گوستاو را رها كنيد، لوار را بچسبيد!
چرا كسي گوستاو زابلستان را نميبيند؟!
در جهان غرب و به ويژه آمريكا، اخبار مربوط به توفان سهمناك گوستاو، مدتي است كه اغلب خبرهاي ديگر را به حاشيه برده و حتا كنوانسيون سالانهي حزب جمهوريخواه در آمريكا را نيز متأثر كرده است؛ آن هم در زماني كه همهي نگاهها متوجه معرفي كانديداي منتخب حزب، جان مك كين و معاونش بود. حتا اگر جستجوي كوتاهي در رسانههاي داخلي هم بكنيم، درمييابيم كه تقريباً رسانهاي درون مرزي را نمييابيم كه به انعكاس گوستاو نپرداخته باشد.
در اين سوي آب، امّا انگار همچنان ارزشهاي خبري آكسفورد و مدارك دكترايش يا فلان گفتهي فلان مقام در بارهي مردم فلان كشور، بيشتر از خاكي ميارزد كه اينك چند هفتهاي است بر سر هموطنان محروممان در استان سيستان و بلوچستان و به خصوص دشت سيستان و ديار زابلستان ميريزد.
ديروز كه با همكار عزيزم در مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي زابل - عليرضا راشكي – گفتگو ميكردم، وي عنوان داشت كه حجم توفان و شدت آن به مرز تحملناپذيري رسيده، به نحوي كه روز گذشته تمامي ادارات دولتي و بنگاههاي خصوصي نيز در سطح منطقه به دستور فرماندار تعطيل شده بود و مردم حتا توان نفس كشيدن را نيز به دشواري فراهم ميديدند!
امّا بر عكس گوستاو، كمتر رسانهاي را ميبيني كه به ابعاد لوار يا همان بادهاي مشهور 120 روزه سيستان پرداخته باشد؛ بادهايي كه در سال جاري با سرعتي بيش از 90 كيلومتر در ساعت وزيدن گرفته و به دليل خشكسالي كمسابقه در منطقه بر شدت حمل گرد و خاك نيز افزودهاند. به نحوي كه همان گونه كه در تصاوير ماهوارهاي ميبينيد، علاوه بر ايران، دو كشور پاكستان و افغانستان نيز به شدت از آثار اين توفان سهمگين متأثر شدهاند. امّا آنجا نيز احتمالاً ماجراهاي مربوط به طالبان و بمبگذارهاي انتحاري و استعفاي ژنرال و انتخاب رييسجمهور جديد، مجالي براي پرداختن به فجايع ناشي از توفان فراهم نكرده است! خلاصه اينكه انگار مظلومين و محرومين عالم، در همهي موارد بايد مظلوم و محروم باقي بمانند. نگاه كنيد كه چقدر فيلم خبري از همين توفان گوستاو از رسانه ملي خودمان در طول يك هفته اخير پخش شده و آن را مقايسه كنيد با فيلمهاي خبري از فاجعهي زابل و تعطيلي ادارات در سيستان (و يا موارد مشابهاش در خوزستان).
در بارهي دلايل وجودي لوار بايد گفت: در ارديبهشتماه هواي گرم منطقه سيستان و جنوب غربي افغانستان به طبقات بالاي سطح زمين سعود کرده و در همين زمان در كوههاي مرتفع شرقي و مركزي افغانستان كه داراي قلل مرتفع و هميشه پوشيده از برف است، هواي سرد دايمي با فشار زياد وجود دارد. هواي مذكور با سرعت به سمت دامنههاي جنوب غربي پايين آمده، از منقطه ريگستان (در جنوب غربي افغانستان) به سمت دامنههاي جنوب غربي پايين آمده، به سمت سيستان و كوير لوت حركت ميکند و به دليل مقدار وزش، به بادهاي 120 روزه مشهور است. بيشينهي سرعت اين بادها در تيرماه تا صد كيلومتر در ساعت و در بعضي از منابع براي بيشترين سرعت اين باد ارقام بالاتري نيز ذكر شده است. متوسط سرعت باد در ماههاي تابستان، حدود 26 كيلومتر در ساعت و در ماههاي زمستان به 13 كيلومتر در ساعت ميرسد. در مورد منشأ پيدايش بادهاي 120 روزه عدهايي آن را دنباله موسميهاي اقيانوس هند دانستهاند كه به دليل وجود مراكز فشار در بيابان Tahr تغيير شكل داده در ناحيهی سيستان با جهت شمال شرقي- جنوب غربي ميوزد. همچنين اختلاف فشار هوا بين كوهستانهاي افغانستان و دشت سيستان را نيز عامل تشديدكنندهی اين جريان دانستهاند. آن چنان كه در معجمالبلدان آمده است: «باد سيستان لحظهاي از جنبش نميايستد». گروهي ديگر مسأله را اينگونه شرح ميدهند كه منطقهي مورد مطالعه به دليل واقع شدن در دو کانون پرفشار و کم فشار - به ترتيب در جنوب اقيانوس هند و شمال خراسان - در معرض جابجايی هوا و بادهای نسبتاً شديد 120 روزه قرار دارد.
گفتنی آنکه هرچند جريان باد در سيستان در تمامي فصول سال برقرار است، اما بيشترين موارد وزش باد مربوط به ماههاي خرداد، تير، مرداد و شهريور بوده كه از شهريور به تدريج از شدت وزش بادها كاسته و هوا به آرامش ميرسد. بيشترين جهت وزش باد نيز مربوط به بادهاي شمال و شمالغربي است.
پرسش اصلي اين است كه چرا كسي گوستاو (بخوانيد لوار) زابلستان را نميبيند و در انديشه مهار آن برنميآيد؟ چرا سرمان را مانند كبك در برف كرده و تصور ميكنيم با پاك كردن صورت مسأله همه چيز حل ميشود؟ چرا تا اين حد به واقعيتهاي طبيعي منطقه دهنكجي كرده و ميكنيم، وقتي كه حتا از فناوري لازم براي مقابله با آن نيز برخوردار نيستيم. آن همه بوتهكاري و بادشكن و مالچپاشي چه شد؟
چرا درنمييابيم كه براي تضمين حيات سيستان راهي جز احياي مجدد تالاب هامون نداريم و بقيه راهكارها جز مسكني كماثر و پرضرر، ثمري دربرنخواهد داشت.
بار ديگر تأكيد ميكنم: شرط حكومت بر طبيعت، پيروي از قوانين آن است و نه گردنكشي در برابر آن.