هشدار اسماعیل کهرم ، عباس محمدی و محمد درویش به تشدید آلودگی هوا در تهران!

 
    سه شهروند تهرانی - اسماعیل کهرم، عباس محمدی و محمّد درویش - تصمیم گرفتند تا نامه‌ای به خدا بنویسند و رونوشتش را بفرستند به درگاه هر آدمی که در این ملک مسئولیت دارد.  همه‌ی حرف آنها یک زنهار ساده اما حیاتی  است؛ این که تهرانی‌ها می‌ترسند دیگر نفس بکشند! آیا فریادرسی هست؟





   به: هر آن کس که مسوولیت دارد
   از: چند شهروند ساده
   موضوع: می‌خواهیم نفس بکشیم!

   خانم ها و آقایان مسوول!
   ما، از سوی میلیون ها شهروندی که در چنبره ی گرفتاری های روزافزون زندگی، فرصت چاره اندیشی و حتی اعتراض به آلودگی دهشت انگیز هوا، این آنی ترین نیاز هر موجود زنده، را ندارند، اعلام می کنیم که: می ترسیم نفس بکشیم! هوای پایتخت کشور و چندین شهر بزرگ دیگر ایران، نه چند درصد بلکه چندین برابر بیش از حد مجاز آلوده است.
   آیا شما که تکلیف قانونی تأمین «خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت های پزشکی» همگان را بر عهده دارید (اصل بیست و نهم قانون اساسی)، شما که مسوولیت «پیشگیری و ممانعت از هر نوع آلودگی و هر اقدام مخربی که موجب بر هم خوردن تعادل و تناسب محیط زیست شود» را دارید (ماده ی 1 قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست)؛ شما که مسوول اعمال ممنوعیت «هر عملی که موجبات آلودگی هوا را فراهم نماید» هستید (ماده ی 2 قانون نحوه ی جلوگیری از آلودگی هوا)؛ شما که موظف به اعمال محدودیت برای وسایل نقلیه ی موتوری در شهرهای آلوده هستید (ماده ی 2 آیین نامه ی اجرایی تبصره ی ماده ی 6 قانون جلوگیری از آلودگی هوا)؛ شما که وظیفه ی کاستن از آلودگی هوای تهران، کاستن از تردد خودروها، روان ساختن ترافیک تهران، تأمین بنزین و نفت گاز استاندارد، نظارت بر تولید خودروهای استاندارد، و آگاه کردن و جلب مشارکت مردم در موضوع کاهش آلودگی هوای تهران را داشته اید (مصوبه ی 1379 هیات وزیران راجع به کاهش آلودگی هوای تهران)؛ شما که باید تا چهارده سال دیگر، جمهوری اسلامی ایران را به جامعه ای برخوردار از «سلامت، رفاه، محیط زیست مطلوب، و الهام بخش جهان اسلام» بدل سازید (سند چشم انداز 1404)؛ و شما که خود و عزیزان تان در این فضا تنفس می کنید؛ آیا وظیفه هایی را که بر عهده داشته اید، به تمام و کمال یا حتی در حد امکان، به انجام رسانده اید؟!
   نیازی به ارایه ی آمار و مستندات در خصوص جنایتی که بر اثر آلودگی هوا در حق میلیون ها نفر می شود، نیست؛ تمامی رسانه های دولتی و غیر دولتی، و بسیاری از مقام های رسمی و کارشناسان مستقل، بارها و بارها از کشته شدن چند هزار نفر در هر سال بر اثر آلودگی هوا، ابتلای ده ها هزار نفر به بیماری های قلبی و عروقی و تنفسی، رسیدن میانگین عمر در تهران به حدود 48 سال، کوتاه شدن قد کودکان و نوجوانان، کاهش ضریب هوشی شهروندان و به ویژه نونهالان، و افزایش اختلال‌های روانی که ناشی از سموم کشنده‌ای است که هر لحظه تنفس می کنیم، گفته‌اند.
   ما با کمال احترام، از شما که قدرت وضع قانون و تصویب مقررات را دارید؛ از شما که وظیفه ی اجرای قوانین را دارید؛ و از شما که امکان مجازات متخلفان و وظیفه ی رسیدگی به دادخواهی مردم را دارید، درخواست داریم که بلافاصله و بی هیچ ملاحظه و عذری، به وظیفه ای که قانون و اخلاق و عرف و معاهدات جهانی بر عهده تان گذاشته است، عمل و برای رفع آلودگی هوای شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ که سبب مرگ ده‌ها هزار نفر شده و موجب وهن کشور است، اقدام کنید.

                                                      با تجدید احترام؛
اسماعیل کهرم ، عباس محمّدی و محمّد درویش
18 دی ماه 1390

   گیرندگان:
- جناب آقای علی لاریجانی، رییس محترم مجلس شورای اسلامی
- جناب آقای صادق لاریجانی، رییس محترم قوه ی قضاییه
- جناب آقای احمدی نژاد، ریاست محترم جمهور
- جناب آقای محسنی اژه ای، دادستان محترم کل کشور
- جناب آقای محمدی زاده، رییس محترم سازمان حفاظت محیط زیست
- جناب آقای پور محمدی، رییس سازمان بازرسی کل کشور
- سرکار خانم مرضیه وحید دستجردی، وزیر محترم بهداشت
- جناب آقای چمران، رییس محترم شورای اسلامی شهر تهران
- سرکار خانم ابتکار، رییس محترم کمیته ی محیط زیست شورای شهر تهران
- جناب آقای قالیباف، شهردار محترم تهران
- رسانه های همگانی


برخی از بازخوردهای این نامه در :

پایگاه خبری قانون ، وگن کایند ، نایبند ، بازنگار ، خبر فارسی ، سیاسرد ، واگویه ها ، دیده بان میانکاله ، سلامت نیوز ، دیده بان طبیعت بختیاری ، عصر ایران ، دیده بان کوهستان ، دیده بان زاگرس ، سبزپرس ، خبرگزاری مهر ، یاس نو ، خبر لینک ، بورس 24 ،  بوم ِسا ، آوای محیط زیست ایران ، خبر پو ، بازتاب ، جمعیت اتحاد سبز استان سمنان ، انجمن علمی جنگلبانی ایران ، افکار نیوز ، بی رنگی ، ببین نیوز ، پرنیوز ، خبرساز ، فردا ، روزنامه همشهری ، با خانواده ، اخبار اقتصادی ، روزنامه ملت ما ، روزنامه فرهیختگان ، کافه لومیر ، پارس دیلی نیوز ، پایگاه خبری شهر الکترونیک ، مدیران ایران ، ایران صدا و ...

وقتی که غول آلودگی هوا افسارش در تهران پاره می‌شود!



    «شهر تهران دارای آب و هوای متغیر و ناسالمی است. فراوانی ماشین‌های گوناگون متحرک و ثابت که با صرف نفت و بنزین خود اکسیژن هوا را گرفته و به گاز کربنیک تبدیل می‌نماید بر مسئله بدی آب و هوا افزوده است.»
    جملات بالا متعلق به یادداشتی در روزنامه اطلاعات است که بیش از 54 سال پیش، یعنی در 28 آبان 1336 نگاشته شده است؛ نگرانی‌ای که 9 سال پس از آن منجر به برپایی نخستین سمینار بررسی آلودگی هوای تهران در 15 آذر 1345شد. منتها از آن سال تاکنون، ظاهراً هنوز دارند بررسی می‌کنند که چگونه می‌شود غول آلودگی هوا را دوباره به چراغ جادو بازگرداند! نه؟ راستی! به نظر شما چرا نیم قرن، زمان مناسبی برای ریشه کنی بحرانی به نام آلودگی هوا در تهران نیست؟ و نه تنها این زمان کافی نیست، بلکه اینک غول آلودگی گام‌های خود را تا اراک، اصفهان، اهواز، تبریز، مشهد و شیراز هم گسترانده است! ماجرا را هم دیگر مانند سال گذشته نمی‌توان صرفاً به کمبود ریزش‌های آسمانی ربط داد! می‌توان؟
    این روزها، تهرانی‌ها در حالی آخرین برگ‌های فصل پاییز را ورق می‌زنند که دست‌کم، نیم قرن بود چنین دوره‌ی پربارانی را در نخستین فصل از سال آبی به یاد نداشتند. کافی است بدانیم بدون توجه به بارندگی آذرماه، میزان ریزش‌های آسمانی در استان تهران در طول دو ماه نخست سال آبی 91-1390 بیش از 383 درصد رشد داشته است؛ وضعیتی که سبب شد پایگاه مدیریت خشکسالی، استان تهران را پرباران‌ترین استان کشور بنامد. با این وجود و به رغم بهره‌مندی از چنین سال استثنایی و خیسی، اکنون چند هفته است که غلظت آلاینده‌های موجود در هوای تهران از مرز ناسالم هم گذشته و به آستانه‌ای بس خطرناک و نگران کننده رسیده؛ آستانه‌ای که کابوس روزهای آلوده آذرماه سال 1389 در تهران را دوباره زنده کرده است. روزهایی که می‌خواستند با استفاده از هواپیماهای سمپاش، از میزان آلودگی هوایش بکاهند و اینک بیش از هر زمان دیگری، آن طرح به یک لطیفه می‌ماند!
    اما چرا آن کابوس دوباره زنده شده است؟
    آیا وضعیت وخامت‌بار کنونی یکبار دیگر تأیید نمی‌کند که هیچ عزم جدی برای مهار آلودگی هوا در پایتخت ایران و دیگر کلان‌شهرهای کشور وجود ندارد؟ وقتی که مردم تهران سالانه 200 میلیارد دقیقه از عمرشان را مجبورند در ترافیک پایتخت به هدر دهند؛ وقتی همچنان دو خودروساز اصلی کشور در برابر ارتقای استاندارد ساخت خودرو از یورو 2 به یورو 3 مقاومت می‌کنند؛ در حالی که اینک یورو 5 استاندارد روز اروپا به شمار می‌رود؛ و وقتی که درصد بنزن موجود در بنزین مورد استفاده به 5 برابر حد مجاز می‌رسد؛ آشکار است که باید با چنین بحرانی روبرو شویم؛ بحرانی که سبب شده از ابتدای سال 90 تا امروز، فقط تهرانی‌ها از دو روز هوای پاک بهره‌مند باشند.
    بنابراین، آیا در چنین شرایطی، شگفت‌آور است که بشنویم: دست‌کم سالانه 4 هزار نفر از تهرانی‌ها بر اثر آلودگی هوا جان می‌بازند؟ و افزون بر آن، آیا شگفت‌آور است که خسارت مادی آلودگی هوا در تهران به هشت میلیارد دلار در سال برسد؟ چگونه است که اختلاس سه میلیارد دلاری می‌تواند چنان موجی در جامعه ایجاد کند که خواب بسیاری از خفتگان خفته را آشفته سازد، اما این هدررفت 8 میلیارد دلاری را کسی جدی نمی‌گیرد؟ آیا این که سوخت مورد استفاده در خودروها یا تکنولوژی ساخت خودروها با استانداردهای جهانی فاصله بسیار دارد، مقصرش مردم هستند یا دولت؟ آیا این که میزان فضای سبز محدوده‌ی 700 کیلومتر مربعی تهران از حدود 70 درصد در دهه‌ی 1330 به 15 درصد در امروز کاهش یافته است، مقصرش مردم هستند یا مدیریت حاکم بر پایتخت ایران؟
    بیاییم برای یکبار هم که شده این شهامت را در خود تمرین کرده و صادقانه اعتراف کنیم که حل مشکل آلودگی هوای تهران و برخی کلان‌شهرهای دیگر، نیاز به برنامه‌ریزی بیش از 4 سال دارد و به همین دلیل در اولویت کار هیچ دولت و شهرداری معمولاً قرار نمی‌گیرد! می‌گیرد؟
    یادمان باشد هوا که از دست برود؛ هوا که بی کیفیت شود؛ زندگی بی‌کیفیت خواهد شد. زیرا بر بنیاد آموزه شاخص سرزمین شاد – Happy Planet Index - مردمان شاد، مردمان خلاق و مردمان کارآفرین نمی‌توانند در چنین هوایی و چنین سرزمینی بهترین کیفیت خود را بروز دهند و این می‌تواند بزرگترین هشدار برای کلان‌نگران حکومتی باشد که اگر همچنان منفعلانه در برابر این معضل رویه کنونی را ادامه دهند، گام به گام ممکن است آنها را از دستیابی به پیش‌بینی‌هاشان در سند چشم‌انداز ایران 1400 بیشتر بازدارد.

    برخی بازتاب های این یادداشت:

    - چرا ابعاد آلودگی هوا هر روز فاجعه‌بارتر می‌شود؟
    -
در بحران آلودگی هوا مردم مقصرند یا مدیران؟
و همچنین انتشار در روزنامه های:
    - مردم سالاری
    - ملت ماو سایت های:
انجمن های تخصصی حیوانات خانگی ، خبرگزاری حقوق بشر ، جوان امروز ، نیوز آن لاین ، خبر فارسی ، خبر پو ، بازنگار ، پرشیا دام ، ۹۸ فان ، بازار ایرانی ، آذرنیوز آن لاین ، وب سایت خبری ایران ، پارسی پیک ، ویستا ، قانون ، دخت شهریور ، ویبا ، هد لاین ، دیده بان کوهستان ، کجک و ... 

گاوخونی که می رود، مرگ به زنده رود سلام می دهد! نمی دهد؟

    گاوخوني هم مرد ... از بس كه فراموشش كرديم. خبر كوتاه و البته به همين تلخي بود؛ خبري كه در آخرين هفته از ارديبهشت 1390 توسط مسعود باقرزاده كريمي، مشاور معاون محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست كشور اعلام شد و ايمان دارم كه ذائقه‌ي بسياري از دوستداران طبيعت ايران با شنيدن اين خبر تلخ شد! نشد؟ به ويژه اگر ادامه گفتگوي اين مقام دولتي را بخوانيم كه آشكارا اعتراف مي‌كند : هيچ برنامه‌اي براي نجات گاوخوني و احياي دوباره‌ي آن در دستور كار نيست!

    امّا چرا گاوخوني مهم است؟ يا مهم بود! مگر در ايران بيش از سه ميليون هكتار كفه نمكي در مناطق كاملاً كويري مركزي و شرقي نداريم؟ حالا اگر 50 هزار هكتار ديگر به اين وسعت اضافه شود، مگر چه مي‌شود؟

    حقيقت اين است كه سرزمين ما در كمربند خشك جهان استقرار يافته و حضور كفه‌هاي كويري و پلاياهاي خشكيده و هموار آن، حاصل كنش و واكنشي چند ميليون ساله بين وضعيت اقليمي، ويژگي‌هاي توپوگرافي و توان بوم‌شناختي (اكولوژيك) ايران زمين است. به ديگر سخن، بهترين آمايش طبيعي همانا حضور چشم‌اندازها و زيستمندان بياباني در چنين اقليمي است كه مي‌توانند بيشترين و مناسب‌ترين توازن و همراهي را با شرايط جغرافيايي كشور از خود بروز داده و به اين ترتيب حيات خويش را در طول زمان استمرار بخشند.

    با اين وجود، آنچه كه اين سرزمين را در طول هزاران سال گذشته محفوظ و پويا نگه داشته و سبب گرديده تا به رغم چنين تنگناهاي طبيعي نفس‌گيري، همچنان از همان تعداد گونه‌هاي اندميكي (انحصاري‌) بهره‌مند باشد (حدود 1728 گونه) كه در سراسر قاره سبز (اروپا) وجود دارد، همانا حضور مجموعه محيط‌هاي تالابي و درياچه‌اي نظير گاوخوني، اروميه، بختگان، شادگان، هامون، جازموريان، چغاخور، طشك، كم‌جان، گندمان، باهوكلات، ارژن، پريشان و ... است؛ مجموعه‌هايي كه هر هكتار از وسعت آنها دست كم 10 برابر هر هكتار از غني‌ترين جنگل‌هاي كشور ارزش دارد و موجوديت خود را بيش از هرچيز مديون تفاوت ارتفاعي قابل توجه كشور، به ويژه وجود دو رشته كوه البرز و زاگرس مي‌دانند. 

    آنچه كه مي‌خواهم بر آن تأكيد كنم اين است كه اگر ايران عزيز ما محيط‌هاي كوهستاني و تالابي خود را نداشت، از نظر اقليمي و توانمندي‌هاي بوم‌شناختي فرق زيادي بين سرزمين‌هاي عربي جنوب خليج فارس و درياي عمان با شمال آن در فلات ايران نبود. از همين روست كه اگر نمي‌خواهيم اقليم چهار فصل كشور و ريزش‌هاي آسماني 130 ميليارد مترمكعبي آن خدشه‌دار شود، بايد عملاً نشان دهيم كه اولويت نخست ما در حوزه پاسداري از توان توليد سرزمين، تضمين كيفيت و استمرار حيات 123 رودخانه مهم كشور و پاياب حاصلخيز آنهاست.

    و شايد به جرأت بتوان گفت كه زاينده‌رود يكي از مهم‌ترين رودخانه‌هاي مركزي ايران محسوب مي‌شود كه سبب زايش و پويايي تمدن بزرگ اصفهان در قلب ايران را فراهم آورده و ديار زنده رود را به عنوان قطب كار و توليد و هنر تا امروز زنده نگه داشته است. 

    یادمان باشد که در باره‌ی پهنه‌ی آب‌شناختی‌ای صحبت می‌کنیم که زادگاه بزرگان و فرزانگانی چون شیخ بهایی بوده و فراخی آن بیش از سه برابر استان گیلان است؛ آبخیزی که هر قطره‌ی آبش برای این که از سراب تا پایاب برسد، باید 405 کیلومتر راه را طی کنید که از این منظر، زاینده‌رود را باید یازدهمین رودخانه‌ی طویل کشور دانست؛ رودخانه‌ای که با دبی متوسط سالانه‌ی 41 مترمکعب بر ثانیه، پانزدهمین رودخانه‌ی پرآب کشور هم به حساب می‌آید و از همه مهم‌تر آن که صدها هزار سال است که از برکت زاینده‌رود، تالابی به بزرگی پایتخت ایران در پایابش آفریده شده و حیات را تطهیر مي‌کرده است؛ تالابی بین‌المللی و منحصر به فرد که به حق او را: «نگین فیروزه‌ای کویر» می‌نامند و نسل امروز ايران و اصفهان بايد نشان دهد كه از چنان توانمندي نرم‌افزاري و مديريتي برخوردار است كه هرگز اجازه نخواهد داد خاطره اين نگين فيروزه‌اي به تاريخ بپيوندد.

    از سوي ديگر گاوخوني در حالي دارد به عنوان يك كانون جديد بحراني فرسايش بادي و چشمه توليد گرد و خاك و نمك در قلپ تپنده‌ي ايران رخ مي‌نمايد  كه در برنامه 5 ساله پنجم تصويب شده است كه براي كاهش بحران ريزگردها سالانه 500 هزار هكتار جنگل‌كاري در كشور انجام شود . پرسش اين است كه آيا سزاوارتر و شايسته‌تر و خردمندانه‌تر نيست كه به جاي تحميل چنين هزينه‌هاي گزافي براي ايجاد رويشگاه‌هاي جنگلي غير طبيعي، بكوشيم تا بوم‌سازگان‌ها (اكوسيستم‌ها) غني و طبيعي خود را در زاگرس، البرز شمالي و مناطق ايران و توراني (از جمله همين تالاب را) حفظ و حراست كنيم؟

    نگرش‌های بخشی هرگز نتوانسته و نمی‌تواند به پایداری سرزمین کمک کند؛ اگر می‌خواهیم به درستی دلایل مرگ زاینده‌رود را بازیابی کرده و با شجاعت به جراحی و درمان بیماری مدیریتی حاکم بر این سامانه همت گماریم، باید نشان دهیم که از شنیدن حرف حق نمی‌هراسیم. مگر نه این است که همه‌ی ما ایرانی هستیم و باید برای اعتلای نام بلند ایران بکوشیم؟

  کلام آخر آن که

   سال‌ها پیش اندیشمندی لبنانی گفته بود: «دریغ بر ملتی که دَم برنمی‌آورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمی‌دارد؛ خود را نمی‌ستاید، مگر در میان ویرانه‌هایش؛ و عصیان نمی‌کند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد .»

    اینک ما باید ثابت کنیم که در شمار آن ملت‌هایی نیستیم که باید برایشان دریغ ورزید و افسوس خورد. ما باید ثابت کنیم که به آن درجه از بلوغ و توسعه یافتگی رسیده‌ایم که بتوانیم اولویت‌های اصلی و مؤلفه‌های اساسی مؤید رفاه پایدار خود و فرزندان‌مان را شناخته، انتخاب کرده و از آنها حمایت کنیم. حرفم این است که اگر من ِنوعی، امروز باید در دفاع از بدیهیاتی فریاد زنم که سال‌هاست درستی و اصالت آنها به اثبات رسیده است، ریشه‌اش در کاهلی خود ماست. اگر مجبورم در دفاع از روشنایی روز و تاریکی شب قلم زده و بگویم: «منابع طبیعی را نباید سد راه توسعه پنداشت». یا «سدسازی نباید به قیمت ناپایداری اکولوژیک سرزمین تمام شود.» یا «حفظ تالاب‌ها، برای تضمین توان زیست‌پالایی سرزمین مقدس مادری لازم است.» یا «مرگ هر گونه‌ی گیاهی یا جانوری، یعنی سوختن یک کتاب خطی و یگانه.» یا «در هیچ جای دنیا با افتخار از رقم جاده‌کشی خود به بهای مرگ جنگل‌های طبیعی‌شان یاد نمی‌کنند.» یا « اگر زاگرس را از دست دهيم، يعني كارون و دز و كرخه و زاينده‌رود را از دست داده‌ايم» يا … دلیلش در نادانی یا سهل‌انگاری و تنبلی ماست.

     هموطن عزیز زنده رودی من!

     من و تو باید در اندیشه‌ی افزایش بازده بهره‌وری از مزیت‌های نسبی سرزمین خود می‌بودیم؛ امروز باید می‌کوشیدیم تا راندمان آبیاری در بخش کشاورزی را از 7۰ به 8۰ درصد برسانیم، نه از ۳۰ به ۴۰ درصد! امروز باید در اندیشه‌ی ساخت سلول‌های فتوولتاییکی می‌بودیم که می‌توانست به جای تولید یک مگاوات انرژی از ۵ هکتار بیابان در ساعت، دو برابر این مقدار را از یک هکتار بیابان استحصال کند و بدین‌ترتیب، من و تو در سرزمینی زیست می‌کردیم که نه‌تنها به مرزهای واقعی خودکفایی رسیده بود، بلکه با افتخار سهم بزرگی از نیاز کارمایه (انرژی) کشور و جهان را تأمین می‌کرد. 

    ما باید کلیشه‌ها را بشکنیم و نشان دهیم که می‌شود از وابستگی معیشتی به سرزمین کاست؛ اما در عین حال مردمی ثروتمند و بانشاط بود که در طبیعتی پایدار و زیبا روزگار می‌گذرانند و از جریان روح‌بخش زاینده رود و دم مسیحایی گاوخونی لذت می‌برند.


سونامی ریزگردها ؛ بلایی که طبیعی نیست! هست؟



از چپ به راست: مهندس عبدالخان، پروفسور اوپ، دکتر شفیعی و نگارنده در منطقه عمومی هورالعظیم - جنوب غرب بستان - تنگ چزابه - دوم اردیبهشت 1390

    در نخستین روزهای نخستین هفته اردیبهشت ماه 1390 در معیت یک گروه کارشناسی از برخی از مناطق بحرانی غرب کرخه تا هورالعظیم و بستان و سوسنگرد و حمیدیه و جفیر در همسایگی کشور عراق بازدید کردم.
    حقیقت این است که زمان طغیان ریزگردها، امسال برای اولین بار به فروردین ماه رسید ؛ آن هم نه در استان هایی چون خوزستان و بوشهر و ایلام، بلکه در تهران و مازندران و گیلان! چنین رخدادی را دست کم هیچ یک از سه نسل زنده ایران به یاد ندارند و بعید است بتوان سابقه ای از ریزگردها را در اسناد اقلیمی و بوم شناختی کشور رهگیری کرد. حتی ردی از ریزگردها را در صفحات هشتاد و چندساله دیرینه ترین روزنامه کشور – اطلاعات – هم نمی توان یافت.
     این ها را نوشتم تا به خوانندگان عزیز این سطور یادآوری کنم که نباید گناه آشوب آسمان ایران در قلمرو 20 استانش را فقط به پای خشکسالی یا همجواری با بیابان ربع الخالی عربستان گذاشت. زیرا هم ربع الخالی میلیون ها سال است که در واقعیت جنوب غرب آسیا حضور دارد و هم خشکسالی، صفت بارز همه سرزمین های خشک جهان بوده است. در حالی که هرگز طغیان ریزگردها اینگونه شتابناک مانند یک دهه ی اخیر، روزگار زیستمندان میان رودان (بین النهرین) و همسایه خاوری اش را با لکنت مواجه نکرده بود. کافی است به یاد آوریم که در سال 1381، وقوع ریزگردها به صورتی نادر تنها در برخی از مناطق استان خوزستان و آن هم در ماه های گرم تابستان گزارش شده بود، اما به فاصله 10 سال، آسمان 20 استان کشور و در تمامی ماه های سال متأثر از این پدیده خطرناک شده اند! چرا؟
    شاید یکی از جامع ترین پژوهش هایی که تاکنون در این حوزه صورت گرفته، مطالعاتی است که همکاران عزیزم در مرکز تحقیقات مقابله با کم آبی و خشکسالی و با هدایت دکتر نادر جلالی انجام داده اند که نتایجش در سال 1388 منتشر شد. بر بنیاد ستاده های این تحقیق، تعداد چشمه های گرد و خاک در کشور عراق از 6 عدد در سال 1368 به 202 عدد در سال 1387 افزایش یافته است. یعنی ناپایداری محیط کشور عراق، فقط از بعد فزونی کانون های بحرانی فرسایش بادی آن بیش از 33 برابر در طول دو دهه افزایش یافته است؛ وضعیتی که حکایت از بالاترین شدت بیابان زایی ثبت شده در یک منطقه دارد و آشکارا گواهی است بر مرگ بوم شناختی (اکولوژیک) یک سرزمین. مرگی که به مراتب دردناک تر و غیر قابل جبران تر از ورشکستگی سیاسی یا اقتصادی یک حکومت است.
    کاهش حق آبه طبیعی دو رودخانه اصلی عراق، یعنی دجله و فرات که 85 درصد نیاز آبی این کشور را تآمین می کردند، یکی از بزرگترین عوامل بروز و تشدید این بحران است. زیرا اغلب سرچشمه های این دو رودخانه از دو کشور ترکیه و سوریه جاری می شود و این دو کشور هم از ضعف دولت مرکزی و شرایط جنگی حاکم بر عراق استفاده کرده و بیش از 30 سد جدید در طول 2 دهه ی اخیر بر روی این دو رودخانه احداث کرده اند. به نحوی که میزان آب ورودی به عراق از 750 متر مکعب در ثانیه به یک سوم کاهش یافته است. وضعیتی که سبب شد تا دولت عراق برای جبران کمبود شدید آب، طی سال های 2008 و 2009 اقدام به حفر 2200 حلقه چاه جدید کند. اما حفر چاه های جدید شاید بتواند در کوتاه مدت بحران آب شیرین را در عراق به تأخیر اندازد، اما بی شک سبب فروافت بیشتر سطح سفره های آب زیرزمینی را در این کشور ایجاد کرده و بر کاهش رطوبت خاک می افزاید، شناسه ای که توان مقاومت خاکدانه ها یا آستانه فرسایش بادی را باز هم کم و کمتر و بحران گرد و غبار را به سونامی ریزگرها در ابعادی فرامنطقه ای بدل می سازد. حتا پاره ای از مطالعات و فرضیه های جدید نشان می دهد که فرونشست تدریجی ریزگردها در ارتفاعات برف گیر زاگرس و البرز، سبب تیره شدن رنگ برف و افزایش روند آب شدن آنها را فراهم آورده و بدین ترتیب، امکان ذخیره سازی این ماده حیاتی کاهش یافته و همزمان ضریب سیل خیزی مناطق یاد شده افزایش می یابد.
    بنابراین، به نظر می رسد یگانه راه مطمئنی که پیش پای عراق و همسایگان آن است، همانا احترام به حق آبه طبیعی میان رودان، تغییر الگوی کشت و افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی است. به موازات این اقدام، البته استقرار گونه های گیاهی سازگار به شرایط منطقه مانند هالوکسیلون و تاماریکس و استبرق و ... همراه با انتخاب و کاربست درست خاکپوش ها (مالچ های بیولوژیک) می تواند تحرک چشمه های تولید گرد و خاک را در عراق و شرق سوریه و غرب ایران به کمینه رساند. همچنین انجام مطالعاتی جامع برای بررسی نقش فرآیندهای جهانی مانند تغيير اقليم (climate change) و جهان گرمايي (global warming) می تواند سهم مؤلفه های اقلیمی را در تشدید این بحران آشکارتر و شفاف تر بیان کند.
    جالب آن که یافته های تجربی و علمی پروفسور كريستين اوپ (از دانشگاه ماربورگ آلمان) که در سفر اخیر همراه هیأت کارشناسی ما بود، همین راهکارها را مورد تأیید قرار می داد. زیرا ایشان که چندین سال در سه کشور ازبکستان، قزاقستان و ترکمنستان بر روی آثار نامیمون خشکی دریاچه آرال و تشدید فرسایش بادی در این مناطق کار کرده بود، پیشنهادهایی مشابه را به دولتمردان یاد شده در سه کشور آسیای میانه ارایه داده بود.
    اینک یکبار دیگر در پرسش نخستین این یادداشت درنگ کنید:
    به راستی گناه سونامی ریزگردها را باید به پای طبیعت خشک این سرزمین نوشت یا مدیریت انسانی که بر آن حاکم است؟
    باشد که این درس تلخ سبب شود تا ما قدر محیط های تالابی ارزشمند خود در بختگان، کم جان، مهارلو، ارومیه، ارژن، گاوخونی، پریشان، شادگان، هورالهویزه، گندمان، پوزک صابوری و ... بدانیم و اجازه ندهیم تا فشارهای انسانی نابخردانه، سدسازی های بی رویه و دیگر عملیات تکنوژنیک بی رویه، زنده ترین زیستگاه های کشور را به آرامستانی برای قدرت نمایی ریزگردها تبدیل کنند.

آیا طغیان ریزگردها روزی پایان می گیرد؟


   تهرانی ها برای نخستین بار در تیرماه سال 1388 با پدیده ریزگردها به شکلی محسوس روبرو شدند. رخدادی که سبب شد تا خطر ریزگردها بیش از هر زمان دیگری در بین مردان کابینه جدی گرفته شود، تا حدی که رییس دولت را واداشت تا با گسیل یگانه معاون زن خود (فاطمه جوادی) به عراق، موضوع را از نزدیک پیگیری کند. با این وجود و به رغم چنین تحرکات کم سابقه ای که منجر به تشکیل چندین کارگروه تخصصی و اعزام هیأت های دیپلماتیک متعدد بین کشورهای ترکیه، سوریه، عراق و ایران شد، تهرانی ها در سال 89 دو ماه زودتر به استقبال ریزگردها رفتند! تا این که نوبت به سال 1390 رسید و این بار، نه تنها مردمان پایتخت ایران که مردم ساکن در چندین شهر شمالی از جمله تنکابن هم در نخستین ماه سال از ریزگردهای عربی پذیرایی کردند!
    نکته ی امیدوارکننده البته در این میان شاید آن باشد که در سال آینده انتظار نمی رود از این بابت دیگر شاهد رکورد شکنی جدیدی باشیم، زیرا سال هجری شمسی با فروردین ماه شروع می شود! نمی شود؟ هرچند این نمی تواند خبری کاملاً خوش برای آن گروه از مدیران کارنابلدی باشد که ترجیح دادند خود را در پشت موج رشد 1900 درصدی صنعت سدسازی در سال های ماضی مخفی کرده  و به ویژه در طول یک دهه اخیر عملاً با عملکردهای خود نشان دهند که هرگز از اراده و دانش لازم برای مواجهه ی هوشمندانه و بازدارنده با چنین تهدیدی برخوردار نیستند. زیرا اگر امروز هموطنان عزیز ما در ایلام ناگزیر از تحمل ریزگردهایی به میزان بیش از 43 برابر حد مجاز در آسمان شهرشان هستند ، رقمی که برای بسیاری از مردم ساکن در خوزستان تا هفتاد برابر حد مجاز هم رسیده است ؛ کابوس همچنان می تواند ویرانگرتر بشود و روزی را درک کنیم که در آن میزان یاد شده را مردم ساکن در تهران هم احساس کنند. همان گونه که ده سال پیش فقط مردم یک استان با ریزگرد درگیر بودند، اما اینک ریزگردها آسمان 20 استان کشور را متأثر کرده اند.
در بروز بحران پیش آمده، هر چند که سه واقعیت فرامنطقه ای را نمی توان کتمان کرد، اما به نظر می رسد که سهم آن سه مؤلفه، نباید سبب شود تا نقش فشارهای نابخردانه انسانی را در تشدید بحران نادیده بیانگاریم.
آن سه واقعیت عبارت است از همجواری با صحرای عربستان سعودی (بیابان رب الخالی) به عنوان یکی از کانون ها و چشمه های اصلی تولید گرد و خاک در خاور میانه، بروز خشکسالی و در نهایت، فرآیندهای تغییر اقلیم (climate change) و جهان گرمایی (global warming).
اما اگر دقت کنیم که در طول دو دهه گذشته، تنها سدهای ساخته شده در دو کشور ترکیه و سوریه بر روی رود فرات سبب شده تا میزان آبی که از این رودخانه به عراق می رسد تا سه چهارم کاهش یابد ، در می یابیم که تا چه اندازه مدیریت انسانی می تواند به عنوان مؤلفه ای مؤثرتر در بروز این بحران مورد توجه قرار بگیرد. به ویژه اگر بدانیم که وزارت منابع آبی عراق فقط در طول دو سال 2008 و 2009 بیش از 2200 حلقه چاه جدید در این کشور حفر کرد تا بتواند کمبود آب شرب و کشاورزی در عراق را جبران کند. این در حالی است که تعداد کل چاه هایی که تا پیش از این توسط این وزارتخانه حفر شده بود، حتا به 1500 حلقه هم نمی رسید . به دیگر سخن، کاهش چشمگیر آب ورودی از رودخانه های دجله و فرات که 85 درصد نیاز آبی مردم عراق را تأمین می کردند و سرچشمه آنها از سه کشور ایران، ترکیه و سوریه تأمین می شود و افزایش فشار بر منابع آب زیرزمینی کشور عراق سبب شد تا نه تنها تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم در جنوب این کشور و در مجاورت مرز ایران کاملاً خشک شود، بلکه ضریب خشکی و کاهش رطوبت خاک در اغلب مناطق کشور عراق به حدی رسد که منجر به افزایش چشمه های تولید گرد و خاک از شش به 202 کانون بحرانی در 20 سال گذشته گردد. در حقیقت، اگر قرار است برای اضمحلال سرزمینی نگران شد و اشک ریخت، وضعیت پیش آمده در کشور عراق بهترین دلیل برای این اشک ریختن است؛ زیرا کشوری که پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) خود را با چنین سرعتی از دست دهد، مصیبتی غم بارتر از ورشکستگی اقتصادی را تجربه خواهد کرد. چه، ورشکستگی اقتصادی را با تزریق پول و اخذ وام و اصلاح شیوه های مدیریتی شاید بتوان با سرعت جبران کرد، ولی ترمیم ناپایداری بوم شناختی به زمان بسیار بیشتری نیاز دارد؛ به ویژه اگر آن سرزمین در منطقه ای خشک هم قرار گرفته باشد.
چنین است که برای نجات عراق از این بحران، چاره ای نیست جز آن که کشورهای همسایه و به ویژه ترکیه، حق آبه طبیعی دجله و فرات را به رسمیت شناخته و از ورود آن به کشور عراق ممانعت نکنند، امری که سبب شد تا علاوه بر دولت عراق ، آیت الله سیستانی، عالی ترین رهبر مذهبی این کشور هم واکنش نشان داده و طی نامه ای از اردوغان – نخست وزیر ترکیه – بخواهد تا به تعهداتش در این خصوص پایبند بماند .
باید بدانیم که میزان تعهد دولت ترکیه، ارسال 750 متر مکعب در ثانیه از آب فرات به خارج از مرزهای خویش است، در حالی که این مقدار اغلب از یک سوم حجم یادشده پیشی نگرفته است. وضعیت رودخانه دجله هم البته بهتر از فرات نیست.
سرانجام ماجرا این است که در طول چند دهه ی گذشته، حکومت های حاکم در منطقه عملاً با بی اعتنایی به ملاحظات بنیادین زیست پایدار و کوبیدن بر طبل "چهار دیواری، اختیاری" سبب تشدید بحرانی را فراهم کردند که شدت بیابان زایی آن در طول یکصد سال اخیر در جهان، اگر نگوییم که بی نظیر بوده است، دست کم بسیار کم نظیر بوده و تنها بتوان آن را با موج مهاجرت های بی سابقه در اوایل و اواسط قرن بیستم در شمال آفریقا و تشدید بیابان زایی در آن منطقه مقایسه کرد. شاید اگر مؤلفه ای به نام نفت در عراق روی میز نبود، وضعیت حتا غمبارتر از آفریقا هم می شد. از همین روست که طرف ترک در گفتگو با عراقی ها و در مواجهه با درخواست آب بیشتر از سرشاخه های دجله و فرات، به عنوان کشوری که در ابتدای جریان آب قرار دارد، هر نوع حق مطلقی را برای خود، برروی هر آبی که از خاکش سرچشمه می گیرد، قائل شده و صراحتاً گفته است:  «آب به ما تعلق دارد، همانند نفت که به مردم عراق تعلق دارد.»
تصور کنید که اگر سودان هم بخواهد چنین سخنی را در باره نیل بگوید، یا کشور افغانستان هم چنین سیاستی را در باره هیرمند اعمال کند، چه بحران امنیتی ممکن است در منطقه بوجود آید، همان چیزی که از آن با عنوان جنگ آب یاد می کنند.
نگارنده امیدوار است، تجاوز ریزگردها به آسمان کشورهای منطقه سبب شود تا دولتمردان منطقه، به منافع دراز مدت خود اندیشیده و با تبعیت از اصل پروانه  و دوری گزیدن از سیاست چهار دیواری، اختیاری، به نحوی عمل کنند که منافع همه زیستمندان منطقه به صورتی پایدار و با کیفیت تأمین شود.
درس دیگری که از این بحران باید دولتمردان ما بگیرند، آن است که تجربه تلخ خشک شدن هورالعظیم در غرب و هامون در شرق کشور، به دلیل آزمندی و زیاده خواهی کشورهای بالادست این تالاب های ارزشمند به وقوع پیوسته است. بیاییم ما کاری نکنیم تا به دست خود، تالاب ها و دریاچه های داخلی خویش همچون گاوخونی، بختگان، گندمان، طشک، مهارلو، پریشان، کم جان، ارژن، مسیله، شادگان، ارومیه و ... را به همین دلیل نابود ساخته و به دست خود بر تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در داخل کشور بیافزاییم و شرایط را از آنچه که هست هم، وخیم تر سازیم.
و البته تنها در آن صورت است که می توان امیدوار بود، طغیان ریزگردها روزی پایان گیرد.
انشاالله
   

طغيان ريزگردها ؛ هشداري كه جدي اش نمي گيريم!


   ذرات نام آشنا اما غريبه‌اي به نام ريزگرد، اين روزها مانند چند سال گذشته آسمان اغلب استان‌هاي باختري، جنوبي و مركزي كشور را درنورديده و كيفيت زندگي را به شدت براي بسياري از ايرانيان با دشواري و لكنت مواجه ساخته ‌اند. ريزگردها اجرامي ميكروسكپي به بزرگي كمتر از 2 ميكرون هستند كه اغلب منشأيي بياباني، كويري و تالابي دارند. بايد بدانيم كه وجود توفان‌هاي گرد و غبار يكي از ويژگي های سرزمين‌هايي است كه در مجاورت مناطق خشك و بياباني جهان جاي گرفته‌اند. با اين وجود، شدت، مدت و تعداد رخداد اين توفان‌ها – به ویژه در طول 5 سال اخیر -آشكارا از روند معمول آن فاصله گرفته و بدل به رخدادي بي‌سابقه دست كم در طول دویست سال گذشته شده است.
چنين است كه وزن این معضلات محیط زیستی براي نخستين بار به حدی رسید که توانست سفر عالي‌ترين هيأت‌هاي سياسي و ديپلماتيك جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي عراق، تركيه و سوريه براي بررسي دقيق‌تر موضوع و حل ريشه‌اي آن را رقم زند و متقابلاً تحرکاتی نادر را در بین کشورهای همجوار بیافریند.
در حقيقت ماجراي ريزگردها و تبعات خسارت‌زاي آن در حوزه سلامت، اشتغال و تجارت سبب شد تا بار ديگر متوجه آموزه بنياني نهفته در اصل 50 قانون اساسي خويش شويم كه در آن كوشش براي حفظ محيط زيست را لازمه‌ي حيات اجتماعي روبه رشد مردم توصيف كرده است؛ حياتي كه دست كم 5 سال است هموطنان شريف ما در استان‌هاي خوزستان، بوشهر، ايلام، كرمانشاه و نواحي مجاورشان به طرزي محسوس شاهد بروز لكنت‌هایي جدي در روند رو به رشد آن بوده اند! نبوده اند؟
امّا بلاي ريزگردها چگونه توانسته‌ است اينگونه شتابان بر تقريباً تمامي مؤلفه‌هاي زيست اثري كاهنده برجاي نهد؟ آيا خشكسالي‌هاي چند سال اخير در ميان‌رودان (بين‌النهرين) مهم‌ترين دليل بحران پيش رو است؟ آيا روند شتابان سدسازي و برداشت بي‌رويه از سفره‌هاي آب زيرزميني عاملي تعيين‌كننده تر به شمار نمي‌رود؟ آيا روندهاي جهاني چون تغيير اقليم (climate change) و جهان گرمايي (global warming) فرآيندهايي مؤثرتر محسوب نمي‌شوند؟ ضعف دولت مركزي و بروز جنگ‌هاي متعدد در عراق چه تأثيري در اين ميان داشته است؟ و آيا ممكن است چشمه‌هاي توليد گرد و خاك دايمي منطقه در بيابان رب الخالي عربستان، شرق سوريه و سواحل درياي احمر، كماكان متهم شماره يك در بروز اين بحران قلمداد شوند؟
حقيقت اين است بر بنياد پژوهشي كه توسط همکاران پژوهشگرم در مرکز تحقیقات کم آبی و خشکسالی و با هدایت دکتر نادر جلالی به انجام رسیده است، تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در کشور عراق از 6 عدد در سال 1368 به بیش از 200 عدد در سال 1387 افزایش یافته است که رشدی بیش از 2800 درصد را نشان می دهد؛ چنین شدتی در بیابان زایی، به جز در صحرای ساحل (واقع در شمال آفریقا) که در اوایل قرن بیستم رخ داد، هرگز در جهان گزارش نشده است. در همین فاصله زمانی، تعداد چشمه های گرد و خاک در ایران و مجاورت خاک عراق از دو عدد به حدود 30 کانون فرسایش بادی افزایش یافته است که رشدی به مراتب کمتر از عراق را نشان می دهد. به همین ترتیب در کشور سوریه نیز، تعداد این کانون های بحرانی یا چشمه های تولید گرد و خاک از 4 عدد به بیش از 70 کانون افزایش یافته که وضعیتی وخیم تر از ایران و البته مطلوب تر از عراق را نشان می دهد.
به دیگر سخن، با فرض یکسان بودن شرایط اقلیمی، به نظر می رسد آنچه که وضعیت عراق را به ناپایدارترین حد از توان بوم شناختی (اکولوژیکی) سوق داده است، بیش از آن که ناشی از فرآیندهایی طبیعی چون خشکسالی و یا تغییر اقلیم باشد، ریشه در مدیریت نادرست حاکم بر منابع زیستی سرزمین و سؤ استفاده کشورهای همسایه ای چون ترکیه و سوریه از ضعف دولت مرکزی در عراق در طول بیش از یک دهه ی کنونی دارد. نگاهی به روند شتابان سدسازی در دو کشور یاد شده و به ویژه ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات و عدم رعایت حق آبه طبیعی عراق، یکی از مهم ترین دلایل بروز بحران امروز است؛ بحرانی که نه تنها به خشک شدن تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم و تالاب های اغماری آن منجر شده، بلکه سبب فرو افت سطح آب زیرزمینی و کاهش رطوبت خاک در بخش گسترده ای از میان رودان را هم فراهم کرده و بدین ترتیب، نه فقط زیستمندان ساکن در عراق (اعم از انسان و حیوان و گیاه)، که اهالی سرزمین هایی که صدها کیلومتر با این چشمه های تولید گرد و خاک فاصله دارند هم اینک باید در عذاب وارد آمده و عقوبت ناشی از این آزمندی و نابخردی بزرگ سهیم شوند.
پیامی که امروز استیلای ریزگردها بر آسمان 18 استان ایران دارد، آن است که عدم توجه به ملاحظات و خواهش های بنیادین محیط زیستی، نه تنها می تواند تبعاتی آنی و محلی برای ساکنین واقع در کانون بحران به بار آورد، بلکه آثار زیانبارش به سهولت قادر است از مرزهای سیاسی گذر کرده و خسارت های فرامنطقه ای از خود برجای نهد؛ خسارت هایی که جبران آنها شاید با توجه به وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه به آسانی امکان پذیر نباشد.
باشد که همه ی ما از این رویداد تلخ، یک درس شیرین و فراموش نشدنی بگیریم و یادمان باشد که اگر می خواهیم بر طبیعت حکومت کنیم، باید از قوانین آن پیروی کنیم و نه آنکه به گردنکشی در برابر آن ادامه دهیم.
دیروز دریاچه آرال را در شمال باختری خود و متأثر از همین تفکر آزمندانه (بخوانید احمقانه) از دست دادیم؛ امروز هم در سوگ مرگ هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه و شادگان و ... نشسته ایم و فردا شاید باید به کابوس ویرانگرتری به نام سونامی نمک در دریاچه ارومیه بیاندیشیم؛ اگر همچنان خود را به خواب زده و عملاً نکوشیم تا ملاحظات محیط زیستی به صدر اولویت های راهبردی ایران و کشورهای همسایه در یک تعامل و هم افزایی منطقه ای بازگردد.

با اينكه داس دلهره ؛ گردن اين دقيقه ها رو میشمره ... نوروز را همچنان عشق است!

    سال 1389 هم رفت؛ سالی که کاش نمی آمد تا بخواهد برود ...
    و البته خوب شد آمد تا با خودش خواب «خفتگان خفته» را بپراند!
    خفتگانی که نمی دانستند جنگل های ما در برابر رخدادهایی چون آتش سوزی، ریزگرد، سوسک چوبخوار و واقعی شدن قیمت حامل های انرژی تا چه اندازه آسیب پذیر هستند و نمی دانستند که ممکن است مردمان ساکن در کلان شهرهای ما در اثر شدت و مدت وارونگی هوا، نفس کم بیاورند!
    و خفتگانی که هنوز می پنداشتند اصطلاحی به نام کاربرد صلح آمیز از انرژی اتمی می تواند بی خطر باشد و یا اکتشاف نفت از دریا یک فرصت است! اما فوکوشیما در ژاپن و بی پی در خلیج مکزیک خواب آنها را هم پراند! نپراند؟
    و البته عجب سالی بود این سال 89 ... سالی که اگر بخواهم با یک کلمه آن را توصیف کنم، باید آن را سال "سونامی" بنامیم!
    سونامی ای که فقط شرق دور را با امواج طبیعی اش متلاطم نکرد؛ بل این امواج انسانی سونامی بود که این بار از شمال آفریقا برخواست و معلوم نیست در کدام نقطه به آرامش رسد؟
    اما فارغ از رخدادهای برون مرزی، در ایران ما در سال 89 حرف های زیبای بسیاری شنیدیم که کاش زودتر می شنیدیم و البته عملکردهای بسیار زشتی هم دیدیم که کاش نمی دیدیم!
    ما در سال 89 سعید و صابر و محمود و معمر و کمال و مسعود را از دست دادیم تا تن رنجور طبیعت وطن به کمک خون پاک رشیدترین فرزندانش بتواند سالی دیگر را در برابر طبیعت ستیزان بی وجدان و دوستان نادان و مدیران ترسو و البته کنشگران بی کنش محیط زیستی! تاب آورد و هرگز از خود نپرسیدیم که چرا بیشترین رقم تلفات انسانی در دفاع از طبیعت باید در ایران رقم بخورد؟!
    ما در سال 89 بیش از 23 هزار درخت بلوط را به بهانه عبور خط لوله گاز و با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست  و سکوت معنی دار سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور از دست دادیم.
    ما در سال 89 بیش از یکصدهزار درخت بلوط دیگر را به بهانه آبگیری سد کارون 4 از دست دادیم.
ما در سال 89 سه هزار و چهارصد بار جنگل های مان در آتش سوخت   (نزدیک به 30 درصد از کل رخداد آتش سوزی در طول 10 سال گذشته)؛ یعنی به طور متوسط هر روز با حدود 10 مورد رخداد آتش سوزی مواجه بودیم و بیش از 40 هزار هکتار از اندوخته ی اندک جنگلی مان را از دست دادیم؛ آن هم در کشوری که سرانه فضای سبز شهروندانش کمتر از یک چهارم میانگین جهانی آن است.
    ما در سال 89 برای مرگ ارومیه، بختگان (نیریز)، طشک، کم جان، پریشان، ارژن، مهارلو، گاوخونی، هامون پوزک، صابری و هیرمند حتا فاتحه هم نخواندیم و یکسره تمام گناه را به گردن تغییر اقلیم و جهان گرمایی انداختیم؛ همان گونه که در رخداد آلودگی هوای تهران و آتش سوزی جنگل ها چنین کردیم! نکردیم؟
    ما در سال 89 از جشن خودکفایی در صنعت سدسازی سخن گفتیم، در حالی که هنوز نمی توانیم ادعا کنیم کانال ها و شبکه های آبیاری در قدیمی ترین سدهای کشور در خوزستان (دز) و گیلان (سفیدرود) پس از حدود 40 سال را به بهره برداری واقعی رسانده ایم.
    ما در سال 89 بیش از 8 هزار هکتار جنگل چندل را به دلیل احداث سد جگین از دست دادیم و یادمان رفت که در طول 105 سال فعالیت سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، فقط توانسته بودیم 4 هزار هکتار جنگل چندل را در طرح های جنگلکاری خود، حیاتی دوباره بخشیم.

    ما در سال 89 شاهد تبدیل بخاری های نفتی به چوبی  در زاگرس بودیم! اما حیرت انگیزتر آن که خیلی ها دوست داشتند این خبر را ندیده بگیرند و به عواقبش فکر نکنند! چرا؟
    ما در سال 89 بیش از 28 هزار درخت کنار را در عرصه ای به وسعت 13750 هکتاربه بهای آبگیری سد گُتوند از دست دادیم (دکتر پیمان یوسفی آذر؛ همایش روز جهانی مقابله با سدسازی – 25 اسفند 1389).
    ما در سال 89 نتوانستیم از مهمانان سیبریایی خود در باغ وحش تهران به خوبی پذیرایی کنیم و علاوه بر آن مهمانان، مجبور به اعدام همه ی شیرهای باغ وحش تهران شدیم و البته برای نخستین بار، لاشه پلنگ های خود را هم از بالای دکل های برق آویزان دیدیم!

    ما در سال 89 بیش از پیش طبیعت عسلویه و سواحل نیلگون خلیج فارس را خراشیدیم و به پاکتراشی تپه ها رسیدیم! زیرا رییس سازمان حفاظت محیط زیست، پیش تر چراغ سبزش را نشان داده بود! همانگونه که در ماجرای مجوز اکتشاف و استخراج نفت به چینی ها در پارک ملی کویر چنین کرده بود! نکرده بود؟

    ما در سال 89 جشنواره رسانه و محیط زیست و منابع طبیعی را به کمک دو ارگان متولی در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی برگزار کردیم و کلی حرف های قشنگ و جوایز رنگارنگ هم دادیم؛ اما در حقیقت، برخی از فعالین مؤثر در حوزه وبلاگستان محیط زیست را ندیده و آشکارا آنها را حذف کردیم؛ فعالانی چون محمد سوزنچی از همدان، محسن تیزهوش از لرستان و هومان خاکپور از دیار بختیاری ...
    رییس جمهور ما در سال 89 در برابر نمایندگان 53 کشور شرکت کننده در همایش روز جهانی تالاب ها، یکی از سه دلیل عمده تخریب محیط زیست را "عدم آگاهی" اعلام کرد ؛ اما یادشان رفت در کشوری که او عالی ترین مقام جمهورش است، وبلاگ های محیط زیستی و علمی بدون هیچ دلیل و توضیحی فیلتر می شوند! نمی شوند؟
    ما در سال 89 شاهد یک قتل عام باورنکردنی در محمدآباد ریگان بودیم؛ جایی که هر درخت می تواند ارزشمندتر از الماس کوه نور باشد؛ با این وجود، شش هزار درخت کهور را شبانه از جاکندند و ما دم بر نیاوردیم! آوردیم؟
    ما در سال 89 به همه متخلفینی که غیرقانونی اقدام به حفر چاه کرده بودند، جایزه دادیم و هرگز فکر نکردیم که چنین جوایزی چگونه می توانند کارمایه های زندگی را در ایران زمین بخشکانند.
    ما در سال 89 ساعت زمین را به کل فراموش کردیم ، همانگونه که در سال های قبل تر از آن چنین کردیم و یادمان رفته است که این فراموشی ملی و دولتی در حالی به ما دست می دهد که همواره بر شعار و آموزه صرفه جویی و درست مصرف کردن پای می فشاریم.
    ما در سال 89 نخلستان های زرین خود را در اروند کنار به گورستان بدل کردیم و آخ هم نگفتیم! گفتیم ؟
ما در سال 89 با های و هوی فراوان، 90 محیط زیستی راه انداختیم و البته حتا برای دو ماه هم نتوانستیم این برنامه را ادامه دهیم! ولی در عوض جایزه اش را به نام خودمان ثبت کردیم! نکردیم؟
    ما در سال 89 از مرز 75 میلیون نفر گذشتیم و سرانه آب دردسترس ایرانیان به آستانه شرایط تنش آبی رسید؛ با این وجود، همچنان از افزایش شمار نفوس خود تا مرز 150 میلیون نفر دفاع کردیم!
    ما در سال 89 شاهد ریشه کنی 11295 اصله درخت در دیرینه ترین باغ گیاه شناسی کشور در نوشهر بودیم ، آن هم به بهانه احداث جاده! و البته هنوز هم عاملین این تجاوز شرم آور در سمت های مدیریتی خود مشغول اشغال صندلی ها و چسبیدن به میزهای ریاست شان هستند! نیستند؟
    ما در سال 89 یک سقوط آزاد را در همه شاخص های محیط زیستی تجربه کردیم و در آخرین روزهایش هم یک سقوط تلخ اما بسیار معنی دار دیگر را تجربه کردیم تا همه ایمان بیاورند به این که سال 1389، سیاه ترین سال محیط زیست ایران – البته تاکنون! – بوده است.
    ما در سال 89 همچنان شاهد اعدام درختان کهنسال به بهانه مبارزه با خرافه پرستی بودیم !
    ما در سال 89 نظاره گر ادامه نامهربانی های مسکن مهر بر منابع طبیعی وطن بودیم .
    ما در سال 89 شاهد سخنان معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور بودیم که چگونه برایمان گزارش می کرد از مرگ غم انگیز تالاب انزلی و ذکر این واقعیت که عمق متوسط تالاب از 14 متر به یک متر کاهش یافته است.
    ما در سال 89 جزایر مرگ را کماکان بر روی اغلب دریاچه های بزرگ سدهای مخزنی خود مشاهده کردیم .
    ما در سال 89 شاهد پاکتراشی جنگل های زاگرس توسط یک سوسک هم بودیم!  و برای نخستین بار، دامنه نشست زمین به آبی بیگلو در استان اردبیل رسید!
    ما در سال 89 پاکتراشی گل و گیاه را از تقویم های رسمی کشور دیدیم و دم برنیاوردیم!  همان گونه که در برابر خون گریستن ارومیه هم کار چندانی نکردیم! و حواس مان نبود که لب کارون  دیگر مدتهاست که گل بارون نیست! هست؟
    ما در سال 89 هم مانند سال قبل از آن، دهن کجی ریزگردها به آسمان بیش از 18 استان کشور را تاب آوردیم و پژواکی چاره ساز ارایه ندادیم.

    ما در سال 89 شاهد این جنایت هم بودیم که تفسیرش بهتر است نکنیم!

    ما در سال 1389 از وزارت راه تقدیر کردیم، آن هم قبل از رای عدم اعتماد بهارستانی ها به وزیرش و البته به بهانه تخریب پارک ملی گلستان!
    ما در سال 89 عملاً و بی سر و صدا کمیته طبیعت گردی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را منحل کردیم و آب هم از آب تکان نخورد! آن هم در حالی که مطابق سند چشم انداز 20 ساله کشور باید در افق 1404 تحولی شگرف در این حوزه می آفریدیم!!

    ما در سال 89 تصمیم گرفتیم که دیگر به توسعه سالاران "نه" نگوییم و توسعه افقی را بر عمودی ارجحیت بخشیده و تازه به عنوان یک خبره فن، اعلام کنیم که چه فرق می کند در مراتع ما چه چیزی سبز شود؟!

    ما در سال 89 از یک بازمانده بلژیکی دعوت کردیم تا خاطرات 40 سال پیشش از برگزاری نخستین نشست مجمع جهانی تالاب ها در رامسر را برایمان بگوید تا گل از گل مان بشکفد! اما یادمان رفت که یک هموطن ایرانی که خود بنیانگذار این تصمیم ارزشمند بود و هم اکنون در ایران به سر می برد را فراخوانده و از او درخواست کنیم تا از 1349 برایمان بگوید!
    ما در سال 89 با هواپیما کوشیدیم تا تهران را آبپاشی کنیم! آن هم در حالی که جنگل های ما  - مانند دیگر اجزای طبیعت مان - نفس شان از بی آبی و بی مبالاتی چنان تنگ شده بود که به دلیل نبود ناوگان هوایی درخور، هفته ها در آتش سوختند!
    و سرانجام آن که ما در سال 89 دریافتیم که توهین به خلیج فارس، فقط در تحریف نامش خلاصه نمی شود! می شود؟
    در مقیاسی جهانی هم دسته گل بی پی در خلیج مکزیک و فوکوشیما در ساحل شرقی ژاپن، سال 1389 را سالی تاریخ ساز کرد؛ سالی که بی شک سبب شد تا خردمندان جهان باردیگر به یک بازنگری اساسی در توانمندی های سازه ای خود دست یازیده و یک گام عملی به سوی جهانی فارغ از تسلیحات هسته ای نزدیک تر شوند و البته خرافاتی هایش هم یک گام دیگر به صدق پیش بینی مایاها نزدیک تر شدند!
    با این وجود، به رغم همه ی تلخکامی های اشاره شده، رخدادهای شیرینی هم در سال 89 مزه مزه شد و یه موقع هایی هم کبک ما خروس خواند!  نخواند؟
    از آن جمله باید به آن مدرسه استثنایی در داشلی برون  اشاره کنم که کودکانش خوب می دانستند که خدا در همین نزدیکی است ... و یا رابطه کم نظیر مردم کانی برازان با تالاب ارزشمندشان که به عنوان بیست و چهارمین تالاب در سیاهه بین المللی کنواسیون رامسر هم ثبت شد .
    همچنین تلاش های ارزنده ای در قلب کشور رخ داد که بوی یوز می داد!
    و البته سنت نیکوی پاسداشت بزرگان هم فراموش نشد.
    عده ای هم بودند که هنوز دلشان برای گربه های شهر می سوخت و غم نان، سبب نشده بود تا این اهالی مظلوم شهر را فراموش کنند.
     مدیرانی هم پیدا شدند که شجاعانه دست به افشاگری زده و طبیعت ستیزان را بی مهابای فرداها رسوا کردند.
    در رسانه ملّی یک گفتگوی داغ سبز به مدت 32 هفته تحمل شد و تازه یک 110 سبز هم اعلام شد  تا اندکی از داد دادخواهان طبیعت را بازستاند و یا دست کم داد طرفداران محیط زیست را بازتاب دهد .
    کارگروه مقابله با بیابان زایی هم سرانجام رسمی و قانونی شد ، هرچند که هنوز تشکیل جلسه نداده است!
    یک کف مرتب را برای آنهایی که برنامه پنجم توسعه را نجات دادند، فراموش نمی کنیم!
    یک گاوی را هم در مادرید شناختیم که عملکردش برایمان بسیار امیدبخش بود! نبود؟
    پدرسوخته های دیگری را هم رهگیری کردیم تا ممد حیات باشند و مفرح ذات ...  مثل آن خبرهای خوشی که در چکاد دماوند رخ داد و دل مان را شاد کرد
    مقاومت های جانانه ای در برابر احداث جاده در تالاب پریشان و پالایشگاه و پل در میانکاله دیدیم که کم نظیر بود .
    همچنین این واکنش سزاوارانه هم خوشایند بود  و البته رؤیت نامه به الهه البرز ...
    همان گونه که نبض زمین را فراموش نمی کنم!  و خاطره آن حاجی لک لک دوست داشتنی را ...

    و البته افزایش تعداد وکلای مدافع زمین به عدد 2 هم امیدبخش بود ...
    حضور خاطره انگیز اسکندر فیروز بزرگ در مهار بیابان زایی هم، هرگز از یادم نخواهد رفت،  همان وبلاگی که در آغاز سال توانست با کمک همه طرفداران عزیزش در سرتاسر جهان به عنوان سومین وبلاگ برتر محیط زیستی دنیا دست یابد و البته در نهایت بدون کوچکترین توضیحی فیلتر شود!
    با این وجود، واکنش های همدلانه کم نظیری که نسبت به این فیلترینک صورت گرفت (بیش از 300 یادداشت و خبر در مورد این واقعه در محیط وب و روزنامه ها و خبرگزاری ها منتشر شد)؛ بیانیه هایی که صادر شد و استقبال از نظرسنجی مرتبط با آن، همه و همه را باید به حساب نیمه پرلیوان نهاد! نه؟

    این ها را گفتم تا بگویم:
    هنوزم می شه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد ...
    و چه زمانی برای تسلیم نشدن، بهتر از نوروز؟
    پس بروید و بگیرید کامتان را از دقیقه های سبز نوروز و بهار ... این شاید بهترین پاسخ به داس دلهره باشد ... باید شکست شیشه غم را ...
    ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
    گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
    هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ
                                             گوارای وجودتان باد این روزها ...


درج نظر

فرصتي كه تهديد فوكوشيما در ژاپن براي طرفداران صلح به ارمغان آورد!


پس از وقوع زلزله و سونامي ويرانگر در بيستمين روز از اسفندماه 1389، جهانيان ناباورانه شاهد انفجارها و آتش‌سوزي‌هايي گسترده در نيروگاه‌هاي اتمي  و صنايع پتروشيمي ژاپن در فوكوشيما و شيوگاما  واقع در شمال خاوري اين كشور و در جوار كلان‌شهر سنداي  بودند .
كمتر دولتي در جهان وجود دارد كه بتواند ادعا كند، از تجربه و توان نرم‌افزاري و دانش فني بيشتري در مقايسه با ژاپن براي مواجهه با زلزله و پيامدهاي مرگ بار آن برخوردار است. زيرا ژاپني‌ها در سرزميني زيست مي‌كنند كه به طور متوسط هر 5 دقيقه يكبار مي‌لرزد و همواره ركورد‌دار ثبت بزرگترين و مهيب‌ترين زمين‌لرزه‌هاي رخداده در جهان بوده است. از همين رو، معماران و مهندسان سازه در ژاپن همواره و به حق در حوزه‌ي مقاومت سازه‌اي، خود را بر پيشاني اين صنعت در جهان پنداشته و به اين موقعيت ممتاز و شهرت بي‌رقيب خود مباهات مي‌ورزند. در تأييد اين مدعا و موقعيت استثنايي، كافي است درنظر آوريم كه مجموع تلفات انساني ناشي از رخداد زلزله در ژاپن در طول نيم قرن اخير، اغلب كمتر از آمار سالانه تلفات ناشي از تصادفات جاده‌اي در ايران بوده است.
چنين است كه وقتي ميليون‌ها چشم در بعدازظهر جمعه – 11 مارس 2011 – به صورت زنده شاهد پيشروي امواج 10 متري سونامي به سوي سواحل شرقي ژاپن بودند، اين بار هم تقريباً همه انتظار داشتند كه ابعاد خسارت‌هاي برجاي مانده از وقوع زلزله 8.9 ريشتري و سونامي ناشي از آن در ژاپن، در كمينه باقيمانده و چرخ اين اقتصاد بزرگ جهاني با لكنتي جدي مواجه نشود. درصورتي كه نه تنها اينك خبر مي‌رسد كه غول‌هاي بزرگ تويوتا و سوني در ژاپن تعطيل شده‌اند ، بلكه شواهد بدست آمده حكايت از بزرگترين فاجعه انساني پس از جنگ جهاني دوم در ژاپن دارد و دولت مجبور به اعلام وضعيت فوق‌العاده شده است.
به ديگر سخن، آثار سونامي اقيانوس آرام، نه تنها ژاپن و بسياري از كشورهاي شرق و جنوب شرق آسيا، روسيه، استراليا و نيوزلند را متأثر كرد و زبانه‌هاي آن حتا تا كرانه‌هاي باختري كشورهاي آمريكاي شمالي، مركزي و لاتين هم امتداد يافت؛ بلكه يك سونامي بزرگ‌تر را در حوزه اقتصادي، سياسي، بهداشتي، نظامي، رواني و امنيتي در بسياري كشورهاي جهان از جمله در اروپا آفريد.
زيرا بار ديگر، جهانيان را متوجه عظمت خطري كرد كه از جانب نيروگاه‌هاي اتمي و تأسيسات پتروشيمي، مي‌تواند تمامي حيات را در اغلب نقاط جهان به خطر اندازد .
از سوي ديگر، ابعاد اين خطر چنان متأثركننده و برانگيزاننده بود كه سبب شد تا بزرگترين زنجيره‌ي انساني سبزها در كنار نيروگاه هسته‌اي نكاروستهام درجنوب آلمان و درنزديكي شهر اشتوتگارت به طول بيش از 45 كيلومتر شكل گيرد  تا مردم اين كشور اروپايي از اين طريق بتوانند فرياد اعتراض خويش را به گوش دولتمردان و زنان خود رسانده و خواهان برچيده شدن دايمي تمامي نيروگاه‌هاي اتمي در اين كشور و جهان شوند .
و درست از اين منظر، شايد تهديدي كه انفجار در نيروگاه اتمي فوكوشيما آفريد را بتوان به فرصتي بدل ساخت تا جهانيان يكبار و براي هميشه دريابند كه حتا استفاده صلح‌آميز از انرژي اتمي تا چه اندازه مي‌تواند تبعاتي مرگ‌آفرين و جبران‌ناپذير براي تداوم يك زندگي باكيفيت براي زميني‌ها به ارمغان آورد؛ چه رسد به اين كه اين انرژي بخواهد كاركرد نظامي هم يافته و يا به عنوان يك اهرم فشار مورد سؤاستفاده دولت‌ها و يا گروه‌هاي تروريستي جهان قرار گيرد.
چنين است كه نگارنده اين اميدواري را امروز، بيشتر از ديروز در دل خود روشن نگاه مي‌دارد كه حادثه‌ي مرگبار سونامي ژاپن و انفجار فوكوشيما بتواند جهانيان را يك گام محسوس و عيني به برپايي جهاني عاري از تسليحات و نيروگاه‌هاي اتمي نزديك‌تر سازد.
به راستي وقتي بشر اين توانايي را دارد تا نيازهاي انرژي خود را از طريق استحصال كارمايه‌هاي پاكي چون خورشيد، باد، زمين‌گرمايي، جزر و مد، بيوديزل و ... تأمين كند، چرا بايد به دست خود بر ساخت سامانه‌اي اصرار ورزد كه مي‌تواند امنيت جهاني را آشكارا و اينگونه دهشتناك به مخاطره اندازد. يادمان باشد كه مطابق گزارش سازمان توسعه ملل متحد (UNDP) در سال 2007، تنها عرصه‌اي به طول و عرض 800 كيلومتر در صحراي آفريقا، چنانچه به سلول‌هاي فتوولتاييك مجهز شود، مي‌تواند نياز انرژي تمام مردم ساكن در تمام كشورهاي موجود در تمام قاره‌هاي جهان را براي يك سال تأمين كند؛ به راستي چرا عزم و اراده جهاني نبايد حكومت‌ها را به سوي تحقق اين آرمان سوق دهد؟
پرسش تأمل‌برانگيزتر ديگر آن است كه اگر ژاپن با همه‌ي بضاعت فني و علمي خود نمي‌تواند امنيت نيروگاه‌هاي اتمي خويش را حتا در برابر رخدادهاي طبيعي و نه حملات نظامي تضمين كند، خداي ناكرده باوقوع چنين حوادثي در كشورهايي چون هندوستان، پاكستان، اسراييل و ايران كه علاوه بر آسيب‌پذيري در برابر رخدادهاي طبيعي، همواره ضريب امنيت نظامي آنها هم در مواجهه با تهديدهاي خارجي، يك دغدغه‌ي جدي و انكارناپذير بوده است، چه فاجعه‌اي ممكن است بيافريند؟
باشد كه كوشش نخبگان و فرهيختگان عالم براي يافتن پاسخي درخور به اين پرسش، راه را بر تسريع روند خلع سلاح جهاني هموارتر سازد.  

حذف  40 حلقه چاه حاوی آّب نیترات دار از شبکه آب شرب تهران!

    امروز مصاحبه ای از دکتر کاظم ندافی، رییس مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در ایران صدا منتشر شد که در آن پرده از رازی آشکار! رونمایی شد!!
    ایشان گفتند: با پیگیری های مصرانه وزارت بهداشت و با اقدامات وزارت نیرو 40 حلقه چاه با نیترات بالا در جنوب تهران از چرخه استفاده خارج و مشکل آلودگی در این مناطق تا 90 درصد مرتفع شد.
    این خبر نشان می دهد که گفته های دکتر شایگان که پیش تر آن را انعکاس دادم، درست بوده و استاندار تهران شرط را باخته است! نباخته است؟


ادامه نوشته

هشدار! طبيعت ايران مجالی برای خودترميمي خویش ندارد





    و اگر زمین بخورد و روح درختان و دیگر زیستمندانش برای همیشه به آسمان پربکشد، اگر پلنگهایش مجبور شوند به دکلهای برق پناهنده گردند تا بمیرند، اگر بهشت آبادش را جهنم آباد کردیم، و اگر پرهام هایش چاره ای نداشته باشند تا در خون خود بغلتند تا ندای مظلومیت طبیعت را سردهند؛ شک نکنید که این گناه نابخشودنی نسلی است که اینک در فضای سرزمینی به نام ایران نفس می کشد؛ همان سرزمینی که دارد شادابی خود و مردمانش را گام به گام به قهقرا می برد ... زنهاری که افزون بر یک هزار سال پیش، فردوسی بزرگ به ما داده بود! نداده بود؟

که گردون نگردد بجز بر بهی ؛ به ما بازگردد کلاه مهی

ادامه نوشته

برای بررسی معضل آلودگی هوای تهران، چند سال زمان لازم است؟!


    "شهر تهران دارای آب و هوای متغیر و ناسالمی است. فراوانی ماشین‌های گوناگون متحرک و ثابت که با صرف نفت و بنزین خود اکسیژن هوا را گرفته و به گاز کربنیک تبدیل می‌نماید بر مسئله بدی آب و هوا افزوده است."
    جملات بالا متعلق به یادداشتی در روزنامه اطلاعات است که بیش از 53 سال پیش، یعنی در 28 آبان 1336 نگاشته شده است.
    نگرانی‌ای که 9 سال پس از آن منجر به برپایی نخستین سمینار بررسی آلودگی هوای تهران در 15 آذر 1345شد.
    منتها از آن سال تاکنون، ظاهراً هنوز دارند بررسی می‌کنند! نمی‌کنند؟

   مؤخره:

   - روايت ناصر كرمي از 10 اشتباه كميته اضطرار را هم حتمن بخوانيد!
   - جنگل هاي عزير تا آمدن باران بايد بسوزيد از دست ما كاري ساخته نيست! - محمد خسروشاهي

جنون سوختن در جنگل‌های ایران کی پایان می‌گیرد؟!

    نگارنده در یادداشتی که 187 روز پیش در همین تارنما و پیش از آغاز فصل تابستان نوشت، هشدار داد که بر بنیاد قرائن و شواهد موجود، امسال یک سال غیرعادی بوده و می‌بایستی که تمامی متولیان رویشگاه‌های جنگلی کشور در آماده‌باش باشند تا بتوانند با رخداد آتش‌سوزی در کمینه‌ی زمان ممکن مواجه شوند ...

ادامه نوشته

عربستان هم غرامتش را از عراق گرفت!


    امروز در اغلب بخش‌های خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بارها این خبر تکرار شد که عربستان سعودی به خاطر آسيب‌هاي وارد آمده به محيط زيست سواحل شرقي خود در جريان جنگ خليج فارس (1991)، مبلغ یک ميليارد و 200 ميليون دلار غرامت گرفته است. شاهزاده ترکی بن ناصر بن عبدالعزیز، رییس سازمان حفاظت محیط زیست عربستان گفت: مبلغ یادشده توسط سازمان ملل متحد از دولت عراق گرفته و به دولت سعودی پرداخت شده است ...

ادامه نوشته

و سرانجام گروهی از تهرانی‌ها به دعوت دادستان تهران لبیک گفتند!


    چند روز پیش در ماجرای گاف بزرگ آقای هواشناسی، نوشتم که عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان کل تهران چراغ سبز خود را به آن گروه از شهروندانی که از این هوای آلوده و کاسه‌ی چه کنم چه کنم مدیریت حاکم بر پایتخت به تنگ آمده‌اند، نشان داده و گفته: مردم می‌توانند در مورد آلودگی هوا به دادسراها شکایت کنند. در انتها هم پرسیده بودم که آیا می‌شود یقه‌ی بهرام صناعی را هم در همین راستا گرفت یا خیر؟

ادامه نوشته

آقای هواشناسی شما دیگه چرا؟!


    پرده ی سوم:
    در همین فکرها بودم که دیدم: دادستان تهران هم فرمایش فرموده‌اند که می‌توان ماجرای استمرار آلودگی هوا را به دادسراها کشاند! چرا که دولت باید خسارت آلودگی هوا را بپردازد!!
    خواستم بدانم آیا می‌شود بر علیه پیش‌بینی غلط سازمان هواشناسی هم به دادسرا رفت؟!
ادامه نوشته

ایران در بین 10 کشور مخرب محیط زیست جهان!


    همان طور که در این نقشه می‌بینید، 10 کشور نخست جهان که بیشترین آلودگی را در محیط زیست کره زمین ایجاد می‌کنند، عبارتند از:
1-    چین
2-    آمریکا
3-    روسیه
4-    هند
5-    ژاپن
6-    آلمان
7-    کانادا
8-    انگلستان
9-    ایران
10-    کره جنوبی
    این بررسی توسط یک نهاد پژوهشی محیط زیستی در آلمان موسوم به Germanwatch تهیه و انتشار یافته است.
    نکته جالب در این رتبه‌بندی آن است که ایران در شرایطی به عنوان یکی از 10 کشور آلوده کننده جهان مطرح شده است که از نظر تولید ناخالص ملی و قدرت اقتصادی به هیچ وجه در سطح 9 کشور دیگر نیست.
    به نظر می‌رسد باید حرف آن نماینده مجلس را قبول کنیم که چندی پیش گفته بود: 70 میلیون  ایرانی به اندازه یک میلیارد نفر از مردم جهان، انرژی مصرف می‌کنند!
    البته شخص آقای محمدی‌زاده هم از شنیدن این خبر نباید تعجب کند! زیرا او شاید نخستین فردی بود که در سال گذشته و حتا پیش از انتشار نتایج این بررسی توسط آلمان‌ها، آن را افشا کرد و خودش را یکپا "ویکی زیست" معرفی کرد! نکرد؟
    ممنون از فرهاد عزیز که لینک این خبر را در زبان آلمانی در اختیار نگارنده قرار داد.

یک خبر خوش برای طرفداران محیط زیست در ایران!


    اگر همين الان به سايت تابناك مراجعه كنيد، با يك نظرسنجي جالب در گوشه سمت چپ سايت مواجه مي‌شويد كه از كاربرانش پرسيده شده: آيا با ادامه‌ي طرح محدوديت تردد خودروها در تهران بر اساس شماره پلاك زوج و فرد آنها موافقيد يا خير؟
    پاسخ‌ها تا اين لحظه كه 11051 نفر در آن شركت كرده‌اند، گواه بر اين است كه بيش از 55 درصد از تهراني‌ها با ادامه اين طرح موافق هستند.
    شايد در نگاه نخست، چنين غلبه‌ي لرزاني آنچنان طرفداران دوآتيشه‌ي محيط زيست را راضي نكند، اما بايد توجه داشته باشيم كه اين نظرسنجي توسط سايتي سياسي با مخاطب عام صورت گرفته و نه يك سايت محيط زيستي. بنابراين، در شهري كه عملاً بسياري از چالش‌هاي محيط زيستي‌اش به دليل عدم توجه درخور مردم و مسئولين به بحران بدل شده و مي‌شود، چنين رغبتي بسيار اميدبخش است؛ زيرا تهراني‌ها نشان داده‌اند كه حاضرند سختي عدم استفاده از خودرو شخصي را به جان بخرند؛ اما اندكي در بهبود كيفيت هوايي كه تنفس مي‌كنند، مفيد واقع شوند.
    و اين همان نكته‌ي اميدبخشي است كه بايد قدر آن را بدانيم؛ زيرا نه تنها در ايران كه حتا در اغلب كشورهاي شمال هم، وقتي كه پاي منافع فردي و سود و زيان شخصي به ميان مي‌آيد، اغلب تعداد افرادي كه حاضرند از رفاه شخصي خود به نفع ملاحظات محيط زيستي بگذرند، به شدت كاهش مي‌يابد و بيشتر مردم تا آنجايي از محيط زيست دم مي‌زنند كه خرج اضافه‌اي براي‌شان به بار نياورد! درصورتي كه نظرسنجي تابناك نشان داده است كه گروه قابل توجهي از تهراني‌ها خلاف اين پژواك متداول را از خود بروز داده‌اند كه جاي تقدير دارد! ندارد؟
    اميدوارم كه اين رغبت سبز به آموزه‌هاي محيط زيستي همچنان در بين هموطنانم بيش از پيش گسترش يابد.
    شما هم مي‌توانيد در اين نظرسنجي شركت كنيد و آن را به دوستان‌تان معرفي فرماييد.

چترها را بازکنید ؛ تهران خیس می شود! نمی شود؟


    25 روز است که تهران نفسش بند آمده است؛ آن گونه که ظاهراً مدیران ارشد شهر که در اتاق بحران گرد هم آمده‌اند، هم داغ کرده‌اند و شاهکارترین طرح طنز همه‌ی تاریخ را برای گریز تهرانی‌ها از دود و دم ارایه داده‌اند. آنها می‌خواهند 640 هزار پرواز را در طول چند سال آینده و با مصرف میلیون‌ها لیتر بنزین بر بالای سر پایتخت عملی کنند تا هوای تهران تا آخر همین هفته مشکلش حل شود!! تازه از یکصد دستگاه تهویه هوا هم به عنوان بادبزن می خواهند بهره برند!

ادامه نوشته

در گفتگوی داغ سبز رخ داد: تهرانی‌ها ؛ پوست کلفت‌ترین مردم جهان!


    همان طور که می‌دانید، موضوع هفدهمین برنامه از سری گفتگوی داغ سبز به بحران آلودگی هوای تهران اختصاص داشت که با حضور حشمت‌الله بسطامی، مدیر روابط عمومی شرکت کنترل کیفیت هوای تهران و رامین امینی زارع برگزار شد.
    در این برنامه واقعیت‌های شگفت‌آوری مطرح شد، از جمله این که در تمام طول سال 1389 تا امروز، تهرانی‌ها فقط از 8 روز سالم بهره‌مند بوده‌اند! درصورتی که مطابق استاندارد سازمان بهداشت جهانی، فقط یک روز در سال می‌تواند هوای شهر سالم نباشد؛ در غیر اینصورت خطرناک است!
    حالا شما خود عیار پوست کلفتی مردم پایتخت ایران را بسنجید!
    یکی دیگر از نکات عبرت‌آموز آن که بسطامی معتقد است: اگر امروز ناچار به شیمی درمانی بیماری سرطانی به نام تهران شده‌ایم؛ نتیجه‌ی 15 سال عدم توجه دولت‌ها به محیط زیست بوده است! زیرا مطابق بند ب ماده 82 در برنامه دوم توسعه، بند واو ماده 104 در برنامه سوم توسعه و ماده 62 از برنامه 5 ساله چهارم کشور، دولت مؤظف به رفع آلودگی تهران و کلان‌شهرهای ایران در حد استانداردهای قابل قبول بوده است. اما دریغ از اندکی پیشرفت در این حوزه! چرا؟
    و البته حرف‌های دیگری هم در این برنامه زده شد که بهتر است خودتان آن را گوش کرده و قضاوت فرمایید.
    متن شنیداری این گفتگوی داغ را در 46 دقیقه و 14 ثانیه می توانید در این نشانی گوش کرده و برای خود ذخیره سازید.

بیاییم همه برای نمایندگان مجلس کف بزنیم!

    آنچه که در هفته‌ی گذشته در صحن بهارستان رخ داد، بی‌شک رویدادی دلگرم‌کننده و نویدبخش برای طبیعت ایران و یکان یکان از طرفداران محیط زیست وطن بود. نمایندگان مجلس، در حقیقت در ششمین روز از آذر 1389 بسیار بیشتر از انتظاری که از آنها می‌رفت، عمل کرده و محتوای سبز و بسیار طبیعت‌مدارانه‌ای را به مواد محیط زیستی برنامه پنجم توسعه افزودند ...

ادامه نوشته

آیا به پایان دوران پادشاهی صنعت نفت رسیده‌ایم؟!

    اگر سری به درگاه مجازی American Scientific بزنید، با یک نظرسنجی روبرو می‌شوید که نتایجش می‌تواند و باید که برای برنامه‌ریزان و کلان‌نگران توسعه در ایران مهم باشد. در این نظرسنجی از کاربران پرسیده شده که با توجه به اعلام آژانس بین‌المللی انرژی، مبنی بر این که تا سال 2035، نیاز به انرژی در سطح جهان دست کم به میزان یک سوم کنونی افزایش خواهد یافت، کدام یک از انواع زمینه‌های صنعتی مرتبط با انرژی می‌توانند اشتغال بیشتری تولید کرده و جذب کنند ...

ادامه نوشته

گفتگوی داغ سبز امروز آلوده می‌شود!


    آلودگی هوا چند روزی است که دارد بدجوری در تهران و اصفهان قدرت‌نمایی می‌کند و بیم آن می‌رود تا به زودی دامنه‌ی اثرات نامیمونش را بر شهرهایی چون اراک، مشهد، کرج، تبریز و ... نیز بگستراند.
    به همین بهانه، امروز در هفدهمین برنامه گفتگوی داغ سبز به سراغ یکی از مسئولین شرکت کنترل کیفیت هوای شهرداری تهران - آقای حشمت الله بسطامی - می‌رویم تا بلکه بیشتر متوجه شویم چرا این مشکل سالهاست که به جای گره‌گشایی، گره‌اش کورتر می‌شود! نمی‌شود؟
    در همین باره با جناب رامین امینی زارع نیز به صورت تلفنی گفتگو خواهیم کرد.
    گفتگوی داغ سبز را می‌توانید از ساعت 15 امروز به مدت 60 دقیقه بر روی درگاه مجازی رادیو اینترنتی ایران صدا گوش کرده و تماشا نمایید.



    110 سبز را هم فراموش نکنید.

    راستی! وحید نوروزی هم یک انشاء در این باره نوشته که بسی خواندنی است! نیست؟

    پیوست:

    آیا می دانید بازماندگان قربانیان آلودگی هوا می توانند دیه بگیرند؟


درج نظر

به استقبال روز جهاني بدون سم برويم


    26 سال است كه جهانيان در سومين روز از آخرين ماه سال ميلادي، برابر با سيزدهمين روز از واپسين ماه پاييز، يك مناسبت محيط زيستي - No Pesticide Day - را گرامي مي‌دارند كه البته ريشه در يكي از تلخ‌ترين روزهاي قرن بيستم دارد. آن روز سياه، هنوز هم براي بازماندگان حادثه‌ي بوپال در هندوستان تلخ و سياه مانده است و از تبعات مرگ‌آفرينش كماكان نسل امروز هم رنج مي‌كشد ...

ادامه نوشته

ماجرای تجاوز به باغ گیاه‌شناسی نوشهر به کافه رادیو رسید!


    ماجرای تجاوز شگفت‌آور به باغ گیاه‌شناسی نوشهر را که فراموش نکرده‌اید! کرده‌اید؟ حقیقت داستان این است که طبیعت ستیزان دارند خود را برای آخرین یورش آماده کرده و می‌خواهند واپسین برگه‌ی خود را در این بازی شرم‌آور، همزمان با سفر استانی ریاست جمهور به مازندران بر زمین زنند و یکی از آن مصوبه‌های پرشمار و معروفی که در کمتر از یکی دوساعت به تصویب می‌رسد را به نام خود اختصاص داده و جاده‌ی کمربندی را با عبور از باقیمانده‌ی مسیر تخریب شده، به پایان برند!
ادامه نوشته

آقای محمدی‌زاده : لطفاً به تماشای آتش در گلستان بروید!


    پارک‌ملّی گلستان؛ یعنی یکی از زیباترین و متنوع‌ترین مناطق حفاظت‌شده‌ی ایران که از آن با عنوان گنجینه‌ی گونه‌گونی زیستی وطن یاد می‌شود، همچنان در حال سوختن است.متأسفانه بارانی هم نمی‌خواهد ببارد و در این لحظه‌ی شب، هیچ نیروی امدادی هم نمی‌تواند به داد پارک برسد و او همچنان می‌سوزد ...
    یکی از محیط بان‌های زحمتکش منطقه، طی پیامکی برایم نوشته است: «به رییس‌ها در پایتخت بگویید: پارک ملّی گلستان همچنان دارد می‌سوزد و نابود می‌شود؛ لطفاً سری بزنند!»
    چشم، من می‌گویم و امیدوارم عالی‌ترین فرد سبز در کابینه دهم – جناب محمدی‌زاده - بداند که امروز مهم‌ترین وظیفه برای او پاسداری از موجودیت پارک هاي ملّی اي  چون گلستان و کویر است و بس.
    دست‌کم اگر نمی‌توانید آتش را خاموش کنید، با زیستمندان مظلوم پارک و همه‌ی زحمتکشانی که در این یک هفته کوشیده‌اند تا آتش را مهار کنند، می‌توانید همراهی و همدردی کرده و با حضور در منطقه، عملاً نشان دهید که مصیبت و جراحت واردآمده بر پارک، مصیبت همه‌ی ماست، نه فقط اهالی دو استان گلستان و خراسان شمالی.

    همچنان درحیرتم که چرا ما نباید در تمام طول این سالها به صرافت راه اندازی و تجهیز یگان مستقل هوایی برای اطفاء حریق ر عرصه های منابع طبیعی و محیط زیست بیافتیم؟

    مشکل کار در هر جا که باشد، مسلماً در بی پولی نیست! هست؟


درج نظر

چرا مردم اشتوتگارت مي‌توانند؛ اما مردم نوشهر و مريوان و سمنان و ... نمي‌توانند؟!


    ماجراي آن دو تصوير را كه يادتان هست! نيست؟ قرار گذاشتيم كه در باره‌ي مردمي صحبت كنيم كه شجاعانه به استقبال باتوم و گاز اشك‌آور و آب داغ مي‌روند، اما از خواسته‌ي خويش عقب نمي‌نشينند. قرار گذاشتيم تا ذهن‌ها را شخم زده و بپرسيم: مگر آنها از چه هدف و آرماني مي‌خواهند دفاع كنند كه به خاطرش از جان و مال و آسايش شان اينگونه مي‌گذرند ...

ادامه نوشته

هیچ درخت سوزنی برگی در جهان وجود ندارد که آلودگی تولید کند!

    استاد کامبیز بهرام سلطانی هم سرانجام نتوانست گوشه‌ی گود نشسته و در مورد مباحث مربوط به طرح خانم نرگس خاتون مجتهد نجفی، سکوت اختیار کند. در حقیقت پس از مهندس هاشم کنشلو، مهندس مصطفی خوشنویس و دکتر مرتضی شریفی، اینک این کامبیز بهرام‌سلطانی است که  به صورتی جدی و مستند به این بحث وارد شده و به دفاع از سوزنی‌برگان برخواسته و صراحتاً می‌گوید: « نه تنها هيچ سوزني‌برگي ايجاد آلودگي نمي‌كند، بلکه سوزنی‌برگان خود نخستین قربانی مظلوم آلودگی هوا هستند!» اینک ضمن توجه خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی به دیدگاه‌های این بوم‌شناس شهیر و بین‌المللی ایران، از خداوند بزرگ می‌خواهم که در این شب عزیز از سر تقصیرات همه‌ی آنهایی که بی جهت پشت کاج ها و چنارها و ... صفحه گذاشتند، بگذرد!
ادامه نوشته

حرف آخر در ماجرای آلودگی هوای کلان‌شهرهای ایران - 6

       سرانجام در چارچوب گزارشی که در پنج یادداشت تاکنون به آن پرداخته شده است، می‌توان نتایج زیر را گرفت ...
ادامه نوشته

عملكرد مجموعه فعاليت هاي انجام شده در زمينه مقابله با آلودگي هوا - 5

    بايد اذعان داشت ، مجموعه فعاليت هايي كه تاكنون در جهت كاهش آلودگي هواي شهر ها به انجام رسيده، از موفقيت لازم برخوردار نبوده است . اگر تاچند سال پيش آلودگي هوا صرفا مشكل شهر تهران تلقي مي شد، امروز اين مشكل دامنگير بسياري ديگر از شهرهاي كشور نيز شده است . از اعلام نخستين برنامه مقابله با آلودگي هواي شهر تهران در سال 1352 تاكنون ، كيفيت هواي تهران به طور مداوم رو به كاهش داشته است ...

ادامه نوشته

نظري اجمالي بر مباني قانوني حفاظت از آلودگي هوا  - 4

    به منظور مقابله با آلودگي هواي تهران مجموعه اي از قوانين ، مقررات ، مصوبات و ضوابط وجود دارد كه در زير اجمالا"به برخي از آنها اشاره مي شود. هدف از طرح اين مقوله بيان اين واقعيت است كه برای حل بخشي از مسأله آلودگي هواي تهران و ديگر شهرهاي بزرگ كشور، دستگاه‌هاي اجرايي با نبود يا كمبود قوانين مواجه نيستند، بلکه در اينجا مشكل اصلي عدم اجراي دقيق قانون و كنار آمدن با مسائل موجود است ...
ادامه نوشته