چرا تالاب ها در ایران در حال عقب نشینی هستند؟
در باره شتاب حیرت انگیز مرگ تالاب ها در شمال، باختر، خاور، مرکز و جنوب ایران، گفتگویی با خبرنگار بخش محیط زیست روزنامه خورشید انجام دادهام که در این نشانی میتوانید آن را مطالعه فرمایید.
در باره شتاب حیرت انگیز مرگ تالاب ها در شمال، باختر، خاور، مرکز و جنوب ایران، گفتگویی با خبرنگار بخش محیط زیست روزنامه خورشید انجام دادهام که در این نشانی میتوانید آن را مطالعه فرمایید.
تازه ترین یادداشتم در خبرآن لاین به موضوعی اختصاص دارد که میتوانست یکی از قلههای افتخار سازمان حفاظت محیط زیست باشد، اما ظاهراً خیلیها دوست ندارند که چنین شود! چرا؟ یادمان باشد که روزگاری، شمار یوزپلنگهای موجود در جهان به بیش از یکصدهزار قلاده در متجاوز از 44 کشور جهان میرسید؛ آنگاه این تعداد به حدود 15 هزار قلاده در 27 کشور جهان تقلیل یافت و در آغاز قرن بیست و یکم، شوربختانه و به جرأت میتوان گفت: در خارج از قاره آفریقا، فقط یک کشور دیگر در جهان باقیمانده که هنوز شاهد خرامیدن یوز در سرزمینش است: ایران! آیا قدر این موهبت را میدانیم؟
دکتر پرویز کردوانی، در تازهترین موج از پیشنهادهای حیرتانگیزش برای بهبود وضعیت ایران، توصیه کرده تا برای نجات مردم آذربایجان و پایان دادن به غم و درد و رنج آنها، مرگ دریاچه ارومیه را پذیرفته و این بیمار بستری در اتاق اغما را بیش از این زجر نداده، سرمها و آمپولهای مسکن را رها کنید و محترمانه به خاکش سپارید و پس از ریختن 10 سانتیمتر خاک بیابانهای ایران بر مزارش، گل برویانید و سبزه درو کنید. سادهتر آن که این استاد بازنشسته دانشگاه تهران بر این باور است که برای نجات مردم منطقه و صرفهجویی در هزینهها، چارهای جز پایاندادن به زندگی دریاچه ارومیه نداریم؛ راهکاری که آشکارا بر این باورم که خطایی فاحش است؛ چرا که از قضا نگارنده و بسیاری از فعالان و متخصصان حوزه محیط زیست، منابع طبیعی و امور آب بر این باورند که نجات پایدار کیفیت زندگی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه در گرو نجات دریاچه ارومیه است. در این میان البته یک نکته غم انگیز دیگر، واکنش منفعلانه و سکوت سنگین حاکم بر همهی آن سازمانها، وزارتخانهها، استانداریها، دانشگاهها و نمایندگان مجلسی است که ظاهراً بارها نسبت به خشک شدن دریاچه ارومیه ابراز تأسف کرده و خواهان احیای مجدد آن شدهاند و حتا در عهدنامه یا توافقنامه "باری"، وظایفی هم برای خویش تعیین کردهاند و اینک همه گوشهای نشسته و واکنشی نشان نمیدهند! چرا؟
در این باره امروز، یادداشتی را در روزنامه اعتماد به چاپ رساندهام که به همراه دو یادداشت دیگر از استاد اسماعیل کهرم و دکتر ناصر کرمی، در صفحات نخست و ششم این روزنامه انعکاس یافته است ...
در ماه گذشته میلادی، یعنی اکتبر 2012، سرویس جهانی هشدار محیط زیست – وابسته به UNEP (برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد)- گزارشی منتشر کرد که بازتاب گستردهای، به ویژه در نزد شهروندان کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا، کانادا، استرالیا و برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا داشت؛ یعنی همان کشورهایی که با مصرف سرانه 75 الی 120 کیلوگرم گوشت قرمز در سال، در صدر مصرفکنندگان گوشت در جهان ایستادهاند (در این گزارش، مصرف سرانه گوشت ایرانیان بین 25 الی 50 کیلوگرم در سال درج شده است که از همسایگان شرقی و غربیاش بیشتر، اما از ترکمنستان در شمال و عربستان صعودی در جنوب کمتر است) ...
طرحهای انتقال بین حوضهای آب در بین 14 روش موجود برای استحصال آب شیرین (کاریز، رودخانه، چاه، بهرهگیری از سطوح آبگیر، سدسازی، تصفیه فاضلاب و پساب، بازچرخانی، باروری ابرها، استفاده از یخچالهای طبیعی، تجهیز و نوسازی شبکه آبیاری، شیرین کردن آب شور باروش تقطیر یا فیلتراسیون و استفاده از یخهای قطبی)، یکی از گرانترین و خسارتبارترین روشها - به محیط زیست - به شمار میآیند و اگر با روش شیرین کردن آب هم تلفیق شوند، آنگاه گرانترین روش به صورت مطلق برای استحصال آب در دنیا هستند که هزینه انتقال هر متر مکعب آن، به شرط برخورداری از دانش روز و تیم کارشناسی ماهر بین 0.7 تا 2.4 دلار برآورد شده است. شاید از همین رو است که وقتی به پیشینهی مهمترین طرحهای انتقال آب بین حوضهای در کشور نگاه میکنیم، درمییابیم که اگر یک اراده قدرتمند سیاسی حامی این طرحها نبود، امکان اجراییشدنش بسیار بعید مینمود. به عنوان مثال، نگاه کنید به طرحهای انتقال آب به استان کرمان همزمان با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، طرحهای انتقال آب به یزد در دوران ریاست جمهوری محمّد خاتمی و اینک، طرح انتقال آب از دریای مازندران به استان سمنان در دوران محمود احمدینژاد. این در حالی است که اگر ما بر مبنای ملاحظات اخذ شده از سند مظلوم آمایش سرزمین حرکت میکردیم، نباید به رابطهی معنیداری با زادگاه هر رییسجمهور و انتقال آب به همان مقصد روبرو میشدیم!
و شوربختانه در این میان، آنچه که زمین مانده، همانا اعتبار قضاوتها و نظر کارشناسان تصمیمساز و مستقل در دستگاه متولی آب، منابع طبیعی و محیط زیست کشور است که یا اغلب سکوت کردهاند و یا نقش محلل علمی برای توجیه کردن این دستورات را ایفا کردند! نکردند؟
به عنوان شاهد و در این یادداشت، به آخرین نمونه از لکنتهای جدی طرح انتقال آب به سمنان میپردازم، باشد که ثبت شود برای آیندگان که بدانند: بودند افرادی که سکوت نکردند ...
ساعت 8:15 صبح فردا – 14 آبان ماه 1391 – در شصت و هشتمین برنامه محیط زیستی طلوع به سراغ اصغر محمّدی فاضل، رئیس دانشگاه محیط زیست ایران و معاون طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور میروم؛ مدیر دانشمند و شجاعی که تقریباً یک تنه در برابر متقاضیان شکار در طبیعت فرسوده و زخم خورده ایران ایستاده و همچنان تلاش میکند تا این آتش بس یک طرفه و لرزان را حفظ کند و اجازه دهد به اندوختههای جانوری محیط زیست ایران تا دوباره خود را ترمیم کنند ...
یکی از مشکلات طرحهای به اجرا درآمده در حوزه منابع طبیعی کشور، نبود یک سامانهی پایشگر یا خط کشی واحد برای اندازهگیری اثرات اجرایی آنها بر افزایش یا کاهش پایداری بومشناختی سرزمین است. از این رو، در سال 1383 به همت سازمان مدیریت و برنامهریزی سابق، به گروهی از پژوهشگران و کارشناسان کشور مأموریت داده شد تا این لکنت جدی برطرف شود. نگارنده نیز، یکی از اعضای این گروه بود که به همراه شادروان کامبیز بهرامسلطانی، محمّدعلی حامدی، رسول جلالی، مرتضی ابراهیمی رستاقی، عیسی نبوی، عسگر علیزاده، مهدی زرعکانی، فرزاد احمدی طباطبایی، آرش ضیایی، مسعود شکویی، حسن شیرزاد، علی مزروقی اصل، حمید طراوتی، مصطفی سعیدفر، عباس سعیدی و نعمت خالصی در تهیهی این شیوهنامه یا دستورالعمل مشارکت داشتند ...
چندی پیش اعلام شد که ایران در تازهترین رتبهبندی کشورهای جهان از منظر شاخص سرزمین شاد یا HPI توانسته موقعیت خود را در سال 2012 نسبت به سال 2009 ، 4 پله بهبود ببخشد و از رتبه 81 به 77 در بین 151 کشور مورد بررسی برسد و در حقیقت خود را به صدر جدول نزدیکتر سازد . این موفقیت به ویژه زمانی بیشتر اهمیت مییابد که بدانیم قدرتهای تراز اول جهان چون ایالات متحده آمریکا و روسیه در رتبهای بهتر از 105 و 122 نتوانستهاند جای گیرند و حتا اغلب رقبای ما در شیخنشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس چون کویت، امارات متحده عربی و قطر در بین 10 کشور انتهایی این جدول قرار دارند. با این وجود، تقریباً همه در برابر این خبر خوش سکوت کردند، چه رسانهها، چه مردم، چه تشکلهای مردمنهاد و چه حتا نهاد متولی محیط زیست کشور. انگار کسی این خبرها را جدی نمیگیرد، حتا اگر نامش سازمان حفاظت محیط زیست ایران باشد! چرا؟
در دومین روز از دیماه 1384، یعنی دقیقن 2504 روز پیش، محیطبانهای اداره کل محیط زیست استان آذربایجان شرقی به سمت یک خرس شلیک کردند که از بد حادثه، به دلیل بیغذایی و سرما خود را در محاصرهی مردمی شگفتزده و ترسیده در حومه شهر تبریز یافته بود. بعدها و در مواجهه با عتراض فعالین محیط زیست و طرفداران حقوق حیوانات، اعلام شد که متأسفانه به دلیل عدم تجهیز یگانهای حفاظت سازمان به اسلحههای برخوردار از فشنگ بیهوشی، چنین جنایتی، آن هم در حضور دوربینهای تلویزیون رخ داد و همه قول دادند تا به زودی این لکنت جدی واحد محیط بانی سازمان برطرف شود؛ اینک اما به رغم گذشتن حدود هفت سال از آن ماجرا، همچنان و با شگفتی درمییابیم که یک پلنگ در اطراف شهرستان دماوند، به همین دلیل و توسط آنهایی که حقوق میگیرند تا حافظ امنیت زیستمندان ارزشمند وطن باشند، به قتل رسید! چرا؟ آیا فرصتی به درازای 2500 روز برای تجهیز ناوگان آقایان به سلاح بیهوشی کافی نیست؟ یا مشکل درجای دیگری است؟ و آیا پلنگها حق ندارند که از ترس چنین مردم و نگهبانهایی، کماکان به دکلهای برق پناه برده و مظلومانه بمیرند؟
یادداشت امروزم که همزمان در صفحه 12 از شماره امروز روزنامه قانون هم منتشر شده است، به این تراژدی شرمآور میپردازد؛ آن هم در کشوری که میتواند بزرگترین و بلندترین سد خاکی و بتونی جهان را بسازد، صاحب یکی از 5 برج مخابراتی مرتفع دنیا باشد؛ در باشگاه هستهای عضویت داشته باشد، بزرگترین بیمارستان خاورمیانه را دارا باشد و مجموع اندوختههای گاز و نفتش در دنیا بیرقیب باشد و آنگاه سازمان متولی محیط زیست آن، عاجز از تجهیز ادارات کل محیط زیستش به اسلحههای برخوردار از فشنگهای بیهوشی باشد! آیا دردآور نیست؟
هفتهی گذشته یکی از دوستانم را دیدم که به تازگی از کره جنوبی بازگشته بود. گفتم: عکسالعمل آنها در مواجهه با خبر شکست تیم فوتبالشان از ما چه بود؟ گفت: من اصلاً خبر نداشتم که تیم ما با کره جنوبی بازی دارد و سرگرم تهیه متن سخنرانیام بودم؛ اما صبح روز بعد از بازی، وقتی که وارد سالن کنفرانس شدم، دیدم همه به افتخار من دست میزنند و گل میدهند و تبریک میگویند! و تازه آن زمان بود که دریافتم: ایران برده است ...
و من دریافتم که در حقیقت آنها بردهاند؛ آنهایی که در ورزشگاه آزادی هم آن حرکت شریف و مسئولیتشناسانه را انجام دادند و در پایتخت خود - سئول - نیز، پس از شکست تیم محبوبشان، با یک ایرانی آنگونه مؤدبانه و مهربانانه برخورد کرده و به او تبریک گفتند.
داشتم فکر میکردم که اگر وضعیت برعکس بود، ما چه پژواکی نشان میدادیم که یاد تیتر نخست برخی از روزنامههای ورزشی خودمان در فردای روز پیروزی افتادم که چگونه نوشته بودند: "تیر کاپیتان جواد در قلب یاران جومونگ!"
راستی چرا اینگونه شدیم؟ و چرا آن گونه که شایسته است، رهبران و سیاستگزاران جامعه متوجه این خشم و کینه و تحریم لبخند جامعه نیستند؟ خشمی که میتواند بنیانها و شالودهی نظام اجتماعی را بلرزاند و خود بارزترین شاخص تشدید فرآیندی ویرانگر باشد که من آن را "بیابانزایی انسانی" مینامم و پیشتر هم در همین تارنما بارها در موردش نوشتهام.
اینک میخواهم از همان گلهایی شروع کنم که شهروندان سئول، به هموطن ما دادند تا شهد شیرین گلی که تیم فوتبال ما توسط جواد نکونام به آنها زد را کامل کنند؛ اما در حقیقت، گل واقعی را ما خوردیم! نخوردیم؟
امروز یک هموطن عزیز به نام عارف عشقی از دیار استرالیا برایم تصاویری را فرستاد که دریغم آمد با شما خوبان روزگارم به اشتراک ننهم تا مانند من از شهد شیرین انسان بودن در هزارهی دود و دم و سیمان و گلوله به خود همچنان نبالید!
عارف عشقی دانشجوی دورهی دکترا در دانشگاه ملبورن است و دارد در یکی از رشتههای نوین مربوط به زیر گروه علوم زیست پزشکی (Neuroinformatics) ادامه تحصیل میدهد.
اما البته تصاویر ارسالیاش ظاهراً ربطی به تخصص پیشبرندهاش ندارد؛ هر چند که ماهیت میان رشتهای آن شاید بی تأثیر نباشد در دیدن آن چه که معمولاً مهندسان و پزشکان نمیبینند! میبینند؟
فردا - هفتم آبان ماه 1391 - در شصت و هفتمین برنامه محیط زیستی طلوع که روزهای یکشنبه هر هفته از ساعت 8:15 صبح در شبکه چهارم سیما به صورت زنده بر روی آنتن میرود، به بررسی تجربیات چین در مهار بیابانزایی خواهیم پرداخت؛ کشوری که نه فقط در حوزهی مقابله با بیابانزایی که در حوزه اقتصادی هم شتابان دارد همهی رقبای خود را پشت سرمینهد و میرود تا به جدیترین رقیب آمریکا و اتحادیه اروپا در جهان بدل شود ...
عنوان این یادداشت، نام کتابی است که اخیراً به همت سیّد عطا رضایی و توسط انتشارات سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور منتشر شده است. این کتاب در هفت فصل کوشیده است تا چهرهای مجمل از داراییهای موجود در حوزه منابع طبیعی کشور را به نمایش نهد. نویسندگان این مجموعه به ترتیب فصول ارایه شده عبارتند از: سیّد عطا رضایی، خسروثاقب طالبی، مرتضی ابراهیمی رستاقی، نگهدار اسکندری، فاطمه مهدوی، محمّد خسروشاهی، محمّد درویش، روزبه اجلالی، محمّدرضا شجاعی و سیّد محمّد حسین لباسچی.
همان طور که اشاره شد، نگارنده نیز در نگارش فصل چهارم (بیابانهای ایران) و فصل ششم (امکانات اقتصادی سرزمینهای خشک ایران) از این کتاب مشارکت داشته است.
کتاب حاضر به قیمت 150 هزار ریال و توسط نشر پونه به شماره تلفن: 77605798 قابل تهیه است. همچنین، برای اطلاعات بیشتر، میتوانید مستقیماً با آقای دکتر سیّد عطا رضایی با شماره همراه: 09122979706 در تماس باشید.
خوشحال میشوم تا دیدگاههای شما خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی را در باره محتوای این کتاب 304 صفحهای، به ویژه فصول چهارم و ششم آن بدانم.
و شاید این نقاشی، وصیت آن گاو مظلوم در آخرین لحظههای زندگیش باشد که نجواکنان برای اسب تکرار میکرد! نه؟
پژوهشی که اینک میخواهم به تحلیل ستادههای آن بپردازم، برای خیل عظیم دوستداران همبرگر میتواند بسیار غمانگیز و باورنکردنی باشد و حتا اثرات بازدارنده آن به مراتب بیشتر از کشف حیرتانگیز یکی از هموطنان عزیزم در دیار قم، است! نیست؟
و امّا ماجرا چیست و چگونه آغاز شد ...
همان طور که پیشتر هم اشاره کردم، تجربه سفر اخیرم به دیار آذربایجان غربی نشان داد: ظاهراً در ارومیه موضوعات مهمتری از مرگ تدریجی دریاچه، برای قرار گرفتن در سبد اولویتهای مردم و مسئولین قرار دارد و هنوز آنگونه که سزاوار است، مرگ نگین فیروزهای شمال باختری وطن جدی گرفته نشده است؛ واقعیت تلخی که دیروز در گفتگو با اسدالله افلاکی، دبیر صفحه محیط زیست پرشمارگانترین روزنامه کشور - همشهری - در میان نهادم و از چنین بیتفاوتی و فضای وندالیسمی حاکم بر حوضه آبخیز دریاچه ارومیه گله کردم.
امّا امروز، با مشاهده صفحه نخست همشهری، اندکی امیدوارتر شدم؛ چرا که دیدم مرگ تدریجی بزرگترین آبگیر داخلی کشور، هنوز آنقدر مهم است که بتواند سهم عمدهای از فضای آن را به تصرف درآورد.
مشروح این گزارش به همراه گفتگوی نگارنده با اسدالله افلاکی را میتوانید در این نشانی بخوانید؛ گفتگویی که تا همین لحظه هم، بازتابهای رسانهای گستردهای در فضای مجازی کشور به همراه داشته است.در آخرین روز از نخستین ماه پاییز، مطابق معمول یکشنبه ها، امروز صبح در برنامه طلوع - که به صورت زنده از حدود ساعت 8:15 الی 9 صبح از شبکه چهارم سیما پخش میشود - به بررسی و تحلیل رخدادهای محیط زیستی ایران و جهان در طول هفتهی اخیر میپردازم. موضوع اصلی برنامه امروز، بررسی وضعیت محیط زیست استان تهران است. به همین دلیل، دکتر رسول علی اشرفی پور، مدیرکل محیط زیست استان هم مهمان ماست. چنانچه پرسشی مدنظر دارید، لطفاً در ذیل همین یادداشت، مطرح فرمایید و یا به شماره 3000044 پیامک زده و بر عیار این یگانه برنامه گفتگو محور سیما در حوزه محیط زیست بیافزایید.
سطح تراز دریاچه ارومیه در اردیبهشت 1375 رقمی در حدود 1278.5 متر را نشان میداد. شانزده سال و پنج ماه پس از آن تاریخ، آن رقم به 1270.65 متر کاهش یافته است؛ یعنی نزدیک 8 متر از ژرفای آب در دریاچه ارومیه کاسته شده و اینک تا نقطه صفر، یعنی ارتفاع 1267 متر، کمتر از 3.65 متر فاصله مانده است ...
در بیست و دومین روز از مهرماه سال جاری، مقصود قربانی - معاون بهبود و تولیدات گیاهی سازمان جهاد کشاورزی آذربایجان غربی - از تولید حدود 1.1 میلیون تن سیب درختی در استان طی سال جاری خبر داد و اشاره کرد که این میزان، 40 درصد افزایش تولید را نسبت به سال قبل نشان میدهد ؛ افزایشی که به اعتقاد عبدالرحمن کلیجی، مدیر باغبانی سازمان جهاد کشاورزی استان آذربایجان غربی، حتا میتوان مقدار دقیقش را 41 درصد عنوان کرد ...