محیط زیست؛ مهم ترین مولفه در مدیریت آرامش برای کلانشهرهای جهان!

۱⃣ اخیراً یک موسسه معتبر بین المللی با بررسی ۱۷ مولفه و شاخص در بین ۱۵۰ شهر مورد بررسی در جهان، توانسته است جدولی از آرام ترین و پراسترس ترین نقاط برای زندگی فراهم کند. این شاخص ها عبارتند از: تراکم جمعیت، حمل و نقل عمومی، حس امنیت، آلودگی هوا، آلودگی نوری، بدهکاری سرانه، قدرت خرید خانواده، سلامتی جسمی، برابری نژادی، فضای سبز، ترافیک، ساعتهای روشن و آفتابی روز (میانگین/سال)، آلودگی صوتی، بیکاری، امنیت اجتماعی، سلامتی روحی و برابری جنسیتی.

۲⃣ همانطور که مشاهده می فرمایید، ۹ مولفه از این تعداد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در شمارِ پیراسنجه های طبیعی یا محیط زیستی جای می گیرند که آشکارا نشانه اهمیت پرداختن و لحاظ آموزه ها و موازین محیط زیستی در طراحی مبلمان شهری است.

۳⃣ چنین است که در موسسه Zipjet – نهاد انجام دهنده این بررسی – به تکامل فناوری هایی پرداخته می شود که به کاهش استرس در زندگی مردم کمک می کند. شایان توجه است که بر دلهره و استرس، بارها و بارها به عنوان عوامل کلیدی که کیفیت زندگی و سلامتی روانی انسان را کاهش می دهد، تأکید شده است. آنها هزینه انجام این بررسی پژوهشی را متقبل شدند تا کشف کنند که شهرهای پر استرس دنیا چگونه می توانند از شهرهایی که از استرس کمتری برخوردارند، سرمشق بگیرند. مدیران این موسسه می گویند: ما سلامتی روانی یک شهر را آزمایش کردیم و سپس همه عوامل اصلی ایجاد کننده استرس را درنظر گرفتیم؛ از جمله بیکاری، بدهکاری سرانه، ترافیک، حمل و نقل عمومی، امنیت، آلودگی محیط زیست و تراکم جمعیت. ما همچنین نکاتی مانند کمبود ساعتهای روشن و آفتابی روز را نیز مورد توجه قرار دادیم که با کاهش سلامتی روحی در ارتباط است.
فلوریان فِربِر، مدیر اجرایی شرکت Zipjez می گوید: “مشکلات روحی در سراسر دنیا در حال افزایش هستند، به همراه استرس که عامل محرک و گسترش دهنده ای در این زمینه به شمار می رود. ما امیدواریم که با انگشت گذاشتن بر چگونگی مدیریت استرس از جانب شهرهایی که این نکته کمتر شامل حالشان می شود، شهرهایی که با این مشکل بیشتر گلاویز هستند، بتوانند از این نمونه ها بهره ببرند.

۴⃣ در این سیاهه، در صدر، #اشتوتگارت در آلمان و در انتها #بغداد در عراق قرار دارد. شهرهایی چون لوکزامبورگ، هانور، برن، مونیخ، سیدنی و بوردو در شمار ده شهر نخست و آرام این جدول قرار گرفته اند، اما نکته تامل برانگیز و نگران کننده آن است که #تهران در جایگاهی بدتر از کراچی، دهلی نو و مانیل در رتبه ۱۴۵ قرار گرفته و فقط شهرهایی چون کابل، لاگوس، داکار و قاهره وضعیتی بدتر از تهران دارند.

۵⃣ امیدوارم انتشار گسترده نتایج چنین بررسی هایی نه فقط به مدیران شهرداری و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و محیط زیست؛ که به معاونت پیشگیری از جرم قوه قضاییه و وزارت کشور کمک کند تا دریابد که شاید اگر می خواهند تعداد نزاع در تهران را از هفت هزار به ازای ۱۰۰ هزار جمعیت، کاهش دهند و از تعداد پانزده میلیون پرونده قضایی در سال بکاهند؛ یک راهش توجه جدی تر به رعایت هنجارها و اخلاق محیط زیستی در تمامی سطوح مدیریتی کشور است.

چرا پس از ۶۰ سال، هنوز آلودگی و ترافیک در تهران یک بحران است؟!

۱⃣ اگر سرمقاله روزنامه اطلاعات را در بیست و ششمین روز از آبان ۱۳۳۶ بخوانید؛ شگفت زده می شوید! تو گویی که انگار نویسنده همین دیروز و پس از اعلام فرمان تعطیلی چندباره مدارس، چنین از رهبران شهری وقت تهران گله کرده که چرا فکری به حال #ترافیک و #آلودگی_هوا در تهران نمی کنید؟!

۲⃣ و البته در طول این ۶۰ سال خیلی فکر کردیم! نکردیم؟
دستور ساخت صدها کیلومتر بزرگراه و تونل و تقاطع غیرهمسطح و پارکینگ طبقاتی و بزرگراه های چند طبقه را ندادیم؟
فرمان #تراکم_فروشی صادر نکردیم؟
مصوبه #برج_باغ را اجرا نکرده و چندهزار هکتار از باغهای زیبای تهران را نابود نکردیم؟
اجازه ساخت صدها هزار خودرو و موتورسیکلت بی کیفیت را ندادیم؟
جامعه را به بهانه های مختلف از موهبت #پیاده_روی و #دوچرخه_سواری ایمن، محروم نساختیم؟

۳⃣ می بینید؟ ما یکی از ده شهر جهان هستیم از نظر حجم سرمایه گذاری برای ساخت و ساز و عملیات عمرانی در طول چند دهه اخیر؛ اما راست آن است که این هزینه کردها نه تنها به ارتقای کیفیت زندگی تهرانی ها و دیگر مردم ساکن در کلانشهرها کمک نکرد، بلکه غول ترافیک، آلودگی هوا، آلودگی صوتی و کم تحرکی را در ابعادی هیولاوار اجازه گسترش و رشد داد!

۴⃣ اینک چه باید بکنیم؟
بیش از دو سال است که مردم از رهبران شهری خود خسته و ناامید شده و خود برای درمانِ این درد بی درمان؛ پویشی به نام #سه_شنبه_های_بدون_خودرو را راه انداخته اند. آنها تاکنون این پرچم را در ۱۹۸ شهر ایران به اهتزاز درآورده اند. وقت آن است که شهردار جدید و فرهیخته تهران، جبران کند کم کاری شگفت انگیز پیشینیان خود را و برای تغییر مبلمان شهری از #خودرومحوری به #زیست_محوری و در چارچوب حمایت عملی از #اقتصاد_مقاومتی و ساده زیستی، انقلابی بزرگ را رهبری کند. مردم اگر ببینند که شهردار و مدیران ارشد شهرشان از دوچرخه، مترو و اتوبوس استفاده می کنند، مشتاقانه تر خودروهای شخصی خود را به کنار می نهند. شهری که در آن روسای سازمان حفاظت محیط زیست و منابع طبیعی اش و همه معاونان و مدیران ارشدش از خودروهای دولتی و تک سرنشین استفاده می کنند؛ هرگز نمی تواند انتظار داشته باشد تا شهروندانش شعارهای زیبای رهبران و مدیران ارشد حوزه شهری و محیط زیست را باور کرده و از تک سرنشین راندن دست بردارند. یادمان باشد که شهرهای تهران و اصفهان و تبریز و مشهد و کرج و … دیگر به بزرگراه و پل و بیشتر نیاز ندارند. آنها نیاز به شهردارانی دارند که بتوانند شهری بیافرینند که مردمش همچنان نوای سحرانگیز پرنده ها را در معابر عمومی شان بشنوند در حالیکه با لبخند از کنار یکدیگر عبور کرده و در مسیرهایی ایمن رکاب می زنند.
همین و تمام.

✅ خوانندگان عزیز می توانند تازه ترین تحلیلهای صاحب این قلم را در حوزه محیط زیست در #ستون_قلم_سبز #روزنامه_همشهری در چهارشنبه ها بخوانند:

پژواکهای مردمی یک استعفا - 2

دومین بخش از بازخوردهای استعفای محمد درویش در بین شخصیتها و فعالان حوزه محیط زیست:

 

نسیم یادگار؛ تولیدکننده کیسه های پارچه ای
پاییز برای پردیسان فرار رسید با آمدن #عیسی_کلانتری .‌.. ولی قلبهای ما همچنان امیدوار است تلاش های پیشینیان از جمله #محمد_درویش برای نهادینه سازی #کنشگری_محیط_زیستی در جایی دیگر و در گستره وسیع تر با مشارکت همه مردمانی که به این شیوه می اندیشند بارور شود.

ادامه نوشته

پاره ای از واکنشهای مردم به استعفای محمد درویش! بخش اول

محمد درویش

در طول یازده روزی که از استعفایم می گذرد، شیرین ترین و بیادماندنی ترین لحظات زندگیم را گذرانده ام ... از افرادی پیام دریافت کردم که تاکنون حتی یکبار آنها را ندیده و نشناخته ام ... چقدر برایم ارزشمند است ... و چقدر آدمی، حال خوشی را تجربه می کند وقتی درمی یابد که پس از پایان یک دوره مدیریت 4 ساله، برخلاف بسیاری از مدیرانی که می شناسیم، نگاه مثبت مردم به وی نه تنها کاهش نیافته، که افزایش هم یافته است.

دست یک یک شما خوبان روزگار و مهم ترین سرمایه محمد درویش را می بوسم و به احترام شما، می کوشم تا برخی از این یادبرگهای دلنشین را - که شمارشان از چهارهزار گذر کرده است - برای ثبت در تاریخ، در مهار بیابان زایی گردآوری و منتشر سازم. 

ادامه نوشته

آخرین روز حضورم در پردیسان!

جناب آقای دکتر کلانتری
معاون محترم رییس جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط زیست
موضوع: استعفا

با سلام و احترام؛ دلیل آنکه ۷۱ روز صبر کردم برای تقدیم استعفای خویش به جنابعالی، آن بود که امیدوارانه می پنداشتم شما همانگونه که به تمامی مدیران پردیسان دستکم یکبار فرصت گفتگوی رودرو را دادید، به محمّد درویش هم چنین مجالی را می دهید. البته همچنان می توانستم بر این امید پابرجا مانده و تا پنجم آذرماه ۱۳۹۶، زمانی که دوره ماموریت چهارساله ام در سازمان حفاظت محیط زیست به پایان می رسد، صبر کنم؛ اما وقتی که دیدم حتی حاضر به گفتگو با نمایندگان شورای هماهنگی تشکلهای مردمنهاد سراسرِ کشور هم نشده اید؛ بر این باور به یقین رسیدم که ممکن است تداوم حضورم در پردیسان به گسست بیشتر روابط سازمانِ مورد علاقه ام با مردم بیانجامد؛ رخدادِ تلخی که آشکارا به سرمایه اجتماعی تازه ترمیم شده در این حوزه که کوشیدم تا با تداوم گفتگوهای پردیسان بر ابعاد چند وجهی اش بیافزایم، آسیب خواهد زد.
بنابراین ضمن تقدیم استعفای خویش، تقاضا دارد سه خواهشم را مورد مداقه قرار دهید:

نخست:
از گسترش مکتب مدارس طبیعت تا آنجا که توان دارید حمایت کنید؛ اگر می خواهید ایرانی به ظرفیت ۸۰ میلیون محیط بان بسازید، راهش از حمایت عملی از توسعه مدارس طبیعت می گذرد.

دوم:
از تغییر مبلمان شهری سزاوارانه حمایت کرده و با نفی خودرومحوری، شرایط را برای جایگزینی موازین زیست محوری فراهم سازید. اگر ۹۳ درصد زنان و ۸۶ درصد مردان ایرانی به گفته وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دچار درجاتی از کم تحرکی و چاقی هستند؛ اگر وزن متوسط دانش آموزان زیر ۱۲ سال ایرانی در طول یک دهه اخیر دوبرابر شده و اگر روزانه ۵۰ میلیون ساعت از عمر ایرانی ها - به ارزش سالانه ۲۵ هزار میلیارد تومان - در ترافیک هدر می رود، راهش از بهبود کیفیت خودرو و سوخت و ساخت بزرگراههای بیشتر نمی گذرد، باید به گسترش پیاده راه و مسیرهای ایمن دوچرخه سواری همت کرد و خود و مدیران تان در این حوزه پیشگام شوید.

سوم:
با کنشگرانِ حوزه محیط زیست صبورانه تر برخورد کرده و هرگز منتقدان خود را در هیچ حوزه ای از جمله GMO، با القابی چون نادان، احساسی یا سیاسی خطاب نکنید.

✅ خلاصه اینکه جناب کلانتری عزیز!
به قول یک دوستِ کاشانی: "همیشه خراشی است روی صورت احساس"
شما به عنوان راس سازمان متولی محیط زیست ایران، لطفاً آن خراش را ژرف تر نسازید و هوای احساسات پاکِ دوستداران واقعی و بی منت طبیعت وطن را داشته باشید.

پایدار باشید.

با تجدید احترام؛ محمّد درویش
اول آبان ۱۳۹۶

دیوید سوزوکی: زمانی که علیه طبیعت عمل کنیم؛ علیه خود عمل کرده ایم!

ردپای زنهار نهفته در تازه ترین یادداشت دانشمند نام آشنای جهان، دیوید سوزوکی را ایرانیان به راحتی می توانند در یزد، ارومیه، قم و ... رهگیری کنند.

1⃣ شکافهای زمین در #میبد در حال افزایش است و ما در اندیشه استقرار کارخانه های فولاد و سفال و کاشی بیشتر در سرزمینی هستیم که برای تامین نیروی کارش به خارج از استان متکی است! آیا یزدی ها علیه خود کار می کنند؟!

2⃣ در ارومیه با افزایش ۱۲۰ درصدی سطح زیرکشت در کمتر از ۲۰ سال، بزرگترین رخداد بیابانزایی قرن را به بهانه تولید سیب و چغندر بیشتر رقم زدیم!

3⃣ و در قم، شهری که بیشینه توان سرزمینی اش، اسکان ۲۰۰ هزارنفر بود؛ تا شش برابر جمعیت بیشتر مستقر کردیم تا مسیله به بیابان تبدیل شده، در حسین آباد #میش_مست، نوبت به مستی موشها رسد و وظیفه اصلی رفتگران شهرداری قم، جمع آوری ماسه های بادی باشد!

🔵 آیا عبرت می گیریم یا همان سرنوشت شوم را در سمنان، اصفهان، جازموریان، خوزستان، بختگان و میناب ... تکرار می کنیم؟!

✅ خواننده عزیز!

  شما را دعوت می کنم به مطالعه پند سوزوکی و انتشار گسترده آن. شاید برسد به دست آن نماینده، استاندار یا وزیری که هنوز فکر می کند: راه سعادت ایران از مسیر جنگیدن با قوانین حاکم بر طبیعت وطن می گذرد!

🔸زماني كه قوم آزتك، منطقه تنوچتيتلان را در سال ١٣٢٥ ميلادي يافتند، از آن شهري ۲۰۰ هزارنفری روي يك جزيره بزرگ بر درياچه تكسكوكو ساختند. اما پس از آنكه اسپانيايي ها شهر را در سال ١٥٢١ تصرف كردند، به زهكشي درياچه پرداخته و #مكزيكوسيتي را روي آن ساختند!
اكنون اين شهر گسترده بي قواره با جمعيتي ١٠٠ برابر رقم پیشین، بسيار شگفت انگيز، درهم و برهم و آشفته است. آلودگي هوا و کمبود آب به مشكلاتي مانند جنايت و فقر افزوده شده و سرانجام، زهكشي و خشكاندن قناتها موجب فرونشست شهر - در حدود ١٠ متر در طول قرن گذشته - شده است!

"تصرف" طبيعت از ديرباز روش غربيها بوده. خودبزرگ بيني ما و اغلب ايدئولوژيهاي مذهبي، آدمی را به اين باور رسانده كه گمان كند بالاتر از طبيعت بوده و حق دارد آنرا مسخر خود کند. ما به توانايي هاي فناورانه خود اجازه مي دهيم تا از خردمندي مان جلو بزند. اما اكنون مي آموزيم كه همكاري با طبيعت - درك آنكه ما جزيي از او هستيم - در دراز مدت موثرتر و بيشتر مقرون به صرفه است.
اگر ما هنگام طراحي شهرها، طبيعت را در ذهن خود داشتيم، مي توانستيم مشكلات كمتري را پيرامون سيلها، آلودگي و گرماي مفرط مشاهده و از هزينه هاي سنگين ترميم پيشگيري كنيم. بنا به گزارش Global Resilience Partnership، سيلها در سراسر دنيا بيش از هر فاجعه طبيعي ديگر خسارت ببار مي آورند: ٤٧٪‏ از رخدادهاي طبيعي كه در طول ٢٠ سال گذشته ٢,٣ ميليارد نفر در دنيا را تحت تأثير قرار داده اند.
با گرم شدن جهان، اين شرايط رو به وخامت است. سيلهاي اخير در بنگلادش، هندوستان، پاكستان و نپال به زندگي ٤٠ ميليون نفر آسيب رسانده و یک سوم بنگلادش به زير آب فرو رفته. در هوستون/ تگزاس، #طوفان_هاروي نه فقط کشته داده که هزاران نفر را ناچار به ترك خانه هايشان كرده، موجب تعطيل شدن پالايشگاهها و انفجارهايي عظیم و خطرناک در كارخانه هاي شيميايي شده. برخي معتقدند اين طوفان پرخرجترين فاجعه طبيعي در تاريخ ايالات متحده است. اگرچه باران و طوفانها امري طبيعي هستند، اما ترديد بر آنكه تغيير اقليم ساخته دست انسان شرايط را وخيم تر مي كند، كمتر وجود دارد. با گرم شدن اقيانوسها، مقدار آب بيشتري از آنها تبخير مي شود و هواي گرم نيز آب بيشتري را در خود نگه مي دارد. علاوه بر اين گمان مي رود كه تغييرات اقليم موجب شده تا طوفان هوستون طولاني تر از حد معمول به درازا بكشد و بالا آمدن سطح درياها به ايجاد طوفانهاي عظيم تري دامن مي زند. قوانين سست كه به توسعه گران اجازه مي دهد تا تالابها را زهكشي كنند و در دشتهاي سيلابي ساختمان بسازند، مشكلات #هوستون را تشديد كرده اند. اين شهر هيچ قانون طراحي ساختماني ندارد و بسياري از تالابها و مرغزارها كه معمولا مقدار زيادي از آب را در خود جذب و از خسارتهاي سيل جلوگيري مي كردند، زهكشي و يا آسفالت شده و ساختمان سازي روي آنها انجام شده - درست مثل گسترش تهران به بهای نابودی #تالاب_بند_علیخان - همچنين #دانلد_ترامپ استانداردهاي فدرال در زمينه حمايت در برابر سيلابها را كه دولت #اوباما مقرر كرده بود، از ميان برداشته و در نظر دارد تا برنامه حفاظت از تالابها را لغو كند.
ما بايد براي پيشگيري و تعديل مشكلاتي مانند سيل، خشکسالی و اختلالات اقليمي با طبيعت همكاري كنيم. زماني كه عليه طبيعت كار كنيم، عليه خود كار كرده ايم!

نجات میانرودان، گاپ و دو نکته اخلاقی!

با ورود عباس عراقچی به عنوان فرد کلیدی در تیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و ابوالفضل حسن بیگی در هیبت، نایب رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی به صف منتقدین جدی سدسازیهای افراطی دولت ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات؛ به نظر می رسد پویش مردمی نجات میانرودان - که تا این لحظه ۱۲۹۲۳۸ نفر آن را امضا کرده اند - توانسته کارنامه قابل قبولی در حوزه اثرگذاری بر رفتارِ سیاستمداران ایرانی برجای نهد.

با این وجود هنوز عدم رعایت دو نکته اخلاقی، آزاردهنده به نظر می رسد که در تازه ترین یادداشتم در اینستا به آن پرداخته ام:

خواننده عزیز!

خواهشم آن است که برای مقابله با تاریخ ستیزی و اعتراض به تداوم غلبه تفکر سازه ای در مدیریت آب، همچنان به معرفی و امضای پتیشن #نجات_میانرودان به سه روش زیر ادامه دهید:

1⃣ لینک مستقیم:

2⃣ از طریق فیلم آموزشی.

ماجرای تلخ پلنگ هیرکان و خرس ترجنلی را چگونه باید آسیب شناسی کرد؟!

1⃣ سه رخداد تلخ در پس مرگ دلخراش توله خرس در جوار پارک ملی گلستان، قابل تامل و رهگیری است که برخورد منطقی، غیرجانبدارانه و شفاف سازمان حفاظت محیط زیست می تواند هر سه چالش را به فرصتی تاریخی برای احیای اعتماد ملی آسیب دیده در این حوزه بدل کند.

2⃣ در عین حال از یک پژواک مثبت نباید به سادگی گذشت، قدردانی سزاوارانه عالی ترین مقام سازمان حفاظت محیط زیست از خبرگزاری تسنیم برای انجام تکالیف دقیق و حرفه ای خویش به عنوان رکن چهارم دموکراسی، می تواند نقطه عطفی تاریخی در این حوزه به شمار آمده و دیگر خبرنگاران و رسانه ها را هم تشویق به اطلاع رسانی درست، حرفه ای و بی طرفانه کند.

3⃣ همه چیز را تازه ترین یادداشتم در اینستا شرح داده ام.

وقتی عملکرد آمازون چنین نزول کرده، تکلیف هیرکانی دیگر روشن است! نیست؟

بنا به يك بررسي پژوهشي جديد - که نتایج آن در شماره ۶ مهر #گاردین منتشر شده - جنگلهاي باراني تا آن اندازه كيفيت خود را از دست داده اند كه بجاي كاهش انتشار كربن، خود به يك منبع اصلي انتشار كربن تبديل شده اند! اين بررسي بر نياز فوري براي حفاظت و احياي آمازون و مناطق مشابه تأكيد فراوان دارند. پژوهشگران مناطقي جنگلي را در آمريكاي جنوبي، آفريقا و آسيا - آنجا كه تاكنون تصور مي رفته نقشي كليدي در جذب گازهاي گلخانه اي داشته باشند- يافته اند كه اكنون بنا بر محاسبات سالانه TG٤٢٥- teragram (١٠ به توان ١٢) كربن انتشار مي دهند؛ رقمي بيشتر از آنچه كه از ترافيك در ايالات متحده تولید مي شود! اين رقم به مراتب بيش از آن است كه در گذشته تصور مي شده و فشار بيشتري را موجب مي شود. نگارندگان گزارش مي گويند كشف آنها - منتشر شده در #ژورنال_Science روز گذشته - مي بايست سياستگذاران را بشدت تكان دهد و به تغيير و ترميم عملكردهايشان وادارد.
آلساندرو باكيني، يكي از پژوهشگران اصلي اين بررسي از مركز تحقيقاتي Woods Hole، دانشگاه بوستون، مي گويد: "اين نشان مي دهد كه ما نمي توانيم راحت بنشينيم و منتظر شويم. جنگلها آن كاري را انجام نمي دهند كه ما فكر مي كرديم. درختان مانند هميشه كربن را از نیوار -اتمسفر - جذب مي كنند، اما حجم جنگل ديگر آن اندازه كافي نيست تا مقدار انتشار كربن را جبران كند." این پژوهش از همه بررسي هاي پيشين در اندازه گيري عواقب آسيب و تنزل كيفيت (جنگلها)فراتر رفته- كاهش تراكم درختان و از بين بردن تنوع زيستي در زير يك پوشش حفاظتي ظاهري؛ معمولا در نتيجه قطع "انتخابي" درختان، آتشسوزي، خشكسالي و شكار. اين مي تواند زيست توده را تا ٧٥٪‏ كاهش دهد. اما براي ماهواره ها نظارت بر از بين بردن جنگلها كار دشواريست، زيرا با نگاه از بالا پوشش (سايبان) جنگلي دست نخورده بنظر مي رسد، به رغم آنكه در زير تقليل پيدا كرده. براي بدست آوردن داده هاي دقيقتر، پژوهشگران داده هاي ماهواره اي از ١٢ سال را با تحقيقات ميداني تركيب كرده اند و در نتيجه به مقدار انتشار خالص كربن در هر قاره رسيده اند. آمريكاي لاتين-خانه آمازون، بزرگترين جنگل دنيا-مسئول نزديك به ٦٠٪‏ از كربن منتشر شده از طريق جنگلهاست، درحاليكه ٢٤٪‏ از آفريقا و ١٦٪‏ از آسيا منجر مي شود. روي هم رفته، كربن بيشتري از طريق تنزل كيفيت و اختلال در جنگلها منتشر مي شود تا جنگلزدايي. پژوهشگران تأكيد دارند كه اين شرايط هم نگران كننده است و هم يك فرصت، زيرا اكنون مي توان مناطق متأثر را شناسايي و دوباره احيا كرد، پيش از آنكه آنها براي هميشه بكلي ناپديد شوند.
وِين واكر، یک پژوهشگر ديگر از این تیم مي گويد: "پيش از اين ما مي دانستيم كه تنزل كيفيت يك مشكل است، اما نمي دانستيم كجا و تا چه اندازه. اين آسانتر است كه ما از اين مشكلات نام ببريم، زماني كه هنوز مقداري از جنگلها باقي مانده اند. در اينراه حفاظت از جنگلهاي بكر و دست نخورده با تراكم بالاي كربن ارجحيت دارد و موثرترين روش براي اينكار "حمايت از حق مردم بومي براي داشتن زمين است." شوربختانه بسياري دولتها كه قلمرو آنها زيستگاه جنگلهاي گرمسيري است، در مسير مخالف حركت مي كنند. براي نمونه در برزيل و كلمبيا، سرعت جنگلزدايي در سال گذشته شدت پيدا كرده. آلساندرو باكيني كه يك پسر دو ساله دارد، اضافه مي كند: "وقتي كه به ارقام روي نقشه، آنجا كه اين تغييرات صورت مي گيرند، نگاه مي كنم، شوكه مي شوم. فرزند من احتمالا بسياري از اين جنگلها را نخواهد ديد؛ با چنين روند تغيير، جنگلها ديگر وجود نخواهند داشت." اما او مي گويد اين ارقام مي بايست ما را به عمل وادار كنند: "ما مي بايست ديد مثبت خود را حفظ كنيم و جنگلهاي گرمسيري را دوباره ترميم كنيم. تا آنجا كه به تكنيك كاهش كربن مربوط مي شود، اين كار دشواري نيست و نسبتا مقرون به صرفه. ما همه مي دانيم كه چگونه از پايداري جنگلها محافظت كنيم."

‏🔵 خواننده عزیز مهار بیابان زایی!
اینکه اعلام می شود دستکم ۳۰۰ هزار هکتار از قلمرو رویشگاه #هیرکانی در شمال کشور را از دست داده ایم، البته بسیار ناگوار است؛ اما ناگوارتر آنکه نیمی از ۱.۶ میلیون هکتار جنگل باقیمانده هم عملاً مخروبه شده و فقط ظاهری سبز دارد! غم انگیز است که در چنین شرایطی حتی یک سوم ۸۰ میلیارد تومان هزینه سال نخست اجرای #طرح_تنفس هم پرداخت نمیشود؛ آن هم در شرایطی که برای ساخت شش سد شفارود، پل رود، هراز، لفور، گلورد و لاسک، بیش از ۵۰ برابر این رقم پرداخت می شود! و غم انگیزتر آنکه مجموع این شش سد نمی توانند به اندازه تولید سالانه آب توسط هیرکانی، یعنی ۴ میلیارد متر مکعب، آب تنظیم کنند!

ده الگوی رفتار محیط زیستی عزاداران حسین (ع)

 

امام حسین (ع) را همه آنهایی که ستایشگر منزلت انسانی، آزادی و حرمت حیات و انتخاب هستند، فارغ از اینکه شیعه او باشند یا نباشند، دوست دارند. حسین در خون خویش غلتید و رفت تا من و تو یادمان باشد که حرمت حیات و زیستن شرافتمندانه را هرگز نباید با هیچ زرق و برقی در دنیای فانی تاخت بزنیم.
چنین است که امروز هم باید سوگواران این امام همام نشان دهند از جنس دیگری هستند و نه تنها سبز می اندیشند، بلکه عملاً هم به نحوی رفتار نمی کنند که حرمت سرزمین شان شکسته و یا آلوده شود. از همین رو، خواهشم از همه عاشقان واقعی سالار بی رقیب شهیدان جهان آن است که ده الگوی رفتاری زیر را تا می توانید، رعایت کرده و گسترش دهید تا در شبهای محرم، آسمانی از همیشه آبی تر، شهرهایی از همیشه آرام تر، پاکیزه تر و ایمن تر و ترافیکی از همیشه روان تر را شاهد باشیم:

۱. از کیسه ها و ظروف پلاستیکی استفاده نمی کنند؛
۲. از خودروهای تک سرنشین استفاده نمی کنند؛
۳. در معابر عمومی اقدام به ذبح دام نمی کنند؛
۴. از آلودگی شنیداری پرهیز می کنند؛
۵. سیگار نمی کشند و از قلیان استفاده نمی کنند؛
۶. حرمت گیاهان و جانوران آبادبوم شان را محفوظ می دارند؛
۷. دستکم یک روز در هفته از پروتئین حیوانی استفاده نمی کنند؛
۸. دوچرخه سوار بوده و ساده زیست هستند؛
۹. در برابر حق کشی می ایستند و پاسدار آزادی هستند.
۱۰. قدر آب را می دانند و آن را هدر نداده یا آلوده نمی کنند.

مردم ۱۶ شهر جهان اعتراض کردند به ساخت سدی که قربانی شماره یک آن مردم ایران هستند!

  1⃣ واقعاً ترکیبی از شوق، عشق، شور، خشم، حسرت، غم، تاسف و شرمندگی را باید توامان درک کرد از شنیدنِ چنین خبری!


2⃣ به راستی ما را چه می شود و این گردِ مرگ و انفعال نشانه چیست؟ چرا دانشجویانی که روزگاری در مواجهه با کیفیت نامطلوب غذا در رستورانهای دانشکده، سینی ها را به هوا پرت می کردند، امروز در غار تنهایی شان کبک وار مخفی شده اند؟ آن نسل معترض و سلحشور که رگه هایی از آن در شخصیت #فرهاد_دماوندی در #سریال_شهرزاد رهگیری شده، اینک کجاست؟

3⃣ آیا دوباره باید از نو شروع کنیم؟ آیا باید به #مدارس_طبیعت امید ... یا دخیل بربندیم؟ آیا نباید روانشناسان، جامعه شناسان، علما و معماران چیدمان فرهنگی کشور فراخوانی بزرگ سرداده و نسبت به این مرگ خاموشِ جامعه امروز ایران هشدار داده و آسیب شناسی کنند؟!

4⃣ خاطره دیروز از #وزیر_آموزش_و_پرورش در دولت یازدهم، سخت مرا تکان داد: اینکه اینک دغدغه دولتمردان #آموزش نیست!

5⃣ به قول #استاد_رنانی عزیز: ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم، ما اکنون دچار کمبود مفرط آدم‌های توانمند هستیم! پس لطفا به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد دهید. به آنها گفت‌وگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.

6⃣ من فکر می کنم اگر چنین کودکانی را تربیت کنیم، هرگز به جای آنکه امروز چنین شرمنده و مغموم و خجالت زده در پیشگاه مردم آن ۱۶ شهر جهان باشیم، می توانیم با افتخار به آینده بنگریم؛ آینده ای که در آن هرگز هیچ ایرانی ساعتها از نیمه های شب منتظر تماشای لحظه های جان دادن یک انسان در معابر عمومی شهرها و ورزشگاه هایش نمی ماند! می ماند؟

🔵 هموطن عزیزم! لطفاً همچنان به معرفی و امضای پتیشن #نجات_میانرودان ادامه دهید:

لینک مستقیم:
از طریق فیلم آموزشی :

از رضا کیانیان تا علیرضا منصوریان و از حادثه خونین ساوه تا کهنوج!

1⃣ عصر دیروز در حاشیه برگزاری یک رویداد محیط زیستی برای ارتقای حساسیت جامعه به بحران آب؛ رخدادِ تاسف باری به وقوع پیوست که بازتابهای رسانه ای فراوانی درپی داشت.

2⃣ روز قبل از آن هم، بازیکن دوستداشتنی و محبوب روزهای طلایی آبی ها و مربی امروزشان با تلخ ترین بدرقه ممکن، مجبور به ترک استقلال شد، درحالیکه برخی از تماشاگران حاضر در استادیوم آزادی، #منصوریان را پیتزافروشی خواندند که باید فوتبال را فراموش کند؛ آن هم در حالی که همسر و فرزند مربی #تیم_استقلال در حال تماشای بازی بودند!

3⃣ تامل برانگیزتر آنکه یکی از آرمان ها و اهداف پویش #من_صدای_آب_هستم، ارتقای تحمل و شنیدن صدای مخالف اعلام شده؛ اما هنرمند محبوب و حامی این پویش؛ استاد #رضا_کیانیان، به جای درس دادن به جوانها و نمایش مدارا و توان مجاب کنندگی، خطاب به یکی از معترضان #غلبه_تفکر_سازه_ای در مدیریت آب، می گوید: دهانت را ببند و یا برو بیرون!

4⃣ وقتی پیشکسوت هنرمندان ما با چنین ادبیاتی، مخالفان خویش را می نوازد، دیگر چه انتظاری باید از تماشاگران جوان، متعصب و خشمگین تیم استقلال داشت؟!

5⃣ حاصل این نگاه خشونت بار و عدم تحمل مخالفان اندیشه، آشکار است که فقط در همین شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی یا تالار همایشها محدود نشده و منجر به حوادث خونینی نظیر رخدادِ شامگاه دیروز در #ساوه یا پیشتر از آن در #کهنوج می شود. حتی فقط به محیط زیست و ورزش محدود نشده و تبعاتی جبران ناپذیرتر خواهد داشت؛ وگرنه چرا باید در پایتخت؛ در مرکز جمهوری اسلامی ایران شاهد ۷ هزار نزاع خیابانی در هر صدهزار جمعیت باشیم؟ و چرا میزان تلفات محیط بانان و جنگلبانان در ایران - بیش از ۱۳۰ شهید و سه هزار مجروح - در شمار رکوردهای دست نایافتنی در جهان باشد؟!

6⃣ همه باید این تهدید را جدی بگیریم و از خود بپرسیم: ما کجای راه را اشتباه رفتیم که اینک توانایی شنیدن را از دست داده و به جای گفتگو، دست به تهدید و اتهام و مقابله فیزیکی و ... می زنیم؟ به ویژه در سالروز طرح پندارینه گفتگوی تمدنها در صحن سازمان ملل متحد توسط #سیدمحمد_خاتمی؛ هم او که خطاب به مخالفانش در پایان دولت هشتم، شعری از #میرسید_علی_همدانی را یادآوری کرد و رفت ...

هرکه ما را یاد کرد ایزد مر او را یاد باد
هر که ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هر که اندر راه ما خاری فکند از دشمنی
هر گلی از باغ وصلش بشکفد بی خار باد
در دو عالم نیست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتش بسیار باد

🔴 چقدر جای افکار میرسید در امروزِ ایران خالی است، چقدر ...

به جای اجرای طرحهای انتقال آب، سدسازی و استخراج آبهای ژرف، تلفات آب را پایان دهیم!

1⃣ براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، سالانه بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون مترمکعب آب از طریق شبکه های آب شهری تلف می شود:

2⃣ در بزرگی این رقم همان بس که بدانیم آورد طبیعی رودخانه زاینده رود در طول یک سال فقط هشتصد میلیون متر مکعب است!

بر اساس این گزارش استانهای خوزستان، تهران و البرز، دارای بدترین نرخ هدررفت آب هستند.
نرخ هنگفت تلفات آب در ایران از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم دولت می خواهد برای شیرین سازی و انتقال سالانه فقط ۲۰۰ میلیون متر مکعب آب از دریای خزر به سمنان تا ۱۱ هزار میلیارد تومان هزینه کند! به عبارت دیگر با توجه به طرحهای مشابه دیگری چون #بهشت_آباد، #گلاب، علی آباد کتول به شاهرود، #بن_بروجن و سبزکوه، به نظر می رسد می توان با یک بیستم هزینه ای که برای اجرای این طرحهای ویرانگر و خسارت آفرین مورد اشاره می خواهیم پرداخت کنیم، نرخ هدررفت آب را تا ده درصد رقم مورد اشاره کاهش داده و مملکت از یک خسارت بزرگ نجات یابد.

3⃣ موضوع زمانی بیشتر می تواند در راستای اقتصاد مقاومتی مورد مداقه قرار گیرد که دریابیم تقریباً برای استخراج رقمی برابر با هدررفت آب از شبکه شرب شهری، می خواهیم با کمک روسها و سرمایه گذاری ۲۵۰ میلیون دلاری، #آبهای_ژرف را استخراج کنیم! به راستی چرا راه ساده تر را انتخاب نمی کنیم؟

4⃣ پرسش اصلی این است: چرا هیچ اراده ای برای کاهش هدررفت آب وجود ندارد، اما حاضریم ده ها برابر هزینه طرح های انتقال آب را بپردازیم؟! چه دلیلی از این روشن تر که نشان می دهد در پای منافع بخشی شرکت های قدرت سالار درگیر در طرح های سازه محور، یک مصلحت ملی دارد ذبح می شود! نمی شود؟

5⃣ اینک با توجه به نگرانی های اعلام شده از سوی عیسی کلانتری در مورد اصابت کفگیرِ اندوخته های آبی کشور به ته دیگ و افزایش محسوس نرخ فرسایش خاک، امید می رود سازمان متولّی محیط زیست کشور بتواند رویکردهای سازه محور در وزارت نیرو را به راهبردهایی چون ارتقای توان نرم افزاری، مدیریت مصرف و بازچرخانی آب تغییر دهد.
آمین ... 

دسته گل جدیدی که همه ما در آفرینش آن، مقصریم! نیستیم؟


1⃣ برای وزارت آموزش و پرورشی که در کتاب انسان و محیط زیستش، سدسازی را یک ضرورت ملی معرفی کرده که نقش مهمی در پیشرفت کشور برعهده داشته، متاسفم!

2⃣ برای وزارت نیرویی که همچنان بر طبل غلبه تفکر سازه ای در مدیریت آب می کوبد و حاضر است با هر تمهیدی، یک ضد ارزش را در پیشگاه ذهن نوجوانان معصوم وطن به یک ارزش بدل سازد، متاسفم. کافی است از مردم #میناب، #جیرفت، #دره_گز، #گتوند، #نی_ریز، #استهبان، #شهریار، #اهالی_حوضه_آبخیز_دریاچه_ارومیه، #سردشت، #زابل و مردمان پایین دست رودخانه های #دجله و #فرات در کشورهای #سوریه و #عراق بپرسیم که آیا آنها هم پس از ساخت این جرثومه های پهن پیکر و سیمان اندود، مزه پیشرفت واقعی را چشیدند! یا اینکه اینک خون گریه کرده و سازندگان این سدهای اهریمنی را با سخت ترین دشنام ها و نفرین ها بدرقه می کنند.

3⃣ برای #وزارت_جهاد_کشاورزی که هرگز آنگونه که باید در برابر تاراج سرمایه های ملی و خاک به بهانه سدسازی و طرحهای انتقال آب ایستادگی و افشاگری نکرد، متاسفم.

4⃣ و دست آخر آنکه برای خودم که دو سال پیش - در زمان مسوولیتم در دفتر آموزش سازمان حفاظت محیط زیست - کوشیدم تا درس #انسان_و_محیط زیست وارد ادبیات دانش آموزان کلاس ۱۱ متوسطه شود، هم متاسفم! رخداد شرم آورِ پیش آمده، مرا یاد توبه نامه مشهور مجید مخدوم انداخت، وقتی که سرنوشت طرحهای ارزیابی محیط زیستی را که خود پیشنهاد داده بود، در بهبود کیفیت طرحهای عمرانی دید که فقط هزینه ها را افزایش داده و با شجاعت گفت: اشتباه کردم.

🔴 چقدر راه نرفته و کار نکرده داریم! چقدر ...

مصداق عملی پاسداشت روز جهانی مقابله با بیابانزایی چیست؟!

 امروز هفدهم ژوئن برابر با ۲۷ خرداد است؛ ۲۳ سال پیش در چنین روزی نخبگانی در سازمان ملل متحد به این باور رسیدند که اگر خطر جریان کاهنده کارایی سرزمین را دستکم بگیرند، ممکن است دشواری زیستن در زمین به ادامه راهش نیارزد!

بیش از ۵ میلیارد هکتار از خشکیهای زمین، پیوسته در حال از دست دادن توان کارایی خود بود و موج مهاجرتهای محیط زیستی آشکارا نظام مدیریت جهانی را به ویژه در آفریقا، بخشهایی از آسیا و آمریکای لاتین تهدید می کرد.
ایران در شمار پنج کشور نخستی بود که به پیمان UNCCD یا مقابله با بیابان زایی پیوست؛ چراکه بیش از هر کشور دیگری این خطر را حس می کرد. البته در آن روز، هنوز تبعات ویرانگر طرحهای آزمندانه ای چون #گاپ بر میانرودان آشکار نشده و اصولاً کسی فکر نمی کرد ممکن است با ساخت سازه هایی که مردم برایش کف و هورا سر میدهند و سیاستمداران روزشمارِ بریدن روبان قرمز رنگش را ثبت کرده اند! تپش نبض زندگی، کندتر و کندتر شود.
اینک اما مجموع توان ذخیره سدهایی که در ترکیه، سوریه، عراق و ایران بر روی رودخانه هایی که به سمت #میانرودان، هورالعظیم، شط العرب و اروندرود حرکت می کرد از مرز ۱۵۰ میلیاردمتر مکعب گذشته است و البته عملاً اگر #سد_ایلی_سو هم بر روی #دجله تکمیل شود، می توانیم مرگِ همه رودخانه های منتهی به خلیج فارس را جشن گرفته یا به سوگ نشینیم!

*⃣ راست آن است که ما مردم و حاکمان منطقه در رقابتی تاسف بار و مرگ آور کوشیدیم تا از این نمد برای خویش کلاهی بزرگتر ببافیم و البته با ظهور #القاعده، #طالبان، #داعش، #پژاک و ... دریافتیم که به جای اقتدار و رفاه بیشتر، اینک از دمشق تا بغداد و از استانبول تا آنکارا، کابل، کراچی و تهران و حتی از منچستر و لندن تا پاریس و سرانجام از نیویورک تا جاکاراتا می توان ردپای خون و وحشت و انتحاری که بذرش در همین میانرودان کاشته شد را درو کرد!

🔴 دریافت کننده عزیز #درویشنامه!
امروز بهترین و سزاوارانه ترین اقدام عملی برای مقابله با بیابان زایی، حمایت از پویشی جهانی برای مقابله با تفکری است که منابع آبی را چون منابع نفتی، در شمار املاک و دارایی های ملی خویش می پندارد! این اشتباهی است که همه در آن شریک جرم هستیم و فقط نوک تیز انتقاد را نباید متوجه یک کشور به نام ترکیه کرد؛ درست است که ترکیه آشکارتر و تمامیت خواهانه تر عمل کرده، اما مگر سوریه، عراق، افغانستان و ایران چنین نکرده اند؟ درست همان کاری که اینک اتیوپی هم در بالادست نیل دارد بر سر مصر می آورد و پیشتر از تبعات آن در آمازون، برزیل و کاستاریکا هم یاد کرده ام؛ دورنمای کابوس مرگباری که می توان از آن با عنوان آغازگرِ جنگ جهانی سوم یاد کرد.

🔶 بنابراین، گام نخست در پاسداشت درست و دقیق روز جهانی مقابله با بیابان زایی، همانطور که پیشتر هم اشاره کرده ام، امضاء پتیشن نجات میانرودان است؛ همه مردم منطقه و جهان باید از دولتهای خویش بخواهند به مسابقه ننگین و ابلهانه نشستن بر شاخه و بریدن بُن پایان دهند.

به استقبال ۱۲ ژوئن، دویستمین سالروز تولد دوچرخه!

شاید خیلی ها حتی در #آبادان، #یزد، #اصفهان و #نیشابور که بیشترین قدمت دوچرخه سواری در ایران را دارند، ندانند که مخترع این سبزترین و سالم ترین وسیله حمل و نقل جهان، #دوچرخه؛ نه یک انگلیسی، که یک اشراف زاده آلمانی به نام #كارل_درايس بوده است. تصویر نخستین دوچرخه جهان را می توانید در صفحه اینستاگرامم به نشانی زیر تماشا کنید:

🔵 به همین مناسبت، شایسته تر آن است تا امسال دوستداران دوچرخه و اهل رکابانِ سبزاندیش ایرانی، فعالیتی به مراتب بیشتر و سزاوارانه تر از سال گذشته داشته و شرایطی فراهم کنند تا سکونتگاه های شهری، هرچه بیشتر از امنیت لازم برای دوچرخه سواری برخوردار شوند.

⚡️ اخیراً پژوهشگران دانشگاه #گلاسکو در اسکاتلند، نتایج تحقیقات مهمی را منتشر کرده اند که می تواند برای دوستداران دوچرخه بسیار شوق برانگیز و پیش برنده باشد:
اینکه اگر می خواهید دستکم ۴۰ درصد امکان #مرگ_زودرس خود را به تاخیر اندازید، باید #اهل_رکاب شوید. همچنین، آنهایی که با دوچرخه به محل کار خود می روند، خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي و يا انواع #سرطان را به نصف کاهش می دهند. برپایه نتایج این پژوهش که در "ژورنال پزشكي بريتانيا" منتشر شده، دوچرخه سواران در مقايسه با مردمي كه بدون تحرك - با خودرو، قطار و يا اتوبوس- به كار خود مي رسند، دقيقاً تا ٤٥ درصد كمتر خطر ابتلا به بيماريهاي سرطاني و تا ٤٦ درصد كمتر ريسك ابتلا به بيماريهاي قلبي را دارند. همچنين آنها كه پياده به محل كار خود مي روند، به عمر خود مي افزايند: بنا به اين بررسي پژوهشي، احتمال بيماريهاي قلبي و دستگاه گردش خون از اين راه تا ٢٧درصد و احتمال مرگ زودرس به دليل چنين بيماريهايي تا ٣٦ درصد كاهش پيدا مي كند. البته ارتباطي بين پياده روي و كاهش بيماريهاي سرطاني در اين بررسي مشاهده نشده است.
براي مزيت دوچرخه سواري در مقايسه با پياده روي، پژوهشگران توضيح زير را ارایه مي دهند: با دوچرخه اغلب مسافتهاي طولاني تري درمقایسه با پاي پياده پيموده مي شود و تحرك به هنگام دوچرخه سواري بيشتر از زمان پياده روي است. براي اين بررسي پژوهشگران به مطالعه داده هاي ٢٦٤٣٣٧ نفر از بيماران "UK Biobank" پرداخته اند. اين بيماران از جمله به پرسشهايي مربوط به رفتن به محل كار خود پاسخ داده اند. شرايط سلامتي اين افراد به مدت ٥ سال مورد بررسي قرار گرفته. موارد جديد از بيماريهاي سرطاني و يا سكته هاي قلبي و همچنين مرگ در نتيجه اين بيماريها در اين مدت زمان در ارتباط با رفتن به محل كار اين بيماران ارزيابي شده.
پژوهشگران اكنون به نتيجه زير رسيده اند: آنها استراتژي هايي را كه به مردم شاغل در راه رسيدن آنها به محل كار با دوچرخه كمك مي كنند، مورد تأييد قرار مي دهند. اين استراتژي ها مي توانند شامل ساختن مسيرهاي ايمن، ايستگاههاي كرايه دوچرخه، كمك هزينه براي خريد دوچرخه و امكان حمل دوچرخه با وسايل نقليه عمومي باشند. با اين اقدامات مي توان به كيفيت سلامتي عمومي بهبود بخشيد.

✳️ خواننده عزیز مهار بیابان‌زایی!
آیا درمی یابید که به ازای هر روز تعلل در تغییر مبلمان شهری از #خودرومحوری به #انسان_محوری، تا چه اندازه به افسردگی، کاهلی و مرگ چراغ سبز نشان داده و ایران را از برخورداری از یک جامعه پرنشاط، سالم و شاد دور می کنیم؟ آیا آنهایی که در این راه تعلل کرده و به جای ساخت مسیرهای ایمن دوچرخه سواری، پیاده راه و کاهش بار آلودگی صوتی؛ درصدد دو طبقه کردن خیابانها برآمده و به گسترش تقاطع های غیرهمسطح، ساخت پارکینگهای طبقاتی، پل و تونل بیشتر همت کردند؛ می دانند که در واقع برای شهروندان ایرانی، با تخفیفی شگفت انگیز و بی رقیب، #بلیط_مرگ تهیه کرده اند؟!
و شگفت انگیزتر آنکه برخی از تسهیلگرانِ این نابخردی آشکار، نه تنها اینک از عملکرد خود ابراز ندامت نمی کنند، بلکه با افتخار خود را در معرض انتخاب مردم برای راهیابی به #ساختمان_پاستور، #بهشت و همتایان شان در دیگر آبادبومهای وطن قرار داده اند!

🔴 آیا نمی دانند که مردم آگاه ایران هرگز آنها را نخواهند بخشید؟!

پنج پیمان سیزده بدر

۱. پیمان می بندیم به نحوی رانندگی کنیم که منجر به مرگ هیچ جانداری نشویم (بیشینه سرعت در هنگام عبور از جاده های همجوار با مناطق حفاظت شده ۴۰ کیلومتر در ساعت است)؛

۲. پیمان می بندیم به جای افروختن آتش از کپسولهای سفری گازی استفاده کنیم؛

۳. پیمان می بندیم جز ردپا چیزی در طبیعت باقی ننهیم؛

۴. پیمان می بندیم از هر نوع آلودگی صوتی، مواد منفجره و ترقه پرهیز کنیم، زیرا گوش حیوانات چندین برابر گوش انسان به صدا واکنش نشان می دهد؛

۵. پیمان می بندیم هرگز با خودرو از فاصله صدمتری به محیط های ساحلی و تالابی نزدیکتر نمی شویم.

گزارش واشنگتن پست از مدیریت کلنگی ترامپ در حوزه محیط زیست!

 ترامپ شمار زیادی از کارمندان آژانس حفاظت از محیط زیست آمریکا را مرخص می کند؛ زیرا می گوید: پول نداریم! اما در همان حال، ۵۴ میلیارد دلار به بودجه ارتش آمریکا می افزاید!

#روزنامه_واشنگتن_پست در شماره اخیر خود، پرده از یک فاجعه جدید در #دولت_ترامپ برداشته و خبر می دهد كه به زودي بودجه آژانس حفاظت از محيط زيست ايالات متحده تا آن حد کم خواهد شود كه اين سازمان در نخستين سال كار خود تحت رياست جمهوري ترامپ، دستکم یک پنجم از كارمندان خود را از دست خواهد داد. اين كاهش بودجه نيز به ناچار بخشي از برنامه هاي محيط زيستي، مانند پروژه هايي كه پاكسازي زمين هاي آلوده ناشي از مواد زاید خطرناك و يا مكانهاي صنعتي متروكه را تضمين مي كنند و همچنين پروژه استاندارد بين المللي "ستاره انرژي" (كه زماني به منظور تلاش برای کاهش انرژی مصرفی در تولیدات کارخانه‌ای و کم کردن عوامل به وجود آورنده ابداع شد) و برنامه هاي عدالت محيط زیستي براي پشتيباني از جوامع محلي در گسترش و بكارگيري راه حلها در حفاظت از محيط زيست و سلامتي را تعطيل خواهد كرد. برنامه هاي مربوط به تغييرات اقليم و بودجه براي روستاهاي محلي در آلاسكا نيز بنا به پيش نويس بخشنامه اي هدف قطع كامل قرار گرفته اند. بخش تحقيقات و توسعه سازمان هم احتمالا تا ٤٢٪‏ از بودجه خود را از دست خواهد داد.
ويليام بِكِر، مدير اجرايي "انجمن ملي آژانسهاي هواي پاك"-NACAA- می گوید: قطع اين بودجه ها، اگر كه از جانب كنگره تأييد شود، نتيجه ويران كنندهه اي براي همه جوامع در سرتاسر ايالات متحده خواهد داشت و قلب و روح برنامه ملي كنترل آلودگي هوا را پاره پاره خواهد كرد و سلامتي و رفاه دهها ميليون نفر در امريكا را به خطر خواهد انداخت.
پيشنهاد قطع بودجه آژانس حفاظت از محيط زيست بازتاب فشار دولت جديد براي بالا بردن بودجه دفاعي (نظامي) فدرال است.
آژانس حفاظت از محيط زيست روز گذشته از ابراز نظر در اين مورد خودداري كرد، اما #اسكات_پروييت، رئيس جديد و #منفور اين سازمان كه خود سالهاا منتقد آن بوده و يكي از هدفهاي مهمش نقض قوانيني است كه در دوران #اوباما وضع شده اند، به خبرگزاري E&E نگراني خود را در مورد تعهداتي كه اكنون از جانب دولت مورد هدف قرار گرفته اند، به ويژه در زمينه زيرساختهاي آب، ابراز كرده است!
خانم جينا مك كارتي، كه از سال ٢٠١٣ تا پايان رياست جمهوري اوباما، مديريت آژانس را برعهده داشت مي گويد كه "اين بودجه پيشنهادي جديد تنهاا يك چيز تخيلي است، اگر كه دولت ترامپ فكر مي كند كه آژانس حفاظت از محيط زيست مي تواند با آن وظيفه خود را در پاسداري از سلامت عمومي انجام دهد. طرح جديد نياز به سرمايه گذاري در تحقيقات علمي و اجراي قوانين و در واقع درسهايي را كه سازمان در طول ٤٦ سال گذشته از تاريخ گرفته و خواست مردم امريكا را براي ادامه پشتيباني از آنها، بكلي ناديده مي گيرد."
سخنگوي سازمان #صلح_سبز، تراويس نيكولز، در يك ايميل پافشاري بر آن دارد كه قطع بودجه سازمان حفاظت از محيط زيست، اتفاقي نيست و بهه شكل نامتناسبي بر قشر تنگدست جامعه و اقليتها تأثيرگذار خواهد بود. او اين استراتژي دولت را "راسيسم محيط زيستي" خطاب مي كند.

 خواننده عزیز مهار بیابان زایی!
به نظر می رسد، ۴۵ سال پس از #اجلاس_استکهلم، دوباره در آمریکا، سیاستمدارانی قدرت را در دست گرفته اند که برخوردار از تفکراتی مربوط بهه دوره پیش از #راشل_کارسون هستند! این عقبگرد تاسف بار، فقط در یک حالت می تواند فرصتی تاریخی برای دوستداران زمین بوجود آورد؛ آن هم این است که یک لحظه از نقد دولت طبیعت ستیز و نژادپرستانه ترامپ دست برنداشته و برای یکبار هم که شده، اتحادی جهانی را بر علیه چنین تمامیت خواهان گستاخ و نابخردی به نمایش نهیم. اعلام تعویق سفر ترامپ به #بریتانیا در اثر مخالفت مردمی، می تواند نویدبخش این دوران طلایی باشد.

به سندرم بتنیسم پایان دهیم!

    9 سال پیش در چنین روزی، یعنی 29 اردیبهشت 1387 برای نخستین‌بار همایشی در تالار شهریاران جوان تهران برگزار شد با عنوان: «سدهای بزرگ؛ پیامدها و جایگزین‌ها»؛ همایشی که در آن کسی قرار نبود بر خلاف رسم رایج تا آن زمان به ستایش سدسازی و سردارسازی در حوزه سازندگی به بهانه‌ی ساخت این جرثومه‌های سیمان‌اندود و پهن‌پیکر بپردازد. محتوای ارایه شده در آن همایش، سر و صدای فراوانی در محافل رسانه‌ای مستقل به راه انداخت و نه‌تنها روز ملی حمایت از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ را بنیان نهاد؛ که موجی را سبب شد تا در نهایت منجر به ارسال نامه‌ای از سوی گروهی از اساتید دانشگاه صنعتی اصفهان در زمستان 1388 به مقام معظم رهبری شود که در آن از پیامدهای ویرانگر سدسازی در ایران به شدت ابراز نگرانی شده بود. مقام رهبری هم در پاسخ به درخواست نخبگان کشور، به رییس جمهور وقت دستور دادند تا با دقت نظر و به شایستگی به ابراز نگرانی اساتید پاسخ داده شود.
    و امسال، نهمین سالی است که این روز ملی در ایران گرامی داشته می‌شود؛ روزی که البته در دنیا قدمتی بیشتر داشته و سابقه آن به 14 مارس 1998، یعنی حدود 18 سال پیش می‌رسد. این که چرا سازه‌ای که به ادعای سازندگانش قرار بوده تا آب را مدیریت و تنظیم کند، خود به مهم‌ترین عامل مرگ رودخانه‌ها تبدیل شده، حکایت تلخی است که نشان می‌دهد: بشر مدرن امروز، بسیار کمتر از بشر سنتی دیروز از قوانین حاکم بر طبیعت سردرمی‌آورد و یا آن که در برابرش کرنش می‌کند. راستی چرا باید از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ حمایت کرد؟ و چرا جهانیان، دو بار در سال، یکی در 14 ماه مارس (24 اسفند) و دیگری در آخرین یکشنبه سپتامبر، حرمت رودخانه‌ها را در زمین گرامی داشته و می‌کوشند تا مردم و رهبران جهان را از وخامت شرایطی که بر این رگ‌های بی رنگ زمین حاکم است، آگاه سازند.
    مخالفت‌ها در برابر سدسازی به جایی در جهان رسیده که متأسفانه اگر هفته‌ای دو فعال محیط زیست توسط مافیای طبیعت‌ستیز در جهان به قتل می‌رسد، سهم قابل توجهی از این قتل‌ها، مانند قتل خانم برتا کاسرس در هندوراس، ریشه در قدرت افیونی آب‌سالاران سازه محور دارد.
    حقیقت داستان آن است که حال رودخانه‌ها تقریباً در هیچ نقطه‌ای از کره زمین خوب نیست؛ اغلب آنها هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی با چالش‌ها و تهدیدهای جدی مواجه شده‌اند؛ دیگر کمتر رودخانه‌ای را می‌توان سراغ گرفت که آب گوارایش از سراب تا پایاب ادامه یافته و به دریا و اقیانوس‌ها برسند. رودخانه‌ها، یکی از مهم‌ترین بسترها برای حفظ و پایداری از تنوع زیستی موجودات آبزی به شمار می‌روند. هنگامی که این رگ‌های راهبردی حیات در کره زمین، از وضعیت مطلوبی برخوردار نباشند، یعنی بخش بزرگی از زیگونگی حیات؛ از کتابچه‌ی بی‌رقیب و یکتای آفرینش با تهدیدی مرگبار روبرو شده است. برای همین است که در طول نیم قرن گذشته نسل بین 30 تا 50 درصد از آبزیان آب شیرین برای همیشه منقرض شده است که یکی از مهم‌ترین دلایلش، علاوه بر کاهش کیفیت آب و صید بی‌رویه، ساخت سدهای متعدد مخزنی در مسیر رودخانه‌هاست که سبب گسست بوم‌شناختی و ایجاد خلل در فرآیند تخم ریزی ماهی‌ها را فراهم آورده است.
    در عین حال، نباید فراموش کنیم که سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای، دلیل وخامت شرایط بوم‌شناختی در ایران و بسیاری از نقاط جهان نیست! بلکه ابزاری در دست مبتلایان به نوعی سندرم خطرناک موسوم به «سندرم بتنیسم» یا همان طرفداران مدیریت سازه‌ای و طراحان برنامه‌ها و آرمان‌های توسعه در کشورهایی است که آفرینندگانش، بویی از فهم اکولوژیک نبرده و بر این پندار غلط پای می‌فشارند که می‌توانند با تکیه بر قدرت سخت‌افزاری و فناورانه‌ی بشری به جنگ قوانین طبیعت رفته و آن را به نفع نسل خود تغییر داد. شاهد مدعای فوق، بحران دریاچه پریشان یا زریوار یا دشت طوس یا ... است که ربطی به سدسازی ندارد، بلکه قربانی انتخاب آرمان غلط، یعنی دستیابی به خودکفایی در کشاورزی به هر قیمتی شدند؛ آن هم نوعی از کشاورزی که ظاهرا کسی نمی‌خواهد یا نمی‌تواند برای ارتقای نرم‌افزاری و بهبود راندمان‌های آن تلاش کند! چرا؟
    حاصل این نگاه خطرناک، مصیبت‌هایی است که گریبان ما را در ارومیه، بختگان، گتوند و خوزستان، داریان، زاینده رود و گاوخونی، میناب، جازموریان و هامون گرفته است و متأسفانه بیم آن می‌رود تا با همان نشانی‌های غلط، استان‌هایی چون چهارمحال و بختیاری، کردستان، کهگیلویه و بویراحمد و لرستان هم، همان فرجام تلخ را تجربه کنند.
    آیا نسل هوشمند امروز اجازه تکرار آن خطاهای نابخشودنی را می‌دهد؟
    شاید پاسخ به این پرسش در آیین‌های دهمین سالگرد روز ملی حفاظت از رودخانه‌ها در برابر سدهای بزرگ در 29 اردیبهشت 1396، آسان‌تر باشد! نه؟

در ستایش 28 فروردین؛ روز بزرگداشت چهارمحال و بختیاری


    به پیشنهاد گروهی از فعالین مدنی و دوستداران محیط زیست، قرار است همه ساله در 28 فروردین، روز بزرگداشت استانی برگزار شود که مرکز آن – شهرکرد - در بین همه‌ی 30 مرکز استان دیگر به آسمان نزدیک‌تر است. استان چهارمحال و بختیاری، قلمرو سیاسی کوه‌های رنگی در ایران است؛ سرزمین سبزکوه، زردکوه و سفیدکوه؛ سرزمین آبشار عشق و آشیان دوست‌داشتنی هلن. جایی که مهم‌ترین رودخانه‌های ایران را حیاتی ابدی بخشیده تا کارون زیبا و پرابهت همچنان نماد رودخانه‌های خروشان وطن بماند و زاینده‌رود به دیار نصف جهان، زندگی بخشد.

روز چهارمحال و بختیاری

    امیدوارم نامگذاری چنین روزی، سبب نزدیکی بیشتر بین مردمان ساکن در حوضه آبخیز کارون بزرگ و زاینده رود شود. 
    امیدوارم در چنین روزی شاهد آن باشیم که دوستداران محیط زیست در اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، یزد، کرمان و لرستان گردهم جمع شده و در پای منافع ملی، نشان دهند از منافع بخشی و قومیتی خود می‌گذرند. ایران در خاورمیانه همواره یگانه جزیره امن منطقه بوده، چرا که ما نشان داده‌ایم یگانه مردمی در آسیای جنوب غربی هستیم که از قومیت به ملت رسیده و در گام نخست، همه خود را با افتخار ایرانی می‌دانیم. 
    چهارمحال و بختیاری به دلیل جذابیت‌های دیداری و فرهنگ زیبا و ارزشمند عشایری، می‌تواند به یکی از مهم‌ترین قطب‌های گردشگری پایدار در حوزه طبیعت، فرهنگ و تاریخ بدل شود. چهار محال و بختیاری می‌تواند میعادگاه ورزش‌های هیجانی آبی باشد؛ گرانیگاه سنگ‌نوردان و شیفتگان بررسی زندگی عشایری. همچنین در این یک درصد از خاک وطن، می‌توان بانک ژن اندوخته‌های گیاهی فلات ایران را بنیان نهاد. در چهارمحال و بختیاری نباید شاهد تکرار اشتیاه‌هایی باشیم که به افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک بدل شوند! نباید روزی را متصور شویم که استاندار چهارمحال و بختیاری هم مانند همتای اصفهانی‌اش، مجبور به اعترافی تلخ شده و بگوید: حاضرم تمامی صنایع استان را با یک شاخه گل به هر استانی که می‌خواهد، مجانی تقدیم کنم!
    تبدیل چهارمحال و بختیاری به کارگاه یا آزمایشگاه انواع و اقسام ساخت پیکره‌های پهن‌پیکر سیمان‌اندود موسوم به سدهای بزرگ مخزنی و یا طرح‌های ویرانگر و خطرناک انتقال آب بین‌حوضه‌ای، چه در درون استان و یا بین استانی، گناهی بزرگ و خطایی راهبردی است که نسل آینده ساکن در شهرکرد، بروجن، لردگان، فارسان، سامان، اردل و کوهرنگ هرگز آن را نخواهد بخشید. همانگونه که گسترش شالیکاری یا کاشت بادام در ارتفاعات پرشیب هم به مراتب هم بر تنش‌های هیدرولوژیکی حوضه‌های آبخیز زاینده‌رود و کارون می‌افزاید و هم نرخ فرسایش را افزایش می‌دهد. به جای آن، می‌توان به سمت معرفی و رونق کسب و کارهای سبز رفت؛ می‌توان در اندیشه استقرار توربین‌های بادی، سلول‌های فتوولتاییک، ساخت اکوکمپ‌ها و اکوسافاری‌ها و رونق بخشیدن به پرنده‌نگری یا تکرار تجربه‌های موفق در گندمان و روستای گل سفید برآمد.

    جان کلام آنکه
    بیاییم از رخداد 28 فروردین، بهانه‌ای برای افزایش همدلی و هم‌افزایی بسازیم و با تبدیل چالش‌ها و بحران‌ها به فرصت‌ها و مزیت‌ها، نشان دهیم که اهل اقدام و عمل در سالی هستیم که در پیشانی آن، اقتصاد مقاومتی می‌درخشد. 
    بیاییم کاری کنیم تا دوستی‌ها تقویت شود. یک کنشگر محیط زیست، هرگز نباید به کاربست ادبیاتی خشونت‌آمیز و رفتاری کینه‌جویانه یا تهدیدگرایانه متوسل شود و هرگز نباید برای پیشبرد اهداف خود به بداخلاقی و ذبح واقعیت بپردازد. فعالین مدنی در حوزه محیط زیست باید نشان دهند که بیش از هر فعال دیگری در هر حوزه‌ای، اهل داد و دهش بوده و فرزندان فریدون زمان هستند. 

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ زمشک و ز عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

مصداق اقدام و عمل در اقتصاد مقاومتی؛ حمایت از سه‌شنبه‌های بدون خودرو است!

    حدود شش سال پیش، مقاله‌ای از دوست عزیزم، دکتر حسن کریم‌زادگان را در مهار بیابان‌زایی منتشر کردم که همچنان تأمل‌برانگیز و خواندنی است. حسن کریم‌زادگان که در شمار آن گروه ازنخبگانی است که هم به موضوع محیط زیست و هم اقتصاد اشراف داشته و تاکنون چندین کتاب و پژوهش را در این حوزه منتشر و هدایت کرده است، در سال 1389 می‌گوید:
    به طور میانگین مصرف هر لیتر بنزین توسط هر فرد صاحب خودروی شخصی در تهران 6 برابر قیمت فعلی بنزین در بازار (4000 ریال) یعنی 24000 ریال هزینه اجتماعی دارد.اگر به طور متوسط ظرفیت هر باک خودرو را 40 لیتر فرض کنیم ، صاحبان خودروی شخصی در هر نوبت سوخت گیری برای جبران هزینه اجتماعی استفاده از خودروی شخصی ،به جای 160000 ریال باید 960000 ریال یا حدود صد هزار تومان بپردازد.

طرح از مریم بهمن

    بنابراین، با توجه به قیمت کنونی بنزین، رقم مورد اشاره در شرایط امروز کشور به 250 هزار تومان افزایش یافته است.
    در واقع نظام قیمت گذاری فعلی هزینه‌های بسیار سنگین احتراق بنزین در شهر تهران را در نظر نمی‌گیرد و این امر مبنای تداوم شصت ساله آلودگی هوای تهران است. طبیعی است در صورت رعایت این رویکرد، یعنی: پرداخت هزینه های اجتماعی بنزین توسط مصرف کنندگان، شاهد رونق بازار انرژی‌های تجدید پذیر، حمل و نقل عمومی، استفاده بیشتر از دوچرخه و پیاده روی خواهیم بود. رخدادی که سبب می‌شود سه‌شنبه‌های بدون خودرو، داوطلبانه و پراشتیاق به تمامی روزهای کاری هفته تسری یابد.
    تأمل‌برانگیزتر آنکه آنچه از منظر اقتصاد محیط زیستی اهمیت دارد و ماجرای تداوم آلودگی هوای تهران و دیگر کلان‌شهرهای وطن را مورد فراکافت قرار می‌دهد، چیزی جدای از مکتب اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند، نیست. به زبانی ساده‌تر، یکی از شناسه‌های عینیت یافتن شعار سال 1395، یعنی: «اقتصادی مقاومتی؛ اقدام و عمل»، همانا حمایت از پویش سه‌شنبه‌های بدون خودرو توسط تمامی مردم، ارگان‌های دولتی و نهادهای حاکمیتی نظیر قوه محترم قضاییه، بیت مقام معظم رهبری، فرماندهی کل نیروهای مسلح، مجمع تشخیص مصلحت نظام، حوزه‌های علمیه و صدا و سیما است. نمی‌شود یک گوشه نشست و انتظار داشت که اقتصاد مقاومتی عینیت یابد؛ اینک زمانه اقدام و عمل است.
    همین و تمام.

قتل دو محیط زیستی در هفته! چرا؟

    بایزید مردوخی را اغلب آنهایی که با آب، محیط زیست، کشاورزی و اقتصاد سر و کار دارند، می‌شناسند. او که در طول نیم قرن اخیر، دانش اقتصاد را از دانشگاه مریلند، مدیریت را از دانشگاه ایالتی کالیفرنیای جنوبی و راز و رمز توسعه اقتصادی را از آژانس برنامه‌ریزی اقتصادی ژاپن فراگرفته و در کارنامه خود 21 کتاب منتشر شده دارد، اخیرا در باره سد داریان، جمله‌ای زنهاردهنده گفته است: «زیان آبگیری سد داریان تا ابد جبران نمی‌شود و سدسازی تهدید بزرگی برای تمدن هورامان است.» دقت کنیم که این جمله را کسی گفته که خود روزگاری رئيس كميته راهبردي برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور بود و اینک نیز عضو كميسيون آينده‌نگري فرهنگستان علوم ايران و مشاور وزیر کار در کابینه حسن روحانی است و بنابراین دغدغه اشتغال و توسعه را که طراحان سد داریان با این دو چماق مخالفین خود را می‌رانند، خوب درک می‌کند. 
    با این وجود، طرفداران سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای همچنان و با وقاحت هر چه تمام‌تر، مخالفین خود را مشتی آدم احساساتی بدون مطالعه تصویر کرده و بر برج عاج خود می‌تازند! چرا؟
    چرا کسی متوجه حقوق بوم‌نشینان ساکن در اطراف سد داریان و پروژه‌های پهن‌پیکر و گرانقیمت اقماری‌اش نیست؟
در همین باره، محسن تیزهوش عزیز یادداشتی را قلمی کرده و پیشنهادی درخور ارایه داده است که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد؛ یادداشتی که با خبری تکاندهنده آغاز می‌شود: اینکه مافیای پرقدرت طبیعتخوار به طور متوسط هفته‌ای دو کنشگر محیط زیست را که مخالف ایشان هستند، در جهان را به قتل می‌رساند!
    وی می‌نویسد:

سوم مارس را گرامی داریم

    «بر اساس گزارشی که سال 2015 از سوی سازمان غیردولتی گلوبال ویتنس منتشر شده، هر هفته حدود دو فعال محیط زیست و حقوق بومیان در جهان کشته می‌شوند که این حقیقت تلخ، توجه و حمایت بیشتر مجامع بین‌المللی را می طلبد؛ سالهاست که با گسترش فعالیت‌های ضد شکار، سدسازی‌های مخرب و برنامه‌هایی که به تخریب طبیعت منجر می‌شوند بر شدت خشونت، تهدید و حذف فیزیکی فعالین محیط زیست نیز افزوده شده است. به عنوان مثال، در ابتدای سال 2015 گریگوری گیبارد که از او به عنوان یکی از فعالان حفاظت محیط زیست و ضد شکار یاد می‌شد، در جمهوری زیمبابوه و در جنوب قاره آفریقا به ضرب گلوله از پای درآمد؛ مردی که پیش‌تر هم به وسیله شکارچیان غیرقانونی تهدید به مرگ شده بود. یک سال پس از قتل آقای گیبارد نوبت به قتل غم‌انگیز بانوی استقامت و شجاعت برتا کاسِرس رسید تا نشانی باشد برای حرکت درست فعالین محیط زیست در برابر سودجویانی که تنها به منافع اقتصادی خویش می نگرند و هیچگاه آوارگی مردم محلی و تخریب تنوع زیستی کوچکترین اهمیتی برای ایشان نداشته است! اینک برای گرامیداشت یاد و اعتقادِ انسانی برتا کاسِرس یکی از مشهورترین فعالان محیط زیست و حقوق بومیان که سوم مارس 2016 در هندوراس به دست طبیعت ستیزان به قتل رسید، پیشنهاد می شود سازمان ملل متحد روز سوم مارس را با هدف دفاع از حقوق بومیان و جوامع محلی در برابر تخریب‌های مختلف محیط زیست نامگذاری کرده و در تقویم رسمی خود درج کند. در این بین باید به این نکته بسیار مهم اشاره کرد که جوامع محلی که در ایران نیز زیست می کنند در برابر مخربان طبیعت هیچگاه آرامش نداشته و در موارد گسترده ای به نام توسعه از سرزمین خویش کوچانده شده‌اند تا زمین‌ها و خانه‌هایشان به زیر آب سدهای بزرگ رفته و همچنین استخراج نفت سبب آلودگی چاه‌های حیاتبخش آنها شده که این موارد تنها گوشه ای از هزاران آسیبی است که روزانه به این انسان‌ها تحمیل می شود. لازم به ذکر است که نهم اوت در تقویم سازمان ملل متحد، روز بين‌المللی مردم بومی جهان نامگذاری شده اما امروز و با هدف حمایت از راه انسان‌هایی همچون برتا کاسِرس که حامی حقوق بشر بوده و از جان و مال خویش در برابر دفاع از حقوق بومیان گذشت و به تمام انسان‌های جهان نشان داد که باید در برابر غارتگرانی که منابع طبیعی زمین و محل زندگی بومیان را نابوده کرده و اسباب آوارگی آنان می شوند، ایستاد.» 
   به نظرم، پیشنهاد سزاوارانه محسن تیزهوش جادارد تا به عنوان یک مطالبه ملی از سوی تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی به سازمان ملل متحد ارایه شود تا بار دیگر پیشگامی ایرانیان در دفاع از گونه‌گونی زیستی فرهنگی زمین به اثبات رسد.

به جای ترقه‌های چینی، عطوفت ایرانی را در چهارشنبه آخر سال زنده کنیم!

    چهارشنبه سوری نزدیک است، اما چهارشنبه سوری سالهاست که دیگر با چهارشنبه سوری‌ای که باید باشد، فاصله گرفته! نگرفته؟ این همه مواد منفجره، ترقه‌های جورواجور و همه یه جورایی ناجور و فشفشه‌های رنگارنگ چینی، آرام آرام به جای رسوم کهن و دلپذیر پایکوبی و جشن و قاشق‌زنی نشسته و دیگر کسی درپی دهش سرخی خویش و گیرش زردی هم‌نوعانش نیست! هست؟ در یادداشت پیش رو، کوشیده‌ام به راهی برای احیای دوباره چهارشنبه‌سوری بپردازم؛ راهی که در فرجامش چون برجام، ممکن است چند محیط بان دربند هم از زندان‌های یاسوج و کرمان آزاد شوند و حتی گنجه‌ای داشته باشیم فربه برای کمک به طبیعت وطنی که دوستش داریم! نداریم؟
    مهم‌ترین شعار و پیام و آموزه‌ی چهارشنبه سوری در دهش سرخی و گیرش زردی است؛ در نیکویی بی منت و بخشش بی‌پایان است و اینک شاید واجب‌ترین محتاج نیکی‌های ما، طبیعت ایران باشد که سخت مجروح و دردمند شده است. برای درمان آلام بی‌شمارش، صندوقی مردمی را تأسیس کرده‌ایم موسوم به گنجه پشتیبان زیست بوم ایران.
    و این صندوق اینک می‌کوشد با جلب و جذب کمک‌های مردمی در آستانه نوروز 1395، بخشی از آلام طبیعت ایران و پاسداران سلحشورش را کم کرده و دیه لازم برای آزادی چند محیط بان دربند در زندان‌های یاسوج و کرمان را هم فراهم آورد.
    در همین راه بود که آرش نورآقایی عزیز، دوباره با یک ایده خلاقانه‌ی دیگر از راه رسید و پیشنهادی سزاوارانه مطرح کرد! اینکه بیاییم با احیای دوباره سنت دیرین و خوشایند قاشق زنی، با یک تیر، دو نشان بزنیم! از یک سو، هزینه‌های خرید ترقه‌ها و فشفشه‌های چینی را خرج قاشق‌زنی و نجات محیط‌بانان دربند کنیم و از سوی دیگر، خسارت‌های محیط زیستی چهارشنبه‌سوری را کاهش داده و با مهار آلودگی‌های صوتی و کم‌کردن میزان انتشار آلاینده‌های گازی، این رسم دلپذیر و شاد ایرانی را با آموزه‌های محیط زیستی هم همراه‌تر سازیم.

با قاشق زنی، ازادی هدبه دهیم!

    طرحی را که می‌بینید، هنرمند فرهیخنه معاصر، حمید رحیمی با استادی هر چه تمام‌تر آفریده و در آن نشانه‌هایی از قاشق، میله‌های زندان و سرو رعنا و سبزی که چشم‌انتظار کنار رفتن میله‌های زندان است، می‌بینیم؛ چشم‌انتظار شمایی که می‌دانم جانانه نشان خواهید داد که زندگی بخش هستید! نیستید؟
    لطفا این طرح را و این پیام را و این یادداشت را تا می‌توانید در شبکه‌های اجتماعی بیشتر نشر دهید، با دوستان و کسان بیشتری در موردش گفتگو کنید و یک حماسه دیگر، پس از حماسه هفتم اسفند در 25 اسفند 1394 بیافرینید.
    یا علی ...

شیوه‌های پرداخت کمک‌های نقدی به گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران به شرح زیر است:
۱- از طریق شماره حساب نزد بانک پارسیان، شعبه بیمارستان پارسیان (کد شعبه: ۱۰۷۰):
۸۰۰-۲۰۹۲۲۵۳-۷
۲- از طریق شماره شبا: IR330540107080002092253007 (به صورت اینترنتی)
۳- از طریق شماره کارت: ۶۲۲۱۰۶۱۱۰۴۸۲۲۲۶۹  (به وسیله عابر بانک)

صندوقی که به جای درمان سرطان، از آن پیشگیری می‌کند!

    از گنجه پشتیبان زیست بوم ایران حمایت کنیم

    نامش گنجه پشتیبان زیست بوم ایران یا همان صندوق حامی طبیعت است که به همت گروهی از دلسوزان پیشکسوت و مورد احترام جامعه محیط زیست کشور شکل گرفته است. لطفا او را دریابید ...

گنجه پشتیبان زیست بوم ایران

    نیکوکاری، خصلتی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو هموطن عزیز ایرانی برود! نیک می‌دانم. اما باورم این است که اینک باید در بین مؤثرترین و کاراترین شیوه‌های نیکوکاری، روشی را برگزینیم که به علت‌ها می‌پردازد و از بروز درد پیشگیری می‌کند.
    طبیعت ایران از دردی جانکاه عذاب می‌کشد، اما آن درد، عدم تخصیص اعتبار مناسب به سازمان حفاظت محیط زیست یا منابع طبیعی نیست! حتی سدسازی افراطی و طرح های انتقال آب بین حوضه‌ای هم نیست! همانگونه که دربندماندن چند محیط بان و جنگلبانش در زندان به دلیل عدم رضایت یا تأمین مبلغ دیه هم نیست ...
    درد جانکاه طبیعت ایران، آن است که اغلب ایرانیان طبیعت را به عنوان یک موجود زنده و نیازمند توجه، جدی نمی‌گیرند. آنها درنیافته‌اند که اگر نمی‌خواهند سالی بیش از 10 هزار میلیارد تومان برای درمان سرطان هزینه کنند، راهش این است که یک دهم آن را برای سالم‌سازی منابع آب و خاک و هوا در سال هزینه کنند. اما ایرانیان، اعم از حاکمیت، دولت، مجلس، قوه قضاییه و نیروهای امنیتی و نظامی کشور ظاهراً برایشان پرداختن آن رقم هنگفت آسان‌تر است تا بی‌تفاوت نماندن به تخریب غیرقابل جبران طبیعت وطنی که دوستش دارند و داریم! نداریم؟

    چه باید کرد؟
    باید از مهدکودک‌ها و مدارس شروع کرد، باید نسلی را پرورش داد که نگاهش به مواهب طبیعی مثل نگاهش به عزیزترین کسانش باشد تا آنگاه دیگر هیچ هموطنی برای شلیک به سوی حیات وحش، آن هم بدون هیچ ضابطه و قانونی به خود حق ندهد و از سوی دیگر، محیط بابنان و جنگلبانان سلحشور وطن هم مظلومانه و در اثر یک اشتباه سالهای فراوانی از عمرشان را در گوشه سلول‌های بی روح زندان به هدر ندهند.
    برای همین است که گروهی از بزرگان خوشنام محیط زیستی وطن که نگارنده به حسن نیت و عشق ناهمتای‌شان به سرزمین مقدس‌مان ایمان دارد، تصمیم گرفته‌اند تا صندوقی را با نام گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران شکل دهند و بدین‌ترتیب، راه جدید و کاراتری برای نیکوکاری را به ایرانیان خیر نشان دهند.
    به نظرم کیفیت وضعیت این صندوق مردمی محیط زیستی، می‌تواند عیار خوبی باشد برای برطرف شدن آن لکنت پیش گفته؛ اینکه ایرانیان عملا نشان دهند برای درمان زخم‌های متعددی که پیکر سرزمین‌شان را چرکین کرده، منتظر قهرمان نمی‌مانند، زیرا قهرمان خود آنهایی هستند که از بخشی از مال خود داوطلبانه برای اقتدار بیشتر صندوق حامی طبیعت ایران مصروف می‌دارند.
    درود بر شما که داوطلبانه برای گنجه پشتیبان زیست‌بوم تبلیغ می‌کنید و به امید آزادی همه محیط بانان دربند و مظلوم وطن.

zistbom3


    شیوه‌های پرداخت کمک‌های نقدی به گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران به شرح زیر است:
1- از طریق شماره حساب نزد بانک پارسیان، شعبه بیمارستان پارسیان (کد شعبه: 1070): 
800-2092253-7
2- از طریق شماره شبا: IR330540107080002092253007 (به صورت اینترنتی)
3- از طریق شماره کارت: 6221061055662060 (به وسیله عابر بانک)

فرازها و فرودهای آلودگی هوا در پردیسان، تهران و ایران!

میوه شیرین ماجرای تلخ آلودگی هوا!

    دوباره زمستان آمد و روسیاهی نه به زغال که به برج میلاد ماند! اینکه سازندگان این بلندپیکرترین سازه‌ی موجود در وطن به خواب هم نمی‌دیدند که روزی به شاخصی برای سنجش غلظت آلودگی هوای پایتخت بدل خواهند شد، شکی نیست؛ اما اینکه برج میلاد را به قلیان صلواتی تهرانی‌ها بدل کنیم و در آثار طنازان و کارتونیست‌ها به وفور مورد انگولک قرار گیرد، خودش نوعی ابتکار است! نیست؟
    نوشتار پیش رو، به همین بهانه به ماجرای ابتکار، آلودگی هوا، شهرداری و پردیسان می‌پردازد ...

قلیانی به نام برج میلاد!

    آلودگی هوا از مرز میان‌سالی در تهران هم گذشت!
    این روزها کیفیت هوا در تهران و برخی دیگر از کلانشهرهای ایران در شرایط ناسالم قرار دارد. در تهران بیش از بیست روز است که وضعیت ناسالم با اندک وقفه ای دوام یافته است.
    خبری در روزنامه اطلاعات دیدم مربوط به ۲۸ آبان ۱۳۳۶، یعنی بیش از ۵۸ سال پیش! در آن خبر هم گلایه از وخامت ترافیک و آلودگی هوا در پایتخت تهران شده بود!
    یعنی در زمانی که جمعیت تهران به دو میلیون نفر هم نمی رسید، تهرانی ها با چنین بحرانی روبرو بودند. 

    چه پیامی را باید از این رخداد برداشت کرد؟!
راست آن است که ظرفیت زیستی یا پذیرش مخروط افکنه‌ای که در البرز جنوبی پذیرای «غول‌شهر» هفتادهزار هکتاری به نام تهران با دست کم ۱۲ میلیون نفر تردد روزانه و شبانه شده است، به هیچ وجه پذیرای چنین تراکم شگفت‌آوری نیست.
    پرسش این است که چگونه این مریض بدحال متوجه ریشه درد نشد و با تزریق دمادم مورفین‌هایی افزاینده، کار را به التهابی چرکین و سرطانی رساند؟
    مردم این شهر که فقط برای سه میلیون نفر می توانست آب شرب سالم ارایه دهد، چگونه توانستند شمار خود را چهار برابر کرده و در عین حال از بی‌آبی نمی‌میرند؟!
    آن قهرمانی که با اسب سفید آمد و برای تهرانی ها از سرشاخه های لار و لتیان و ماملو و کندوان و کرج و جاجرود و طالقان و سفیدرود و ... آب فراهم کرد، چه کسی بود؟ و آیا حاصل عملکرد آن سوار به نفع کیفیت زندگی ایرانیان در درازمدت تمام شد؟!

    سدهای خوبی که بحران آفریدند!
    فکرش را بکنید ...الان که چند برابر آب قابل استحصال دشت تهران، به این حوضه آب وارد می‌شود، باز هم شاهد بزرگترین نرخ فرونشست زمین در جنوب تهران به میزان ۳۶ سانتی متر در سال هستیم؛ وای به حالی که این همه آب وارد تهران نمی‌کردیم! واقعا در آن صورت فاجعه چگونه رقم می‌خورد؟ 
    پرسش این است که پس این همه آب کجا می رود؟ و پرسش کلیدی تر آنکه اگر همین میزان روند تغذیه پساب و فاضلاب‌های خانگی و خدماتی و شهری و صنعتی را هم متوقف کرده و یکجا وارد شبکه فاضلاب شهری در دست ساخت کنیم، آیا بحران نشست زمین و اُفت سفره های آب زیرزمینی در زیر تهران بیشتر و شتابناک‌تر نخواهد شد؟!

برج میلاد و شاخص آلودگی تهران!

    آیا ما راه را درست می‌رویم؟
    فرض کنیم که برای تهران هرگز سدی چون کرج و لار و ماملو و طالقان ساخته نمی‌شد و تهرانی‌ها مجبور بودند جمعیت خود را بر اساس اندوخته‌های آبی لتیان و استحصال از سفره‌های زیرزمینی آب تأمین کنند؛ در آن صورت هرگز با فاجعه‌ای که امروز در شهریار و معین آباد روبرو بودیم، مواجه نمی‌شدیم و ظرفیت گرمایی ویژه در جنوب تهران تا حوض سلطان اینگونه کاهش نیافته و چشمه‌های تولید گرد و خاک افزایش نمی‌یافت! می‌یافت؟
در آبادبومی که متوسط سرعت باد غالب آن کمتر از پنج متر در ثانیه است، با دوپینگی به نام سدسازی و انتقال آب بین حوضه‌ای، دودکش خانه‌ای را آفریدیم که زمانی نامش چنارستان بود!
    من فکر می‌کنم آنهایی که در آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی اجازه ندادند تا مقدمات مهار گسترش شهر تهران اجرایی شده و پایتخت سیاسی جا به جا شود، بزرگترین نشانی اشتباه را به حاکمیت دادند ...

    اینک آیا عبرت گرفته‌ایم؟
    متاسفانه می‌بینم که ماجرای آلودگی هوای تهران به بهانه‌ای برای تسویه حساب‌های سیاسی از سوی هر دو جناح حاکمیت بدل شده و هر یک، آن دیگری را متهم می‌کند که در زمان تو، سعی در مخفی کاری بود و اینک برعکس! چرا؟
    حدود شش سال پیش بود که روزی محمدباقر قالیباف در جمع شماری از متخصصان محیط زیستی کشور که نگارنده هم اشتباهی حضور داشت! گفت: من وارث شهری هستم که سالی پانصد هزار خودرو جدید در آن شماره‌گذاری می‌شود، بدون اینکه از شهردار بپرسند که برای مدیریت این لشکر جدید آهن و دود و بوق برنامه و ظرفیت جدیدی را آیا تعریف کرده‌ای؟!
    و واکنش شهردار به این بی احترامی آشکار چه بود؟!
    اینکه بیاییم تا می‌توانیم تسهیلات بیشتری برای خودروسواران جدید ایجاد کنیم؛ بزرگراه، بولوار، پل، تونل و آزادراه دو طبقه و سه طبقه بزنیم! 

    قالیباف اشتباه بزرگ کرباسچی را دنبال نکرد؟!
    قالیباف به جای آنکه رسماً و در اعتراض به این بی احترامی آشکار استعفا دهد، ماند و ساعت فاجعه را به تأخیر انداخت؛ آن هم به بهای بزرگ‌تر کردن ابعاد فاجعه؛ او باید می‌کوشید تا تمامی سرمایه ثروتمندترین شهرداری ایران را که صدها برابر بسیاری از وزارتخانه‌های کشور بودجه داشت، برای گسترش خطوط ریلی و ناوگان عمومی شهری اختصاص می داد. نباید پارکینگهای بیشتر برای سواری ها می ساخت، باید هزینه تردد شخصی را به نفع وسایل نقلیه عمومی افزایش می داد، باید تردد خودروهای فرسوده را چنان گران درمی آورد که کسی جرات استفاده از آنها را در خیابان های پایتخت نکند. باید به حاکمیت فشار می آورد تا خط تولید موتورسیکلت های بنزینی را به برقی تبدیل کند. باید می کوشید تا تهران به عنوان بزرگترین تولید کننده گوشت قرمز رکورددار نشود. در استانی که خود به دریوزگی آب روی آورده، چگونه باید بیشترین تمرکز واحدهای صنعتی تولید گوشت گاو را پذیرایی کند؟ آن هم فرآیندی که برای تولید هر کیلوگرم آن به ۱۵ هزار و پانصد لیتر آب نیاز است و تولید گاز متان آن به عنوان خطرناک ترین گاز گلخانه ای جهان، رقیب ندارد.
    اما نه قالیباف و نه پیشینیان او، این راه را نرفتند و فقط از سیاست تزریق مورفین سود جستند تا همه به ساعت فاجعه نزدیک‌تر شویم ...
    نکته غم‌انگیز ماجرا آن است که همچنان تغییر رویکرد و جهت‌گیری مثبتی هم در مدیریت کلانشهر تهران، آنگونه که سزاوار است، مشهود نیست.
    باید هر نوع ساخت و ساز جدید در تهران و کلانشهرهای بحرانی کشور با محدودیت‌های جدی مواجه شود.
اجازه تخریب به ساختمان‌هایی که دست‌کم کمتر از شصت سال قدمت دارند، نباید داده شود. تراکم‌فروشی باید پایان گیرد. برای صاحبان ساختمان‌هایی که به سمت استحصال انرژی‌های نو سرمایه‌گذاری می کنند، سوبسیدهای برانگیزاننده و معافیت های مالیاتی درنظر گرفته شود. حرکت خودروهای فرسوده و موتورسیکلت‌های بنزینی متوقف شود. حفر هر نوع چاه عمیق و نیمه عمیق در اطراف تهران متوقف شده و تمامی چاه‌های قانونی موجود از کنتور برخوردار شوند. با قاطعیت اجازه ساخت و ساز به هیچ فرد حقیقی و حقوقی در دامنه‌های شمالی شهر داده نشود؛ بهره برداری معادن شن و ماسه در اطراف تهران برای همیشه تعطیل شود؛ جریمه‌های سنگین برای صاحبان خودروهایی که فاقد معاینه فنی هستند، وضع شود و از صنایع خودروسازی نازنازی مملکت خواسته شود تا به سمت ساخت خودروهایی با موتورهای دیزلی، هیبرید و برقی جهت‌گیری کنند ... 
    این درحالی است که در این بررسی تحلیل‌وار، به ماجرای گسل‌های فعال و نیمه فعال تهران، بیم از ویرانی کامل و بروز یک فاجعه‌ی انسانی تمام عیار اشاره نشده است؛ ماجرایی که به گفته رییس ستاد بحران وزارت کشور، می‌تواند دو میلیون تهرانی را به کام مرگ بکشاند ...

برد شیرین ابتکار!

    فرجام سخن:
   یادداشت زنهاردهنده روزنامه اطلاعات در نزدیک به شش دهه پیش، گواه آن است که ما می‌توانستیم با توزیع یکنواخت و عادلانه ثروت در پهنه وطن، از بروز سهمناک‌ترین بدهکاری اکولوژیکی در تهران ممانعت کرده و اجازه ندهیم تا میلیاردها دلار هزینه اضافی بر دوش بخش درمان و بهداشت و سلامت کشور تحمیل شود. حقیقت تلخ ماجرا آن است که از قضا اگر قرار بر انتخاب مخرب‌ترین و ویرانگرترین سدهای کشور باشد، باید از لار و کرج و ماملو و طالقان در صدر این سیاهه شرم آور نام برد، یعنی دقیقا همان سازه های پهن پیکر سیمان اندودی که سینه چاکان سدسازی از آنها به عنوان چماق برای سرکوب مطالبات منتقدان تفکر سازه ای در مدیریت آب سود می جویند و پیوسته این پاسخ کلیشه ای را تکرار می کنند: اگر این سدها در اطراف تهران ساخته نشده بودند، الان پاسخگوی آب شرب تهرانی ها کی بود؟!
    و پاسخ آن است که سدها همان بلایی را بر سر تهران هفتادهزارهکتاری آوردند که بر سر دریاچه ارومیه پانصدهزار هکتاری آوردند! سدها در تهران به دلالان مسکن و برج سازان چراغ سبز نشان دادند و در ارومیه به گسترش کشاورزی و دامداری ناپایدار.

    اینک چه باید کرد؟
    مسلما باید واقعیت ها را به مردم بگوییم، آنها را نباید دلخوش کرده یا بی دلیل و غلووار نگران کنیم. سازمان حفاظت محیط زیست به جای آنکه در پرتالش مدام مشغول پاسخگویی به هر نشریه و سایت و وبلاگ و شبکه اجتماعی دست راستی، محافظه‌کار، اصول‌گرا، جریان انحرافی و ... باشد که آه و فغان برای آلودگی هوا راه انداخته؛ یا به جای آنکه به انعکاس محتوای هر نشریه و تارنما و رسانه‌ی دست چپی و اصلاح‌طلبی بپردازد که به جنگ منتقدان رفته است، با مردم همدردی کرده، مسوولیت‌ها را شجاعانه و شفاف بپذیرد، اجازه رواج شایعات را ندهد، پایش‌کننده‌ی دقیق سنجنده‌های آلودگی هوا باشد و به بیان برنامه‌های کوتاه، میان و درازمدت مقابله با آلودگی هوا و راهکارهای علاج بخشی برای درمان این درد دودآلود اکتفا کند و اجازه دهد تا مردم خود قضاوت کنند.

    یادمان باشد:

    این یک فرصت بزرگ و تاریخی برای دوستداران محیط زیست است که اینک سهم قابل توجهی از رسانه‌هایی که تا قبل از ورود دوباره معصومه ابتکار به پردیسان، کمترین سهم از صفحات خود را به محیط زیست اختصاص می‌دادند، اینک تیتر یک های خود را محیط زیستی انتخاب می‌کنند! نمی‌کنند؟
    به نظرم همین تغییر رویکرد به سمت جستارهای محیط زیستی در رسانه های محافظه کار و دست راستی، خود یک برد شیرین برای معصومه ابتکار است و البته در هر بردی، ممکن است یکی دو تا گل هم بخوریم! نه؟

بیشتر بدانیم:

پنج اعتیادی که شما را می‌سازد!

توصیه‌های اعتیادآور یک دندانپزشک تهرانی ...

    آنچه می‌خوانید، حاصل گفتگوی نگارنده با یک دندانپزشک خوش ذوق تهرانی است که به بیمارانش توصیه می‌کند برای برخورداری از سلامت جسمانی و روانی، معتاد شوند!

    نامش امین قنبری است؛ یک جراح دندانپزشک. چند روز پیش فرزندم – اروند - را به نزدش بردم تا وضعیت دندان‌هایش را بررسی کند. به اروند توصیه کرد تا حتما و تحت هر شرایطی از نخ دندان استفاده کند. گفت: نخ دندان تنها اعتیادی است که نه فقط جایز که مورد تأکید است و امیدوارم نسبت به استفاده از آن معتاد شوی!
    موضوع برایم جالب شد، چون تاکنون از این منظر به اعتیاد نگاه نکرده بودم. از امین قنبری پرسیدم: آیا واقعاً این تنها اعتیاد مجاز است؟!
    بلافاصله پاسخ داد: نه! کتاب هم اعتیاد خوبی است.
گفتم همین؟
    اندکی فکر کرد و گفت: ورزش هم عالی است و خوبه که آدم معتادش بشه!
باز پرسیدم: دیگه چیزی نیست؟
    گفت: موسیقی! موسیقی اصیل، موسیقی کلاسیک، موسیقی‌ای که حال آدم را جا بیاورد ...

امین قنبری و اروند

    خیلی توصیه‌های جالبی بود. از او پرسیدم آیا فکر نمی‌کنی که محیط زیست هم می‌تواند یک اعتیاد مثبت باشد؟ اینکه آدم‌ها عادت کنند زباله‌های روی زمین را بردارند؛ عادت کنند به حیوانات شلیک نکنند؛ عادت کنند که قدر آب و خاک را بدانند و عادت کنند به آنهایی که به حفظ محیط زیست عادت نکرده‌اند، تذکر دهند؟
    گفت: صددرصد موافقم و لبخند زد ...
    دوست دارم چنین هموطنان فرزانه‌ای را که اینگونه استادانه و در عین حال مفرح با مخاطبین و مراجعینش مواجه می‌شود. دست کم در مورد اروند که جواب داده و او نخ دندان و مسواک را رها نمی‌کند ...
    و می‌دانم که او در حرفه خود نیز آدمی موفق بوده و خواهد بود؛ زیرا فقط برای کسب درآمد، طبابت نمی‌کند، طبابت می‌کند، چون عاشق زندگی است و آنهایی که عاشق زندگی هستند در هر موقعیتی می‌توانند معجزه کنند. درست مثل مسعود صرامی که در یادداشت بعدی به شرح معجزه‌اش برای نجات دیار زنده‌رود خواهم پرداخت.

راحله؛ راهی مطمئن برای نابودی همیشگی داعش!

    راحله مبارکی هنوز مدرسه نمی‌رود، اما مانند یلدا که در شش سالگی سونامی تفنگ‌کشان را در اورامانات راه انداخت، می‌تواند قهر همیشگی آینده با خشونت را تضمین سازد ...

    نامش راحله است، یکی از دخترکان نیک نهاد هموطنم در سواحل خلیج فارس. اهل روستای میلکی از توابع شهرستان پارسیان در منتهاالیه باختری استان هرمزگان. از معدود روستاهای کشور که به همت اهالی نیک‌اندیشش، یک کتابخانه ویژه ارایه‌ی کتاب‌های محیط زیستی دارد ... عمویش، احمد مبارکی از دوستان عزیز من است و برایم نوشته که برادرزاده نازنینش، هر روز بخشی از غذایش را نگه می‌دارد تا به پرندگانی دهد که لابه لای کهورها دنبال غذا می‌گردند ... الان هم، همانگونه که در عکس می‌بینید با ظرف غذایش منتظر پرنده‌هاست ...

راحله

    دوست می‌دارم راحله را ... و ایمان دارم نسلی که اینگونه عاشق طبیعت و حیوانات بزرگ شود و تربیت یابد، هرگز مروج هیچ نوع خشونتی در جامعه نخواهد شد.
   و این همان یگانه آموزه مکتب مدارس جامع محیط زیستی (جم) است که می‌کوشیم به تدریج در سطح مدارس کشور همه‌گیر شود.
   مکتبی که در آن یلدای شش ساله از پدرش می‌خواهد تا اسلحه‌ی شکاری‌اش را برای همیشه کنار گذارد و راحله، تماشای پرواز شکوهمند پرنده‌ها را در آسمان بر پیکر خون‌آلودشان در کف زمین ترجیح می‌دهد.

درخت کهور

   آیا حاصل تربیت خردمندانه‌ی چنین نسلی که با چنین عشقی بزرگ می‌شوند، می‌تواند منجر به پدیدآمدن انسانی شود که بر روی هم‌نوعانش اسید بپاشد یا سر از تن جدا کند؟!

یلدا و پدرش


   بازگشت به اخلاق ژرف محیط زیستی، بازگشت به ریشه‌هاست و مردمی که اصالت و ریشه‌ی فضایل اخلاقی‌شان را فراموش نکنند، به عضوی قابل اعتماد و ضامن صلح پایدار در کره زمین بدل خواهند شد.

روایت محمد فاضلی از نخستین مسأله در محیط زیست ایران!

    بیست و ششم آبان 1394 در ادامه سلسله سخنرانی‌های ماهانه‌ی علمی که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار می‌کند، نوبت به دکتر محمّد فاضلی؛ مرد شماره 2 مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری رسید تا در پنجمین کارگاه آموزشی از منظر یک جامعه‌شناس، به موضوع مهم اما مغفول‌مانده‌ی خدمات متقابل علوم انسانی و محیط زیست بپردازد. در حقیقت محمّد فاضلی در یک سخنرانی شورانگیز که بیش از 80 دقیقه و یک نفس طول کشید، تلاش کرد از جای خالی گفتمان محیط زیستی به عنوان یک فضیلت ارزشی یا پارادایم در جستارهای روشنفکری زمانه معاصر سخن گوید. 
    هنگامی که سخنان این استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی تمام شد، نخستین جرقه‌ای که در ذهنم آتش افروخت؛ دریافت این حقیقت بود که اگر در طول 25 سال گذشته که نخستین تلاش‌های جدی نگارنده و همفکرانش برای توجه دادن مردم و رهبران کشور به موضوع محیط زیست شکل گرفته است، روشنفکران وارسته و شجاعی چون محمد فاضلی و محمد فاضلی‌ها را هم در کنارمان داشتیم، شاید خیلی زودتر از امروز مدیران ارشد کشور به این صرافت می‌افتادند که نه‌تنها نباید در مراسم آبگیری گران‌قیمت‌ترین پروژه سازه‌ای کشور – سد داریان – شرکت کنند، بلکه تا آنجا که امکان دارد باید خود را به بی‌اطلاعی زده و حاضر به مصاحبه در مورد این پروژه 25 هزار میلیارد تومانی هم نشوند! این در حالی است که تا همین چند سال پیش، برای افتتاح سازه‌هایی که کمتر از یکصد میلیارد تومان هزینه دربرداشتند، صف مقامات برای قیچی کردن روبان قرمزرنگ مشهور! بی‌پایان می‌نمود.
بگذریم ...
    در اینجا می‌کوشم تا به مهم‌ترین فرازها از سخنان این مرد بزرگ بپردازم، مردی که حضورش و سخنرانی گیرایش در تالار سرو پردیسان، سبب شد تا برای نخستین بار، این تالار با مشکلی به نام کمبود جا و صندلی روبروشود؛ واقعیتی که منجر شد در کارگاه ششم – ساعت 10 صبح هفدهم آذر - که نوبت به دکتر محمود سریع‌القلم می‌رسد، دراندیشه تدارک تالاری بزرگ‌تر چون سالن شهدای پردیسان باشیم.

دکتر محمد فاضلی در حال سخنرانی


اما معاون پژوهشی مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری، سخنانش را چگونه آغاز کرد؟

مسأله اول محیط زیست ایران این است که محیط زیست به یک مسأله‌ی دست چندم و خارج از اولویت تقلیل یافته است.
این اتفاقی است که جامعه شناسان آن را «صورت دوم قدرت» می‌نامند. استیفن لوکس جامعه شناس انگلیسی می‌گوید: قدرت سه صورت دارد: صورت نخست این است که الف، ب را وادار به کاری می‌کند که ب اگر وادار به انجام آن نشود، آن را انجام نمی‌دهد. به عنوان مثال، شما یک مجرم را وادار می‌کنید که به زندان برود، اگر او را مجبور نکنید، خود مجرم به زندان نمی‌رود. 
اما صورت دوم قدرت، آن است که شما چیزی را چنان از دستور کار خارجکنید که جامعه دیگر اصلاً به آن به عنوان یک مسأله فکر هم نکند و بنابراین آشکار است که بر سر آن، هیچ منازعه‌ای هم درنخواهد گرفت. به عنوان مثال نحوه‌ی چرخش ایستگاه آلفا به دور کره زمین در دستور کار ما نیست و منازعه‌ای هم بر سر آن شکل نمی‌گیرد. ولی آیا این مسأله اصولاً فاقد اهمیت است؟ 
صورت سوم قدرت وقتی است که آنچه که در دستور کار قرار می‌گیرد، به رغم اینکه خلاف منافع ب است، ولی ب فکر می‌کند که به نفعش است و خودش دنبال الف می‌رود. یعنی الف کاری کرده است که ب فکر می‌کند کاری که دارد انجام می‌دهد، به نفعش است!

محیط زیست قربانی صورت دوم قدرت در ایران!
مسأله اکنون محیط زیست این است که مجموعه‌ای از تکنوکرات‌ها، سیاست‌مدارها و رسانه‌ها کلا مسأله محیط زیست را از دستور کار خارج کرده‌اند و موفق شده‌اند که محیط زیست را به یک مسأله دست چندم و تقلیل یافته تبدیل کنند. مسأله این است که اینها چه تکنیکی به کار برده‌اند که توانسته‌اند به مقصود خود برسند؟! آنها آمدند و چندتا دو قطبی ساختند و گفتند که شما یک انتخاب بیشتر ندارید: توسعه یا محیط زیست! و یا در بهترین حالت گفتند: نخست توسعه بعد محیط زیست. به عبارت بهتر ذهن عموم مردم را چارچوب بندی کردند و موفق شدند که یک تعارض را جا بیندازند، که این تعارض چیزی جز تعارض توسعه و محیط زیست نیست. سپس با استفاده از نمدی که خود ما جامعه شناسان بافته‌ایم، کلاه بر سر ما و جامعه گذاشتند. گفتند در غرب که این همه علوم اجتماعی و جامعه شناسی به جریان توسعه حمله می‌کنند، همه حرفشان این است که اول توسعه پیدا کرده‌ایم و سپس پیامدهای آن آشکار شده است. و ما تا توسعه پیدا نکنیم اتفاقی نخواهد افتاد و توسعه اولویت بعد از محیط زیست است. علوم اجتماعی از نظر سیاست‌مدارها، تکنوکرات‌ها و غیره به علوم مزاحم شناخته شده‌اند. در طی 250 سال گذشته، کار جامعه‌شناسان نقد ایدئولوژی بوده است. یک ایدئولوژی بزرگ که بنیان حقیقی (Factual) ندارد. ایدئولوژی این بود توسعه یا محیط زیست، یا توسعه بعد از محیط زیست. هر چند برخی جامعه‌شناسان، این ایدئولوژی را به نقد کشیده‌اند؛ اما گاهی اوقات هم با این ایدئولوژی همراهی کرده‌اند. وقتی این مدل ساخته شد، بنابراین مسأله محیط زیست به تعویق افتاد و از گفتمان خارج شد.

شرکت کنندگان در سخنرانی دکتر فاضلی

آیا ما بدون محیط زیست به رفاه و توسعه رسیدیم؟
این مسأله در دهه‌های اخیر، حتی در دوران پهلوی قابل بسط است. شما دهه هفتاد شمسی را تصورکنید، در این دهه سدها و جاده‌ها نماد توسعه بودند و قرار بر این بود که بعد از احداث اینها ما به یک سطح رضایت‌مندی برسیم. پرسش اساسی اینجاست که بعد از 40 سال که ما بی خیال محیط زیست شدیم، آیا به مرزهای توسعه و رفاه رسیدیم؟ اگر رسیدیم، چرا نرخ بیکاری 15 درصد است؟ نرخ بیکاری فارغ التحصیلان 46 درصد است؟ چرا روند آسیب‌های اجتماعی و تورم چنین وضعیتی دارد؟ و چرا در رده‌بندی‌های رضایت و شادمانی، مردم ایران جز رده‌های پایین جدول ماندند؟! پس این توسعه‌ای که دم از آن می زنید کجاست؟! 
(قابل توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی و استدلال مشابه‌ای که در هشتم مهر 1393 از آن سخن گفتم!)

محیط زیست، به مثابه یک مسأله بدخیم!
وقتی شما وجه ایدئولوژیک قدرت را از محیط زیست حذف می‌کنید، مسأله محیط زیست ایران، تبدیل به یک مسأله بدخیم می‌شود. مسأله بدخیم (wicked problem)، مسأله‌ای است که اولا، تعریفش مشخص نیست و دوماً راهکار حل مسأله بر روی تعریف مسأله اثر دارد. در شرایط عادی شما یک مسأله را طرح و به دنبال راهکار می‌گردید. اما در مسأله بدخیم، بسته به اینکه چه راهکاری برای حل در نظر بگیرید، مسأله عوض می‌شود. مسأله بدخیم، نقطه حل مسأله (Wicked problems have no stopping rule) ندارد. در مسایل بدخیم، ارزش‌ها و سلیقه‌ها خیلی مؤثرند و ماجرا کلاً فنی نیست. در مسایل بدخیم کنشگران در تعامل با هم راهکار را می‌سازند. ما تصور می‌کنیم که گویی چند راهکار و گزینه وجود دارد، فقط بحث بر سر این است که ما چقدر منابع داریم تا بتوانیم یک گزینه انتخابکنیم و مهم‌تر آنکه چقدر شجاعت، تا برویم و آن را اجراکنیم؟ به همین خاطر همیشه دنبال یک شیرمرد به عنوان سیاست‌مدار می‌گردیم تا بیایید و آن را اجرا کند. در دنیای مسایل بدخیم، اساساً راهکار از قبل موجود نیست(There is no predefined solution). برجام نمود یک مسأله بدخیم بود، راهکارش را کسی نمی‌دانست. ظریف و جان کری نمی‌دانستند که در نهایت می‌خواهند به 159 صفحه متن برجام برسند. مسأله هم بر همین اساس عوض شد. بر اثر گفتگو، کوتاه آمدند و در نهایت یک متن 159 صفحه‌ای ساخته شد. در سپتامبر 2013 ما فکر می‌کردیم غنی سازی را در سطح 20 درصد نگه می‌داریم، تحریم‌ها را لغو می‌کنیم. آنها هم فکر می‌کردند که کل بساط انرژی هسته‌ای برچیدهشود و تحریم‌ها را نگه دارند. راهکار آخر، در مسایل بدخیم، ناکامل ولی رضایت بخش است. در مسایل بدخیم هیچ گزینه‌ای برای کسب نظر رضایت همگان وجود ندارد. 
در دنیا خیلی در مورد مسایل بدخیم صحبت شده است. حتی در استرالیا جزوه‌ای برای حل مسایل بدخیم وجود دارد. اصلی‌ترین مسأله‌ای که در دنیا به عنوان مسأله بدخیم شناخته می‌شود، محیط زیست و تغییر اقلیم است. اما محیط زیست در ایران از ابتدا یک بحث لوکس بود. مسأله بدخیم مثل سرطان می‌ماند. ما ابتدا باید بفهمیماندازه تومور چقدر است و ابعاد مسأله را فهمید. بسته به اینکه می‌خواهیم مریض خوبشود، ده سال نگه داشتهشود، کشتهشود، راه حل و مسأله عوض می‌شود. اگر می‌خواهید زجر نکشد، می‌گویید که کاری انجام ندهد تا این دو سالی که زنده است، از زندگی لذت ببرد. جنس مسأله می‌شود یک زندگی رضایت‌بخش تا پیش از مرگ. در اینجا راهکار، مسأله را عوض کرد. منتها اگر می‌خواهید به هر قیمتی تومور در آوردهشود، آنگاه راهکار جراحی می‌شود. می‌خواهید تومور را کنترلکنید، مسأله می‌شود شیمی درمانی. به همین خاطر جنس مسأله‌ها، سرطانی‌اند. سرطان تنها تخصص پزشکان نیست، بخشی از آن تخصص روانشناسان است تا بیمار را به لحاظ روانی آماده کنند، بخشی از آن جامعه شناسان است، بخشی از آن تخصص اطرافیان بیمار است. اگر مسأله بدخیم را به جای اینکه کلی‌اشکنید و آن را بخواهید در یک مکان خاص خلاصه‌اشکنید با شکست مواجه خواهید شد. اما این مسأله برای عده‌ای منافع دارد.

شرکت کنندگان در سخنرانی دکتر فاضلی

ریشه بحران سدسازی در ایران!
در دنیا مسأله محیط زیست از جنس مسایل بدخیم است. تغییر اقلیم نیز چنین داستانی دارد. زمانی که یک مسأله بدخیم را تبدیل به یک مسأله خوش‌خیم می‌کنید، از دل آن راهکارهای قطعی و مهندسی شده در می‌آید. ما می‌توانیم روحانی مهندس یا شاعر مهندس داشته باشیم. مهندس یک واژه برای دارندگان یک مدرک نیست. مهندس برای کسانی است که فکر می‌کنند برای مسایل، راه حل‌های قطعی و مشخص از مسیرهای کاملاً علمی وجود دارد. 
وقتی مسأله بدخیم به خوش‌خیم تبدیل می‌شود، اولین اتفاقی که این وسط می‌افتد، آن است که گفتگو حذف خواهد شد. به همین خاطر است که در این کشور 40 سال سدسازها، سد ساخته‌اند، بدون اینکه با محیط‌زیستی‌ها گفتگو کنند. جاده سازها جاده کشیدند، مسکن‌های مهر ساختند، منابع کشور را صرف یک پروژه کردند. کارخانجات فولاد با ظرفیت 250 هزار تن در سال ساختند، در حالی که در دنیا گفته می‌شود که تولید کمتر از 1.5 میلیون تن اقتصادی نیست. در کم آب‌ترین نقاط، کارخانجات کاشی‌سازی و صنایع آب‌بر را ساختند، بدون اینکه درباره‌اش توضیح بدهند و صدها مورد دیگر را می‌توان مثال زد. 
زمانی که یک مسأله بدخیم را کوچک کرده و در دل یک مسأله خوش‌خیم قرار می‌دهیم و با آن مثل یک معادله ریاضی برخورد می‌کنید، آن وقت است که جنس تخصص‌های لازم برای حل آن کم می‌شود. با این کار، آدم‌ها را از فرایند گفتگو حذف کرده‌اند. در ادبیات بین‌الملل از آنها با عنوان ذینفع یا Stakeholderنام برده می‌شود. اولین ذینفعی که از این میان حذف شد، ساکت‌ترین آنها یعنی خود طبیعت و حیات وحش بوده است. بعد از آن کشاورزان حذف شدند. مردم عادی، کودکان، زنان خانه‌دار به ترتیب حذف شدند. این حذف‌ها به نفع چه کسی بود؟! وقتی بنزین آلوده دارای بنزن غیر مجاز استفاده می‌شود، ما کجای گفتگو بودیم؟ اصلاً کودکان کجا ذینفع محیط زیست حساب شدند؟ ما سال‌ها است که در مورد خوردن چیپس و پفک بحث می‌کنیم، اما کسی بحث نکرد که استنشاق بنزن خطرناک‌تر است یا چیپس و پفک؟! این همان صورت دوم قدرت است. کل ذینفعان در یک فرآیند و براساس تفکر تکنوکراتی از مسیر حذف شدند. 
ذینفعان تماماً قربانی دستور کار توسعه‌ی 40 ساله‌ای هستند که بحث محیط زیست را از دستور کار خارج کرده‌اند. در فرایند حذف ذینفعان، ما بسیاری از صداهای کودکان، سالمندان، زنان و غیره را به نفع نمایندگان، سیاست مداران و غیره نشنیدیم.

کم‌کاری و انفعال جامعه‌شناسان در موضوع توسعه
ما جامعه شناسان می‌گوییم: مسأله برساخته است. یعنی در یک چارچوب معین با واژه‌ها یک چیزی مسأله می‌شود و یک چیزی تبدیل به مسأله نمی‌شود. شما با زبان دنیا را تغییر می‌دهید. شما می‌توانید به خانم‌ها بگویید: خانم، می‌توانید بگویید بانو، می‌توانید بگویید زن و یا ضعیفه. به محض به کارگیری واژه ضعیفه، شما دنیا را تغییر داده‌اید. اگر ضعیفه جا افتاد، یعنی در این جهان، اینها یک سری قابلیت ندارند و در یک سطحی از منزلت نیستند. ما با واژه‌ها مسأله ساختیم. وظیفه ما جامعه شناسان، فیلسوفان و غیره این بود که درباره ساخت مسأله با واژه حرف بزنیم. بگوییم بعضی چیزها را شما ساخته‌اید و وجود خارجی ندارند و در سلسله مراتب اولویت‌ها محل آنها کجاست؟ 
در ایران موضوع توسعه موضوع بحث مهندسان و بروکرات‌ها شد. اما تاریخ جامعه شناسی توسعه نشان می‌دهد، که بزرگترین نظریه‌ها در خصوص توسعه را جامعه شناسان و علوم اجتماعی‌ها و اقتصاددانان داده‌اند. آیا اینها مهندسی خوانده‌اند؟ با این وجود، مهندس هستند. 
آمارتیاسن(Amartya Kumar Sen) ، برنده جایزه نوبل می‌گوید: آنها یک نسخه خاص از توسعه را برای ما ساختند. در آن نسخه خاص یک اتفاق بزرگ افتاد. بزرگترین هنری که برساختگی انجام می‌دهد، این است که نسخه‌های رقیب را حذف می‌کند. به عنوان مثال شما می‌توانید متمرکز بر روی مسأله طلاق شوید. فرض کنید طلاق را بزرگ کنید و بگویید بزرگترین مسأله جامعه ایران طلاق است. حال بیایید و به شیوه‌های مختلف جلوی طلاق را بگیرید. در شهری در ایران، نرخ طلاق نزدیک به صفر است، اما خودسوزی زنان 17 برابر متوسط کشور است. بعدا در خواهید یافت خود طلاق در یک بخش‌هایی به عنوان راه حل به حساب می‌آید. طلاق در اینجا همان حل تعارض است.

شرکت کنندگان در سخنرانی دکتر فاضلی

    رانت محیط زیست!
    مسأله آب در ایران را برساختند. ما باید به برساختگی توجه کنیم. بعضی چیزها مسأله نیست. قدرت می‌تواند مسایل را عوض کند (منظور از قدرت، نظام حاکمیتی و سیاسی صرف نیست، قدرت گاهی اوقات می‌تواند یک شرکت خصوصی، پیمانکار، مشاور، رسانه و غیره باشد.) جامعه شناس وظیفه دارد افشاگر قدرت باشد.
خروج محیط زیست از دستورکار چیزی را در ایران پنهان کرد. همه ما واژه رانت نفتی را شنیده ایم. اما کسی در طی دهه‌های گذشته رانت محیط زیست را ندید. رانت محیط زیست تأمین کننده درآمد شهرداری‌ها است. درآمد شهرداری‌ها از فروش تراکم حاصل می‌شود. فروش تراکم منجر به بارگزاری جمعیتی و فروختن فضا برای درازمدت می‌شود. این رانت، تمام ناکارآمدی‌های مارا پوشش داده است. ما فضای تهران را می فروشیم، چون نتوانسته‌ایم در کل کشور توسعه‌ی متوازن ایجاد کنیم. اگر این رانت محیط زیستی نبود، مجبور به پاسخگویی ناکارآمدی‌های خود در شهرستان‌ها بودیم. همانگونه که رانت نفت به دولت‌ها اجازه داد یک بروکراسی درست کنند که 5 میلیون نفر کار نکنند (بعضی‌ها البته می‌گویند: فقط 5 میلیون نفر در ایران کار می‌کنند!). رانت نفت اجازه داد تا ماجرا جویی کنیم. رانت محیط زیست اجازه داد تا ناکارآمدی‌ها را پوشش‌دهیم. رانت محیط زیست اجازه داد تا میانگین عملکرد گندم در کشور زیر 3 تن باشد. اما با اضافه کشت و اضافه برداشت از آبخوان امنیت غذایی را تأمین کنیم. اگر رانت محیط زیست نبود، نظام کشاورزی کشور می‌بایست پاسخگوی این بود که چرا شما زیر 3 تن برداشت می‌کنید در حالی که مصر 6.8 و فرانسه 7.4 تن در هکتار برداشت می‌کند؟ این ناکارآمدی را با چه چیزی پوشش داده‌ایم؟ چیزی نیست جز با رانت آب. زمانی که جشن خودکفایی می‌گرفتیم یکی باید می‌پرسید این خودکفایی را با بهره‌وری (ارتقای نرم‌افزاری)یا با افزایش سطح کشت و افزایش کود و سم انجام داده‌اید؟

آیا رانت محیط زیست به اندازه رانت نفت مهم است؟!
باید برای محیط زیست رزم کرد. رزم نه به معنای مخاصمه، بلکه به معنی آمادگی برای مبازره است. ما نگفتیم که رانت محیط زیست به اندازه رانت نفت مهم است. رانت معدن، رانت جنگل، رانت دریا، رانت هوای پاک، رانت شهرت و غیره. ما باید بگوییم رانت محیط زیست از رانت نفت مهم‌تر است. چون نفت خود بخشی از محیط زیست است. آنهایی که روی نفت ایستادند، ندانستند که بدون نفت می‌توان زندگی کرد، اما بدون محیط زیست نه. 
در ایران سالی در حدود 5 تا 6 میلیارد دلار صرف سدسازی کرده‌ایم. خود سدسازی یک رانت محیط زیستی است. اگر شما ده‌ها میلیارد دلار درآمد سالانه از نفت نداشتید که نمی‌توانستید سد بسازید. اگر قرار بود شما تولید واقعی داشته باشید و مثل اپل یک گوشی با کیفیت با هزار سختی تولیدکنید، آیا باز می‌آمدید آن سرمایه ارزشمند خود را که با زحمت و اندیشه‌ورزی به دست آمده است، صرف ساخت سدهایی کنید که 6 ماه سال پشت آن آبی جمع نشده و یا خود منجر به نابودی تالاب‌ها و پاکتراشی جنگل‌ها می‌شود؟! آیا باز هم میان‌گذرها یا جاده‌هایی می‌ساختید که کیفیت لازم را نداشتند و یا از وسط جنگل ابر جاده می‌کشیدید؟ ما وظیفه داشتیم نشان‌دهیم که چگونه رانت نفت، رانت محیط زیست خلق کرده است و اینکه این چرخه، چرخه‌ی رذیلت است. 

شرکت کنندگان در سخنرانی دکتر فاضلی

بزرگترین فریبی که خورده‌ایم!
تقلیل ساختار به کنشگر یکی از بزرگترین فریب‌هایی است که خورده‌ایم. این ساختار ویژگی‌اش این است که صرفه جو نیست. خانه‌هایی ساخته‌ایم که به طور متوسط 6 برابر خانه‌های دنیا پرت انرژی دارند. ما خانه‌ای ساخته‌ایم که شیشه دوجداره دارد، اما بین چارچوب پنجره با دیوار سه سانت فاصله است! حال من به عنوان یک طرفدار محیط زیستی، در چنین خانه‌ای، چگونه می‌توانم به عنوان یک کنشگر صرفه‌جویی کنم؟ من هرچقدر هم محیط زیستی باشم اما وقتی خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم بیش از 6 برابر پرت انرژی دارد، من چکار می‌توانم بکنم؟ وقتی ماشینی دارم که سه برابر دنیا مصرف سوخت دارد من چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ وقتی به لحاظ ساختاری من نمی‌توانم در رابطه با کود شیمیایی صحبت کنم، چون منافع بسیاری به آن وابسته است، من چکار می‌توانم بکنم؟ 
مسأله ساختار را رها کرده‌ایم، و یقه کنشگر را چسبیده‌ایم و به او می‌گوییم برق اضافی خاموش!!! آب را بیهوده مصرف نکنیم!!! یکی نپرسید که نقش کنشگر چقدر است! 
مطالعات مصرف انرژی از دهه 80 شمسی در کشور شروع شده است. در این مطالعات به این مسأله پرداخته شده است که سهم کنشگر و ساختار چقدر است؟ قیمت گذاری در مصرف انرژی چقدر نقش دارد؟ ما چقدر سیستم را تحت فشار گذاشته‌ایم تا بتواند در ساختار خود اصلاحات به وجود آورد؟ ما سد ساختیم برای کشاورزی که ساختار آن مشکل داشت و یقه کشاورز را چسبیدیم و به او فشار آوردیم. ساختار آمایشی داشتیم؟ ساختار الگوی کشت داشتیم؟ ساختار رفع تعارض داشتیم؟ شورای عالی آب ما کشاورزان را کنار هم نشاند و اتحادیه درست کرد؟
باغدار ارومیه‌ای سیب خود را کیلویی 600 تومان می‌فروشد در حالی که در تهران همان سیب 6000 تومان است. زمانی که در ساختار آنقدر خلا وجود دارد که بین تولیدکننده و مصرف کننده 5400 تومان اختلاف وجود دارد، و چیزی گیر کشاورز نمی‌آید، خب کشاورز نیز برای تامین درآمد خود گسترش زمین و اضافه برداشت آب را خواهد داشت. 
ما همه ناکارآمدی ساختار و بروکراسی را به گردن کشاورز انداختیم. اینجاست که فرآیند ویرانگر تقلیل ساختار به کنشگر، اثرات منفی خود را نشان می‌دهد. در این میان جامعه شناسان و علوم اجتماعی‌ها سکوت کردند و رسانه نیز در این میان خاموش ماند.

سنگینی بار تاریخ بر دوش ما!
ما الان بار تاریخ را به دوش می کشیم. 24 میلیون واحد مسکونی داریم که فاقد استانداردهای انرژی هستند و عصای موسی نداریم که یک ساعته اینها درست بشوند. در سال 84 اتفاقی افتاد که بودجه سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت از 1000 میلیارد تومان به 40 میلیارد تومان کاهش یافت. چرا؟ چون یکی از دیگری خوشش نمی‌آید. و کسی نپرسید چرا؟
پیامدهای اجتماعی رفتارهای محیط زیستی و توسعه‌ای تحلیل نشد. در دنیا ارزیابی‌های محیط زیستی پیشرفت کرد و سپس تبدیل شد به ارزیابی استراتژیک اثرات محیط زیستی و سپس تبدیل به ارزیابی اثرات اجتماعی شد بعد به ارزیابی‌های اثرات اجتماعی-محیط زیستی ارتقا پیدا کرد. در تمام سال‌هایی که دنیا در حال پیشرفت بود، ما قانونش را داشتیم و آن را اجرایی نکردیم. متاسفانه بسیاری از شرکت‌های محیط زیستی پای طرح‌هایی را امضا کردند که می‌دانستند غلط است. چراکه کارفرمای ارزیاب همان کسی بود که می‌خواست کار را اجرایی کند. ما در رابطه با پیامدهای بارگزاری جمعیتی، شکل خاصی از کشاورزی و شکل خاصی از سدسازی حرفی نزدیم. چرا گزارش‌های ارزیابی در رابطه با پروژهش‌ها منتشر نشد؟!

شرکت کنندگان در سخنرانی دکتر فاضلی

ضرورت برپایی دادگاه‌های محیط زیستی
تا زمانی که سازمان‌ها ملزم به انتشار ارزیابی اثرات پروژه‌های خود نباشند وضعیت به همین گونه است. در کشورهای دنیا گزارش‌ها منتشر می‌شود و هر ذینفعی در مدت 60 روز می‌تواند شکایت کند که چرا سهم من در این گزارش دیده نشده است؟ ما می‌بایست دادگاه محیط زیستی داشته باشیم. چرا دادگاه کودکان و نوجوانان داریم؟ دادگاه ویژه روحانیون داریم؟ دادگاه جرایم اقتصادی داریم؟ دادگاه مطبوعات داریم؟ آیا جرایم کودکان بسیار بزرگ‌تر و فاجعه‌بارتر از جرایم کسانی است که بسیاری از منابع کشور را به نام توسعه و پیشرفت به نابودی کشاندند؟ چرا ما نباید دادگاه محیط زیستی داشته باشیم؟ 
آیا خسارت مفسدان اقتصادی کمتر از خسارتی است که بروکرات‌ها به محیط زیست وارد کردند که آنها دادگاه دارند اما محیط زیست دادگاهی ندارد؟! چرا دادگاهی وجود ندارد که قانون مسئولیت مدنی سال 1339 را اجرایی کند؟ نزدیک به شش دهه از تصویب این قانون می‌گذرد، اما اجرایی نشده است! چرا؟ هرکسی می‌بایست پاسخگوی خطای خود باشد. آیا خطایی که مرتکب شده است سیستماتیک بوده یا تصادفی؟ و برای هر دو نوع خطا مورد مواخذه قرار گیرد. کسانی که یک کشور، یک استان، یک دشت، یک آبخوان و غیره را به آتش کشیده‌اند، آیا نباید پاسخگوی اعمال خود باشند؟

چند تقلیل خطرناک در محیط زیست ایران!
در محیط زیست ایران چند نوع تقلیل اتفاق افتاده است که یک نمونه آن تقلیل ساختار به کنشگر بوده است. تقلیل هدف به ابزار دیگر تقلیلی است که اتفاق افتاده است. هدف ما امنیت غذایی است، اما ما هدف امنیت غذایی را به امنیت کشاورزی تقلیل داده‌ایم. می‌توان امنیت غذایی را با ایجاد یک کشاورزی رقابتی، ترکیب درستی از واردات و صادرات آب مجازی و بهبود فناوری به ارمغان آورد. اما در اینجا تا سخن از امنیت غذایی به میان می‌آید، آن را تبدیل به امنیت کشاورزی می‌کنند و در این میان یک واژه به واژه‌ای دیگر تبدیل شده و شما ناخواسته وارد یک بازی دیگری می‌شوید. 
تقلیل توسعه به پروژه دیگر تقلیلی است که اتفاق افتاده است. توسعه پروژه نیست، پروژه‌ها ابزارند. هدف در ایجاد توسعه، شادمانی است. حال این شادمانی، می‌تواند شادمانی جسمی، روحی و غیره باشد. من الان احساس شادمانی می‌کنم، چرا که الان در حال دفاع از حقوق تمام بچه‌های دوازده ساله ایران – از جمله امیرعلی (فرزندم) - هستم.

در باره یک واژه مبهم به نام «مردم»!
ما وظیفه داریم بگوییم که خیر جمعی، خیر فردی و خیر سازمانی روی هم نمی‌افتند. مردم یک واژه مبهم است. مراد از مردم یعنی چه کسانی؟ همه ما با هم تفاوت‌هایی داریم. یک زمانی اولریش می‌‌گفت: دود دموکراتیک است. اما من الان می‌گویم: دود هم دموکراتیک نیست! چراکه حجم دودی که مردم پایین شهر تهران می‌خورند با بالای شهری‌ها متفاوت است. مردم یعنی کی و کجا؟ وقتی می‌گوییم که یک کاری برای خیر مردم انجام می‌دهیم؟ یعنی برای چه کسی دارید انجام می‌دهید؟ 
اندوخته‌های آبی استراتژیک کشور برای 4 میلیون کشاورز به یغما رفته است. آن هم ذینفعانی که خود از مواهب این یغما عایدی چندانی بدست نیاوردند!! گفته شد که ما کشاورزی را برای خیر جمعی مردم ایران توسعه می‌دهیم. مردم ایران یعنی چه کسی؟ از مردم ایرانی سخن می‌گویید را می‌گویید که در زابل زیر طوفان شن زندگی می‌کند یا مردمی که در فرمانیه، مشغول آب‌تنی کردن در استخر طبقه چهلم پنت هاوس خود هستند؟ دقیقا مردم کدام یک از اینها است؟ 
کلاهی که بر سر ما رفته، این است که واژه مردم را پذیرفته‌ایم. البته مردم می‌توانند مردم باشند. ولی مردمی که با این معنا به کار برده می‌شود، مردم نیست؛ بلکه گروه‌هایی با منافع متفاوت و متعارض در چشم‌اندازهای مختلف هستند. چشم‌اندازها و زمان خیلی مهم هستند. در تحلیل‌هایی که به کار می‌برید چشم‌انداز و زمان در کجای تحلیل شما قرار دارد؟ مردم واژه بسیار پیچیده‌ای است. 
تکنوکرات‌ها، سیاستمداران، سدسازها، جاده‌کش‌ها، مسکن مهری‌ها، همه می‌گفتند ما برای مردم کار می‌کنیم. اما پس تمام این حرف‌ها، فقط خودشان و شرکت‌های پیمانکاری، منافع، رای و علایق فردیشان بود و بس. 
مردم واژه‌ی بسیار پیچیده‌ای است و ما جامعه شناسان وظیفه داشتیم بگوییم که این واژه‌ای که شما دم از آن می‌زنید توخالی و کلاهبرداری است.

چرا محیط زیست هیچگاه موضوع عدالت نشد؟!
در این کشور خصوصا بعد از انقلاب واژه عدالت خیلی به کار برده شد. اما محیط زیست هیچگاه موضوع عدالت نشد. 
یارانه موضوع عدالت شد. سرکلاس چه کسی می‌نشیند، موضوع عدالت شد. حتی به عدالت جنسیتی هم کشیده شد. اما کسی دم از عدالت محیط زیستی نزد. اتفاقا همان کسی که ما را از پا در خواهد آورد، همین محیط زیست است. 
ما به عدالت آموزشی رسیدیم. در حال حاضر گزارش جهانی شکاف جنسیتی منتشر شده است که ایران در دو شاخص آن سرآمد است، که اولین آن این است که ایرانیان موفق شدند به زنان فرصت برابری برای تحصیل در مقابل مردان بدهند. اما مشکل اینجاست که این زنان تحصیل کرده ممکن است در آینده آب برای خوردن نداشت باشند. زنان در ایران ممکن است فرصت رفتن به سرکلاس را داشته باشند اما ممکن است دربین راه ریزگردها آنها را خفه کند! 
عدالت محیط زیستی دو وجه دارد. یکی عدالت بین نسلی است و دیگری عدالت بین من و امیرعلی است. امیرعلی حق دارد در آینده آهو ببیند. حق دارد که از آب و هوای پاک لذت ببرد.

فرجام سخن:
به عنوان جمع‌بندی می‌توان گفت که محیط زیست موضوع منافع، قدرت، تعارض، رقابت و فساد است. وقتی گفته می‌شود زمین‌خواری، بیابان‌زایی، مرتع‌زدایی، چاه غیر مجاز و غیره مگر موضوع فساد نیست؟ مگر مسأله حلال و حرام نیست؟ مگر در دنیا گفتمان الهیات محیط زیست وجود ندارد؟ 
ما باید محیط زیست را از موضوع منافع، قدرت، تعارض، رقابت و فساد خارج کنیم. همچنین نباید اجازه‌دهیم موضوع محیط زیست را به یک چیز کوچک تقلیل دهند. نباید اجازه داد همه مسأله محیط زیست در مسأله آب و سدسازی خلاصه شود. وقتی این اتفاق بیافتد یعنی حیات وحش، کشاورزی و رسانه و غیره همگی به فراموشی سپرده می‌شود. 
محیط زیست را محیط ایست می‌نامند. توسعه از نظر محیط زیست با توسعه‌ای که در ذهن شماست متفاوت است. توسعه‌ای توسعه است که از عقل حکم کند نه منافع شرکت‌ها. محیط زیست حاضر نیست بپذیرد فناوری‌های دنیا صفر و یک هستند. چارچوب تفکر محیط زیست، چارچوب مسایل بدخیم است که در اثر گفتگو حل می شوند. از نظر محیط زیست مسأله آب تبریز با چهارمحال و اصفهان فرق می‌کند. 
ما باید تحلیل قدرت و ایدئولوژی کنیم. نباید تحلیل قدرت را به لنین و رهبران جنبش‌های اجتماعی و فاشیست‌ها محدودکنیم. 
پزشک‌ها و مهندسان ایدئولوژیست‌های قهاری هستند. همین که توانسته‌اند به شما بفهمانند که بزرگترین مسأله شما درمان است نه بهداشت؛ خودش خیلی کار بزرگی است! همین که توانسته‌اند به شما بفهمانند آنها مستحق دستمزدهایی ده‌ها برابر دیگر متخصصان هستند، این یک کار بی نظیر است. صورت سوم قدرت را به ما نشان داده‌اند که دارند به ما منفعت می‌رسانند و ما هم دنباله روی آنها شده‌ایم. 
گفتمان‌های حاکم بر محیط زیست ایران عبارتند از گفتمان رمانتیک (رسانه‌ها و خوشا به حالت ای روستایی، در حالی که کشاورز با سم و کود و حذف حیات وحش روبرو است)، گفتمان تکنوکراتیک (همین دستگاه‌های دولتی که جاده و سد و غیره می‌سازند)، گفتمان توسعه پایدار، گفتمان فقر و محرومیت زدایی(گفتمانی که به خاطر آن محیط زیست تخریب شد اما آیا وضعیت فقرای ما بهتر شد؟ اگر بهتر شده است آیا این وضع پایدار است و در سی سال آینده نیز به همین منوال خواهد بود؟) و گفتمان مقاومت. 
ما باید ساختار نهادی مولد این وضعیت را اصلاح کنیم. از طریق ارتقا آگاهی و توانمندی عمومی از طریق کنش مردم‌مدار این امر محقق می‌شود. از طریق جامعه شناسی مردم‌مدار(مثل کار در پروژه ترسیب کربن و منارید)، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی انتقادی و جامعه شناسی حرفه‌ای این امکان را برای ما فراهم می‌آورد. 
ترکیب اقتصادی ایالت لوئیزیانا را بررسی کنید. ایالتی است که در آن کیفیت آبزیانش کم‌نظیر است و همزمان جایی است که بزرگترین مجتمع پتروشیمی جهان شامل 200 واحد پتروشیمی در دره لوئیزیانا وجود دارند. همزمان این ایالت جز اکوتوریستی‌ترین ایالت‌های حیات وحش در امریکا و بزرگترین صادر کننده غله در امریکا است. دومین ایالت فیلم ساز امریکا است. چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیافتد؟! یعنی فرهنگ، صنعت، کشاورزی، محیط زیست، حیات وحش و اکوتوریسم کنار هم؟ 
اگر جایی در دنیا چنین اتفاقی افتاده است ما نیز می‌توانیم این کار را در ایران انجام ‌دهیم.

قدردانی:
از همکار عزیزم، آقای مجید دکامین که در پیاده‌سازی نوار این سخنرانی به نگارنده کمک کرد، قدردانی می‌کنم.

گزینه‌های جایگزین سدسازی!

    یادداشت پیش رو، شاید یکی از مهم‌ترین دست‌نوشته‌های محمّد درویش در طول نزدیک به سه دهه حضورش در عرصه محیط زیست و منابع طبیعی کشور باشد. این یادداشت - که به دلیل اهمیت و جایگاه راهبردی موضوعی که طرح کرده، نخست در پایگاه شمس، ارگان مرکز بررسی‌های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری منتشر شده است - می‌تواند به شکلی پایدار و مصون از هزینه‌های هنگفت تحمیل سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای به عنوان مانیفست جدید وزارت نیرو مطرح شود. یادمان باشد که ما نمی‌توانیم انکار کنیم و یا این واقعیت تلخ را از یاد ببریم که هنوز در سوسنگرد و بستان و بسیاری از مناطق زیر دست بزرگترین و غرورآفرین‌ترین سد کشور، یعنی کرخه، هموطنان عرب‌زبان ما از این سد با عنوان «سد عرب کُش» یاد می‌کنند! کافی است نگاهی به زوال مظاهر معیشت و زندگی بومی این هموطنان که از محل صیادی در تالاب‌های اقماری پایین دست حوضه آبخیز کرخه تا هورالعظیم و نیز حصیربافی تأمین می‌شد، بیاندازیم تا درک کنیم که چنین صفت‌های ناخوشایندی ریشه در چه خطاهای راهبردی‌ای دارد.
    هنوز فرصت هست. بیاییم شجاعانه اشتباهات خود را بپذیریم و با تلاش جامعه‌ی علمی برای به روز کردن شیوه‌هایی چون بهبود نرم‌افزاری تقاضا برای آب و به روزکردن شگردهایی چون آبخوانداری، آبخیزداری و کاریز و در نهایت استفاده از آب‌شیرین‌کن های خورشیدی سازگار با محیط زیست، آینده‌ی بهتری را برای فرزندان ایران زمین رقم زنیم.
آمین ...
در ادامه اصل یادداشتم در شمس با عنوان: زمان پایان دادن به تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب آمده است.

یادداشتم در شمس

    چکیده:
    تنگناهای اندوخته‌های آبی در ایران، به مرزهای خطرناک و بحران‌خیزی نزدیک شده است. در بین 243 کشوری که اینک بر روی کره زمین وجود دارد، کمتر ممالکی را بتوان یافت که همچون ما، بیش از 85 درصد از منابع سالانه قابل استحصال آب شیرین‌شان را مصرف کرده باشند. افزون برآن، غلبه رویکردهای سازه‌ای در مدیریت آب، نه فقط منجر به تخریب توان بوم‌شناختی (اکولوژیک) ایران شده، بلکه خسارتی نگران‌کننده‌تر بر وحدت ملّی، همبستگی و انسجام اقوام و فرهنگ‌های گوناگون ساکن در فلات ایران برجای نهاده است؛ خسارتی که بنیان‌های امنیت ملّی را به عنوان رمز پایداری تمدن ایرانی در طول 5 هزار سال گذشته به مخاطره انداخته است. چنین است که در یادداشت پیش‌رو، نگارنده کوشیده تا با معرفی گزینه‌ی کم‌خطرتری برای مهار کابوس قحطی آب، چشم‌انداز امیدوارانه‌تری را در پیشگاه رهبران کشور ترسیم کند.
کلیدواژه: سدسازی، مدیریت سازه‌ای، انتقال آب بین‌حوضه‌ای، آب شیرین‌کن

    با فراموشی آغاز کنیم!
یکبار و برای همیشه بیاییم اعلام کنیم که غلبه تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب، یک اشتباه راهبردی بوده است. بیاییم بپذیریم که اگر مملکت را به سمت مصرف حدود 200 هزار میلیارد تومان از سرمایه‌هایش در طرح‌های مدیریت آب سوق نداده بودیم، امروز به مراتب هم طبیعت ما و هم مردمی که باید در این طبیعت زیست کنند، روزگار بهتری داشتند.
    اصلاً بیاییم و برای لحظاتی تمامی مخاطرات و فجایع محیط زیستی ناشی از سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای را فراموش کنیم! بیاییم فراموش کنیم که اگر سدهای ملاصدرا و سیوند را به درود زن در حوضه آبخیز کُر و سیوند اضافه نکرده بودیم، الان بختگان و طشک و کم‌جان، کاملاً جاندار و پرآب بودند؛ بیاییم از یاد ببریم که اگر آن 72 سد را بر روی رودخانه‌های منتهی بر دریاچه ارومیه نمی‌زدیم، الان نگین فیروزه‌ای شمال باختری وطن، همچنان به ایرانیان چشمک می‌زد و دلبری می‌کرد؛ بیاییم خود را به بی‌خبری زده و مرگ جلگه خوزستان و صدها هزار نخل در اروندکنار و نابودی هورالعظیم را به تعدد طرح‌های انتقال آب و سدسازی مرتبط نکنیم و بیاییم خوش‌باورانه بپنداریم که رابطه‌ی معنی‌داری بین نابودی هشت میلیون نفر نخل و یک میلیون اصله درخت انبه در جلگه میناب با احداث سد استقلال وجود ندارد.
    خلاصه اینکه حتی اگر بشود از تمامی خسارت‌های هنگفت سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای که منجر به نابودی صدها هزار درخت در هیرکانی، ارسباران، زاگرس و خلیج فارس و سواحل دریای عمان شده گذشت و هیچ ربطی بین آن سازه‌های پهن‌پیکر سیمان‌اندود با افزایش چشمه‌های تولید گرد و خاک قایل نشد و اگر بشود مرگ میلیون‌ها قطعه ماهی در آب‌های شیرین رودخانه‌های زاییده از دامنه‌های البرز و زاگرس را به دلیل سدسازی‌‌های متعدد نادیده گرفت؛ از یک خسارت، از یک جنایت و از یک فاجعه نمی‌توان و نباید به راحتی گذشت!

آنچه را که نمی‌نوان و نباید فراموش کرد!
    اینکه در اثر غلبه تفکرات سازه‌ای در مدیریت آب، متأسفانه ما رابطه‌ی بین ایرانیان را مختل کرده‌ایم. امروزه نه فقط باید از عوارض حاشیه‌نشینی مردمی که خانه و کاشانه خود را در اثر احداث سدهای متعدد در خوزستان، ارومیه، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، مازندران، گیلان، فارس، تهران، البرز، لرستان و ... از دست داده‌اند، نگران باشیم؛ بلکه رخداد مهم‌تر و خطرناک‌تر، اختلالی است که در یکپارچگی هویت ملی ایرانیان بوجود آمده و بر سر طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای، رابطه‌ی هموطنان عرب‌زبان ما در خوزستان با اصفهانی‌ها دچار لکنت شده و به همین ترتیب، بختیاری‌ها، لرها، قمی‌ها، اصفهانی‌ها، کاشانی‌ها، یزدی‌ها، کرمانی‌ها، سیستانی‌ها و ترکمن‌ها به مشکل خورده‌اند و حتی برخی جریانات پان‌ترکیسم در آذربایجان به دلیل خشک شدن دریاچه ارومیه، تقویت شده و ناآگاهان و عنادورزانی بر این طبل می‌کوبند که فارس‌ها به عمد دارند دریاچه ما را خشک می‌کنند. الان رابطه بین مردم در علی‌آباد کتول در استان گلستان با مردم شاهرود و سمنان بر سر طرح انتقال آب از دشت زرین‌‌گل و چشمه‌های قطری به شدت تیره شده، طرح گلاب و بهشت‌آباد، جهنم را به یک قدمی نزدیک کرده، رابطه‌ی مردم در بالادست بختگان در کام‌فیروز با پایین‌دست آن در استهبان، خونه کت و نیریز اصلاً خوب نیست؛ مردمان در بالادست‌های اترک، بی‌مهابای پایین‌دست‌ها در آلماگل، الاگل، آجی گل و گمیشان، آب را به یغما برده‌اند؛ روزگار آبشارهای زیبای شاهان‌کوه و رابطه‌ی مردم خوب فریدون‌شهر با اصفهانی‌ها هم می‌رود تا تیره و تار شود، همانگونه که الیگودرزی‌ها الان دل خوشی از قمی‌ها یا ناغانی‌ها دل خوشی از بروجنی‌ها ندارند! دارند؟

نسخه پی دی اف یادداشتم


    چه باید کرد؟
   در یک کلام، داریم با نابخردی‌های مدیریتی گسترده و شگفت‌آور، مقدمات جنگ آب را در داخل مرزهای خود مهیا می‌کنیم! چرا؟
    چرا متوجه نیستیم که حتی اگر بتوانیم با تمهیدات مدیریتی و تزریق پول، پاره‌ای از فجایع محیط زیستی را دوباره ترمیم کرده و حیات را به برخی از پیکره‌های آبی خشک شده یا رویشگاه‌های جنگلی مخروبه شده، بازگردانیم؛ به این راحتی‌ها نخواهیم توانست رابطه‌ی بین اقوام ایرانی، بین شهرها و استان‌های همسایه را ترمیم کنیم. کار به جایی رسیده که اینک رفاقت و همراهی نمایندگان مردم این نواحی در صحن بهارستان هم با لکنت‌های جدی روبرو شده است.
    پرسش این است که آیا به راستی راه کم‌خطرتر، ساده‌تر و ارزان‌تری برای مواجهه با کمبود آب شیرین برای ایرانیان وجود نداشت؟ چرا لشکر یکصدهزارنفری متخصصان شاغل در شرکت‌های اقماری سدساز و متمول در وزارت نیرو، هیچیک به صرافت کشف و معرفی راه دیگری نیافتادند؟ چرا همچنان وزیر نیرو باید از کمبود اعتبار یکصد و پنجاه هزار میلیارد تومانی برای تکمیل طرح‌های سازه‌ای نیمه‌تمام وزارت متبوعش گله‌مند و طلبکار باشد؟
    حقیقت این است که هرچند استفاده از تکنیک آب‌شیرین کن، به دلیل ضایعاتی که از خود باقی می‌گذارد و شیوه‌های نسبتاً پیچیده‌ی امحای آن، همچنین انرژی مصرف شده در فرآیند تولید آن، روش کاملاً بی‌خطر، کم‌هزینه‌ و سازگار با محیط زیستی محسوب نمی‌شود؛ اما به سهولت می‌توان دریافت که کاربست خردمندانه‌ی آن، به مراتب عوارض کمتری به ویژه در سرزمینی چون ایران به ارمغان خواهد آورد.
    از سوی دیگر، آشکارا می‌توان پیش‌بینی کرد که چنانچه باور حاکمیت و اراده دولت برجایگزینی این روش به جای طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای و سدسازی باشد، آنگاه با اتکا به سرمایه‌های انسانی جوان، متخصص و مستعد این کشور، می‌توان راهکارهایی را یافت که نگرانی‌های محیط زیستی یادشده را هم به کمینه تقلیل دهد؛ چنین انتظاری از دانشمندان کشوری که توانسته‌اند در شرایط تحریم صددرصد، کیک زرد بسازند، خیلی دور از انتظار و آرمانی یا تخیلی نیست! هست؟
    به ویژه که اینک استفاده از آب‌شیرین‌کن‌های خورشیدی هم دارد با شتابی امیدوارکننده‌تر در جهان افزایش می‌یابد که خود قادر است تا دورنمای کاهش مصرف انرژی و تولید گازهای گلخانه‌ای در فرآیند شیرین‌کردن آب را تسریع بخشد.
    نکته مهم دیگر آن است که اگر شیرین کردن آب از خلیج فارس، دریای عمان و دریای خزر به عنوان سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران برای تأمین آب شیرین ایرانیان در اولویت قرار گیرد، آنگاه ناچار خواهیم بود تا مقررات سختگیرانه‌تری برای پایش مواد میکروبی موجود در آب سواحل وضع کرده و بدین‌ترتیب، توان پایشگری و نظارت سازمان حفاظت محیط زیست بر کارخانه‌ها به شدت افزایش خواهد یافت. چرا که آب‌شیرین‌کن‌ها فقط می‌توانند نمک را از آب بگیرند و نه باکتری و میکروب‌های خطرناک را. با چنین رویکردی می‌توان انتظار داشت تا بتدریج با کاهش ورود شیرابه‌ها و پساب‌های خام به محیط‌های ساحلی و همچنین نظارت بر تردد کشتی‌ها و آب توازن آنها، بر کیفیت زیگونگی (تنوع زیستی) در محیط‌های ساحلی و دریایی افزوده شده و با افزایش آبزیان، نه فقط بر درآمدهای صیادی اضافه شود، بلکه مصرف گوشت ماهی سهم بیشتری از رژیم غذایی ایرانیان را به خود اختصاص داده و بدین‌ترتیب، فشار بر مراتع و جنگل‌های کشور برای تأمین گوشت قرمز – که برای تولید هر کیلوگرم آن تا 15 هزار لیتر آب مورد نیاز است – کاهش یافته، بوم‌سازگان‌های آسیب‌دیده مجال خوداحیایی خواهند یافت و با بهبود کیفیت منابع آب و خاک، کیفیت محصولات غذایی هم که مهم‌ترین عامل مؤثر در تشدید یا مهار سرطان در کشور محسوب می‌شوند، ارتقاء خواهند یافت. دستاوردی که کمک می‌کند تا سالانه برای مبارزه با سرطان و خرید داروهای مرتبط با آن، بیش از 10 هزار میلیارد تومان از کیسه دولت و ملت ( حدود 60 برابر بودجه سالانه سازمان حفاظت محیط زیست!) به هدر نرود.

      فرجام سخن آنکه
   جایگاه ایران به دلیل قرار گرفتن در کنار منابع دایم و عظیم آب در شمال و جنوب آن، هرگز نباید در سایه‌ مخاطره‌ی جنگ آب قرار گیرد. کافی است سردمداران مدیریت آب کشور، از آنجایی که همیشه در ساختمان بزرگ و مدرن نیایش در تقاطع کردستان نشسته‌اند و به دامنه‌های جنوبی البرز می‌نگرند، تغییر مکان داده و منظر نوینی برای نگریستن برگزینند تا چشم‌اندازهای امیدوارکننده‌تری را بتوانند انتخاب کنند.
انشاالله.

پایان دوران سدسازی و طرح های انتقال آب بین حوضه ای را باید اعلام کرد!

    حتی اگر خسارت‌های جبران‌ناپذیر سدسازی به توان اکولوژیک کشور را در نظر نگیریم و حتی اگر به فجایع محیط زیستی ناشی از اجرای طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای توجهی نکنیم؛نمی توانیم جراحتی که غلبه تفکر سازه‌ای در مدیریت آب کشور بر رابطه‌ی بین اقوام ایرانی نهاده را فراموش کنیم.
    و خسارت بزرگ تهدید امنیت ملی و همبستگی ایرانیان ناشی از اجرای این طرح‌های آزمندانه و نامتناسب با توان بوم‌شناختی فلات ایران است. 

پایان سدسازی نزدیک است؟!

    چگونه تن به چنین بی سامانی حیرت‌آوری در حوزه مدیریت آب دادیم؟ و تلخ‌تر آنکه چگونه همچنان گروهی حاضر نیستند از صف مدافعان سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین حوضه‌ای فاصله بگیرند؟ مگر واقعیت‌ها را نمی‌بینیم؟ مگر نمی‌بینیم که اهالی خوزستان با اصفهانی‌ها درگیر شده و در پیامد خشکی نخلستان‌ها در اروند کنار، جریان‌های پان‌عربیسم فرصت ظهور یافته‌اند؟ مگر کینه‌ی بوجود آمده بین مردمان الیگودرز و قم انکارپذیر است؟ مگر حادثه‌ی تلخ در ورزنه و کدورت بین یزدی‌ها و اصفهانی‌ها را فراموش کرده‌ایم؟ مگر نمی‌بینیم که در ماجرای گلاب 2، بین کاشانی‌ها و چهارمحالی‌ها جنگی اعلام نشده آغاز شده؟ مگر بهشت‌آباد اصفهانی‌ها برای بختیاری‌ها تعبیر به جهنم نمی‌شود؟ مگر ماجرای طرح انتقال آب زرین گل در علی‌آباد کتول به استان سمنان، مردم معترض را به مقابل استانداری گلستان نکشیده؟ مگر بر سر طرح انتقال آب سبزکوه چندین نفر به زندان نیافتادند و رابطه مردم در ناغان و بروجن تیره نشده است؟ مگر اطلاع نداریم که نی‌ریزی‌ها و استهبانی‌ها با کام فیروزی‌ها و سعادت شهری‌ها بر سر بختگان به مجادله رسیده‌اند و مگر طغیان جریانات خطرناک پان ترکیسم را از پس احداث هفتاد و دو سد بر روی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه از یاد برده‌ایم؟ این در حالی است که ماجرای غم‌انگیز سد داریان و کانی بل، احداث سدهای متعدد بر روی اترک و خشک شدن تالاب‌ها در بخش ترکمن‌نشین استان گلستان، ماجرای زاب و قصه‌ی پرغصه‌ی دزدی آب از جازموریان و هورالعظیم و شادگان و حله و تالاب شور و شیرین میناب و خصومت مینابی‌ها با اهالی بندرعباس بر سر سد استقلال و ده‌ها مورد دیگر مثل انتقال آب از زنجان به همدان از طریق سد تالوار یا ماجرای سد مراش و آلودگی‌های ناشی از معادن انگوران و یا سد خوانسار که به زودی بر دامنه اختلافات بین یزد و فارس می‌افزاید؛ همچنین سد خرسان سه یا شفارود که هم‌اکنون هم در لردگان و گیلان اعتراض‌هایی را رقم زده و ... هم همچنان داغ داغ دارد بر وحدت ایرانیان خنجر می‌زنند. این در حالی است که به گفته مدیرکل دفتر ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست، بیش از 190 سد در کشور ساخته شده که اصولاً فاقد ارزیابی محیط زیستی هستند!
    پرسش این است: آیا راه دیگری وجود نداشت تا کشور را با مصیبت‌هایی چنین جانکاه، هنگفت و غیرقابل جبران روبرو نکند؟ آیا راهی وجود ندارد که بدون برافروختن خشم مردم اردبیل، دریاچه ارومیه احیا شود؟ آیا واقعاً نمی‌توانستیم سد گتوند را نسازیم؟!
    پاسخ نگارنده مثبت است و در یادداشت بعدی شرح خواهم داد که راهی به مراتب خردمندانه‌تر که هیچ تنش قومیتی را هم به دنبال نخواهد داشت، می‌توان معرفی کرد تا هم کابوس تأمین آب شرب را به کمینه رساند و هم توان تاب‌آوری طبیعت وطن را به آن بازگرداند.