در پاسخ به ناصر كرمي و محمّدباقر صدوق!
ناصر كرمي در آخرين يادداشتش كه به صورتي همزمان و در شمارگاني گسترده در روزنامه همشهري نيز منتشر شده است، اين پرسش حيرتانگيز را به چالش كشيده كه: «وقتي حتا يك شغال هم داخل خيلي از مناطق حفاظتشده كشور باقي نمانده، چه اصراري براي محيطباني گسترده در حريم آنها وجود دارد؟!»
و آنگاه نتيجه ميگيرد: آيا بهتر نيست نصف مناطق حفاظت شده كشور، منحل شود؟
او در يادداشت خود، پس از ذكر نقل قولهاي موافق و مخالفي از دو صاحبنظر نامي اين حوزه – اسماعيل كهرم و محمّدباقر صدوق – از اهالي سبزنويس وبلاگستان خواسته است تا در اين بحث مشاركت داشته و تنورش را گرم نگه دارند.
چنين است كه نگارنده نيز كوشيده است تا در سطور پيش رو، ديدگاههاي خويش را در اين خصوص قلمي سازد!
نخست اينكه:
حرف آقاي صدوق، حرف تازهاي نيست! كافي است به هر يك از مناطق چهارگانه تحت نظر سازمان مراجعه كرده و با مسئولين حفاظت از عرصههاي يادشده به گفتگو بنشينيد تادريابيد يگانه خواستهي مشترك اغلب اين مسئولين، كمك به كاهش حوزهي تحت امرشان است! اين صدا را ميتوانيد در دنا، گاندو، پارك ملي كوير، سبزكوه، مناطق حفاظت شده اطراف تهران، ميانجنگل، اشترانكوه و بسياري از مناطق ديگر با رسايي هر چه تمامتر بشنويد. در حقيقت، محيطبانان و رؤساي مافوق آنها خسته شدهاند! خسته شدهاند از بس كه مجبور بودهاند با مردم محلي و اغلب دستگاههاي دولتي به مقابله برخواسته و به نفع زيستمندان بيزبان از حق زبانداران و قدرتمندان محلي بگذرند! و اين چالشي جدي است. حتا برخي از مديران كل سازمان در سطح استان، در گفتگويي مستقيم با نگارنده، به صراحت خواهان كاهش سطح مناطق تحت حفاظت خويش در استان متبوعه هستند، به خصوص در آن بخشهايي كه همكارانشان، بيشترين درگيري با مردم محلي را داشته و مجبور به تردد روزانه در محاكم دادگستري هستند. به زباني سادهتر، مفهوم سخن دكتر صدوق آن است: حال كه با توجه به بضاعت سختافزاري و نرمافزاري دستگاه متولي محيط زيست، امكان حراست مطلوب و مؤثر از اغلب مناطق چهارگانه ميسر نيست، همان بهتر كه به جاي حل مسأله، صورت مسأله را پاك كنيم و خود را خلاص!
دوّم اينكه:
آيا ميدانيد از بين 33 ميليون گونههايي كه تخمين زده ميشود در كرهي زمين زيست ميكنند، اين بشر پرمدعا تاكنون فقط توانسته 4 درصد آنها را شناسايي كند؟! و آیا می دانید: خطر انقراض جانوران 100 برابر سریع تر از پیش بینی های علمی بوده است؟! راست آن است كه ما آدمزمينيها، آنقدر كه حاضريم براي كشتن و تخريبكردن سرمايهگذاري كرده و پژوهش كنيم، عملاً نشان دادهايم كه مرد (يا زن) سرمايهگذاري در عرصههاي محيط زيست نبوده و نيستيم! اگر مردمان حاضر در قرن 21 ، مجبور هستند تا مهمترين چالشهاي خود را در حوزهي بيابانزايي، جهانگرمايي، تغيير اقليم، سارس، آنفولانزاي مرغي، شيوع دوباره مالاريا، ايدز، خشكسالي و نظاير آن تجربه كنند، خود شاهدي استوار در تأييد اين مدعاست كه ما نخواستهايم تا واقعاً به شيوههاي زندهماندن و افزايش پايدار كيفيت زندگي بيانديشيم! چون هنوز از آن بلوغ فكري كه بايد، برخوردار نيستيم و بيشتر رهبران كشورهاي دنيا، به جاي آنكه انديشمنداني فرزانه و نخبه باشند، هنرپيشگاني خوش سيما و شيكپوش يا لمپنهايي قداره بند هستند كه براي پايداري صندلي قدرت خويش، به پاسخگويي به نيازهاي كوتاهمدت رأي دهندگان ميپردازند. به راستي اندكي به سلوك عاليترين مقام كشور فرانسه، مهد تمدن اروپا و قلب ادبيات و شعر جهان دقت كنيد تا دريابيد كه چه ميگويم؟! در كشور ما نيز، البته و شوربختانه وضع بهتر كه نيست، هيچ، بدتر هم هست! چرا كه عاليترين مقام اجرايي كشور و نخستين معاونش بارها و به صورت علني به استهزاء ملاحظات بنيادين محيط زيست پرداخته و آن را دسيسهاي از سوي غرب پنداشتهاند. در اينجا نه تنها هنوز منابع طبيعي را سد راه توسعه ميدانند، بلكه مهار جمعيت را توطئهاي شيطاني فرض كرده و محيط زيست را محيط «ايست» تلقي ميكنند. در چنين شرايطي بديهي است كه سلحشوران خاكريز نخست مقابله با متخلفان و متجاوزان به طبيعت، تا چه اندازه خود را بيپناه و آسيبپذير مييابند.
سوّم اينكه:
تقريباً هر هفته خبر ميرسد كه در اقصي نقاط جهان، گونهاي جديد كشف شده و يا تعدادي از گونههاي گياهي و جانوري كه ميپنداشتهاند، منقرض شدهاند، دوباره در زيستگاه اجداديشان مشاهده شدهاند. بازگشت گوزن زرد، حضور دوباره سگ آبي (شينگ) در رودخانههاي حوزه شهرستان بروجرد، كشف هشت گونه جديد جانوري در غاري در بيتالمقدس، كشف يك گونه خفاش در ماداگاسكار، مشاهدهي گونهاي نادر از كوسه در آبهاي ژاپن، حضور نادرترين سوسمار جهان (جكو) در كرمانشاه و وزغ كويري در جنوب سمنان (چشمه سفيدآب)، سینه سرخ در گابن، مشاهده دوبارهي چندين گونه گياهي در بيابانهاي استراليا و دهها و دهها نمونه ديگر نشان ميدهد كه ما نهتنها هنوز طبيعت را به درستي نشناختهايم، بلكه هنوز باور نداريم كه اين طبيعت قادر به معجزه است و ميتواند به رغم دشواريهاي تحميل شده بر آن، همچنان برگهايي تازه براي بازي كردن رو كند و حريف را به حيرت اندازد! كشف باكتريهايي در چشمههاي آب داغ «يلو استون» در آمريكا، يكي از تازهترين حيرتهاي آدمي است! اينكه چگونه امكان دارد موجودي بتواند در دماي 120 تا 150 درجه سانتيگراد به حيات خود ادامه دهد و تازه جهشي در صنعت اتانول هم بيافريند!
اينها را گفتم تا تأكيد كنم: ما حق نداريم چون نميدانيم يا چون نميتوانيم، حكم به كاهش سطح مناطق حفاظتشده خويش صادر كنيم. اين عرصههاي طبيعي متعلق به نسل ديروز و امروز نيست، حتا فقط به ايرانيان هم تعلق ندارد، ما بايد به وظايف شهروندي خويش، به عنوان عضوي از دهكدهي جهاني آگاه باشيم و از اين عرصههاي طبيعي، به عنوان ميراثي جهاني حراست و پاسداري كرده و اين امانت گرانسنگ را به فرزندان خويش بسپاريم.
دوستان عزيز را دعوت ميكنم به مطالعهي يادداشتي خواندني از عباس محمدي، در همين ارتباط كه به شيوايي توضيح داده كه حتا با چرتكه اندازي هم نميتوان ارزش واقعي بومسازگان (اكوسيستم) هاي كشور را محاسبه كرد، چه رسد به اينكه بخواهيم با ملاحظات رايج در اقتصاد سنتي و بازاري خود به اين مهم دست يابيم.
فرازناي كلام آنكه:
همان طور كه دكتر اسماعيل كهرم عزيز هم به درستي بر آن تأكيد كرده است، هنوز كه هنوز است، ما نتوانستهايم سطح مناطق حفاظت شده خود را به آستانهي استانداردهاي جهاني نزديك كنيم و به حد 11 درصد برسانيم. چرا كه دستگاه متولي محيط زيست كشور نتوانسته الزامات لازم و دلايل مقبولي را براي سياستگزاران مملكتي ارايه دهد و مهمتر آنكه در همين مناطق موجود هم نتوانسته برنامهاي مدون و پويا را با جلب مشاركت جوامع محلي به سامان برساند. وقتي كه وضعيت نيروي متخصص محيط زيست اينگونه هست كه ميبينيم، وقتي هنوز در بسياري از مناطق حفاظت شده ما، صحبت كردن از فعاليت مراكز تحقيقات زيستمحيطي بيشتر به يك آرزو و رؤيا ميماند و وقتي كه ما از حفاظت شده اعلام كردن يك عرصهي طبيعي، همچنان همان پنداري را داريم و همان رفتاري را ميكنيم كه با قرق عرصههاي مرتعي خود انجام ميدهيم و هيچ خبري از آموزهي حاكم بر اندوختهگاههاي زيستسپهر (ذخيرهگاه بيوسفر) در آنها وجود ندارد، معلوم است كه وضع هماني است كه ميبينيم و در بر همان پاشنهاي ميچرخد كه تاكنون چرخيده است ... بنابراين، بايد هر چه سريعتر در بخش محيط زيست – در هر سه حوزهي اجرايي، پژوهشي و ترويجي – به ارتقاء نرمافزاري همت كرده و دانش محيط زيست را در بين كاربران و دستاندركاران اين حوزه افزايش دهيم.
تنها در آن صورت است كه حتا صحبت كردن در مورد چنين ترديدهايي و مثال آوردن از شغال، ميتواند اسباب شرمندگي را فراهم آورد!