلاصه کاری نمی‌توان کرد جز انتظار مرگ ...
    من فکر می‌کنم شاید هر روز بیشتر از دیروز نیاز داشته باشیم به تکرار پند فریدون مشیری عزیز برای عادت نکردن به بد دیدن! نه؟
نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان
اگر که دل بسپاری به مهرورزیدن
اگر که دیده‌ات خو نکند به بد دیدن
    یاد داشلی برون و آن مدرسه مستعمل و خاک گرفته افتادم که بر روی آن اتاقک پوسیده‌ی اتوبوس، از خداوند بابت نعمتهایش قدردانی شده بود ... و آنگاه آن معجزه اتفاق افتاد! نیافتاد؟
    از مهمانی دنیا لذت ببریم و یادمان باشد که اگر امروز نوبت به استاد عزیزم، دکتر محمدرضا مقدم رسید که ما را ترک کند، روزی ما نیز دنیا را ترک خواهیم کرد ... و چه بهتر در این چند روزی که مهمان دنیا هستیم بخندیم و بخندانیم و کینه‌هامان را روی یخ بنویسیم و با ذره‌بین به دنبال خبرهای خوب بگردیم و در عین حال، آلیس در سرزمین عجایب هم نشویم!
    همین و تمام.

پنج اعتیادی که شما را می‌سازد!

توصیه‌های اعتیادآور یک دندانپزشک تهرانی ...

    آنچه می‌خوانید، حاصل گفتگوی نگارنده با یک دندانپزشک خوش ذوق تهرانی است که به بیمارانش توصیه می‌کند برای برخورداری از سلامت جسمانی و روانی، معتاد شوند!

    نامش امین قنبری است؛ یک جراح دندانپزشک. چند روز پیش فرزندم – اروند - را به نزدش بردم تا وضعیت دندان‌هایش را بررسی کند. به اروند توصیه کرد تا حتما و تحت هر شرایطی از نخ دندان استفاده کند. گفت: نخ دندان تنها اعتیادی است که نه فقط جایز که مورد تأکید است و امیدوارم نسبت به استفاده از آن معتاد شوی!
    موضوع برایم جالب شد، چون تاکنون از این منظر به اعتیاد نگاه نکرده بودم. از امین قنبری پرسیدم: آیا واقعاً این تنها اعتیاد مجاز است؟!
    بلافاصله پاسخ داد: نه! کتاب هم اعتیاد خوبی است.
گفتم همین؟
    اندکی فکر کرد و گفت: ورزش هم عالی است و خوبه که آدم معتادش بشه!
باز پرسیدم: دیگه چیزی نیست؟
    گفت: موسیقی! موسیقی اصیل، موسیقی کلاسیک، موسیقی‌ای که حال آدم را جا بیاورد ...

امین قنبری و اروند

    خیلی توصیه‌های جالبی بود. از او پرسیدم آیا فکر نمی‌کنی که محیط زیست هم می‌تواند یک اعتیاد مثبت باشد؟ اینکه آدم‌ها عادت کنند زباله‌های روی زمین را بردارند؛ عادت کنند به حیوانات شلیک نکنند؛ عادت کنند که قدر آب و خاک را بدانند و عادت کنند به آنهایی که به حفظ محیط زیست عادت نکرده‌اند، تذکر دهند؟
    گفت: صددرصد موافقم و لبخند زد ...
    دوست دارم چنین هموطنان فرزانه‌ای را که اینگونه استادانه و در عین حال مفرح با مخاطبین و مراجعینش مواجه می‌شود. دست کم در مورد اروند که جواب داده و او نخ دندان و مسواک را رها نمی‌کند ...
    و می‌دانم که او در حرفه خود نیز آدمی موفق بوده و خواهد بود؛ زیرا فقط برای کسب درآمد، طبابت نمی‌کند، طبابت می‌کند، چون عاشق زندگی است و آنهایی که عاشق زندگی هستند در هر موقعیتی می‌توانند معجزه کنند. درست مثل مسعود صرامی که در یادداشت بعدی به شرح معجزه‌اش برای نجات دیار زنده‌رود خواهم پرداخت.

راحله؛ راهی مطمئن برای نابودی همیشگی داعش!

    راحله مبارکی هنوز مدرسه نمی‌رود، اما مانند یلدا که در شش سالگی سونامی تفنگ‌کشان را در اورامانات راه انداخت، می‌تواند قهر همیشگی آینده با خشونت را تضمین سازد ...

    نامش راحله است، یکی از دخترکان نیک نهاد هموطنم در سواحل خلیج فارس. اهل روستای میلکی از توابع شهرستان پارسیان در منتهاالیه باختری استان هرمزگان. از معدود روستاهای کشور که به همت اهالی نیک‌اندیشش، یک کتابخانه ویژه ارایه‌ی کتاب‌های محیط زیستی دارد ... عمویش، احمد مبارکی از دوستان عزیز من است و برایم نوشته که برادرزاده نازنینش، هر روز بخشی از غذایش را نگه می‌دارد تا به پرندگانی دهد که لابه لای کهورها دنبال غذا می‌گردند ... الان هم، همانگونه که در عکس می‌بینید با ظرف غذایش منتظر پرنده‌هاست ...

راحله

    دوست می‌دارم راحله را ... و ایمان دارم نسلی که اینگونه عاشق طبیعت و حیوانات بزرگ شود و تربیت یابد، هرگز مروج هیچ نوع خشونتی در جامعه نخواهد شد.
   و این همان یگانه آموزه مکتب مدارس جامع محیط زیستی (جم) است که می‌کوشیم به تدریج در سطح مدارس کشور همه‌گیر شود.
   مکتبی که در آن یلدای شش ساله از پدرش می‌خواهد تا اسلحه‌ی شکاری‌اش را برای همیشه کنار گذارد و راحله، تماشای پرواز شکوهمند پرنده‌ها را در آسمان بر پیکر خون‌آلودشان در کف زمین ترجیح می‌دهد.

درخت کهور

   آیا حاصل تربیت خردمندانه‌ی چنین نسلی که با چنین عشقی بزرگ می‌شوند، می‌تواند منجر به پدیدآمدن انسانی شود که بر روی هم‌نوعانش اسید بپاشد یا سر از تن جدا کند؟!

یلدا و پدرش


   بازگشت به اخلاق ژرف محیط زیستی، بازگشت به ریشه‌هاست و مردمی که اصالت و ریشه‌ی فضایل اخلاقی‌شان را فراموش نکنند، به عضوی قابل اعتماد و ضامن صلح پایدار در کره زمین بدل خواهند شد.

پایان دوران سدسازی و طرح های انتقال آب بین حوضه ای را باید اعلام کرد!

    حتی اگر خسارت‌های جبران‌ناپذیر سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم و حتی اگر به فجایع محیط زیستی ناشی از اجرای طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای توجهی نکنیم؛نمی توانیم جراحتی که غلبه تفکر سازه‌ای در مدیریت آب کشور بر رابطه‌ی بین اقوام ایرانی نهاده را فراموش کنیم.
    و خسارت بزرگ تهدید امنیت ملی و همبستگی ایرانیان ناشی از اجرای این طرح‌های آزمندانه و نامتناسب با توان بوم‌شناختی فلات ایران است. 

پایان سدسازی نزدیک است؟!

    چگونه تن به چنین بی سامانی حیرت‌آوری در حوزه مدیریت آب دادیم؟ و تلخ‌تر آنکه چگونه همچنان گروهی حاضر نیستند از صف مدافعان سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای فاصله بگیرند؟ مگر واقعیت‌ها را نمی‌بینیم؟ مگر نمی‌بینیم که اهالی خوزستان با اصفهانی‌ها درگیر شده و در پیامد خشکی نخلستان‌ها در اروند کنار، جریان‌های پان‌عربیسم فرصت ظهور یافته‌اند؟ مگر کینه‌ی بوجود آمده بین مردمان الیگودرز و قم انکارپذیر است؟ مگر حادثه‌ی تلخ در ورزنه و کدورت بین یزدی‌ها و اصفهانی‌ها را فراموش کرده‌ایم؟ مگر نمی‌بینیم که در ماجرای گلاب 2، بین کاشانی‌ها و چهارمحالی‌ها جنگی اعلام نشده آغاز شده؟ مگر بهشت‌آباد اصفهانی‌ها برای بختیاری‌ها تعبیر به جهنم نمی‌شود؟ مگر ماجرای طرح انتقال آب زرین گل در علی‌آباد کتول به استان سمنان، مردم معترض را به مقابل استانداری گلستان نکشیده؟ مگر بر سر طرح انتقال آب سبزکوه چندین نفر به زندان نیافتادند و رابطه مردم در ناغان و بروجن تیره نشده است؟ مگر اطلاع نداریم که نی‌ریزی‌ها و استهبانی‌ها با کام فیروزی‌ها و سعادت شهری‌ها بر سر بختگان به مجادله رسیده‌اند و مگر طغیان جریانات خطرناک پان ترکیسم را از پس احداث هفتاد و دو سد بر روی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه از یاد برده‌ایم؟ این در حالی است که ماجرای غم‌انگیز سد داریان و کانی بل، احداث سدهای متعدد بر روی اترک و خشک شدن تالاب‌ها در بخش ترکمن‌نشین استان گلستان، ماجرای زاب و قصه‌ی پرغصه‌ی دزدی آب از جازموریان و هورالعظیم و شادگان و حله و تالاب شور و شیرین میناب و خصومت مینابی‌ها با اهالی بندرعباس بر سر سد استقلال و ده‌ها مورد دیگر مثل انتقال آب از زنجان به همدان از طریق سد تالوار یا ماجرای سد مراش و آلودگی‌های ناشی از معادن انگوران و یا سد خوانسار که به زودی بر دامنه اختلافات بین یزد و فارس می‌افزاید؛ همچنین سد خرسان سه یا شفارود که هم‌اکنون هم در لردگان و گیلان اعتراض‌هایی را رقم زده و ... هم همچنان داغ داغ دارد بر وحدت ایرانیان خنجر می‌زنند. این در حالی است که به گفته مدیرکل دفتر ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست، بیش از 190 سد در کشور ساخته شده که اصولاً فاقد ارزیابی محیط زیستی هستند!
    پرسش این است: آیا راه دیگری وجود نداشت تا کشور را با مصیبت‌هایی چنین جانکاه، هنگفت و غیرقابل جبران روبرو نکند؟ آیا راهی وجود ندارد که بدون برافروختن خشم مردم اردبیل، دریاچه ارومیه احیا شود؟ آیا واقعاً نمی‌توانستیم سد گتوند را نسازیم؟!
    پاسخ نگارنده مثبت است و در یادداشت بعدی شرح خواهم داد که راهی به مراتب خردمندانه‌تر که هیچ تنش قومیتی را هم به دنبال نخواهد داشت، می‌توان معرفی کرد تا هم کابوس تأمین آب شرب را به کمینه رساند و هم توان تاب‌آوری طبیعت وطن را به آن بازگرداند.

شرایط ایده آل مدیریتی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کدام است؟

    رویایی‌ترین شرایطی که پیش از انقلاب بر عرصه طبیعت ایران حاکم بود، برمی‌گردد به دوره‌ای که اسکندر فیروز در رأس سازمانی مقتدر به نام محیط زیست قرار داشت و ناصر گلسرخی هم در رأس وزارتخانه‌ای به نام منابع طبیعی. به نظر می‌رسد اینک نیز دوستداران محیط زیست و فعالان حوزه‌ی منابع طبیعی کشور باید خواستار تشکیل وزارتخانه‌ای قدرتمند به نام منابع طبیعی شده که سازمان‌هایی چون هواشناسی، شیلات و نقشه برداری به علاوه سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کنونی را شامل شود. در عین حال، سازمان حفاظت محیط زیست با تقویت اقتدار خود در بدنه‌ی دولت، باید همچنان به وظایف نظارتی و حاکمیتی خود ادامه دهد. بدین‌ترتیب، وزن گرایه‌های محیط زیستی در وزن‌کشی‌های درون کابینه هم به نفع محیط زیست و منابع طبیعی سنگین‌تر خواهد شد، چرا که در اغلب موارد، متولیان این دو نهاد راهبردی، نظراتی مشابه را پیگیری می‌کنند که به نفع پایداری بوم‌شناختی کشور است.

راه سعادت کدام است؟

    به امید روزی که تلاش دوستداران محیط زیست در ایران نتیجه داده و ما شاهد معرفی وزارتخانه‌ای جدید به نام وزارت منابع طبیعی باشیم.
آمین.

سقوط آزاد در سرمایه‌های اجتماعی! چرا؟

    دهم دی ماه 1393، زمانی که تمامی فرمانداران مراکز استان در یزد گردهم جمع شده بودند، مرتضی میرباقری - قائم مقام وزیر کشور در امور اجتماعی و فرهنگی – با لحنی آرام اما هشداردهنده خطاب به31 فرماندار حاضر یادآوری کرد: وضعیت سرمایه اجتماعی در کشور نگران کننده است. وی با اشاره به وجود سالانه نزدیک به 14 میلیون پرونده قضایی در محافل قضایی، یادآور شد که چنین حجم عظیمی از پرونده‌های باز برای جامعه‌ای که از 22 میلیون خانوار تشکیل شده و حدود سه میلیون خانوار هم، زنان سرپرستی خانواده را برعهده دارند؛ بسیار تأسف‌بار است. چرا که نشان می‌دهد تقریبا از هر سه خانواده، دو خانواده درگیر دادگاه و محاکم قضایی هستند و حاصل آن، 600 هزار زندانی جدید در سال است! در آن گردهمایی که موسوم به نشست تخصصی ملّی مشارکت‌های نهادمند اجتماعی بود، میرباقری آمارهای تکاندهنده‌تر دیگری هم مطرح کرد که جملگی حکایت از افول شاخص‌های مرتبط با سرمایه اجتماعی؛ یعنی پایه چهارم ثبات و پایداری هر حکومتی داشت. از این رو، از فرمانداران کلان‌شهرهای ایران خواست تا با کاهش نگاه‌های امنیتی و تسهیل‌کردن شرایط، زمینه را برای بازگرداندن نشاط به فعالیت‌های مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد فراهم سازند. توصیه‌ای که بی‌شک سازمان حفاظت محیط زیست برای تحققش در طول دو سال گذشته جانانه کوشیده است. از همین رو، سه شنبه گذشته در ادامه سلسله سخنرانی‌های علمی ماهانه‌ای که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار می‌کند، بحث سرمایه‌های اجتماعی در ایران در دستور کار قرار گرفت و با حضور دکتر سلیمان پاک‌سرشت، در تالار سرو پردیسان، فرازها و فرودهای این موضوع مهم واکاوی شد.

سلیمان پاک سرشت


    سلیمان پاک‌سرشت که اخیراً مجموعه پژوهش‌های دامنه‌دارش در این حوزه را در کتابی با عنوان: «سرمایه اجتماعی در ایران؛ وضعیت، چالش‌ها و راهبردها» منتشر کرده است؛ به آمارهای تکاندهنده‌ای از اُفول سرمایه‌های اجتماعی در کشور اشاره کرد و متذکر شد که اگر حاکمیت، به سرعت در اندیشه‌ی آسیب‌شناسی دلایل این رخداد خطرناک برنیاید، ممکن است شالوده‌ی انسجام جامعه‌ی ایرانی از هم بپاشد.

تازه ترین آمارهای مربوط به سال 1394

    به عنوان مثال، در برابر این پرسش که میزان اعتماد شما به محاکم دادگستری و دادگاه چقدر است؟ فقط 16 درصد از ایرانیان مورد پرسش میزان اعتمادشان را زیاد یا خیلی زیاد توصیف کرده‌اند. در مورد نیروی انتظامی، این میزان: 20.6 درصد؛ آموزش و پرورش: 30.4 درصد و صدا و سیما: 29:8 درصد بیان شده که آشکارا نگران‌کننده است. به ویژه اگر بدانیم که آمارهای اشاره شده مربوط به سال 1384 است و به گفته‌ی دکتر پاک‌سرشت که به آمارهای جدید مربوط به سال 1394 دسترسی داشت؛ وضعیت در سال 1394 و در اغلب موارد، بدتر شده که بهتر نشده است! در پژوهشی دیگر که توسط نهادی بین‌المللی با عنوان پیمایش جهانی ارزش‌ها به انجام رسیده، در حالی که 74.2 درصد از مردم نروژ، هموطنان خود را انسان‌هایی قابل اعتماد تشخیص داده‌اند، در ایران این رقم فقط 10.6 درصد بوده! که از بین کشورهای مورد بررسی، فقط دو کشور(مالزی با 8.8 درصد و ترکیه با 4.9 درصد) وضعیتی بدتر از ما داشتند. در مورد باور به رعایت هنجارهای اخلاقی، وضعیت حتی از این هم نگران‌کننده‌تر می‌نمود، چرا که مطابق بررسی‌های انجام شده، فقط 12.9 درصد ایرانیان اعتقاد دارند که میزان گذشت در جامعه امروز ایران زیاد است. در مورد امانتداری، این رقم 16.9 درصد؛ انصاف: 8.9 درصد؛ خیرخواهی و کمک به دیگران: 25.5 درصد؛ صداقت و راستگویی: 8.9 درصد و پایبندی به قول و قرار: 11.6 درصد بوده است. در عوض، 68.2 درصد از پرسش‌شوندگان، میزان دورویی و تظاهر را در ایران زیاد می‌دانند. این رقم برای تقلب و کلاهبرداری: 74.7 درصد و برای تملق و چاپلوسی: 72.8 درصد گزارش شده است. مهم‌تر از همه آنکه فقط 19.8 درصد از ایرانیان باور دارند که در جامعه‌ای زندگی می‌کنند که مردمانش بر اساس انصاف و رعایت عدالت روزگار می‌گذرانند.

در حال ارایه مطالب در سالن سرو

    در بین مراکز استان‌های کشور هم بهترین وضعیت سرمایه اجتماعی در زاهدان، اهواز و اردبیل و بدترین وضعیت در اصفهان، تبریز و مشهد گزارش شده است. نکته‌ی تأمل‌برانگیز در این بررسی، وضعیت شهرهای مذهبی کشور چون مشهد و قم است که به ترتیب از منظر سرمایه اجتماعی در رتبه‌های پایین جدول، یعنی 27 و 21 قرار گرفته‌اند. همچنین در بین استان‌های کشور، در حالی که بهترین وضعیت، همچنان در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، اما استان تهران دارای کمترین سطح از سرمایه اجتماعی تعریف شده است که آشکارا نشان از تأثیر نامیمون حاشیه‌نشینی بر این ابر شهر ایران دارد. 
    آنچه که از ارایه‌ی تکاندهنده‌ی سلیمان پاک‌سرشت از افول سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ی امروز ایران زنهاردهنده‌‌تر می‌نماید، دلیل بروز چنین روندهای کاهنده‌ای است؛ اینکه ما کجای راه را اشتباه رفتیم که حاصل سرمایه‌های اجتماعی در جامعه‌ای که برخوردار از یک حکومت دینی و متأثر از انقلابی مردمی و داعیه‌دار ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی در منطقه و جهان است، باید اینگونه روند کاهنده و تأسف‌باری را طی کند؟!

سقوط آزاد! چرا؟

    پرسشی که امیدوارم خوانندگان عزیز مهاربیابان‌زایی در فراهم کردن پاسخش به نگارنده کمک کنند. اما تا همینجا هم مشخص است که مدیریت بر جامعه‌ای که فقط ده درصد مردمش، می‌پندارند که می‌توان به یکدیگر اعتماد کرد، چقدر دشوارتر از مردم کشوری مانند نروژ است که حدود سه چهارم آحاد جامعه، هموطنان‌شان را قابل اعتماد توصیف می‌کنند. به راستی آیا مردان و زنانی که در این مملکت مسئولیت می‌پذیرند، متوجه این واقعیت تأمل‌براگیز هستند؟!

    فارغ از همه‌ی موارد مأیوس‌کننده، از یک نکته امیدوارکننده نباید گذشت؛ اینکه به رقم لکنت‌های فراوان و شواهد ناامیدکننده در افول سرمایه‌های اجتماعی در ایران، بازگشت نشاط و فعالیت محسوس شبکه‌ها و تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی در طول دو سال گذشته، بسیار امیدوارکننده و نشانه‌ی کار بزرگ معصومه ابتکار و تیم همراهش در پردیسان بوده است؛ روندی که البته هنوز تا رسیدن به بلوغ کامل، راه درازی درپیش دارد و همه باید بکوشیم تا اعتماد ایجاد شده و شکوفایی مجدد سرمایه‌های اجتماعی در حوزه محیط زیست، مجدداً تجربه‌ی تلخ دولت‌های نهم و دهم را تکرار نکند.
    آمین.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد ماجرای مدارس جم می‌شود!

    در بین ازدحام کم‌سابقه‌ی وظایف و مسئولیت‌های متعددی که معصومه ابتکار این روزها برعهده دارد. روز گذشته خود را به مشهد رساند تا شخصاً در آیین کلنگ‌زنی از نخستین هنرستان جمشرکت کرده و بدین‌ترتیب، اعتقاد خود را به تأسیس مدارس جم (جامع محیط زیستی) نشان دهد.
    این شاید خوش‌ترین خبر برای عبدالحسین وهابزاده، بهمن عظیمی، محمّد درویش، شادی دیبایی و همه‌ی ایرانیانی است که آرزوی واقعی‌شان، برخورداری نظام آموزش و پرورش کشور از مفاهیم، آموزه‌ها و هنجارهای محیط زیستی در پرورش دانش‌آموزان ایرانی است.

وقتی که معصومه ابتکار خود وارد میدان می شود!


    وقتی در مشهد و در حضور استاندار، مدیرکل آموزش و پرورش و دیگر شخصیت‌های بلندپایه معصومه ابتکار می‌تواند کلنگ نخستین هنرستان جم را بر اساس منشور مدارس جم بر زمین بزند و آشکارا تأکید کند که تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش امروز نماد عینی یافت؛ بنابراین در هر شهر و روستای دیگری از وطن هم باید علاقه‌مندان بتوانند مدارس جم را راه‌اندازی کرده و با شتابی درخورتر، نسلی را پرورش دهیم که نگاهش به مواهب طبیعی، همچون نگاهش به ارزش‌های غیرقابل معامله‌ی زندگیش باشد.

منشور مدارس جم

    امیدوارم، مدیران عالی‌رتبه وزارت آموزش و پرورش، به ویژه آقای دکتر حمیدی (معاون تربیت بدنی) و دکتر ضیاالدینی (مدیرکل دفتر سلامت) با تعقیب این خبر، روند راه‌اندازی مدارس جامع محیط زیستی را در گستره‌ی ایران تسریع بخشند. دولت تدبیر و امید وارد سال سوم فعالیت خود شده و شاید راه‌اندازی مدارس جم و مدارس طبیعت، یکی از مهم‌ترین تغییرهای بنیادی و دستاوردهای این دولت در مواجهه خردمندانه، ریشه‌ای و فارغ از شعار با روند شتابان تخریب محیط زیست باشد.

آیین راه اندازی هنرستان جم در مشهد در حضور استاندار


    به سهم خود، از معصومه ابتکار و مادر بزرگوارشان که زمینی را در این خصوص اهدا کردند، قدردانی کرده و امیدوارم ایشان با همین جدیت در گفتگو با آقای فانی پیگیر مطالبات همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست باشند که در طول دو سال گذشته برای نگارش دقیق منشور مدارس جم، صدها ساعت کار کارشناسی پرچالش را راهبری و مدیریت کردند و در ده‌ها کارگاه آموزشی و همایش مرتبط برای ظرفیت‌سازی در این خصوص شرکت کرده و به راستی اینک چشم‌انتظار واکنش قاطعانه شما در حمایت از این تلاش شبانه‌روزی هستند.

     برای مطالعه بیشتر:

    - آلبوم تصویری مراسم کلنگ زنی از نخستین هنرستان جم در مشهد

    - یادداشت 28 مرداد سال گذشته نگارنده در باره‌ی آرزوی تحقق هنرستان‌های محیط زیستی

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

درود بر یاران عزیز مهار بیابان‌زایی ...

کانال اطلاع‌رسانی‌ام در تلگرام با نشانی زیر، در دسترس هموطنان عزیزمقرار گرفته است. لطفا علاوه بر عضویت در آن، درویش‌نامه‌ی تلگرامی‌ام  را به دوستانی که طبیعت وطن را دوست دارند، معرفی کنید ...

https://telegram.me/darvishnameh

محمد درویش را در تلگرام تعقیب کنید!

برای بانویی که هنوز می‌تواند محیط زیست ایران را نجات دهد!

بعضی از آدم‌ها ترجمه شده‌اند
 بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند
  بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
  و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت
   از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم‌ها جریمه.

                                                                           شادروان قیصر امین‌پور

    یکی از مؤلفه‌های نشاندهنده‌ی نشاط و بالندگی در هر سازمانی، به ویژه سازمانی چون محیط زیست که برای حسن انجام مأموریت‌هایش نیاز به ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و افزایش آگاهی‌های عمومی دارد، عیار دست به قلم بودن و میزان آمادگی کارشناسان و مدیرانش در پاسخگویی در برابر نمایندگان رکن چهارم دموکراسی (رسانه‌هاست) و خلاصه میزان حضور داوطلبانه در بین مردم است. بر این بنیاد، در شمار اولویت‌های سازمان حفاظت محیط زیست، وضع مشوق‌ها و ارایه‌ی تمهیداتی است که با سهل‌تر شدن شرایط و کاهش نگاه‌های مراقبتی، نه‌تنها اجازه‌ی انتشار دیدگاه‌ها به صورتی آزادانه به تمامی کارشناسان علاقه‌مند داده شود، بلکه محرک‌هایی برای تشویق آنها که سکوت نمی‌کنند و منفعل نمی‌مانند هم در نظر گرفته شود. 
    از همین منظر، حتی دوره‌های آموزشی برای برخی از کارشناسان سازمان به منظور مواجهه‌ی حرفه‌‌ای‌تر با اربابان جراید در همان آغازین روزهای کار معصومه ابتکار تدارک دیده شد. با این وجود، مدرسان این دوره‌ها در گفتگوهای شخصی با نگارنده، آشکارا از واقعیتی تلخ سخن می‌گفتند: اینکه اغلب حاضرین در این دوره‌ها که خود در شمار نیروهای کاربلد سازمان هم محسوب می‌شدند، می‌گفتند: هیچ رغبتی به مواجهه در برابر رسانه‌ها یا نگارش یادداشت‌های تحلیلی/ انتقادی ندارند! چرا که به تجربه دریافته‌اند هر چه ساکت‌تر و بی‌سروصداتر خدمت کنی، کمتر آسیب خواهی دید و مورد عتاب و خطاب قرار خواهی گرفت.

تابلویی که در دفتر کارم از معصومه ابتکار دارم


    در چنین شرایطی است که نگارنده دست همکارانی چون امید باتو را سخت می‌فشارد که برخلاف رود شنا کرده و به رغم غلبه‌ی فضایی که مایل نیست تا سخنی یا مکتوبی گفته یا منتشر شود، جسورانه و صادقانه به انتشار دیدگاه‌های انتقادی‌اش می‌پردازد. این در حالی است که در برخی موارد، اختلاف نظر جدی با امید دارم و به هیچ وجه راهکار انحلال سازمان حفاظت محیط زیست یا ادغامش در یکی از معاونت‌های متعدد وزارت جهاد کشاورزی را به نفع بازگرداندن توان تاب‌آوری به طبیعت وطنی که دوستش داریم، نمی‌دانم. 
    اما ما شاید بیشتر از هر گروه دیگری باید نشان دهیم که عمیقاً به راهبرد اصولی: «زنده باد مخالف من» باور داریم. و از این مهم‌تر باید درنگ کنیم که مگر چه کرده‌ایم که اینک کارشناسان دلسوزی چون امید باتو هم می‌خواهند دیگر با تو و محیط زیست نباشند؟! و عملاً به گزینه‌ای انتحاری می‌اندیشند!
    در چنین شرایطی، شگفتا که پس از انتشار یکی دو خبر و یادداشت از نگارنده در طول هفته گذشته که بازتاب‌های نسبتاً گسترده‌ی درون و برون سازمانی داشت، روز شنبه‌ی گذشته – 11 مهر 1394، بخشنامه‌ای به شماره 32375/94 از سوی مهناز مظاهری اسدی خطاب به چهار مدیرش در معاونت آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شد که آشکارا از زحمت نگارنده برای تبیین خطری که موجودیت سازمان متولّی طبیعت ایران را دربرگرفته، کاست!
    در آن ابلاغیه از مدیرانش خواسته بود تا زین‌پس بدون هماهنگی با وی، حق انتشار هیچ یادداشت، گزارش یا خبری را بر روی پرتال سازمان حفاظت محیط زیست ندارند. از مجید فدایی در اداره کل روابط عمومی سازمان هم خواسته بود تا مفاد این بخشنامه را رعایت کند.
    دقت کنید در شرایطی چنین بخشنامه‌ای از سوی عالی‌ترین مقام مسئول در حوزه آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست منتشر شده که عملاً شمار کارشناسان و مدیرانی که همچنان بی مهابای عواقبش، قلم زده و مصاحبه می‌کنند، به نسبت جمعیت هفت هزارنفری آن، بسیار اندک و در مقام مقایسه، چون بزرگی دیسکاوری در برابر خورشید است!

   سرکار خانم ابتکار که همچنان شما را مادر مهربان تمامی زیستمندان طبیعت وطن می‌دانم!
   آیا خبر از چنین رخدادهایی در مجموعه‌ی تحت امرتان دارید؟ آیا می‌دانید پیام خطرناک و نهفته در چنین بخشنامه‌هایی که از قضا با هماهنگی و توصیه‌ی مشاور رسانه‌ای‌تان، سرکار خانم فریبا ابتهاج تهیه شده، چیست؟ اینکه هر چه کمتر بنویسیم، کمتر مصاحبه کنیم و بیشتر سر درلاک خود فروبریم، کمتر هم در معرض بازخواست قرار گرفته و عافیت را در آغوش خواهیم گرفت.
به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی همان کاری را با سازمان می‌کند که مغول نتوانست با ایران بکند.
    بنده یکبار دیگر در ملاقات تاریخی‌تان با دو بزرگ محیط زیست ایران در دهم بهمن سال 1393، آشکارا یادآوری کردم که مهم‌تر و بزرگ‌تر از فاجعه‌ای که دارد در محیط زیست ما رخ می‌دهد، بلایی است که بر سر سرمایه‌های انسانی این سازمان مهم و راهبردی آمده و از شما خواهش کردم رفع مشکلات جان‌فرسای این عزیزان را در اولویت نخست کاری خود قرار دهید. اینک به نظرم صدور چنین بخشنامه‌هایی، همچون شلیک تیر خلاص بر پیکر نیمه جان پردیسان است. بخشنامه‌هایی که ترجمان سخن‌شان این است: دیکته ننویس، تا غلط‌هایت آشکار نشود!
همکارانم در دفتر آموزش و مشارکت مردمی بارها این جمله را از من شنیده‌اند که «محمّد درویش نیامده‌ است تا حال طبیعت ایران را خوب کند. بلکه آمده ‌است تا حال شما را خوب کند.» و بر این باورم که اگر حال همکارانم خوب باشد، آنها بیشترین تلاش ممکن را برای ارایه ‌بهترین خدمات در حوزه آموزش، مشارکت و ضمن خدمت انجام خواهند داد.
    و حقیقت این است که اینک حال انسان‌هایی که باید در صف مقدم مقابله با طبیعت‌ستیزان قدرت‌سالار یا مخربان نادان قرار داشته باشند، اصلاً خوب نیست. و ما به جای آنکه مرهمی بر دردهای این عزیزان باشیم، با وضع مقرارتی پلیسی‌تر و صرف هزینه برای گیت‌های ورود و خروج پرسنل در پردیسان، نمک پاش این دردها شده‌ایم؛ دردهایی که سبب می‌شود دیگر درد طبیعت وطن را کسی حس نکند و همه روز جهانی بدون خودرو را فراموش کنند.

    خانم ابتکار عزیز!
    چرا باید بزرگانی چون بیژن فرهنگ دره‌شوری، عبدالحسین وهاب‌زاده، هنریک مجنونیان و ... با پردیسان قهر کنند؟ چرا برای دلجویی از ایشان خود رأساً وارد نمی‌شوید و اندیشکده بزرگان محیط زیست ایران را بنیان نمی‌نهید؟

نگارنده بر این باور است که 
    اگر مافیای سدسازی و تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب و طرح‌های گردشگری در شفارود گیلان، خرسان لردگان، مراش زنجان، تونل سبزکوه، داریان (کانی‌بل)، جنگل ابر، آشوراده و ده‌ها مورد دیگر همچنان بر حلقوم سازمان محیط زیست فشار می‌آورند تا مجوز بگیرند، همانگونه که برای جنایت‌های بزرگی چون گتوند و پل روگذر بر روی دریاچه ارومیه گرفتند؛
    اگر خبر امکان‌سنجی اجرای طرح ویرانگر اتصال خلیج فارس به دریای خزر توسط قرارگاه خاتم‌الانبیا را علاءالدین بروجردی رسانه‌ای می‌کند، آن هم بدون آنکه این طرح مراحل بررسی و اخذ مجوزهای ارزیابی را از سازمان حفاظت محیط زیست طی کرده باشد؛
    اگر وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات دولت تدبیر و امید در 22 شهریور 1393 درخواست سازمان حفاظت محیط زیست برای واگذاری یک شماره سه رقمی (150) برای ارتباط آسان‌تر با مردم را با این بهانه رد می‌کند که محیط زیست در شمار موضوعات حیاتی و اضطراری نیست که نیاز به کد خدماتی سه رقمی داشته باشد! آن هم در شرایطی که حتی شهرداری‌ها، شماره سه رقمی (137) دارند؛
و اگر وزارت آموزش و پرورش با دهن‌کجی کامل از تأسیس مدارس محیط زیستی و مدارس طبیعت همچنان سرباز می‌زند؛
برای این است که ما متحد نیستیم و ظاهراً دست‌هایی هم درکار است که متحد هم نشویم!
    مدام از سوی برخی از همکاران حضرتعالی از مدیرکل دفتر بازرسی گرفته تا مهناز مظاهری اسدی و زهرا جواهریان به بنده گوشزد می‌شود که شما دیگر یک فعال محیط زیستی یا ان جی او ای نیستی! حالا یک مدیر دولتی هستی و نباید آشکارا از لکنت‌ها و نارسایی‌ها با مردم سخن بگویی!
    اما خانم ابتکار عزیز! مگر من و شما در تمام طول این سال‌ها برای بازگرداندن نشاط به سرمایه اجتماعی حوزه محیط زیست تلاش نکردیم؟ مگر ما خود را با افتخار یک فعال محیط زیستی و یک ان جی او ای نمی‌نامیم و به سابقه‌ی خود در این حوزه نمی‌بالیم؟ چرا حال که دوره قدرت شماست، باید محمّد درویش توسط نزدیک‌ترین افراد به شما با چنین صفتی به عنوان یک امتیاز منفی نامیده شود؟ جز آن است که متأسفانه ظاهراً روح احترام واقعی به مردم هنوز در برخی از ارکان عالی‌رتبه‌ی مدیریتی سازمان تحت امرتان هم دمیده نشده است؟! 

    غم‌انگیز است که در بالادست‌های پردیسان ، مرا یک ان جی او ایی دردسرساز می‌دانند و در بین برخی از کارمندان معترض سازمان با صفت «مدیر وارداتی» از محمد درویش یاد می‌کنند که حقوق‌های آنچنانی و حق مأموریت گزاف می‌گیرد و درد مردم محروم را نمی‌فهمد. و شما خود می‌دانید که بنده نه حق مأموریتی گرفته‌ام و نه اضافه‌کاری! وقتی به پردیسان آمدم، مستأجر آیارتمانی در سعادت‌آباد بودم و اینک در زیرزمینی 60 متری در مرزداران اجاره‌نشین هستم و مجبور شدم اتومبیل شخصی‌ام (پژوه 206) را هم برای تأمین هزینه تحصیل فرزندم بفروشم.

و البته با این وجود، خود را کماکان بیشتر از دیروز، خوشبخت‌ترین آدم روی زمین می‌دانم، چون به کاری مشغولم که عشق زندگیم است ...

    خانم ابتکار عزیز:
   بنده در گفتگوی مفصلی که با شما در 22 مردادماه سال جاری پس از سفر به اردبیل داشتم، اعلام کردم که برای یک سازمان پویا، دست‌کم باید سرانه یک میلیون تومان در حوزه آموزش پرسنلش هزینه کرد. یعنی فقط ما نیاز به هفت میلیارد تومان اعتبار برای انجام آموزش‌های دقیق و کاربردی پرسنل سازمان حفاظت محیط زیست داریم، تا بتوانیم در برابر موج فزاینده‌ی ‌درخواست‌های توسعه، خردمندانه‌ترین گزینه‌ها را به نحوی ارایه دهیم که نه طبیعت ایران آسیب ببیند و نه کشور از رشد اقتصادی و توسعه‌ی درخور و واقعی محروم ماند. در حالی که کل بودجه معاونت آموزش و پژوهش به دشواری به این رقم می‌رسد. در این میان، دو سال است که با تصویب نمایندگان مجلس، قرار بوده مبلغ ناچیز 500 میلیون تومان اختصاصاً به حوزه مشارکت مردمی اختصاص یابد که این امر هم محقق نشده است. بنده می‌دانم که دولت مشکل دارد، اما دیگر نه به اندازه تأمین 500 میلیون تومان! پس اشکال کار در کجاست؟

    سخن آخر آنکه
    هنگامی که در 25 آبان 1392 از محمّد درویش دعوت به همکاری کردید، گفتم که من یک فعال محیط زیستی هستم و نمی‌خواهم این صفتم را ... این عشقم را فدای یک پست دولتی کنم. شما فرمودید که تو همان محمّد درویش باش و به من هم کمک کن تا وضعیت نابسامان محیط زیست کشور بهبود یابد. همچنان بر آن عهد هستم. اما چنانچه بر این باورید که دیگر کمکی از دست محمّد درویش ساخته نیست و یا مشکلاتی که می‌آفریند بیشتر از سودهای ماندنش در پردیسان است، بدون کمترین آزردگی و با رضایت کامل حاضرم پردیسان را ترک کنم و همچنان با افتخار به دوران همکاری‌ام با بانوی دوست‌داشتنی محیط زیست وطن ببالم.

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ نیارزد به درد زرد شدن

تفاوت رفتار محیط زیستی سه مرد کابینه یازدهم!

    ماجرا برمی‌گردد به روزی که پس از هفت سال، مجدداً شورای عالی محیط زیست در سیزدهمین روز از آبان 1392 به ریاست رییس جمهور دولت تدبیر و امید تشکیل جلسه داد. معصومه ابتکار پس از پایان آن جلسه نسبتاً طولانی، با لبخند همیشگی‌اش به میان خبرنگاران آمد تا با امید و رضایت از نخستین مصوبه‌ی بسیار مهم شورا خبر دهد؛ اینکه مقرر شد تا در همه‌ی وزارتخانه‌ها، دفتری با عنوان دفتر محیط زیست دایر شود؛ اقدامی که در صورت تحقق می‌توانست زاویه‌ی بین محیط زیست و گرایه‌های اقتصادی را به کمینه کاهش دهد.

ظریف، فانی و گودرزی! چرا این همه تفاوت؟!

    نخستین مردی که به این مصوبه لبیک گفت: دوست‌داشتنی‌ترین وزیر دولت یازدهم، یعنی محمدجواد ظریف بود؛ مردی که به رغم دغدغه‌ها و مسئولیت‌های فراوان و نیز کمردرد شدیدش در آن مقطع، باز هم محیط زیست را فراموش نکرد و منتظر مجوز سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور هم نشد و دستور داد تا در اسفندماه همان سال، نام اداره کل سازمان‌های اقتصادی، تخصصی و بین‌المللی وزارت خارجه، به اداره کل محیط زیست و توسعه پایدار تغییر کرده و فعالیت‌های محیط زیستی را در دستور کار قرار دهد. به دنبال آن ماجرا، در دوازدهم اسفند 1392، مهم‌ترین تفاهم‌نامه‌ی تاریخ سازمان حفاظت محیط زیست با بزرگترین وزارتخانه کشور که به تنهایی نیمی از کارمندان دولت را مدیریت می‌کند، یعنی وزارت آموزش و پرورش به امضا رسید؛ تفاهم‌نامه‌ای که بر بنیاد آن مقرر شد تا بیش از 56 هزار معلم آموزش و پرورش از آموزش‌های محیط زیستی برخوردار شده و مدارس محیط زیستی در کشور راه‌اندازی شوند. با این وجود و شگفتا که پس از نزدیک به 20 ماه از آن تاریخ، نه‌تنها همچنان وزارتخانه علی اصغر فانی در برابر راه‌اندازی مدارس محیط زیستی آشکارا مقاومت می‌کند، بلکه حتی حاضر به تأسیس دفتر محیط زیست هم در آن وزارتخانه راهبردی نیست! چرا؟
    مقاومت علی اصغر فانی آنجا شگفت‌‌آورتر می‌شود که بدانیم دلیل ایشان در ممانعت از راه‌اندازی دفتر محیط زیست، مخالفت سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بوده است! همان سازمانی که مغز برنامه‌ریز دولتی است که به حق ادعا می‌کند در طول تاریخ تأسیس دولت مدرن در ایران، کابینه یازدهم، یگانه کابینه محیط زیستی ایران بوده است.
    و اینجاست که محمود گودرزی، بهانه را از علی اصغر فانی گرفت و در هفتمین روز از خرداد 1394، همزمان با مراسم امضای تفاهم‌نامه بین ایشان و معصومه ابتکار، خبر ازتأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در وزارت ورزش و جوانان داد؛ تفاهم‌نامه‌ای که تا امروز بیشترین توفیق در اجرای آن بدست آمده و علاوه بر اینکه حدود 20 فدراسیون به صف دوستداران محیط زیست پیوسته‌اند، 4 اداره کل تربیت‌بدنی هم در استان‌های البرز، تهران، کرمانشاه و همدان با محیط زیست هم‌قسم شده و نماد خود را یکی از گونه‌های جانوری ارزشمند طبیعت ایران تعیین کردند؛ جریانی که شتابناک در حال پیگیری است و تقریباً هفته‌ای نیست که دکتر رضا شجیع، مدیر جوان اما سختکوش و با انگیزه‌ی دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت ورزش و جوانان، خبر از یک اقدام محیط زیستی جدید در وزارت متبوع خود ندهد.
    اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا ظریف و گودرزی می‌توانند، اما فانی نمی‌تواند؟ آیا واقعاً او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد! کافی است نگاهی به سخنان پرشمار این مقام ارشد دولتی در طول دو سال گذشته بیاندازیم و سهم موضوعات محیط زیستی را در آنها رصد کنیم! اصلاً چرا راه دور رویم! لطفاً نگاهی به گزارش ایشان در باره‌ی برنامه‌های وزارت متبوعش در حضور حسن روحانی در نخستین روز از مهرماه سال جاری بیاندازیم تا دریابیم که محیط زیست هیج جایی در سخنان ایشان ندارد!
    چه دلیلی از این بالاتر که سال تحصیلی 95-1394 هم شروع شد، اما عملاً هیچ مدرسه محیط زیستی یا مدرسه طبیعت با مجوز وزارت آموزش و پرورش رونمایی نشد.

    سخن آخر آنکه
   از معصومه ابتکار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی کرده و شفاف به مردم توضیح دهد که این یک بام و دوهوا در محیط زیستی‌ترین دولت ایران به چه معنی است؟ چرا همچنان اغلب وزارتخانه‌های کشور از تأسیس این دفتر سرباز می‌زنند و چرا مدارس محیط زیستی راه نمی‌افتد؟! اصولاً چرا باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که خود برخوردار از دفتر محیط زیست است، آشکارا بگوید: نیازی به تأسیس چنین دفتری در دیگر وزارتخانه‌ها نیست؟!
    در باره‌ی ناسازه‌های دولت تدبیر و امید نسبت به اجابت آموزه‌های محیط زیستی، بیشتر خواهم نوشت ...

برای اروند که امروز 15 ساله شد

     خیلی دوست داشتم تا او را ترغیب کنم به همراهم دوری در پردیسان زده و 6.3 کیلومتر را راه‌پیمایی کنیم. اما در طول دو سال گذشته، روزهای اندکی پیش آمد که دعوتم را پذیرفت و یک ساعتی را با هم پیاده‌روی کردیم. تا اینکه چند هفته پیش بهش گفتم: در ازای چه پاداشی، امشب با من همراه خواهی شد؟ بلافاصله پاسخ داد: هیچی! نمی‌آیم، خودت را هم خسته نکن پدر!! اما از رو نرفتم و اصرار کردم ... پیشنهادهای اغواکننده‌تری که به ذهنم می‌رسید را بر روی میز نهادم، اما باز هم فایده نداشت.

اروند-10 مهر 94

    تا اینکه بهش گفتم: امروز تنهایم و دلم می‌خواهد همراهی‌ام کنی، حوصله تنها دویدن را ندارم پسر!

    گفت: واقعاً تنهایی و می‌خواهی باهات بیایم؟

    گفتم: بله.

    و آمد ...

    اون روز بود که فهمیدم پسرم، مرد شده است و زین‌پس باید با قوانین مردها با او گفتگو کنم ... مردی که با یاخته یاخته‌ی وجودم شروع‌کردن‌ها و بزرگ‌تر شدن‌هایش را حس می‌کنم ... مردی که همواره زنهارم می‌دهد:

 لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی، شروع کن تا بزرگ شوی ...

    یگانه مرد زندگیم که وقتی نگاهش می‌کنم، یادم می‌افتد که خداوند بی‌شک مرا دوست داشته که اروند به محمّد درویش می‌گوید: پدر.

    و شنیدن همین کلام جادویی از موجود استثنایی جهان زندگیم کافی است تا به جیره‌ی مختصر زندگیم با افتخار ببالم و دلخوش باشم و بمانم ... جیره‌ی مختصری که هر چه آن را می‌نوشم، تمام نمی‌شود ...

زندگی جیره مختصری ست

مثل یک فنجان چای

 و کنارش عشق است

 مثل یک حبه قند

 نوش جان باید کرد ...

پیام نهفته در محل نصب تابلوی زنگ مهر!

 تفاوت!  

صبح امروز در نخستین روز از مهرماه 94 به همراه معصومه ابتکار در دبیرستان دخترانه فرزانگان حاضر شدم تا مراسم رسمی آغاز سال تحصیلی 95-1394 با اصابت چکش نمادین بر صفحه‌ای فلزی در یک دبیرستان محیط زیستی شکل بگیرد. رییس سازمان حفاظت محیط زیست در سخنانی کوتاه به علاقه‌مندی شدید سازمان متبوعش در ارایه‌ی آموزش‌های محیط زیستی به مدارس اشاره کرد و ابراز امیدواری به عمل آورد تا تعداد مدارس محیط زیستی در سراسر کشور به سرعت افزایش یابد.

معصومه ابتکار در فرزانگان

    همزمان وزیر آموزش و پرورش هم در دبستانی پسرانه به همراه رییس‌جمهور در شرق تهران حضور یافت که البته نه فقط محیط زیستی نبود، بلکه در بین سخنان نسبتاً طولانی‌اش، به همه چیز اشاره کرد جز طرح‌های وزارت متبوعش برای گسترش آموزش‌های محیط زیستی! چرا؟ علی اصغر فانی به موضوعاتی چون توزیع شیر رایگان در مدارس، عدم دخالت معلمان در انتخابات مجلس آینده، گسترش 12 درصدی مدارس غیرانتفاعی، ایجاد سه زنگ جدید برای مطالعه و کتابخوانی، گفتگو و انشاء و حتی سرنوشت رتبه‌بندی معلمان و مشکلات معیشتی ایشان اشاره کرد، اما از برنامه‌های محیط زیستی وزارتش هیچ نگفت!

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2015-09-23 09:16:44Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

    هرچند که به رغم این ندیدن‌ها، نگارنده با امید و قدرت پیگیر اجرای تفاهم‌نامه با وزارت آموزش و پرورش خواهد بود، اما رخداد امروز آشکارا نشان می‌دهد که نفوذ برنامه‌های محیط زیستی در بزرگترین و کندترین وزارتخانه کشور دشوارتر از آن چیزی است که فکر می‌کردم! واقعیتی که عدم رغبت آشکار مسئولین آموزش و پرورش در تأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در طول دو سال گذشته خود مؤید آن است، در حالیکه وزارت ورزش و جوانان چنین دفتری را به رغم مخالفت سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور در طول 4 ماه گذشته تأسیس کرد.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه فرمایید

    نکته‌ی طنازانه‌ی ماجرا یا شاید تأمل‌برانگیز! مشاهده‌ی محلی بود که برای زنگ مهر در مدرسه فرزانگان تعبیه کرده بودند؛ مدرسه‌ای که تیزهوش‌ترین دختران پایتخت را جذب می‌کند و لابد از کادری مجرب‌تر هم برخوردار است؛ تابلویی بزرگ هم در مقابل مدرسه وجود داشت که با افتخار از تعداد پذیرفته‌شدگان کنکور سراسری این مجتمع آموزشی سخن می‌گفت و مؤید همین واقعیت است. با این وجود اگر محل نصب بسیار نامناسب آن صفحه‌ی فلزی را با محل نصب دقیق و خردمندانه‌ی همتایش در دبستان باقرالعلوم مقایسه کنید، درمی‌یابیم که نباید با خوش‌خیالی و امیدی پیش‌برنده به درک شتابان نتایج ملموس آموزش‌های محیط زیستی در مدارس دلخوش داشت.

به محل نصب صفحه زنگ مهر توجه کنید!

    غم‌انگیزتر از همه آنکه وقتی خانم ابتکار از دانش‌آموزان حاضر پرسید که چند نفر از شما پاسخی بر پرسش مهر سال گذشته رییس جمهور در باره بحران آب، ارایه کردید؟ فقط یک نفر دست خود را برد بالا!
    فکر می‌کنم کافی باشد! نه؟

گاه شاید خداوند است که به ما پشت پا می‌زند!

    در طول یکی دو هفته گذشته، سه خبر دنیا را تکان داد. نخست ماجرای بدرفتاری عجیب یک خبرنگار زن مجارستانی با پناهجویی اهل سوریه و فرزندش؛ دوم انتشار تصاویر دردناک آیلان، آن کودک غرق شده سوری در سواحل ترکیه و سومی ماجرای شگفت‌انگیز و ناباورانه‌ی نوجوانان 14 ساله و مسلمان آمریکایی، احمد محمد.

پشت پای خداوند!

    در باره‌ی زشتی و غیرانسانی بودن این رخدادها گمان نبرم هیچیک از خوانندگان عزیز این سطور با محمّد درویش اختلاف نظر داشته باشند. حتی به جرأت می‌گویم که تقریباً اغلب ساکنان 7.3 میلیاردنفری کره زمین پس از شنیدن این سه ماجرای شرم‌آور، آن را محکوم کرده و می‌کنند.
    اما نکته‌ای که کمتر به آن پرداخته شده، فرجام دلپذیر هر سه رخداد است. اسامه عبد المحسن الغضب، آن پناهجوی سوری, اینک با خانواده خود در اسپانیا به سر می‌برد و از سوی آکادمی فوتبال اسپانیا برای مربیگری دعوت به کار شده و یک آپارتمان 4 خوابه مبله در ختافه در اختیارش قرار گرفته است. افزون برآن، آن زن خبرنگار راستگرای افراطی هم از مؤسسه رسانه‌ای که در مجارستان برایش کار می‌کرد، اخراج شد.
    در ماجرای دوم، هرچند که آن کودک بیگناه غریبانه جانش را از دست داد، اما این اتفاق غمبار سبب شد تا قفل آهنی دل‌های رهبران کشورهای ثروتمند اروپایی بر روی مهاجران گشوده شده و اینک حدود 800 هزار نفر از ایشان را فقط دولت آلمان پناه خواهد داد. حتی ممکن است موج مهاجرت سبب شود تا دولت‌های غربی کمک کنند تا با نابودی کامل داعش، دوباره امنیت به سوریه و عراق بازگردد.
    و در ماجرای سوم، نوجوانی که بابت ساخت یک ساعت، برای معلمش مظنون به تروریست شده بود و با دستبند و وضعی رقت‌بار از مدرسه به اداره پلیس رفت. به دنبال انتشار گسترده عکسش در شبکه‌های اجتماعی و واکنش‌های گسترده مردم و سیاستمداران آمریکایی، حالا نه فقط از زاکربرگ در فیسبوک دعوتنامه دارد، که شخص رییس جمهور آمریکا هم او را به کاخ سفیدش فراخوانده است!

    خلاصه اینکه هموطنان عزیزمن!
شاید بهتر باشد پیش از آنکه از هر پشت پایی در زندگی خشمگین و ناامید شده، به زمین و زمان ناسزا گفته واز تلاش دست شوییم، بد نیست گاه به این بیاندیشیم که احتمال دارد حکمتی درکار بوده و تلاش بیشتری باید نشان داد و راه دیگری را جستجو کرد ... اصلاً شاید این خداوند بوده که مهربانانه به ما پشت پا زده است! نه؟

پهلوان محیط زیستی کیست؟

    شامگاه دیروز - 26 مرداد 1394 - مراسم باشکوهی در تالار شهدای محیط زیست پارک طبیعت پردیسان برگزار شد؛ مراسمی که با پشتیبانی مالی و  همت مدیران طبیعت دوست وزارت ورزش و جوانان برگزار و به میزبانی سازمان حفاظت محیط زیست به سامان رسید و طی آن تندیس بوم پاد - نگهبان سرزمین - به گروهی از پهلوانان طبیعت در حوزه ورزش، سینما، عکس، سمن، خبرنگار، مستندساز، کارشناس، هنرپیشه، خواننده، برنامه‌ساز، مجری و اهداء شد. در ادامه متن سخنرانی‌ام در این جشن باشکوه و کم‌نظیر ارایه شده است؛ سخنانی که کوشید تا تصویر شفاف‌تری از پهلوانی در حوزه محیط زیست ارایه دهد.

    یادمان باشد که اگر مردان سبزاندیشی چون دکتر مولایی (مدیرکل دفتر سلامت وزارت ورزش و جوانان)، دکتر احمدی (معاون وزارت ورزش و جوانان در حوزه آموزش)، دکتر رضا شجیع (مدیرکل جوان و خوشفکر دفتر محیط زیست و توسعه پایدار آن وزارتخانه) و محمود گودرزی، مقام عالی وزارت در آن جایگاه وجود نداشت، شاید امروز وزارت ورزش و جوانان در بین همه‌ی کشورهای موجود در کره زمین، از منظر حمایت از آموزه‌های محیط زیستی در رآس قرار نمی‌گرفت. چرا که تا امروز این تنها نام ایران است که نشان داده تمامی 50 فدراسیون ورزشی‌اش به همراه 31 اداره کل تربیت‌بدنی در یکایک استان‌هایش، تمام قد از گرایه‌های محیط زیستی حمایت کرده‌ و می‌کنند. 

مراسم تجلیل از پهلوانان محیط زیستی

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی،
همه بی معنا بود
(فریدون مشیری)

درخواست تشویق وزیر ورزش

    سلام بر پهلوانان حوزه‌های ورزش، هنر، ادبیات، سینما، رسانه و محیط زیست؛ سلام بر پهلوانانی که می‌دانند: هیچ درختی در پاییز ناامید نمی‌شود؛ و مانند یک عقاب سرطلایی در سبزکوه دریافته‌اند که آسمان بدون زاغ بور، خلوت است ...
پهلوانی، عیاری است برای سنجش خود را ندیدن؛ خط کشی است که نشان می‌دهد تا کجا می‌توان آدمی را با جاذبه‌های مسحورکننده‌ی مادی محک زد، به نحوی که نه حقیقتی را انکار کند، نه حقی را پایمال و نه وجودش را از خشم و انتقام و کینه، نسبت به هیچ زیستمندی در سرزمینش آکنده سازد.
همانگونه که عیار دانایی در فهم و شعور است و ربطی به مدرک تحصیلی ندارد؛ عیار پهلوانی هم در منش فرد نهفته است و ربطی به سترگی بازوانش ندارد.
پهلوان‌ها به استقبال زندگی سخت می‌روند؛ زیرا باور دارند که دریای بی‌تلاطم، ناخدای قهرمان نمی‌سازد.
آنها عاشق بی‌منت همه‌ی زیستمندان عالم هستند؛ در پیشگاه‌شان، هیچ روینده‌ای، علف هرز و هیچ جنبنده‌ای جاندار زیانکار نیست.
آنها این حقیقت را زندگی کرده‌اند که
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست ؛ که هر چیزی به جای خویش نیکوست

    از طبیعت مردان و زنان ایرانی که بپرسی: چرا نگاهت گره گیر چشم نجیب گیاه است؟ پاسخ ابوسعید ابوالخیر را تکرار می‌کنند که:

 گــــوینــد چـــرا تو دل بدیشان دادی ؛ والله کــــه من ندادم ایشـــــان بردند

رامبد جوان؛ یکی از پهلوانان

    خواستم بگویم: امروز و اینجا در تالار زیبایی که به نام شهدای طبیعت ایران نامیده می‌شود؛ به نام آن یکصد و سی محیط‌بان و جنگلبانی که عاشقانه و شجاعانه رفتند تا ما و فرزندان‌مان بتوانیم در سرزمینی زندگی کنیم که همچنان به کوه‌های رنگی‌اش: سفید کوه، سبزکوه، سیاه کوه و زردکوه می‌نازد و همچنان امپراطورش را، سمندرش را در دره شهبازان چون نگهبان آب می‌ستاید و حرمت می‌نهد؛ جمع شده‌ایم تا ضمن احترام و ادای دین بر یاد آن پهلوانانی که امروز نیستند، چون شهید یحیی شاهکوه محلی، شهید ناصر پیروی، شهید عبدالله یاری و شهید غلامرضا جعفری؛ بکوشیم آن گروه از ایرانیانی که هستند و هوشمندانه توانسته‌اند با برقراری پیوند بین ارزش‌های پهلوانی و آموزه‌های محیط زیستی، اندکی جهانی را که تحویل گرفته‌اند، بهتر تحویل دهند؛ را تجلیلی سزاوارانه کنیم.
هم آنهایی که بی شک فریدون‌های فرخ زمان هستند؛ فریدون‌هایی که بر بنیاد داد و دهش روزگار را می‌گذرانند و باور ندارند که آدم‌های خوب، لاجرم باید از جنس فرشته باشند ...

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

    خلاصه اینکه به قول قیصر امین پور عزیز:
آدم‌هايى هستند در زندگي‌تان؛ که
چگالى وجودشان بالاست...
يادت نمي‌رود
"هستن هايشان را"
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک مي‌کنند، اينها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
اين آدم‌ها را، بايد قدر بدانى...
وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى
بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است...

اسلامی و جوکار

    پس امروز گرامی می‌داریم: آن گروه از ورزشکاران، هنرمندان، نویسندگان، خبرنگاران و فرهیختگانی که با رفتارشان نشان می‌دهند: همانگونه که قدر پدر، مادر، عشق، ایران و خداوند را می‌دانیم و حرمت می‌نهیم؛ در پیشگاه همه‌ی سرخدارها، بلوط‌ها و دارتالاب‌های وطن هم باید کلاه از سر برداریم و نشان دهیم: سرزمینی که در آن مجالی برای خرامیدن یوزپلنگ‌ها و جبیرها و مرال‌ها نداشته باشد؛ سرزمینی که آسمانش خالی از پرواز میش‌مرغ‌ها، هوبره‌ها، سیاه‌خروس‌ها و دلیجه‌ها باشد و سرزمینی که در آن ردی از شب‌پره‌های روزپرواز نتوان گرفت؛ سرزمینی نیست که پذیرای شایسته‌ی 78 میلیون ایرانی باشد.
آنها بی‌شک پهلوانان نام‌آور و فراموش‌نشدنی این بوم و بر مقدس هستند و خواهند بود و خواهند ماند.
آمین.

در ستایش نهم مرداد 1305 ؛ روز اسکندر فیروز!

    تقدیم به مردی که همواره در ذهن دوستداران طبیعت ایران جاری است ...

    89 سال از آن روز می‌گذرد؛ روزی که شهر خاطره‌انگیز شیراز، صاحب فرزندی شد که خود نگین فیروزگون خاطرات محیط زیست ایران است.
    از اسکندر فیروز می‌گویم، مردی که بی‌نیاز از القاب و شجره‌ی خانوادگی و طبقه‌ی اجتماعی و مناصب حکومتی است. انسان شریفی که یکان یکان از روزهای زندگیش به عشق زندگی، ایران و طبیعت گذشت.
    

اسکندر فیروز - یکم مرداد 1394 - کلاک کرج

    و البته ایرانش به توان دو بود! زیرا او نه فقط عاشق خاک پاک ایران بود که مادر فرزندانش هم ایران بود؛ زنی خردمند، صبور و عاشق که آرزوی هر مردی است تا به واسطه‌ی برخورداری از چنین همسری در کنارش، بتواند ردپای ژرف‌تری از خود در دنیای آدم‌زمینی‌ها باقی گذارد ...
    امروز، روز تولد اوست؛ بنیانگذار سازمان حفاظت محیط زیست؛ بنیانگذار نخستین و مهم‌ترین کنوانسیون جهانی محیط زیستی در ایران – کنوانسیون 1349 در رامسر - و الهام‌بخش اندیشه‌ی توسعه‌ پایدار در کنفرانس 1972 سران جهان در استکهلم سوئد. نویسنده‌ی 9 کتاب وزین در حوزه محیط زیست ایران و جهان. مردی که دو دانشمند بنام دنیا، یعنی پروفسور فرد هرینگتون و دکتر درک اسکات با افتخار از او خواستند تا مقدمه‌ای بر کتاب‌های‌شان بنویسد.

با ایران علاء؛ همسرش

    فیروز، 48 سال پیش تفنگ شکاری‌اش را برای همیشه با دوربین عکاسی مبادله کرد و پنج سال پس از آن تاریخ، در مقام قائم‌مقام دبیرکل اجلاس استکهلم، بسیار کوشید تا پنج ژوئن، به عنوان روز جهانی محیط زیست نامگذاری شود.
    اصلاً کسی چه می‌داند! شاید عشق بی حد و حصرش به طبیعت و به ویژه به حافظان طبیعت، محیط‌بانان شجاع و سلحشور وطن، سبب شده تا روز جهانی محیط بان هم بر روز میلادش نشسته و 31 جولای را نه فقط در ایران که در جهان هم گرامی دارند. آیا نباید خاطره‌ی این روز را همه‌ی 78 میلیون ایرانی بتوانند در تقویم‌های فارسی رهگیری کنند؟ آیا این آرزو، درخواست بزرگی است؟

فیروز؛ امید جوانان دوستدار محیط زیست در ایران ...

    با این وجود، بزرگی اسکندر فیروز برای اینها نیست! اسکندر بزرگ است، چون در بزنگاهی که می‌توانست جامه‌ی عافیت برتن کرده و مثل خیلی‌ها که به این مملکت پشت کرده و رفتند، برود ... اما او نرفت، باقی ماند و هزینه‌اش را هم با شجاعت پرداخت کرد تا نامش در کنار بزرگان وطن تا همیشه تاریخ جاودان بماند و همچنان جوانان فراوانی با عشق به او و دانش ارزشمندش، بکوشند تا امانت فیروز را – طبیعت ایران را - به آیندگان برسانند و تا آنجا که نفس و درایت دارند، از زخم‌هایش بکاهند و بر توان تاب‌آوری‌ این آب و خاک مقدس بیافزایند.

دوستش دارم این مرد بزرگ و دوست داشتنی را ...

می‌ماند یک درود ...

    درودی هزار ساله از یک ایرانی آزاده به فرزند برومندش؛ وقار جامعه‌ی امروز ایران
    درودی از فردوسی به فیروز ...

ز یزدان و از ما بر آن کس درود
که تارش خرد باشد و داد پود

چرا جایگاه محیط زیست آنی نیست که باید باشد؟

خوشا به حال درختی که سبز می‌شکند
که مرگ برگ، نیارزد به درد زرد شدن

دشمن فرضی را رها کرده و به مقابل آینه برویم!   

    در نظام برنامه‌ریزی کشور، همچنان محیط زیست چرخ پنجم هم نیست! چرا؟
   سخنان تاریخی قدرتمندترین مقام در جمهوری اسلامی ایران را در هفدهم اسفند 1393 بیاد آورید. چنین دفاع جانانه‌ای از محیط زیست در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی هرگز از سوی هیچ مقام ارشد حکومتی سابقه نداشته است. حتی به جرأت می‌گویم: در سال‌های پیش از بهمن 1357 نیز، نظیر چنین سخنانی را هیچ رهبری در ایران تاکنون برزبان نرانده بود. با این وجود، هنگامی که هفته گذشته، سیاست‌های کلی برنامه ششم توسط معظم‌اله اعلام و ابلاغ شد، هیچ ردی از محیط زیست، جنگل و خاک در بین هشت فصل و هشتاد بند موجود نبود! چرا؟
    هرچند این موضوع می‌تواند در جای خود مورد بررسی و تحلیل فنی‌تر قرار گیرد (و نگارنده هم در دو یادداشت کوتاه دیگر به این موضوع پرداخته است)؛ امّا رخداد شگفت‌آور آن بود که هیچ توضیحی از سوی سازمان‌های متولّی محیط زیست و منابع طبیعی در این خصوص تا این لحظه ارایه نشده است! چرا؟
    شگفت‌آورتر آنکه هیچ یک از تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی یا هیچیک از نهادهای علمی/پژوهشی حوزه محیط زیست و منابع طبیعی، جز سکوت، واکنش دیگری نشان ندادند! چرا؟
    به موردی دیگر اشاره می‌کنم:
    یکی از نخستین مصوبه‌های اولین نشست شورای عالی محیط زیست در سال 1392، تصویب شکل‌گیری دفتر محیط زیست و توسعه پایدار زیر نظر عالی‌ترین مقام در سازمان یا هر یک از وزارتخانه‌های کشور بود؛ مصوبه‌ای که به رغم تأیید رییس جمهور، عملاً تا این لحظه یا اجرایی نشده و یا در معدود مواردی که اجرا شده - مثل وزارت امور خارجه – با تغییر نام دفتری دیگر شکل گرفته و یا مانند وزارت ورزش و جوانان با مانعی به نام سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور مواجه شده است. شگفتا که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دولتی اجازه‌ی تأسیس چنین دفاتری را نمی‌دهد که رییس آن دولت در سخنرانی 17 خرداد 1394، دولت متبوعش را یک دولت محیط زیستی خواند! و باز شگفت‌آورتر آنکه تا این لحظه هیچ اعتراضی از سوی فعالین و متخصصان حوزه محیط زیست به این بی‌تفاوتی محض نسبت به عدم اجرای مصوبه‌ی شورای عالی محیط زیست صورت نگرفته است! چرا؟
    نگارنده اگر بخواهد به این سیاهه بیافزاید، شوربختانه باید اعتراف کند که تمام شدنی نیست! فقط کافی است اشاره کنم که در طول دو سال اخیر، برخی از وزرا، نمایندگان مجلس یا استاندارهایی که خود را محیط زیستی معرفی کرده‌اند، عملاً در برابر ملاحظات اقتصادی یا اجتماعی حوزه متبوع خویش، موازین محیط زیستی را بی هیچ احساس گناهی ذبح کرده‌اند.
    این‌ها را نوشتم تا در پیشگاه تاریخ ثبت بماند که اگر روزی، مورخی با کنار هم گذاشتن سخنان حماسی اغلب مدیران ارشد کشور و نیز پویش‌ها و خطابه‌های شورانگیز فعالین و متخصصان محیط زیستی در دفاع از طبیعت وطن، با این پرسش حیرت‌انگیز روبرو شد که «پس چرا روند قهقرایی توان تاب‌آوری اغلب بوم‌سازگان (اکوسیستم) های حیاتی ایران، اینگونه به صفر نزدیک شد و شمار بزرگی از سکونتگاه‌های متروکه بر سرزمین ایران باقی ماند؟»، بیش از حد به سی پی یوی رایانه‌اش فشار نیاورد که چرا تحلیل ناسازه‌وار ارایه می‌دهد!! 
    زیرا آنچه بر سر محیط زیست وطن می‌آید، فرجام تفکری است که می‌پندارد: مرگ برگ، می‌ارزد به درد زرد شدن!
    همین و تمام.

فرصتی درخور برای ارتباط بهتر سمن‌های محیط زیستی ایران با هم

    فقط 99 روز مانده به یک رخداد خوش برای کنشگران محیط زیست در ایران

    همواره یکی از آرزوهایم این بوده که تمامی کنشگران محیط زیست و منابع طبیعی در ایران برخوردار از یک درگاه مجازی اختصاصی باشند. اینک به نظر می‌رسد که فقط 99 روز مانده تا تحقق این آرزو ...

ادامه نوشته

دیپلماسی محیط زیستی؛ راه نجات هامون و سیستان

    حال هامون خوب نیست؛ درست مثل حال بختگان که انگار بخت از او قهر کرده یا حال پریشان که مانند دیگر زیستمندان ساکن در اطرافش، به شدت پریشان حال شده و یا ارومیه که امیدش شاید به آخرین برف سفید در زمستان 92 باشد ... با این تفاوت که احتمال درک برف توسط هامون، به مراتب کمتر از ارومیه است؛ با این وجود، امکان احیای دوباره‌ی این پهن‌پیکرترین آبگیر خاوری وطن، بسیار بیشتر از ارومیه است! چرا؟

    برایتان می‌گویم ...

ادامه نوشته

آرش نورآقایی:  آیا کسی هست که من ممکن است مزاحمش بشوم؟!

     آخرین عبارت‌های آرش‌نورآقایی در آخرین یادداشتش که ساعتی پیش بر روی تارنمایش منتشر کرد، دلم را لرزاند و امیدوارم دل آقای محمد علی اینانلو را هم لرزانده باشد و ایشان آنقدر شهامت و صداقت داشته باشند که بلافاصله طی یادداشتی، سخنان شگفت‌انگیزشان در برنامه 90 دیشب را پس گرفته و اجازه ندهند تا شهرت و منیت بار دیگر امید و صداقت را این بار در حوزه‌ی محیط زیست شکار کند.

    همین و تمام.

درج نظر

فقط 157 روز انتظار برای تحقق یک ناممکن!

سرانجام یوز ایرانی بر سینه‌ی فوتبالیست‌های وطن نقش بست ...
    دیشب در تالار زیبای هتل المپیک تهران، شبی بیادماندنی برای دوستداران محیط زیست ایران رقم خورد؛ شبی که هرگز هیچ ایرانی طبیعت‌دوستی فراموش نخواهد کرد؛ شبی که یک غیر ممکن، ممکن شد و یوز ایرانی توانست به پیراهن تیم ملی راه یابد ...

    157 روز پیش - یعنی در ششمین روز از شهریور 1392 - زمانی که برای نخستین بار، در همین خبرآن‌لاین از ایده‌ی حضور نماد یوز ایرانی بر روی پیراهن اعضای تیم ملّی فوتبال ایران در جام جهانی 2014 برزیل سخن گفتم و از آرزویی که آرش نورآقایی عزیز طی گفتگویی در تیرماه 1392 با نگارنده در این خصوص مطرح کرده بود، بسیاری با لبخند و تمسخر و ... واکنش نشان داده و حتی با استناد به برخی قوانین فیفا اعلام کردند که چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. اما ما بار دیگر ثابت کردیم که می‌توان غیرممکن را ممکن کرد! نمی‌توان؟

نماد یوز بر روی پیرهن تیم ملی

    ممنون از آرش نورآقایی و تیم سختکوش و یکدلش که جانانه برای تحقق این آرزو بسیار کوشیدند ...
    ممنون از معصومه ابتکار که با ملاقاتش با سپ بلاتر، گام بلندی در راه تحقق این آرزو برداشت ...
    ممنون از بروبچه‌های انجمن یوزپلنگ ایرانی و میراث پارسیان و دیگر تشکل‌هایی که بیش از توان‌شان تلاش کردند و هرگز ناامید نشدند ...
    ممنون از بروبچه‌های پروژه بین‌المللی یوزپلنگ آسیایی و کمیته طبیعت‌گردی سازمان میراث فرهنگی ...

    ممنون از استاد علیرضا (پیمان) آسانلو و دیگر هنرمندانی که در طراحی نماد یوز سخاوتمندانه هنرنمایی کردند ...
    ممنون از آن گروه از خبرنگاران رسانه‌ها که پوشش خبری سزاوارانه‌ای را در طول این 157 روز رقم زدند ...
    و ممنون از کودکان دانش‌آموزی که مرا و ما را شرمنده کردند ...
به امید موفقیت‌های بیشتر و کامیابی‌های افزون‌تر برای طبیعت ایران و فوتبالیست‌های عزیز هموطنم در آوردگاه برزیل.
    آمین.

    در همین باره از زبان آرش نورآقایی بیشتر بخوانید.

یک خبر شگفت‌انگیز! انتشار دومین شماره از فصل نامه دانش‌نامه در ایران

    مگر می‌شود؟

    این نخستین پرسشی بود که امروز با تورق فصلنامه‌ی شگفت‌انگیز و پرمحتوای 192 صفحه‌ای دانش‌نامه ناخودآگاه با خود تکرار کردم! اینکه در جامعه‌ای که درگیر سخت‌ترین بحران‌های اقتصادی است و حتی بسیاری از سازمان‌ها و وزارتخانه‌های ثروتمند هم از خیر انتشار فصلنامه‌ها و ماهنامه‌های خود گذشته‌اند، همچنان می‌توان شاهد انتشار مجله‌ای چنین وزین، علمی و جذاب بود که آخرین یافته‌های دانش بشری را در حوزه‌های گوناگون از فیزیک و کیهان‌شناسی و آی تی گرفته تا تکامل و اکولوژی و محیط زیست بر روی دکه‌های روزنامه‌فروشی شهر ارایه کند ...

ادامه نوشته