گاوخوني هم مرد ... از بس كه فراموشش كرديم. خبر كوتاه و البته به همين تلخي بود؛ خبري كه در آخرين هفته از ارديبهشت 1390 توسط مسعود باقرزاده كريمي، مشاور معاون محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست كشور اعلام شد و ايمان دارم كه ذائقه‌ي بسياري از دوستداران طبيعت ايران با شنيدن اين خبر تلخ شد! نشد؟ به ويژه اگر ادامه گفتگوي اين مقام دولتي را بخوانيم كه آشكارا اعتراف مي‌كند : هيچ برنامه‌اي براي نجات گاوخوني و احياي دوباره‌ي آن در دستور كار نيست!

    امّا چرا گاوخوني مهم است؟ يا مهم بود! مگر در ايران بيش از سه ميليون هكتار كفه نمكي در مناطق كاملاً كويري مركزي و شرقي نداريم؟ حالا اگر 50 هزار هكتار ديگر به اين وسعت اضافه شود، مگر چه مي‌شود؟

    حقيقت اين است كه سرزمين ما در كمربند خشك جهان استقرار يافته و حضور كفه‌هاي كويري و پلاياهاي خشكيده و هموار آن، حاصل كنش و واكنشي چند ميليون ساله بين وضعيت اقليمي، ويژگي‌هاي توپوگرافي و توان بوم‌شناختي (اكولوژيك) ايران زمين است. به ديگر سخن، بهترين آمايش طبيعي همانا حضور چشم‌اندازها و زيستمندان بياباني در چنين اقليمي است كه مي‌توانند بيشترين و مناسب‌ترين توازن و همراهي را با شرايط جغرافيايي كشور از خود بروز داده و به اين ترتيب حيات خويش را در طول زمان استمرار بخشند.

    با اين وجود، آنچه كه اين سرزمين را در طول هزاران سال گذشته محفوظ و پويا نگه داشته و سبب گرديده تا به رغم چنين تنگناهاي طبيعي نفس‌گيري، همچنان از همان تعداد گونه‌هاي اندميكي (انحصاري‌) بهره‌مند باشد (حدود 1728 گونه) كه در سراسر قاره سبز (اروپا) وجود دارد، همانا حضور مجموعه محيط‌هاي تالابي و درياچه‌اي نظير گاوخوني، اروميه، بختگان، شادگان، هامون، جازموريان، چغاخور، طشك، كم‌جان، گندمان، باهوكلات، ارژن، پريشان و ... است؛ مجموعه‌هايي كه هر هكتار از وسعت آنها دست كم 10 برابر هر هكتار از غني‌ترين جنگل‌هاي كشور ارزش دارد و موجوديت خود را بيش از هرچيز مديون تفاوت ارتفاعي قابل توجه كشور، به ويژه وجود دو رشته كوه البرز و زاگرس مي‌دانند. 

    آنچه كه مي‌خواهم بر آن تأكيد كنم اين است كه اگر ايران عزيز ما محيط‌هاي كوهستاني و تالابي خود را نداشت، از نظر اقليمي و توانمندي‌هاي بوم‌شناختي فرق زيادي بين سرزمين‌هاي عربي جنوب خليج فارس و درياي عمان با شمال آن در فلات ايران نبود. از همين روست كه اگر نمي‌خواهيم اقليم چهار فصل كشور و ريزش‌هاي آسماني 130 ميليارد مترمكعبي آن خدشه‌دار شود، بايد عملاً نشان دهيم كه اولويت نخست ما در حوزه پاسداري از توان توليد سرزمين، تضمين كيفيت و استمرار حيات 123 رودخانه مهم كشور و پاياب حاصلخيز آنهاست.

    و شايد به جرأت بتوان گفت كه زاينده‌رود يكي از مهم‌ترين رودخانه‌هاي مركزي ايران محسوب مي‌شود كه سبب زايش و پويايي تمدن بزرگ اصفهان در قلب ايران را فراهم آورده و ديار زنده رود را به عنوان قطب كار و توليد و هنر تا امروز زنده نگه داشته است. 

    یادمان باشد که در باره‌ی پهنه‌ی آب‌شناختی‌ای صحبت می‌کنیم که زادگاه بزرگان و فرزانگانی چون شیخ بهایی بوده و فراخی آن بیش از سه برابر استان گیلان است؛ آبخیزی که هر قطره‌ی آبش برای این که از سراب تا پایاب برسد، باید 405 کیلومتر راه را طی کنید که از این منظر، زاینده‌رود را باید یازدهمین رودخانه‌ی طویل کشور دانست؛ رودخانه‌ای که با دبی متوسط سالانه‌ی 41 مترمکعب بر ثانیه، پانزدهمین رودخانه‌ی پرآب کشور هم به حساب می‌آید و از همه مهم‌تر آن که صدها هزار سال است که از برکت زاینده‌رود، تالابی به بزرگی پایتخت ایران در پایابش آفریده شده و حیات را تطهیر مي‌کرده است؛ تالابی بین‌المللی و منحصر به فرد که به حق او را: «نگین فیروزه‌ای کویر» می‌نامند و نسل امروز ايران و اصفهان بايد نشان دهد كه از چنان توانمندي نرم‌افزاري و مديريتي برخوردار است كه هرگز اجازه نخواهد داد خاطره اين نگين فيروزه‌اي به تاريخ بپيوندد.

    از سوي ديگر گاوخوني در حالي دارد به عنوان يك كانون جديد بحراني فرسايش بادي و چشمه توليد گرد و خاك و نمك در قلپ تپنده‌ي ايران رخ مي‌نمايد  كه در برنامه 5 ساله پنجم تصويب شده است كه براي كاهش بحران ريزگردها سالانه 500 هزار هكتار جنگل‌كاري در كشور انجام شود . پرسش اين است كه آيا سزاوارتر و شايسته‌تر و خردمندانه‌تر نيست كه به جاي تحميل چنين هزينه‌هاي گزافي براي ايجاد رويشگاه‌هاي جنگلي غير طبيعي، بكوشيم تا بوم‌سازگان‌ها (اكوسيستم‌ها) غني و طبيعي خود را در زاگرس، البرز شمالي و مناطق ايران و توراني (از جمله همين تالاب را) حفظ و حراست كنيم؟

    نگرش‌های بخشی هرگز نتوانسته و نمی‌تواند به پایداری سرزمین کمک کند؛ اگر می‌خواهیم به درستی دلایل مرگ زاینده‌رود را بازیابی کرده و با شجاعت به جراحی و درمان بیماری مدیریتی حاکم بر این سامانه همت گماریم، باید نشان دهیم که از شنیدن حرف حق نمی‌هراسیم. مگر نه این است که همه‌ی ما ایرانی هستیم و باید برای اعتلای نام بلند ایران بکوشیم؟

  کلام آخر آن که

   سال‌ها پیش اندیشمندی لبنانی گفته بود: «دریغ بر ملتی که دَم برنمی‌آورد، مگر هنگامی که در تشییع جنازه گام برمی‌دارد؛ خود را نمی‌ستاید، مگر در میان ویرانه‌هایش؛ و عصیان نمی‌کند، مگر هنگامی که گردنش در میان تبر و کنده قرار دارد .»

    اینک ما باید ثابت کنیم که در شمار آن ملت‌هایی نیستیم که باید برایشان دریغ ورزید و افسوس خورد. ما باید ثابت کنیم که به آن درجه از بلوغ و توسعه یافتگی رسیده‌ایم که بتوانیم اولویت‌های اصلی و مؤلفه‌های اساسی مؤید رفاه پایدار خود و فرزندان‌مان را شناخته، انتخاب کرده و از آنها حمایت کنیم. حرفم این است که اگر من ِنوعی، امروز باید در دفاع از بدیهیاتی فریاد زنم که سال‌هاست درستی و اصالت آنها به اثبات رسیده است، ریشه‌اش در کاهلی خود ماست. اگر مجبورم در دفاع از روشنایی روز و تاریکی شب قلم زده و بگویم: «منابع طبیعی را نباید سد راه توسعه پنداشت». یا «سدسازی نباید به قیمت ناپایداری اکولوژیک سرزمین تمام شود.» یا «حفظ تالاب‌ها، برای تضمین توان زیست‌پالایی سرزمین مقدس مادری لازم است.» یا «مرگ هر گونه‌ی گیاهی یا جانوری، یعنی سوختن یک کتاب خطی و یگانه.» یا «در هیچ جای دنیا با افتخار از رقم جاده‌کشی خود به بهای مرگ جنگل‌های طبیعی‌شان یاد نمی‌کنند.» یا « اگر زاگرس را از دست دهيم، يعني كارون و دز و كرخه و زاينده‌رود را از دست داده‌ايم» يا … دلیلش در نادانی یا سهل‌انگاری و تنبلی ماست.

     هموطن عزیز زنده رودی من!

     من و تو باید در اندیشه‌ی افزایش بازده بهره‌وری از مزیت‌های نسبی سرزمین خود می‌بودیم؛ امروز باید می‌کوشیدیم تا راندمان آبیاری در بخش کشاورزی را از 7۰ به 8۰ درصد برسانیم، نه از ۳۰ به ۴۰ درصد! امروز باید در اندیشه‌ی ساخت سلول‌های فتوولتاییکی می‌بودیم که می‌توانست به جای تولید یک مگاوات انرژی از ۵ هکتار بیابان در ساعت، دو برابر این مقدار را از یک هکتار بیابان استحصال کند و بدین‌ترتیب، من و تو در سرزمینی زیست می‌کردیم که نه‌تنها به مرزهای واقعی خودکفایی رسیده بود، بلکه با افتخار سهم بزرگی از نیاز کارمایه (انرژی) کشور و جهان را تأمین می‌کرد. 

    ما باید کلیشه‌ها را بشکنیم و نشان دهیم که می‌شود از وابستگی معیشتی به سرزمین کاست؛ اما در عین حال مردمی ثروتمند و بانشاط بود که در طبیعتی پایدار و زیبا روزگار می‌گذرانند و از جریان روح‌بخش زاینده رود و دم مسیحایی گاوخونی لذت می‌برند.