محمد درویش

در طول یازده روزی که از استعفایم می گذرد، شیرین ترین و بیادماندنی ترین لحظات زندگیم را گذرانده ام ... از افرادی پیام دریافت کردم که تاکنون حتی یکبار آنها را ندیده و نشناخته ام ... چقدر برایم ارزشمند است ... و چقدر آدمی، حال خوشی را تجربه می کند وقتی درمی یابد که پس از پایان یک دوره مدیریت ۴ ساله، برخلاف بسیاری از مدیرانی که می شناسیم، نگاه مثبت مردم به وی نه تنها کاهش نیافته، که افزایش هم یافته است.

دست یک یک شما خوبان روزگار و مهم ترین سرمایه محمد درویش را می بوسم و به احترام شما، می کوشم تا برخی از این یادبرگهای دلنشین را - که شمارشان از چهارهزار گذر کرده است - برای ثبت در تاریخ، در مهار بیابان زایی گردآوری و منتشر سازم.

۱٫ مجتبی پاک‌پرور - عضو هیات علمی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان فارس:
محمد درویش همینطوری هم در حصار تشریفات روزمره‌ی اداری و در باروی تکلیف سازمانی نمی‌گنجید. این نهایت هنر ابتکار بود که ساز ناساز دیوانسالاری سازمان متبوع را با نوای محمد درویش کوک کرد تا او بتواند بخشی از رؤیاهایش را در موج آفرینی فرهنگی و ظرفیت سازی انسانی بویژه در نسل نو این مرز و بوم دنبال کند.
وگرنه عقاب تیزبین محیط زیست ایران، ساحت پروازش فراتر از آن است که با دام سمَت یا طمع آب و دانه‌ای بتوان او را زیر کشید.
او از انگشت شمار کنشگرانی است که سازمان‌های دولتی متولی امر طبیعت باید پاشنه کشیده به همراه او بدوند تا بلکه از رهیافت‌های او به دست‌آوردی برسند و آماری به بالادست ارائه کنند.
هزاران هزار انسانی که با نگاه او و کلام او دل در گرو محبت این خاک خدایی بسته‌اند نه آنکه هیچ‌گاه ارزشمندی گوهر انسانی او را با سمَتی که در کوتاه زمانی بر او بار شده بود نسنجیدند بلکه با این ناهمراهی تملق پسندان با او ، او را نیک‌تر شناخته و دوست‌تر خواهند داشت.
آنها که می‌شناسندش بیاد دارند که او همواره بستر جاری حرکت خود را همچون پیله‌ای می‌بیند که باید در آن پر وبال جدیدی بیاندوزد تا پس از شکافتن آن ، شکفتن تازه‌ای آغاز کند.
اگر به بیان "حسین آخانی" عیسی به محمد اعتماد می‌کرد این شکفتن در بستر سازمان اتفاق می‌افتاد و راه به سوی جبران خطاهای بزرگ راهبردیِ گذشته‌ی وزیر سابق و کلانتر کنونی محیط زیست بازتر می‌شد.
اما به یقین دلِ دلسوزان این آب و خاک روشن است که فضای جدید این فرصت را برای او فراهم خواهد آورد که با فراغی بیشتر و تأملی تازه، طرحی نو دراندازد تا تلخی دوری او از سازمان محیط زیست به ثمره‌ای شیرین برای سامان محیط زیست تبدیل شود.
راه او بر بستر گسترده‌ی دل‌های آگاهِ دوست‌دارِ این سرزمین می‌گذرد و تا هستند صاحبان این بیشمار دلها و تا نفَسِ گرم او هست راهش را هموار خواهد دید.

۲٫  در حمایت از محمد درویش خطاب به عیسی کلانتری

نامه ی تشکل ها و شخصیت های زیست محیطی کشور به آقای دکتر عیسی کلانتری ؛ ریاست محترم سازمان حفاظت محیط زیست و معاون محترم ریاست جمهوری ایران

 

با سلام

جناب آقای دکتر کلانتری ـ حذف غیر منتظره مهندس محمد درویش از جایگاه سبز دفتر مشارکت های مردمی و یا به نوعی از بدنه ی سازمان حفاظت محیط زیست ؛ برای نگارندگان این نامه به دور از باور است !
وجود آقای درویش ؛ در جایگاهی که بود ، از نگاه تخصصی و کاربردی و اثرگذاری گسترده بر فضای عمومی زیست محیطی ، بسیار فراتر از آنچه انتظار می رفت ؛ بود.

در طی چندین سال گذشته با ارائه و یا تقویت ایده پردازی های نو و ایجاد یا حمایت برنامه های میدانی و فرهنگی در سطح گسترده ی کشور ، هزاران هموطن را بسوی حوزه های زیست محیطی و طبیعت مداری روانه ساخت که حاصل آن جوانه زدن تشکل های زیست محیطی از بطن جامعه ست. در واقع این جریان سبزی که از بافت اجتماعی این مرز و بوم رویش یافته ست ؛ پروژه ای ست هنوز ناتمام که بکوشش و اندیشه ی سبز آقای درویش آبیاری گردیده ست و بذر اولیه ی آن با اراده و همت بلند ایشان پاشیده شد.

جناب آقای دکتر کلانتری ؟ما سبزاندیشان راحت و با صراحت با همدیگر هم تعامل داریم و هم هشدار و یا سخن میگوییم. به همین خاطر به صراحت بگوئیم که : سازمان حفاظت محیط زیست ایرانِ امروز ؛ بدونِ اندیشه ی سبز محمد درویش ؛ بی فروغ خواهد بود !

و انگیزه ی اصلی نهادهای مردمی در حوزه ی محیط زیست ، که با اکثریت قاطع در انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم مشارکت و آراء خود را برای آقای دکتر روحانی به صندوق های رأی ریختند ، بخاطر بهبود ِ اندکی بود که در طی دوره ی قبل ریاست جمهوری حاصل شده بود و برای اندیشه های سبزی چون تفکر درویش در این حوزه ؛ فضای رشد و امید پدید آمد.

نهادهای زیست محیطی مردم نهاد در این دوره ، کمر امید برای بهبود بیشتر بسته ایم که با ماندگاری آقای محمد درویش بعنوان معمارِ فرهیخته ی این پروژه های گسترده و ناتمام ، در بهبود چالش های پیش رو کوشا باشیم.

گر چه از منظر حقوقی و قانونی چنین تصمیمی در حوزه ی اختیارات ریاست محترم سازمان محیط زیست می باشد ، اما تمام کننده نخواهد بود ! چرا ؟ چون بر جاری شدن هر تصمیم کلان دستوری از طرف مدیران ، میلیونها اندیشه آن را تحلیل خواهد نمود ! بویژه در حوزه ی زیست بوم که در چنگال چالش ها دست و پا می زند !

هر تصمیم اشتباه امروز در این حوزه ، فاجعه ی فرداها را در پی خواهد داشت ، شاید بیشتر به همین منظور ست که پویشگران این فلات ِ در معرض سقوط ، با هر تصمیمی که کاملا آبدیده و سزاوارانه نباشد ، زنگ خطر را می نوازند !
آنچه برای پویشگران این آبادبوم روشن ست ؛ بحران ها و چالش های پنهانی ست که در پشت نابسامانی های کم آبی ، کم بارشی ، آلودگی های محیطی و.. پناه گرفته اند که ورود ما به آن مرحله ، هر تصمیم اشتباه ِ امروز ِ مدیران ما ، در آن موقع بیشتر هویدا خواهد شد ، جا دارد در چنین روزهای وانفسایی برای محیط زیست ایران ، مدیران و تصمیم گیرندگان ، خود را تنها نگذارند و با تعامل و هم اندیشی های ضمنی و خردمندانه با مشاوران و کارشناسان ارشد و کار بلد در این حوزه ؛ این کاروان سبز را پیش ببرند.

کلام پایانِ طیف گسترده ی تشکل های زیست محیطی سراسر کشور با جناب آقای دکتر کلانتری این است که :
همه و همه با همدلی و هم اندیشی و بدون چالش با همدیگر و بدون دغدغه ای جز بهبود ِ حالِ این مام بیمار و بد حال ، کوشش کنیم.

🔸پی نوشت :

نهاد محترم ریاست جمهوری جناب آقای دکتر روحانی

۳٫ هومن بهمن پور؛ مدرس دانشگاه - ۳ سال سکوت!!!

آری، ۳ سال بود. اشتباه نکنید، این سکوت ۲ قرن به درازا نکشید. تنها ۳ سال بود. عجب که چقدر طولانی جلوه نمود. انگار چندین دهه پیش بود که یک روز جمعه، عده‌ای در استودیوی شبکه یک دور هم جمع شده بودند و سخت سرگرمِ سرگرم کردن بودند! آمار و ارقام متناقض همانند نقل و نبات پخش می‌شد. درصد تقصیرات و سهم کوتاهی‌ها در مورد دریاچه ارومیه نقطه اوج مجادله بود. البته یکی هم در آن میان بود که همانند آنان نمی‌اندیشید و سخن نمی‌گفت. فریاد نمی‌زد، متهم نمی‌کرد، ‌اتفاقاً ریاضیات و آمار هم نمی‌دانست.‌ اما سخن او از همه بیشتر بر دل می‌نشست. او مناظره را به مناقشه تبدیل نکرد و سرانجام؛ رای حاضرین بر این بود که او در مناظره باقی بماند و معاون وقت سازمان صندلی مناظره را ترک کند (و بعدها صندلی معاونت را).
چیرگی در مناظره تلویزیونی نباید به چیرگی در مناظره اجتماعی و سازمانی تبدیل می‌شد، که اتفاقاً هم نشد!!
آفت کرسی‌های لرزان ریاست؛ اشکِ قلم‌های توانایی است که از اندیشه‌های پاک سرچشمه می‌گیرند.
ابتکاری جدید در راه بود، باید اصلی‌ترین منتقد سالیان اخیر عملکردهای متولی امور محیط زیست کشور، تبدیل به منتقد سایر سازمان‌ها و دولت‌ها گردد. که گردید!!! و طبیعتاً و ناخواسته مدافع همان سازمان.
این انتصاب به عنوان هدیه از سوی مدیران وقت به جامعه محیط زیستی کشور تلقی گردید. هدیه‌ای که هزینه‌های آن کم نبود.
اما، یک جای کار اشتباه بود .....!!!!
این درویش، از آن درویشانی نبود که شیخ اجل، چندین تن از آنان را در گلیمی بِخُسباند و اقلیم را به توانگران سپارد... . او خود اقلیم‌شناس است!
او نیک معنی و تفسیر این بیت را می‌داند:
«چیست درویشی به جز فانی شدن در دل گرداب طوفانی شدن»

اکنون؛ و به یمن حضور افرادی که از ابتکارات مدیریتی بی‌بهره‌اند، توفیق اجباریِ کوچِ درویش را به فال نیک می‌باید گرفت.
اکنون؛ گویا ۳ سال سکوت سرسام‌آور به سر آمده، سکوتی زجرآور ....
سکوتی که سایه بر اقدامات و دست‌آوردهای فراوان این دوره داشته است (صرفاً در حوزه مشارکتها).
اکنون؛ می‌توان درویش‌نامه را همچون گذشته چندین و چندین باره خواند. حتی می‌توان آن را مغرورانه به اشتراک گذاشت. شماره اخیر درویش‌نامه با مدیریت جدید رونمایی شد.
اکنون؛ واژه‌های درویش‌نامه با شما سخن می‌گویند. ادبیات خشک سازمانی، آن لفافه‌ها، ایهامات و ابهامات جای خود را به صراحت داده‌اند.
آری، اکنون؛ درویش با نان خالی (درویش‌نامه) پادشاهی می‌کند.

هومن بهمن‌پور
۸ آبان ماه ۱۳۹۶

۴٫ کوروش شعبانی؛ مسوول نظام مهندسی معدن استان تهران
بیش از ربع قرن است که میشناسمش.
از زمانی که دیوار خانه پدری مان یکی بود و دل مردمان خانه ها یکی.
از زمانی که باغچه کوچک خانه پدری آنقدر توجه دیده بود از او که شگفت زده، دامان گسترانده بود برای رویش ، رویش و رویش.
گلها و گیاهان خانه پدری بقدری توجه دیده بودند از او که به نهایت رشد و زیبایی رسیده بودند، عجیب.
طبعش طب طبیعت داشت.
تفکر فرهاد گونه اش بیستون را سد نمی دید در برابر اراده اش که درد عشق به زیستبوم وطن داشت و .... دارد.
و تفکر طبیعت دوست او مرا ، ما را نیز با خود برد که برد.
محمد درویش عزیز هر جا باشی می دانم که آنجا مجمع عاشقان طبیعت سرزمینم خواهد بود.
دست مریزاد برادر،دست مریزاد.
کورش شعبانی
٩۶/٨/٢

۵٫ علی محمودزاده؛ انجمن دوستداران دماوند کوه:
محمد درویش یگانه بود و استعفایش متاثر کننده.
در زمانه ای که سازمان محیط زیست نهادی تشریفاتی و درکی از ضرورت توجه به مبانی و شاخصه های توسعه پایدار وجود نداشت, او با شور و عشقی کم نظیر دغدغه های روند ویرانی زیست بوم ایران و جهان را فریاد می زد , و ازان مهم تر امیدوارانه و خستگی ناپذیر راهکارهایی را پیشنهاد می کرد که همراهی مردم و جامعه را در پی داشت.
درک و توجه او به ضرورت حضور مردم و نهادهای مردمی در پیشگیری از روند تخریبها, نهادینه کردن سه شنبه های بدون خودرو, بنای مدرسه های طبیعت و.........حاصل تلاشهای اوست.
انان که بستر لازم برای استعفای او را فراهم کردند به خیال خود مزاحمی را از پیش پا برداشتند.ما یقین داریم میراثی که از درویش بر جای ماند این خواب خوش را پریشان خواهد کرد.
درویش در میان مردم و نهادهای برخاسته از اراده انان با تکیه بر دانش و عشقی کم نظیر, خفظ سلامت زیست بوم میهن خودرا پی خواهد گرفت.

۶٫ یادبرگی دیگر از هومن بهمن پور:

جناب آقای مهندس درویش؛
درود بر شما،
بدون تعارف و فارق از هرگونه مقدمه‌چینی باید اعتراف کنم از اینکه استعفای شما پذیرفته شد، بسیار خوشحالم!!!
خرسند از آنم که سرانجام می‌توان شاهد حضور افرادی بود که فریب روبناهای فریب‌انگیز محیط زیست را نخورند و از زیربناهای آن آگاه باشند... .
در چند سال گذشته؛ پرسش‌های متعدد و متنوعی ذهن مرا مشغول کرده بود و همواره در این اندیشه بودم که رودربایستی را کنار گذارده و بی‌پروا آنها را با شما مطرح کنم. ولیکن هر بار که فرصتی برای دیدار فراهم میشد (آنهم ۶ ماه یکبار) به محض آنکه در ذهنم جملات را کنار هم میچیدم و متن سوال را مرور می‌کردم تا مبادا موجب ناراحتی و کدورت شود، ناگهان با یک خبر، یک تصویر، یک جمله یا یک اسلاید تکان دهنده رشته افکار مرا به نحوی از هم گسسته میکردید که امکان دوخت و دوز و چفت و بست مجدد در آن لحظه میسر نمی‌شد. به راستی چگونه این کار را می‌کردید؟ چرا همیشه چیزی برای گفتن داشتید؟ چرا همه‌جا دست پر حاضر می‌شدید؟ نمی‌شد از همان اسلایدهای تکراری یا همان مطالب کلیشه‌ای استفاده می‌کردید که فاقد جذابیت باشند؟
تا هفته گذشته شکیبایی کردم و با خود گفتم مهندس چند صباحی دیگر بازنشسته می‌شود و به خواست خدا مجوز فعالیت و دعوت به کار مجدد برای او صادر نخواهد شد و همگی راحت می‌شویم. دیگر نیازی به بیان پرسش‌های ناراحت کننده نخواهد بود. اما مشاهده متن نامه مشاور و سرپرست محترم دفتر ریاست سازمان خطاب به معاونت محترم آموزش و پژوهش در خصوص استعفای جنابعالی خیالم را آسوده کرد. آسوده از این بابت که دریافتم در این مورد، تنها نیستم. خدا را شکر که غیر از من نیز، هستند دیگرانی که با شما اختلاف نظر دارند. اختلافاتی که آن قدر مهم و برجسته است که الزاماً باید در واپسین روز و به شکلی کاملاً رسمی در بعد سازمانی و همراه با بازتاب اجتماعی بیان شوند. من نیز بر آن شدم تا دین خود را به محیط زیست کشور ادا کرده و تعهدات اخلاقی و رسالت علمی و اجتماعی را بر روابط دوستانه مقدم شمارم.
امیدوارم پاسخی درخور برای انبوه پرسش‌های پیشرو داشته باشید:

جناب آقای مهندس درویش؛
چرا و به چه دلیل پست مربوطه (مدیر کل دفتر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیط زیست) را پذیرفتید و اشغال کردید؟ مگر شما کارمند این سازمان بودید؟ مگر شما در سازمان دیگری مشغول به کار نبودید؟ آیا نمی‌دانستید که در این سازمان افراد زیادی در انتظار این پست بوده‌اند؟ آیا نمی‌دانستید که ارتقای درون سازمانی، به عنوان یک اصل مهم مدیریتی، در کشور ژاپن پذیرفته و اجرا می‌شود؟ مگر نمی‌دانید که ساختار اداری ما از ژاپن پیروی می‌کند؟ چرا تصور کردید به صرف داشتن مدرک مدیریت محیط زیست در مقطع کارشناسی ارشد می‌توانید در این پست موفق باشید؟ اگر اینگونه بود که تعداد زیادی کارشناس ارشد و دکتری محیط زیست در سازمان حفاظت محیط زیست دست‌چین شده‌اند. اگر ملاک و شاخص، در این سازمان، تجانس و ارتباط رشته بود که در آن صورت حداقل یکبار رییس سازمان از متخصصین محیط زیست انتخاب می‌شد. نمی‌شد؟! پس اساساً دارا بودن تخصص محیط زیست و دانستن اکولوژی مهم نیست. چرا این پست را قبول کردید؟ آیا شما می‌دانید با حضور ۴ ساله خود در سازمان، چه آرزوهایی که نمرد؟ چه انگیزه‌های کاری که در نزد برخی پرسنل نخشکید! دیگر با چه انگیزه‌ای برخی از کارشناسان برای ارتقای شاخص‌های محیط زیستی در کشور تلاش کنند؟
چرا و به چه دلیل با نظرات غیرکارشناسی معاون وقت سازمان موافقت نکردید؟ چرا حاضر به تفکیک دفاتر شدید؟ چرا اینقدر بر مواضع خود پافشاری کردید؟ چرا نرمش فروتنانه نشان ندادید؟ شما که با ورزش و منش ورزشکارانه بیگانه نیستید، چرا به نشانه اعتراض ترک زمین نکردید؟ چرا به رقابت ادامه دادید؟
چرا و به چه دلیل برای مدارس طبیعت تبلیغ می‌کنید؟ تکلیف خود را مشخص کنید، شاید به فکر اشغال یک پست دیگر در وزارت آموزش و پرورش هم بودید؟!!! اساساً مدارس طبیعت چه ارتباطی با شرح وظایف سازمان دارد؟ این سازمان، یک سازمان نظارتی است که وظیفه‌اش تنها و تنها حفاظت و حراست فیزیکی از مناطق تحت حفاظت است که البته به لطف خداوند در زمینه مدیریت مناطق و زیستگاهها و همچنین بهره‌برداری پایدار از مناطق و حفاظت از تنوع زیستی و ... هیچگونه مشکلی نیست و امور به منتها درجه بر روال است. چرا برای سازمان کارتراشی می‌کنید؟ مگر در مدارس ما آموزش مفید و به‌روز وجود ندارد؟ مگر کودکان و نوجوانان ما از مدارس فراری و منزجر هستند؟ مگر ارتقای کیفی سطح آموزش مقاطع مختلف تحصیلی را نمی‌بینید؟ مگر نسل جوان ما با طبیعت و محیط زیست بیگانه است؟ در کجای این سرزمین زباله رها شده است؟ تاکنون شنیده‌اید که در نقطه‌ای از مملکت پساب تصفیه نشده در محیط روان شود؟ آیا سندی برای قهر با طبیعت، تخریب پوشش گیاهی، تغییر کاربری اراضی، برخورد نامهربانانه با گونه‌های جانوری، آتش‌سوزی عمدی در عرصه‌های طبیعی، درگیری با محیط‌بانان و جنگلبانان و ... در این سرزمین سراغ دارید؟ آیا نمی‌بینید که پرندگان مهاجر چه بی‌پروا هر ساله به اکوسیستم‌های آبی کشورمان می‌آیند و با تعدادی به مراتب بیشتر و خاطراتی خوش از اینجا باز می‌گردند؟ چرا کودکان را آلوده این بیزینس کرده‌اید؟ مگر کودکان ما در خانه و مدرسه با نحوه کاشت گیاهان، غذا دادن به حیوانات، عکس‌برداری از طبیعت و انس با محیط پیرامون آشنا نمی‌شوند؟! کجای اکوسیستم این سرزمین بیمار است؟ چرا مدام می‌گویید حال محیط زیست خوب نیست؟! از این بهتر مگر می‌شود؟! نگاه به اسکاندیناوی و کانادا و نیوزلند نکنید، آنها فتوشاپ هستند. تصویر منطقه مرزی جمهوری آذربایجان و اردبیل را که در کانال خود منتشر کردید، برعکس درج شده است! قسمتی که مملو از درختان جنگلی است، ایران است نه کشور آذربایجان. اتفاقاً تصویری که از زوال دریاچه ارومیه در کتابهای درسی کشور استرالیا چاپ شده است نیز معکوس جلوه داده شده. آن که سرشار از آب است و شاداب، مربوط به سالیان اخیر است و آن دیگری که خشکیده است مربوط به گذشته و دوران مدیریت اسکندر فیروز!!!!
چرا و به چه دلیل مرتباً به فکر ایجاد کمپین‌های محیط زیستی و راه‌اندازی پویش‌های اجتماعی هستید؟ مگر در حیطه کاری شما مساله‌ای مهمتر و یا مشکلی لاینحل باقی نمانده که به این امور ژورنالیستی پرداخته‌اید؟ چگونه تا پاسی از شب بیدار هستید؟ چرا پاسخ پرسش‌های کاربران را در تمامی گروهها باید بدهید؟ چقدر حق‌الزحمه بابت این کار دریافت می‌کنید؟ چه نوع دم‌نوشی استفاده می‌کنید که تا دیرقت بیدار هستید و حضور سبزتان را در فضای مجازی به رخ افرادی همانند من می‌کشید که از کار کردن با این فناوری، فراری و عاجزند؟ حتی یک لحظه به فکر مدیر یا کارشناسی که از این توانایی و قابلیت محروم است بوده‌اید؟ مگر شما مسلمان نیستید!!!!
چرا و به چه دلیل مدام به سفر می‌روید؟ چقدر حق ماموریت می‌گیرید که هر روز و هر ساعت در یک نقطه از کشور هستید؟ چرا با زمان رقابت می‌کنید؟ چرا با قوانین فیزیکی و جغرافیایی در ستیزید؟ مگر دلواپس سقوط هواپیما نیستید؟ فریب بویینگ‌های جدید را نخورید! مگر اخبار را رصد نمی‌کنید؟ تلفات جاده‌ای در ایران از آنچه شما فکر می‌کنید بیشتر است؛ چیزی نزدیک به یک جنگ چندین ساله!!! با چه اطمینانی به سفرهای جاده‌ای می‌روید؟ پشت شما به چه کسی و کجا گرم است؟ در کدام بیمه عضو هستید؟ اگر از سانحه نمی‌ترسید، حداقل به فکر مدیری که از فقر حرکتی دچار زخم بستر شده است باشید. او چه گناهی کرده است که باید شاهد این ماجراجویی شما باشد؟ چرا روز تعطیل کنار خانواده و دوستان خود نیستید؟ چرا نمی‌گویید برای شما گزارش و عکس بفرستند؟ چرا کارشناسان زیردست خود را نمی‌فرستید؟ آیا برای کنترل این میزان انرژی و انگیزه به پزشک مراجعه کرده‌اید؟ از نظر من شما نه تنها ورزشکار نیستید، بلکه از مواد نیروزا هم استفاده می‌کنید که مصداق دوپینگ است. همین امر برای ممنوعیت شما از پست‌های سازمانی کافی بوده است.
چرا و به چه دلیل تصاویر پارکینگ سازمانهای مختلف را در روزهای سه‌شنبه هر هفته منتشر می‌کنید؟ چرا تصاویر خود را بر روی دوچرخه مرتباً نشان می‌دهید. چرا وقتی دولتمردان هلند، دانمارک، سوید و ... از شما تقلید کردند و با دوچرخه در محل کار خود حاضر شدند، حاضر نشدید از آنها برایت بجویید؟! چرا از درخواست خرید خودرو برای اعضای محترم شورای شهر تهران حمایت نکردید و به جای آن، اقدام به تشویق و ترویج فعالیت‌های دولتمردان غربی (طرفدار محیط زیست) می‌کنید؟ آیا با نشان دادن لباس ورزشی و دوچرخه خود، قصد فخرفروشی دارید؟ اگر در این ورزش خیلی تبحر دارید، همانند خلیل سمندر بدون دست رکاب بزنید تا قانع شویم که دوچرخه‌سوار ماهری هستید! ...
چرا و به چه علت در خصوص اهدای جایزه ملی محیط زیست، با تصمیمات مدیریتی که از مدت‌ها قبل تر اتخاذ شده بودند، مخالفت کردید؟ چرا به لابی اعتقاد ندارید؟ چرا به تفکرات غیرتخصصی مدیران احترام نمی‌گذارید؟ چرا از دفتری حمایت کردید که حتی مجوز فعالیت رسمی از سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی ندارد ولی برای محیط زیست دغدغه دارد؟ مگر شما نمی‌دانید که در ایران اخذ گواهی‌نامه ایزو ۱۴۰۰۰ یعنی دستیابی به نهایت آمال محیط زیستی که نشانگر رعایت تمام استانداردها و ملاحظات می‌باشد؟ پس از چه روی با اهدای جایزه به این نوع سازمان‌ها مخالفید؟ چرا از وزیری تمجید کردید که در کنار وظایف تخصصی خود، عاشق محیط زیست نیز بود و وارد قلمروی تخصصی ما شده بود؟ به چه دلیل اجازه دادید تا سایر افراد و گروههای علاقمند هم پای در این عرصه بگذارند؟ چرا در شکل‌گیری و توسعه نهضت ورزش و محیط زیست در کشور نقش داشتید؟ ورزش که کشاورزی و انرژی نیست تا بتواند به محیط زیست ورود پیدا کند. شما باید بدانید تنها افرادی که با علوم کشاورزی، پزشکی، فسیل‌شناسی، عمران، بهداشت محیط و دامپروری آشنا هستند، از توانایی و مهارت لازم برای حضور در این عرصه برخوردارند. چرا اجازه دادید که تمام زمان، انرژی و هزینه وزارت ورزش و جوانان صرف محیط زیست شود؟ شما مقصر ناکامی کاروان ورزشی کشور در المپیک ریو هستید!!
چرا و به چه علت پارک پردیسان را به مکانی برای گفتگو تبدیل کردید؟ حیف این پارک نیست که به جای برگزاری جشنواره بادبادک‌ها و جولان اسکوترسواران و بلال‌پزان مکانی شود برای گفتمان. شما با همین جلسات گفتگوی پردیسان باعث شدید که انگیزه ایجاد شعبه ۲ بوستان گفتگو در ذهن بزرگواران شکل بگیرد تا از شهرداری و سازمان پارکها دعوت به عمل آید.
چرا و به چه دلیل اصرار بر تغییر تفکر کارشناسان سازمان داشتید؟ چرا به دنبال پویایی بودید؟ شما که اینقدر به کتاب و کتابخوانی علاقمند بودید، خود را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و یا کتابخانه ملی منتقل می‌کردید!!!! مگر سبک مدیریت سنتی در کشور چه ایرادی داشت؟ مگر مدیران قبلی منشا حرکت‌های بنیادین نبودند؟
چرا و به چه علت برخی سمن‌های محیط زیستی خاص در ایران از شما به نیکی یاد نمی‌کنند؟ چرا برای شما بنر تقدیر و تشکر (آن هم در کویر) نصب نکردند؟
چرا ملاحظات سیاسی کشور را درک نمی‌کنید؟ شما به میان‌رودان چکار دارید؟ مگر وزارت امور خارجه به این مسایل آگاه نیست؟ چرا حساسیت‌های منطقه‌ای را مدنظر قرار نمی‌دهید؟ شما از زنده شدن زاینده‌رود و حیات‌بخشی به ارومیه چه نفعی می‌برید؟ چرا خاطر خود را با وضعیت پریشان، پریشان می‌کنید. چرا نگران خشک شدن بختگان هستید؟ آیا معتقدید میزان دلسوزی شما بیش از مدیران قبلی بوده است؟ آیا در زمره منتقدین به تصمیمات گذشته هستید؟ آیا در مورد اقدامات آتی بدبین هستید؟ چرا جای خود را به افراد خوش‌بین ندادید؟ شما مقصر کاهش شاخص امید به زندگی در جامعه ایرانی هستید!!
چگونه است که شما با مدرک کارشناسی ارشد محیط زیست و ۳۰ سال سابقه کار تخصصی و مرتبط و حضور در مجامع و محافل محیط زیستی داخل و خارج کشور همچنان فریب روبناهای فریب‌انگیز محیط زیست را می‌خورید و از زیربناهای آن آگاه نیستید؟! هستید؟! چرا از عمق فجایع محیط زیستی کشور دلهره ندارید؟
به راستی؛ فریب‌خورده محیط زیست هستید یا فریب‌کار آن؟!!!
مطمئناً اگر در دانشگاههای خارج از کشور و آن هم در رشته‌هایی غیرمرتبط با محیط زیست تحصیل می‌کردید، هیچگاه با شک و تردید به مقوله سدسازی نگاه نمی‌کردید؛ تراریخته را زیر سوال نمی‌بردید؛ اهمیت منابع آبی را بیش از پیش درک می‌کردید و می‌پذیرفتید که ریشه تمام مشکلات محیط زیستی کشور به آب بر می‌گردد و در می‌یافتید که تغییر اقلیم این توانایی را دارد که در یک محدوده کوچک به طور انتخابی فقط بر دریاچه ارومیه اثر گذارد و بر سایر اکوسیستم‌های آبی منطقه تاثیرگذار نباشد!

چرا و به چه علت مخالف دستیابی مردمان کویر سمنان به جرعه‌های گوارای آب دریای مازندران هستید؟! چگونه است که مردم استان‌های گلستان، ‌مازندران و گیلان از فرصت استفاده از آب آغشته به فاضلاب و سموم و آکنده از نمک برخوردار هستند، ولیکن سایر هموطنان باید در حسرت آن اکسیر گرانبها باشند؟! چرا در مورد وضعیت نامطلوب دریاچه‌ها، جنگل‌ها، مراتع و ... بزرگنمایی می‌کنید؟!!! آیا شما نمی‌دانید یوز و گور ایرانی، جبیر و پلنگ، خرس سیاه و قهوه‌ای (و یا هر رنگ دیگر)، قوچ و میش، سیاه‌گوش و هوبره هیچ‌یک شاخص سلامت و کیفیت محیط زیست نیستند؟! حتی واحد شمارش آنها با انسان یکی نیست!!!

اطمینان دارم که پاسخ قانع کننده‌ای برای پرسش‌های بالا ندارید. به هر روی خوشحالم که دوران مدیریت شما در سازمان حفاظت محیط زیست به پایان رسید. باشد که فردی توانمند و لایق در این پست زمام امور را بر عهده گیرد تا هر چه سریع‌تر اوضاع را به شکل سابق بازگرداند تا بیش از این شاهد خرابی حال محیط زیست نباشیم.

منتقد همیشگی شما
هومن بهمن‌پور
تهران – چهارم آبان ماه یکهزار و سیصد و نود و شش

 

۷٫ پرویز غلامی؛ مدرس دانشگاه
دوست عزیز جناب آقای مهندس درویش
سلام و درود فراوان
در سرزمینی که سنگها را بسته و سگها را رها کرده اند، بی مهری نه تنها امری شگفت نیست بلکه پدیده ای کاملا عادی است. بی مهری هایی که به اسکندر فیروزها و بیژن دره شوری ها و سید آهنگ کوثرها شده ی شمارند.
با شناختی که از شما دارم در هر جایگاهی که باشید حامی و دوستدار طبیعت و طبیعت دوستان خواهید بود و گامهایتان در این وادی بسیار استوار خواهد بود.
بگذار خاطره ای از نشستی که با بیژن خان دره شوری داشتم را خدمتتان عرض کنم.
ایشان گفتند وضعیت محیط زیست همانند خانه ای است که از زیرزمین شروع به آتش گرفتن کرده و دیری نخواهد پایید که کل ساختمان طعمه حریق خواهد شد. اگر بپذیریم که آتشی در کار است برای مهار آن دست به کار می شویم گرنه نمی پذیریم و انکار می کنیم. انکار همانا و ...
حال حکمرانان ما نمی خواهند بپذیرند که محیط زیست، محیط نیست است.
و در آخر بیژن خان فرمودند من نسبت به آینده محیط زیست ناامیدم.
باقی بقایتان
ارادتمند همیشگی
پرویز غلامی

۸٫ سعید دباغ نیکوخصلت؛ نماینده مردم در شورای شهر تبریز:
جناب درویش بزرگوار
با اهداء سلام، خبر استعفای شما مطمئنا برای کسانی چون من که دل در گرو پیشکسوتان و حامیانی چون شما که راهگشا و الهام بخش در زمینه رویکردهای محیط زیستی و حتی انسانی هستید؛ حالتی از حیرت را بر وجودم مستولی می نماید.

البته تا حدی می دانم درد درون سینه تان را، آگاهم از سنگینی باری که بر دوش می کشید و احساس می کنم آتش عشقی را که در درون خود هماره بر جای جای این مرز و بوم همچنان روشن نگه داشته اید.

و این را هم می دانم که خبر کناره گیری شما چه رمز و رازی می تواند با خود به همراه داشته باشد.

به قول حافظ
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

آری جناب درویش در این آخرین روزهای تصدی گری قبل از اتمام کامل دوره مسؤلیت و در این وانفسای چالش های محیط زیست کناره گیری تان حتما می تواند همچون روزهای مدیریت جنابعالی پیام روشنگرانه و راهگشایی همراه خود داشته باشد و این موضوع بر مخاطبین و رهروان عشق راستین است تا تشخیص دهند که این تصمیم چه افق دید یا تلنگری می تواند برای شب گرفتگان در برداشته باشد.

باشد که آگاه شویم.

۹٫ حمیدرضا عباسی؛ عضو هیات علمی بخش تحقیقات بیابان:
برند درویش کمیابست
🔷به گفته محمد فاضلی درویش یک برند است، مطمن هستم که این برند کمیابست. محمد درویش از آن دست آدمهایست که در هر سازمان و جایگاهی باشد به آن وزن و اعتبار می دهد درست برخلاف دیگرانی که از پست خود اعتبار می گیرند. قلم او در بیان چالشهای محیط زیست تواناست و همواره آنها را فریاد زده است. گذشته از اینها تحلیل گر بسیار زبردستی است و همواره مسایل را از جنبه های مختلف می بیند.
🔷دیدگاههای کاهش وابستگی مردم به سرزمین در کشور خشکی مانند ایران، جایگزینی مدیریت غیرسازه ای بر مدیریت دیوارسازی بر روی رودها، سه شنبه های بدون خودرو و هم صدایی با تشکلهای مردم نهاد حامی محیط زیست و موارد بسیار دیگر که یادم نمی آید از ابتکارات اوست.
🔷 مدیری که محمد در مجموعه اش کار کند دو حالت بیشتر پیش رو ندارد یا مخالف اوست یا موافق. با محمد وسط نمی توان ایستاد چون نمی تواند آرام گیرد. به نظرم عیسی کلانتری از آن دسته مدیرانی نبود که بتواند با محمد راه بیایید. نمایش سازمانی او تاکنون تکرار همه چیز آرومه من چقدر .....
🔷محمد را از دوران دانشکده کرج - سالهای پایانی دهه شصت - می شناسم ولی بخش بیابان، ما را به هم رساند. همکار درویش شدن شانس می خواهد ... خوش اومدی به خانه رفیق.

۱۰٫ شریف فدایی، مدیر مدرسه طبیعت دماوند
مهندس درویش آنگونه که ما او را شناختیم هر کجای خاک پاک این سرزمین باشند شب و روزشان را برای این طبیعت و زمین و سرزمین خواهند گذاشت .به قول سایه:
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
.......
دردا و دریغا که در این بازی دنیا
بازیچه ایام دل آدمیان است
.......
این دیده از آن روست که خونابه فشان است.

۱۱٫ سید حسین پایدار اردکانی
وجود و حضور امثال محمد درویش- که انسانهای توسعه یافته برون گرای مشارکت جوی تحول آفرین مدنی هستند،- در هر سازمانی یک غنیمت و ارزش فوق العاده است.
آدمهایی که متفاوت از دیگران هستند‌. تیزبینند، نقد میکنند و در قبال همه چیز بی تفاوت نیستند و به گونه ای دیگر از بقیه کارمندان و پرسنل، میبینند و می شنوند و میگویند و مینویسند و عمل میکنند. کلا متفاوت هستند و گاه همین تفاوت توی ذوق مدیران میزند و...
رفتن محمد درویش از سازمان محیط زیست کشور قطعا یک خسارت است.
امثال او بدون شک به سازمان نیاز ندارند بلکه این سازمان است که به او و کنش و نگاه و برون داد و مشارکت جویی او نیازمند است.
از جناب آقای دکتر تابش، رییس محترم فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی و عضو محترم شورای عالی محیط زیست کشور خواهش میکنم که نسبت به این استعفاء حساس باشند و بررسی لازم را انجام دهند چرا که حتما ایرادی در فرایند کار بوده که فردی مثل محمد درویش توان کار کردن در سیستم را ندارد.
رفتن او یک آلارم است. آژیر خطریست که به ما میگوید سازمان محیط زیست دارد فشل تر و بسته تر و غیرواقع نگر تر میشود و این خطرناک است.
برای این دوست عزیز و فعال مدنی و اجتماعی، محمد درویش آرزوی توفیق و بهروزی دارم.

۱۲٫
❤️برای درویش محیط زیست ایران❤️

مجتبی مجدیان اردکانی (کنشگر محیط زیست)
🔺دیروز وقتی خبر استعفای #محمد_درویش به گوشم رسید بسیار متأثر شدم چرا که معتقدم یکی از کوشاترین و دلسوزترین متخصصین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی از بدنه سازمان حفاظت محیط زیست جدا شد.
🔸محمد درویش را حدود ۱۰ سالی است که می شناسم. در سال ۸۵ که وبلاگ نویسی محیط زیست را با "گهواره سبز" و بعدها با نام "زمین، گهواره انسان" آغاز کردم، او پرمخاطب ترین وبلاگ محیط زیستی ایران، "مهار بیابانزایی" را اداره می کرد. اولین ارتباط تلفنی مان را خوب به یاد دارم، زمانی بود که تعداد زیادی از درختان نخل روستای حاجی آباد زرین قطع شده و وی پیگیر این موضوع بود و نزدیک به یک ربع پرسش و پاسخ بینمان رد و بدل گردید. بعدها چند باری توفیق حاصل شد و از نزدیک ملاقاتش کردم. همیشه با روحیه، انگیزه و دلسوزی هر چه تمامتر از محیط زیست می گفت، انگار که در مورد فرزندش صحبت می کند.
🔸چند سال پیش ، زمانی که خبر انتصابش به عنوان مدیر کل مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست را شنیدم، ابتدا ناراحت شدم چرا که فکر می کردم انتخابش برای این جایگاه، جلوی فعالیت هایش را خواهد گرفت، اما او ثابت کرد که هم می توان مدیر بود هم منتقد، هم می توان پست و سمت داشت و هم اهداف و آرمان های والای خود را دنبال نمود و مهمتر از همه اینکه مدیری ارشد بود ولی "درویش" ماند و این شد وقتی که خبر استعفایش را شنیدم باز هم بسیار ناراحت شدم.
🔴مانده ام سازمانی که به قول رییسش، متخصص کم دارد چرا از اندک متخصصین با این میزان تجربه، سابقه و دلسوزی به راحتی می گذرد. به راستی چند "درویش" در محیط زیست ایران داریم که آنها را قربانی سیاست های نابخردانه خود می کنیم.
🔸اما با همه این تفاسیر درویش با آنچه در متن استعفانامه اش آورده بود ثابت کرد که همچنان استوار و ثابت قدم مرد عمل است و بر آرمانهای والایش ایستادگی می کند.
🙏برایش هر جا که باشد آرزوی سربلندی، پیروزی و بهروزی دارم. پاینده باشی جوانمرد...🙏

۱۳٫  دیده‌بان؛ کارگروه محیط زیست هیئت‌ کوه‌نوردی خراسان رضوی]
🛑 درویش نرفت ، درویش آمد !🛑

محمد درویش بتِ بی خطا و قهرمان اسطوره ای نبود ، اما بدون تردید نماد و نمونه ای درخشان در مدیریت کلان دولتی با گرایش حفاظت صادقانه و سلحشورانه از محیط زیست ، گسترش مشارکت مدنی و کنشگری اجتماعی بود .

بدون شک حذف سرمایه ی اجتماعی چنین گرانقدر از ساختار سازمان محیط زیست کشور ، نشان از مسیری مه آلود و نگران کننده دارد .

در این سوی ما فعالان محیط زیست با آغوشی باز از آمدن محمد درویش به جایگاه واقعی و همیشگی خود که همانا همراهی مستقیم و بی واسطه با شبکه های محیط زیستی و مردم ،است بسیار خرسندیم .

🌺 خوش آمدی یاور زمین ! 🌺

🔺گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ ِ تاک است !

۱۴٫
#مهندس_محمد_درویش هرگز از #پردیسان نخواهد رفت!

📍یادداشتی از: کاوه فرهادی
/ سوم آبان ۱۳۹۶

" "ماکس وبر" می گوید: «تصویر ما از جهان» که به وسیله «اندیشه ها» به طور مکرر، خلق می شوند، تعیین کننده #کنش هایی است که با پویایی منافع، خلق می شوند. درست مانند عمل سوزن بانی که واگن ها را پشت سر هم قرار می دهد».(وبر، ۱۹۱۵: ۲۸۰)

تصویر جامعه تحصیلکرده ایران از وضعیت "اینجا و اکنون" محیط زیست این سرزمین، حاصل اندیشه های دغدغه‌مندان این حوزه از چندین دهه پیش تا امروز است‌. دغدغه‌هایی که البته متاسفانه یا به دلیل عدم وجود منافع مشترک #کنشگران و یا به واقعیت پیوستن مفهوم #کَرّی_کُنشی در میان سطوح مختلف تصمیم‌سازی و نیز غلبه تفکر سازه‌ای با حضور #مکتب_نوسازی در ایران، آنچنان منجر به پویایی منافع نشد، و سوزن‌بان‌هایِ قطارِ محیط زیستِ این کهن‌زیست‌بوم ایران را در پشت سر هم قرار دادن اولویت‌های محیط زیست کشور، بر روی ریل توسعه پایدار، از همان آغاز حرکت در ایستگاه #غیر_‌بومیِ "اصل چهار ترومن" ناکام گذاشت.

لذا با نگاهی #پدیدارشناسانه، این رویکرد می‌‌تواند تا حدی برای خبرگان حوزه علوم انسانی، مدیریتی و سیاستگذاری کشور، قابل بررسی باشد‌.

نقش بی بدیل #مهندس_محمد_درویش در تقلیل این #کَرّی_کُنشی و افزایش #سرمایه_اجتماعیِ محیط‌زیستی بویژه با ابتکار #گفتگوی_پردیسان غیر قابل انکار است و بدین دلیل معتقدم، هم‌افزاییِ کلام و حضورِ این "پدر‌ جوان محیط زیست سرزمینمان"، در #پدیدار_شدن #گفتمان_محیط_زیستی در ایران، با نبود رسمی‌شان در #پردیسان، هرگز به پایان نخواهد رسید! چنانکه روح کلامشان در تناوردگی پردیسان‌های پیش‌رو، همچنان پیشتاز #مشارکت روزافزون #یاریگران حوزه‌های مختلف محیط‌زیست کشورمان خواهد شد."( کاوه فرهادی)

۱۵٫ محمد درویش و مدرسه طبیعت:

۱_بارها از کنار ساختمان سیاهی گذشته بودم که سازمان حفاظت از محیط زیست نام داشت. به عنوان یک معمار با خود اندیشیده بودم چه ارتباطی هست بین حفاظت، آن هم از محیط زیست با این احجام سیاه بسته بی تناسب. با این معماری غیرصمیمانه غیر محیط زیستی که این همه سنگ صیقل خورده از معادن این کشور را بر پیکر خود پوشانده است با محیط زیست و رفتار و ‌کرنش هزاران ساله معماران این کشور در برابر بوم داده های سرزمین ایران؟
از خود می پرسیدم جای و نسبت مردم با ساختمانی که چون قلعه ای دسترس ناپذیر در میان بزرگراه های پر ترافیک، با غرور نشسته است چیست؟
۲_ زمستان ۹۳ بود. چند ماهی بود که شنیده بودم عده ای در مشهد بچه ها را به سفری به نام سفرهای آقای کرم می برند و از این رهگذر مدرسه ای شکل گرفته به نام کاوی کنج متفاوت از همه آنچه از مدرسه شنیده بودیم. پسرم بامداد تازه ۶ ساله شده بود و ما به واسطه او و جهانی که او برایمان به ارمغان آورده بود، نحوه ای دیگر از هستی را تجربه می کردیم. به جهان مورد علاقه اش که دنیای حیوانات بود سفر می کردیم، با او به طبیعت می رفتیم، مستند می دیدیم، کتاب می خواندیم.
۳_ به واسطه نوشته های محمد درویش که حضورش در آن ساختمان سیاه به معجزه می مانست و نور و امید می آفرید با مدرسه طبیعت و ‌نوشته ها و ‌گفته های پیرمردی دوست داشتنی آشنا شدم که از مدرسه ای به نام مدرسه طبیعت می گفت. از فراموشی کودکی، از همه آن چیزهایی که کودک امروز گم کرده است.
اندیشیدم که مدرسه طبیعت و مکتب مدرسه طبیعت همانجایی است که فرزند من باید باشد.
۴_برای محمد درویش در فیس بوک از علاقه بامداد نوشتم و‌گفتم آیا در تهران و‌کرج چنین جایی هست؟ فکر نمی کردم یک مدیر دولتی بخواهد حتی به من پاسخ دهد، اما او نه تنها پاسخ داد بلکه ما و فرزندمان را به آن ساختمان سیاه دعوت کرد با پسرم سخن گفت، او را در آغوش گرفت و به‌جشن سالگرد سازمان دعوت کرد. پس از آن روز ساختمان سیاه در ذهن من نام پردیسان گرفت. انگار مظروف آنچنان قوی بود که خود آذین دهنده ظرف شده بود.
۵_ پس از آن و تا به امروز مدارس طبیعت در سایه علاقه و خواست مردم تشنه این دیار بیشتر و بیشتر شدند تا به عدد ۵۰ رسیدند، من در دوره های تسهیلگری ثبت نام کردم تا به عنوان یک ‌مادر، بتوانم تسهیلگر کودکم باشم، بامداد توانست به مدرسه طبیعت راه یابد( هر چند تا تثبیت و سر و شکل نهایی یافتن این مدارس به قول محمد درویش هنوز راه های نرفته و کارهای نکرده داریم) و مهمتر از همه، ما شکل زندگیمان را عوض کردیم به خانه ای حیاط دار رفتیم تا بامداد حیاط و خاک و درخت و پرنده و حشرات را بیشتر دریابد، بتواند بازی کند و به قول خودش اینبار طبیعت را از کتاب نخواند، تجربه کند.
حالا و تا آینده ای دور نام حفاظت از محیط زیست در ذهن فرزند من با خاطره ای گره خورده که محمد درویش و دکتر وهابزاده برای او ساختند.
۶_ حال محمد درویش از پردیسان رفته است و آنجا دوباره همان ساختمان سیاه است و من غمگینم، اما به نهال اکنون جوان و بالنده مدرسه طبیعت که ‌می اندیشم ناخودآگاه بیتی از حکیم توس را زمزمه می کنم که تکیه‌ کلام درویش است:
همیشه خردمند امیدوار
نبیند به‌جز شادی از روزگار
و من فکر می‌کنم که مهم نیست که محمد درویش از سرای دولت رفته است او در سرایی دیگر منزل کرده است و هر جا که باشد، فعال است و امیدوار و خلاق و در کار ساختن و حفاظت؛
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و‌ کنج خانقاهت بس.
لیلا گلپایگانی

۱۶٫ خادم النخیل 
💚 *برای درویش سبز!*

درویش را ندیده ، پسندیدم...

نه!...حق مطلب را ادا نمی کند!

* درویش را ندیده، خوب فهمیدم و چون فهمیدم ...دوستش داشتم و چون دوستش داشتم...برایش احترام خاصی قائل شدم.*
بهمین دلیل معتقدم ایشان جایی نخواهد رفت.
*همین نزدیکیهاست!*
قانون دل ها با قوانین دیگر بسیار متفاوت است..
صمیمانه به ایشان و مرام شان ادای احترام می کنم

✍ *مسعودکنعانی«خادم النخیل»*
*فعال اجتماعی وزیست محیطی خوزستان*

#دکتر_محمد_درویش #محیط_زیست #پردیسان #مسعود_کنعانی #خادم_النخیل

🌐🌐🌐🌐🌴🌐🌐🌐🌐

۱۷٫ سید حسین موسوی «بر سردرِ سازمانِ محیط زیست درآویز!»

«دانشِ سیاسی چیست و زیست بومِ بسامان چگونه ممکن است؟»

به بهانه ی خداحافظیِ تلخِ مهندس محمد درویش!

جناب آقای مهندس محمد درویش، با سلام و تقدیمِ خالصانه هزاران بامدادِ تازه سرزده، آنگونه که صبحدمان، به سانِ چشمانِ مراقبت گرِ شما، عشق بازیِ آهوان بیدار و شقایق های شکوفا را، نگاهبانی کرده و می کنند.

در این یادداشتِ کوتاهِ بی تملق که به بهانه رفتنِ شما می نویسم خواهم گفت که اولاً محیط زیست موضوعی میان رشته ای است و دوماً، چرا و چگونه تداوم حضورتان می توانست و می تواند کورسویِ امیدی باشد در وضعیتِ غبارگرفته انسانی و زیستیِ ما. وضعیتی که دچار نوعی سکته ی مضمن و طولانی است.

در اندیشه سیاسی، ارسطو بر این باور بود که دانش سیاسی، بهترینِ دانش هاست از آن رو که دانشی است مربوط به سامان بخشی ِ زندگی نیک و عادلانه. در تلقی او، «پلیتیک» که بعدها به اشتباه سیاست خوانده شد گرچه «مدنی» صحیح تر می نمود، دانش مربوط به اداره شهر و امور کشور برای نوعی زیست جمعی و انسانی بود که در آن انسان ها بتوانند در کنار هم نوعی زیستِ مشترک و حیات جمعی را تدبیر کنند. دلیل این خوانش از اندیشه سیاسی، انسان شناسیِ ارسطویی بود که انسان را حیوانی ناطق (موجودی زبانی) می دانست که ذاتاً حیاتی جمعی و اجتماعی دارد. در این نگاه، قدرت هیچگاه موضوع اندیشه سیاسی نبوده است. آنچه موضوع دانش مدنی در عصر کلاسیک یونانی به شمار می آمده آن بوده که انسان ها چگونه می توانند زندگی ای مطلوب همراه با کرامت را پی ریزی کنند. به همین خاطر نقش شهروند و سوژه انسانی در تدبیرگریِ آن وضعیت از ضرورتی دو چندان برخوردار بوده به نوعی که هرکس مسئولیتِ مشارکت در حوزه عمومی برای چاره جویی بحران ها را داشته است. از دوران مدرن بود که با حاکم شدنِ سیاست به مثابه قدرت و هژمونی پارادایمِ فردگرایی مدرن، قدرت بر همه شئونات انسانیِ ما سایه انداخت و از این پس بود که چاره جوییِ بحران های ما به غول بی شاخ و دم قدرت محول گردید. همچنین تفرد و انزوای ناشی از فردیت و جداافتادگی مضرتی بر علت گشت تا آدم ها در نبودِ «خیابان» و در فقدانِ تجربه حیات جمعی، همدیگر را فراموش کنند و از دست بگذارند. اینکه بدین جا رسیده ایم، به تعبیر دکتر شریعتی، نوعی بی شخصیتی است که «با سرمایه گذاری های علمی و پولی فراوانی در ما به وجود آورده اند- که هر کس به خود بی ایمان باشد، به دست خویش، قربانیِ دشمن شده است.»(م.آ ۱۶، ص ۲۰۰) این بی خویشتنی و بی شخصیتیِ اپیدمیک، فراگیر و دامن گیر، نه تنها اکوسیستمِ ما را، که همه وجوهِ انسانی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... ما را در برِ خویش گرفته است و همچنان چهار نعل می تازد.

با مقدمه کوتاهی که از اندیشه ارسطو در پیرامونِ سامان بخشیِ حیات جمعی به عرض رساندم، حال می توان «محیط زیست» را به عنوان یکی از «مسائل» جمعی ما تبیین نمود. مسئله ای که اکنون بدل به مشکل و بحرانی ملی گشته است. در این وضعیت، متفکر و اندیشمند سیاسی، برخلاف قاعده همیشگی پیوند سیاست مداران با سطوح مختلف تصمیم سازی، کسی است که بحران را به خوبی تشخیص داده و راه حلی بدیل برای خروج از آن پیشنهاد می دهد. اولین قدم در این راه، فهم این نکته است که محیط زیست ما با بحران های زیادی دست به گریبان است. بحران هایی که اکنون، شمایلی ملی و حتی امنیتی (مانند بحران آب) به خود گرفته اند. به همین سبب، «محیط زیست»ی که «جمعی بودن» را در خود مفروض دارد با صدایِ رسا اعلام می دارد که: میراث پدری و مایملک شخصی هیچ کس نیست و نمی توان آن را تملک و تصاحب کرد. این دم و بازدمِ انسانی که از پیش، بودنِ اشتراکیِ همه «ما» را در خود به مهر پذیرفته است، محل سکه بازیِ تجار و تاراجِ و چپاول اغیار نیست. این، نه محیط زیستِ ما، بلکه خودِ ما است و امکانِ زیستِ اخلاقیِ ماست که سلطه ناپذیر است. اگر اندیشه سیاسیِ ارسطویی هنوز یارای سخن گفتن داشته باشد، با فریادی که سال هاست فروخورده به پاسبانانِ تاریکی اعلام می دارد که: دست از سرِ غنچه های سر به آفتاب و آسمان برداشته بردارید. دست از سرِ قلب ترس خورده‌ی و بی پناهِ حیات طبیعیِ ما بردارید. دست از سر جوجه پرندگانِ بی مادر و بی آشیان بردارید. دست از سرِ همه چیز را بازار دیدن و کالا شمردن بردارید که خردِ ابزاری تنها اسکناس می شناسد و سکه را. این حیاط جمعی که با محیط زیست از آغاز یکی بوده است، سرمایه ملی ماست که نمی شود به ترازوی خرید و فروش و سودآوریِ هرچه بیشتر، سنجیدش!

جنابِ آقای درویش!
خبر رفتنِ شما به طرز غم آلودی آزرده خاطرمان نموده است. گویی یکبارِ دیگر، ناامیدی بر چهره ی تک تک کسانی نشانده که با آمدن شما به پردیسان، امید آن را داشتند تا از اصلاحِ وضعیت فجیعِ بوم زیستِ ملی و میهنیِ ما سخن بگویند و تخیلش کنند. بوم زیستی که رهسپار نوعی مرگ تدریجی شده است. مرگ تدریجیِ یک رؤیا؟! رؤیایِ ایرانی آباد و آزاد. آزاد و رها از هر آلودگی و ناراستی و نادرستی. رفتنِ شما، سرآغازِ یک فروپاشیِ اخلاقی است که سال ها است گریبان گیرِ همه ساحت های زندگی شهروندی ما شده است. «فروپاشی اخلاقی» را بدین سبب می گویم که می تواند نوعی از بودنِ شما را در این چندساله به عنوانِ مسئولی عالی رتبه، بدون تکثیر و الگوبرداری و جمع بندیِ مشخصی، حذف و طرد کند. نوعی از مسئولیت که پاسخگویی (responsibility) را نیز با خود به همراه دارد. چه، آنچه تا کنون شاهد بوده ایم این است که معمولاً مسولانِ نهادی و سازمانیِ ما آنگونه که انتظار رفته و می رود، در برابرِ بحران های جمعی و ملیِ ما پاسخگو نبوده و نیستند. به تعبیری علمی و دقیق تر، سیاست مدارند اما متفکر و اندیشمند سیاسی نیستند.

جناب آقای درویش!

کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان آدم های سرشار از احساس مسئولیت اجتماعی اند که قامتِ کوهِ دچارِ حریق گشته ای را در شهرستانی دور، بی هیچ امکانات اولیه ای، و به قیمت سر و دست و صورتی سوخته، نجات می بخشند. کسانی که به شما چشم امید دوخته اند، همان محیط بانانِ شهیدی اند که جانشان به جانِ طبیعت گره خورده است. انسان هایی قلبشان را در طبق اخلاص نهاده اند که برای حفظ شأن طبیعی و جایگاهِ زیستی، از هر آنچه که نداشته اند نیز گذشته اند.

کلامِ آخر اینکه، پیامِ روشن این خطوط خطاب به آقای روحانی و آقای کلانتری، احساسِ وظیفه ای ملی، دل نگرانی عمیق و تلاش برای متقاعد ساختن شما به «ماندن» است. رفتنِ شما را باور نداریم و بی حضوریِ شما را تحمل نمی کنیم. اگر شما نیز می خواستید، به مانند خیل کسانی که عطایش را به لقایش بخشیدند، مهاجرت را به ماندن و جنگیدن ترجیح می دادید چرا که خوب می دانیم تواناییِ بی بدیل شما یارایِ آن بود تا تلاش هایتان را در هر کجای این کره خاکی قدر بدانند و به دیده منت گذارند. بدون هیچ تعارف و تملقی، در این چند ساله نام محیط زیستِ ما با تمام وجود با نام «محمد درویش» گره خورده است. قدرت نهادسازیِ شما، توانِ پرمغز در نگاشتن مقالات و سخنرانی های تأثیرگذار، همتِ بی دریغتان در کادر سازی و نیرویابی و جمع سازی و ایجاد تشکل و مهمتر از همه، امیدی که با همه وجود خلق کرده اید، دلالتی بر آن دارد که اکنون، با رفتن شما، خود را بی پناه و بی سامان یافته ایم. «گفتمانِ» محمد درویش برای ما «امکانِ زندگیِ دوباره محیط زیست» است. اکنون که «از پردیسان رفته اید، با پردیسان بمانید» و با سازمانِ محیط زیست درآوزید. درویش (درویز یا درآویز) همچون نشانی که بر خود دارید، به معنی انسانی سائل و پرسش گر است. بر سردرِ سازمانِ محیط زیست بمانید و بخواهید و درآویزید.

با تقدیمِ مجدد هزاران درود و مهر

سید حسین موسوی،
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس

دومِ آبان ماهِ ۱۳۹۶

۱۸٫ناصر کرمی؛ اقلیم شناس از دانشگاه برگن نروژ

رفتن درویش از سازمان محیط زیست خبر بدی بود. درویش برای محیط زیست ایران همیشه کوشنده یی پربار و پایدار بوده است. نگران کننده تر این است که تصور کنیم حذف او از سازمان ناشی از یارکشی های موقع انتخاب کابینه است. بزرگتر بازی کن جناب کلانتری!

۱۹٫ محمد متینی زاده؛ عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور

✅ محمد درویش از مدیر کلی آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان محیط زیست استعفا داد خودش دلیل این استعفا را نپذیرفتن فکرها و برنامه هایش از سوی عیسی کلانتری گفته است.
✅ در کشوری که برنامه های دولتی همگی بر پاشنه سلیقه و دایره فکری رییس و نزدیکانش می چرخد عجیب نیست. گرچه گذشته از این اصل مخرب، از چرایی این استعفا و چرایی یکی نشدن مسیر این دو به یقین بعدها بیشتر خواهیم دانست!
✅ به نظر من درویش خیلی بیش از سهم یک مدیر اثرگذار بوده است. او پیش از رفتن به سازمان به درک علمی درست از بوم سازهای وطن رسیده بود. غصه ها، مظلومیت و رنجهایش را می شناخت. و همین سبب شد تا پس از رسیدن به مسند خود در سازمان بهترین چاره را همراه کردن مردم ببیند.
✅ درویش توانست شعور و شور را با هم در طبقات مختلفی از مردم و البته هدفمند بیدار کند. حالا جنبش آگاهی بخشی او، هواداران فراوانی در سراسر ایران پیدا کرده است و حتم دارم که این جنبش با رفتن او تمام نخواهد شد.
✅ درویش برای ما محققان منابع طبیعی هم یک الگوی ناب است. کسی که هیچوقت در قالب شیوه نامه ها و امتیازها و حقوق مزایا و شکایتها از مثلا بی پولی و بی توجهی و ... قرار نگرفت و نمی گیرد. او برای دردهای منابع طبیعی به جای سکوت و بی تفاوتی، صدا و قلم شد و دردهای منابع طبیعی را به همه جا برد به همه کس گفت و البته هزینه کمی هم نپرداخت اما شکیبانه مانیفست خودش را دنبال کرده است تا به تعبیر زیبای محمد فاضلی او را به برند درویش بخوانیمش.

۲۰٫ مسعود مولانا -فعال مدنی در حوزه محیط زیست محیط زیست

از اعضای شورای هماهنگی شبکه تشکلهای محیط زیست و منابع طبیعی کشور و مازندران 🌳

در دفاع از مهندس محمد درویش🍃🌳

درویش بی خطا نبود
اما مظهر وفای به عهداش با محیط زیست بود !
درویش قهرمان نبود
اما مطالبه گری سلحشورانه را بر صله ی سکوت ترجیح میداد!
درویش دانشمند نبود
اما نمونه ای صاف و سترگ از هماهنگی و همراهیِ دانش با کنشگری اجتماعی بود
آنان که او را تاب نیاورده و قدرش را ندانسته اند ، بی هیچ گمانی لایق هم نشینی ِ با او نبوده اند!
درویش بی تردید بی نیاز از قدر دانی چو منی است ، اما به حکم اخلاق انسانی این کم ترین وظیفه است که بگویم :
من افتخار میکنم که ایرانی ام از آن جهت که هم وطن محمد درویش هستم.
استعفای درویش راهی را برای او گشود ، تا با فرصت و قدرت بیشتری دغدغه های محیط زیستی اش را هم چنان آگاهانه و دلاورانه پی گیری کند .
خوش آمدی رفیق نازنین !🌻

۲۱٫ شروان شعاعی؛ پزشک و فعال محیط زیست

"در این بازار اگر سودیست، با "درویش خرسند است
به بهانه پایان مسئولیت محمد درویش در اداره مشارکت های مردمی پردیسان

هر آمدنی را رفتنی است، اماچگونگی آن گاهی بسیار دردآور می شود.
محمد درویش را سالهاست می شناسیم. از جنس کنشکران محیط زیست است. بوی مشارکت اجتماعی می دهد. متخصص است و دلسوز. دغدغه دارد ، هدفمدار است و برنامه ریزی را می شناسد. سالها کنشگری از وی مهره ای بیمانند ساخته. سخنوری برجسته است که دلها را می لرزاند. پای ثابت نشست های سمن هاست، هر جا که باشند، در سرما و گرما.....
چهار سال تلاش کرد تا هرج و مرج سمن ها، سر و سامانی بگیرد. شبکه های محیط زیستی، با همه مشکلات و ایرادهایی که دارند، نهال نوپای ارزشمندی است که می تواند میوه همدلی و مشارکت ملی را به ارمغان آورد.
درویش مانند هر مدیری حتما خطا داشته و نقد به وی وارد است. اما تا کنون چند نفر از جنس خود ما در مشارکت های سازمان حفاظت محیط زیست حضوری سودمند همچو او داشته اند؟
محمد درویش نیازی به تعریف ما ندارد که کارنامه ارزشمندش خود گواه است. امروز هم دوباره به میان خانواده خود برگشته، جایی که آغوشها برای سپاسکزاری از وی باز است و گوشها شنوای درد دلهایش.
آنچه امروز مایه نگرانی است، برخورد رییس سازمان حفاظت محیط زیست با مدیر شجاعی است که به جای خودشیرینی برای حفظ جایکاه، به نقددیدگاه های وی پرداخت . رفتاری که لازمه یک کنشگر راستین است و البته پیامدها ناخوشایندی به همراه دارد.
نوشتار استعفای درویش، رنجنامه ای بود که نشان از نوعی نگاه از بالا به پایین صدرنشینان پردیسان دارد. نپذیرفتن درویش برای دیدار و گفتگو، بی احترامی به همه سمن های فعال محیط زیستی است، حتی آنهایی که درویش را دشمن خود می دانند. این رویه اگر پایدار بماند، نه مشارکتی می ماند ، نه همکاری و نه تاثیر اجتماعی سمن ها. این به معنای تیر خلاص به گلوی گروه هایی است که بغض خفته محیط زیست بیجان ایران را با همه توان فریاد می زدند.امیدواریم صدای اعتراض سازمانهای مردم نهاد به گوش پردیس نشینان برسد و نقد پذیری و مشارکت طلبی را جایگزین برخوردهای سلیقه ای و سیاسی کنند. ما همواره منتقد ، پرانگیزه و پر تلاش خواهیم ماند و آرزویمان ابن خواهد بود:
خدایا منعمم گردان به "درویشی" و خرسندی
شروان شعاعی
کنشگر محیط زیست

۲۲٫ سازمان مردم نهاد جوانان وارث زمین؛ محمودآباد مازندران:
محمد درویش کنشگری‌که عاشقانه از محیط زیستش حمایت میکند

روزهایی را به یاد دارم‌ که برای اولین بار محمد دوریش را در سکانسهایی از مستند مادر کشی دیدم
محمد سعی داشت با پرداختن به عجایب مدیریتی که سخت گریبان سلامتیه طبیعت و محیط زیست را گرفته است راه نجاتی برای مادر طبیعت(آب) پیدا کند و راهی را روشن کند برای آنکه روزی تشنگی بر لبان طبیعت دائمی نشود
محمد درویش در سالهای کنشگری و حمایت خود از محیط زیست سخت کوشید تا هیچگاه پرنده ای بدون شاخ و برگ نماند و هیچ رودی بی آب نشود و هیچ سدی بدون کارشناسی محیط زیستی ساخته نشود
محمد کوشید تا با راه درستی که میرود به همه ثابت کند دوچرخه هم میتواند وسیله ی نقلیه باشد و چقدر اینروزها برای رفع آلودگی ها احتیاج داریم به سه شنبه های بدون خودرو
درویش عاشقانه برای ترویج مدارس طبیعت گام برداشت
محمد درویش را یک برند و یک نشانی از محیط زیست ایران میدانم
کاش بفهمیم و درک کنیم که محمدها و درویشهای ایران چقدر ارزشمند هستند

استعفای درویش شاید استعفای آب و پلنگ و درخت و رود و تالاب باشد....

دستانت شایسته ی بوسیدن هست محمد درویش ایرانی......

۲۳٫ محمد خسروشاهی؛ رییس بخش تحقیقات بیابان

مهندس درویش عضو هیات علمی بخش تحقیقات بیابان است و قدمش روی چشم ما جا دارد. چهارسال پیش که درخواست ماموریت خدمت ایشان را برای سازمان محیط زیست دیدم بدون دغدغه موافقت خود را اعلام کردم چون میدانستم که در آنجا فراغ بال بیشتری دارد و با صدای رساتری می تواند حرفش و ایده هایش را بگوش دیگران برساند. چون از دغدغه هایش اطلاع کافی داشتم و نقش ایشان را بیشتر از نقش یک محقق میدانستم که فقط و فقط درگیر اجرای طرح تحقیقاتی باشد. آنقدر وقت و فکرش به محیط زیست و منابع طبیعی مشغول بود و حتی اوقات خارج از وظیفه اداری را که باید به خانواده و زندگی خودش می پرداخت صرف نوشتن برای روزنامه ها و پستهای وبلاگش میکرد بطوریکه بعضی از پستهای وبلاگش را میدیدیم در ساعات دو نیمه شب نوشته بود. به هر حال همانطور که پیش بینی میکردم خوشبختانه در طول چهار سالی که در سازمان محیط زیست بود خوش درخشید حتی در آنجا هم پست مدیرکلی زمین گیرش نکرد و روزها و هفته ها را در خارج از تهران و شهرستانها و یا عرصه محیط زیست بود. ما خوشحالیم که درویش دوست داشتنی خودمان به اطاق کارش برخواهد گشت و همچنان از وجود و فکر ایشان بهره مند خواهیم شد