برای لک لکی که یادمان می‌اندازد ؛ زندگی زیباست!

    این تصویر را که رامیار عزیز از روستای زیبای خورینج یا خرنج پیران‌شهر (استان آذربایجان غربی) شکار کرده است، ساعتی است که مرا به فکر فرو برده است ...
    این که شاید آن لک لک نداند که با آرامشش، با انتخاب چنین جایگاهی برای زیستن و با حضورش در این روستا، تا چه اندازه بینندگانش را به وجد آورده و سرمست کرده است ...
ادامه نوشته

کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!

    25 تیر 1386، به واقعه‌ای نگران‌کننده در سواحل بندرعباس اشاره کردم که عملاً حرمت خلیج فارس را به مخاطره انداخته است. اینک خبرهایی که از قول رییس مؤسسه تحقیقات شیلات ایران منتشر شده است، حکایت از پایداری این بحران و استمرار نگران‌کننده و شتابناکش دارد.
    خلیج فارس، شاید یکی از زیباترین بوم‌سازگان‌های طبیعی باشد که ایرانیان همچنان در آن می‌توانند جلوه‌هایی از بهشت را مانند این تصویر ببینند ...
    کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!

                            همین.

درج نظر

پل‌ها و جاده‌هایی که خاک را تخریب و بیابان‌زایی را تشدید می‌کنند!

    در همه‌ جای دنیا، یکی از شاخص‌ها یا شناسه‌های توسعه‌یافتگی را در کمیت و کیفیت شبکه‌ی ارتباطی کشورها، به ویژه در حوزه‌ی حمل و نقل جاده‌ای و ریلی ارزیابی می‌کنند. ایران هم‌اکنون بیش از 120 هزار کیلومتر جاده اصلی و آزادراه و 60 هزار کیلومتر هم راه فرعی آسفالته دارد؛ یعنی بسیار بیشتر از آن مقداری که همسایه شرقی در رؤیای ساختنش برای کشور خویش به سر می‌برند. با این وجود، همین ماه گذشته بود که معاون وزیر راه و ترابری در گفتگو با خبرنگار شبکه خبر سیما، به صراحت اعتراف کرد که اصول علمی و مهندسی در ساخت اغلب پروژه‌های راهسازی کشور رعایت نمی‌شود! واقعیتی که آمار بالای تلفات جاده‌ای، تأیید کننده‌ی آن است ...
ادامه نوشته

آیا دوباره می‌توان چشم‌انداز کاظم داشی در ارومیه را آبی دید؟!

    کوه کاظم‌داشی، یکی از جلوه‌ها و چشم‌اندازهای زیبای دریاچه‌ی ارومیه است یا بود! جلوه‌ای که تصاویر آن تاکنون بارها و از جمله در هنگامی که از روانشناسی صدای طبیعت گفتگو می‌کردیم، در همین تارنما منتشر شده است. کاظم داشی در روستاي گورچين قلعه در 70 كيلومتري اروميه واقع است و از آن با عنوان اثر باستانی قالا داشی هم یاد می‌شود ...
ادامه نوشته

پاک‌ترین سجاده ی عالم در اورامان!

    سجده بر سنگ، روایت محمد سلطان الکتابی، هنرمند عکاس اصفهانی است که اخیراً سفری به کردستان پری‌پیکر داشته و تحفه‌هایی از اورامان و پلنگان و پاوه و سنندج را به ثبت رسانده است.
    این تصویر محمّد مرا یاد حجرالاسود سهراب انداخت که روشنی باغچه بود و این روزها چنین راز و نیازهایی سخت کیمیاست! نیست؟
ادامه نوشته

پاسخ تلخ ماهیگیر متخلف در تالاب انزلی: امروز را چه کنم؟!

    دیروز در هنگام بازدید از تالاب انزلی به همراه آقای مهندس ابراهیم افخمی، رییس اداره محیط زیست شهرستان انزلی به یک صیاد متخلف برخورد کردیم که در فصلی که صید ممنوع است، مشغول توراذداختن در تالاب و صید ماهی بود.
    وقتی به وی متذکر شدیم که چرا این کار را می کند؟ گفت: شکم زن و بچه‌ام خالی است و چاره‌ای ندارم!
    گفتیم: مگر نمی‌دانی که اگر در این زمان صید کنید، دیگر چیزی از نسل ماهی نخواهد ماند و همه‌ی صیادان هم بیکار خواهند شد و خسارتی بزرگ‌تر به 600 خانواری که از محل صیادی در تالاب انزلی روزگار می‌گذرانند، وارد خواهد شد؟

ادامه نوشته

بعد از آن درنگ ؛ حال درنگ حواصیل شب را در تالاب انزلی دریابید!

    همان طور که اشاره کرده بودم، روز گذشته مهمان مردم باصفا و خونگرم گیلان بودم و ساعتی پیش از سفر بازگشتم.
    فعلاً این حواصیل شب - Nycticorax nycticorax – یا به قول گیلکی‌ها: شال باغ را از من بپذیرید تا سر فرصت از این سفر گزارشی مفصل تر را انتشار دهم.
    درنگ آن قورباغه را که یادتان نرفته! حالا برایم بگویید درنگ این حواصیل در قبرستان زباله‌ها (بخوانید تالاب انزلی!) از برای چیست؟!

ادامه نوشته

تصویری که یک چشم را می‌خنداند و چشم دیگر را می‌گریاند!

    نگاه کنید به این بانوی طبیعت‌دوست تهرانی که چگونه در مراسم بزرگداشت بیست و یکمین سالروز درگذشت بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، می‌کوشد تا زباله‌های ریخته شده توسط عزاداران را به تفکیک پلاستیکی و غیر آن، در دو کارتن جداگانه جمع‌آوری کند ...
 
ادامه نوشته

یک تبریک چسبناک به مناسبت روز جهانی محیط زیست!

    امروز برابر است با پنجم ژوئن 2010، روزی که جهانیان 38 است به بهانه‌اش می‌کوشند تا از محیط زیست بگویند و در نکوداشت حرمت و عظمتش آیین‌های شادمانی برپاکنند.
    به همین بهانه دو یادداشت در مهار بیابان‌زایی منتشر کرده‌ام که می‌توانید آنها را در اینجا و آنجا مطالعه فرمایید. امّا امروز این یادبرگ سبز نم‌دار هم از سوی یکی از خوانندگان گرامی مهار بیابان‌زایی به دستم رسید که به خصوص رونوشت انتهایی نامه  به آن چهار عنصر محبوب و حیاتی زندگی (آب، باد، آتش و خاک) دلم را لرزاند و وجودم را آکنده از امید و شور کرد ...

ادامه نوشته

درنگ این قورباغه یک دنیا حرف دارد! ندارد؟

    لطفاً به این تصویر نگاه کنید ...
    خواهش می‌کنم که با دقت در جزییات این عکس درنگ فرمایید ...
    شما فکر می‌کنید این قورباغه‌ی نگون بخت دارد به چه می‌اندیشد؟ و چرا مردد است که آیا سرانجام تنش را بسپارد به این زریوار پر زباله و پری دار یا دلش را خوش کند به آن روزگار خوش افسانه ای و پری پیکر در سال های نه چندان دور؟!

ادامه نوشته

یاکریمی که رفت ... اما برایم امید آورد!

    چند روز پیش که به منزل خواهرم رفته بودم، دو خواهرزاده‌ی عزیزم – شقایق و امیر - مرا از رخداد مهیجی آگاه کردند که این روزها زندگی‌شان را متأثر کرده است!
    آن رخداد چیزی نبود جز لانه‌گزینی و تخم‌گذاری دو یاکریم -Streptopelia Decaocto -  بر روی گاز پیک‌نیکی موجود در بالکن منزل‌شان و انتظار برای سربرآوردن دو جوجه‌ی جدید ...
ادامه نوشته

لطفاً به زنبورها دقت کنید ؛ شاید آنها هم ایستاده می‌میرند!

    این زنبور را که می‌بینید، اهل سبزه‌زارهای حد فاصل آهار تا ده تنگه در شمال چکاد توچال تهران است. البته شاید بهتر آن است که بنویسم: بود نه است! زیرا آخرین باری که در حال پرواز رؤیت شده، احتمالاً 12 خرداد 1389 بوده است ...
ادامه نوشته

کاش از این شکارها بیشتر صید شود!

    حامد رحیمی عزیز، دیده‌بان دلسوز منطقه‌ی حفاظت شده بافق، دیروز - 11 خرداد 1389 -  از یک شکار زیبا و کمیاب برایمان خبر آورده بود!
    این شاید تازه‌ترین و داغ‌ترین تصویری باشد که از یک کاراکال - Caracal caracal - ساکن در ایران گرفته شده و بر روی وب قرار گرفته است ...
ادامه نوشته

کم جان دیگر بی جان نیست! باورتان می‌شود؟

    یادتان هست که هشت مرداد 1386 نوشتم که کم جان را بی جان کردیم؟ یادتان هست که نوشتم بی جان شدن و مرگ تالاب‌های اقماری بختگان، بیشتر از آن که متأثر از پدیده‌ای طبیعی و مرتبط با خشکسالی باشد، نشان از نابخردی و آزمندی نوع انسان دارد؛ انسانی که قرار بوده اشرف مخلوقات باشد، اما مخرب‌ترین مخلوقات شده است ...

ادامه نوشته

همه‌ی خبرها در طبیعت بختیاری بد نیست!

    پس از ماجرای تلخ و شرم‌آور گون‌سوزان در دامنه‌های زیبای کوه کلار – که البته دیده‌بان سخت‌کوش طبیعت بختیاری قول داده آن رخداد تلخ را پیگیری کند – اینک می‌خواهم از اتفاقی فرخنده در مجاورت کوه کلار با شما سخن بگویم ...
ادامه نوشته

خبری هشداردهنده برای همه ی وبلاگنویسان و فعالان محیط زیستی!

    خبرگزاری بهروزپرس – که این روزها یک تنه به جای لشکر غایب یا خواب‌مانده‌ی گرین‌بلاگ می‌نویسد – یک خبر جالب منتشر کرده که به نظرم همه – از جمله خودم - باید به آن توجه کنیم ...

ادامه نوشته

برای آنها که باور ندارند ، بهشت را می‌توان در جنگل‌های فومن هم دید!

    دوستش دارم؛ انگار یه جورایی درختانش با آدم حرف می‌زنند! انگار می‌خواهند بگویند: آنقدر سریع از کنار ما عبور نکنید، تأمل کنید و دریابید رازی را که با تمام وجودمان اینجا در پایین‌دست بزرگترین دژ تاریخی ایران – قلعه رودخان – فریاد می‌زنیم ... انگار آنها بهتر از هر کسی می‌دانند: آنچه بگذشت، نمی‌آید باز! می‌آید؟
ادامه نوشته

دلم می‌سوزد اگر مرجان‌ها در خلیج فارس دیگر نرقصند!

    مرجان‌ها ممکن است برای همیشه رقص را فراموش کنند! باورتان می‌شود؟ یعنی امکان دارد مرجان باشی و نتوانی برقصی؟!
    راستی! شما فکر می‌کنید تصور شاخاب پارس بدون مرجان، چگونه برزخی را در مقابل دیدگان می‌آفریند؟!
    می‌خواهم در یادداشت پیش رو – که نخستین بار در مردمک منتشر شد، پاسخ این پرسش را بدهم؛ پاسخی که اینگونه آغاز می‌شود ...
ادامه نوشته

از آن دهن‌کجی تا این دهن‌کجی!

    آن دهن‌کجی را که یادتان هست؟ در آن دهن‌کجی، نه‌تنها کسی ناراحت نمی‌شد، بلکه وقتی این صحنه را می‌دید، کلاه هم از سر برمی‌داشت! برنمی‌داشت؟

    اما در این عکس، ماجرا فرق می‌کند ... اینجا قرار است که به زمین استراحت داده شود تا بتواند خود را مجدداً ترمیم کرده و احیاء کند. امّا ظاهراً در رودباران استان مرکزی، قرق را جور دیگری معنا می‌کنند! شاید هم روزگار آیش 5 ساله ناصر کرمی را دیده‌اند و حالا انقلابی شده و قوانین را به سخره گرفته‌اند! نگرفته‌اند؟

    ممنون از سپهر عزیز که شکارش را به خوانندگان سرای مجازی درویش پیشکش کرد!


درج نظر

سه لکه‌ی امید در محله‌ی ما!

    چقدر حس خوبی است که بدانی در نزدیکی‌های جایی که زندگی می‌کنی، به رغم فوران دود و بوق و گرد و غبار ... هنوز هستند شهروندانی که عاشقانه به دل‌آویزترین بخش زیست‌بوم چسبیده و دوست ندارند به هیچ قیمتی، روزگار زیست‌گاه‌شان را بدون گل ببینند ...

ادامه نوشته

بازبيني ريشه‌ها از نگاه کامبیز بهرام سلطانی - 4

    همان طور که وعده داده بودم، اینک به انتشار چهارمین بخش از مقاله ارزشمند کامبیز بهرام سلطانی اقدام می کنم؛ مقاله ای که می دانم ردپایی ماندگار در صحنه محیط زیست ایران از خود به یادگار باقی خواهد نهاد و پاسخ بسیاری از پرسش ها و تردیدها را کجا خواهد داد ...


ادامه نوشته

آمدیم عقاب را نجات دهیم؛ بقیه را هم به کشتن دادیم!

    در 15 تیرماه 1386، یادداشتی را منتشر کردم با عنوان: "استفاده ابزاری از عقاب در آمریکا" آن یادداشت، هنوز هم در شما یکی از 10 یادداشت پرخواننده دل‌نوشته‌ها قرار دارد. اخیراً مدیر فرهیخته و ایران‌دوست پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی؛ طی کامنتی خبر داده‌اند که آمریکایی‌ها با حل مشکل عقاب، چند مشکل جدید دیگر برای جانداران زیردست عقاب ایجاد کرده‌اند، به نحوی که حالا مشکل انقراض نسل از یک حیوان به چند حیوان ارزشمند دیگر گسترش یافته و آن اقدام خیر، به اقدامی ویران‌کننده بدل شده است. اصل ماجرا را دوستانی که به زبان آلمانی مسلط هستند، می‌توانند در گزارش چهارم ماه می 2010 درگاه مجازی اشییگل بخوانند ...

ادامه نوشته

سرود مقاومت!

نه آن دریا که شعرش جاودانه است

نه آن دریا که لبریز از ترانه است

به چشمانت بگو بسپار ما را

به آن دریا که ناپیدا کرانه است

    برخی وقت‌ها، کلام زیادی لازم نیست تا بر زبان آوریم ...
    الآن، از همون وقت‌هاست که فکر نکنم نیاز باشه تا برایتان بنویسم که عشق یعنی چه؟ توقف نکردن به چه معناست و درجازدن را چگونه باید نفی کرد ...

    همه‌ی این پاسخ‌ها را این هموطن شکسته پا دارد به من و تو می‌دهد ... او نیز هفته‌ی گذشته در پلنگ‌چال بود ...

    و البته این پیرزن هم بود ...

    دوست‌شان دارم این آدم‌ها را و به قول مشیری عزیز، فکر می‌کنم که آنها همان دریایی هستند که کرانه‌اش ناپیداست ...

هر آنتنی با محیط زیست زیباتر می‌شود؛ حتا آنتن تلفن‌های همراه!


به این تصاویر دقت کنید ...

    چه کسی می‌توانست حدس بزند که حتا سازه‌های بی‌تناسبی چون دکل‌های نصب آنتن‌های تلفن همراه را هم می‌شود به فرصتی برای زیباسازی مناظر عمومی بدل کرد و نه تهدیدی در راستای نابودی چشم‌اندازهای محیط زیست شهری‌مان؟
    اینک، یکی از دوستان بسیار عزیزم، دکتر حسن کریم‌زادگان، رییس مرکز تحقیقات اقتصاد محیط زیست پژواک، که تاکنون چندین مطالعه‌ی ارزشمند را با یکدیگر سامان داده‌ایم و باورم این است که در حوزه‌ی اقتصاد بوم‌شناختی در شمار چکادهای نخبگان ایرانی قرار دارد، پیشنهاد جالبی را مطرح کرده و به منظور انطباق ظاهر آنتن تلفن‌های همراه با محیط، طی نامه‌ای به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، خواستار بذل توجه آن وزارتخانه به حراست از چشم‌اندازهای دیداری سکونتگاه‌های انسانی در ایران شده است.
    درود بر کریم‌زادگان عزیز و همه‌ی ایرانیان فرهیخته‌ای که می‌کوشند تا از هر فرصتی برای ارتقای کیفیت زیستن هموطنان‌شان در این بوم و بر سود جویند.

قوی گنگ به روایت حر منصوری

    حر منصوری را همه‌ی محیط‌زیست‌چی‌های میانکاله‌رو می‌‌شناسند ... یکی از تورلیدرهای عاشق طبیعت ایران که البته شیفته‌ی canon هم هست و فکرکنم تنها ایرانی باشد که در وصف یک دوربین، شعر سروده باشد! نه؟

    او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor -  در آن برایم لذت‌بخش بود.


    گفتم: شما هم نگاه کنید تا هم میانکاله را بهتر بشناسید، هم حر را هم حال‌تان در این صبح جمعه خوش‌تر شود! کار بدی که نکردم! کردم؟

و باز هم: برادرم درخت!


    امروز در پلنگ‌چال، یاد کمال‌الدین ناصری عزیز افتادم و آن شعر دلربایش ...
این درخت چنار سوخته را که دیدم، یاد برادرم درخت افتادم ...
    یادتان هست کوروش بزرگ چه گفته بود؟

گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید


    اما امروز در پلنگ‌چال، یادگاری امیر و فرشاد را بر روی این چنار سوخته دیدم و دلم گرفت ...
انگار آن کارتونیست دردمند و سبزاندیش، برای همین، چنین اثری را خلق کرده بود!
    با این وجود، چیزی که امید را در دلم زنده نگه می‌داشت و می‌دارد، این است که آن چنار سوخته جان، هنوز هم داشت در برابر مرگ و نیستی، سرود سبزینگی و زندگی سرمی‌داد و تماشاگرانش را به مهرورزی و استقامتی مضاعف دعوت می‌کرد! نمی‌کرد؟
    کافی است دوباره نگاهش کنید تا دریابید که چگونه به مرگ دهن‌کجی می‌کند ...

    و اما بعد ...
   شور پلنگ‌چال در دل‌تهرانی‌ها هنوز زنده است؛ نگاه کنید که چگونه هنوز تهرانی‌های سحرخیز، کوهستان‌های خود را دوست دارند و آنها را رها نمی‌کنند ... دکتر درویش‌صفت - استاد سالهای دورم را - نیز پس از مدت‌ها آن‌بالاها دیدم، موسی غنی‌پور را هم و خیلی‌های دیگر را ...

    کاش مثل این دیوار سبز، بشود، صفای آن بالادست‌ها را در خود بلعید و تا اون پایین‌دست‌های دودزده و خاموش امتداد داد ...

    بچه‌ها!
    برادرتان درخت را فراموش نکنید و تا می‌توانید حرمت نهید.
    ممنون از امیر عزیز که امروز هم همراهی‌ام کرد ...

اهالی کانی‌برازان: تالاب، خون رگ‌های ماست!

    همان طور که می‌دانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری در ایران، شنبه‌ی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونه‌گونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده می‌شود، برنامه‌ای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرنده‌نگری، بازدید از پرندگان با دوربین‌های تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندی‌های اکوتوریسم و محیط‌زیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگاره‌ها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرنده‌نگری، کارگا‌ه‌های آموزش پرنده‌نگری و برنامه‌های متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرنده‌نگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعت‌گردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...

ادامه نوشته

خبری که دل‌مان را خنک کرد!


    ماجرای قورباغه‌های عاشق‌پیشه را که یادتان هست! نیست؟ ماجرای ناهارخوران را می‌گویم ... یکی از پیشنهاد‌های مطرح شده در آن گزارش، برای کاهش تلفات عشاق! استفاده از تابلو‌های هشداردهنده بود.
    اینک اما شباهنگ عزیز، لینکی از قلب اروپای متمدن برایم فرستاده که استفاده از تابلو در اینجا هم جواب نمی‌دهد و این تابلوها در آن سوی آب هم مثل مجسمه‌ها در این سوی آب، دزدیده می‌شوند! که البته جای شکرش باقی است ... زیرا انگار همه جا آسمان همین رنگ است! نه؟
    با این وجود، کار خوبی که مردم در آنجا انجام می‌دهند این است که: هر ساله در فصل تردد قورباغه‌ها، درست مثل خانم کاشفی خودمان در ناهارخوران گرگان، داوطلبان با جابجایی جفت‌های عاشق به سمت دیگر جاده، جان هزاران قورباغه را از مرگ نجات می‌دهند.
    خُب، حالا خداوکیلی دل‌تان خنک شد یا نشد؟

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!


    بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
    امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

  اینگونه رفتار کنند ...


    ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

    مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
    ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.


    در همین باره:

   - فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!


درج نظر

ایران؛ سرزمینی که در آن تیربرق‌ها امنیت بیشتری دارند تا درخت‌ها!


    به این تیربرق نگاه کنید که چگونه در وسط کوچه جاخوش کرده است و عبور و مرور اهالی را با دشواری روبرو ساخته. تصور می‌کنید اگر به جای این تیر برق، یک درخت آن جا کاشته شده بود، باز هم می‌توانست به راحتی به حیات خودش ادامه دهد؟

    اگر شک دارید در پاسخ این سؤال، بدانید که خانم مه لقا کاشفی - ناجی قورباغه های عاشق پیشه ناهار خوران - برایم نوشته است که چند روز پیش در جوار همین تیربرق عزیزدردانه، سه درخت تنومند را شبانه بریدند تا رفت و آمد اهالی را تسریع بخشند و البته آب هم از آب تکان نخورد! خورد؟

    همان گونه که پیشتر از ماجرای آن تیربرق‌ها در پیکان‌شهر هم نوشته بودم و البته از تیربرق‌هایی که در پشت سدهای طالقان و کارون 4 مانده بودند و یا ماجرای دکل‌های مشهور حریم توس!
    خلاصه انگار در این دیار، حرمت تیربرق‌ها و دکل‌ها را بیشتر از درخت‌ها می‌دانیم! نمی‌دانیم؟