قوی گنگ به روایت حر منصوری

    حر منصوری را همه‌ی محیط‌زیست‌چی‌های میانکاله‌رو می‌‌شناسند ... یکی از تورلیدرهای عاشق طبیعت ایران که البته شیفته‌ی canon هم هست و فکرکنم تنها ایرانی باشد که در وصف یک دوربین، شعر سروده باشد! نه؟

    او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor -  در آن برایم لذت‌بخش بود.


    گفتم: شما هم نگاه کنید تا هم میانکاله را بهتر بشناسید، هم حر را هم حال‌تان در این صبح جمعه خوش‌تر شود! کار بدی که نکردم! کردم؟

گوهررود و زرجوب؛ مهم‌ترین دلایل مرگ تالاب انزلی! چرا؟

    از تالاب انزلی، مشهورتر و زیباتر در وطن سراغ نداریم؛ با این وجود، آن چیزی که باید شریان‌های حیاتی تالاب به شمار آید، یعنی دو رودخانه‌ی گوهررود و زرجوب (که در نهایت رودخانه پیربازار را تشکیل می‌دهند)، اینک به شاهراه مرگ تالاب بدل شده و با شتابی دمادم‌نگران‌کننده، مواد سمی و زباله‌های خطرناک بیمارستانی به همراه پساب‌ها و فاضلاب‌های شهر رشت را به درون این قطعه‌ی بهشتی می‌خوراند ...

ادامه نوشته

نگوییم تالاب بین‌المللی چغاخور؛ بگوییم سد مخزنی چغاخور!

       لطفاً نگاهی به این خبر در ایسنا یا آن یکی خبر در فارس بیاندازید، تا متوجه شوید که ظاهراً همه‌ی مسئولین استان چهارمحال و بختیاری، از استاندار جدیدش گرفته تا مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای‌اش، حاضر نیستند تا از صفت تالاب، برای نام بردن از بوم‌سازگان آبی چغاخور بهره برند! می‌دانید چرا؟
     کافی است سری به درگاه شیک و پیک دیده‌بان طبیعت بختیاری بزنید تا پاسخ پرسش‌تان را به تلخی متوجه شوید. اما تلخ‌تر از آن، شاید سکوت متولیان تالاب‌ها در ایران باشد که چگونه خود را به خاموشی و انفعال زده‌اند!

    دست‌کم لطفاً قدم‌رنجه کرده و این تابلو را از کنار دریاچه سد چغاخور بردارید تا بیشتر از این، حرص‌مان درنیاید!
    متأسفم ... متأسفم که چگونه ارزشمندترین پاره‌های طبیعت ایران را داریم به بهانه‌های گوناگون نابود می‌کنیم؛ یک جا آن بهانه احداث کارخانه است، جای دیگر کشیدن جاده و یک جا هم سدسازی!
    چه کوله‌بار بزرگی از گناه و انفعال و نادانی و بی‌تفاوتی را نسل امروز با خود حمل می‌کند؛ نسلی که به دلیل چشم‌بستن بر روی تخریب طبیعت وطنش، هرگز از سوی فرزندانش بخشیده نخواهد شد؛ هرگز.

اهالی کانی‌برازان: تالاب، خون رگ‌های ماست!

    همان طور که می‌دانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری در ایران، شنبه‌ی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونه‌گونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده می‌شود، برنامه‌ای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرنده‌نگری، بازدید از پرندگان با دوربین‌های تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندی‌های اکوتوریسم و محیط‌زیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگاره‌ها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرنده‌نگری، کارگا‌ه‌های آموزش پرنده‌نگری و برنامه‌های متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرنده‌نگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعت‌گردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...

ادامه نوشته

تالاب‌های خشک عراق، غبار می‌سازند!


    لطیف عزیز – که این روزها ضربان قلبش با ضرب زمین، هماهنگ نیست! – در باره‌ی محتوای یادداشت دیروزم و ماجرای یافته‌های اخیر دکتر حسین آخانی عزیز، لینکی را ارسال کرده که وضعیت تالاب‌های جنوب کشور عراق را در طول 10 سال گذشته به تصویر کشیده است.
    لطفآ هم آن گزارش را بخوانید و هم این تصاویر ماهواره‌ای از ناسا را ببینید تا دریابید که تالاب‌های عراق چگونه به کمپانی غبارسازی بدل شده‌اند و چرا؟


        مؤخره:

        برای لطیف دعا کنید تا فکر نکند بستری شدن و دوام‌آوردن در بخش سی سی یو، یعنی سوسول‌بازی!


درج نظر

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!


    دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
    وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها - که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است -  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
    اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
    به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
    باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری دریاچه ارومیه

    به دنبال بارندگی‌های کم‌سابقه‌ی اخیر در حوضه‌ی آبخیز پهناور دریاچه ارومیه – که سبب شده تا بیش از 50 سانتی‌متر سطح آب دریاچه بالا بیاید - بار دیگر شاهد بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری این دریاچه، به ویژه در بخش جنوب غرب و غرب دریاچه هستیم.

    گفتنی آن که این تالاب‌ها، حاوی آب شیرین بوده و مأمن بسیاری از جانداران اکوتون در منطقه و پرندگان مهاجر هستند. افزون بر آن، وجود این تالاب‌ها به بالانس آبی دریاچه بسیار کمک کرده و ضریب شورشدگی آب چاه‌های کشاورزی منطقه را کاهش خواهد داد.

    امید که اینبار دیگر نکوشیم تا به حریم این تالاب‌های ارزشمند تجاوز کرده و به بهانه‌ی تغییر کاربری کشاورزی یا صنعتی، آنها را خشک کنیم.

ارومیه ؛ دریاچه‌ای که دیگر آبی نیست!

    ساعتی پیش از سفر به دیار چی چست، بازگشتم و در نخستین فرصت، گزارش مشروحی از روزگار امروز دریاچه ارومیه منتشر خواهم کرد.
    تا آن زمان، این دارکوب زیبارو را در اسکله‌ی خشک بندر گلمان‌خانه ببینید که چگونه به پهنه‌ی خشک و نمکی دریاچه‌ی ارومیه نگاه می‌کرد و آواز می‌خواند ...
    کسی چه می‌داند؟ شاید او نیز با خود می اندیشد که آیا بازهم  خداوند به این سرزمین لطف خواهد کرد و دوباره طراوت رفته را بازمی آفریند؟ یا این مردمان سختکوش دیار  چی چست هستند که سرانجام با تمهیداتی بخردانه، آبی دریاچه را به ارومیه بازخواهند گرداند؟

    در این باره بیشتر خواهم نوشت ... این که چرا دریاچه ی زیبا و آبی رنگ ارومیه؛ این بزرگترین آبگیر داخلی ایران و یکی از شاخص ترین دریاچه های 300 گانه ی جهان، دیگر آبی دیده نمی شود، بلکه خاکی رنگ شده است!

دریاچه ارومیه؛ کابوسی که روزی رؤیا بود!

    تا ساعتی دیگر به همراه محمّد خسروشاهی و سید جعفر سیّد اخلاقی عزیز به سوی حوضه‌ی آبخیز دریاچه‌ی ارومیه پرواز می‌کنم؛ حوضه‌ای که 5 برابر کشور لبنان وسعت دارد و به شیوه‌ای مستقیم زندگی هموطنان عزیزمان را در چهار استان آذربایجان غربی، شرقی، کردستان و اردبیل متأثر کرده و می‌کند. اما چند سالی است که به دلیل عدم رعایت ملاحظات محیط زیستی، بهره‌برداری بیش از حد از اندوخته‌های آبی زیرزمینی، عدم رعایت حق‌آبه‌های طبیعی پایاب در طرح‌های پرشمار سدسازی و روند شتابناک خشکسالی، روزگاری پرتنش و پژمان را تجربه کرده و به همین ترتیب، روزگار زیستمندان ساکن در سر گربه‌ی دوست‌داشتنی وطن را نیز متأثر و پرتنش ساخته است.
    برای بررسی آخرین رخدادهای این پهنه‌ی ارزشمند ایران‌زمین و تعریف چند پروژه تحقیقاتی به منظور شناسایی و مهار فرآیندهای کاهنده‌ی کارایی سرزمین، چند روزی را مهمان مردمان مهمان‌نواز آن خطه‌ی دوست‌داشتنی وطن هستیم.
    امید که هرگز رؤیای دوست‌داشتنی و خیس و آبی ارومیه، به کابوس مردمان سختکوش شمال باختری ایران بدل نشود.

جذابیت طبیعت ایران‌زمین مرهون کدام ویژگی است؟

    ایران را صاحب یکی از 5 طبیعت برتر جهان از منظر چشم‌اندازهای طبیعی و تنوع بوم‌سازگانی دانسته‌اند. در یادداشتی که با عنوان: " چرا طبیعت ایران زمین جذاب است؟ " در مردمک انتشار دادم، کوشیده‌ام تا بخشی از دلایل این جذابیت را توضیح دهم.

   باشد که همه‌ی ما نشان دهیم، سزاوار زیستن در چنین طبیعت یگانه‌ای هستیم.

حال زمین در روز زمین خوب نیست!

    جهانیان امروز – 22 آوریل – برای چهل و یکمین بار، روز زمین را گرامی می‌دارند و با خود عهد می‌بندند که قدر این موهبت ناهمتا را بیشتر بدانند. بارها گفته‌ام که زمینی که نتواند پذیرای گیاهان و جانوران باشد، نخواهد توانست پذیرای انسان هم باشد. بنابراین، شاید بزرگترین اقدام پیشگیرانه‌ی معاونت سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی باید کمک به ظرفیت‌سازی فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و ارتقای شاخص‌های سلامتی زمین باشد. زیرا این فقط یک زمین شاد است که می‌تواند مردمانی شاد را در خودش بپروراند.

     چند روز پیش داشتم برای فرزندم – اروند – قصه‌های شاهنامه را می‌خواندم ... ناگهان به اینجا که رسیدم نفسم بند آمد و با خود گفتم: آهای محمّد درویش! آیا تو واقعاً فرزند آن فردوسی بزرگ هستی که بیش از یک هزار سال پیش اینگونه مخاطبان خویش را از شکار پرندگان بی‌گناه بازمی‌داشت؟!
    نگاه کنید به این جملات: «فرود (پسر سیاوش) از لابه لای شاخه‌ها، شاهینی را می‌بیند که چون تیر از دل آسمان می‌گذرد، پس فرود، در چشم بر هم زدنی، کمان می‌کشد و شاهین را با تیری سرخ در دلش به زمین می‌دوزد. پیش می‌رود و بر پرهای نرم پرنده دست می‌کشد و می‌گوید: پرهایش هنوز گرمای زندگی را در خود دارد. چرا تیر انداختم؟ شاهین را برای چه می‌خواستم؟ آیا پرواز بلند او در آسمان زیباتر نبود تا لاشه‌اش این چنین پست بر زمین؟»
    و من – محمّد درویش – امروز به همه‌ی آن طبیعت‌ستیزان و شکارکُش‌هایی که یک هزار سال پس از فردوسی بزرگ، همچنان زنهارش را جدی نگرفته‌اند، می‌گویم: این شاید آخرین فرصت برای شما و ما باشد تا نگذاریم حال زمین از اینی که الآن هست، بدتر شود ...
    به راستی آیا شنیدن زمزمه‌ی آشنای جویبارها، نوای دل‌انگیز قناری‌ها و تماشای جبروت اهورایی تالاب‌ها و کلوت‌ها و پرواز بلند شاهین‌ها و ... زیباتر و آرامش‌بخش‌تر نیست از آنچه که امروز به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار بر سر سرزمین مادری‌مان آورده و می‌آوریم؟

با زیباترین بز ایران آَشنا شوید!

    نگاه کنید به این زیباروی افسانه ای ... به فرمانده بزغاله ها که در کنار یکی از زیباترین تالاب‌های ایران در بام وطن چگونه می خرامد و در برابر دوربین طنازی می کند ...

    آیا می‌توانید ردپای خنده را در چشمان و صورت پرصلابتش رصد کنید؟

    آن موجود خندان در دومین روز از بهار 1389 و در کنار تالاب بین‌المللی چغاخور، به نوروز ایرانیانی که خود را به آن چمن‌زار سبز رسانده بودند، طعم و مزه‌ای دیگر داد ...
    انگار در این طبیعت زیبا و ناب، بزغاله‌ها و گوسفندها هم از همیشه زیباتر هستند!

    باور نمی‌کنید به تصاویر نیمای عزیز، دوست هنرمند و عزیزم - در سفری که امسال با هم به بام ایران داشتیم - نگاه کنید تادریابید که زندگی تا چه اندازه می‌تواند با ما مهربان باشد؛ اگر مجال داشته باشیم تا به چشمان بزغاله‌ها خیره شویم.



درج نظر

مهار آتش سوزی نوروزی در تالاب گندمان

    امروز به اتفاق هومان خاکپور برای دیدن غار اسرارآمیز اشک زلیخا  (یا به قول محلی ها: اشکفت زلیخا) به منتهاالیه جنوب شرقی تالاب گندمان رفتم؛ غاری که سخنها و نقل قول های فراوان و بعضاً متضادی در باره آن شنیده می شود؛ اما هنوز کسی به درستی از عمق و ژرفای تو در تو و ماهیت گالری های آن اطلاع مستندی ندارد. ظاهراً غار در کشور متولی مشخصی هم ندارد و بعضاً این وظیفه بین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون کوهنوردی و ... در حال پاسکاری است!
    به هر حال، امیدوارم مسئولین استانداری چهارمحال بختیاری بررسی دقیق و موشکافانه این غار را در دستور کار خود قرار دهند و بتوانند این مزیت بالقوه استان را به بالفعل بدل سازند.

    آما آنچه که سبب شد تا این یادداشت را از بام ایران بنویسم، مشاهده آتش سوزی در تالاب گندمان و قدردانی از محیط بانان سلحشور این تالاب و اداره محیط زیست شهرستان بروجن بود که با سرعت عملی شایان تحسین وارد عمل شده و امروز نه تنها از گسترش آتش سوزی مجدد رخ داده در تالاب ممانعت کردند، بلکه مقارن ساعت 15 آتش را به صورت کامل مهار نمودند. به نحوی که در حین گفتگوی تلفنی با آقای مهندس نظریان، معاون محیط طبیعی استان، ماجرا عملاً به پایان رسید.
    جا دارد مراتب قدردانی خود را از این عزیزان زحمتکش که حتا در تعطیلات نوروزی نیز، وظیفه پاسداری و حراست از این نگین سبز ارزشمند در بام ایران را فراموش نکرده اند، اعلام دارم.
    امید که در سال 1389 مخاطرات وارد بر طبیعت زیبای چهارمحال بختیاری به کمینه رسیده و محیط بانان و علاقه مندان محیط زیست سالی پرنشاط و پرترانه و پر باران را تجربه کنند.

                                                                 درج نظر

فرازها و فرودهای محیط زیست ایران در سال 1388

    این که ایرانیان در شمار مردم 10 کشوری در جهان قرار دارند که بیشترین تخریب را بر سرزمین‌شان روا می‌دارند، البته واقعیت خوشایندی نیست؛ اما این که بتوانی این حرف را از زبان فردی بشنوی که جانشین بی‌خاصیت‌ترین رییس سازمان حفاظت محیط زیست در همه‌ی دوران 50 ساله‌اش شده است، می‌تواند امیدبخش باشد و نشان دهد که اینک سکان مدیریت محیط زیست در دستان گروهی قرار گرفته که نمی‌خواهند واقعیت‌ها را انکار و صرفاً ویترین را بزک کنند. حضور محمّدباقر صدوق  و علی محمّد نوریان به عنوان دوبازوی اصلی سازمان در معاونت‌های طبیعی و انسانی را می‌توان در این راستا ترجمه کرد و امیدوار بود که میدان برای این دو عزیز کاربلد آنقدر باز خواهد بود تا بتوانند آموزه‌های محیط زیستی را در قلمرو تحت اختیار خویش عینیت بخشند و در پای این عینیت‌بخشی، از هیاهوی طبیعت‌ستیزان قدرقدرت و پول‌سالار هراسی به دل راه ندهند ...

ادامه نوشته

طبیعت ایران در سال 88؛ کم جان بود، جاندار بود یا بی جان بود؟

    آنها که دوست دارند پاسخ این پرسش را بدانند، می‌توانند سری به صفحه‌ی محیط زیست درگاه مجازی دویچه‌وله زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با فریبا والیات بخوانند و یا بشنوند.
    منتها همان‌قدر می‌گویم که هرگز در سال 1378 گمان نمی‌کردم که به فاصله‌ی 10 سال باید شاهد مرگ پریشان، بختگان، کم‌جان، طشک، گاوخونی، مهارلو و هامون باشم و هرگز باور نمی‌کردم ممکن است روزی سخن از خشک شدن کامل دریاچه ارومیه، فقط یک کابوس ترساننده نباشد، بلکه تلخ‌ترین حقیقتی باشد که ممکن است در سال 1390 همه‌ی ما آن را درک کنیم!حقیقتی که لمس ریزگردها در آسمان تنکابن و رامسر و نوشهر آن را از همیشه رعب آورتر و نزدیک تر ساخته است!

درج نظر

تیزپا باشید تا بهشت بیافرینید!

    کافی است به تصویر نابی که نشنال جیوگرافیگ برایمان به ارمغان آورده است، خیره شوید تا دریابیم که گاه شکار یک لحظه‌ی برق‌آسا تا چه اندازه می‌تواند، به زمان دهن‌کجی کرده و برای همیشه ماندگار شود. مانند این عکس زیبا از تیزپایی با سرعت 85 کیلومتر در ساعت که انگار بر روی آب راه می‌رود!
    کاش همه‌ی ما بتوانیم – دست کم یکبار – اینگونه بهشت بیافرینیم!

                                                                    درج نظر

منابع‌طبیعی؛ آنچه که رفت ... آنچه که هست!

    تا ساعاتی دیگر راهی شهرکرد هستم تا در شانزدهمین روز اسفند 1388 به مناسبت آیین‌های نکوداشت هفته‌ی منابع طبیعی، در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شهرکرد (تالار شهید آوینی دانشکده کشاورزی) سخنرانی کنم.
    عنوان سخنرانی‌ام، اشاره به اندوخته‌های طبیعی زادبوم مشترک دارد که به دلیل نابخردی یا آزمندی از دست داده‌ایم. می‌کوشم تا با ذکر مثال‌هایی، مهم‌ترین دلایل تشدید ناپایداری را در زیست محیط وطن شرح دهم و آنگاه به آینده بنگریم ...
    آینده‌ای که می‌تواند همچنان سبز باشد و بماند، اگر من و تو بخواهیم تا از همین امروز، فردا را بر بنیاد احترام به قوانین طبیعت بسازیم.

   یادمان باشد:

   نفوذ يك ليتر آب در زمين جنگلي 7 دقيقه، در زمين كشاورزي 46 دقيقه و در زمين بدون پوشش 4 ساعت و 6 دقيقه زمان می برد. چه سخنی از این ساده‌تر و در عین حال گویاتر می‌تواند اهمیت حفظ سبزینه و منابع طبیعی را در زیست محیط ایران نشان دهد؟ وقتی بدانیم نفوذپذيري آب در جنگل، 40 برابر خاك بدون پوشش است؛ چگونه می‌توانیم بی مهابای فرداها در برابر تغییر کاربری غیر علمی و افزایش برهنگی سرزمین‌مان سکوت کنیم و دم برنیاوریم؟

درج نظر

این پسرک چوپان در سیوند ... سیوند ... سیوند!

    یادتان هست گفتم که رسوایی سیوند را فریاد خواهم زد؟ یادتان هست که گفتم سد 80 میلیارد تومانی سیوند به گل نشسته است؟ یادتان هست که گفتم: کشاورزان سعادت‌شهری هم به آب وعده داده خود نرسیدند، چه رسد به مردمان پایین‌دست در کم جان و طشک و بختگان!

ادامه نوشته

چرا در شادگان باید چنین مناظری را ببینیم؟!

    در 97 کیلومتری جنوب اهواز، سکونتگاهی دیرینه به نام شادگان حضور دارد که قدمتش به ایلامیان می‌رسد. شهری با 3463 کیلومتر مربع وسعت که در شرق خرمشهر و غرب ماه‌شهر جاخوش کرده و در پایین‌دستش هم آبادان جاخوش کرده است. شمار شادگانیان به 150 هزار نفر می‌رسد که بر بنیاد آخرین سرشماری صورت گرفته، چیزی در حدود سه و نیم درصد از جمعیت استان را شامل می‌شود. آن هم در حالی که 5 درصد از منابع نفتی ایران را در خود جای داده‌اند و افزون بر آن، با داشتن دو میلیون نفر نخل و تولید سالانه‌ی 40 هزار تن، عمده‌ترین مرکز تولید خرمای ایران محسوب می‌شوند ...

ادامه نوشته

به بهانه‌ی تولید و نمایش مجموعه‌ی مستند گنجینه‌ی تتیس

    همان طور که  وعده داده بودم، در این یادداشت می‌خواهم به ماجرای هم‌اندیشی روز جهانی تالاب‌ها در تالار کرسی حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی تهران بپردازم؛ همایشی که با عنوان: «دانشگاه، مستندهای محیط زیستی و ضرورت حفاظت از اکوسیستم‌های تالابی»  و به همت آقای دکتر لیاقتی و همکارانش در پژوهشکده‌ی علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی تهران  و نیز حمایت گروه اقتصاد شبکه یک سیما و انجمن علمی کشاورزی بوم‌شناختی ایران در سیزدهمین روز از بهمن 1388 برگزار شد ...

ادامه نوشته

آبرویی که - همزمان با روز جهانی تالاب‌ها - از سد سیوند می‌رود! نمی‌رود؟

    امروز به مناسبت روز جهانی تالاب‌ها در یک همایش کم‌سابقه در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم و همچنین یک یادداشت را برای دوستان در خبرآن‌لاین فرستادم.
    پیش از آن که از آن همایش و از سعید نبی، سعید آخانی و بهرام حسن‌زاده کیابی عزیز بگویم، دوست دارم یادداشت امروزم را در خبر آن‌لاین بخوانید؛ یادداشتی که به نظرم پاسخی است از سوی دوست آسمانی‌ام به سکوتی که در اردیبهشت ماه 86 و در اعتراض به آبگیری سد سیوند در مهاربیابان‌زایی رخ داد؛ سدی که اینک کوس رسوایی سازندگانش می‌رود تا کارنامه‌ای سیاه برای آب‌سالاران نابخرد به همراه آورد ...
    به زودی و همزمان با مراسم روز جهانی مقابله با سدسازی در اسفندماه سال جاری، در دو سخنرانی مشروح  در دانشگاه شهید بهشتی تهران و نیز تالار اجتماعات فرهنگسرای ارشاد تنکابن می‌کوشم تا گاف‌های صنعت سدسازی را – به ویژه در دهه‌ی گذشته - بیش از پیش آشکار کنم.
    امآ تا آن زمان بخوانید و بدانید که در سیوند چه ماجرایی رخ داده است و تالاب‌ها چگونه می‌توانستند و هنوز هم می‌توانند بر پایداری سرزمین مقدس مادری بیافزایند:

پایداری سرزمین مادری در گرو استمرار حیات تالاب‌ها   

    افرادی که اخیراً از دریاچه‌ی سد بحث‌برانگیز سیوند بازگشته‌اند، شاید هرگز دیدن چنین منظره‌ای را تصور هم نمی‌کردند! اما حقیقت این است که سد سیوند می‌رود تا به سبب وجود یک حفره و آب‌دزدی کم‌سابقه در جدار حوضچه‌ی بالادستش، شرایطی به مراتب تلخ‌تر و شرم‌آورتر از سد لار و سد پانزده خرداد و سد سفیدرود و سد ... را تجربه کند.
    راست آن است که اکنون دریاچه‌ی سد سیوند، عملاً خالی است و نه‌تنها نمی‌تواند به کشاورزان سعادت شهری کمکی کند، بلکه خود به شدت محتاج کمک است!
    امّا این همه‌ی ماجرا نیست! هشتاد میلیارد تومان هزینه کردیم تا زمان رسیدن مرگ برای سه تالاب ارزشمند کم‌جان، طشک و بختگان را در پایاب این سد و رودخانه‌های کر و سیوند سرعت بخشیم و هزاران هکتار به اراضی لم‌یزرع استان فارس بیافزاییم. تالاب‌هایی که می‌توانستند با استمرار بخشیدن به حضورشان، هم بالانس رطوبتی منطقه را حفظ کنند و هم به عنوان عاملی مهارکننده در حوزه‌ی فرسایش بادی استان عمل نمایند؛ آن هم استانی که خود با تراز منفی کم‌سابقه‌ای در بیلان آبهای زیرزمینی‌اش دست و پنجه نرم می‌کند.
    اما ما با جانمایی غلط در مکان‌یابی سد و استقرار آن در یک آبرفت درشت‌دانه - موضوعی که دکتر آهنگ کوثر 17 سال قبل از بهره‌برداری از سد سیوند آن را در مقاله‌ای مستند گوشزد کرده بود! – حال با جرثومه‌ای سیمان‌اندود و بی در و پیکر بر ویرانه‌های کهن‌زادبوم‌های تنگه‌ی بلاغی مواجه شده‌ایم که سبب‌ساز شرمندگی بیشتر توان مهندسان آب‌سالار ما را فراهم خواهد آورد و البته روح بلند کوروش بزرگ از این شرمساری طبیعت‌ستیزان نابخرد شاد خواهد شد! نخواهد شد؟
این مقدمه را گفتم و نوشتم تا توجه خوانندگان گرامی خبرآن‌لاین را به یکی از عملکردهای کمتر آشکار تالاب‌ها؛ این عزیزترین پاره‌های بوم‌سازگان (اکوسیستم)ها – جلب کنم. اگر کانون‌های بحرانی فرسایش بادی چه از منظر کیفیت و چه از منظر کمیت در حال افزایشی معنی‌دار در سرزمین مقدس مادری، ایران عزیز من و تو است؛ یادمان باشد که داریم به دست خود یکی از مهم‌ترین ابزارها و اهرم‌های مهار ریزگردها را در آسمان وطن از میان می‌بریم.
کافی است به یاد بیاوریم تابستانی را که از سر گذراندیم؛ تابستانی که برای نخستین بار در طول 60  سال اخیر، شاهد هجوم ریزگردها و تصرف آسمان 18 استان غربی و مرکزی کشور توسط این ذرات خطرناک کوچک‌تر از دو میکرون بودیم؛ ذراتی که یکی از چشمه‌های تولیدشان را باید ریشه در تالاب‌های خشک‌شده‌ی میان‌رودان (بین‌النهرین) دانست. اما به موازات این نابخردی حیرت‌انگیز که مشترکاً توسط سه کشور همسایه (ترکیه، سوریه و عراق) رخ داد، طرف ایرانی هم بیکار نبود و با احداث سد کرخه و کوشش برای تغییر مسیر رودخانه‌های مرزی غربی کشور و یا برداشت آب از آنها، کوشید تا به سهم خود از این غافله‌ی نابخردی و کوته‌نظری عقب نماند! افزون بر آن، چند چشمه‌ی تولید گرد و خاک جدید در داخل مرزهای خود؛ یعنی در پایاب زاینده‌رود (تالاب گاوخونی)، پایاب هیرمند (هامون )، پایاب قم‌رود (مسیله)، پایاب زرینه رود و سیمینه رود (دریاچه ارومیه) و دشت ارژن و تالاب پریشان آفریدیم.
    کوتاه سخن آن که بیاییم در روز جهانی تالاب‌ها - سیزدهمین روز از یازدهمین ماه سال – دست به دعا برداریم و از خدای مهربان بخواهیم تا برای مسئولین و مدیران کشوری و نیز کشورهای همسایه این دانستگی را نهادینه سازد که: مرگ تالاب‌ها، مساوی خواهد بود با از دست دادن پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) سرزمین؛ عقوبتی که در صورت رخدادن، با هیچ تمهید مهندسی و هیچ سرمایه‌گذاری میلیاردی هم نمی‌توان ضررهای جبران‌ناپذیرش را جبران کرد.

                                                            درج نظر

و سرانجام سام آمد ... با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!

    گمان برم آخرین آتش‌نوشت سام خسروی‌فرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینه‌اش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کم‌نظیر قرار داده است.
    از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمه‌ای می‌دانم بر فعالیت دوباره‌ی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بی‌تفاوتی و ناامیدی ...
    نگاه کنید که حتا آدم‌هایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینه‌چیان)، دیده‌بان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشک‌های طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و ... به چه سرنوشتی رسیده‌اند!
    آنها یا خودکشی می‌کنند، یا می‌گویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت می‌کنند به بهانه‌ی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم می‌نویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمی‌نویسیم ...
    اصلاً به جهنم که دارند می‌کشند، می‌سوزانند، می‌برند، قطع می‌کنند، بی‌رویه شکار می‌کنند ... به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچه‌ی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالاب‌های دیگر به کویر نمک!
    به من چه که بیش از دو سوم از گونه‌های اندمیک کشور در سیاهه‌ی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و ... به ده‌ها برابر حد مجاز رسیده ...
    گور بابای نسل آینده که می‌خواهم بیاید یا نیاید!
    برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند ...
    حتا اگر درویش را با بدترین دشنام‌ها و متلک‌ها بیامیزند ...
    همین که هستید و ناسزا می‌گویید ممنون ...
    کاش از این هیجان‌ها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام ...
    ببخشید ... اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
    و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که می‌گوید:

امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانه‌ی در ظاهر شود

    و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را می‌بینم! ... نگویید که نمی‌بینم!!

درج نظر

باورتان می‌شود؟ شکار در گندمان آزاد شد!

    تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت می‌کند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کم‌سابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش می‌کوشد تا در برابر آتش نابخردی‌های حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوش‌ربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آب‌شناختی منطقه کمک کند.
    اما آن گونه که امروز، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکش‌ها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رسانده‌اند را نیز از میان ببرند!
    آیا این است رسم مهمان‌نوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
    رخداد تلخی که بار دیگر نشان می‌دهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحت‌های وارده و زیست‌پالایی مجدد داده شود.

درج نظر

طلاقی که دانشمندان جانورشناس را به حیرت انداخت؛ اما ایرانی‌ها را نه!

   شاید برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی جالب باشد که بدانند، بر بنیاد پژوهش‌های سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست، هیچ جانداری در طبیعت یافت نمی‌شود که میزان وفاداری‌اش به همسر، به اندازه‌ی قوها باشد. به همین دلیل، جانورشناسان، قوها را وفادارترین همسران در دنیای وحش دانسته و آنها را بهترین نمونه‌ی تک‌همسری در طبیعت معرفی کرده‌اند. کافی است، قوانین دست و پاگیر و اخلاقیات مرسوم از جوامع انسانی را کنار بزنید تا دریابید که قوها تا چه اندازه نسبت به آدم‌ها – حتا در متمدن‌ترین جوامع - در این حوزه وفادارترند! نیستند؟ 
    امّا اخیراً گزارش یک رخداد طلاق در بین قوها در پارکی به نام  Wildfowl and Wetlands Trust در انگلستان سبب حیرت دانشمندان را بوجود آورده است.
    گزارش این رویداد عجیب در صدها سایت و مجله و روزنامه در سراسر جهان منتشر شده است و برنامه‌های متعدد تلویزیونی آن را پوشش داده است که به عنوان نمونه می‌توانید سری به بی بی سی بین‌الملل، روزنامه تلگراف، درگاه‌های مجازی scotsman، treehugger و یا hindustantimes بزنید تا جزییات بیشتری از این رویداد کم‌نظیر را دریابید؛ رویدادی که در طول 4 دهه‌ی گذشته و در بین 4 هزار قوی مورد بررسی در این پارک تاکنون نظیری نداشته است!
    امّا نکته جالب این رخداد، تفسیر حیرت‌انگیز تحلیل‌گر خبرگزاری مهر است که می‌نویسد: «اکنون به نظر می‌رسد که بحران خانواده در جوامع غربی حتا قوهای وفادار را هم تحت تأثیر قرار داده است؛ به طوری که یک زوج قوی خوشبخت انگلیسی که دو سال قبل زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید از هم طلاق بگیرند
    خواستم پیشنهاد بدهم به این تحلیل‌گر محترم که هر چه زودتر با هر وسیله‌ای که می‌داند، کشف خود را به ثبت رسانده و هم آن جانورشناسان نگون‌بخت را از انجام آزمایش‌های بیشتر معاف دارد و هم نام خودش را در صحنه‌ی تاریخ علم جهان، چون اختری تابناک ماندگار سازد!

                                                             درج نظر

تالاب‌های ایران در اتاق احتضار!


    مرگ تالاب‌ها؛ این گوهر‌ترین گوهر؛ این الماس‌ترین الماس و این یاقوتی‌ترین یاقوت طبیعت ایران شتاب گرفته است ... اما انگار در این دیار دیگر کسی مرگ تالاب‌ها را جدی نمی‌گیرد! اصلاً انگار این «مرگ» هم مثل مرگ‌های دیگر به رخدادی عادی در جامعه‌ی امروز بدل شده! نشده؟
    اما به راستی چرا قدر تالاب‌ها را نمی‌دانیم و چرا دمادم شاهد افزایش شیب منفی در حیات زیباترین و یگانه‌ترین تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، ارومیه، پریشان، گاوخونی،  هامون، شادگان، هورالهویزه، انزلی و ... هستیم؟
    در همین باره گفتگوی نگارنده با حسین صرافی در خبرآن‌لاین، همزمان با نزدیک‌شدن به 13 بهمن، روز جهانی تالاب‌ها را می‌توانید در خبرآن‌لاین بخوانید.

عنوان این گفتگو: تالاب های ایران در مطب دکتر مرگ

درج نظر

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

هوای پس سیستان به روایت تهران امروز!

    چرا سیستان چنین روزگاری را می‌گذراند؟ چگونه به این روز افتاد و از چه طریق می‌شود کاری کرد که دوباره از چاله به چاه نیافتد؟
    اگر برایتان پاسخ این پرسش‌ها مهم است، دیدگاه‌های نگارنده را در روزنامه تهران امروز بخوانید.

درج نظر

در سیستان هوا پس است! آیا فریادرسی هست؟

    در طی چند روز گذشته مردمان شریف و مظلوم دیار نیم‌روز یکی از سخت‌ترین روزهای خود را در زابل و آباد‌بوم‌های اطرافش سپری کرده‌اند. تصاویری را که می‌بینید، آشکارا روزگار مصیبت‌بار این هموطنان دردمند را نشان می‌دهد ...

ادامه نوشته

سرعت تغییرات اقلیمی با کاهش ارتفاع، افزایش می‌یابد!

     نقشه‌ی موزه‌ی لندن را که یادتان هست؟ اینک خبر می‌رسد که گروهی از محققان دانشگاه برکلی و موسسه کارنگی هم با تهیه نقشه‌ای از سرعت تغییرات آب و هوایی بر پایه‌ی مدل‌های مختلف آب و هوایی و انتشار گاز دی اکسید کربن در بوم‌سازگان (اکوسیستم) های مختلف، توانسته‌اند ثابت کنند که مناطق کم‌ارتفاع‌تر آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به فرآیند‌های جهان‌گرمایی – global warming – دارند تا کوهستان‌ها.
    بر پایه‌ی ستاده‌های این تحقیق، سرعت تغییرات اقلیمی در بیابان‌ها 71/0 کیلومتر بر سال و در مناطق حاره‌ای 95/0 کیلومتر بر سال است که این رقم در مراتع و زمین‌های هموار حتا به 26/1 کیلومتر بر سال نیز می‌رسد.

   یک نتیجه ساده این پژوهش برای ما این است که آستانه خطرپذیری در مناطق دشتی، تالاب ها و بیابان های ایران در اثر جهان گرمایی می تواند به مراتب بیشتر از آن چیزی باشد که تاکنون گمان کرده ایم. موضوعی که امیدوارم دانشجویان رشته های مرتبط در گروه جغرافیای طبیعی، احیا مناطق خشک و کوهستانی و هواشناسی با جدیت و در قالب دانشنامه های خود به آن بپردازند.

    بیشتر بدانیم:

 - Widespread amphibian extinctions from epidemic disease driven by global warming

                                                           درج نظر

  

پریشان دیگر پریشان نیست! ما چطور؟

   

    خبرهای خیسی که دیده‌بان عزیز پریشان - محمدرضا پولادی – برایمان به تصویر کشیده، حکایت از آن دارد که روزگار پریشان‌حالی بزرگترین اندوخته‌گاه آب شیرین وطن می‌رود تا به پایان رسد و با گیرش طراوتی دوباره، مردمان سخت‌کوش و خونگرم دیار بیشابور و کازرون را نیز نشاط و شادابی دوباره بخشد. بارش بیش از 200 میلی‌متر بارندگی در کمتر از یک‌ماه می‌تواند نوید‌بخش آغازی بر پایان خشکسالی کم‌سابقه‌ی دریاچه‌ی پریشان باشد؛ دریاچه‌ای که عملاً بیش از 90 درصد از توان انباشت آب خود را در سال گذشته از دست داد ...

ادامه نوشته