کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!
25 تیر 1386، به واقعهای نگرانکننده در سواحل بندرعباس اشاره کردم که عملاً حرمت
خلیج فارس را به مخاطره انداخته است. اینک خبرهایی که از قول رییس
مؤسسه تحقیقات شیلات ایران منتشر شده است، حکایت از پایداری این بحران و
استمرار نگرانکننده و شتابناکش دارد.
خلیج فارس، شاید یکی از زیباترین بومسازگانهای طبیعی باشد که
ایرانیان همچنان در آن میتوانند جلوههایی از بهشت را مانند این تصویر
ببینند ...
کاری نکنیم که برای دیدن بهشت مجبور به گرفتن ویزا شویم!
درج نظر
پلها و جادههایی که خاک را تخریب و بیابانزایی را تشدید میکنند!
آیا دوباره میتوان چشمانداز کاظم داشی در ارومیه را آبی دید؟!
پاکترین سجاده ی عالم در اورامان!
این تصویر محمّد مرا یاد حجرالاسود سهراب انداخت که روشنی باغچه بود و این روزها چنین راز و نیازهایی سخت کیمیاست! نیست؟
پاسخ تلخ ماهیگیر متخلف در تالاب انزلی: امروز را چه کنم؟!
دیروز در
هنگام بازدید از تالاب انزلی
به همراه آقای مهندس
ابراهیم افخمی، رییس اداره محیط زیست شهرستان انزلی به یک صیاد متخلف
برخورد کردیم که در فصلی که صید ممنوع است، مشغول توراذداختن در تالاب و
صید ماهی بود.
وقتی به وی متذکر شدیم که چرا این کار را می کند؟ گفت:
شکم زن و بچهام خالی است و چارهای ندارم!
گفتیم: مگر نمیدانی که اگر
در این زمان صید کنید، دیگر چیزی از نسل ماهی نخواهد ماند و همهی صیادان
هم بیکار خواهند شد و خسارتی بزرگتر به 600 خانواری که از محل صیادی در
تالاب انزلی روزگار میگذرانند، وارد خواهد شد؟
بعد از آن درنگ ؛ حال درنگ حواصیل شب را در تالاب انزلی دریابید!
همان طور که اشاره کرده بودم، روز
گذشته مهمان مردم باصفا و خونگرم گیلان بودم و ساعتی پیش از سفر بازگشتم.
فعلاً
این حواصیل شب - Nycticorax nycticorax –
یا به قول گیلکیها: شال باغ را از من بپذیرید تا سر فرصت از این سفر
گزارشی مفصل تر را انتشار دهم.
درنگ آن قورباغه را
که یادتان نرفته! حالا برایم بگویید درنگ این حواصیل
در قبرستان زبالهها (بخوانید تالاب انزلی!) از برای چیست؟!
تصویری که یک چشم را میخنداند و چشم دیگر را میگریاند!
یک تبریک چسبناک به مناسبت روز جهانی محیط زیست!
امروز
برابر است با پنجم ژوئن 2010، روزی که جهانیان 38 است به بهانهاش میکوشند
تا از محیط زیست بگویند و در نکوداشت حرمت و عظمتش آیینهای شادمانی
برپاکنند.
به همین بهانه دو یادداشت در مهار بیابانزایی منتشر کردهام که میتوانید
آنها را در اینجا
و آنجا
مطالعه فرمایید. امّا امروز این یادبرگ
سبز نمدار هم از سوی یکی از
خوانندگان گرامی مهار بیابانزایی به دستم رسید که به خصوص رونوشت انتهایی
نامه به آن چهار عنصر محبوب و حیاتی زندگی (آب، باد، آتش و خاک)
دلم را لرزاند و وجودم را آکنده از امید و شور کرد ...
درنگ این قورباغه یک دنیا حرف دارد! ندارد؟
لطفاً به این تصویر نگاه کنید ...
خواهش
میکنم که با دقت در جزییات این عکس درنگ فرمایید ...
شما فکر میکنید
این قورباغهی نگون بخت دارد به چه میاندیشد؟ و چرا مردد است که آیا
سرانجام تنش را بسپارد به این زریوار پر زباله و پری دار یا دلش را خوش کند
به آن روزگار خوش افسانه
ای و پری پیکر در سال های نه چندان دور؟!
یاکریمی که رفت ... اما برایم امید آورد!
آن رخداد چیزی نبود جز لانهگزینی و تخمگذاری دو یاکریم -Streptopelia Decaocto - بر روی گاز پیکنیکی موجود در بالکن منزلشان و انتظار برای سربرآوردن دو جوجهی جدید ...
لطفاً به زنبورها دقت کنید ؛ شاید آنها هم ایستاده میمیرند!
کاش از این شکارها بیشتر صید شود!
این شاید تازهترین و داغترین تصویری باشد که از یک کاراکال - Caracal caracal - ساکن در ایران گرفته شده و بر روی وب قرار گرفته است ...
کم جان دیگر بی جان نیست! باورتان میشود؟
یادتان هست که هشت مرداد 1386 نوشتم که کم جان را بی جان کردیم؟ یادتان هست که نوشتم بی جان شدن و مرگ تالابهای اقماری بختگان، بیشتر از آن که متأثر از پدیدهای طبیعی و مرتبط با خشکسالی باشد، نشان از نابخردی و آزمندی نوع انسان دارد؛ انسانی که قرار بوده اشرف مخلوقات باشد، اما مخربترین مخلوقات شده است ...
همهی خبرها در طبیعت بختیاری بد نیست!
خبری هشداردهنده برای همه ی وبلاگنویسان و فعالان محیط زیستی!
خبرگزاری بهروزپرس – که این روزها یک تنه به جای لشکر غایب یا خوابماندهی گرینبلاگ مینویسد – یک خبر جالب منتشر کرده که به نظرم همه – از جمله خودم - باید به آن توجه کنیم ...
برای آنها که باور ندارند ، بهشت را میتوان در جنگلهای فومن هم دید!
دلم میسوزد اگر مرجانها در خلیج فارس دیگر نرقصند!
از آن دهنکجی تا این دهنکجی!
اما در این عکس، ماجرا فرق میکند ... اینجا قرار است که به زمین استراحت داده شود تا بتواند خود را مجدداً ترمیم کرده و احیاء کند. امّا ظاهراً در رودباران استان مرکزی، قرق را جور دیگری معنا میکنند! شاید هم روزگار آیش 5 ساله ناصر کرمی را دیدهاند و حالا انقلابی شده و قوانین را به سخره گرفتهاند! نگرفتهاند؟
ممنون از سپهر عزیز که شکارش را به خوانندگان سرای مجازی درویش پیشکش کرد!
سه لکهی امید در محلهی ما!
چقدر حس خوبی است که بدانی در نزدیکیهای جایی که زندگی میکنی، به رغم فوران دود و بوق و گرد و غبار ... هنوز هستند شهروندانی که عاشقانه به دلآویزترین بخش زیستبوم چسبیده و دوست ندارند به هیچ قیمتی، روزگار زیستگاهشان را بدون گل ببینند ...
بازبيني ريشهها از نگاه کامبیز بهرام سلطانی - 4
همان طور که وعده داده بودم، اینک به انتشار چهارمین بخش از مقاله ارزشمند کامبیز بهرام سلطانی اقدام می کنم؛ مقاله ای که می دانم ردپایی ماندگار در صحنه محیط زیست ایران از خود به یادگار باقی خواهد نهاد و پاسخ بسیاری از پرسش ها و تردیدها را کجا خواهد داد ...
آمدیم عقاب را نجات دهیم؛ بقیه را هم به کشتن دادیم!
در 15 تیرماه 1386، یادداشتی را
منتشر کردم با عنوان: "استفاده ابزاری از عقاب در
آمریکا" آن یادداشت، هنوز هم در شما یکی از 10 یادداشت پرخواننده
دلنوشتهها قرار دارد. اخیراً مدیر فرهیخته و ایراندوست پایگاه
اطلاعرسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی؛
طی کامنتی خبر
دادهاند که آمریکاییها با حل مشکل عقاب، چند مشکل جدید دیگر برای جانداران زیردست
عقاب ایجاد کردهاند، به نحوی که حالا مشکل انقراض نسل از یک حیوان به چند
حیوان ارزشمند دیگر گسترش یافته و آن اقدام خیر، به اقدامی ویرانکننده بدل
شده است. اصل ماجرا را دوستانی که به زبان آلمانی مسلط هستند، میتوانند
در گزارش
چهارم ماه می 2010 درگاه مجازی اشییگل بخوانند ...
سرود مقاومت!
نه آن دریا که لبریز از ترانه است
به چشمانت بگو بسپار ما را
به آن دریا که ناپیدا کرانه است
برخی
وقتها، کلام زیادی لازم نیست تا بر زبان آوریم ...
الآن، از همون وقتهاست که فکر نکنم نیاز باشه تا برایتان بنویسم که
عشق یعنی چه؟ توقف نکردن به چه معناست و درجازدن را چگونه باید نفی کرد ...
و البته این پیرزن هم بود ...
هر آنتنی با محیط زیست زیباتر میشود؛ حتا آنتن تلفنهای همراه!
به این تصاویر دقت کنید ...
اینک، یکی از دوستان بسیار عزیزم، دکتر حسن کریمزادگان، رییس مرکز تحقیقات اقتصاد محیط زیست پژواک، که تاکنون چندین مطالعهی ارزشمند را با یکدیگر سامان دادهایم و باورم این است که در حوزهی اقتصاد بومشناختی در شمار چکادهای نخبگان ایرانی قرار دارد، پیشنهاد جالبی را مطرح کرده و به منظور انطباق ظاهر آنتن تلفنهای همراه با محیط، طی نامهای به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، خواستار بذل توجه آن وزارتخانه به حراست از چشماندازهای دیداری سکونتگاههای انسانی در ایران شده است.
درود بر کریمزادگان عزیز و همهی ایرانیان فرهیختهای که میکوشند تا از هر فرصتی برای ارتقای کیفیت زیستن هموطنانشان در این بوم و بر سود جویند.
قوی گنگ به روایت حر منصوری
او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor - در آن برایم لذتبخش بود.
و باز هم: برادرم درخت!
امروز در پلنگچال، یاد کمالالدین ناصری عزیز
افتادم و آن شعر دلربایش ...
این درخت چنار سوخته را که دیدم، یاد برادرم درخت
افتادم ...
یادتان هست کوروش بزرگ چه گفته بود؟
گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی
پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید
اما امروز در پلنگچال، یادگاری
امیر و فرشاد را بر روی این
چنار سوخته دیدم و دلم گرفت ...
انگار آن کارتونیست دردمند و
سبزاندیش، برای همین، چنین اثری
را خلق کرده بود!
با این وجود، چیزی که امید را در دلم زنده نگه
میداشت و میدارد، این است که آن چنار سوخته جان، هنوز هم داشت در برابر
مرگ و نیستی، سرود سبزینگی و زندگی سرمیداد و تماشاگرانش را به مهرورزی و
استقامتی مضاعف دعوت میکرد! نمیکرد؟
کافی است دوباره نگاهش کنید
تا دریابید که چگونه به مرگ دهنکجی میکند ...
و اما بعد ...
شور پلنگچال در دلتهرانیها هنوز زنده است؛ نگاه کنید
که چگونه هنوز تهرانیهای سحرخیز، کوهستانهای خود را دوست دارند و آنها را
رها نمیکنند ... دکتر درویشصفت - استاد
سالهای دورم را - نیز پس از مدتها آنبالاها دیدم، موسی
غنیپور را هم و خیلیهای دیگر را ...
کاش مثل این دیوار سبز، بشود، صفای آن بالادستها را در خود بلعید و تا اون پاییندستهای دودزده و خاموش امتداد داد ...
بچهها!
برادرتان درخت
را فراموش نکنید و تا میتوانید حرمت نهید.
ممنون از
امیر عزیز که امروز هم همراهیام کرد
...
اهالی کانیبرازان: تالاب، خون رگهای ماست!
همان طور که میدانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرندهنگری در ایران، شنبهی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعهی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونهگونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده میشود، برنامهای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرندهنگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرندهنگری، بازدید از پرندگان با دوربینهای تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندیهای اکوتوریسم و محیطزیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگارهها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرندهنگری، کارگاههای آموزش پرندهنگری و برنامههای متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرندهنگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعتگردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...
خبری که دلمان را خنک کرد!
اینک اما شباهنگ عزیز، لینکی از قلب اروپای متمدن برایم فرستاده که استفاده از تابلو در اینجا هم جواب نمیدهد و این تابلوها در آن سوی آب هم مثل مجسمهها در این سوی آب، دزدیده میشوند! که البته جای شکرش باقی است ... زیرا انگار همه جا آسمان همین رنگ است! نه؟
با این وجود، کار خوبی که مردم در آنجا انجام میدهند این است که: هر ساله در فصل تردد قورباغهها، درست مثل خانم کاشفی خودمان در ناهارخوران گرگان، داوطلبان با جابجایی جفتهای عاشق به سمت دیگر جاده، جان هزاران قورباغه را از مرگ نجات میدهند.
خُب، حالا خداوکیلی دلتان خنک شد یا نشد؟
آیا لالههای واژگون را میشود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!
بسیاری بر این باورند که اگر امسال
بر بالای سر هر لالهی واژگونی یک محیطبان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از
نسل این گلهای خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
امّا آیا
واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزادهای که 2500 سال پیش ندا
در داده بود:
هرکه رونده ای را بیازارد
جهان
را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.
ما را چه شده است که به جای پاسداری
از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادریمان، دست به غارت
آن زدهایم؟
مانند این مرد که حتا جیبهایش را هم پر
از لالههای واژگون کرده بود! چرا؟
ممنون از مهلقا کاشفی که این تصاویر
را در اختیار نگارنده قرار داد.
در همین باره:
- فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!
ایران؛ سرزمینی که در آن تیربرقها امنیت بیشتری دارند تا درختها!
به این تیربرق نگاه کنید که چگونه در وسط
کوچه جاخوش کرده است و عبور و مرور اهالی را با دشواری روبرو ساخته. تصور
میکنید اگر به جای این تیر برق، یک درخت آن جا کاشته شده بود، باز هم
میتوانست به راحتی به حیات خودش ادامه دهد؟
اگر شک دارید در پاسخ این سؤال، بدانید که خانم مه لقا کاشفی - ناجی قورباغه های عاشق پیشه ناهار خوران - برایم نوشته است که چند روز پیش در جوار همین تیربرق عزیزدردانه، سه درخت تنومند را شبانه بریدند تا رفت و آمد اهالی را تسریع بخشند و البته آب هم از آب تکان نخورد! خورد؟
همان گونه که پیشتر از ماجرای آن تیربرقها در پیکانشهر
هم نوشته بودم و البته از تیربرقهایی که در پشت سدهای طالقان و کارون 4
مانده بودند و یا ماجرای دکلهای مشهور حریم توس!
خلاصه
انگار در این دیار، حرمت تیربرقها و دکلها را بیشتر از درختها
میدانیم! نمیدانیم؟

























به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.