این گزارش و تصاویر حیرت انگیز و دردناکش را که از جنگل سراوان گیلان دیدم، فهمیدم که جواب
آن پرسش در باره میانکاله هم مثبت است؛ زیرا متوجه شدم که یک جای کار می لنگد! شاید بگویید: تو هم که چشم بسته غیب گفته ای!! معلوم است که می لنگد! نمی لنگد؟ تازه یک جای کار که هیچ؛ شاید برعکس فقط یک جای کار باشد که نمی لنگد و بقیه امور و جوارح سامانه جامعه ای که در آن زیست می کنیم، می لنگد، آن هم از نوع بدجورش! وگرنه چگونه ممکن است در برابر چنین جنایتی در حق خود و فرزندان مان سکوت کنیم؟ و همه سکوت کنیم؛ چه رسانه، چه مردم، چه مدیران سازمان جنگل ها و مراتع کشور، چه رؤسای سازمان حفاظت محیط زیست و چه اغلب کنشگران حوزه محیط زیست و منابع طبیعی.
امروز می خواهم به همین بهانه با دکتر هادی کیادلیری رییس انجمن جنگلبانی ایران در گفتگوی داغ سبز گپ بزنیم و
سی و هفتمین برنامه را کاملاً شیرابه ای کنیم!
اما تا آن زمان، یادمان باشد:
ايران زمين به دليل قرار گرفتن در كمربند خشك جهان (نوار 35 درجه عرض شمالي) از يك سوّم ميانگين جهاني بارندگي، يعني حدود 230 ميلي متر در سال برخوردار است. انتظار ميرود كه چنين محدوديت طبيعياي سبب شود تا سرانه پوشش گياهي يا فضاي سبز هم براي هر ايراني در همين حدود نسبت به ديگر همتايان شان در كره زمين كمتر باشد؛ در صورتي كه وضعيت به مراتب وخيمتر از محدويتهاي طبيعي چهره نمايانده و هر ايراني تنها 0.2 هكتار فضاي سبز در اختيار دارد، نسبتي كه در دنيا به 0.8 هكتار ميرسد. يعني ايرانيان در سرزميني زيست ميكنند كه يك سوم متوسط جهاني بر آن باران ميبارد و از يك چهارم سرانه فضاي سبزي كه به طور متوسط 7 ميليارد ساكن زمين از آن بهرهمند هستند، سود ميبرند! چرا؟
راست آن است كه بايد بپذيريم يا ميزان تخريب و فرسودگي رويشگاههاي جنگلي كشور بيشتر از حد طبيعي آن است و يا شمار آدمهايي كه در اين سرزمين ميزيند، تناسبي با ظرفيت پذيرش قلمرويي كه نامش را ايران ميناميم ندارد. و البته شايد هم هر دو عامل با هم در بروز اين عقبماندگي نقش دارند! ندارد؟
به هر حال در چنين شرايطي، كمينهي انتظار آن است كه نوع مديريت و چيدمان طراحي و رتبهبندي اولويتهاي توسعه در كشور به نحوي بازمهندسي و تعريف شوند كه بتوانيم از اين سرمايههاي طبيعي خود – به ويژه در هيركاني، ارسباران، زاگرس و سواحل خليج فارس و درياي عمان – به درستي و سزاوارانه پاسداري كرده و برموجوديت كمي و كيفي آن بيافزاييم. درصورتي كه روند رو به تزايد سدسازي، جاده كشي، انتقال خطوط نيرو، تغيير كاربري و سرانجام دفن زباله و تزريق پساب نشان ميدهد كه نه تنها در اين مهم توفيقي نيافتهايم، بلكه جريان پس رفت در اين رويشگاهها، علي الخصوص در مناطق نوار ساحلي درياي مازندران و جنگلهاي هيركاني با شتابي دمادم تشديدشونده در حال تاراج كارمايهها و نابودي توان زيستپالايي مهمترين ركن طبيعت ايران است.
نگارنده خود شاهد است كه شوربختانه در اغلب سكونتگاههاي شمالی کشور واقع در سه استان گيلان، مازندران و گلستان، انباشت و دفن زباله به ميزان
حدود 6 هزارتن در روز ، بدون هیچگونه عمل جداسازی از مبدا، در داخل و حاشیههای جنگل و در بهترین مکانهای گردشگري و طبیعی و نزدیک به مراکز مسکونی شهری یا روستایی با کمترین فاصله حمل و ارزانترین هزینه صورت میپذیرد. به طوری که به
گزارش انجمن علمي جنگلباني ايران ، در حدود 64 درصد از محلهای تخلیه زباله در شمال كشور در عرصههای جنگلی، 26 درصد در اطراف رودخانهها و 10 درصد باقيمانده در مناطق مرتعی واقع شده است. اين در حالي است كه معضل دفن زباله و حساسيتهاي آن در شمال کشور به دلایل مختلفی نظیر بالا بودن جمعیت در واحد سطح، کوهستانی بودن، جنگلی و مرطوب بودن، بالا بودن سطح سفره زیرزمینی در دشتها و موارد قابل توجه دیگر، از اهمیت ویژهای برخوردار است و همواره نسبت به رعايت ملاحظات مربوط به آن از سوي متخصصان محيط زيست و بهداشت محيط
هشدار داده شده است .
نگرانكنندهتر آن كه اگر تاكنون فقط نسبت به دفع غيربهداشتي زباله در شهرهای شمال و رويشگاههاي جنگلي دامنهي شمالي البرز هشدار داده ميشد، خبرهاي رسيده حكايت از آن دارد كه اينك زباله حاصل از صنعت گردشگري
(
به عنوان مثال، فقط در
ايام نوروز 1390 بيش از 22 تن زباله در سطح پاركهاي جنگلي استان گلستان باقي
ماند! ) و نيز تزريق فاضلابها و پسابهاي شهري، روستايي و صنعتي نیز اضافه شده و در روز روشن رويشگاههاي جنگلي ما در هيركاني به اين سموم متعفن آلوده ميشوند. بايد بدانيم: رهاسازی فاضلاب در این عرصهها و نفوذ آن به داخل آب شرب، نهرها و رودخانههایي كه به سوي درياي مازندران در حركت هستند، نه تنها سلامت مردم و زيستمندان آبي / خاكي را به طور مستقيم به خطر مياندازد، بلكه به صورت غيرمستقيم و در چرخهاي طولانيتر هم ميتواند سبد خوراكي مردم را متآثر و آلوده سازد. رخدادي كه از منظر هنجارها و آموزههاي مذهبی و اخلاقی پذيرفته شده در جامعه هم حركتي مذموم و غيرقابل پذيرش است.
افزون بر آن، گزارش ميرسد كه در ماه گذشته برخي از گونههاي نادر و بسيار ارزشمند جنگلي كشور در منطقه باختري استان مازندران هم به دليل نفوذ شيرابهها
كاملاً خشك شده و از ميان رفتهاند . رخدادي كه ميتواند براي
حيات وحش نادر و ارزشمند منطقه هم تكرار شود .
باشد كه تا فرصت باقيست، معاونت محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست كشور در چارچوب اختيارات نظارتي خويش، وزارت كشور و شهرداريها را وادارد تا به دفن غيربهداشتي زبالهها در عرصههاي جنگلي پايان داده و بر مبناي روشهاي جديد و همگام با محيط زيست، نسبت به تبديل زبالهها به كمپوست و بازچرخاني سهم بزرگي از آنها اقدام كرده و اندك مواد زايد سمي باقيمانده نيز به روشهاي كمخطرتر يا با استفاده از زباله سوزهاي خورشيدي از ميان بروند.