دیروز صبح (ششم اسفندماه 85) وقتی در فرودگاه زاهدان از پله های هواپیمای فوکر شرکت ایران ایرتور پایین آمده و از خیابان های شهر گذر می کردم، نخستین دریافتی که آشکار می نمود؛ وضعیت کاملاً معمولی زاهدان و نگاه عادی مردم بود که ظاهراً چون روزهای گذشته، بیشتر در اندیشه معاش خویش بودند تا دغدغه شنیدن صدای انفجاری دوباره! این در حالی بود که عمار رفیعی امام – همکار جوانم - مجبور شده بود مأموریت کاری خویش به زاهدان را از خانواده پنهان کند و به دروغ بگوید: عازم شیراز هستم، تا سبب ایجاد نگرانی در پدر و مادر عزیزش نشود!
    شاید برای همین است که نخستین احساس گردشگران غربی، پس از حضور در ایران معمولاً با گفتن این جمله بیان می شود که «فکر نمی کردیم، کشور شما تا این حد زیبا و ایمن باشد!»
    آسیب شناسی این رخداد را می سپارم به اهل فن آن و فقط اشاره می کنم به مدد بارندگی های اخیر، هوای بسیار متبوع و کاملاً بهاری و البته عاری از گرد و غبار، دستکم بر سراسر بلوچستان شمالی و سیستان حاکم است و ظاهراً تنها نگرانی کسبه شهر، تشدید تمهیدات امنیتی و دشواری ترانزیت کالای قاچاق در دو سوی مرز ایران با پاکستان و افغانستان، پس از حفر خندق و احداث دیوار حایل مرزی است؛ رخدادی که آشکارا اثر خویش را بر قیمت اجناس مراکز فروش شهر نشان می داد، هرچند که به گفته یکی از اهالی: «آن دیوار نیز، دیر یا زود سوراخ می شود!».

   پیوست:
  - از بروبچه های روزنامه اعتماد ملی که نگارنده و تارنمایش را مورد مرحمت قرار داده اند، سپاسگزارم.