سد پانزده خرداد بدون آب ماند!
خبرهای رسیده از قم، استانی که دارای یکی از بیشترین شاخصهای رشد در اغلب حوزههای صنعتی، خدماتی و کشاورزی در طول دو دههی اخیر بوده است؛ حکایت از آن دارد که مهمترین منبع تأمین آب شرب استان، یعنی سد 15 خرداد، عملاً از چرخهی تولید خارج شده و به گفته عبدالحمید توکلی بینا، مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قم، شرایط چنان بحرانی است که چارهای جز تعطیلی تصفیهخانه بزرگ این شهر نمانده است.
خبر این رویداد نگران کننده در شرایطی منتشر میشود که تاکنون بارها از سوی اغلب کارشناسان مسایل آب و محیط زیست، نسبت به جانمایی غلط و خطرات احداث سد پانزده خرداد هشدار و تذکر داده شده بود.
کافی است به یاد آوریم که مهمترین دلیلی که برای کاهش 90 درصدی پوشش گیاهی در دشت مسیله واقع در پایین دست حوضهی آبخیز قمرود – رودخانهای که سد 15 خرداد در حوالی دلیجان بر روی آن بسته شده است – از آن یاد میشود، همانا قطع ارتباط هیدرولوژیکی مناطق سراب و پایاب رودخانه ناشی از احداث و آبگیری سد 15 خرداد در اوایل دههی هفتاد شمسی بوده است . به نحوی که هماکنون، دشت مسیله که زمانی از آن به عنوان شکارگاه سلطنتی یاد میشد و در شمار زیستگاههای ارزشمند بسیاری از گونههای جانوری نادر ایران، از جمله یوزپلنگ، گورخر ایرانی، جبیر، کاراکال، گربه شنی و ... محسوب میگردید، اینک خود به یکی از کانونهای بحرانی فرسایش بادی بدل شده و عملاً تبدیل به چشمهی تولید گرد و خاک شده است؛ رخدادی که میتوان آثار آن را در افزایش تعداد و غلظت پدیدهی ریزگرد در منطقه هم رهگیری کرد. حتا کار به جایی رسیده که شهرداری قم صحبت از جمعآوری ماهانهی میلیونها تن ماسه از سطح معابر عمومی شهر میکند.
با این وجود و به رغم آگاهی از وسعت و شدت عوامل تهدیدکنندهی حیات در منطقه، متأسفانه رشد فیزیکی شهر قم نهتنها در همهی این سالها کاهش نیافت، بلکه قم به عنوان یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای ایران شناخته شده و حتا رونق بازار مسکن و ساخت و ساز در آن به نسبت دیگر نقاط کشور با کمترین رکود مواجه شد.
اتفاقی که در قم افتاده، مصداق بارز بیابانزایی متأثر از عوامل انسانساخت است؛ زیرا ما در سرزمینی که به دلیل توانمندیهای بومشناختیاش، استعداد پذیرش 200 تا 500 هزار جمعیت را داشته است، اینک بین سه تا 5 برابر ظرفیت طییعیاش را پذیرا شده و پیشبینی میشود با یک جهش 30 درصدی جمعیتی تا سال 1400 مواجه شود !
چنین است که حال برای جبران مافات در اندیشهی انتقال آب از سرشاخههای دز در استان لرستان برآمدهایم؛ همان سدی که اخیراً میخواهیم برای افزایش توان نگهداشت آب در دریاچهاش، 10 متر بر ارتفاع تاجش بیافزاییم!
درست مثل سدهای متعددی که بر روی کارون زدهایم تا انرژی برقآبی تولید کنیم و در همان حال، چندین طرح بزرگ انتقال آب در بالادست آن را به اجرا درآوردهایم تا عملاً سدهای ساخته شده را از مدار تولید خارج کنیم!
پرسش این است که چرا باید سیاستهای درازمدت توسعه را در ایران مرکزی به نحوی مهندسی و مدیریت کنیم که خود به افزایش ضریب ناپایداری سرزمین منجر شود؟ انتقال آب به قم در شرایطی که نخلهای اروند رود از بیآبی دارند هلاک میشوند؛ حل کردن مسأله نیست، بلکه انتقال موقت مسأله و بحران از مرکز به جنوب غرب کشور است؛ حرکتی که آشکارا با منافع ملّی ما در تضاد بوده و هزینههای گزافی را به همراه تنشهای اجتماعی غیرقابل پیشبینی بر ملک و ملت تحمیل خواهد کرد.
کلام آخر آن که:
اگر چالش استقرار جمعیت در سیستان و زابل، پس از کاهش شدید حق آبه هیرمند توسط همسایه شرقی، یک بحران جدی را بر این تحمیل کرد؛ چالش قم را خودمان داریم بر خودمان تحمیل میکنیم! نمیکنیم؟
خبر این رویداد نگران کننده در شرایطی منتشر میشود که تاکنون بارها از سوی اغلب کارشناسان مسایل آب و محیط زیست، نسبت به جانمایی غلط و خطرات احداث سد پانزده خرداد هشدار و تذکر داده شده بود.
کافی است به یاد آوریم که مهمترین دلیلی که برای کاهش 90 درصدی پوشش گیاهی در دشت مسیله واقع در پایین دست حوضهی آبخیز قمرود – رودخانهای که سد 15 خرداد در حوالی دلیجان بر روی آن بسته شده است – از آن یاد میشود، همانا قطع ارتباط هیدرولوژیکی مناطق سراب و پایاب رودخانه ناشی از احداث و آبگیری سد 15 خرداد در اوایل دههی هفتاد شمسی بوده است . به نحوی که هماکنون، دشت مسیله که زمانی از آن به عنوان شکارگاه سلطنتی یاد میشد و در شمار زیستگاههای ارزشمند بسیاری از گونههای جانوری نادر ایران، از جمله یوزپلنگ، گورخر ایرانی، جبیر، کاراکال، گربه شنی و ... محسوب میگردید، اینک خود به یکی از کانونهای بحرانی فرسایش بادی بدل شده و عملاً تبدیل به چشمهی تولید گرد و خاک شده است؛ رخدادی که میتوان آثار آن را در افزایش تعداد و غلظت پدیدهی ریزگرد در منطقه هم رهگیری کرد. حتا کار به جایی رسیده که شهرداری قم صحبت از جمعآوری ماهانهی میلیونها تن ماسه از سطح معابر عمومی شهر میکند.
با این وجود و به رغم آگاهی از وسعت و شدت عوامل تهدیدکنندهی حیات در منطقه، متأسفانه رشد فیزیکی شهر قم نهتنها در همهی این سالها کاهش نیافت، بلکه قم به عنوان یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای ایران شناخته شده و حتا رونق بازار مسکن و ساخت و ساز در آن به نسبت دیگر نقاط کشور با کمترین رکود مواجه شد.
اتفاقی که در قم افتاده، مصداق بارز بیابانزایی متأثر از عوامل انسانساخت است؛ زیرا ما در سرزمینی که به دلیل توانمندیهای بومشناختیاش، استعداد پذیرش 200 تا 500 هزار جمعیت را داشته است، اینک بین سه تا 5 برابر ظرفیت طییعیاش را پذیرا شده و پیشبینی میشود با یک جهش 30 درصدی جمعیتی تا سال 1400 مواجه شود !
چنین است که حال برای جبران مافات در اندیشهی انتقال آب از سرشاخههای دز در استان لرستان برآمدهایم؛ همان سدی که اخیراً میخواهیم برای افزایش توان نگهداشت آب در دریاچهاش، 10 متر بر ارتفاع تاجش بیافزاییم!
درست مثل سدهای متعددی که بر روی کارون زدهایم تا انرژی برقآبی تولید کنیم و در همان حال، چندین طرح بزرگ انتقال آب در بالادست آن را به اجرا درآوردهایم تا عملاً سدهای ساخته شده را از مدار تولید خارج کنیم!
پرسش این است که چرا باید سیاستهای درازمدت توسعه را در ایران مرکزی به نحوی مهندسی و مدیریت کنیم که خود به افزایش ضریب ناپایداری سرزمین منجر شود؟ انتقال آب به قم در شرایطی که نخلهای اروند رود از بیآبی دارند هلاک میشوند؛ حل کردن مسأله نیست، بلکه انتقال موقت مسأله و بحران از مرکز به جنوب غرب کشور است؛ حرکتی که آشکارا با منافع ملّی ما در تضاد بوده و هزینههای گزافی را به همراه تنشهای اجتماعی غیرقابل پیشبینی بر ملک و ملت تحمیل خواهد کرد.
کلام آخر آن که:
اگر چالش استقرار جمعیت در سیستان و زابل، پس از کاهش شدید حق آبه هیرمند توسط همسایه شرقی، یک بحران جدی را بر این تحمیل کرد؛ چالش قم را خودمان داریم بر خودمان تحمیل میکنیم! نمیکنیم؟
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹ ساعت 11:5 توسط محمد درویش