نگهبانان بهار زمین!

     عنوان زیبایی است، نه؟ چه کسی است که دوست نداشته باشد از او و کارهایش با عنوان ستایش برانگیز «نگهبانان بهار زمین» یاد شود؟ چه کسی است که خواهان مرگ زمین باشد؟
    حتا شاید بیشتر خوشحال شوید، اگر بدانید ممکن است این صفت دلپذیر اشاره به پدران ما در ایران باستان داشته باشد!
    فرد پیرس - یک دانشمند بریتانیایی که در سال 1951 میلادی به دنیا آمده – کتابی نوشته با این عنوان: Keepers of the Spring و در بخشی از آن می‌نویسد: «نزديك 3 هزار سال پيش، كشاورزاني باهوش و نوآور دريافتند كه با كندن تونل‌هاي زيرزميني مي‌توانند جريان آب را به كشت‌زارهايشان افزايش دهند. آن تونل‌ها، كه كاريز يا قنات ناميده مي‌شوند، با شيب ملايم از دامنه‌ي كوه، يعني سرچشمه‌ي آب، تا دهانه‌ي كاريز در كشتزارها كشيده شده بودند. همين نوآوري بود كه آب لازم براي امپراتوري پارس‌ها را فراهم مي‌كرد.» او فناوري قنات را اين گونه معرفي كرده است: «يكي از بزرگترين طرح‌هاي مهندسي كه روي كره‌ي زمين انجام شده است و از نظر دانش سازه‌ای مي‌توان آن را با اهرام مصر برابر دانست.» آن گونه كه پیرس در كتاب خود آورده است، اين فناوري در سراسر امپراتوري پارس‌ها گسترش يافت و حتا به اسپانيا هم رسيده است. او این را هم می‌گوید که هم اكنون نزديك 40 هزار کاریز در ايران امروزي وجود دارد كه مي‌توانند هشت برابر رود نيل آب فراهم مي‌كنند!

    امّا شوربختانه ما آن حجم عظیم آب؛ آن رودخانه‌ای که می‌توانست 8 برابر نیل برای ما آب به ارمغان آورد را با زدن و حفر چاه‌های متعدد عمیق و نیمه‌عمیق و با اجرای طرح‌های احمقانه‌ی انتقال آب و احداث سازه‌های نفرت‌برانگیزی به نام سد‌های بزرگ مخزنی خشکاندیم تا امروز – و فردا بیشتر – افسوس تاریخ را بخوریم و هرگز نتوانیم در برابر فرزندان‌مان با افتخار یربلند کنیم. همان گونه که اینک پدران این آب و خاک می‌توانند تا همیشه‌ی تاریخ به ما فخر فروشند و افتخار ایران و جهان باقی مانند.
    گفتنی آن که فرد پیرس در طول 20 سال گذشته به افزون بر 64 کشور جهان سفر کرده و از طرح‌های بزرگ انتقال آب و سدهای آنها بازدید کرده است و در نهایت می‌گوید: اين طرح‌هاي بزرگ و فناوري‌هاي امروزي نتوانسته‌اند از تنگناها و دشواري‌های امروز ما در راه فراهم كردن آب مورد نياز جمعيت در حال رشد بكاهند. ما بايد از آب‌شناسان باستاني بيشتر بياموزيم. آن‌ها از دانش بومی و منطقه‌اي بهر‌ه‌مند بودند و طرح‌هايي را اجرا مي‌كردند كه با منطقه‌ي آن‌ها سازگار بود.
    ممنون از حسن سالاری عزیز که با کامنتی که در یادداشت پیشین، برایم نوشت، مرا با جزیره دانش آشنا کرد.
    بچه ها: آن جزیره را رها نکنید!

                                                          درج نظر

قدر موزه‌های سنگی در مزاین و تیمره را بدانیم!

کوشان مهران؛ یک فعال محیط زیست و البته مخالف حضور دختران در جنبش های سبز!

     چندی پیش، یکی از جدی‌ترین خوانندگان مهار بیابان‌زایی در محل کارم به دیدنم آمد. کوشان مهران (یا همان اشکار خودمان) مطابق معمول با کلی کتاب و سی دی و فلاش و عکس و خبر آمده بود و آنقدر نگارنده را بمباران (از نوع خبری البته) کرد که نفهمیدم به کدامیک از مطالبش بپردازم!

ادامه نوشته

تدوين دانشنامه اسلامي - کشاورزي، منابع طبيعي و محيط‌زيست

    با خبر شدم كه گويا قرار است دانشنامه‌اي با عنوان: «اسلامي – كشاورزي، منابع طبيعي و محيط زيست» در كشور تدوين شود. البته اين كه چگونه پيشوند اسلامي را مي‌شود در كنار واژگاني چون منابع طبيعي و محيط زيست آورد، خودش نكته‌اي است كه بايد نخبگان امر در اين حوزه توضيح دهند! ندهند؟ به هر حال ما حكومت اسلامي، مجلس شوراي اسلامي يا بانكداري اسلامي شنيده بوديم؛ امّا هر چه فكر مي‌كنم كه چگونه بايد منابع طبيعي اسلامي را تصور كنم، عقلم به جايي قد نمي‌دهد! مي‌دهد؟

    بگذريم!

تصوير نامه دكتر عصاره به آقاي متقي در باره معرفي 12 نفر مزبور

     فارغ از اين پرانتز دلپذير! خواستم بگويم كه نام 12 نفر از افراد صاحب‌نظر و متخصص در علوم مرتبط با منابع طبيعي به دبيرخانه اين دانشنامه معرفي شده است تا در صورت نياز به ارزيابي مقالات و واژه‌هاي تخصصي مورد استفاده در دانشنامه از اين دانش‌پژوهان استفاده گردد
.

اسامي اين متخصصان عبارت است از:
1- دکتر حسين سردابي (متخصص جنگل و خاک)
2- دکتر حسن مداح‌عارفي (متخصص ژنتيک و رئيس بانک‌ژن منابع طبيعي ايران)
3- مهندس هاشم کنشلو (متخصص جنگل)
4- دکتر فرهنگ قصرياني (متخصص مرتع و محيط‌زيست)
5- دکتر مهدي فرح‌پور (متخصص مرتع و مرتع‌داري)
6- دکتر محمد خسروشاهي (متخصص علوم بيابان و کوير)
7- مهندس محمد درويش (متخصص علوم بيابان و محيط‌زيست)
8- دکتر مصطفي اسدي (گياه‌شناس)
9- دکتر سيدرضا طبايي‌عقدايي (متخصص ژنتيک و اصلاح نباتات)
10- مهندس محسن نصيري (متخصص در تکنولوژي بذر)
11- دکتر حسين حسين‌خاني (متخصص علوم چوب)
12- دکتر سيدابراهيم صادقي (متخصص حمايت و حفاظت از منابع طبيعي)

البته يك نكته‌ي ديگر هم بايد مي‌گفتم كه به خاطر آن 11 بزرگوار ديگر از گفتنش صرف‌نظر مي‌كنم! نكنم؟


از اين خلخالي تا آن خلخالي!

لحظه ي نابي كه فقط آن پيرمرد مي داند چقدر مزه دارد ... عكس از ايرنا


نمي‌دانم چند نفر از خوانندگان عزيز اين سطور از ماجراي جالب اُنس پيرمرد و روباه در يكي از روستاهاي اطراف شهرستان خلخال آگاه شده‌اند؟ امّا اين را مي‌دانم كه همه‌ي ما - بي شك - پس از خواندن اين حكايت دلنشين و شوق‌برانگيز براي آن پيرمرد و دل دريايي و سلوك صبورانه و پيام پرمهرش دعا كرده و دوام سبزانديشي‌اش را از مادر زمين و آسمان آبي آرزو مي‌كنيم ...

ادامه نوشته

ماجرای غم‌انگیز مرگ تدریجی سروهای 400 ساله در باغ فین کاشان

نمای هوایی محوطه تاریخی فین کاشان - گوگل ارث

     همان طور که پیش‌تر  اشاره کردم، شوربختانه سروهای بلندقامت، زیبا و مشهور پردیس فین در کاشان، آخرین نفس‌های خود را می‌کشند؛ همان سروهایی که در خاطره‌ی دیرپای خویش شاهد بسیاری از وقایع ماندگار تاریخ ایران - پایکوبی‌ها و بر سرزدن‌ها - بوده‌اند. از جشن تاج‌گذاري رسمي شاه اسماعيل صفوي گرفته تا قتل دردناک و ناجوانمردانه ی ميرزا تقي‌خان امير كبير ...
     اینک اما همان درختانی که در سکوت نظاره‌گر قتل ناجوانمردانه‌ی، یکی از مردترین رهبران تاریخ معاصر ایران بوده‌اند، باید در بهت و حیرت یا بی‌تفاوتی و خاموشی ما ایستاده بمیرند و به حافظه‌ی تاریخی نسلی سپرده شوند که البته موضوعات فراوان‌تر دیگری برای بایگانی و انباشت در ذهن دارد!
     گزارش دقیق، مشروح، جذاب و علمی دوست و همکار عزیزم، مصطفی خوشنویس را در ادامه می‌خوانیم تا با مرور 5 اشتباه فاحش رخ داده در مدیریت باغ، دریابیم که چرا آنی نیستیم که باید باشیم؟ 

ادامه نوشته

دو تصوير گويا به همراه پيامي كه شرم مي‌آفريند و خجالت درو مي‌كند!

     همان طور كه لابد بسياري از دوستان علاقه‌مند به ميراث طبيعي و كهن‌زادبوم‌هاي تاريخي وطن مي‌دانند، اخيراً بلايي بر سر پوشش‌هاي درختي زيباي باغ فين كاشان آمده كه حقيقتاً تأسف‌برانگيز است. به همين دليل هيأتي كارشناسي از سوي بخش تحقيقات جنگل مؤسسه متبوع عازم منطقه شده كه به زودي گزارشي از آن را در اين تارنما انتشار خواهم داد ...

ادامه نوشته

يك خبر خوش براي آنها كه دماوند را دوست دارند

درود بر همه ايرانياني كه نشان دادند فرزندان راستين آرش هستند و نخواهند گذاشت تا اين جلوه اهورايي سرزمين مقدس ما آسيب ببيند.

      خبر مي‌رسد كه سرانجام اعتراض طرفداران محيط زيست و حاميان كوهستان به نتيجه رسيده و يكبار ديگر طبيعت ستيزان نابخرد، مجبور به عقب نشيني شده و فرمان توقف عمليات آسفالت‌ريزي در گوسفندسرا – ارتفاع 3000 متري دماوند - صادر شده است. به ويژه بايد از دكتر دلاور نجفي قدرداني كنم كه مي‌دانم براي مهار اين نابخردي تلاش فراواني كرد تا توانسته دوستان مازني را راضي كند. هرچند محل مورد نظر – ظاهرا! - در حوزه مسئوليت كاري ايشان هم نيست.

جاده اي كه ديگر نخواهيم گذاشت در گوسفند سرا ادامه يابد ...

     با اين وجود، به نظر مي‌رسد نبايد اثر ملي و طبيعي دماوند، صرفاً از ارتفاع 4500 متري به بالا محسوب شود و فقط كاكل سپيد اين چكاد دوست‌داشتني را دربرگيرد.
      اين درست مانند آن مي‌ماند كه يك جراح مغز با ديدن خون‌ريزي شديد پاي مريضش بگويد: متأسفانه اين موضوع به من ربطي ندارد و بايد بيريدش پيش يك پزشك متخصص مربوطه! غافل از اين كه خون‌ريزي سبب مرگ بيمار را فراهم خواهد كرد ...
     دماوند نيز يك كليت و بوم‌سازگان منحصر به فرد و بي‌نظير در ايران و خاورميانه است كه اگر مي‌خواهيم از تنوع زيستي و ميراث طبيعي‌اش به شكلي سزاوارانه پاسداري كنيم، بايد تمامي موجوديتش را يكجا ببينيم و موانع ديوانسالارانه را براي مديريت مؤثر بر آن به كناري نهيم.

     مؤخره:
    پيروزي در دماوند نشان مي‌دهد كه ما هر جا متحد عمل كنيم و نترسيم، زورگويان و نابخردان چاره‌اي جز عقب‌نشيني نخواهند داشت. پس به قول ناصر كرمي عزيز: بلند شو برادر؛ حالا چه وقت خواب است؟

                                                             درج نظر

طبیعت‌ستیزان عزیز! دماوند را - این یگانه‌ی ناهمتای ایران را – درگذرید ...


     بعد از مرگ جانسوز پریشان که پریشان‌حالی ما را در این روزگار کامل کرد، اینک خبر می‌رسد که نابخردان آزمند به جان دماوند افتاده‌اند ...

و این بار نوبت دماوند است ...

    باورم نمی‌شود که می‌خواهند دماوند را هم از ما بگیرند و هفت کیلومتر از آن را آسفالت کنند! آخر نابخردی تاکجا؟ یعنی دیگر فریادرسی در این دیار وجود ندارد تا بشود برای او گفت که کسی در هیچ جای دنیا با نماد ناهمتای یک کشور و ملت، اینگونه سبکسرانه برخورد نکرده و نمی‌کند.
    حرمت این کوهستان مقدس را حفظ کنید و فقط این یکی را برای ما بگذارید تا هر از چندگاهی به قامت رعنا و کاکل سپیدرنگش بنگریم و یادمان بیاید که ما فرزندان آرش هستیم ... آیا از نهیب روح او در این کوهستان نمی‌ترسید؟ آیا نمی‌شنوید که هنوز کودکان این سرزمین او را صدا می‌زنند و مادران دعایش می‌کنند؟

کودکان از بام‌ها او را صدا کردند
مادران او را دعا کردند
 پیر مردان چشم گرداندند
 دختران بفشرده گردن بندها در مشت
همره او قدرت عشق و وفا کردند
 آرش اما همچنان خاموش
 از شکاف دامن البرز بالا رفت
 وز پی او
 پرده‌های اشک پی در پی فرود آمد
بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز
خنده بر لب غرقه در رویا
کودکان با دیدگان خسته وپی جو
در شگفت از پهلوانی ها
شعله‌های کوره در پرواز
 باد در غوغا.
شامگاهان
 راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پی گیر
 باز گردیدند
 بی نشان از پیکر آرش
با کمان و ترکشی بی تیر
 آری آری جان خود در تیر کرد آرش
 کار صد ها صد هزاران تیغه‌ی شمشیر کرد آرش
 تیر آرش را سوارانی که می‌راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
 نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
 و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند
 آفتاب
درگریز بی شتاب خویش
سال‌ها بر بام دنیا پاکشان سر زد
ماهتاب
 بی نصیب از شبروی هایش همه خاموش
 در دل هر کوی و هر برزن
سر به هر ایوان و هر در زد
 آفتاب و ماه را در گشت
سال‌ها بگذشت
 سال‌ها و باز
در تمام پهنه البرز
 وین سراسر قله‌ی مغموم و خاموشی که می‌بینید
وندرون دره‌های برف آلودی که می‌دانید
 رهگذرهایی که شب در راه می مانند
 نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
 و نیاز خویش می خواهند
 با دهان سنگ‌های کوه آرش می دهد پاسخ
 می کندشان از فراز و از نشیب جاده‌ها آگاه
می دهد امید
 می نماید راه
 در برون کلبه می بارد
 برف می بارد به روی خار و خارا سنگ
 کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راه‌ها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ
 کودکان دیری است در خوابند
 در خوابست عمو نوروز
 می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
 شعله بالا می رود پر سوز

                                                                   درج نظر

آيا واقعاً رطوبت به سنگ‌هاي آرامگاه كوروش رسيده است؟!

نجات پاسارگاد يك آرمان ملي است نه يك شعار سياسي


     چرا در سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كسي سخني نمي‌گويد و همه سكوت كرده‌اند؟ چرا مقامات وزارت نيرو مهر خاموشي بر لب زده و واكنشي نشان نمي‌دهند؟ بالاخره يك نفر در اين مملكت بايد بداند كه آيا گزارش منتشر شده در روزنامه اعتماد يا عكسهاي انتشار يافته در تارنماي سرزمين جاويد حقيقت دارد يا خير؟ و آيا يكي از ديرينه‌ترين و مشهورترين كهن‌زادبوم‌هاي وطن در پاسارگاد در حال تخريب و فروپاشي است يا همه‌ي اين حرف‌ها و ادعاها مشتي دروغ و اتهام بي‌ربط از سوي عده‌اي افراد مشكوك و مسأله‌دار است!
    راستي! چگونه مي‌توان تعبير مثبتي از اين همه بي‌تفاوتي به افكار عمومي يافت و ارايه داد؟ چگونه مي‌توان در پي اين همه خار، از گلي سخن گفت كه ردپايش را نمي‌بينيم و بوي عطرانگيزش مدتهاست كه مشام‌مان را نمي‌نوازد؟!


 

ادامه نوشته

بعد از دكل‌هاي 15 متري، حالا نوبت به دكل‌هاي 35 متري ایرانسل رسيد!

     ماجراي غم‌بار و حيرت‌انگيز احداث دكل‌هاي برق در حريم شهر تاريخي توس، آرامگاه شاعر بزرگ پارسي‌زبان را كه به ياد داريد؟ ماجرايي كه پس از 2 سال اعتراض و نامه‌نگاري و تحصن، هنوز به جايي نرسيده و دكل‌ها همچنان به خودنمايي خويش ادامه مي‌دهند.
     گويا اين خودنمايي چنان به مذاق ايرانسلي‌ها خوش آمده كه تصميم گرفتند آنها هم دكل‌هاي 35 متري خود را در حريم آرامگاه اين شاعر بزرگ برپا دارند تا بلكه بشود ميزان مداراي مسئولين سازمان ميراث فرهنگي را دريافت!
     البته خوشبختانه به روايت خبرگزاري ميراث فرهنگي، اينبار مسئولين بهتر عمل كرده‌اند و در حين كارگذاري دكل‌هاي ايرانسل، مانع از ادامه‌ي عمليات شده‌اند. هر چند جاي اين پرسش باقي است كه اصولاً چگونه اين دوستان توانستند تا اين مرحله پيش رفته و مجوزهاي لازم را تهيه كنند؟
     به هر حال، ماجراي دكل‌هاي 35 متري ايرانسل، دوباره داغ مرا در باره‌ي آن زخم كهنه زنده كرد؛ زخمي كه باور ندارم به اين زودي‌ها مرهمي برايش يافت شود!

درج نظر

هرميداس باوند ، امير پريزاد ، دماوند ، آسوان و سيوند ...

دكتر هرميداس باوند

     امير پريزاد در سرزمين جاويدش، سخنراني تأمل‌برانگيز دكتر هرميداس باوند را در همايش روز ملّي دماوند، پوشش داده و منتشر ساخته است.
    باوند در اين سخنراني به نكات ارزشمندي اشاره مي‌كند، از جمله آن كه نبايد بپنداريم: ميراث فرهنگي هر ملّت، فقط تعلق به آن ملّت دارد؛ ميراث‌هاي فرهنگي، ذخاير مشترك همه‌ي انسان‌هاي همه‌ي كشورها در همه‌ي اعصار و تاريخ كهن تمدن بشري تا امروز و فرداهاست …
    باوند در جايي با اشاره به تجربه‌ي سد آسوان، بر نكته‌اي زنهاردهنده پاي مي‌فشارد؛ نكته‌اي كه ما در اينجا و در تجربياتي مشابه – سيوند - آن را ناديده انگاشته‌ايم يا خود را به ناديدن زده و مي‌زنيم.
    با سپاس از پريزاد عزيز، دعوت مي‌كنم تا مشروح اين سخنراني پرنكته را در سرزمين جاويد بخوانيد.

درج نظر

دهن‌كجي وزارت نيرو به ايرانيان تا كجا ادامه خواهد داشت؟!

    نزديك به دو سال از اقدام شرم‌آور و حيرت‌انگيز وزارت نيرو در شكستن حرمت آرامگاه حكيم فرزانه توس، فردوسي بزرگ مي‌گذرد؛ در طول اين مدّت تقريباً همه‌ي شخصيت‌هاي حقوقي و حقيقي داخل و خارج از كشور اين اقدام ننگين را محكوم كرده و خواستار عذرخواهي رسمي وزارت نيرو و برچيدن دكل‌هاي برق از اطراف آرامگاه فردوسي شدند. شايد برايتان متصور نباشد كه در اين موج اعتراض، افرادي چون معاون رييس‌جمهور كنوني هم همراه بوده و تاكنون سه نامه به شخص وزير نيرو، جناب فتاح نوشته و رسماً از وي خواسته تا خود به اين شرمساري پايان دهد. بسياري از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، استانداران، هنرمندان و مردم كوچه و بازار اين عمل را محكوم كرده و مجدانه از مسئولين امر تقاضاي رسيدگي كرده‌اند ... 

دكلهاي برق در حريم آرامگاه كاملاً مشهود است …
ادامه نوشته

پيشنهادي سازنده و عملي براي پاسداشت هويت ايراني سرزمين مادري

    آرمين منتظري عزيز، در تازه‌ترين يادداشت خانه‌ي مجازي‌اش، پيشنهاد سازنده‌اي را مطرح كرده و از همه‌ي نويسندگان وبلاگ‌نويس درخواست كرده تا از اين پيشنهاد حمايت كنند.
    به باور من، پيشنهاد آرمين، مي‌تواند كاملاً عملي و مؤثر باشد؛ به ويژه در شرايطي كه هر روز با هجمه‌اي جديد و شگردي نوين براي «ايران‌زدايي» از مواهب و ميراث‌هاي ملّي اين بوم و بر مقدس مواجه هستيم ...

 


 

ادامه نوشته

براي ورجاوند عزيز

برخيز؛ سيوند را از آب پركرده‌اند ...
تاريخ را از آب پركرده‌اند ...

مراسم خاكسپاري دكتر ورجاوند - سه شنبه، 22 خردادماه 86 - برگرفته از كسوف

ياد آن فرزانه‌ي وطن‌دوست گرامي و والاترين جايگاه ربوبي ارزاني‌اش باد ...

آيا احمد شاملو «طبيعت‌ستيز» بود؟!

      يكي از نادلپذيرترين خصلت‌هاي زمانه‌ي ما، شايد اين باشد كه كسي حوصله‌ي «شنيدن» ندارد و اغلب اگر گفتگويي هم – به ظاهر – در‌مي‌گيرد، بيشتر از اين باب است كه بتوانيم حرف خود را بزنيم و نه آن كه پاسخ گفتار طرف مقابل را پس از شنيدن سخنش بدهيم! كافي است نگاه كنيد به وضعيت نوشتارهاي امروز در اغلب روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها، مجلات و كتب؛ كمتر پيش مي‌آيد در بين فوج عظيم و پرشمار دست‌نوشته‌هاي رنگارنگ روي پيشخوان روزنامه‌فروشي يا كتابفروشي‌هاي شهر، پاسخي مستدل و نقدي روشنگر بيابي كه با خواندنش احساس كني، نويسنده واقعاً و عميقاً گفته‌ها و سخنان فردي را كه اينك به نقد افكار و نظرياتش پرداخته، پيش‌تر و با دقت و عاري از تعصب خوانده و شنيده است. و شوربختانه اين مسأله، به ويژه در حوزه‌ي دانش‌هاي فني و پژوهشي هم بسيار مصداق داشته و اغلب، كسي نه حوصله‌ي خواندن مقاله‌ي علمي و پژوهشي را دارد و نه اگر هم مقاله‌اي را ورق مي‌زند، به صرافت قلمي كردن كاغذ و دادن نقدي در تكميل يا اعتراض به ادعاي پيش‌گفته مي‌افتد. انگار همه در خلاء و براي مستمعيني به اندازه‌ي منيت فرد سخن مي‌گويند!
    به كلامي شفاف‌تر، نگارنده بر اين باور است كه در زمانه‌ي ما نه‌تنها، آدم‌ها كمتر و كمتر حوصله‌ي خواندن دارند، بلكه به طريقي اولاتر، اگر هم افرادي پيدا شوند كه حوصله‌ي خواندن داشته باشند، شمار آن گروه كه وقت نهاده و در پي رمزگشايي و پاسخ‌دهي و روشنگري از نظرگاه‌هاي ديگران باشند، بسيار بسيار نادر است.
    و درست از همين منظر است كه خواندن ديدگاه و پاسخ هموطن ناديده‌ام، جناب فرشاد كاميار عزيز كه به بهانه‌ي انتشار دستنوشته‌ي نگارنده  در روزنامه‌ي هم‌ميهن، آفريده شده است، برايم سخت مغتنم و ارزشمند است. حتا اگر ايشان يكسره آن دستنوشته و مسير ارايه شده در آن را نپسنديده باشند.
     ايشان مي‌نويسند: «ديد‌گاه شما در مورد رودرو قرار دادن شاملو و محيط زيست، فقط به واسطه‌ي اينكه شاملو شعر سپهري را نمي‌پسندد؛ آن هم با دلايل ويژه‌ي خودش، كاملاً ناپخته و شتابزده است.»
    و سؤتفاهم  دقيقاً از همين جا آغاز مي‌شود!
    برادر عزيز من كجا شاملو را با محيط زيست روردر رو قرار داده‌ام؟! آيا رودررو قرار دادن شاملو و سهراب سپهري، به معناي رودررو قرار دادن شاملو و محيط زيست است؟! يعني به گمان شما هر كه با سهراب مخالفت كند، لاجرم بايد دشمن طبيعت و محيط زيست هم باشد؟!
     اصلاً چرا نمي‌شود منظري را براي نگريستن به جهان برگزيد كه از قاب آن، حرمت هر يك از آفريدگان شعر و ادب پارسي محفوظ نگه داشته شده باشد؟ چه آن فرد، خالق اثري باشد كه مي‌گويد: «در سياهي جنگل، يك شاخه به سوي نور فرياد مي‌كشد (احمد شاملو).» و يا فرزانه‌اي كه مي‌سرايد: «خوشا به حال درختان كه عاشق نورند و دست منبسط نور، روي شانه‌ي آنهاست (سهراب سپهري).»

    مؤخره:
    فرشاد عزيز! شايد برخي از رفتارها و ...

و سرانجام قصه‌ي پرغصه‌ي سيوند به دفتر مقام رهبري رسيد!

    بي‌گمان براي آن گروه از مأمورين حفاظتي خيابان پاستور كه رسالت خطير حراست از عالي‌ترين مقام جمهوري اسلامي ايران را برعهده دارند، ديروز (پنج‌شنبه، 23 فروردين‌ماه 1386) روزي فراموش‌نشدني و ...

ادامه نوشته

به سعيد سعيدي‌ و «سعيد سعيدي» ها بايد افتخار كرد

      مي‌دانم كه خوانندگان وفادار و قديمي «مهاربيابان‌زايي» سعيد را مي‌شناسند؛ همان جوان عاشقي كه طبيعت و ميراث‌هاي ملي وطن را چون عزيزترين كسان خويش دوست دارد ...

ادامه نوشته

احمدي‌نژاد: اگر لازم بود جهان‌نما را بخر و از بن ‌بركن!

     خواندن سخنان رئيس‌جمهور در باره‌ي ميدان نقش جهان و برج جهان‌نما، كماكان شخصيت اين مرد را برايم ناشناخته باقي نهاده است، تا نظر شما چه باشد ...

ادامه نوشته

قوه‌ي قضائيه در ماجراي سيوند به ميدان مي‌آيد!

    با توجه به نظريه‌ي اداره‌ي حقوقي قوه‌ي قضاييه در رابطه با ميراث فرهنگي، هر يك از افراد ملت ايران حق دارند به عنوان امر به معروف و نهي از منكر از كساني كه به ميراث فرهنگي از جمله پاسارگاد ...

ادامه نوشته

و سرانجام سيوند به صفحه‌ي نخست روزنامه‌هاي پايتخت آمد!

   اين رخداد فرخنده‌اي است، حالا بگذاريد آقاي بقايي آن را سياسي بخواند يا فتاح نوعي فشار نامطبوع بيانگارد! مهم اين است كه يك دغدغه‌ي ... 

ادامه نوشته

آقاي بقايي ؛ از عبرت‌هاي عاشوراي لويزان درس بگير!

    برخي از روزنامه‌هاي امروز پايتخت، به عكس‌العمل حيرت‌انگيز قائم‌مقام سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور در مواجهه با اعلام مخالفت بي‌سابقه‌ي 30 حزب و گروه سياسي كشور با ...

ادامه نوشته

«لفور» ؛ سرزميني كه براي ديدنش بايد عجله كرد!

     برخي از ايرانيان و جهانگرداني كه از روستاي «لفور» بازديد كرده‌اند، چنان شيفته‌ي آن سرزمين و چشم‌انداز يگانه‌اش شده‌اند كه لفور را بهشت مازندران ...

ادامه نوشته

چرا با آبگيري سد سيوند مخالفم؟!

از شركت كنندگان در مراسم روز چهارشنبه گذشته     

    آقاي حداد عادل عزيز! يعني دشت پاسارگاد و مجموعه‌اي بالغ بر 130 اثر تاريخي موجود در تنگه‌ي بلاغي با قدمتي بيش از هفت هزار سال، ارزش آن را ...

ادامه نوشته

آقاي رئيس‌جمهور ؛ لطفاً شيراز را «پايتخت فرهنگي ايران» نكنيد!

      لابد شما هم شنيده‌ايد كه استاندار فارس، سيّد محمّدرضا رضازاده، اخيراً طي نامه‌اي مفصل و با ذكر هشت دليل، از رئيس‌جمهوري اسلامي ايران درخواست كرده تا ...

ادامه نوشته

و اين بار نوبت «بيستون» بود!

   پس از حرمت‌شكني‌هاي فراوان صورت گرفته و تجاوزات عديده به حريم آرامگاه حكيم فرزانه‌ي توس، فردوسي عزيز و ماجراي غم‌انگيز ...

ادامه نوشته

اهل صيقل رسته‌اند از بو و رنگ؟!

      دوشنبه‌ي گذشته (20 دي‌ماه 85) با اشاره به مطالعات پردامنه‌ي دكتر مجيد مخدوم – كه بيش از 22 سال به طول انجاميده است -  اين پرسش را ...

ادامه نوشته

آخرين عكس‌ها از توس!

   از سعيد سعيدي عزيز كه به خواهش نگارنده، آخرين وضعيت توس و دكل‌هاي برق را در آرامگاه فردوسي به تصوير كشيده است، صميمانه سپاسگزارم.

باز هم دسته گلي ديگر ؛ اين بار گنبد قابوس!


   

     گنبد قابوس ؛ بزرگترين و رفيع‌ترين برج آجري جهان هم كه بيش از يك هزار سال قدمت دارد، براي جهاني شدن، دست به دامان ديوان عدالت اداري شد!
     گويا مسابقه‌اي از پيش اعلام نشده، امّا بسيار داغ و جدي! براي فروپاشي ميراث‌هاي ملّي و تاريخي وطن برپا شده است و دوستداران اين كهن‌زادبوم‌هاي يگانه، هنوز از كابوس لطمه‌خوردن به «نقش جهان» و «توس» و «نقش رستم» و «تنگه‌ي بلاغي» و «تپه‌هاي تاريخي بوكان» و ... رهايي نيافته، بايد اضطراب يك ندانم‌كاري ديگر را نيز به جان بخرند!

    آقايان مسئول لطفاً دست نگه داريد!
    باور كنيد در اين پهنه‌ي 165 ميليون هكتاري كه بيش از مجموع 10 كشور انگلستان، آلمان، فرانسه، سويس، بلژيك، مجارستان، ايرلند، پرتقال، دانمارك و هلند وسعت دارد (و مساحت مجموع آثار و سرزمين‌هاي ارزشمندش به 10 درصد وسعت كشور هم نمي‌رسد)؛ به راحتي آب خوردن مي‌توان اقدام به جانمايي سازه‌هاي جديد كرد، بي آنكه نه به مزيت‌هاي ناهمتاي فرهنگي و تاريخي كشور لطمه بخورد، نه ارزش‌هاي تنوع زيستي ايران‌زمين به مخاطره بيافتد و نه خداي ناكرده شتاب حركت چرخ‌هاي توسعه با لكنت روبرو شود!
     فقط كافي است، تكاني به خود بدهيم و پنجره‌ي فراخ‌تري را براي نگريستن به دنياي پيرامون خود برگزينيم.

همين!

 

     پيوست:
    اقدامي ارزشمند ؛
بانك اطلاعاتي كه برنامه‌ي محيط زيست سازمان ملل متحد – UNEP - در حوزه‌ي پژوهش‌هاي زيست‌محيطي داير كرده است.


اقدام شرم‌آور وزارت نيرو در حریم آرامگاه شاعر حماسه‌سراي وطن!

 

به نقل از خبرگزاري ميراث فرهنگي


     تعجب نكنيد؛ اين خبر كاملاً در راستاي بيابان‌زايي است! مگر نه اين است كه بيابان‌زايي را كاهش كارايي سرزمين ترجمه مي‌كنيم؟ پس وزير محترم نيرو، آقاي سيد پرويز فتاح! بدان و آگاه باش كه مجموعه‌ي تحت امرت با احداث دكل برق در حريم شهر توس، دقيقاً در همين راستا اقدام كرد و عملاً شانس جهاني شدن شهر تاريخي فرهنگي توس را از ايرانيان گرفت و استعداد توس را در جلب گردشگر به شدت به مخاطره انداخت.
    اين در حالي است كه مي‌بينيم، همسايه‌ي ترك ما، چگونه در شهر قونيه به شهرت مولانا مي‌افزايد و از هر تمهيد و ترفندي (از چاپ بروشور گرفته تا تي‌شرت و ليوان و ساخت مجسمه و انتشار تمبر و ...) براي افزايش درآمد صنعت گردشگري خود استفاده مي‌كند. به نحوي كه درآمد شهر قونيه مي‌رود تا از مجموع درآمد صنعت گردشگري كشور فزوني گيرد! حتا ترك‌ها كوشيدند تا مقامات يونسكو را قانع كنند، نه‌تنها سال 2007 را به نام مولانا بنامند «year of rumi»، بلكه مركزيت مراسم بزرگداشت اين شاعر ايراني را نيز به قونيه منتقل سازند! جالب آنكه در تارنماي يونسكو هم از كشورهاي افغانستان، مصر و تركيه در اين خصوص ياد شده، اما اشاره‌اي به نام ايران نشده است!!
    و اصلاً چرا بشود؟ وقتي كه ما آن بلا را بر سر مجموعه‌ي تاريخي و يگانه‌ي پاسارگاد و تنگه‌ي بلاغي يا تپه‌هاي تاريخي بوكان و ... مي‌آوريم، آن هم به بهانه‌ي احداث سد‌هايي كه از اساس داراي جانمايي اشتباه بوده‌اند؛ وقتي مشهور‌ترين ميدان جهان را (نقش جهان) به بهانه‌ي ساخت برج جهان‌نما در معرض خروج از سياهه‌ي آثار ثبت شده‌ي يونسكو قرار مي‌دهيم؛ وقتي به راحتي از ضرورت احداث خط آهن در مجاورت نقش رستم و تخت جمشيد سخن مي‌گوييم؛ وقتي به سادگي مجوز تخريب بخش‌هايي از ارزشمندترين زيستگاه‌هاي حفاظت‌شده‌ي كشور را (پارك ملّي خجير، پارك ملّي گلستان، منطقه‌ي حفاظت شده‌ي دنا، جنگل ابر شاهرود، پارك ملّي كوير، اندوختگاه زيست سپهر درياچه‌ي ارژن و ...) به بهانه‌ي تعريض جاده، رزمايش‌هاي دوره‌اي ، عبور لوله‌ي گاز و ... صادر مي‌كنيم  و وقتي ... نبايد از چنين اقداماتي تعجب كرد.
    با اين وجود، باور كنيد اين حركت‌ها واقعاً خجالت‌بار و شرم‌آور است ... حتا اگر ادعاي صدور فرهنگ هم داريم، بايد قدر شعراي بزرگي چون فردوسي را بيشتر بدانيم و اين چنين مغول‌وار با اين ميراث‌هاي ادبي و فرهنگي بوم و بر ارزشمند‌مان برخورد نكنيم.
     راستي! به قول آن حكيم فرزانه‌ي توس، چرا از گردش روزگار نمي‌ترسيم؟!

بپرسيدم از هر کسي بيشمار          بترسيم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسي          ببايد سپردن به ديگر کسي
و ديگر که گنجم وفادار نيست       همان رنج را کس خريدار نيست
زمانه سراي پر از جنگ بود         بجويندگان بر جهان تنگ بود

 این هم نشانی وبلاگی که اختصاصاْ به همین منظور ساخته شده است. با تشکر از ایدا گرامی

 لطفاْ با ایدا تماس بگیرید.

  آنها که تاکنون همراهی کرده‌اند:

ابراهیم اقبالی ؛ فرداد دولتشاهی ؛  ارمغان مقدس ؛  راوي

پروانه اسماعيل‌زاده ؛ محمدرضا نوروزي ؛ شهروند ؛  هومن روانبخش

ایدا ادینه ؛  عمار رفیعی امام ؛  کوچه بی دار و درخت ؛  رزا بداغی

عالیه اشتری ؛ فرزانگان ۷۳ ؛ مهندسی علوم خاک ؛ حميد بي تقصير ؛

لنیوم ؛ وحیدرضا مصوری ؛ خبرخوان دو در دو ؛ کام . پخمه ؛

خاطراتچی ؛ بلاگ نیوز ؛ سعید سعیدی ؛ دکتر یوسف قریب ؛

 کامیار مقدسی ؛ روزنامه قدس ؛ مهدی میرزایی ؛ یک خبرنگار ؛

همشهری آنلاین ؛ اخبار ایران ؛ خبرگزاری حیات ؛ علی میرزابیگی ؛

حمید لواسانی ؛ ایسنا ؛ جواد حاتمی ؛ تلاطم ؛ صبحانه ؛

دماسنج ؛ آژانس خبری کوروش؛ مجید فنایی ؛ ستاره و سیاره ؛