تفاوت رفتار محیط زیستی سه مرد کابینه یازدهم!

    ماجرا برمی‌گردد به روزی که پس از هفت سال، مجدداً شورای عالی محیط زیست در سیزدهمین روز از آبان 1392 به ریاست رییس جمهور دولت تدبیر و امید تشکیل جلسه داد. معصومه ابتکار پس از پایان آن جلسه نسبتاً طولانی، با لبخند همیشگی‌اش به میان خبرنگاران آمد تا با امید و رضایت از نخستین مصوبه‌ی بسیار مهم شورا خبر دهد؛ اینکه مقرر شد تا در همه‌ی وزارتخانه‌ها، دفتری با عنوان دفتر محیط زیست دایر شود؛ اقدامی که در صورت تحقق می‌توانست زاویه‌ی بین محیط زیست و گرایه‌های اقتصادی را به کمینه کاهش دهد.

ظریف، فانی و گودرزی! چرا این همه تفاوت؟!

    نخستین مردی که به این مصوبه لبیک گفت: دوست‌داشتنی‌ترین وزیر دولت یازدهم، یعنی محمدجواد ظریف بود؛ مردی که به رغم دغدغه‌ها و مسئولیت‌های فراوان و نیز کمردرد شدیدش در آن مقطع، باز هم محیط زیست را فراموش نکرد و منتظر مجوز سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور هم نشد و دستور داد تا در اسفندماه همان سال، نام اداره کل سازمان‌های اقتصادی، تخصصی و بین‌المللی وزارت خارجه، به اداره کل محیط زیست و توسعه پایدار تغییر کرده و فعالیت‌های محیط زیستی را در دستور کار قرار دهد. به دنبال آن ماجرا، در دوازدهم اسفند 1392، مهم‌ترین تفاهم‌نامه‌ی تاریخ سازمان حفاظت محیط زیست با بزرگترین وزارتخانه کشور که به تنهایی نیمی از کارمندان دولت را مدیریت می‌کند، یعنی وزارت آموزش و پرورش به امضا رسید؛ تفاهم‌نامه‌ای که بر بنیاد آن مقرر شد تا بیش از 56 هزار معلم آموزش و پرورش از آموزش‌های محیط زیستی برخوردار شده و مدارس محیط زیستی در کشور راه‌اندازی شوند. با این وجود و شگفتا که پس از نزدیک به 20 ماه از آن تاریخ، نه‌تنها همچنان وزارتخانه علی اصغر فانی در برابر راه‌اندازی مدارس محیط زیستی آشکارا مقاومت می‌کند، بلکه حتی حاضر به تأسیس دفتر محیط زیست هم در آن وزارتخانه راهبردی نیست! چرا؟
    مقاومت علی اصغر فانی آنجا شگفت‌‌آورتر می‌شود که بدانیم دلیل ایشان در ممانعت از راه‌اندازی دفتر محیط زیست، مخالفت سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بوده است! همان سازمانی که مغز برنامه‌ریز دولتی است که به حق ادعا می‌کند در طول تاریخ تأسیس دولت مدرن در ایران، کابینه یازدهم، یگانه کابینه محیط زیستی ایران بوده است.
    و اینجاست که محمود گودرزی، بهانه را از علی اصغر فانی گرفت و در هفتمین روز از خرداد 1394، همزمان با مراسم امضای تفاهم‌نامه بین ایشان و معصومه ابتکار، خبر ازتأسیس دفتر محیط زیست و توسعه پایدار در وزارت ورزش و جوانان داد؛ تفاهم‌نامه‌ای که تا امروز بیشترین توفیق در اجرای آن بدست آمده و علاوه بر اینکه حدود 20 فدراسیون به صف دوستداران محیط زیست پیوسته‌اند، 4 اداره کل تربیت‌بدنی هم در استان‌های البرز، تهران، کرمانشاه و همدان با محیط زیست هم‌قسم شده و نماد خود را یکی از گونه‌های جانوری ارزشمند طبیعت ایران تعیین کردند؛ جریانی که شتابناک در حال پیگیری است و تقریباً هفته‌ای نیست که دکتر رضا شجیع، مدیر جوان اما سختکوش و با انگیزه‌ی دفتر محیط زیست و توسعه پایدار وزارت ورزش و جوانان، خبر از یک اقدام محیط زیستی جدید در وزارت متبوع خود ندهد.
    اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا ظریف و گودرزی می‌توانند، اما فانی نمی‌تواند؟ آیا واقعاً او نمی‌تواند یا نمی‌خواهد! کافی است نگاهی به سخنان پرشمار این مقام ارشد دولتی در طول دو سال گذشته بیاندازیم و سهم موضوعات محیط زیستی را در آنها رصد کنیم! اصلاً چرا راه دور رویم! لطفاً نگاهی به گزارش ایشان در باره‌ی برنامه‌های وزارت متبوعش در حضور حسن روحانی در نخستین روز از مهرماه سال جاری بیاندازیم تا دریابیم که محیط زیست هیج جایی در سخنان ایشان ندارد!
    چه دلیلی از این بالاتر که سال تحصیلی 95-1394 هم شروع شد، اما عملاً هیچ مدرسه محیط زیستی یا مدرسه طبیعت با مجوز وزارت آموزش و پرورش رونمایی نشد.

    سخن آخر آنکه
   از معصومه ابتکار می‌خواهم تا به این موضوع رسیدگی کرده و شفاف به مردم توضیح دهد که این یک بام و دوهوا در محیط زیستی‌ترین دولت ایران به چه معنی است؟ چرا همچنان اغلب وزارتخانه‌های کشور از تأسیس این دفتر سرباز می‌زنند و چرا مدارس محیط زیستی راه نمی‌افتد؟! اصولاً چرا باید سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور که خود برخوردار از دفتر محیط زیست است، آشکارا بگوید: نیازی به تأسیس چنین دفتری در دیگر وزارتخانه‌ها نیست؟!
    در باره‌ی ناسازه‌های دولت تدبیر و امید نسبت به اجابت آموزه‌های محیط زیستی، بیشتر خواهم نوشت ...

پهلوان محیط زیستی کیست؟

    شامگاه دیروز - 26 مرداد 1394 - مراسم باشکوهی در تالار شهدای محیط زیست پارک طبیعت پردیسان برگزار شد؛ مراسمی که با پشتیبانی مالی و  همت مدیران طبیعت دوست وزارت ورزش و جوانان برگزار و به میزبانی سازمان حفاظت محیط زیست به سامان رسید و طی آن تندیس بوم پاد - نگهبان سرزمین - به گروهی از پهلوانان طبیعت در حوزه ورزش، سینما، عکس، سمن، خبرنگار، مستندساز، کارشناس، هنرپیشه، خواننده، برنامه‌ساز، مجری و اهداء شد. در ادامه متن سخنرانی‌ام در این جشن باشکوه و کم‌نظیر ارایه شده است؛ سخنانی که کوشید تا تصویر شفاف‌تری از پهلوانی در حوزه محیط زیست ارایه دهد.

    یادمان باشد که اگر مردان سبزاندیشی چون دکتر مولایی (مدیرکل دفتر سلامت وزارت ورزش و جوانان)، دکتر احمدی (معاون وزارت ورزش و جوانان در حوزه آموزش)، دکتر رضا شجیع (مدیرکل جوان و خوشفکر دفتر محیط زیست و توسعه پایدار آن وزارتخانه) و محمود گودرزی، مقام عالی وزارت در آن جایگاه وجود نداشت، شاید امروز وزارت ورزش و جوانان در بین همه‌ی کشورهای موجود در کره زمین، از منظر حمایت از آموزه‌های محیط زیستی در رآس قرار نمی‌گرفت. چرا که تا امروز این تنها نام ایران است که نشان داده تمامی 50 فدراسیون ورزشی‌اش به همراه 31 اداره کل تربیت‌بدنی در یکایک استان‌هایش، تمام قد از گرایه‌های محیط زیستی حمایت کرده‌ و می‌کنند. 

مراسم تجلیل از پهلوانان محیط زیستی

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی،
همه بی معنا بود
(فریدون مشیری)

درخواست تشویق وزیر ورزش

    سلام بر پهلوانان حوزه‌های ورزش، هنر، ادبیات، سینما، رسانه و محیط زیست؛ سلام بر پهلوانانی که می‌دانند: هیچ درختی در پاییز ناامید نمی‌شود؛ و مانند یک عقاب سرطلایی در سبزکوه دریافته‌اند که آسمان بدون زاغ بور، خلوت است ...
پهلوانی، عیاری است برای سنجش خود را ندیدن؛ خط کشی است که نشان می‌دهد تا کجا می‌توان آدمی را با جاذبه‌های مسحورکننده‌ی مادی محک زد، به نحوی که نه حقیقتی را انکار کند، نه حقی را پایمال و نه وجودش را از خشم و انتقام و کینه، نسبت به هیچ زیستمندی در سرزمینش آکنده سازد.
همانگونه که عیار دانایی در فهم و شعور است و ربطی به مدرک تحصیلی ندارد؛ عیار پهلوانی هم در منش فرد نهفته است و ربطی به سترگی بازوانش ندارد.
پهلوان‌ها به استقبال زندگی سخت می‌روند؛ زیرا باور دارند که دریای بی‌تلاطم، ناخدای قهرمان نمی‌سازد.
آنها عاشق بی‌منت همه‌ی زیستمندان عالم هستند؛ در پیشگاه‌شان، هیچ روینده‌ای، علف هرز و هیچ جنبنده‌ای جاندار زیانکار نیست.
آنها این حقیقت را زندگی کرده‌اند که
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست ؛ که هر چیزی به جای خویش نیکوست

    از طبیعت مردان و زنان ایرانی که بپرسی: چرا نگاهت گره گیر چشم نجیب گیاه است؟ پاسخ ابوسعید ابوالخیر را تکرار می‌کنند که:

 گــــوینــد چـــرا تو دل بدیشان دادی ؛ والله کــــه من ندادم ایشـــــان بردند

رامبد جوان؛ یکی از پهلوانان

    خواستم بگویم: امروز و اینجا در تالار زیبایی که به نام شهدای طبیعت ایران نامیده می‌شود؛ به نام آن یکصد و سی محیط‌بان و جنگلبانی که عاشقانه و شجاعانه رفتند تا ما و فرزندان‌مان بتوانیم در سرزمینی زندگی کنیم که همچنان به کوه‌های رنگی‌اش: سفید کوه، سبزکوه، سیاه کوه و زردکوه می‌نازد و همچنان امپراطورش را، سمندرش را در دره شهبازان چون نگهبان آب می‌ستاید و حرمت می‌نهد؛ جمع شده‌ایم تا ضمن احترام و ادای دین بر یاد آن پهلوانانی که امروز نیستند، چون شهید یحیی شاهکوه محلی، شهید ناصر پیروی، شهید عبدالله یاری و شهید غلامرضا جعفری؛ بکوشیم آن گروه از ایرانیانی که هستند و هوشمندانه توانسته‌اند با برقراری پیوند بین ارزش‌های پهلوانی و آموزه‌های محیط زیستی، اندکی جهانی را که تحویل گرفته‌اند، بهتر تحویل دهند؛ را تجلیلی سزاوارانه کنیم.
هم آنهایی که بی شک فریدون‌های فرخ زمان هستند؛ فریدون‌هایی که بر بنیاد داد و دهش روزگار را می‌گذرانند و باور ندارند که آدم‌های خوب، لاجرم باید از جنس فرشته باشند ...

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

    خلاصه اینکه به قول قیصر امین پور عزیز:
آدم‌هايى هستند در زندگي‌تان؛ که
چگالى وجودشان بالاست...
يادت نمي‌رود
"هستن هايشان را"
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک مي‌کنند، اينها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
اين آدم‌ها را، بايد قدر بدانى...
وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى
بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است...

اسلامی و جوکار

    پس امروز گرامی می‌داریم: آن گروه از ورزشکاران، هنرمندان، نویسندگان، خبرنگاران و فرهیختگانی که با رفتارشان نشان می‌دهند: همانگونه که قدر پدر، مادر، عشق، ایران و خداوند را می‌دانیم و حرمت می‌نهیم؛ در پیشگاه همه‌ی سرخدارها، بلوط‌ها و دارتالاب‌های وطن هم باید کلاه از سر برداریم و نشان دهیم: سرزمینی که در آن مجالی برای خرامیدن یوزپلنگ‌ها و جبیرها و مرال‌ها نداشته باشد؛ سرزمینی که آسمانش خالی از پرواز میش‌مرغ‌ها، هوبره‌ها، سیاه‌خروس‌ها و دلیجه‌ها باشد و سرزمینی که در آن ردی از شب‌پره‌های روزپرواز نتوان گرفت؛ سرزمینی نیست که پذیرای شایسته‌ی 78 میلیون ایرانی باشد.
آنها بی‌شک پهلوانان نام‌آور و فراموش‌نشدنی این بوم و بر مقدس هستند و خواهند بود و خواهند ماند.
آمین.