3- ريشه­های نگاه ابزاری به طبيعت:

قريب به سيصد سال پيش، ولتر يكي ديگر از زمينهاي غيب‌گو! در توصيف دلايل ناهنجاريهاي تمدّن بشري گفته بود: ((آنچه اين جهان را به صورت سيلاب اشك و آه درآورده است، آز سيري‌ناپذير و غرور رام نشدني بشر است(دورانت، 1967).))

راستي، مگر ولتر در زمانة خويش، شاهد چه فجايع دردناكتري از جنگهاي جهاني اوّل و دوّم، بمباران اتمي هيروشيما، جنگ ويتنام، قربانبان شيميايي در جنگ خليج فارس و بالكان، حملات انتحاری در فلسطين، نيويورک، جاکارتا، استانبول و بوده است كه اينچنين قاطع، به سيري‌ناپذيربودن آز بشري و غرور احمقانة وي حكم مي‌دهد؟ اگر آن روز جهان، سيلاب اشك و آه بوده، براي امروزِ جهان چه توصيفي برازنده است؟ وقتي كه بدانيم فقط در نتيجة يكي از ندانم‌كاريهاي بشر امروز، انفجاري در جهان رخ داد كه قدرت پرتوزايي آن، 50 برابر بمبهاي اتمي هيروشيما و ناكازاكي است و عواقب زيست‌محيطي غيرقابل پيش‌بيني آن تا مدتها گريبانمان را رها نخواهد كرد[1]! و يا وقتي به آمار وحشتناك افزايش شمار مبتلايان به سرطان خون در منطقة بالكان، پس از پايان جنگ و تسليم يوگسلاوي، توجه كنيم[2]. راستي اگر ولتر، اين روزها را درك كرده بود، چه مي‌گفت؟!

پاسخ اين است كه شايد همان جمله را تكرار مي‌كرد! چرا كه او مسلّح به تاريخ بود و مهمترين فايدة تاريخ، اين است كه : ((به انسان وسعت ديد مي دهد تا ديگر نپندارد، زمان فقط زمان زمان اوست و حق همان است كه او به آن دست يافته است (اسلامي ندوشن، 1369).))

به عنوان مثال به اين جملات دقيق شويد: «دوستی صميمانه، ارج و احترام واقعی و اعتمادِ کامل از ميان افراد طرد شده است. رشک، سؤظن، ترس، سردی، ظاهرسازی، نفرت و تقلّب پيوسته در زير پوشش يکسان و فريب­آميز ادب و نزاکت و صراحتِ اغراق­آميزِ مدنيتی که ما آن را مرهون تنوير و رهبری اين عصر هستيم، پنهان شده است ... بگذاريد علم و هنر، مدعی سهمی باشند که در اين کارِ سلامتبخش! داشته­اند.»

نه عجله نکنيد، عبارت فوق هيچ ربطی به آخرين افشاگری جناحی در ايران نداشته و اينبار سخن از فرافکنی مشارکتي­ها يا مؤتلفه­ای­ها نيست! صاحب سخنان فوق نزديک به 250 سال است که با آرامشی مطلق در زير خاک آرميده[3]! هم او در سال 1757 ميلادی گفته بود: «من به سختی می­توانم باور کنم که ما به عصر خرد نزديک می­شويم.»    



[1] اشاره به انفجار نيروگاه چرنوبيل كه 50 ميليون كوري پرتوزايي اتمي ايجاد كرده است (طراوتي، 1379).

[2] واحد مركزي خبر، مورخ 21/10/1379.

[3] ژان ژاک روسو، انديشمند فرانسوی که اين سخنان را در 23 آگوست سال 1750 در قالب مقاله­ای با عنوان: «گفتار در بارة هنرها و علوم» به فرهنگستان ديژون ارايه داد (دورانت، 1967).