دو میلیون هکتار واگذاری جدید! آیا فريادرسي نيست؟

در بيست و سومين روز از تيرماه 1391، خبرگزاري كشاورزي ايران، به نقل از رييس اتحاديه ملي محصولات كشاورزي كشور – مختار مهدي زاده - خبر داد كه 35 درصد ميوه ها در طول زمان حمل ونقل از بين مي روند. خبري كه البته حتي به اندازه يك ميليونيوم خبر افزايش قيمت مرغ و تخم مرغ براي كسي جذابيت نداشت و سوخت.

اما به راستي اين خبر دارد چه واقعيت زنهاردهنده اي را هشدار مي دهد و چرا آنهايي كه بايد، پيام هشداردهنده نهفته در آن را درك نمي كنند؟ مگر جز اين است كه آمارهاي رسمي، راندمان آبياري در بخش كشاورزي را در بهترين حالت، افزون از 35 درصد نمي داند؟ و مگر جز اين است كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، دولت را موظف کرده‌اند اين رقم را تا پايان برنامه پنج ساله پنجم به 5/42 درصد برساند كه در آن صورت هم دست كم 20 درصد كمتر از ميانگين هاي جهاني آن است. به ديگر سخن، 65 درصد از آبي كه با اين هزينه گزاف در اختيار بخش كشاورزي قرار مي گيرد، پيش از توليد به هدر مي رود و از آنچه كه به مصرف توليد مي رسد هم، عملا35 درصد ديگر به دست مصرف كننده واقعي نمي رسد!

اگر فرض كنيم كه در هيچ جاي ديگري از سازوكار پيچيده و درهم تنيده بخش كشاورزي، ديگر هيچ لكنتي وجود ندارد – كه دارد – باز هم، تامل در همين دو عدد، اوج هدررفت سرمايه را در ايران نشان مي دهد! نمي دهد؟ فقط كافي است به بودجه هنگفت بخش سدسازي و هزينه هاي گزاف حفر چاه و نصب موتورپمپ هاي برقي براي تامين آب مورد نياز در بخش كشاورزي دقت كنيم و آنگاه با خود اين پرسش را تكرار كنيم: آيا به جاي اولويت قراردادن تامين آب در بخش كشاورزي، نبايد تجهيز نرم افزاري و افزايش دانش كاربران آن در اولويت قرار مي گرفت؟ چگونه است كه براي ساخت يك سد مثل گتوند عليا حاضريم 3000 ميليارد تومان هزينه كنيم، اما به گفته سيد رحيم سجادي (معاون آب و خاك و صنايع وزارت جهاد كشاورزي)، با اعتبارات موجود حتي نميتوان به اهداف مندرج در برنامه پنجم، يعني همان راندمان 42.5 درصد در بخش آبياري رسيد، چراكه براي اين مهم، نيازي به 2300 ميليارد تومان اعتبار است كه موجود نيست! هست؟

بنابراين، همچنان ما سد مي سازيم و 90 درصد از آب تنظيم شده به وسيله سدها را هم در اختيار بخش فقيري به نام كشاورزي قرار مي دهيم تا آن بخش هم تقريبا همه آن را به هدر دهد. به راستي نام اين روند حيرت انگيز را چه مي توان نهاد؟ آيا محمد درويش دارد از يك معادله سخت چندمجهولي با شما سخن مي گويد كه براي حلش بايد به سراغ چند ابررايانه و دانشمند نابغه رفت؟! اگر اين طور نيست كه نيست، پس چرا هيچ اقدام جدي براي وارونه كردن تخصيص اعتبارها در سطح ملي در حوزه موصوف نمي بينيم؟ شگفت آورتر و خطرناك تر آنكه اينك از قول رييس جمهور در ديدار با مردم سبزوار در 24 ارديبهشت سال جاري مي شنويم: قرار است دو ميليون هكتار ديگر به مجموع اراضي كشاورزي كشور اضافه شود! يعني قرار است، كاربري اراضي دو ميليون هكتار از منابع طبيعي كشور به كشاورزي تغيير كند!

نگارنده در طول چند ماه نخست سال جاري با هر صاحب نظر و متخصصي كه در حوزه كشاورزي، آب، منابع طبيعي و محيط زيست گفت وگو كرده است؛ جملگي نسبت به تبعات اجراي اين دستور جديد رييس جمهور ابراز نگراني شديد كرده اند؛ حتي عالي ترين مديران وزارت نيرو، آشكارا و نهان ناخشنودي خود را از اجراي چنين تصميمي ابراز داشته اند، چراكه ورود دو ميليون هكتار اراضي كشاورزي جديد به چرخه توليد، يعني تخصيص 10 تا 20 ميليارد متر مكعب آب جديد؛ آن هم در شرايطي كه كشور با بي سابقه ترين بحران كم آبي مواجه است. اغلب دشت ها ممنوعه اعلام شده، سطح سفره آب زيرزميني به شدت افت كرده، بسياري از تالاب ها و درياچه ها خشك شده و حتي در خان ميرزاي لردگان و دامنه هاي سهند و سبلان هم فرونشست زمين گزارش شده است.

به راستي چرا همه سكوت كرده ايم؟ چرا كسي اعتراض خود را علنا به چنين تصميم غيركارشناسي اعلام نمي دارد؟ و چرا چشم خود را روي ويراني دوميليون هكتار ديگر از منابع ارزشمند طبيعي خود در بخش مرتع و جنگل به بهانه رونق كشاورزي بسته ايم؟ به خدا ما در برابر آيندگان مسووليم اي كارشناسان، اي مديران و اي نخبگان حوزه آب و منابع طبيعي و محيط زيست! تا كي مي خواهيم در نقش روشنفكران هيزم كش، الواربيارِ آتش ناداني باشيم؟ چرا كسي نمي پرسد: مگر از آن 17 ميليون هكتار اراضي كشاورزي موجود، داريم به خوبي استفاده مي كنيم كه در صدد گسترش سطح آن برآمده ايم؟ چرا نمي پرسيم: آيا تلاش براي افزايش توليد در واحد سطح، تلاش براي كاهش ضايعات كشاورزي و تلاش براي ارتقاي راندمان آبياري، نبايد بر تلاش بر گسترش افقي اراضي كشاورزي اولويت داشته باشد؟

آيا من دارم سوال هاي سخت مي پرسم؟!

اي مديران كه در ساحل، خرم نشسته ايد، يك نفر دارد مي دهد جان؛ يك نفر كه نامش «منابع طبيعي» است! آيا فريادرسي نيست؟

درج نظر

نخستین سالگرد درگذشت جوان رعنای محیط زیست ایران : یاسر انصاری

    روز گذشته، 22 تیرماه 1391، بسیاری از دوستان و هم‌سنگران شادروان یاسر انصاری گرد هم جمع شدند تا به بهانه‌ی نخستین سالگرد پرواز این جوان رعنای 32 ساله‌ و سبزاندیش، حمایت خویش را از آرمان و سلوک رفتاری‌اش به نمایش نهند. در این مراسم، معصومه ابتکار، عضو شورای شهر تهران و رییس کمیته محیط زیست پایتخت؛ محمّدرضا تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم (با یکصد و بیست عضو)؛ هادی حیدرزاده، رییس ستاد محیط زیست شهرداری تهران؛ محمد مجابی، معاون مرکز مطالعات مدیریت شهر تهران؛ اسماعیل کهرم، استاد دانشگاه؛ مژگان جمشیدی، همسر مرحوم و نگارنده به عنوان سخنرانان این آیین نکوداشت، کوشیدند تا هر یک به سهم خود، بخشی از ویژگی‌های اخلاقی بنیانگذار سبزپرس را توصیف کنند.

یکی از نکات درخور توجه این مراسم، حضور برخی از هموطنانم بود که از شهرستان‌های دور چون خرم‌آباد، رشت و بروجن خود را به این آیین رسانده بودند؛ همچنین، بانو روشن (همسر شادروان کامبیز بهرام سلطانی) هم در مراسم حاضر بودند که جای قدردانی فراوان دارد.

    در ادامه، متن سخنرانی‌ام در این مراسم پرشکوه و در عین حال صمیمانه را با عنوان: «برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود» می‌توانید مطالعه فرمایید:

برای مردی که کابوس درخت‌‌افکنان بود

 

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم

گر همه زهر است، چون خوردیم ساغر نشکنیم

پیش ما یاقوت، یاقوتست و گوهر گوهر است

دأب ما اینست، یعنی: قدر گوهر نشکنیم

هر متاعی را در این بازار نرخی بسته‌اند

قند اگر بسیار شد، ما نرخ شکر نشکنیم

عیب پوشانِ هنربینیم ما طاوووس را

پای پوشانیم اما، هرگزش پر نشکنیم

ما درخت افکن نه ایم، آنها گروه دیگرند

با وجود صد تبر، یک شاخِ بی بر نشکنیم

                                                        وحشی بافقی

    و اینک می‌خواهم از مردی سخن بگویم که یک شاخِ بی بر را هم نمی‌شکست؛ مردی که مدت حضورش در بین ما آدم‌زمینی‌ها، ظاهراً کمتر از نیمی از روزهایی بود که نرخ امید به زندگی بر روی کاغذ، برایش تعیین کرده بود. با این وجود، نامش بیشتر از خیلی از آدم‌ها در ذهن مانده است؛ آن هم آدم‌هایی که بسیار بیشتر از آن چیزی زندگی کردند که انتظار می‌رفت، زندگی کنند! چرا؟ راز ماندگاری نام و نشان این جوان 32 ساله - یاسر انصاری - چیست؟

    جبران خلیل جبران می‌گوید: آرزو و تمنا، نيمي از زندگي و بي تفاوتي، نيمي از مرگ است. به نظرم، یاسر، مردی بود که هرگز آرزوها و تمناهایش را در پای هیچ مصلحتی مهار نکرد و به احساسش اجازه داد تا در پردیس پرشکوه زندگی به دنبال فصول از سرگل‌ها بپرد ... و این پریدن و نایستادن را "حق" خود می‌دانست.

      و این معنای بلند آزادی در زمانه‌ی ماست ... این که یاد بگیریم که هر چه حق داریم، انجام دهیم و نه هر آن چه که به آن میل داریم.    یاسر انصاری بسیار کوشید تا "حق" را در حوزه‌ی محیط زیست ترجمه کند و مصداق‌هایش را برای ایرانیان، برای هموطنانی که عاشقانه دوست‌شان می‌داشت، ارایه دهد. برای همین بود که بر علیه آنهایی که هوای سالم را از ما دریغ کرده بودند، اعلام جرم کرد؛ برای همین بود که خود را به گلستان می‌رساند تا حق برخورداری ما را از جنگلی که دوستش داریم به بهانه احداث یک جاده غصب نکنند؛ برای همین بود که در مقابل آنهایی که سودای اعلام جرم بر علیه دیده‌بانان طبیعت را داشتند، ایستاد و برای همین بود که در ابر، مثل ابر بهاری می‌گریست، وقتی یادش می‌افتاد که ممکن است حق زیستن در چنین زیستگاهی را نتواند به فرزندان این بوم و بر انتقال دهد؛ همان طور که برای سرنوشت غم‌بار چنارهای تهران هم می‌گریست ...

    یاسر امروز هست، زیرا از آن گروه انسان‌هایی بود که می‌ترسید! اما نه از مرگ؛ بلکه از این که وقتی زنده است، چیزی در درونش بمیرد؛ چیزی که من نامش را می‌نهم شوریدگی و عشقی مانا برای طبیعتی که دوستش داشت ...

    و شاید به پاس همین عشق و شوریدگی بود که بازی زندگی، او را به دیده‌بان سلحشور محیط زیست ایران، مژگان جمشیدی عزیز رساند تا همان طور که در دوم اردیبهشت 1388 گفتم، روی زیبا دوبرابر شود ...

    آخر، هنر شمشیر آن است که یکی را دو تا می‌کند؛ امّا هنر عشق آن است که دو تا را یکی می‌کند و از این روست که پس از این یگانگی شورانگیز، سبزپرس به دنیا آمد و جبهه‌ی محیط زیست در ایران، ناگهان با قدرتی دوچندان اعلام موجودیت کرد و پیش تاخت ...

    و اینک در پاسداشت نخستین سالگرد پروازش از دنیای آدم‌زمینی‌ها، به نظرم سزاوارانه‌ترین حرکتی که فعالان و دوستداران محیط زیست ایران می‌توانند برای شادی روح بلندش انجام دهند، این است که گاه به لاک‌پشت‌ها نگاه کنند و به خود زنهار دهند که آنها فقط وقتی پیشرفت می‌کنند که سرشان را از لاک خود بیرون ‌آورند. همان کاری که یاسر تا آخرین روز زندگیش انجام داد و برای همین است که همه او را می‌شناختند و حتا اگر با عقیده‌اش مخالف بودند که اغلب بودند، اما برای سماجت و اراده‌اش کلاه از سر برمی‌داشتند.

    آری درد یاسر، حصار بركه نبود، بلکه زيستن با ماهياني بود كه حتي فكر دريا به ذهنشان خطور نمي‌كرد ...

    و اگر ما خود را دوست یاسر می‌دانیم، باید بکوشیم تا به ماهی‌های بیشتری در حصار برکه، لذت بیکرانگی و هماغوشی با دریا را یادآور شویم ... برای همین است که مژگان باید امروز خوشحال باشد اگر درمی‌یابد که کمبود یاسر در جامعه‌اش و در بین دوستداران طبیعت گرایش حس می‌شود؛

    زیرا بر این باورم که:

    گاه بايد كم باشي تا كمبودت احساس شود، نه اينكه نباشي تا نبودنت عادت گردد.

    پی نوشت:

    یاسر انصاری؛ اسطوره جنگلبان ابدییادداشتی که حتمن در آرامش و خلوت باید خوانده شود ...

     گزارش تصویری این رویداد به نقل از سبزپرس


درج نظر

رکوئیمی برای کارون (پیامی از فرهاد ورهرام به مجید انتظامی)!

    فرهاد ورهرام را همه‌ی آنهایی که با سینمای مستند آشنایی دارند می‌شناسند؛ به جرأت می‌گویم که او تاریخ سینمای مستند این کشور، به ویژه در حوزه محیط زیست است و برخی از قدیمی‌ترین و ماندگارترین آثار این حوزه، مدیون وجود او و تلاش‌های ارزشمندش است. افزون بر آن، وی آرشیوی گرانبها از عکس‌های طبیعت ایران را دارد که بسیاری از مناظر ثبت شده در قاب دوربین او در طول نیم قرن اخیر، متأسفانه امروز دیگر وجود ندارد و من امیدوارم روزی این مجموعه نفیس منتشر شود ...
    امروز اما ورهرام طی یادداشتی که اختصاصاً برای مهار بیابان‌زایی ارسال کرده، به بهانه سمفونی کارون اثر مجید انتظامی، نکات بسیار مهمی را مطرح کرده است که امیدوارم آقای انتظامی پیام و زنهار نهفته در کلام این مرد خردمند و آبدیده را دریافته و خود را برای همیشه از جریان سدسازی به شیوه‌ای شفاف و بدون ابهام جدا کند.
    ضمن سپاس از ورهرام عزیز، توجه شما گرامی خوانندگان مهار بیابان‌زایی را به این یادداشت زنهاردهنده جلب می‌کنم:

    رکوئیمی برای کارون
    شکل‌گیری حیات شهر اهواز وابسته به جریان رودخانه کارون است. این رودخانه به عنوانِ تنها رودخانه‌ی قابل کشتیرانی در ایران، از شاخه‌های مختلف رشته‌کوه‌های زردکوه بختیاری سرچشمه می‌گیرد و پس از پیوستنِ رودخانه دز در بند قیر، کارونِ بزرگ در دشت خوزستان جریان می‌یابد و در نهایت به خلیج فارس ملحق می‌شود.

    شهر اهواز را «اردشیر بابکان» بنا کرد و نام آن را «هرمز اردشیر» نهاد. بر اساس مطالعات باستان‌شناسی، بازمانده خرابه‌های شهرِ کهنِ اهواز در دوره ساسانیان در امتدادِ تپه‌های شرقِ این شهر که به کوهِ اهواز مشهور است، واقع شده است.
    در سده‌های نخستین اسلامی به سببِ بنای سدی بر رودخانه کارون، اهواز از بزرگ‌ترین و آبادترین شهرهای خوزستان به شمار می‌آمد. اما در قرن پنجم هجری به دلیلِ شکستنِ سد، اهواز زیر لایه‌ای عظیم از رسوبات سیل مدفون می شود و رونقِ شهر از دست می‌رود و تا قرن‌ها نامی از آن در کتاب‌ها نیست.
    در سال 1842 کلنل چریکف، نماینده دولتِ روسیه و سی سال بعد از او سیاحِ فرانسوی، مادام دیالافوآ، اهواز را روستایی بسیار کوچک دیده‌اند در کنارِ سدِ قدیمی که بیش از 100 نفر سکنه در آن زندگی می‌کردند.
    در سال 1869، افتتاح کانال سوئز، جنوب ایران را به اروپا نزدیک ساخت. اروپاییان به خیال توسعه، نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در این منطقه گستراندند.
    ناصرالدین شاه پس از افتتاح کانال سوئز از این پیش‌آمد استفاده کرد و در تاریخ 27 صفر 1306 اعلانی مبنی بر آزادی کشتیرانی در کارون منتشر کرد. این امر سرآغازِ حیاتی دوباره در شهر اهواز گردید.
    ناصرالدین‌شاه، حسینقلی‌خان نظام‌السلطنه که مردی کاردان و توانمند بود، را برای آبادانی اهواز فرستاد.

    در سال 1306 هجری قمری پس از آزادی کشتی‌رانی بر روی رودخانه کارون، تاجری بوشهری به نام «حاج محمد رحیم دهدشتی»، ملقب به «معین‌التجار»، شرکت ناصری را برای کشتیرانی بر روی رودخانه کارون تأسیس می‌کند و تجارتخانه‌ای بزرگ در حاشیه رودخانه کارون بنا می‌نهد.
    نظام‌السلطنه درباره اقداماتِ معین‌التجار در این سال‌ها می‌نویسد: «در اهواز دو نقطه‌ای که برای اسکله تعیین شده بود بنایِ کاروانسرا و انبار گذاشته و دو بازار که مشتمل بر چهل دکان بود، بنا کرد و ایجاد سکوی اسکله را کرد و اسبابِ تراموای از آنجا به بالای اهواز که هزار و هفتصد ذرع راه است آورد.
    ناصرالدین‌شاه برای پیشرفت بازرگانی رودخانه کارون را برای کشتیرانی بیگانگان آزاد ساخت و نخستین بازرگانانی که به کشتیرانی در روی کارون پرداختند، انگلیس‌ها بودند. انگلیسی‌ها در اهواز - که تا آن زمان دهکده‌ای بیش نبود - جایگاهی برای کارکنان خود ساختند و می‌توان گفت که اولین پایه‌های شهر در آن زمان گذارده شد. نظام‌السلطنه در اواخر زمان سلطنت ناصرالدین‌شاه برای ایمنی راه اهواز در نزدیکی این شهر بناهایی ساخت و سربازان را در آنجا گماشت و به‌ دلیل اینکه آنجا را بندری برای کشتی رانان در نظر گرفت، نام آن را بندر ناصری نامید (نخستین عکس این یادداشت). این شهر در زمانی کوتاه بزرگترین و بهترین شهر خوزستان گردید.
     اوایل ماه مه 1908 میلادی، مته حفاری شرکت دارسی بی‌وقفه و پرهیاهو بر زمین‌های مسجد‌سلیمان ضربه می‌زد تا این که در 26 ماه مه سال 1908 میلادی برابر با 5 خرداد ماه 1287 شمسی در ساعت چهار بامداد مته حفاری، آخرین ضربه خود را به صخره‌ای که روی معدن معروف مسجدسلیمان قرار گرفته بود فرود آورد و نفت در عمق 360 متری از چاه شماره یک مسجد سلیمان با فشار زیادی فوران کرد و خبر کشف نفت در ایران به سراسر دنیا مخابره شد.
    سال 1923 میلادی شرکت دارسی برای ارسال وسایل و تجهیزات حفاری به مسجدسلیمان، در محلی به نام «درخزینه» در 75 کیلومتری اهواز و 50 کیلومتری مسجدسلیمان که در کنار رودخانه کارون قرار دارد، اسکله‌ای بنا کرد و تا قبل از احداث جاده اهواز به «در خزینه»، وسایل و تجهیزات حفاری را از طریق رودخانه کارون به این محل ارسال و از آنجا با خط آهنی که در مسیر رودخانه «تمبی» ساخته بودند، به مسجد‌سلیمان انتقال داده می‌شد.
    کشتی‌رانی به صورت محدود تا حوالی سال‌های 1335 شمسی در کارون مرسوم بوده است و پس از افزایش رسوب‌گذاری کارون و عدم لایروبی آن به تدریج از رونق افتاد.
    متأسفانه این رسوب‌گذاری تاکنون ادامه دارد و مسیر کارون در شهر اهواز به مجمع‌الجزایری تغییر شکل داده که جریان آب از آن به سختی صورت می‌گیرد.
    امروزه اما ماندابی شدن رودخانه در این بخش از کارون و اضافه شدن پس‌آب‌های شهری و کارخانه‌جات به خصوص شرکت توسعه نیشکر به داخل این رودخانه و بوی تعفن آن به ویژه در بخشی از شهر، سبب شد تا چهره شاداب و خروشان کارون - که روزگاری در شعر شاعران تجلی می‌کرد و اغلب مردمان ترانه‌های کوچه و بازاری که در توصیف این رودخانه ساخته شده بود را زمزمه می‌کردند - به تاریخ پیوسته و فراموش شود.

    «رکوییم یا مَس رکوییم فرمی موسیقیایی است که برای طلب آمرزش ارواح مردگان اجرا می‌شود و در لغت به معنی نماز وحشت، نماز میت و فاتحه است.»
    اینک سمفونی کارون ساخته مجید انتظامی با حمایت شرکت توسعه منابع آب و نیرو به عنوان حامی مالی در تاریخ 16 و 17 تیرماه در تالار وحدت اجرا خواهد شد.
    با انتشار این خبر موجی از اعتراضات از سوی حامیان و علاقه‌مندان محیط‌زیست، رسانه‌ها را درنوردید و اجرای این سمفونی با حواشی بسیاری روبرو شد تا اینکه در تاریخ 10 تیرماه نشست خبری سمفونی کارون از سوی دست‌اندرکاران و حامیان مالی آن لغو شد.
    هر هنرمندی حق دارد در هر شرایط کار هنری خود را با حمایت هر کس و یا هر گروه به انجام برساند. ولی از دو موضوع نباید غافل شد: یکی اینکه این هنرمند آیا روشنفکر است؟ و دوم اینکه آیا اثر این هنرمند ماندنی است؟ آیا این اثر می‌تواند در میان آثار هنری جهان جایی داشته باشد؟ همان‌گونه که آثار خانم لنی ریفشنال، فیلمساز شهیر آلمانی از ماندنی‌ترین آثار مستند تاریخ سینما است که در بزرگداشت رایش سوم ساخته شد.

    آقای انتظامی آیا برای ساختن این اثر احتمالآ بازدیدی هوایی و یا زمینی از عظمت این سازه‌ها کافی است؟ آیا به خود زحمت داده‌اید درباره جغرافیا و جغرافیای تاریخی و سرگذشت مردم حاشیه این تنها رودخانه قابل کشتیرانی ایران مطالعه کنید؟ آیا تاکنون مطالب روزنامه‌ها و سایت‌هایی که درباره آثار مخرب این سازه‌ها بر محیط‌زیست بسیار نوشته و فریاد زده‌اند، خوانده و یا شنیده‌اید؟ آیا فیلم «علف» اثر «مریان سی کوپر» که در سال 1924 ساخته شد و تصاویری از این رودخانه که همانند دریایی روان است را دیده‌اید؟ آیا حتی نه پیاده بلکه با وسیله‌ای نقلیه بخشی از مسیر رودخانه کارون را از سرچشمه آن در یال جنوبی زردکوه تا دریا دیده‌اید؟ آیا عشایر کوچ‌رو منطقه که به دلیل نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی و تخریب سرزمین، چندی است که از زندگی کوچ‌گری دست کشیده و به خیل بیکاران شهرهای مسجدسلیمان و اندیکا و قلعه خواجه و دیگر روستاهای متورم بدون تولید پیوسته‌اند را دیده‌اید؟ آیا زیبایی‌های حوضه آبخیز کارون را دیده‌اید که می‌تواند دستمایه آثار هنری باشد؟ آیا نوای نی چوپانان این منطقه که با صدای طبیعت و زنگوله‌های دام‌ها ترکیب شده‌اند را شنیده‌اید؟ آیا نوای زنده‌یاد علاء‌الدین یا همان مسعود بختیاری را گوش کرده‌اید؟ آیا آثار تاریخی و بلوط‌های کهن و پوشش‌های گیاهی دره‌های کارون که اکنون در زیر دریاچه‌ی سدها مدفون شده‌اند را دیده‌اید؟ آیا شیرهای سنگی بر روی قبر مردان و دلاوران ایل را که اکنون آنها را می‌توان شیر آبی نامید دیده‌اید؟ آیا فیلم مستند «دره ما چه سبز بود» اثر خانم فرشته جغتایی را دیده‌اید؟

    این فیلم درباره آبگیری یکی از سدهای کارون است که با بالا آمدن آب، خانه‌ها، قبرستان و امامزاده «شه پیر» به تدریج در زیر آب فرو می‌رود. زنان بختیاری این روستا سیاه‌پوش و به شیوه برگزاری مراسم سوگواری در میان بختیاری‌ها به گرد امامزاده نشسته و ناله و شیون می‌کنند و از امامزاده و ارواح گذشتگان‌شان، خشک شدن آب سد را طلب می‌کنند. آنسوی دیگر مردان، قبور را شکافته و استخوان‌های مردگانشان را برای انتقال به جایی امن درون کیسه می‌ریزند.
    اگر شما لحظات گشودن قبور و شیون زنان را نظاره می‌کردید که خود یک سمفونی است و یا این فیلم را دیده بودید و اگر قراردادی برای ساختن سمفونی کارون در میان نبود، شاید دل به دریا می‌زدید و برای کارون یک «رکوئیم» تصنیف می‌کردید. شاید بر عکس دیگر قطعات ساخته شده، آوازه‌اش مرزها را در‌می‌نوردید و مورد توجه جهانیان قرار می‌گرفت.
    تصنیف والس دانوب آبی اثر یوهان اشتراوس در زمان سلطنت فرانتس یوزف و تصویب قانون کشتی‌رانی بر روی رودخانه کارون در ایران در زمانی نزدیک به هم یعنی در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار ساخته شد. در سال 1867 میلادی یوهان اشتراوس با الهام از رودخانه دانوب که آنچنان هم آبی نیست، والس دانوب آبی را تصنیف کرد و نام این رودخانه را با هنر موسیقی پیوند زد. والس دانوب آبی اثری مربوط به دوره رومانتیسیسم، آشناترین قطعه‌ی موسیقی برای تمامی علاقمندان موسیقی در پنج قاره جهان است. اغلب مردمی که اطلاعات جغرافیایی آنها اندک است، رودخانه دانوب را از آن اتریش می‌دانند. در صورتی که این رودخانه به طول 2850 کیلومتر از جنگل سیاه کشور آلمان سرچشمه گرفته و پس از عبور از کشورهای اتریش، اسلواکی، مجارستان، صربستان و رومانی سرانجام در دریای سیاه آرام می‌گیرد.

انعکاس این یادداشت در:
- سبزپرس ؛

- لور ؛

- دیده بان کوهستان


درج نظر

لطفاً این نامه را بخوانید آقای مجید انتظامی!


    گروهی از دوستداران محیط زیست ایران از استاد مجید انتظامی خواسته‌اند تا به حرمت عشقی که به طبیعت ایران دارند، از اجرای سمفونی کارون صرف نظر کنند. شما هم اگر با این درخواست موافق هستید، لطفاً سری به تارنمای دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری زده و با درج نام و نشان و ایمیل خود در بخش نظرات، بر طنین این هم‌نوایی سبز بیافزایید.
    همچنین، روایت مرا از دلایل لغو کنفرانس مطبوعاتی امروز استاد مجید انتظامی در تالار وحدت، در صفحه 4 از شماره امروز روزنامه آرمان بخوانید. 


درج نظر

آقای انتظامی؛ لطفاً سمفونی مرگ کارون را بنوازید!

    در خبرها آمده است که هنرمند نامی و موسیقیدان بزرگ کشور، استاد مجید انتظامی به سفارش شرکت آب و نیرو – وابسته به وزارت نیرو – آخرین مراحل ساخت یک قطعه موسیقی جدید با نام سمفونی کارون را به پایان برده و مقرر است تا در اعیاد شعبانیه برای نخستین بار تالار وحدت تهران را در امواجش شناور کند!

    خبری که برای اغلب فعالین و متخصصین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی و حتا کشاورزی بهت‌آور و کاملاً ناامیدکننده بود. زیرا هدف از آفرینش این قطعه هنری تجلیل از صنعت سدسازی و آنهایی که در آن مشارکت داشته‌اند به بهانه دستیابی به خودکفایی اعلام شده است. این در حالی است که بیش از 35 سال است که بسیاری از نخبگان و فعالین محیط زیست و منابع طبیعی در جهان نسبت به عواقب نامیمون تأکید بیش از حد بر مدیریت سازه‌ای و روند شتابناک ساخت سدهای بزرگ مخزنی اعتراض کرده و هشدار داده و می‌دهند. افزون بر آن، 16 سال است که آیین‌های روز جهانی مقابله با سدسازی در 14 مارس هر سال در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران برگزار می‌شود و همه ساله حجم عظیمی از نتایج مطالعات و پژوهش‌هایی منتشر می‌شود که نشان می‌دهد، آنچه یک حوضه‌ی آبخیز را نجات داده و اندوخته‌های آبی آن را سامانی بخردانه می‌دهد، نه سدسازی که مدیریت به هم پیوسته منابع آب و خاک در آن پهنه‌ی آب‌شناختی است.

    کافی بود تا استاد مجید انتظامی، پیش از آن که چنین پیشنهادی را بپذیرند، سری به کارون می‌زدند و از نزدیک روزگار غم‌انگیز آن را با یک دهه‌ی پیش مقایسه می‌کردند؛ حتا کافی بود اندکی در محتوای رسانه‌های مکتوب و مجازی در طول این چند سال اخیر، جستجو کرده تا درمی‌یافتند که در مرگ بختگان، طشک، کم‌جان، گاوخونی، دریاچه ارومیه، آلاگل، آلماگل، آجی گل، هورالعظیم، هورالحمار، هورالهویزه، دریاچه مسیله، تالاب گمیشان، تالاب شادگان، نخلستان‌های اروند کنار و بهمن‌شیر، تالاب گندمان و ... آیا می‌توان نقش مخرب سدسازی را انکار کرد؟

    یادمان باشد که هنرمند باید آن افق‌هایی را ببیند که مردم عادی از دیدن‌شان اغلب عاجزند و در پی رصد نواهایی باشد که گوش‌های معمولی قادر به شنیدنش نیستند؛ هنرمند باید پیش‌رو و راهبر باشد و این کمینه‌ی انتظار ما از مردی است که نام پرافتخار عزت‌الله انتظامی را به عنوان "پدر" در پیشانی‌اش دارد.

    چنین است که از مجید انتظامی عزیز می‌خواهم و می‌خواهیم تا به جای سرودن شادمانی در مرگ کارون و زاینده رود و زرینه رود و کر و سیوند و مُند و کرخه و اترک و ... در سوگ همه‌ی زیستمندانی که جان‌شان را و موجودیت‌شان را قربانی توسعه‌ای چنین ناهماهنگ با زیست‌بوم کردند، سمفونی مرگ طبیعت ایران را بیافریند و بنوازد تا بلکه آنهایی که همچنان خود را به خواب زده‌اند، بیدار شوند و بدانند:

    آنچه دارد از دست می‌رود، طبیعت وطنی است که اگر نباشد، همواره گفته‌ایم و فریاد برآورده‌ایم که نخواهیم بود!

    چو ایران نباشد، تن من مباد ...


درج نظر

نمایشگاه ناپایداری که پایدار خواهد کرد محیط زیست را!

    از امروز، نمایشگاهی با عنوان « روایت ناپایداری محیط زیست » در نگارخانه کمال‌الدین بهزاد تهران به مدت شش روز برگزار خواهد شد که در آن، هنرمند سبزاندیش معاصر، استاد محمّد صادق شریعتی برخی از آثار نقاشی خویش را با موضوع ویرانی طبیعتی که دوستش داریم، ارایه خواهند کرد.
    فرصت را از دست ندهید و خود را در طول این هفته به بلوار کشاورز، نبش خیابان 16 آذر، پلاک 284 رسانده و با حضور در این نمایشگاه سبز، حمایت کنید تولید و ارایه چنین آثاری را. 


مرگ گمیشان ؛ زنگ‌ها را در گلستان به صدا درمی‌آورد!


    اگر از پرواز فلامینگوها و پلیکان‌ها در آسمان لذت می‌برید؛ اگر با بالابان شما هم بالا می‌روید؛ اگر تماشای اوج گرفتن حواصیل‌ها تو را هم به اوج می‌رساند و اگر بازیگوشی‌های اردک سرحنایی، وقار و آرامش لک لک و سبک‌بالی‌های آبچلیک و خوتکا و کاکایی وگیلانشاه خال دار و ... می‌بردتان تا دوران فراموش‌نشدنی دبستان ...

    یادتان باشد که یکی از زیباترین زیستگاه‌های این موجودات زیبای وطن دارد می‌دهد جان ... آی آدم‌ها!

    گفتگوی امروز مرا در این باره با پیک بامدادی رادیو ایران  گوش دهید و آنگاه اگر دوست داشتید، برایم بگویید که برای ماندگاری این بهشت، راهکار ساده‌تر و عملی‌تری از آنچه گفتم هم وجود دارد؟

    راهکاری که سبب شود تا زنگ‌ها در گلستان به صدا درنیاید یا دست کم دیرتر و با نوایی کمتر گوشخراش به طنین افتد.

 

درج نظر

دریاچه چیتگر ؛ فرصتی که نباید به تهدید بدل شود!


    دریاچه چیتگر به عنوان بزرگترین دریاچه انسان ساخت ایران، قرار است به زودی در باختر تهران آبگیری شود. البته نخست قرار بود که این اتفاق در پاییز سال 90 بیافتد و سپس به بهمن ماه همان سال تغییر کرد، آنگاه قرار شد که در بهار سال 91 تحقق یابد و اندک اندک رفت تا پایان بهار و اینک سخن از آبگیری دریاچه در تابستان پیش رو است ...

    در مورد مساحت این دریاچه هم اعداد مختلفی را ذکر کرده‌اند که از 355 هکتار شروع شد و سپس به 160 هکتار، 140 هکتار، 133 هکتار و 130 هکتار رسید که امیدوارم روند مزبور قبل از افتتاح رسمی دریاچه متوقف شود تا سرانجام بتوان چیز خیس ِ قابل رؤیتی را در غرب تهران مشاهده کرد!

    اما این همه تاریخ‌ها و اعداد متفاوت را که در مورد مساحت و زمان آبگیری یک چالاب کوچک دست‌ساز وقتی می‌بینیم، حال مان خوش می‌شود! زیرا یاد می‌گیریم دیگر خیلی از این که هنوز در مورد دریاچه ارومیه به یک مساحت و تراز بوم‌شناختی یکسان و مورد توافق دست نیافته‌ایم، ناراحت نشویم و از کوره درنرویم! نه؟

    از این پرانتز شیطنت‌آمیز طنازانه که بگذریم! می‌رسیم به بیان یک هشدار جدی در مورد ساخت این آبگیر مصنوعی.

    پیش‌تر در باره تالاب شورابیل در جنب شهر اردبیل گفته بودم که چگونه در اثر انتقال آب از رودخانه آب شیرین بالاخلو یا بالیخلو به این تالاب آب شور و تبدیل ماهیتش به یک برکه آب شیرین، پشه کولکس در آن منطقه طغیان کرد و معضلات فراوان محیط زیستی و بهداشتی فراهم ساخت.

    جمعه گذشته، 19 خرداد ماه هم وقتی به بالادست سد گُتوند علیا در شمال خوزستان رفتم، مشاهده شد که شمار جمعیت پشه‌ها به شدت در منطقه در حال افزایش بوده، به نحوی که بسیاری از اهالی بومی منطقه، به ویژه کودکان در معرض نیش آنها قرار گرفته و ناراحتی‌های پوستی آشکار پیدا کرده‌اند.

    چنین است که اینک خواستم از همین تریبون درویشی خودم در سرزمین مجازی وبلاگستان سبز، به جناب قالیباف و دوستان‌شان تذکر دهم که آیا در جریان مطالعات و ارزیابی‌های محیط زیستی ساخت این دریاچه، به نحوه‌ی مدیریت این بحران احتمالی هم اندیشیده شده است و یا این که مردم ساکن در منطقه 22 تهران از هم‌اکنون باید در فکر خرید و انبار کردن انواع و اقسام پشه‌کش‌های شیمیایی و برقی و اتمی و ... باشند؟! به ویژه این موضوع از آنجا حایز اهمیت بیشتر می‌تواند باشد که دریاچه در ابتدای دالان غربی تهران بزرگ جانمایی شده، جایی که جهت باد غالب هم از باختر به سوی خاور است و این امکان وجود دارد که دامنه اثربخشی پشه‌ها از حد معمول فراتر رفته و به مرکز شهر نزدیک‌تر شود.

     پس نوشت:
    البته فراموش نکنیم که همچنان اعتقاد دارم که اگر در ساخت و مدیریت این پروژه، همه‌ی نکات لازم فنی و محیط زیستی دیده شده و به درستی پایش گردد (به ویژه مسأله تأمین آب آن از طریق سامانه‌های بازچرخانی آب)، می‌تواند مرهمی باشد برای تمدد روانی مردمان شهری که از دود و غبار جان‌شان به لب‌شان رسیده است. پس مواظب باشیم تا این فرصت به تهدیدی جدید بدل نشود! همین.

بیابان‌زایی در انارک ؛ شهری که از درون در حال پوسیدن است!


    نام انارک را بسیاری از ایرانیان شنیده‌اند و البته آنهایی که به شمال شرق استان اصفهان گذرشان افتاده باشد؛ آنهایی که از نایین، اردستان، زواره، چوپانان، جندق، خور، مصر، طبس و ... گذر کرده باشند؛ بی‌شک این شهر زیبا و کویری ایران را از نزدیک دیده‌اند و یا از کنارش عبور کرده‌اند. شهری که به خاطر وجود برج‌ها و قلعه‌های نگهبانی‌ متعددش از زمان قاجار شهرت داشته و به دلیل همین تمهیدات فراوان تدافعی‌اش در مواجهه با راهزنان، شاید یکی از امنیتی‌ترین شهرهای بیابانی ایران باشد.

    در نام انارک، انار، نار (آتش) و رس مستتر است و این هر سه در روزگار پرفراز و نشیب مردم این آبادی نقشی ویژه داشته است؛ آبادبومی که زمانی به دلیل رونق فعالیت‌های معدن‌کاوی، یکی از قطب‌های اقتصادی منطقه بود. برخی از عمارت‌های برجای مانده در این شهر هم حکایت از دوران شکوه و جلال سابق این دیار دارد؛ دورانی که شوربختانه و شتابان در حال سپری شدن است و اینک پس از یک گردش چند ساعته در شهر، درمی‌یابیم که روزگار انارک دیگر روزگار پرنشاط و پویایی نیست.

    حتا تلاش‌هایی که توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان برای مرمت و بازسازی کهن‌زادبوم‌های خشت و گلی این شهر و حفظ بافت سنتی‌اش انجام گرفته، اغلب در سطح باقیمانده و به مجرد ورود به کوچه پس کوچه‌های انارک درمی‌یابیم که این شهر دارد از درون فرو می‌ریزد. در حقیقت روزگار امروز انارک، بی شباهت به توصیف استاد محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب "ایران را از یاد مبریم" از شهر تهران در دهه‌ی پنجاه هجری شمسی نیست! شهری که مانند یک زن بزک کرده، از ظاهری مطلوب بهره‌مند شده بود؛ اما به مجرد آن که آن زن شروع به سخن گفتن می‌کند، درمی‌یافتیم که ژرفایی وجود ندارد ...

    تصاویری که در آخرین روزهای اردیبهشت 1391 از شهر انارک گرفته‌ام، نشان از ویرانی و فرسودگی شتابناک این شهر دیرپای کویری دارد. امید که دست کم جماعت انارکی‌های وطن که می‌دانم، زادگاه‌شان را بسیار دوست دارند و در بین‌شان، انسان‌های فرزانه و کارآفرین نیز کم نیست، دستی بجنبانند و روزگار انارک را به از این کنند.


درج نظر

دعوت به حضور در یک سخنرانی متفاوت از یک مرد جنگجو : رضا منصوری!

    رضا منصوری، واپسین کتابش با عنوان ایران در قرن 15/21 را به نسلی تقدیم کرده که شاهد دوران خردورزی و شکوفایی ملت ما خواهد بود؛ اما تأکید کرده که در آن زمان او نخواهد بود!

    او سه سال پیش هم به نحو دیگری همین مفهوم را در یادداشتی تأمل‌برانگیز با عنوان: "بر مزار خودم" مورد تأکید قرار داده و آرزو کرد که ایران در هزاره‌ی بعدی، کشوری آزاد با مردمانی آزاد و بی نیاز از قهرمان باشد.

    منصوری، ضمن بی‌فایده خواندن و نابخردانه دانستن تلاش برای مرگی فاخر، می‌گوید:

    ﺑﺮآﻳﻨﺪ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻃﻠﺒﻲ ﺧﻮاص و ﻫﻴﺠﺎن زدﮔﻲ و ﺳﺎده ﻟﻮﺣﻲ ﻋﻮام، ﭘﺪﻳﺪه‌اي اﺳﺖ ﻛﻪ از ﻗﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ اﻳﻦ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﻮده اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺟﺒﺮان ﺧﻔﺖﻫﺎي دﻳﺮﻳﻨه‌ی ﺗﺎرﻳﺨﻲ- اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺑﻪ ﺑﻬﺎي ﺧﻮن دﻟﻲ ﻛﻪ در ﻫﺮ دوراﻧﻲ ﺑﻪ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﮕﺎن ﺧﺎﻣﻮش داده، ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﺑﺰرگ‌نماﻳﻲ اﻣﻮر ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻮج ﻏﺮور ﻛﺎذب ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻣﻌﺪل ﺟﺎﻣﻌه‌ی ﻣﺎ ﺧﻔﺖ ﻫﺰارﺳﺎﻟﻪ را اﻧﻜﺎر ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ و ﻏﺮق در ﺗﻮﻫﻢ اﻣﭙﺮاﺗﻮري اﻳﺮاﻧﻲ اﺳﺖ، ﭼﻪ در ﻋﺮﺻه‌ی ﻗﺪرت ﭼﻪ در ﻋﺮﺻه‌ی ﻋﻠﻢ.

    و او، مردی که وصیت کرده بر سنگ مزارش علاوه بر نام و نشان و تاریخ تولد و مرگش، فقط بنویسند:

    اﻳﺮان و ﺑﺨﺼﻮص ﻃﺎﻟﻘﺎن آن را دوﺳﺖ ﻣﻲ‌داﺷﺖ.

    ساعت یک بعدازظهر فردا – نهم خردادماه 1391 مهمان ما در مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور است تا از آینده علم و پژوهش در ایرانی برای‌مان بگوید که دوستش دارد و دوستش داریم.

    منصوری می‌گوید: ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎل آﻳﻨﺪﮔﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﺮاﻧﻲ دﻳﮕﺮ ﺳﺮو ﻛﺎر ﺧﻮاﻫﻨﺪ داﺷﺖ، اﻳﺮاﻧﻲ ﻫﺸﻴﺎر، اﻳﺮاﻧﻲ ﻓﺎرغ از ﺧﻴﺎﻟﺒﺎﻓﻲ و ﺗﻮﻫﻢ، اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮدﻣﺎﻧﺶ آزادﻧﺪ – ﻧﻪ آزاده و ﻧﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎن و ﻧﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎنﭘﺮور! اﻳﺮاﻧﻲ ﻛﻪ اﺻﻼ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎن ﻧﺨﻮاﻫﺪ داﺷﺖ!

    ﻣﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﻳﺮاﻧﻲ را ﻧﺪﻳﺪه‌ام، اﻣﺎ ﺑﺮاﻳﺶ ﺑﺴﻴﺎر ﺟﻨﮕﻴﺪه‌ام. ﭼﻪ ﭘﻴﻜﺎر ﻟﺬت ﺑﺨﺸﻲ – ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﻣﻬﻴﺐ و ﺑﺴﻴﺎر دﺷﻮار، اﻣﺎ ﻫﻤﻮاره ﻟﺬتﺑﺨﺶ.

    دوستان گرامی من و خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی:

    لطفاً خبر برگزاری سخنرانی این مرد جنگجو را به آنهایی که بیشتر دوستشان دارید، اطلاع دهید و به همراه عزیزترین دوستان‌تان، خود را در ظهر سه‌شنبه به زیباترین و بزرگ‌ترین پردیس ایران رسانده تا شنونده‌ی یک سخنرانی متفاوت از یک بزرگمرد متفاوت وطن باشید که زندگی‌ 65 ساله‌اش را پیکاری لذت‌بخش با نابخردان و متوهمان می‌داند.

    برای اطلاعات بیشتر از سوابق علمی این فیزیکدان برجسته ایرانی و مدیر طرح رصدخانه ملّی ایران، به تارنمای انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع مراجعه فرمایید.


درج نظر

آیا نگرانی در مورد سد گتوند علیا جدی است؟

    در مهرماه 1390 توانستم در معیت یک گروه کارشناسی از مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور از مناطق بالادست سد گُتوند علیا در شمال استان خوزستان بازدید کنم. در جریان این بازدید که رییس بخش منابع طبیعی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان خوزستان هم، هیأت را همراهی می‌کرد، به منطقه‌ای از مخزن سد و همجوار با سازند گچساران رفتیم موسوم به پتوی رسی که قرار بود مانند یک عایق عمل کرده و اجازه انحلال گنبدهای نمکی گسترده موجود را در آب ذخیره شده کارون در پشت سد گتوند ندهد که البته این اجازه را داد! نداد؟

    تصاویر زیر نشان دهنده‌ی ابعاد ماجرایی است که پیش‌تر از سوی پرویز فتاح وزیر پیشین نیرو از آن با عنوان "بیم از بروز یک فاجعه بزرگ محیط زیستی" یاد شده بود و من شرحش را در 19 دی ماه 1390 داده بودم. هر چند حدود 5 ماه قبل از آن، یعنی در 22 مرداد 1390 هم نسبت به بروز یک فاجعه بزرگ در گتوند هشدار داده بودم و البته این تنها هشداری نبود که در مهار بیابان‌زایی انتشار یافت ...

    در این باره بیشتر خواهم نوشت ...

رونمایی لوح یادبود قهرمان تالاب‌ها در میانکاله

    همان طور که پیش‌تر اشاره کردم، در سی‌امین روز از فروردین 1390، مراسمی برای رونمایی از لوح یادبود استاد کامبیز بهرام سلطانی در میانکاله و با حضور همسر، برخی از همکاران و دوستان ایشان و نیز جمعی از مقامات و مدیران ملّی و استانی سازمان حفاظت محیط زیست کشور برگزار شد.

    هرچند به قول خانم روشن (همسر کامبیز): روح دریایی او نیاز به این مراسم و اصولاً نیاز به هیچگونه بزرگداشتی ندارد، ولی شایسته است اهدافش را دنبال کنیم و آرمان‌هایش را تحقق بخشیم تا آیندگان نام سبز او را پاس بدارند و قدردان خدمات ارزنده او به طبیعت این مرز و بوم باشند.

    چنین است که به سهم خود از همه‌ی آنهایی که در برپایی این مراسم و زنده کردن نام قهرمان تالاب‌ها در دوست‌داشتنی‌ترین تالابش (میانکاله) سهم داشتند، قدردانی می‌کنم.

    خانم روشن در بخش دیگری از سخنان کوتاه‌شان در این مراسم گفتند:

    بسیار کوشش می‌کنم خود را نبازم و پنجه در پنجه تقدیر نیندازم. می‌خواهم متمرکز افکار و آمالش شوم. چه خواست‌هایی داشت؟ چه دورنمایی در ذهن و چه قلبی تپنده برای طبیعت. عاشق ایران بود و به طبیعتش عشق می‌ورزید ...

    و قلب دریایی‌اش برای ذره ذره خاک ایران می‌تپید. با چنان شوقی از میانکاله می‌گفت و می‌نوشت و عکس‌های آن را می چید که وصف ناشدنی است. با چنان شور و شعفی فیلم میانکاله را ساخت و با صدای گرمش بر روی فیلم صحبت کرد که در کلام نمی‌گنجد.

    جسم کامبیز اکنون در میان ما نیست ولی به طور قطع روح او ناظر بر این مراسم است ...

    برای روح سبزش که برای همیشه در میانکاله حضور دارد، آرزوی آرامش و آمرزش دارم و نیک می‌دانم خدایش دوستش می‌داشت که راضی نشد جسم و روحش بیش از آن مدت کوتاه متحمل درد و رنج گردد.

    باشد که میانکاله را به احترام روح بلند کامبیز و کامبیزهای این سرزمین که جان و مال و زندگی‌شان را برای اعتلای طبیعت ایران اهدا کردند، حفظ کنیم و اجازه ندهیم به هیچ بهانه‌ای (مانند احداث پالایشگاه)، حریم امن این تالاب یگانه و زیستمندان ارزشمندش مورد تجاوز و خدشه قرار گیرد.

     گفتنی آن که تصاویری که از میانکاله در این یادداشت می‌بینید را خود شادروان بهرام سلطانی با دوربین‌شان گرفته‌اند. همچنین از خانم روشن و آقایان ضیا ضیایی و هوشنگ ساجدی به دلیل قرار دادن عکس‌های مراسم برای انتشار در مهار بیابان‌زایی قدردانی می‌کنم.

درج نظر

براي كويرها و بيابان‌ها‌يي كه گرم ِ احساسند!


    بيش از دو دهه است كه نگارنده به عنوان يك پژوهش‌گر حوزه‌ي بيابان كوشيده است تا نشان دهد: آنچه به عنوان "دشنام پست آفرينش"، توصيف شده و اغلب مورد كم‌توجهي يا بي‌توجهي مردم و مسئولين كشور قرار گرفته و مي‌گيرد؛ نه‌تنها پيكره‌اي بي‌مصرف و دردسر‌آفرين نيست، بلكه اگر به درستي امكانسنجي و مديريت شود، مي‌تواند از هيبت ترسناك يك تهديد به سيماي دلپذير و خوشايند يك فرصت و مزيت بدل شود. در همين راستا، بسيار كوشيدم تا با نفي اصطلاح غلطي به نام "بيابان‌زدايي" نشان دهم كه نه تنها بايد فعاليت‌هاي منطقه‌اي و ملّي براي عمليات پرخرج بيابان‌زدايي را متوقف كرد، بلكه بايد كوشيد تا با شناخت قوانين حاكم بر بوم‌سازگان‌ (اكوسيستم) هاي كويري و بياباني كشور، زمينه‌ي معرفي و پايداري بوم‌شناختي زيگونگي (تنوع زيستي) گياهي، جانوري و پيكره‌هاي فيزيكي اين عرصه‌هاي ارزشمند را فراهم ساخت.

    كافي است درنگي نه چندان ‍ژرف بر محتواي ادبيات كهن و معاصر ايران اندازيم تا دريابيم تا چه اندازه خواسته يا ناخواسته از اين بزرگ‌ترين و پهناورترين زيست‌اقليم كشور با پيشوند‌ها، پسوندها و صفاتي منفي و رعب‌آور ياد شده است. اصطلاحاتي چون كوير وحشت، بيابان مرگ، دوزخ نمكي، سرزمين نفرين‌شده، پهنه‌ي بي‌بار و ... نمونه‌اي از اين دست جفاهاي آشكاري است كه دانسته يا نادانسته در حق بيابان‌ها و كويرهاي ايران روا داشته‌ايم. سلوكي كه سبب شد در طول يكصد سال اخير - كه دولت‌هايي مدرن بر ايران‌زمين حكومت كردند - هرگز در برنامه‌ريزي‌هاي كوتاه، ميان و درازمدت حكومتي، سهم بايسته‌اي به توسعه درخور پهنه‌هاي يادشده اختصاص نيابد. فاجعه‌بارتر آن كه كوشيده شد تا بخشي از سرمايه‌ ملّي كشور در قالب برنامه‌‌ها و طرح‌هاي پر سر و صدايي موسوم به بيابان‌زدايي، براي زدودن اين بوم‌سازگان‌ها به مصرف رسد كه البته خوشبختانه اغلب آنها به هدف نرسيدند، هرچند كه شوربختانه كارمايه‌هاي فراواني را به هدر دادند.

    اينك اما خبر خوش اين است كه به تدريج شناسه‌هاي اميدبخشي به چشم مي‌آِّيد كه نشان مي‌دهد ديگر كسي دنبال دعا براي ريزش باران در بيابان نيست، بلكه با شناخت مزيت‌هاي يگانه‌ي آنها در حوزه‌هاي گوناگوني چون، بوم‌گردي (اكوتوريسم)، استحصال انر‍ژي‌هاي نو (به ويژه خورشيد و باد) و استخراج نهشته‌هاي نمكي و معدني موجود در پلاياها و اپاندا‍ژها (دشت سر) ي اين مناطق، گام مؤثري براي تبديل پهنه‌هاي ياد شده به صندوق ارزي پايدار ايرانيان برداشته مي‌شود.

    تماشاي استقبال روزافزون مردم براي ديدن اين چشم‌اندازهاي ناب در لوت، شهداد، مصر، جندق، خور، چوپانان، مرنجاب، نهبندان، كهنوج، اشكذر و ... گواهي است بر اين تغيير رويكرد؛ تغيير رويكردي كه بي‌شك مردان صف‌شكني چون واقفي‌ها، اميني‌ها و طباطبايي‌ها با سرمايه‌گذاري علمي و همسان با چشم‌اندازهاي ناب كويرها و بيابان‌هاي موجود در متين‌آباد نطنز، خور و مصر سهم قابل توجهي در كسب اين دستاورد بزرگ ملّي داشته‌اند.

    افزون بر آن، نگارنده از دهم تا سیزدهم اردیبهشت ماه 1391 به همراه يك تيم كارشناسي در استان يزد به سر مي‌برد تا در قالب يك پروژه بين‌المللي به نام مناريد (MENARID) ظرفيت‌هاي موجود براي توانمندسازي جوامع محلي شهرستان بهاباد را براي پيشگامي در صنعت استحصال انر‍ژي خورشيدي مورد بررسي دقيق‌تر قرار دهد؛ رخدادي كه در صورت تحقق، مي‌توان آن را انقلابي در تغيير نگرش‌هاي راهبردي كشور دانست. زيرا در آن صورت، ديگر زمين خوب، فقط به زميني گفته نمي‌شود كه قدرت رويش گياهي در آن مطلوب باشد؛ بلكه آن زميني مطلوب‌تر است كه بتواند درآمد سرانه‌ي ايرانيان را به شيوه‌اي پايدارتر ارتقاء دهد ...

    براي همين است كه در اين يادداشت و براي شما خوانندگان گرامی مهار بیابان زایی، خواستم از بيابان‌ها و كويرهايي سخن بگويم كه گرم ِ احساسند و اين توان را دارند تا احساسي تؤام با نشاط و غرور و وقار براي اهالي سرزمين دوست‌داشت‌تني‌شان از ابوموسي تا آرارات به ارمغان آورند.


درج نظر

وقتی که کوزه‌ گر در کوزه می‌افتد!


    اخبار رسیده در چند روز اخیر حکایت از آن دارد که پیوسته بر شمار ِ نسل جدیدی از بیواندیکاتورهای نمایش‌دهنده آلودگی هوا (سنجنده آلودگی هوا) در تهران افزوده می‌شود؛ منتها این سنجنده‌های جدید دیگر از نوع دیجیتالی مرسوم نیستند، بلکه در نوع منحصر به فردی به نام "سنجنده‌ی مدیریتی" طبقه بندی می‌شوند! زیرا نه‌تنها اخیراً مدیرکل بحران استانداری تهران، اعلام کرده‌اند که بدن‌شان عملاً به یک شاخص آلودگی هوا تبدیل شده است، بلکه مدیرکل محیط زیست استان تهران (دکتر اشرفی‌پور) هم از تبدیل اندام‌شان به یک بیواندیکاتور جدید خبر داده‌اند و تأمل‌برانگیز‌تر آن که کوزه‌گر ِ اعظم یا همان مرد شماره‌ی یک پردیسان، آقای محمدی‌زاده هم، این روزها و همزمان با تشدید آلودگی هوای تهران، آشیانی بهتر از بخش سی سی یو یکی از بیمارستان‌های پایتخت را برای خود نتوانسته انتخاب کند و بدین‌ترتیب، مهم‌ترین متولّی مهار آلودگی هوا، ظاهراً خود در چاه ویل آن اسیر شده و به اصطلاح در کوزه افتاده است!

    ضمن آرزوی سلامتی برای رییس محترم سازمان حفاظت محیط زیست کشور، منتظر می‌مانیم تا ایشان از بیمارستان مرخص شده و دوباره از جناب مدیرکل گرامی‌اش – آقای امیر حسین وحدتی – بپرسد: خداییش ما در تهران آلودگی هوا نداریم! داریم؟


درج نظر

گزارش یک نشست مهم برای نجات دریاچه ارومیه - 1

    بعد از ظهر دیروز و در پی یک رایزنی چندماهه! سرانجام به همت جوانان علاقه‌مند گروه دوستداران محیط‌زیست دانشگاه صنعتی شریف و پیگیری و سماجت قابل تقدیر ایشان، جمعی از عالی‌ترین مدیران و کارشناسان وزارت نیرو، بیش از سه ساعت از وقت خود را خالی کردند تا به درد دل‌ها و انتقادهای برخی از منتقدین جدی عملکرد مدیریت آب در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه گوش دهند. اقدامی که به هر حال و تا همین جا هم قابل تقدیر است و امیدوارم این رویه در دیگر نهادهای مؤثر در کارایی سرزمین مادری، به ویژه سازمان حفاظت محیط زیست، وزارت جهاد کشاورزی، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، وزارت مسکن و راه‌سازی و ... تسری یابد.

    گفتنی آن که پیشینه‌ی این نشست برمی‌گردد به انتشار همان نامه مشهور که برای ثبت در تاریخ در آبان ماه سال 1390 و خطاب به هیأت رییسه مجلس شورای اسلامی نوشته و منتشر کردیم.

    به دنبال آن، یک نشست هماهنگی در اسفندماه سال گذشته در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد که البته بسیاری از منتقدین صنعت سدسازی و اساتید دانشگاه صنعتی شریف در آن شرکت نکردند و همه می‌دانند چرا! نمی‌دانند؟

    به هر حال، سرانجام این نشست مهم و روشنگرانه، روز گذشته و از ساعت 14:30 در طبقه دوم وزارت نیرو برگزار شد و به جای آن که در ساعت 17:30 پایان گیرد، نگارنده در حدود ساعت 19 و با فشردن دست دکتر هدایت فهمی (رییس جلسه) ساختمان مرکزی وزارت نیرو را در حالی ترک کرد که توافقات خوبی با ایشان که معاون دفتر برنامه‌ریزی آب و آبفا نیز هستند، به دست آورد.

    به نظرم دکتر فهمی، آمده بود تا واقعاً حرف‌های منتقدین را گوش داده و برای نجات دریاچه، اقدامی مؤثر انجام دهد.

    لازم به ذکر است در این نشست که حدود سه ساعت و سی دقیقه به طول انجامید و البته پس از پایان نشست، همچنان بحث‌ها در گروه‌هایی کوچک‌تر ادامه یافت؛ از طرف وزارت نیرو، افراد و شخصیت‌های زیر شرکت کرده بودند:
1-    دکتر هدایت فهمی: معاون دفتر برنامه‌ریزی کلان آب و آبفا
2-    مهندس یعقوب همتی: معاونت هماهنگی حوزه‌های آبریز
3-    مهندس محمودرضا عراقی: معاونت حفاظت و بهره‌برداری
4-    دکتر مرتضی افتخاری: رییس پژوهشکده مطالعات و تحقیقات منابع آب
5-    دکتر فرهاد یزدان دوست: استاد دانشگاه خواجه نصیر طوسی (از مشاورین وزارت نیرو)
6-    مهندس مجید سیاری: معاونت طرح و توسعه شرکت مدیریت منابع آب
7-    مهندس علی اصغر تهرانی: مدیرکل دفتر طرح‌های کوچک و زودبازده آب
8-    مهندس اشکان فرخ نیا: پژوهشگر نمونه سال 89 تحقیقات آب و مسئول اجراى طرح حفاظت از يخچال‌هاى طبيعى كشور
9-    مهندس کاکاحاجی: مدیر حوزه‌های آبریز خزر و ارومیه
همچنین آقای مهندس جعفریان و خانم مهندس کوشکی هم در این نشست شرکت کرده بودند و البته آقایان دکتر صلوی تبار (مشاور مدیرعامل مهاب قدس)، دکتر اعلم الهدی (رییس انستیتو آب و انرژی دانشگاه صنعتی شریف) و دکتر تجریشی (معاون پژوهشی و فناوری دانشگاه صنعتی شریف)، دعوت وزارت نیرو را برای شرکت در این نشست ظاهراً نپذیرفته بودند و جالب‌تر آن که خود جناب علیرضا دائمی که دعوت‌کننده اصلی و هماهنگ کننده طرح‌های حوزه آبخیز دریاچه ارومیه هستند هم ظاهراً به دلیل یک مأموریت خارج از کشور در نشست شرکت نداشتند.

    اما گروه منتقدین، عبارت بودند از :
1-    دکتر محمد مهدوی: استاد دانشگاه تهران (مؤلف کتاب هیدرولوژی کاربردی)
2-    دکتر مجید مخدوم: رییس انجمن ارزیابی محیط زیست ایران
3-    دکتر راضیه لک: مدیر گروه زمین شناسی دریایی سازمان زمین شناسی کشور
4-    مهندس میترا البرزی منش: دبیرکل انجمن پایشگران محیط زیست ایران (پاما)
به همراه نگارنده و چند تن از دانشجویان گروه دوستداران محیط زیست دانشگاه صنعتی شریف (طهماسبی، اکرمی، توحیدی و موسوی) و البته آقای حمیدرضا خدابخشی و دکتر علی سلاجقه هم نتوانستند خود را به جلسه برسانند.

    به زودی به محتوای این مذاکرات خواهم پرداخت ...

 


درج نظر

30 فروردین، میانکاله از قهرمانش قدردانی می‌کند

    کامبیز بهرام سلطانی، بزرگ بود و بی نیاز؛ شاید بی‌نیازتر از هر آدمی که می‌شناختم. برای همین هرگز در طول سال‌های عمرش نخواست تا نامش بیشتر از کارش مطرح شود.

    با این وجود، اینک پاس حرمت و نام و یاد او، پاس حرمت علم و طبیعت و محیط زیست وطنی است که می‌دانم و می‌دانید، استاد کامبیز بهرام سلطانی عاشقش بود و جانش را برای آبادی‌اش داوطلبانه و سخاوتمندانه بی درنگ اهدا می‌کرد.

    از همین روست که دوستان و خانواده آن طبیعت مرد نازنین، پس از سفر ابدی‌اش به آسمان‌ها، تقریباً در تمامی مراسم نکوداشت آن بزرگوار شرکت کرده و کوشیدند تا رویه‌ای را ماندگار کنند که منجر به تشویق جوان‌ترها برای کوشندگی در راه اعتلای طبیعت ایران زمین شود.

    به همین مناسبت و به دنبال قولی که دکتر اصغر محمدی فاضل، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط‌زیست ایران در بهمن ماه سال گذشته و در جریان مراسم یادبود آن مرحوم دادند، خبر می‌رسد که چهارشنبه آینده، 30 فروردین 1391 مراسمی در تالاب میانکاله برای قدردانی و نکوداشت یک عمر خدمت بی منت قهرمان تالاب‌های ایران، کامبیز بهرام سلطانی برگزار خواهد شد و طی آن از ساختمانی که نام آن استاد فرهیخته را بر پیشانی‌اش دارد، رونمایی می‌گردد.

    امید که روحیه و سلوک بهرام سلطانی‌ و بهرام‌سلطانی‌ها در جوان‌های امروز و فرداهای این سرزمین مقدس تکثیر شود و هرگز طبیعت وطن و زیستمندان مظلومش خود را بی‌پناه حس نکنند.

    همچنین جا دارد از تمامی مسئولین سازمان حفاظت محیط زیست کشور که چنین امکانی را فراهم ساختند، صمیمانه قدردانی کنم.

 درج نظر

و سرانجام ما هم پارکینگ خورشیدی ساختیم

     در پانزدهمین روز از دی ماه 1388 با حسرت و آه در تارنمای مهار بیابان‌زایی نوشتم: آنها پارکینگ می‌سازند، ما هم می‌سازیم!

    طی آن یادداشت، با اشاره به ساخت پارکینگ خورشیدی در دانشگاه سن دیه گو آمریکا، این آرزو و حسرت را در میان نهادم که چرا نظیر چنین پارکینگی دست کم نباید در ادارات دولتی ما، به ویژه نهادهای مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی، نظیر مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور احداث شود تا هم یک فرهنگ‌سازی مؤثر صورت گیرد و هم عملاً نشان دهیم که تا چه اندازه به آنچه می‌گوییم، اعتقاد و باور داریم.

    دیروز – 21 فروردین 1391 – اما در ملاقاتی که با پیمان کنعان، مدیر کل سختکوش دفتر انرژی‌های خورشیدی وزارت نیرو - سانا - داشتم، این تابلو زیبا را در دفتر کارش دیدم و دریافتم که آن آرزوی چند سال پیشم به همت متخصصان و فن‌آوران هم وطنم، اینک عینیت یافته و محقق شده است. چرا که در محوطه اداره برق شهرستان تبریز، نخستین پارکینگ دومنظوره خورشیدی مسقف ایران راه‌اندازی و مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.

    باشد که نهادهایی چون سازمان حفاظت محیط زیست یا سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز دانشگاه‌ها و مؤسسات فرهنگی و آموزشی و تحقیقاتی کشور هم در این راه اقدام کرده و وظایف خویش برای تغییر نگرش عمومی نسبت به استحصال انرژی‌های نو را به انجام رسانند. به ویژه اگر بدانیم، مطابق سند برنامه پنجم توسعه، باید تا پایان این برنامه که کمتر از 4 سال از عمرش باقی مانده است، دست کم 5 هزار مگاوات برق از این طریق تأمین کرده و به شبکه سراسری بیافزاییم.

    گفتنی آن که در نشستی که دیروز با پیمان کنعان داشتیم، آقای دکتر مهدی فرح‌پور و همکاران‌شان در پروژه منارید - MENARID - طرحی بین‌المللی با هدف "تقویت و انسجام سازمانی برای مدیریت جامع منابع طبیعی" هم حضور داشتند و مقرر شد برای توانمندسازی جوامع محلی در بهاباد یزد و مقدمات تبدیل این سکونتگاه بیابانی به نخستین شهر خورشیدی ایران، طی روزهای دهم الی دوازدهم اردیبهشت ماه سفری به منطقه داشته و چند کارگاه برگزار کنیم.

    چقدر دوست دارم تا پیش از آن که از زمین بروم، نام عزیز وطنم را به عنوان کشور ممتاز و پیشگام در استحصال انرژی خورشیدی در جهان بشنوم ... چقدر دوست دارم ... چقدر ...


درج نظر

تلخ‌ترین تصویری که در پریشان می‌شود دید!


    پریشان و ارژن تا همین 3 سال پیش، در شمار مهم‌ترین و بزرگترین دریاچه‌ها و تالاب‌های آب شیرین ایران محسوب می‌شدند که دست کم یکصد میلیون متر مکعب آب را در خود اندوخته داشتند و به قیمت سال 1387 بیش از 466 میلیارد تومان ارزش اقتصادی آنها محاسبه شده بود. اینک اما از آن شکوه و طراوت و شادابی نه تنها چیزی نمانده است، بلکه سفره‌های آب زیرزمینی منطقه با چنان شتابی در حال فرواُفت هستند که منجر به نشست زمین به میزان 5 سانتی‌متر در سال شده است.

    نوروز امسال توفیق دیدار با مردم خونگرم کازرون را یافتم و به همراه عزیزانی چون علی‌اکبر کاظمینی، محمودرضا پولادی، محسن عباسپور و آقایان راسخی و هاشمی بسیاری از مناطق زیبا و کهن‌زادبوم‌های جنوب باختری استان فارس را به همراه خانواده و دوستانم درنوردیدیم.

     سفری خاطره‌انگیز و فراموش‌نشدنی که می‌دانم هرگز از یاد همسفرانم پاک نخواهد شد.

    در این سفر البته هم تصاویر زیبا و هوش‌ربا فراوان دیدیم و هم گاه مناظری که ترجیح می‌دادیم، هرگز نمی‌دیدیم که شاید یکی از تلخ‌ترین این مناظر، مشاهده بستر کاملاً خشک پریشان بود که آه از نهاد هر بازدیدکننده‌ای درمی‌آورد ...

     این که چگونه حفر حدود یک هزار حلقه چاه غیرمجاز در منطقه به بهانه‌ی ارتزاق کمتر از 10 درصد از جمعیت حوضه‌ی آبخیز پریشان از راه کشاورزی، سبب شده است تا این موهبت ناهمتا اینگونه پریشان حال شود؟!

     و مشاهده‌ی این دیوار نوشته در اطراف پریشان، شاید تیر خلاصی بود که نشان می‌داد:

    حتا صیادان منطقه هم باور کرده‌اند که دیگر پریشانی درکار نخواهد بود و بهتر است موتور قایق‌های به خاک نشسته‌شان را بفروشند!

    شما چه فکر می‌کنید؟ آیا صاحبان قایق‌های فامور، چاره‌ای جز فروش موتور قایق‌هاشان ندارند؟!

    من که می‌گویم: کاش هرگز امید ِ هیچ ملتی را نشود فروخت! زیرا ممکن است، این آخرین سرمایه‌شان باشد ...

درج نظر

آغاز هشتمین سال فعالیت وبلاگ مهار بیابان زایی

    و امروز - سیزدهمین روز از فروردین 1391 - نخستین روز از هشت سالگی وبلاگی است که برایم مثل اروندم عزیز است و دوستانم می‌دانند که برای ماندگاری‌اش در تمام این سال‌ها چه خون دل‌ها که نخورده‌ام و هزینه‌ها که نپرداخته‌ام ...
   با این وجود، به وجودش مفتخرم؛ چرا که بازخوردهایش برایم مثل پوم تاک پرتپش طبیعتی که دوستش دارم، گرم و جوشان و زنده است ...
    به یاد شادروان استاد کامبیز بهرام سلطانی عزیز، یادبرگ او را به مناسبت شش سالگی وبلاگم دوباره با هم می‌خوانیم ...

   جناب مهندس درویش عزیز، سلام 

  در روزگاری که بیشتر ما یا در حال برنامه‌ریزی برای بریدن گوش دیگران هستیم و یا گوش‌های بریده را شمارش می کنیم؛ در روزگاری که دروغ مهم‌ترین ابزار پیش برد هر هدف ناسالمی شده است؛ در روزگاری که روز جهانی تالاب‌ها، جشن چهل سالگی کنوانسیون رامسر، سال تنوع زیستی، شب خاموشی سراسری چراغ  و بسیاری دیگر از این قبیل آیین‌ها به کناری نهاده شده و در روزگاری که کسی به فکر محیط زیست و طبیعت رو به زوال ایران‌زمین نیست؛ وجود افراد ارزنده‌ای چون شما یک رحمت به حساب می‌آید. آرزوی قلبی من برای شما نخست سلامتی است و سپس کوشش در جهت تداوم بخشیدن به فعالیت خود. فکر کنید هر سطری که می‌نویسید، درتاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود.

     امیدوارم تصویر زیر (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هدیه از من بپذیرید.

 

                     

 

 ارادتمند همیشگی ، کامبیز بهرام سلطانی


تنها درآمد طبیعت ایران در سال 90 ، پدرش بود!

    در سال 1390، طبیعت ایران همچنان یکی از سخت‌ترین دوران‌های خود، از زمانی که امکان پایش پراکنده یا ثبت داده‌های اقلیمی برایش فراهم شده است را گذراند. مهم‌ترین شناسه‌ی این دوران سخت، همانا تداوم روند اُفت نگران کننده‌ی آب در اغلب سفره‌های زیرزمینی کشور است؛ روندی که حتا در برخی از دشت‌های استان چهارمحال و بختیاری به بیش از 10 متر در سال رسید! آن هم استانی که تا همین دیروز، مردمانش به این می‌نازیدند که با 11 میلیارد مترمکعب آب قابل استحصال سالانه، دارای بیشترین سرانه‌ی آبی در کشور هستند. اما اینک در همه‌ی هفت دشت اصلی این استان، روند کاهنده‌ی سطح آب زیرزمینی ادامه دارد؛ به نحوی که حتا آب شرب در سال 1390 مانند سال قبل‌ترش، برای بسیاری از روستاهای بام ایران از طریق تانکر تأمین شد! این در حالی است که برخی از مدیران وزارت نیرو از استان چهارمحال و بختیاری با عنوان پرافتخار "کارگاه سدسازی" در طول دهه‌ی آینده یاد کرده‌اند! همان کارگاهی که ثمره‌اش در طول دهه‌‌ی گذشته برای حوضه‌ی آبخیز دریاچه ارومیه، ارمغانی جز پیدایش یک کویر 400 هزار هکتاری در محل جنازه‌ی مرحوم دریاچه ارومیه نبود! بود؟ رخدادی که از آن با عنوان: بزرگترین واقعه‌ی بیابان‌زایی قرن بیست و یکم در کره‌ی زمین یاد می‌شود. آن هم در جایی که معنایش به زبان آشوری، شهر آب است!!

    از این گذشته، نه‌تنها سطح آب در همه‌ی آبخوان‌های کشور به روند قهقرایی‌اش ادامه داد، بلکه نشانه‌هایی از نشست زمین در مناطقی گزارش شد که تاکنون، چنین فرآیندی در آنها مشاهده یا گزارش نشده بود. در حقیقت پدیده‌ی نشست زمین که از آن با عنوان خطرناک‌ترین و بی‌بازگشت‌ترین مرحله بیابان‌زایی یاد می‌شود، دیگر فقط از دشت توس و نیشابور و کاشمر در خراسان رضوی، یا رفسنجان و زرند در کرمان یا ورامین و ساوجبلاغ در تهران و یا بویین زهرا و شال در قزوین گزارش نشد؛ بلکه بسیاری از مناطق در حاصلخیزترین استان کشور، فارس؛ استانی که سالهاست رکوردار تولید کشاورزی در ایران است هم گزارش شد و حتا کار به خودسوزی زمین در قره‌داغ، سلطان‌آباد و پریشان در کازرون رسید. افزون بر آن، آثار نگران‌کننده‌ی نشست زمین از استان همدان و نواحی اطراف سهند و سبلان هم گزارش شد و در جنوب تهران این روند نگران‌کننده به بالاترین رقم، یعنی 36 سانتی‌متر در سال افزایش یافت. آن هم در حالی که می‌دانیم اگر میزان نشست زمین در منطقه‌ای از مرز 4 میلی‌متر در سال بگذرد، باید وضعیت بحرانی در آن منطقه اعلام کرد.

    از همین روست که وقتی در اواخر سال نتایج جدیدترین رتبه‌بندی EPI (شاخص عملکرد محیط زیست) اعلام شد، نام ایران در کنار سه کشور سوریه، قزاقستان و روسیه به عنوان چهار کشوری که با بیشترین سقوط در طول دو سال اخیر مواجه بودند، آمد و کسی از این سقوط شگفت زده نشد! شد؟ در حقیقت، محیط زیست ایران، در حالی یک سقوط 36 پله‌ای را نسبت به سال 2010 تجربه کرد و رتبه‌اش در بین 132 کشور مورد بررسی به 114 نزول یافت که در دو دوره‌ی پیش از آن هم همین روند را ادامه داده بود؛ یعنی: عملکرد مدیریت حاکم بر محیط زیست ایران از رتبه 53 در سال 2006 اینک با 61 پله سقوط در طول شش سال، رسیده بود به 114؛ سقوطی آزاد و بی‌رقیب در بین همه‌ی کشورهای موجود در همه‌ی قاره‌های جهان!

    برای همین است که در توصیف محیط زیست و وضعیت مزاجی طبیعت ایران، یاد جمله‌ی مشهور شادروان عمران صلاحی عزیز افتادم که طنازانه می‌گفت: مهم‌ترین درآمد ما در سال گذشته، پدرمان بود!

    و حقیقت این است که در سال 1390، ما پدر طبیعت ایران را درآوردیم! درنیاوردیم؟

    شما بگویید: خشک شدن بیش از 85 درصد از رویشگاه منحصر به فرد بلوط در دشت برم، تداوم خشکی اغلب تالاب‌‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، گاوخونی، طشک، مهارلو، ارژن، کافتر، پریشان، گندمان, کم‌جان، آجی‌گل و ارومیه، طغیان ریزگردها در آسمان 22 استان کشور، به همراه روزگار غم‌انگیز دیار زنده‌رود در مرکز ایران، نشاندهنده‌ی چه چیز دیگری جز همان توصیف تلخ عمران صلاحی می‌تواند باشد؟!

    این در حالی است که همزمان از ایران به عنوان یکی از هفت کشور اصلی آلوده‌کننده در جهان یاد شد؛ کشوری که از نظر ارزیابی اثرات توسعه بر محیط زیستش هم در بین 15 کشور انتهایی جهان قرار گرفت و شگفت‌آورتر آن که این شرایط ناگوار هیچ بازخورد و واکنش سزاوارانه‌ای را نه در بین برنامه‌ریزان و کلان‌نگران مملکت آفرید و نه حتا وزن شایسته‌ای در اغلب رسانه‌های کشور یافت! چرا؟

    چرا همچنان و کماکان نمی‌توان روزنامه‌ای را در این مملکت یافت که به صورت منظم و روزانه، دست‌کم یک صفحه از مطالب خود را به صورت روزانه به موضوع محیط زیست در کنار صفحه حوادث، ورزش، سینما و سیاست اختصاص دهد؟ چرا هنوز نمی‌توان ردی از یک برنامه منظم هفتگی در رسانه ملّی یافت که موضوع محیط زیست برایش جدی باشد؟ و چرا از بین آن همه بحث‌های آتشین و داغ در صحن بهارستان، سهم محیط زیست اینگونه ناچیز و حقیر بوده و هست؟

    اگر وضعیت کنونی در ایران زمین را نمی‌توان بحرانی محیط زیستی نامید، پس بحران چیست؟

    و شاید به همین دلیل باشد که در سال 1390، طبیعت ایران شاهد مرگ زودهنگام و باورنکردنی دو تن از فعال‌ترین متخصصان و سلحشوران خود هم بود: شادروان یاسر انصاری (مدیر مسئول و بنیانگذار نخستین خبرگزاری محیط زیستی ایران؛ سبزپرس) و استاد کامبیز بهرام سلطانی؛ کسی که بیشتر از هر متخصص دیگری در چند سال اخیر نسبت به شرایط وخیم طبیعت ایران هشدار داد و آنقدر صدایش ناشنیده گرفته شد تا دق کرد و مرد ...

    با این وجود، همه‌ی خبرها در طبیعت ایران بد نبود؛ دریافت سیمرغ بلورین برای فیلمی که دستمایه‌ای محیط زیستی داشت از جشنواره فیلم فجر، یکی از آن رخدادهای امیدبخش بود؛ زیرا برای نخستین بار بود که مستندی با موضوع محیط زیستی توانسته بود توجه داوران در مهم‌ترین فستیوال سینمایی کشور را جلب کند. از همین رو، جا دارد به سازنده فیلم تأمل‌برانگیز و زیبای "در جستجوی پلنگ ایرانی" آقای فتح‌الله امیری و همکاران سختکوشش در انجمن یوزپلنگ ایران صمیمانه تبریک گویم.

    همچنین، تأسیس و راه‌اندازی مرکز پایش محیط زیستی کشور، یکی دیگر از رخدادهای امیدبخش محیط زیستی بود که سبب می‌شود نظارت جدی‌تری بر روند و کیفیت طبیعت ایران صورت گیرد.

    و سرانجام آن که در سال 1390 بر خلاف سال 1389، میزان آتش‌سوزی در جنگل‌های کشور به طرز محسوسی کاهش یافت.

    امید که در سال 1391 دیگر پدر طبیعت ایران را درنیاوریم و برویم سراغ عموها و دایی‌هایش!


درج نظر