به احترام سید محمد مجابی و روزنوشت‌های ساده اش

    چند روز دیگر روزنوشت‌های سید محمد مجابی، مرد همیشه آرام و خندان وبلاگستان فارسی 4 ساله می‌شود. سید در طول این 4 سال، 1359 بار تارنمایش را به روز کرد تا نشان دهد، می‌شود به رغم همه‌ی مشکلات و لکنت‌هایی که گاه نفس‌مان را می‌برد، همچنان نوشت، همچنان خندید و همچنان به آینده سرزمین مقدس مادری‌مان خوشبین بود و خوشبین ماند. شاید بزرگترین خدمت ماندگار مجابی، کمک به زنده ماندن نوجوانانی بود که جملگی در آستانه اعدام قرار داشتند ... می‌دانم که او برای طلب بخشش از خانواده‌های مقتولین رنج فراوانی را بر خود هموار کرد ...
ادامه نوشته

زباله‌های دیداری را در کوهستان پاک کنیم!

   لطفاً سری به تارنمای هیأت کوهنوردی همدان بزنید و این تصاویر را ببینید؛ تصاویری که متأسفانه این روزها نه فقط بر سر و روی شهر که بر روی کهن‌زادبوم‌های تاریخی/فرهنگی‌مان، بر روی درختان و اینک تا ستیغ چکادهای سربه فلک کشیده‌ی وطن می‌توان مشاهده کرد و نگران تشدید این زباله‌های دیداری شد ...
ادامه نوشته

پاک‌ترین سجاده ی عالم در اورامان!

    سجده بر سنگ، روایت محمد سلطان الکتابی، هنرمند عکاس اصفهانی است که اخیراً سفری به کردستان پری‌پیکر داشته و تحفه‌هایی از اورامان و پلنگان و پاوه و سنندج را به ثبت رسانده است.
    این تصویر محمّد مرا یاد حجرالاسود سهراب انداخت که روشنی باغچه بود و این روزها چنین راز و نیازهایی سخت کیمیاست! نیست؟
ادامه نوشته

یک قانون طلایی که امروز از بهروز آموختم!

    بهروز حسنی مهمویی، جدیدترین عضو گرین‌بلاگ است که به تازگی به جرگه‌ی سبزنویسان وبلاگستان پیوسته و از همان ابتدا نشان داده که می‌خواهد خلاء موجود در محتوای فارسی اینترنت را در حوزه‌ی تغییرات اقلیمی پر کند. به نحوی که در طول 5 روز گذشته بیش از 20 بار تارنمای خوش آب و رنگش به روز شده است.
    او در یکی از آخرین یادداشت‌هایش و به نقل از یکی از فعالان جهانی حوزه‌ی محیط زیست، نوشته:
« باید برای نسل بعد کاری را بکنی که آرزو داشتی نسل قبل برای تو انجام بدهند!»
ادامه نوشته

فقط يازده سوار سرنوشت در گرين بلاگ!

    حدود يك ماه است كه دكتر مهدي اشراقي عزيز، پس از نظرخواهي و استمداد فكري از اهالي گرين‌بلاگ، سرانجام پذيرفت كه براي سامان بايسته و حرفه‌اي گرين‌بلاگ چاره‌اي ندارد جز آن كه رودربايستي را كنار گذاشته و چشم از كمك‌هاي داوطلبانه بربسته و به جاي استمداد فكري و مالي، حق عضويتي اندك را – 10 هزار تومان – براي يك سال از دوستان سبزانديش مطالبه كند تا بتواند بدين‌ترتيب هم گرين‌بلاگ را سرپا نگه داشته، آب و جارو كرده و آن را تدريجاً به يك بالاترين سبز مبدل سازد و هم آن يكي سايت مظلوم را دوباره احياء كرد و موج سبز و طرح سبزهايي جانانه‌تر راه انداخت ...

ادامه نوشته

اين بلوط عجيب را در جنگل خيرود ديده‌ايد؟


    نگاه كنيد كه چگونه حتا مانعي چون سنگ هم نمي‌تواند اين درخت بلوط را در جنگل خيرود نوشهر از رويش و به سوي نور دويدن بازدارد ...
    نگاه كنيد كه چگونه نرم نرمك پيش‌روي را ادامه داده و سرانجام با صبر و استقامت توانسته شكافي بزرگ و عميق بر اين توده‌ي خاراسنگ بيافريند و سر به آسمان بسايد.
    وقتي آن بلوط مي‌تواند هر مانعي را از سر راه بردارد، ما چرا نتوانيم و نخواهيم كه با الهام از مادر طبيعت، معجزه‌ها را در زندگي‌هامان عينيت بخشيم.
    اين كه مهار بيابان‌زايي توانسته در بين 11 وبلاگ محيط زيستي برتر جهان در فاصله‌ي 2 روز مانده به پايان رأي‌گيري، جايگاه خويش را در رتبه‌ي سوّم مستحكم سازد، خود نشان از رخداد شگفت‌آور ديگري دارد.
    كافي است نگاه كنيم به رقباي قدرقدرت مهار بيابان‌زايي از ديگر كشورهاي جهان، تا دريابيم كه هم‌اكنون هم كار ما در حد معجزه بوده است. در حقيقت، زبان فارسي در بين 11 وبلاگ شركت كننده، داراي كمترين شمار رأي دهنده‌ي بالقوه بوده است و ديگر وبلاگ‌هاي حاضر كه از زبان‌هاي چيني، بنگالي، اسپانيايي، اندونزيايي، انگليسي، عربي، آلماني، پرتقالي، فرانسوي و روسي در اين مسابقه حضور دارند، مخاطبان به مراتب بيشتري دارند. امّا با اين وجود تا امروز، مهار بيابان‌زايي توانسته است بيشتر از مجموع آراي شش وبلاگ فرانسوي، روسي، چيني، انگليسي، اندونزيايي و آلماني رأي بدست آورد. اين در حالي است كه در برخي از كشورها، همچون بنگلادش – آنگونه كه از طريق ايميل برايم نقل قول كرده‌اند – فراخوان ملّي داده‌اند و از تمامي تريبون‌هاي دولتي و مردمي به حمايت از وبلاگ محبوب‌شان برخواسته‌اند.


    خواستم بگويم دست مريزاد ...
    دست مريزاد بر دانش‌آموزان آن مدرسه در بندر دير كه خالصانه از كناره‌هاي نيلگون شاخاب پارس به حمايت از مهار بيابان‌زايي پرداخته‌اند؛
    دست مريزاد به اهالي روستاي تاج‌آباد پايين در همدان كه محمّد درويش را شرمنده‌ي محبت‌هاي خويش كرده‌اند؛
    دست مريزاد به بچه‌هاي دوست‌داشتني پادنا در استان كهكيلويه و بويراحمد كه درس شور و شوق را دوباره معنا كردند؛
    دست مريزاد بر كاركنان آن بيمارستاني كه در شيراز، مهار بيابان‌زايي را فرياد زده‌اند؛
    دست مريزاد به كارشناسان شريف وزارت نيرو كه شجاعانه از وبلاگي حمايت كرده‌اند، كه بيشترين انتقاد را به سياست‌هاي اعمال شده در صحنه‌ي مديريت آب كشور منتشر كرده است؛
    و دست مريزاد به هموطنان شريفم در كانادا، آلمان، انگلستان، آمريكا، بلژيك، استراليا و ... كه براي پيروزي مهار بيابان‌زايي به تبليغ چهره به چهره روي آورده‌اند و يا در فيس‌بوك سنگ تمام گذاشته‌اند.
    ياد و حرمت اين همراهي‌ها در ضمير محمّد درويش هرگز خاك نخواهد خورد و چنين پاروزدني و چنين پاروزناني را هيچگاه از ياد نخواهد برد.
    برخي ديگر از روزنامه ها و تارنماهايي كه اخيراً به موج حمايت از مهار بيابان‌زايي پيوسته‌اند را در زير معرفي مي‌كنم و در همين جا عذر مي‌خواهم از مديران سايت‌هايي كه تاكنون از آنها به نام قدرداني نكرده‌ام؛ اميدوارم دوستان خودشان در همينجا لينك مطالب مرتبط را برايم درج كنند تا همه‌ي بازخوردها و حمايت‌ها را بتوانم به طرز سزاوارانه‌تري پوشش دهم.
    پس در اين دو روز باقيمانده هم همچنان پارو مي‌زنيم ...



- ايراني‌ها در مسابقه بهترين وبلاگ دنيا

- می توانید که رای دهید

- به وبلاگ مهار بيابان زايي محمد درويش راي دهيد - كميته بين المللي نجات پاسارگاد

در رقابت جهانی وبلاگ های« جایزه ویژه تغییرات اقلیمی» به وبلاگی نیک، مهار بیابان زایی رای دهید.

به وبلاگ “مهار بیابان‌زایی” رای دهيم

- به مهار بیابان زایی رای دهیم - انجمن كوهنوردان ايران

- برای اعتلای وطنمان

- وبلاگ مهار بیابان زایی بر گردن ما حق دارد!

«مهار بیابان‌زایی» در بین 11 وبلاگ منتخب ‌زیست‌محیطی جهان - روزنامه پول

- مهار بیابان زایی برنده است.... - دانشجويان دانشگاه زابل

- به خاطر تنها زمین موجود

- شاید فردا هم ما در یک مسابقه بین المللی شرکت کردیم!

- مهار بیابان زایی نه ؟

 - به مهار بیابان زایی رای دادم که صدای خش و خش تخریب محیط زیست ایران جهانی شود.

 - حمایت از مهار بیابان زایی!


درج نظر

یادداشتی برای محمّد درویش از سوی ناخدایی که دیگر نیست!


با ناخدا حمید کجوری از زمان انتشار این یادداشت آشنا شدم ... او در 5 مرداد 1387 خبر دیلی‌تلگراف را جدی گرفت و برایم نوشت:

ممد جان:
مطالب‌ات سخت به‌دلم می‌نشینند، لذت می‌برم، با ولع می‌خوانم، خصوصاً با آن قلم شیوایی که داری و خواننده را به‌دنبال مطلب می‌کشد، آفرین. نمی‌گویم نداریم، ولی کم داریم نظیر شما در وبلاگ‌شهر. باید به ‌شما و نوشته‌های شما ارج گذاشت. ضمناً امروز لوگوی زیبایت را در وبلاگت دیدم و با اجازه‌ شما آن‌ را در ستون لوگوها، در وبلاگ میداف، کار گذاشتم.


لطیف می‌گوید: آن لوگو هنوز هم در میداف چشمک می‌زند ...
اما صاحب خونگرم آن وبلاگ و هموطن عزیز بوشهری‌ام، دیگر آنجا نیست و به قول عمو اروند عزیز، چراغش خاموش شده است ...
یادش گرامی باد ... ناخدا طبیعت ایران را بسیار دوست داشت و همواره در دنیای مجازی از محیط زیستی‌ها حمایت می‌کرد ...
آخرین ایمیلش را هرگز فراموش نمی‌کنم:

ممدجان
درود بر تو و کار شایسته‌ای که پیش گرفته‌ای. همیشه در دل ما جاداری. این نوشته‌هایت، این مدارک، این دل‌سوزی‌ها برای زنده نگهداشتن طبیعتِ وطن مان، برای همیشه، خصوصاَ برای آیندگان، در پهنه اینترنت و با نام محمّد درویش، جاودانه خواهند ماند.

آخرین ایمیلش یه جورایی شبیه، یادبرگ استاد کامبیز بهرام‌سلطانی هم هست ...
و من مانده‌ام که محمّد درویش چگونه می‌تواند به ناخدا ادای دین کند و نشانش دهد که لایق و سزاوار چنین اعتمادی بوده است ...
می‌دانم که اگر امروز بود، برای مهار بیابان‌ز‌ایی در مسابقه‌ی انتخاب برترین وبلاگ محیط زیستی جهان، سنگ تمام می‌گذاشت.
اما شاید اگر مهار بیابان‌زایی به چنین جایگاهی رسیده است، از برکت همین همدلی‌ها و همراهی‌های بی‌منت و خالصانه بوده است.
خدایش رحمت کند ...


خلیل جبران می‌گوید:
«من فکر می‌کنم باید در نمک، چیز غریب و مقدسی وجود داشته باشد، چیزی که هم در اشک‌هایمان و هم در دریاست


و امشب برای ناخدا می‌گریم و می‌گرییم و آن نمک‌های دریایی را مزه مزه می‌کنم و می کنیم ...


درج نظر

پرتاب زباله‌ها به طبیعت ایران، از کدام واقعیت حکایت دارد؟


    طبیعت رنجور وطن، یک نوروز دیگر را هم سپری کرد و آنگونه که مقامات گردشگری کشور اعلام می‌کنند، تقریبن تعداد رخداد سفر در طول تعطبلات نوروزی 1389 برابر با جمعیت کشور بوده است و شاید هم بیشتر!
    چنین حجم پرفشاری از سفر، آن هم در یک محدوده‌ی کوچک زمانی به خودی خود می‌تواند بسیاری از آستانه‌ها را در تحمل بوم‌شناختی یا برد اکولوژیک سرزمین با تنش روبرو کند؛ چه رسد به این که مشاهده کنیم برخی از شهروندان بدون توجه به چنین فشاری، آشکارا زخم‌های عمیق‌تری هم بر پیکر رنجور طبیعت وارد کنند و یا زباله‌های خویش را به دامن پرمهر آن هدیه دهند!
    پیش تر در سفرنامه‌ی نوروزی خود، به گوشه‌هایی از این رخداد تلخ در استان چهارمحال بختیاری اشاره کردم و به چشم خویش خودروهای فراوانی مانند اهالی این جناب پرشیا را دیدم که به سادگی آب خوردن در طول یک مسیر چند کیلومتری و پرتکرار زباله‌های خود را به بیرون پرتاب کرده و فارغ‌البال می‌راندند و به تذکرهای خودروهای پشت خود – از جمله ما – توجه نمی‌کردند.

    چندی پیش، همکار عزیزم، دکتر عادل جلیلی برایم شرح می‌داد که چگونه در یک مسافرت به دامنه‌های سبلان به همراه دانشمندان اکولوژیستی از انگلستان، شاهد ریزش اشک همراهان بریتانیایی خود بوده است! می‌دانید چرا؟ آنها با ناباوری و پس از تماشای زباله‌های فراوانی که در منطقه پخش شده بود، می‌گفتند: چگونه دلتان می‌آید تا این طبیعت بی‌نظیر در جهان را اینگونه بیالایید و نابود سازید؟ آنها اشک می‌ریختند ... در حالی که برخی از ما به اشک آنها می‌خندیدیم! چرا؟
    نگاه کنید این تصویر را که متعلق به یکی از روستاهای بسیار زیبای محور لردگان به بروجن است. ببینید چگونه مردم روستا زباله‌های خود را در رودخانه‌ی حاشیه‌ی روستا رها می‌کنند! و بعد آن بوقلمون را ...

    جالب آن که وقتی از یکی از مسئولین شورای روستا می‌پرسم: چرا فکری به حال دفن بهداشتی زباله‌های دهکده‌ی خویش نمی‌کنید؟ با تلخی می‌گوید: زیرا مردم حاضر نیستند ماهی 2 هزار تومان (برای هر خانه) هزینه‌ی جمع‌آوری زباله‌ها را با ماشین مخصوص بپردازند! مردمی که برایشان پرداخت آن دو هزارتومان اصلاً نفس‌گیر نیست! هست؟
    و دست آخر نگاه کنید که برخی از هموطنان خراسان‌نشین ما در سیزدهمین روز از فروردین 1389 چه بلایی بر سر اخلمد، زشك، طرقبه، شانديز، بند فريمان، آبقد، فردوسي، ازغد و تمام مناطق طبيعي اطراف مشهد آورده‌اند!
   

    به راستی غلظت شتابناک زباله‌ها در طبیعت ایران از کدام واقعیت تلخ خبر می‌دهد و چرا برخی از ما حتا هنوز نمی‌دانیم که پرتاب زباله از خودروی در حال حرکت به بیرون، یکی از غیرمدنی‌ترین و طبیعت ستیزانه ترین و توهین آمیزترین حرکت‌هایی است که یک شهروند می‌تواند انجام دهد؟

    واقعاً چرا؟



    مؤخره:
    فارغ از ماجرای تلخ زباله‌ها، موج شیرین حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی انتخاب برترین وبلاگ جهان در حوزه‌ی محیط زیست (تغییر اقلیم) همچنان ادامه دارد و دوستان نادیده‌ی بیشتری در حال پارو زدن مشاهده می‌شوند که از آن جمله باید به موارد زیر اشاره کرد:

    - لطفاً ازوبلاگ سبز مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! غفلت موجب پشیمانیست! - شباهنگ

    - رقابت وبلاگ مهار بیابان زایی با یازده وبلاگ زیست محیطی منتخب جهان - سایت هفت رنگ

    - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - گفتگوی لاک پشتی

    - کاکا بیاین رای بدید! - تارنمای کاکا جنوبی

    - برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم - اصفهان بلاگ

    - به مهار بیابان زایی رای می دهیم - پایگاه اطلاع رسانی سرزمین جاوید (امیر پریزاد)


درج نظر

برای سرزمینی که هنوز یوز در آن می‌خرامد ...

    طبیعت‌مرد آشنای وطن، محمدعلی اینانلو، در آخرین یادداشت کوتاه اما عمیقش، دلم را لرزانده است، اگر که دوست دارید دلتان بلرزد، اگر که وطن را دوست دارید، اگر به این طبیعت ناب عشق می‌ورزید، بدانید که او راست می‌گوید و هنوز فرصت هست تا :
    از غرش پلنگ در این کهن بوم و بر یگانه لذت برد،
    و هنوز فرصت هست تا تازیدن گور را، خرامیدن یوز را، سر به آسمان ساییدن افرا را، رسیدن میوه‌ی بلوط را و آبی نیلگون خلیج فارس را ببینیم؛

    هنوز می‌شود در پناه آبشار عشق، از عشق به سرزمین مادری گفت و هنوز مجال داریم تا بر روی0 والاترین چکاد بردبلند، فریاد بزنیم:
    آی زندگی! ممنون که ما را در سرزمین کوروش آفریدی ...
    فقط کافی است تا به قول اینانلوی عزیز: از جنس خود اینها باشیم ... خود طبیعت باشیم و بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم! از کوره در نرویم، صبور باشیم و با ظرفیت.

به خدا
    ما آخرین نسلی هستیم که می‌توانیم طبیعت ایران‌زمین را نجات دهیم.

    نگویید که نگفت و نگویید که نگفتم!
                                                   همین.

 

    سپاس واژه:
    همچنان قدردان سیل محبت‌های دوستان و سروران و هموطنان عزیزم در جریان مسابقه بزرگ انتخاب برترین وبلاگ محیط زیستی جهان هستم.

    ممنون از خبرگزاری مهر، خبرگزاری سبز، خبرگزاری ایرن، از رادیو کوچه و از درگاه مجازی بلاگ نوشت

    و سپاس از او که ساده می‌نویسد:
    توجه توجه  : بشتابید . فرصت کمی باقیست

    و یا این یکی که نمی‌تواند اینجا را دوست نداشته باشد!

    و یا پیامی که می‌گوید:
    رأی من: محمّد درویش

    ممنون از همه که فراخوان رأی به مهار بیابان زایی را صادر کردند و همدلانه پارو می‌زنند و خستگی نمی‌شناسند و از صمیم دل می نویسند: پیروز باد مهار بیابان زایی.
    به ویژه از انجمن محیط زیست دانشگاه پیام نور مرکز تهران.

    درود بر آنها که رأی به مهار بیابان‌زایی را رأی به ایران می‌دانند.
    باشد که محمّد درویش نشان دهد که شایسته‌ی چنین توجه و همراهی و همدلی و حمایت کم‌نظیر و شوق‌برانگیزی هست.

   و این آخرین شکار محمّد درویش تقدیم همه ی پاروزنان و مردان طبیعت دوست ایرانی باد!

درج نظر

لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد!

    اين درخواست كمك را جدي بگيريد و از تنها وبلاگ ايراني حاضر در بزرگترین رقابت بين‌المللي بين وبلاگ‌هاي محيط زيستي جهان حمايت كنيد.
    ماجرا از اين قرار است كه در مسابقات بين‌المللي وبلاگ‌هاي برتر جهان كه امسال ششمين دوره‌ي آن توسط سرويس جهاني دويچه وله – صداي آلمان – و همكاري بسياري از رسانه‌هاي مشهور و معتبر جهان برگزار مي‌شود، در مجموع 8300 وبلاگ در رقابت پذيرفته شدند كه در نهايت، از جمع آنها، 187 وبلاگ توانستند به مرحله‌ي نهايي مسابقه كه از 24 اسفند سال گذشته (15 مارس) شروع شده، برسند.
    خوشبختانه در حوزه محیط زیست هم، وبلاگ مهار بیابان زایی یکی از 11 وبلاگ برگزیده این بخش است که به همراه 10 وبلاگ دیگر از 10 کشور جهان تا 14 آوریل (25 فروردین ماه جاری) فرصت دارد تا در نظرسنجی جهانی و مردمی این مسابقه بخت خویش را بیازماید.
    البته رقابت خیلی جدی است؛ به خصوص که یکی از وبلاگ‌های محیط زیستی حاضر از کشور چین و با پیج رنک 7 در آن شرکت دارد و یا وبلاگی دیگر که پیج رنک 6 در رده‌بندی گوگل را به خود اختصاص داده و می‌دانید که در بین وبلاگ‌های فارسی زبان در هیچ رشته‌ای، ما پیج رنک هفت نداریم! داریم؟

    با این وجود نباید دلسرد شد و در فرصت محدود 9 روز باقیمانده، امیدوارم دوستان و همرهان مهار بیابان‌زایی با همراهی سزاوارانه‌ی خود و تبلیغ معنادار خویش، رقبای چینی و انگلیسی را از میدان به دربرند!
     برای شرکت در این مسابقه و رأی دادن به وبلاگ محبوب خود، باید نخست به این صفحه رفته و سپس بخش مسابقه محیط زیستی (تغییر اقلیم) را پیدا کرده و بر روی وبلاگ مهار بیابان‌زایی کلیک کنید تا احضار شود و سپس بر روی این علامت کلیک کنید و در انتهای صفحه نام خود و کد مربوطه را درج نمایید تا یک رأی به حساب محیط زیست و ایران وارد گردد.

    بیاید پایین صفحه و این قسمت رو پر بکنید و تیک اول رو بزنید و دکمه ارسال رو کلیک کنید:

 

   توجه کنید که پس از رأی دادن، حتماً این پیام برای شما رؤیت شود. و گرنه باید کد مربوطه را دوباره وارد کنید تا به هدف برسید.

 

    درود بر شما و ممنون که همچنان مهار بیابان‌زایی را از خودتان می‌دانید.

 

    در همین باره:
-    ممنون از این دوستان عزیز که در اینجا از مهار بیابان‌زایی حمایت کرده‌اند.

- ممنون از بلاگ نوشتی های عزیز که این خبر را پوشش دادند و به امید موفقیت دیگر وبلاگهای ایرانی شرکت کننده در بخش های متنوع این مسابقه.

    - انتخاب های “بابز” برای رای گیری وبلاگ نویسان - وبلاگ نیوز

 

     آنها که حمایت کردند:

   - یک انتخاب، یک حمایت: بشتابید! - امیر سررشته داری

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - پایگاه اطلاع رسانی بنا

   - لطفا" با رای خود  از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنید - ژاله فتوره چی

   - حمايتي سبز از محمد درويش (مهاربيابان‌زايي) در رقابتي بين‌المللي - احمد محرابی

   - لینک در بالاترین

    - برای درویش که درویش است - مهرداد مسیبی

   - یک افتخار دیگر برای انجمن و مهندس درویش - انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع

   - تمنايي براي حمايت از وبلاگ مهندس درويش "مهار بيابان زايي" تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی وبلاگ‌های محیط زیستی جهان - دکتر محمد خسروشاهی

   - از وب لاگ مهار بيابان زايي حمايت كنيم - سازمان های غیر دولتی

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - بلاگ نیوز

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ایرانی - وبلاگ باغ - دکتر محمدرضا نوروزی

   - لطفاً از مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! - آونگ خاطره های ما (مینو صابری)

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ما در ایران - گلزار ادب

   - رای به مهار بیابان زایی - وبلاگ زمین زیستگاه همه

  - وبلاگ های برتر دویچه وله - وبلاگ روزهای من

  - حمایت از مهار بیابان زایی - کوهستان سبز

  - لطفن و حتمن از مهار بیابان‌زایی حمایت کنیم ، کنید ! - یک اهری و اتفاقات ساده

  - حمايت از وبلاگ سبز مهار بيابان زايي - بهاره قادری

  - بیایید از وبلاگ های میهنمون در مقابله  با چینی ها و انگلیسی ها  حمایت کنیم - یادداشتهای جوان ساده روستایی

  - از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنیم - هومن روانبخش

  - وبلاگ «مهار بیابان زایی» افتخار ایران است - دیده بان طبیعت بختیاری

  - حمايت از مهار بيابان زايي حمايت از سربلندي ايران عزيز ! - اداره حفاظت محیط زیست شهرستان آباده

  - لطفا از مهار بیابان زایی حمایت کنید - دوستداران محیط زیست آهید

   - به وبلاگ مهار بیابانزایی رای دهید - پارك ملي خبر (رسول خوارزمي)

  - مهار بیابانزایی را دریابیم - ده و دهياري (قباد ياري)

  - با راي به وبلاگ مهار بيابان زايي از محمد درويش حمايت مي كني - انجمن علمي بيابان

  - یک درویش دلسوخته - رگبارهاي بهاري

  - مسابقه جهانی در بین ۱۱ وبلاگ برتر جهان - انجمن  تخصصي كشاورزي و منابع طبيعي ايران

  - حمايت از يك هموطن سبز - مناظر تاج آباد

  - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - تالار گفتگوي سايت حاميان حيوانات ايران

  

                                                                 درج نظر

مجتبی پاک‌پرور: مهار بیابان‌زایی همان برنامه 90 است! منتها از نوع محیط زیستی‌اش!!

    مجتبی را سالهاست که می‌شناسم، متولد بهمن 1343 و پدر سه فرزند. با این وجود او هنوز آنقدر حس و حال و شور و اشتیاق دارد تا خود را به بلژیک رسانده و در یکی از معتبر‌ترین دانشگاه‌های جهان، دانشنامه‌ی دکترای خود را در رشته‌ی خاک‌شناسی به پایان برد؛ دانشنامه‌ای که البته موضوعش چیزی نیست جز گربایگان فسا و طرح آبخوانداری آهنگ کوثر عزیز.
    برای این که پاک‌پرور را بشناسید، می‌توانید سری به این یا آن نشانی بزنید. هرچند باید با پاکپرور بود تا دریابی که تا چه اندازه نام و مرامش با هم هارمونی دارد.
 او اینک به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، محمّد درویش را با قلم جادویی و صمیمانه‌اش به عرش رسانده است. با هم یادبرگ دوست‌داشتنی این دوست نازنین را می‌خوانیم و این امید سبز را برای خویش محفوظ می‌دارم که روزی مجتبی هم بتواند در تارنمای شخصی‌اش، مخاطبین هموطنش را در لذت درک دانسته‌هایش به اشتراک نهد و مانند گنجه‌ی مادربزرگ عزیزش – که خدایش بیامرزد -  بشود به آن ناخنکی با چراغ خاموش زد!
    و دست آخر این که رفیق بامرام من : معلومه که می‌شه ...


    به بهانه ورود وبلاگستان محمد عزيز به سال ششم زندگي
    مادريزرگ يادش به خير گنجه‌اي داشت كه براي ما يه گنج به حساب مي‌اومد و هيچ وقت آدمو دست خالي بر نمي‌گردوند. هميشه يه چيزايي براي شيرين كردن دهن بچه شيطونايي مثل ما كه يواشكي به اون ناخنك ميزدن داشت. بعدها فهميديم كه اون خدا بيامرز هر بار ميدونست چه كسي سر گنجه رفته، اما به روي خودش نمي‌آورد. شايد مي‌دونست مزه‌ی ناخنك زدن بيشتر از هديه گرفتنه و مي‌خواست ما رو از اين لذت كودكانه محروم نكنه. هر جايي مي‌رفت از كوچه و بازار و مهموني هيچ دغدغه‌اي نداشت الا اينكه يه چيز تازه و دلچسب‌تر از هميشه براي گنجه فراهم كنه. هر وقت از بيرون به خونه برمي‌گشت، زير چادر گلدار خال خاليش يك چيزي قلمبه شده بود و معلوم بود كه تحفه‌ی جديدي در راه گنجه است. اون تا بخاي گياه‌ها و خاصيت‌هاشونو مي‌شناخت و گاهي اوقات ساعت‌ها وقت‌شو صرف مي‌كرد تا از يك گياه مفيد اما تلخ (مثلا گزنه) با كمك عسل يه حبه‌هايي درست كنه كه تلخي رو، لابلاي شيريني كرده باشه و تنقلات ما بچه‌ها رو روبراه كنه و كاري كنه كه ما گولش بزنيم و اونا رو يواشكي برداريم و اونم زيرلب به كار ما بخنده ...
خيلي چيزاي ديگه بايد بگم تا كسي درك كنه كه مادر بزرگ و اون گنجه‌، چقدر براي ما دوست داشتني بود و الان هم يادآوريش تا چه اندازه حسي رو كه اهل هنر بهش نوستالژيا مي‌گن، قلقلك ميده و اگه ادامه بدم اشكمو در مياره.
    اما همينجوري بپذير كه وبلاگت، منو به ياد اون گنجه مي‌اندازه. تو هم آقايي، هم  جووني و هم چاق و چله‌تر از اوني كه با مادر بزرگ قصه‌ي ما قابل مقايسه باشي! اما برق نگاه‌هاي اونو مي‌شه توي چشماي سوژه‌هاي به تصوير درآمده در وبلاگت به چشم ديد. مطالبش بنا به مقتضاي موضوع هم تلخ‌اند، هم در حكم دارو‌اند و هم با عسلِ قلم شيوا و احساس پاك نهفته در لابلاي كلمات به شيريني درآميخته‌اند.
    سزاوار اينه كه هر بيننده‌اي وقتي به كلبه‌ی مجازي اينچنيني سر ميزنه، حتماً يه ردپايي از خودش به جا بذاره و كم يا زياد يه نظري بده؛ امّا اين حسن دنياي مجازيه كه افراد پرمشغله يا گاهي تنبل مثل من هم مي‌تونن چراغ خاموش سري بزنن و پس از ناخنك زدنِ يواشكي، هوايي تازه كنن، انرژي جديدي براي بالا بردن حس مسووليت‌شان نسبت به آنچه بر مواهب طبيعي‌مان مي‌رود دريافت كنن؛ كارمايه‌اي كه جامعه براي  جبران نابخردي‌ها سخت به آن نياز دارد.
    دوست دارم از يك كاركرد فوق‌العاده مؤثر وبلاگ‌هايي از نوع مهار بيابان‌زايي بگم و اون هم زنده نگهداشتن روح اميد در ميان نسلي است كه از يار و ديار بازمانده و سرخورده از زمان و مكان تنها به اونور آب چشم دارند. به طرزي سحرآفرين يادآوري مي‌كنه كه تا شقايق هست زندگي بايد كرد. در هر گوشه‌ي اين آب و خاك، اگر نيك بنگري شاهدان زيبارويي مي‌يابي كه به راستي شايسته‌ي دلباختن‌اند. كافيه صاحب‌دلي با معرفت پيدا بشه كه در افسون اون‌ها شناور بشه و ...
    حس و حال مجموعه‌ي وبلاگستان محمد آقاي ما، بيابان‌زايي را هم در طبيعت و هم در روح و جان ساكنان آن يك‌جا نشانه رفته و با هر تواني كه داره قصد مهار اونو داره و الحق كه چه مي‌كنه؟!
    همچنين، از ميوه‌هاي بي بديلِ مجموعه‌ي نوشته‌هات اينه كه ظرفيت انتقاد رو دست كم در مجموعه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي بالا برده تا جايي كه در دشوارترين برهه‌اي كه بر دنياي مجازي گذشت، همچنان اُفتان و خيزان راه پيمود. ممكنه برداشت‌هاي مختلفي باشه، امّا من بر اين باورم كه صاحب اين قلم از سر دلسوزي و دردمندي و با شيوه‌اي مسؤولانه، هوشمندانه و هنرمندانه قلم مي‌زنه ... و ديگر هيچ ...
    با اجازه‌ي بزرگترا ميشه لقب برنامه 90 محيط زيستي رو به وبلاگ مهار بيابان‌زايي داد ... تا چه قبول افتد و در نظر آيد. البته محدوديت‌هاي ماهيتي يك محيط مجازي را نبايد از نظر دور داشت. 
    چند تا انتقاد يواشكي در جشن تولد سال قبل داشتم كه در طول سالي كه گذشت، تلاشم براي بازيابي حتا يك مورد از اون اشكالات بي نتيجه موند و انصافاً رو كم كني خوبي دريافت كردم.
    اما جا براي يك پيشنهاد وجود داره و اون‌هم دعوت صاحب كلبه با صفاي درويش‌ستان به تأني بيشتر در روي آنتن بردن مطالبي است كه به دستش ميرسه. "كم گوي و گزيده گوي" جناب سعدي به نيكي رعايت شده، اما گاهي گزيده‌هاي بيان شده به درستي مورد كنكاش قرار نگرفته‌اند. تنها مثالي كه براي بيان دارم مقايسه‌ي نگاره‌اي است كه گله‌ي چوپان عزيز ماجراي سد سيوند را نشان مي‌‌داد – كه تنها يك محيط خشك، يك گله و يك ديواره سد را نشان مي‌داد- با آنچه از نزديك قابل مشاهده بود كه در هر حال مي‌توانست يك پيكره آبي، هر چند كم عمق و از هم گسسته، به حساب بياد. با اينكه از نظر من به هر حال جمع‌بندي نوشتار همچنان صحيحه و فلسفه وجودي سد، زير سؤال؛ اما بيننده معمولي اگر امكان مقايسه داشته باشه و قانع نشه، حق داره.
    فكر كنم همواره دوستان علاقمندي به طبيعت و/ يا به محمد دوست داشتني ما هستند كه حاضر باشن براي بررسي درستي يا نادرستي مدعاي يك نگاره يا يك نوشته در منطقه خودشون مسيري را طي كنند و به اصطلاح ته و توي قضيه را در بيارن تا با خيال آسوده امكان انتشار داشته باشه. (البته روي من زياد نبايد حساب كني! خودت كه درك مي‌كني؟! محل تولد و اين جور چيزا ...)
    به هر روي ... اي دلبر من الهي صد ساله شوي ... اما هر روز و هرسال از تلخي مفاهيمي كه به آنها مي‌پردازي  كاسته و وزنه‌ي تعداد خبرهاي مسرت‌بخش و اميد‌آفرين وبلاگت سنگين‌تر بشه ... شايد به قول خودت ديگه اون زمان اروند سكاندار باشه ... شايد هم نوه‌ات يا حتا نوه اروند ... كسي چه مي‌دونه شايد هم همين سال‌هاي نزديك به هر حال آرزو بر 45 ساله‌ها هم عيب نيست، چه برسه بر 5 ساله و چند روزه‌ها ...

نفسي بيا و بنشين سخني بگو و بشنو                  که به تشنگي بمردم بر آب زندگاني
دل عارفان ببردند و قرار پارسايان         همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معاني

    و يك مؤخره:
    اون دوستي كه يك بار ديگه يادي ازش كردي و اونو با مرام دونستي، يك جوري شرمنده‌ است كه نمي‌دونه چي بايد بگه. انشاالله  يه وقتي برسه كه بدونه و بتونه اون‌جوري كه در دل تو نشسته، باشه. يعني مي شه؟!

                                                          درج نظر

دکتر محمّدرضا نوروزی: مهار بیابان‌زایی آنچنان با مهارت، مهارت می‌کند که دیگر از دامش نمی‌‌شود رهید!

    محمّدرضا (پژمان) نوروزی، چند سالی است که گلزار ادب را تیمار می‌کند؛ البته او چیزهای دیگری هم دارد برای تیمار کردن مثل باغ و چیزهای بسیار دیگری که ما نمی‌دانیم! می‌دانیم؟
    افزون بر آن، این محمّدرضا نوروزی بود که پای جستارهای محیط زیستی را به صورتی ثابت و مؤثر از ابتدای سال 87 به جعبه‌ی جادو در برنامه روز از نو کشاند؛ هر چند که البته در نهایت شهید شد یا شهیدش کردند! نکردند؟ به همه‌ی این‌ها باید توانایی نوروزی را در دانش نجوم، گردشگری، طبیعت‌گردی، فیلمبرداری و عکاسی و البته میکروبیولوژی یادآوری کرد!


    آخرین شاهکارش را شاید برخی دیده باشند، هنگامی که در ویژه‌برنامه‌ی سال تحویل شبکه‌ی 4 سیما، در کنار استاد کردوانی توانست خوش بدرخشد و از میدان به درنرود!
    اینک او نیز، درویش را به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد کودک مجازی نوپایش، مورد مهر قرار داده و با زبانی طنازانه و درویش‌مأبانه! از مهار بیابان‌زایی و مهارت درویش در مهار گفته است.
    یادداشتش را با هم می‌خوانیم:

    سلام به درویش عزیز که لَ له‌ی کودک پنج ساله‌ی خویش است و ما همه به آینده‌ی این کودک امیدواریم!

    چه فرق دارد كه مهار سفت باشد يا شل؟ مهم اين است كه مهار‌كننده مهارت داشته باشد ... اگر چنين باشد، خب حتماً همه چيز مهار مي‌شود... گيريم كمي زود يا دير و محمّد درويش به نظرم آدم ماهري است. او بلد است مهاري بزند بر بيابان‌هاي خشكيده‌ي ذهن خوانندگانش. آنچنان با مهارت مهار مي‌كند كه ديگر از دامش نمي‌شود رهيد. وقتي مي‌نويسد مجذوب مي‌شوي (نمي شوي؟) وقتي نمي‌نويسد، نگران مي شوي (نمي شوي؟) وقتي كنايه مي‌زند، مي‌فهمي (نمي فهمي؟) وقتي ذوق مي‌كند، ذوق مي‌كني (نمي‌كني؟) وقتي چيزي مي خواند كه خوب است ،تو هم مي‌خواني (نمي‌خواني؟) و خلاصه كه او با مهارت، مهارت مي‌كند (نمي‌كند؟)
    مي‌دانيد؟
   براي من خيلي فرق نمي‌كند كه همه‌ي نوشته‌هايش را دوست داشته باشم يا نه؛ درست بپندارمشان يا نه؛ قبول داشته باشم يا نه؛ من مهار بيابان‌زايي و محمّد درويش را دوست دارم ... چون وقتي چيزي را مي‌نويسد، تكليفش را با خودش روشن كرده ... چون با اشتياق مي نويسد ... چون خسيس نيست در نوشتن و پراكندن دانايي و من مي‌دانم و باور دارم كه دانايي زيبايي است ...
                                                                          و محمد درويش  زيباست.

                                                        درج نظر
     

عباس پالاش: تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی‌بخش

    یکی از خوانندگان فرزانه و صبور یادداشت‌های درویش، عباس پالاش است که به قول خودش گاهی در اینجا هم قلم می‌زند! پالاش را در ماجرای نقد مفصلی که بر یادداشت بحث‌برانگیز زنان کلاردشتی ... نوشت، شناختم. اینک او به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، یادبرگ زیبایی به درویش هدیه داده که سخت به دل می‌نشیند.
    از او متشکرم و به خصوص تحت تأثیر آرزوی انتهایی‌اش قرار گرفتم ...
    یادداشتش را که با سلام آغاز کرده، با هم می‌خوانیم:

    سلام
    نوشتن از شما، شعر گفتن در دامان طبیعت و نغمه خواندن در صدای آبشار است. راحت و ساده و غیر ارادی.
    برای من سوای پدر بودن و آغوش مادرانه‌ی طبیعت دوست‌تان، یکپارچگی و یکدستی‌تان تحسین‌برانگیز است.
    بی‌آلایشی ظاهری و پر راز بودن بیابان در جان‌تان نشسته و کودکی و سرزندگی‌تان و اتحادتان با طبیعت سرسبز، مرا به این خیال می‌اندازد که تصویرتان در بیابان و در جنگل، آنچنان نامریی می‌شود که باید بسیار چشم تنگ کرد تا تمایزی دید.
    اما در مورد نوشته‌ها
    برای یافتن بدترین یادداشت سرکار نمی‌روم و اما برایم تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی بخش.
    پیگیری‌های‌تان در موضوع سدسازی هم برایم بسیار آموزنده بود.
    از نقاط قوت نوشتارتان می‌توان به نثر ساده، تیترهای دقیق، روانی و طنز و شوخ طبعی و امید جاری در نوشته، پرهیز از شتاب‌زدگی، خودنمایی و به رخ کشیدن معلومات گسترده، نشان دادن راه و پرهیز هوشمندانه و روشمندانه از نصیحت و در عوض نشان دادن ثمره‌ی کار نادرست اشاره کرد.
    از نقاط قوت پس از نوشتن هم، سعی در همراهی و پاسخگویی و انرژی و وقت گذاشتن برای مخاطب است و تلاش برای بیرون کشیدن بهترین از هر فرد و اجازه پرورش ایده‌ها به وی دادن، که بسیار مؤدبانه، حرفه‌ای و انگیزاننده است.
    به روز بودن‌تان در زمینه وب هم مزیت بزرگی برای‌تان هست.
    نظری هست که می‌گوید: «روابط حسنه، دو سوم عقل است.» و پرهیز چهل ساله‌تان از نزاع، نشانه خردمندی فردی است که در عوض اتلاف وقت و انرژی به نزاع بی‌حاصل یا غر زدن و نق زدن، مانند آب به دنبال راه نفوذ دیگری است و سرگرم کار خویش است.
    روحیه‌ی افرادی مانند شما که با وجود اشکالات اساسی نظام موجود، دست از کار در گوشه خود و تلاش برای بهتر کردن دنیا و ادای سهم خویش بر نمی‌دارند، برایم درس‌آموز و تحسین برانگیز است.

آرزوی سال‌های بی خزان نمی‌کنم، اما آرزو می‌کنم همیشه سرسبزی بهار بعد آن را دریابید.
موفق باشید.

درج نظر                                                                   

گزارش دویچه وله صدای آلمان به مناسبت پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی

    روز گذشته، خانم فریبا والیات، مسئول صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان دویچه‌وله – با نگارنده به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیتم در دنیای مجازی گفتگو کرد. حاصل آن گفتگو، گزارشی شد که در زیر می‌توانید آن را بخوانید و یا در این نشانی می‌توانید آن را بشنوید. گزارشی با عنوان :

«مهار بیابان‌زایی و وبلاگ‌نویسی در خدمت محیط زیست ایران»

 

    پنج سال از تولد وبلاگ "مهار بیابان‌زایی"، از وبلاگ‌‌های مطرح حوزه‌ی محیط زیست ایران، گذشت. محمد درویش، نویسنده‌ی این وبلاگ، در گفت‌وگو با دویچه‌وله از فراز و نشیب‌های وبلاگ خود و مشکلات وبلاگ‌نویسان سخن گفته است. 
    از روزی که محمد درویش کلمات آغازین وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" را نوشت، پنج سال می‌گذرد. او در مطلبی که به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ خود در "مهار بیابان‌زایی" نوشته از فراز و فرودهای این چند سال سخن گفته است. درویش همچنین اشاره کرده که در سال ۸۸ یعنی «در پنجمین سال حضور او در وبلاگستان به اندازه‌ی ۴ سال پیش از آن بازدیدکننده داشته است، در حالی که سال ۸۸ سال رکود کم‌‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند».
    وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" و نویسنده‌ی آن بارها جوایز برتر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی محیط زیست را به خود اختصاص داده‌اند. این وبلاگ همچنین یکی از ۱۱ وبلاگی است که به مرحله‌ی نهایی مسابقه‌ی بین‌المللی وبلاگ برتر دویچه‌وله  (در حوزه محیط زیست) راه یافته است.
    فراز و فرودهای این وبلاگ چه بوده، مشکلات وبلاگ‌نویسان چیست؟ و وبلاگ‌نویسی چه جایگاهی در آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی دارد؟

******

    دویچه وله: آقای درویش، چه شد که تصمیم گرفتید وبلاگی در باره ی محیط زیست بنویسید؟

   من زمانی شروع به وبلاگنویسی کردم که بیش از ۱۶ سال سابقه ی کار در بخش منابع طبیعی کشور، در یک واحد پژوهشی به نام "مؤسسه‌ی تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور" داشتم و از نزدیک در جریان مشکلاتی که در حوزه‌های منابع طبیعی و محیط زیست‌مان بود، قرار داشتم. همیشه بر این باور بوده‌ام که یکی از مهمترین مسایلی که سبب می‌شود وزن ملاحظات محیط زیستی در سبد اولویت‌های راهبردی کشور ما، از جایگاه بایسته‌ای برخوردار نباشد، این است که ما با مشکلی به نام فقر فرهنگی در حوزه‌ی ظرفیت‌سازی محیط زیست مواجه هستیم. یکی از بهترین، مناسبترین و کارسازترین ابزارها برای این که این فقر فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کاهش پیدا کند، استفاده از ابزاری به نام اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگنویسی است. به همین خاطر خیلی استقبال کردم و تمام هم و غم خود را گذاشتم تا بتوانم دایره ی مخاطبین خودم و علاقه مندان به محیط زیست را بیشتر با دغدغه هایی که در طول این سال ها داشته ام، آشنا کنم و خوشبختانه از ثمرهی کارم در طول این پنج سال بسیار راضی هستم. احساس میکنم بازخوردها و عملکردهای مثبتی که توانسته ام در طول این پنج سال به محیط زیست و منابع طبیعی ارایه کنم، بسیار بیشتر از آن ۱۵ یا ۱۶ سالی بوده که صرفاً به عنوان یک پژوهشگر در مؤسسه ی تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور خدمت می کردم.

    چرا عنوان «مهار بیابان زایی» را برای وبلاگتان انتخاب کرده اید؟

    یکی از مهمترین مشکلات یا چالش‌هایی که در حوزه‌ی محیط زیست داریم، معضلی است به نام "بیابان‌زایی". این معضل از سوی نخبگان جهان در سال ۲۰۰۰، سومین تهدید کره زمین برای قرن ۲۱ معرفی شد. ولی در ایران خودمان که قریب ۸۹ و هفت‌دهم درصد وسعت آن را سرزمین‌های خشک دربر می‌گیرد، بیابان‌زایی در حقیقت چالش شماره یک کشور و مهمترین تهدیدی است که پایداری سرزمین را مورد هجمه قرار داده است. متأسفانه در کشور ما اصطلاح غلطی به نام "بیابان‌زدایی" باب شده بود. اما همان‌قدر این اصطلاح غلط است که ما بخواهیم از عبارت‌هایی به اسم "جنگل‌زدایی" و یا "مرتع‌زدایی" به عنوان یک ارزش یاد کنیم. در حقیقت، بیابان یک اکوسیستم است که در جای خود، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیست‌بوم است. آنچه خطرناک است، بیابان‌زایی است و ما باید به سمت مهار بیابان‌زایی برویم، نه بیابان‌زدایی. برای تأکید بر این مطلب بود که عنوان وبلاگم را هم "مهار بیابان‌زایی" انتخاب کردم.

     به عنوان یک وبلاگنویس در حوزه‌ی محیط زیست، با چه مشکلاتی در طول این چند سال روبرو بوده‌اید؟

    مهمترین مشکلی که شاید برای همه‌ی وبلاگنویسانی که به صورت جدی و انتقادی به حوزه‌ی تخصصی خودشان می‌پردازند، وجود دارد، آستانه‌ی کم پذیرش مدیران نسبت به انتقاداتی است که مطرح می‌شود. البته باید بگویم که شاید من جزو خوش‌شانس‌ها بوده‌ام و زیاد در این حوزه مورد فشار قرار نگرفته‌ام. ولی مانند هر وبلاگنویس دیگری که سعی می‌کند به صورت جدی و بی‌طرفانه ناراستی‌ها، فرازها و فرودهای مدیریتی حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی را نقد کند، برخی مواقع هم با نامهربانی‌هایی روبرو بوده‌ام. ولی آن سوی دیگر سکه که حمایت‌های بسیار زیاد مخاطبان این وبلاگ بوده، سبب شده که من هرگز دچار یأس و ناامیدی از برخوردهای دلسرد‌کننده نشوم و به کار خودم با پشتکار بیشتری ادامه بدهم.    

    سیر بازدیدکننده‌ها از وبلاگ‌تان از آغاز تا کنون، چگونه بوده است؟

    وقتی شروع به نوشتن در حوزه‌ی محیط زیست کردم، خیلی از دوستان از سر دلسوزی می‌گفتند که حیف است بیایی، این همه وقت و انرژی بگذاری و در حوزه‌ای بنویسی که اصلا در این کشور مخاطب ندارد. اما از آنجا که من واقعا عاشق این کار هستم، توجه نکردم و ادامه دادم. باورم این بود که اگر به موضوعی عاشقانه نگاه کنی و خودت آن را باور داشته باشی، مخاطبینت چاره‌ای ندارند، جز این که تو را باور کنند و این اتفاق عمیقا رخ داد. وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" در یکی دو سال حتی جزو پربینندهترین وبلاگ‌ها در تمامی حوزه‌ها بوده و چندین جایزه را به عنوان محبوبترین وبلاگ فارسی در بین همه‌ی رشته‌ها، تاکنون تصاحب کرده است. امسال نیز که سال پنجم فعالیت من بود، شاید بیشترین فعالیت را داشته است. بیش از ۸۰۰بار به‌روز شده و مجموع مخاطبینش با چهارسال قبل برابری می‌کند. آن هم در سالی که وبلاگستان فارسی در کل وضعیت مناسبی نداشت و به دلایلی که همه می‌دانیم، موج دلسردی و یأس زیادی بر وبلاگستان فارسی حاکم شد، خیلی‌ها دیگر ننوشتند، یا وبلاگ‌هایشان فیلتر شد و یا مخاطبین خود را از دست دادند. اما در این سال، خوشبختانه مخاطبین "مهار بیابان‌زایی" بسیار بیشتر شدند و به طور متوسط روزی ۱۲هزار بازدید کننده دارد که رقم نسبتا خوب و قابل قبولی است.

    آقای درویش، اصولا وبلاگ‌نویسی در مورد محیط زیست، چه تأثیری در حفاظت محیط زیست دارد؟ و آیا این کار را به بقیه‌ی مدافعان حفظ محیط زیست توصیه می‌کنید؟

    همان‌طور که اشاره کردم، اعتقاد من این است که مهم‌ترین تهدید یا چالش در حوزه‌ی محیط زیست ما، نادانی یا عدم آگاهی مردم و مدیران کشور نسبت به مزیت‌های بالقوه و بالفعل پاسداری از محیط زیست است. بنابراین اگر در این حوزه روشنگری کنیم و مفاهیم عمیق علمی را به زبان ساده برای مخاطب عام بیان کنیم، می‌تواند بسیار مؤثرتر از این باشد که یک پژوهشگر در کنج آزمایشگاه خود ده‌ها سال تحقیق کند تا بتواند قطر یک درخت راش را در سال یکدهم سانتی‌متر افزایش بدهد یا سازگاری فلان گونه را در فلان منطقه بهبود ببخشد. آنچه در کشور ما خطرآفرین است، قطع بی‌رویه و تجاوز شگفت‌انگیز به عرصه‌های منابع طبیعی، به بهانه‌ی تأمین نیازهای معیشتی کوتاه‌ مدت است. وقتی مخاطبین ما با این آگاهی و این واقعیت روبرو می‌شوند که چنین حرکت‌ها و رویه‌هایی می‌تواند همان حیات اجتماعی رو به رشدشان را مورد تهدید قرار بدهد، می‌تواند در رسیدن ما به وضعیت پایدارتری در محیط زیست بسیار مؤثر باشد. خوشبختانه وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" سبب شده که تاکنون چندین حکم قضایی تغییر کند و چندین فراخوان بسیار خوب در سطح کشور شکل بگیرد. بسیاری به حوزه‌ی محیط زیست علاقه‌مند شدند و وبلاگ محیطزیستی راه انداختند و کمپین‌های خیلی خوبی در دفاع از بحران‌ها و موضوعات محیطزیستی شکل گرفته است. تقریبا می‌توان گفت که همه‌ی کارشناسان و مدیران ذی‌نفوذ در این حوزه "مهار بیابان‌زایی" را می‌خوانند و به این ترتیب، یک پل ارتباطی کم‌هزینه بین افکار عمومی و مدیران این حوزه ایجاد شده که می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه دیدگاه‌های طرفین را منتقل کند.

                   متن این گزارش را در سرخط هم می توانید ببینید و بخوانید.

                                                             درج نظر

هدیه‌ی یک محیط بان برای تولد 5 سالگی مهار بیابان‌زایی!

    ضحا روستا، یکی از محیط‌بان‌های شریف اداره محیط زیست شهرستان آباده در استان فارس است که اخیراً به دنیای مجازی آمده و می‌کوشد تا از طبیعت آبادبومش برای ما هم بنویسد. او تصویری از سفره‌ی هفت‌سینش را در نوروز 1389، پیشکش محمّد درویش کرده و مرا شرمنده مهر و محبت خود ساخته است. باورم این است که محیط بان، یکی از شریف ترین القابی است که می توان به یک انسان داد و بر خلاف تصورش، یادبرگ پرمهر و صمیمانه اش را بر روی چشم می گذارم.
    یادداشت سبز این پاسدار بی‌ادعای محیط زیست آباده  را به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی با هم می‌خوانیم.

    با درود بر سبزترين درويش وبلاگستان

    استاد جانم مي‌دونيد که من تا اين اواخر سعادت شاگردي شما را نداشتم و خداروشکر که بالاخره خونه مجازي خودم را پيدا کردم. اولين جايي که در اين دنياي مجازي سر مي‌زنم وبلاگ شماست. جايي که خونه‌ی خودم مي‌دونم؛ خونه‌ی سبزي که توش اميد هست؛ صفا و صميميت هست. دانش شما با کلام دلنشين و قلم ماهرانه و سبزتون، بهترين تأثير را در من مخاطب مي‌گذاره.
    کمتر جايي را در بين هم‌رشته‌اي‌ها انسجام ديدم. حتي در همين وادي محيط زيست. جز تخريب هم و حسادت – اغلب - نديده و  نمی‌بینم. اما شما نشون داديد مي‌شه با اتحاد و فروتني، حسادت و رقابت را به صفا و صميميت تبديل کرد و براي دفاع از مظلوم‌ترين آفريده‌ی خداوند به پا خواست. خداييش رفتار شما بسيار شايسته است.
    الهي که جشن تولد 100 سالگي وبلاگتون گرفته بشه و مهار بيابان‌زايي به آرزوهاش برسه. به اميد خدا روزي برسه که ايران عزيز سبز بشه و جشن مجازيش توسط شما در وبلاگتون برگزار شه و ما هم شرکت کنيم. پس خدايا از تو مي‌خوام  درويش ما  حالا حالاها  سبز و پا برجا بمونه.
    باور کنيد در به در دنبال استاد بودم که يافتم ... و  وقتي مي‌گم: شاگردتونم؛ باور کنيد که چاپلوسي نمي‌کنم، بلکه افتخاريه واسم شاگردي شما و بهترين هديه‌ی  من در سال 88، اومدن به خونه خودم، مهار بيابان‌زايي بود.
     اميدوارم در سال 89 بتونم از نزديک با شما ديدار کنم و انشالله در يکي از جلسات علمي از محضرتان بهره‌مند شوم. در ضمن در خصوص اروند عزيزم بايد به شما و همسر بزرگوارتان احسنت و خداقوت گفت. انشالله از همين الان معلومه آينده‌ی درخشاني در انتظار فرزند عزيزتان است.  نگران نباشيد منم همين الان پا مي‌شم  واسه‌ی اروند عزيزم اسفند دود مي‌کنم. 
                         خدا حفظتون کنه.

اين هم هفت سينه خونه ماست
تقديمش مي کنم به شما و خانواده عزيزتان

پنج سالگي وبلاگتان مبارک باد... 
سلامت و سربلند باشيد ...

 
شاگرد مخلص شما ضحا روستا

                                                             درج نظر

یعنی  می‌شود در گلستان هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند!

    دست‌نوشته‌ی زیر را صاحب پایگاه اطلاع‌رسانی سروی و به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی ارسال کرده است. آنچه که در جای جای این یادبرگ متفاوت موج می‌زند، دقت نظر و مطالعه‌ی کامل محتوای کلبه‌ی مجازی درویش در طول یک سال گذشته بوده است که برایم بسیار شوق‌آفرین است.
    خوشحالم که چنین خوانندگان جدی و مسئولیت‌شناسی، یادداشت‌های سرای مجازی درویش را پی می‌گیرند و بذر امید را برای آینده‌ی سبز وطن در دلم روشن نگه می‌دارند. با هم این یادداشت نرم و لغزان را می‌خوانیم:

به نام خدای طبیعت

    هر جور که حساب کنی، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...
...
    جای کلاغ زاغی‌ها خالی، امسال خبر تولدت را نیاوردند، آخر غصه‌دار برادران مقتولشان بودند، همان‌ها که می‌گویند مسموم شده‌اند .
    باد خبرش را برایم آورد ... تولدت را می‌گویم،
    باد خبرش را برایم آورد ... که 5 ساله شدی ... که داری بزرگ می‌شوی ... که قد می‌کشی ... که داری قد می‌کشی ...
باد خبرش را برایم آورد ...
خبرهای دیگری هم آورد ... از زنده رود ... زنده رود ... زنده رود ...
باد، سر راهش به زنده رود هم سر زده بود، باد می‌گفت: زنده رود راه نفسش بسته شده، می‌گفت: می‌ترسد از روزی که زنده رود، دیگر زنده نباشد ...
می‌گفت: خشکسالی دامن طبیعت را گرفته، می‌گفت: خشکسالی می‌توانست یک فرصت باشد، نه تهدید ... می‌گفت: دیگر حتی "صدای طبیعت " هم درآمده ...
باد خبرش را برایم آورد ...
عزیز 5 ساله‌ام ،
باد می‌گفت: الوند و هلن، عزادار فرزندان رشیدشان هستند که بی گناه به خاک افتادند و در خون سبزشان غلتیدند ...
می‌گفت: تازگی‌ها به جای درخت، ویلا می‌کارند،
می‌گفت: تازگی ها ، برای درخت های باغ فین ، قفس سیمانی ساخته اند ،
می‌گفت: درخت‌ها به اسارت " انسان " و "سیمان" درآمده‌اند ...
وای که این روزها ... این باد ناموافق ... چقدر بدخبر شده ...

می‌گفت ...
ناله می‌کرد و می‌گفت:
به خودش می‌پیچید و می‌گفت ...
می‌گفت: این روزها ، گندمان خیلی پریشان است.
می‌گفت: با چشم خودش تابوت‌های کوچک سوخته‌ای دیده، بی جسد ...
به باد سپردم که خبرش را به گوش بیژن فرهنگ دره شوری نرساند ...
می‌گفت این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می‌گردد،
شازده کوچولو به باد گفته بود: " انگار مارها غیبشان زده، انگار کسی نمی‌داند که بدون یک مار، قصه‌ی من بی پایان می‌ماند... "
باد می‌گفت: این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می گردد تا قصه‌اش را تمام کند.
خیلی چیزهای دیگر هم گفت ... از حرف آخرش، فقط یک کلمه را شنیدم ... "سیوند " ...
مطمئنم که گفت:  "سیوند" ...
گفت و رفت ...
باد رفت با همه‌ی خبرهای تلخش ...
اما ،
تو بمان ،
استوار بمان .
بمان و بگو می‌شود در گلستان، آنقدر گل‌های رنگارنگ باشد که هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند، بگو که می‌شود در گلستان تنها نبود.
بمان و بگو که می‌شود .
بمان و از قامت بلند یک اُرس بگو.
بمان و بگو که فرزندان سرزمین مظلوم‌مان، وارثان رودهای همیشه روان، بلدند از درخت زندگی، " سیب طلایی " بچینند.
بمان و بگو هنوز هستند آدم‌هایی که از سرخی لاله‌ها، دلشان می‌لرزد، خم می‌شوند و با عشق آن را می‌بوسند.
بگو که میراث داران کوروش، می‌دانند که " هرکی درخت قطع کنه، آدم بدیه "
بگو ... بگو از زنی که امروز بوی مادرم را می‌دهد ...
بگو از پدر که به سفر رفته است ... سفر زندگی ... مثل پرنده‌ها ...
بگو که پنگوئن‌ها هم بلدند، سرخوشانه و زنجیروار، زندگی را برقصند .
بگو که عباث، یک رودخانه بود که "حتما" به دریا رسیده است .
بمان،
بمان و از مردان خوش آهنگ روزگارمان بگو، همان‌ها که می‌دانند " اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت ... "
نازنین 5 ساله‌ام ،
داری قد می‌کشی، بزرگ می‌شوی، داری برای خودت وبلاگ با کمالاتی می‌شوی،
اما ،
یادت نرود که :
" زندگی ، ضرب زمین در ضربان دل ماست ... "
این، یادت نرود ...
حالا ،
تو بگو 5 سال ، 50 سال یا 500 سال ...
الهی 1000 ساله شوی ،
اما ... هر جور که حساب کنی ، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...

راستی ،

من این دو حرف نوشتم ، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت ، چنان بخوان که تو دانی

شناسنامه ی عکس :
نام عکس : گنجشکی نشسته بر آرامگاه کوروش بزرگ
نام عکاس : محمد درویش  لینک به http://darvish.info
منبع : http://photoblog.darvish.info  لینک به  http://photoblog.darvish.info/archives/258

                                                        درج نظر

بهرام سلطانی: هر سطری که در مهار بیابان‌زایی می‌نویسی، در تاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود

    استاد کامبیز بهرام سلطانی، نامی آشنا برای دوستداران محیط زیست ایران است، یک پژوهشگر حرفه‌ای که هرگز بازنشسته نمی‌شود و در پای دانایی‌اش، حاضر به ذبح هیچ مصلحتی در خلاف مصالح طبیعت ایران نیست.
    دلگرمی‌های نوروزی این استاد فروتن و فرزانه، برای محمّد درویش از هر گوهری، گرانسنگ‌تر است.
    یادبرگ کوتاه، اما بلندش را - به همین بهانه - با هم می‌خوانیم:

    جناب مهندس درويش عزيز، سلام
   در روزگاري كه بيشتر ما يا در حال برنامه‌ريزي براي بريدن گوش ديگران هستيم و يا گوش‌هاي بريده را شمارش مي كنيم؛ در روزگاري كه دروغ مهم‌ترين ابزار پيش برد هر هدف ناسالمي شده است؛ در روزگاري كه روز جهاني تالاب‌ها، جشن چهل سالگي كنوانسيون رامسر، سال تنوع زيستي، شب خاموشي سراسري چراغ  و بسياري ديگر از اين قبیل آیین‌ها به كناري نهاده شده و در روزگاري كه كسي به فكر محيط زيست و طبيعت رو به زوال ايران‌زمين نيست؛ وجود افراد ارزنده‌اي چون شما يك رحمت به حساب مي‌آيد. آرزوي قلبي من براي شما نخست سلامتي است و سپس كوشش در جهت تداوم بخشيدن به فعاليت خود. فكر كنيد هر سطري كه مي‌نويسيد، درتاريخ محيط زيست ايران ثبت مي‌شود.
     اميدوارم تصوير زير (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هديه از من بپذيريد.


 ارادتمند هميشگي ، كامبيز بهرام سلطاني

درج نظر                                                                

نیک آهنگ کوثر: تنها اشکال بزرگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است!

    نیکان را دیر زمانی است که می‌شناسم و البته سبب آشنایی ما، پدر دانشمندش – دکتر آهنگ کوثر – بود که افتخار شاگردی‌شان را دارم. نیکان یکی از نخستین و تأثیرگذارترین مشوق‌های من برای غلتیدن در عالم سحرآمیز وبلاگستان بود. اینک او بر محمّد درویش منت نهاده و به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی از عیب بزرگ این تولد یاد کرده است!
    ممنونش هستم و امیدوارم دوباره روزی در تهران به سوی پلنگ چال با هم همراه شویم ...
    با هم یادداشت نیک آهنگ کوثر را با عنوان: برای محمّد درویش، می‌خوانیم:

برای محمّد درویش

    هر کاری برای مهار کننده بیابان زایی در وبلاگستان هم بکنی کم است. یک تنه رفتن سراغ موضوع‌هایی که حساسیت جماعت را بر می‌انگیزد کار حضرت فیل است. داشت یادم می‌رفت که تا امروز برای تبریک وقت دارم! این از بدی‌ها افزایش دور شکم و سفید شدن مو و فراموشی اول چهل سال دوم زندگی است.
    اما آنچه یکهو اول بامداد بیدارم کرد این بود که دیدم خودش یادآوری کرده!
    باری ... مهم‌ترین نکته وبلاگ محمّد، انصاف است. درویش بی‌انصاف نیست. بی‌رحم نیست. به عبارتی، من چون بی‌انصاف و بی‌رحم بوده‌ام، و گاهی هم هستم، از این که محمد به این صفات رذیله در محیط بلاگستان دچار نشده، بسیار خوشحالم. محمد نمی‌خواهد برای اثبات حرفش با کسی کشتی کچ بگیرد، اهل منطق است و آمار.
   محمد اما در لابلای مطالبش نشان داده که کلاه‌برداران حوزه محیط زیست را می‌شناسد، اما تنها تلنگرهایی می‌زند که آنها هم بدانند که ناشناس نمانده‌اند. محمد، کاسب‌کاران را به خوبی اما با ادب و لطافت معرفی می‌کند.
    محمد می‌داند دارد در باره چه حرف می‌زند. خزعبلات را می‌گذارد بقیه بنویسند.
    شاید بسیاری از خوانندگان، از تسلط درویش بر سینما و نقد فیلم بی‌اطلاع باشند، اما سابقه نوشتاری محمد به سال‌ها پیش از وبلاگ‌نویسی بر‌می‌گردد...
    تنها اشکال بزرگ وبلاگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است، البته از نوع میلادی! آخر اول آوریل هر تبریکی که به محمد گفته شود، محل شک است!

برای این عزیز عاشق آب و خاک ایران، بهترین‌ها را می‌خواهم.

درج نظر                                                                          

عبداللطیف عبادی: مهار بیابان‌زایی اتوبوسی است که راننده‌اش خستگی نمی‌شناسد!


     عبداللطیف عبادی، صاحب تارنمای ارزشمند  روزنامه‌نگار آزاد با قلم مخصوص به خود، محمّد درویش و مهار بیابان‌زایی را به بهانه‌ی 5 سالگی وبلاگش توصیف کرده است. ممنونش هستم و به دوستی با این هموطن فرزانه و وطن‌دوست افتخار می‌کنم.
     با هم یادداشت او را که نامش را تحفه ی درویش نهاده است، می‌خوانیم.


تحفه‌ ی درویش

    فریدون مشیری می گفت صحبت از پژمردن یک برگ نیست ، وای جنگل را بیابان می کنند. محمد درویش سالهاست که می‌نویسد تا این بیابان کردن و این بیابان‌زایی را در حد توان خود مهار کند. شریعتی در وصف مصدق گفته بود «مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید». محمد درویش پنج سال است که برای محیط زیست ایران می‌نالد. من شخصاً وبلاگ مهار بیابان‌زایی را به شکل اتوبوسی می‌بینم که راننده‌ای خستگی‌ناپذیر پنج سال است آن را در راهی که نمی‌دانیم پایانش کجا خواهد بود، می‌راند‌. در این مسیر دراز و مدید، مسافرین بسیاری سوار شده‌اند، وبلاگ زده‌اند، برای محیط زیست نوشته‌اند و چند فرسخ آن‌سوتر خسته شده و پیاده گشته‌اند و به راه خود رفته‌اند. و باز مسافرین و همسفرانی جدید، و باز خستگی و جدایی و باز محمّد درویش مانده است و وبلاگ مهار بیابان‌زایی‌اش و این راه دراز. راهی را که آغازش را می‌شناسیم و از پایانش خبری نداریم. کم نبوده‌اند و نیستند دوستان نیمه راهی که از تلاش برای دفاع از محیط زیست ایران کنار کشیدند و طعنه زنان به محمّد درویش گفتند که این  کوشش‌ها و نوشتن‌ها یکسره بیهوده است. آنها شاید نمی‌دانند و نمی‌دانستند که انسان دردمند نه برای نتیجه و درمان، که برای آرامش دل خویش می‌نالد. ابوسعید ابوالخیر می‌گفت:

 گویند سرانجام ندارید شما

 ماییم که بی سرانجام خوشیم

    آنهایی که درد مملکت و طبیعتش را دارند هر یک به سهم خود می‌گویند و می‌نویسند و به این دل خوشند که شاید  بذر نوشته‌های‌شان یک روز در جایی سبز شود و نهالی گردد و برگ و باری گیرد و گوشه‌ای از این سرزمین خشک و تفتیده را سبزه‌زار کند. در این میانه هر کس هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و به اهل رنج هدیه کرد. برخی‌ها بسیار دست کرامت داشتند. از آن جمله، وبلاگ مهار بیابان‌زایی بود که برگ سبزی هست تحفه‌ی درویش.

باغش آباد باد.

درج نظر