ذرات نام آشنا اما غريبه‌اي به نام ريزگرد، اين روزها مانند چند سال گذشته آسمان اغلب استان‌هاي باختري، جنوبي و مركزي كشور را درنورديده و كيفيت زندگي را به شدت براي بسياري از ايرانيان با دشواري و لكنت مواجه ساخته ‌اند. ريزگردها اجرامي ميكروسكپي به بزرگي كمتر از 2 ميكرون هستند كه اغلب منشأيي بياباني، كويري و تالابي دارند. بايد بدانيم كه وجود توفان‌هاي گرد و غبار يكي از ويژگي های سرزمين‌هايي است كه در مجاورت مناطق خشك و بياباني جهان جاي گرفته‌اند. با اين وجود، شدت، مدت و تعداد رخداد اين توفان‌ها – به ویژه در طول 5 سال اخیر -آشكارا از روند معمول آن فاصله گرفته و بدل به رخدادي بي‌سابقه دست كم در طول دویست سال گذشته شده است.
چنين است كه وزن این معضلات محیط زیستی براي نخستين بار به حدی رسید که توانست سفر عالي‌ترين هيأت‌هاي سياسي و ديپلماتيك جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي عراق، تركيه و سوريه براي بررسي دقيق‌تر موضوع و حل ريشه‌اي آن را رقم زند و متقابلاً تحرکاتی نادر را در بین کشورهای همجوار بیافریند.
در حقيقت ماجراي ريزگردها و تبعات خسارت‌زاي آن در حوزه سلامت، اشتغال و تجارت سبب شد تا بار ديگر متوجه آموزه بنياني نهفته در اصل 50 قانون اساسي خويش شويم كه در آن كوشش براي حفظ محيط زيست را لازمه‌ي حيات اجتماعي روبه رشد مردم توصيف كرده است؛ حياتي كه دست كم 5 سال است هموطنان شريف ما در استان‌هاي خوزستان، بوشهر، ايلام، كرمانشاه و نواحي مجاورشان به طرزي محسوس شاهد بروز لكنت‌هایي جدي در روند رو به رشد آن بوده اند! نبوده اند؟
امّا بلاي ريزگردها چگونه توانسته‌ است اينگونه شتابان بر تقريباً تمامي مؤلفه‌هاي زيست اثري كاهنده برجاي نهد؟ آيا خشكسالي‌هاي چند سال اخير در ميان‌رودان (بين‌النهرين) مهم‌ترين دليل بحران پيش رو است؟ آيا روند شتابان سدسازي و برداشت بي‌رويه از سفره‌هاي آب زيرزميني عاملي تعيين‌كننده تر به شمار نمي‌رود؟ آيا روندهاي جهاني چون تغيير اقليم (climate change) و جهان گرمايي (global warming) فرآيندهايي مؤثرتر محسوب نمي‌شوند؟ ضعف دولت مركزي و بروز جنگ‌هاي متعدد در عراق چه تأثيري در اين ميان داشته است؟ و آيا ممكن است چشمه‌هاي توليد گرد و خاك دايمي منطقه در بيابان رب الخالي عربستان، شرق سوريه و سواحل درياي احمر، كماكان متهم شماره يك در بروز اين بحران قلمداد شوند؟
حقيقت اين است بر بنياد پژوهشي كه توسط همکاران پژوهشگرم در مرکز تحقیقات کم آبی و خشکسالی و با هدایت دکتر نادر جلالی به انجام رسیده است، تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در کشور عراق از 6 عدد در سال 1368 به بیش از 200 عدد در سال 1387 افزایش یافته است که رشدی بیش از 2800 درصد را نشان می دهد؛ چنین شدتی در بیابان زایی، به جز در صحرای ساحل (واقع در شمال آفریقا) که در اوایل قرن بیستم رخ داد، هرگز در جهان گزارش نشده است. در همین فاصله زمانی، تعداد چشمه های گرد و خاک در ایران و مجاورت خاک عراق از دو عدد به حدود 30 کانون فرسایش بادی افزایش یافته است که رشدی به مراتب کمتر از عراق را نشان می دهد. به همین ترتیب در کشور سوریه نیز، تعداد این کانون های بحرانی یا چشمه های تولید گرد و خاک از 4 عدد به بیش از 70 کانون افزایش یافته که وضعیتی وخیم تر از ایران و البته مطلوب تر از عراق را نشان می دهد.
به دیگر سخن، با فرض یکسان بودن شرایط اقلیمی، به نظر می رسد آنچه که وضعیت عراق را به ناپایدارترین حد از توان بوم شناختی (اکولوژیکی) سوق داده است، بیش از آن که ناشی از فرآیندهایی طبیعی چون خشکسالی و یا تغییر اقلیم باشد، ریشه در مدیریت نادرست حاکم بر منابع زیستی سرزمین و سؤ استفاده کشورهای همسایه ای چون ترکیه و سوریه از ضعف دولت مرکزی در عراق در طول بیش از یک دهه ی کنونی دارد. نگاهی به روند شتابان سدسازی در دو کشور یاد شده و به ویژه ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات و عدم رعایت حق آبه طبیعی عراق، یکی از مهم ترین دلایل بروز بحران امروز است؛ بحرانی که نه تنها به خشک شدن تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم و تالاب های اغماری آن منجر شده، بلکه سبب فرو افت سطح آب زیرزمینی و کاهش رطوبت خاک در بخش گسترده ای از میان رودان را هم فراهم کرده و بدین ترتیب، نه فقط زیستمندان ساکن در عراق (اعم از انسان و حیوان و گیاه)، که اهالی سرزمین هایی که صدها کیلومتر با این چشمه های تولید گرد و خاک فاصله دارند هم اینک باید در عذاب وارد آمده و عقوبت ناشی از این آزمندی و نابخردی بزرگ سهیم شوند.
پیامی که امروز استیلای ریزگردها بر آسمان 18 استان ایران دارد، آن است که عدم توجه به ملاحظات و خواهش های بنیادین محیط زیستی، نه تنها می تواند تبعاتی آنی و محلی برای ساکنین واقع در کانون بحران به بار آورد، بلکه آثار زیانبارش به سهولت قادر است از مرزهای سیاسی گذر کرده و خسارت های فرامنطقه ای از خود برجای نهد؛ خسارت هایی که جبران آنها شاید با توجه به وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه به آسانی امکان پذیر نباشد.
باشد که همه ی ما از این رویداد تلخ، یک درس شیرین و فراموش نشدنی بگیریم و یادمان باشد که اگر می خواهیم بر طبیعت حکومت کنیم، باید از قوانین آن پیروی کنیم و نه آنکه به گردنکشی در برابر آن ادامه دهیم.
دیروز دریاچه آرال را در شمال باختری خود و متأثر از همین تفکر آزمندانه (بخوانید احمقانه) از دست دادیم؛ امروز هم در سوگ مرگ هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه و شادگان و ... نشسته ایم و فردا شاید باید به کابوس ویرانگرتری به نام سونامی نمک در دریاچه ارومیه بیاندیشیم؛ اگر همچنان خود را به خواب زده و عملاً نکوشیم تا ملاحظات محیط زیستی به صدر اولویت های راهبردی ایران و کشورهای همسایه در یک تعامل و هم افزایی منطقه ای بازگردد.