اگر البرز جان داشت!
فرض كنيد، البرز، اين ديوارهي استوار و نشان ديرينهي جغرافيايي ايرانزمين جان داشت و ميتوانست به دادخواهي رنجها و ستمهايي فرياد برآورد كه پارهاي از ما ساكنان سرزمينش بر او تحميل ساخته و ميسازيم.

فكر ميكنيد چه ميگفت؟! آيا تصور ميكنيد البرز راضي ميشد تا نامش را بر سازهاي انسانساز به نام سد مينهادند؛ سدي كه به جاي آباداني در منطقهي زيباي لفور، پيامآور نيستي و مهاجرت و ركود در آن زيستبوم ناهمتاي مازندران شده است!
24 بهمن ماه 1385، يعني بيش از 18 ماه پيش نوشتم: اگر ميخواهيد لفور را ببينيد، لطفاً عجله كنيد! امروز امّا يادداشتي از ندا احمدي لفوركي به دستم رسيد كه نشان ميدهد: زمان به پايان رسيده و ديگر فرصتي براي درك زيباييهاي كمنظير اين خطهي ارزشمند نمانده است. افزون بر آن، مهاجرت اجباري شماري از اهالي روستاهاي منطقه، خود مصيبتي بزرگتر را آفريده، به نحوي كه اين فرزند دردمند لفور در وبلاگش مينويسد: «شماری از این هموطنان کهنسال پس از مهاجرت به شهرها از غصه دق کرده و تعدادی که در روستاها باقی ماندهاند، آرزوی مرگ قبل از رفتن به شهر را دارند.»
چرا چنين كرده و چنين ميكنيم؟
به راستي فكر ميكنيد روح البرز، ملاصدرا، اميركبير و ... از نامگذاري اين سازههاي طبيعتكُش و مهاجرتساز به نام ايشان راضي است؟ لطفاً نام خونآشامان تاريخ، نام قدارهبنداني چون شعبان بيمخ، نرون، اسكندر و صدام حسين را بر روي چنين سازههاي مرگآفرين و سرمايهسوزي بگذاريد. سدي كه قرار نيست آبي را براي آباداني تأمين سازد (بيش از 80 درصد شبكههاي آبياري پشت سدهاي ساخته شده، هنوز به مرحلهي بهرهبرداري نرسيدهاند و دستكم 50 سال زمان لازم است تا اين مهم تحقق يابد!) سدي كه در اغلب موارد در توليد انرژي برقآبي ناتوان نشان داده است (كمتر از 15 درصد الكتريسته كشور از نيروگاههاي برقآبي – آن هم با هزينهاي بسيار گزاف - تأمين ميشوند، در حالي كه ميتوان از گزينههاي پاكتر و مقرون به صرفهتري چون انرژيهاي خورشيدي، بادي و زمينگرمايي سود جست) و سدي كه عملاً نشان داده در مواقع خشكسالي و يا مهار هرزآبهاي سهمگين هم كاري از دستش ساخته نيست!
مؤخره:
هفتهي گذشته در جريان همايش تخصصي خشكسالي، فاطمه ظفرنژاد به نگارنده گفت: اخيراً از منطقهي سد البرز بازگشته و به چشم خود نشانههايي مشهود از فاجعه را در محيط طبيعي و انساني منطقه ديده است. او قول داد كه به زودي نتايج اين سفر مطالعاتي خود را در دسترس علاقهمندان قرار دهد تا زنهاري باشد براي آنها كه در گوشهايشان پنبه كار نگذاشتهاند.
هر چند به قول اپتن سينكلر: «خيلي سخت است كه يك فرد را مجبور كني، بعضي چيزها را بفهمد؛ وقتي استمرار درآمدش به اين بستگي دارد كه آن را نفهمد!»
و اين همهي ماجراست! ماجرايي كه بيش از يكصد سال پيش به همين سادگي، آن مرد فرزانه در گوش تاريخ نجوا كرده بود ... حيف كه ما عادت نداريم تاريخ بخوانيم ... حيف!
پيوست:
درخواست ندا احمدي لفوركي از دوستداران محيط زيست:
«از شما به عنوان دلسوزان محیط زیست خواهشمندم تا به انعکاس این مشکل محیط زیستی بپردازید، صدای ما که به گوش مطبوعات نرسید و علیرغم اطلاع به آنان، هیچ خبرگزاری راضی نشد تا خبرنگاری بفرستد به منطقه و از فاجعهای که ساخت سد البرز به محیط زیست و مردم منطقه رسانده، گزارش تهیه کند. جز خبرگزاری ایسکا نیوز. دو روز پیش سفری به منطقه لفور (سوادکوه مازندران) داشتیم و با مردم آنجا مصاحبه کرده و عکس نیز گرفتیم. خواهشمندیم شما ما را در انعکاس خبر این فاجعه و جلوگیری از آن یاری کنيد.»
در همين باره:
- علت تاخير 11 ساله ساخت سد البرز کشف شد: مصالح كيفيت ندارد!
- ساخت سد البرز برای براي آباداني منطقه یا ویرانی لفور؟