هیچ درخت سوزنی برگی در جهان وجود ندارد که آلودگی تولید کند!
استاد کامبیز بهرام سلطانی هم سرانجام نتوانست گوشهی گود نشسته و در مورد
مباحث مربوط به طرح خانم نرگس خاتون مجتهد نجفی، سکوت اختیار کند. در حقیقت
پس از مهندس هاشم کنشلو، مهندس مصطفی خوشنویس و دکتر مرتضی شریفی، اینک
این کامبیز بهرامسلطانی است که به صورتی جدی و مستند به این بحث وارد شده و به دفاع از سوزنیبرگان برخواسته و صراحتاً
میگوید: « نه تنها هيچ سوزنيبرگي ايجاد آلودگي نميكند، بلکه
سوزنیبرگان خود نخستین قربانی مظلوم آلودگی هوا هستند!» اینک ضمن توجه
خوانندگان گرامی مهار بیابانزایی به دیدگاههای این بومشناس شهیر و
بینالمللی ایران، از خداوند بزرگ میخواهم که در این شب عزیز از سر
تقصیرات همهی آنهایی که بی جهت پشت کاج ها و چنارها و ... صفحه گذاشتند،
بگذرد!
با این وجود، همهی خبرهایی که بهرام سلطانی برای خانم نجفی دارد، بد نیست!
زیرا او هم مانند اغلب کارشناسان و اکولوژیستهای کشور منتقد ورود
گونههای غیر بومی و گسترش سطوح چمنکاری در رویشگاههای طبیعی و دستکاشت
کشور است؛ واقعیتی که خانم نجفی هم با آن همراه است.
درباره آلرژي زايي گياهان به كار رفته در فضاي سبز شهري
در
يكي از مجادلات بسيار طولاني موجود در مهار بيابان زايي نكاتي چند به شرح
زير مطرح گرديده بود كه اجازه مي خواهم توضيحي مختصر ارايه کنم :
نسبت بيشتر آلرژي زايي درخت سنجد به چنار ،
آلرژي زايي سنجد ، چنار ، عرعر و چمن ،
آلوده كننده بودن درختان كاج و نقش آنها در توليد باران هاي اسيدي .
حداقل
براي اينجانب مشخص نيست كه براي اولين بار چه كسي موضوع آلرژي زا بودن
درخت چنار را در ايران و به ويژه در تهران مطرح كرد، ولي مسلم آن است كه
واكنش آلرژيك انسان نسبت به بعضي از گياهان و حتا حيوانات خوراكي مانند
ماهي و ميگو ، فقط و فقط به يك عامل به تنهايي بستگي ندارد . به همين سبب
نمي توان گياه يا گياهاني را به عنوان آلرژي زا معرفي نمود و در پي آن
توصيه به حذف گياهان از فضاي سبز شهري برآمد .
اگر قرار به اولويت بندي
عوامل دخيل در بروز واكنش هاي آلرژيك در انسان باشد ، به نظر مي رسد در
گام نخست بايد سيستم ايمني بدن را مورد توجه قرار داد . البته و صد البته
مراجعه به نشريات علمي و معتبر مفيد است ، ولي گاهي نيز مي توان از
تجربيات روزمره و مشاهدات شخصي سود جست . به كرّات ديده شده است كه بعضي از
افراد نسبت به ميوه هايي چون توت فرنگي ، كيوي ، موز ، هندوانه و بسياري
ديگر واكنش آلرژيك نشان مي دهند . براي مثال هستند كساني كه حتا در برابر
عطر هندوانه و موز دچار آب ريزش بيني و عطسه هاي مكرر مي شوند . به همين
ترتيب توت فرنگي مي تواند باعث بروز كهير بر روي پوست بدن گردد . در مورد
بسياري از خوراك هاي دريايي نيز همين وضعيت وجود دارد ؛ ماهياني چون ماهي
سفيد ، سيم ، قزل آلاي رنگين كمان و ميگو در برخي افراد ايجاد حساسيت مي
نمايند . ولي به درستي مي دانيم كه ، كليه اين مواد توسط جمع كثيري از
جمعيت جهان مصرف شده و هيچ واكنشي را هم ايجاد نمي كنند .
واكنش
نسبت به گياهان نيز بيش و كم به همين ترتيب است . ولي بايد ميان گياهاني
كه در طبيعت، يعني در رويشگاه اصلي خود مي رويند و گياهان موجود در فضاي
سبز شهري تفاوت هايي را قايل شد. كارشناساني كه مطالعات ميداني يا صحرايي
انجام مي دهند ، قطعا" تجربه كرده اند كه به هنگام تحقيقات ميداني ، بخصوص
در فصل بهار ، خود يا همكارانشان دچار عطسه هاي پياپي مي شوند ، در حالي
كه ساير همكاران به راحتي از آرامش موجود در طبيعت لذت برده و به كار خود
ادامه مي دهند . در همين ارتباط هستند كساني كه در برابر پشه گزيدگي از
خود واكنش بسيار حساس ، تا حد اُفت شديد فشار خون نشان مي دهند و به همين
دليل از انجام مطالعات در محيط هاي تالابي كه پشه گزيدگي بخشي حتمي از آن
است ، خودداري مي كنند .
بنا بر دلايل ياد شده است كه لازم است ، قبل از
محكوم كردن گياه ، سيستم ايمني بدن شخص مبتلا به نوعي آلرژي بررسي شود .
البته حل اين بخش از مسأله بر عهده پزشكان متخصص است .
اما وضعيت گياهان
و به ويژه درختان كه در شمار تكامل يافته ترين گياهان هستند ، در محيط
شهري ، با آنچه در شرايط طبيعي مي گذرد ، تفاوت هاي بسياري دارد . در محيط و
رويشگاه طبيعي درختان در اجتماع گياهي زندگي مي كنند كه در طول تاريخ
تكامل با آن سازگاري يافته اند ؛ سازگاري اي كه شامل سازگاري با اقليم ،
خاك و كليه ويژگي هاي آن و سازگاري با ساير گونه هاي گياهي متعلق به اجتماع
گياهي مي گردد . در اينجا جهت رعايت اختصار ، از ورود به مقوله سازگاري با
اجتماع جانوري خودداري مي شود .
در فضاي سبز شهري امكان دستيابي به آن
شرايطي زيستي كه در رويشگاه طبيعي وجود داشته است، فرآهم نيست . به طور
كاملا" خلاصه و فهرست وار ، گياهان در محيط شهري تحت فشارهاي زير قرار
دارند :
دماي افزايش يافته محيط شهري و فشار ناشي از اقليم شهري ،
بودجه آبي نامناسب ؛ معمولا" گياهان يا در شرايط غرقابي و يا خشكي مفرط بسر مي برند ،
خاك نامناسب به نحوي كه ريشه بسياري از درختان كه نيازمند به Endo/Ecto
Mycorrhiza مي باشد ، از آن بي بهره مي مانند . به بيان ديگر شرايط فيزيكي و
بيولوژيك خاك شهري امكان شكل گيري ميكوريزا را فراهم
نمي كند ،
نشت گاز از محل اتصال هاي شبكه زير زميني گاز كه به خاك و ريشه صدمات جدي وارد مي آورد ،
آلودگي هوا ، كه باعث كاهش وسعت و تعداد برگ ها ، آسيب ديدگي روزنه ها و
تغيير تعداد آنها در واحد سطح گرديده و تناسب طبيعي موجود ميان شاخه هاي
اصلي به فرعي را از بين مي برد ،
شور شدن ناگهاني خاك در نتيجه پخش نمك بر سطح معابر در فصل زمستان ،
حفاري هاي گوناگون در اطراف ريشه آسيب رساني شديد به ساختمان ريشه ، بدون
توجه به اينكه ، درخت موجود زنده ايست كه اگر ريشه آن آسيب ببيند ، مجروح
شده و اين جراحت ممكن است مرگ آن را موجب شود ،
عدم رعايت فاصله
ميان ساختمان هاي گوناگون و درختان و نيز عدم رعايت فاصله لازم ميان
درختان و حتا بيتوجهي آشكار نسبت به كاشت درختان بلند قامت در زير خطوط
انتقال نيرو ،
محدود ساختن يقه درخت توسط سنگ فرش ، آسفالت ، سيمان
كه مانع تنفس درخت مي شود . به عنوان معياري سرانگشتي ، اطرف يقه درختان
مي بايست حداقل به اندازه دايره اي به قطر تاج درخت آزاد بوده و خاك آن از
هرنوع عاملي كه باعث فشردگي و اختلال در تنفس ريشه گردد ، به دور بماند .
در اين محدوده حتا كاشت چمن و ساير گياهان پوششي كه تشكيل ريشه هاي سطحي و
فشرده مي دهند ، به هيچ وجه توصيه نمي شود ،
شرايط بسيار نامناسب
در رويشگاههاي شهري ؛ مانند رديفكاري هاي حاشيه خيابان ها و بزرگراهها ،
رفيوژ ها ، لچكي ها ، ميادين سبز . در اين رويشگاهها گياهان همواره تحت
تأثير گرما و آلودگي هواي اگزوز خودروها قرار دارند . علاوه براين وزش باد
حاصل ازعبور سريع خودروها به عنوان فشاري مستمر بر اندام اي هوايي گياه
محسوب مي شود . شايد و تنها شايد پارك هاي شهري را بتوان به عنوان رويشگاه
مناسب ارزيابي کرد . البته در اينجا نيز ار آنجا كه تركيب گياهي به دلخواه
صورت مي گيرد ، احتمال بروز رقابت ميان تاج و ريشه گياهان منتفي نيست .
بخشي از هزينه سنگين واكاري گياهان ، به تركيب نامناسب گياهي باز مي گردد .
در چنين شرايط بسيار نامساعدي احتمال انتشار تركيبات بيوشيميايي توسط
گياهان در واكنش به فشارهاي محيطي منتفي نيست . كما اينكه در طبيعت نيز ،
بخصوص در مناطق خشك كه درختان و درختچه ها بيشتر بر سرِ دستيابي به منابع
آب با يكديگر رقابت مي كنند ، گياهان از خود واكنش هاي آللوپاتيك
allelopathic نشان مي دهند . بخصوص در برابر آلودگي هوا، واكنش هاي
فيزيولوژيك و بيوشيميايي گياهان نه تنها دور از ذهن نيست ، كه ثابت نيز شده
است . خلاصه آنكه ، همين واكنش هاي بيوشيميايي هستند كه احتمالا" مي
توانند ، بر انسان هايي كه به هر دليلي سيستم ايمني بدنشان ضعيف شده است ،
از جمله ايجاد آلرژي نمايند .
اما خطری که در اين ميان بسيار مهم تر به نظر مي رسد نه گياهان كه آلودگي هواي شهرهايي چون تهران ، اراك ، اهواز ، اصفهان
، شيراز و تعدادي ديگر است. در حقيقت با برجسته سازي آثار احتمالي آلرژي
زا بودن بعضي از گياهان ، صورت اصلي مسأله كم رنگ مي شود . در اين زمينه
تنها برای ياد آوري به نكاتي چند اشاره مي شود .
در مرحله نخست مواد و
تركيباتي كه به عنوان مواد آلاينده وارد هوا مي شوند ، آلاينده هاي اوليه
نام دارند ؛ CO,CO2,NOx,SO2,HC از اين جمله اند . ولي تحت تأثير عوامل
محيطي – از جمله تابش خورشيد و اشعه ماوراء بنفش ، وجود ساير آلاينده ها در
هوا ، رطوبت هوا ، وجود ذرات معلق در هوا - آلاينده هاي اوليه به آلاينده
هاي ثانويه تبديل مي شوند كه معمولا" بسيار خطرناك تر و مي باشند ؛ تشكيل اسيدهاي ازت ، گوگرد و نيز ازون و پراكسي استيل نيترات ها (
PAN ) در شمار آلاينده هاي ثانويه قرار دارند . ضمن اينكه آزمايش هاي
متعدد گاز كروماتوگرافي از خروجي اگزوز خودرو ها به تنهايي نشان دهنده وجود
نزديك به 30 تركيب آلاينده هوا است. با اين حساب هوايي كه ما و گياهان
شهري به مراتب بيشتر از ما تنفس مي كنيم ، حاوي تقريبا" 40 تركيب آلاينده
است كه هر يك به سهم خود مي تواند آثار مختلفي را بر سلامت انسان به همراه
داشته باشد .
بنابراين در خصوص اثر آلرژي زاي گياهان بايد سه عامل 1)
وضعيت سلامت سيستم ايمني بدن ،2) احتمال واكنش بيوشيميايي گياهان ، 3)
آلودگي هوا و تركيبات موجود در آن را مورد توجه قرار داد .
حتا در مورد
اثرات آلرژي زاي گرده افشاني گياهان نيز نبايد عواملي چون تراكم گياهان در
واحد سطح و تراكم گرده ها در واحد حجم را ناديده گرفت .
از اواخر دهه
هشتاد و اوايل دهه نود ميلادي كه ، تغييرات اقليمي در مقياس جهاني شكلي
قطعي به خود گرفت ، بسياري از گروههاي تحقيقاتي در پي ارزيابي گياهاني
برآمدند كه در شرايط اقليمي بيش و كم پيش بيني شده ، مي توانند از قابليت
استفاده در فضاي سبز شهري برخوردار باشند . در اكثر اين ارزيابي ها نام
گونه هاي چنار و هيبريدهاي آن ، گونه هاي سنجد و درخت عرعر ، ارغوان ،
اقاقيا ، افراي سياه و بسياري ديگر مشاهده مي شود . البته درخت عرعر ، به
دليل خصلت تهاجمي آن ( گونه مهاجم ) معمولا" امتيازهاي منفي نيز دريافت مي
كند . در مورد ايران ، اين گياه هم بيگانه است و هم مهاجم و به همين سبب مي
توان ، از ديدگاه اكولوژيك كاشت آن را مردود دانست . به نظر مي رسد و
توصيه مي شود ، در ايران نيز محققين هرچه زودتر بايد به ارزيابي گونه هاي
بومي قابل استفاده در فضاي سبز شهري مبادرت نمايند . دانش روز از بنياد ،
با واردات يا معرفي گونه هاي گياهي ( و جانوري ) بيگانه مخالف بوده و آن را
اقدامي غير علمي مي داند . ورود انبوه گياهان بيگانه – براي مثال
اكاليپتوس و سُمر در خوزستان يا كلكسيون هاي گياهي در جزيره كيش و منطقه
آزاد پارس جنوبي – موجب تغيير كل ساختار اكولوژيك منطقه اي وسيع و شكل گيري
اكوسيستم هاي بيگانه يا Neobiota مي گردد كه در نهايت مي تواند به از بين
رفتن اكوسيستم هاي بومي و تنوع زيستي منطقه مفروض منتهي گردد .
در
مورد چمن يك نكته خاص نياز به تكرار مجدد دارد . تقريبا" نزديك به سي سال
گفته و نوشته شده است كه چمن ، نه به دليل آلرژي زا بودن آن ، بلكه به دليل
عدم سازگاري با شرايط اكولوژيك مناطق خشك و نيمه خشك ايران و به همين دليل
هزينه سنگين مراقبت از آن ، براي شهرهاي ايران مناسب نيست . چمن عنصر يا
اِلِمان معماري فضاي سبز كشورهاي اروپايي و برخوردار از اقليم معتدل است و
براي ايران خشك و نيمه خشك مناسب نيست . ليكن از آنجا كه مديران شهري جهت
تثبيت موقعيت خود ، پافشاري زيادي در نشان دادن عملكرد خود دارند و چمن نيز
گياه زود رويي است ، از كاشت اين گياه يا در حقيقت تركيب گياهي دست بر نمي
دارند . در غير اين صورت گياهان پوششي بومي فراواني وجود دارد كه مي تواند
همان كاركرد چمن را داشته باشد . به بيان روشن تر اين هزينه زا بودن چمن
است كه آن را براي شهرهاي ما – به استثناي بيوم خزري – نامناسب مي كند . در
كشورهاي اروپايي مردم روي چمن رفت و آمد مي كنند و در روزهاي آفتابي ، روي
چمن دراز مي كشند و از آفتاب لذت مي برند ، در حالي كه در ايران ، ورود به
چمن ممنوع است و مكان هايي هم كه اجبارا" به دليل طراحي نادرست ، انسان
مجبور است از روي چمن عبور كند ، بعد از مدتي رد پا هاري از چمن مي شود .
نكته
آخر اينكه در مورد آلوده كننده بودن كاج و نقش آن در باران هاي اسيدي ،
تصور مي كنم سوء تفاهمي رخ داده باشد . اول آنكه در ايران گاه به كل سوزني
برگان عنوان كاج اطلاق مي شود و گاه نيز تنها از جنس هاي Pinus sp. به
عنوان كاج ياد مي شود . بنابراين منظور از كاج ها در اينجا مشخص نيست . ولي
يك نكته مشخص است و آن اينكه هيچ سوزني برگي ايجاد آلودگي نمي كند ، بلكه
اين سوزني برگان هستند كه در مقايسه با پهن برگان ، در برابر آلودگي هوا و
به ويژه باران هاي اسيدي واكنش سريع تري را نشان داده و به سرعت آسيب مي
بينند و حتا تا مرز مرگ نهايي نيز پيش مي روند . در اين ارتباط مي توان به
چندين علت اشاره كرد :
سوزني برگان به دليل هميشه سبز بودن ، بيشتر در معرض آلودگي هوا قرار دارند ،
باران هاي اسيدي باعث شسته شدن پوسته حفاظ روي سوزن ها ( لايه كلسيم
اكسالات ) شده و آنها را در برابر فشارهاي محيطي و از جمله آلودگي هوا بي
دفاع مي سازد . در اين شرايط حمله آفات نيز آسان تر صورت مي گيرد ( به
تصوير شماره 1 توجه شود ) ،
به دليل افزايش دماي محيط هاي شهري ، پريود گياهي در شهرها طولاني تر شده و دوره استراحت زمستانه كاهش مي يابد ،
پريود طولاني تر ، باعث مصرف بيشتر ذخيره سوزني برگ ( كاج ) شده ، و در دوره بعدي گياه را با كمبود مواد غذايي مواجه مي سازد ،
حاصل كار عبارت است از اينكه سوزني كه قاعدتا" بايد بين 5 تا 8 سال عمر
كند ، ممكن است تنها 2 تا 3 سال عمر كرده و از اين طريق در تاج درخت تعداد
سوزن هاي خشك شده افزايش يابد .
از اين رو سوزني برگان نه در آلوده
ساختن هوا دخالت دارند و نه در ايجاد باران هاي اسيدي ، بلكه خود قرباني
اين عوامل هستند . به همين دليل در طول تقريبا" چهار دهه اخير از سوزني
برگان ، به ويژه جنس Picea sp. به عنوان بيوانديكاتور آلودگي هوا استفاده
مي شود .
ترديدي نيست كه در اين مختصر نمي توان حق مطلب را ادا کرد،
ليكن شايد همين مختصر اشارات در قضاوت ما درباره گياهان دقت بيشتري به وجود
آورد . در طبيعت هيچ پديده مضري وجود ندارد ؛ طب مدرن تنها چند دهه است كه
وارد سرزمين ما شده است . مگر تا پيش از ورود طب مدرن و انواع داروهاي
شيميايي ما چه مي كرديم ؟ . اگر گياهان به مدد ما نمي آمدند كه قاعدتا" نسل
ايراني تاكنون منقرض شده بود . به قول آقاي مهندس درويش ؛ نشده بود ؟
کامبیز بهرام سلطانی