سخنرانی محمد درویش
به نام خدا
ضرورت تعيين معيار و شاخصهای آسيبپذيری مناطق خشک
گردهمايی يکروزهی مديريت مراتع در مناطق خشک
شانزدهم شهريورماه 1384، تالار اجتماعات مجتمع آموزشی دکتر جوانشير
محمّد درویش
مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع
«مهم فقط نفسِ حركت است. زيرا تنها همان است كه به طول ميكشد و نه مقصد كه چيزي نيست جز توهم مسافري در راه مانده...»
آنتوان سنت اگزوپري[1]
1- طرح مسأله:
خوشحالم که در بین این جمع نخبهخيز، به عنوان یکی از یازده سخنران اصلی همایشی انتخاب شدم که هدفش، بررسی چالشهای مديريت مراتع در مناطق خشک ايران است.
سخنان خود را با اشاره به ناسازهای (پارادوکس) که در سخنرانی ارزشمند آقای دکتر ارزانی[2] (پانل دوّم) بود، شروع میکنم؛ ايشان در آغاز سخن خويش و در ارايهی تعريف مرتع، موجوديت اين بستر رويشی را مستقيماً در گرو رفع نياز دام ديدند. به ديگر سخن، از منظر ارزانی، ظاهراً مرتعی که به کار چرای دام نيايد، نباید با نام مرتع از آن یاد شود! امّا ايشان در فرجام سخن، صراحتاً اين پرسش را مطرح کردند که چرا بايد از بين خدمات متعددی که مراتع به جامعه و زيستبوم ارايه میدهند، فقط به تأمین علوفهی دام اعتنا کرده و بها داده شود؟!
سالها پيش، آلبرت اينشتين، در کلامی ماندگار گفته بود: «صورت يك مسأله غالباً اساسيتر از حل آن است. حل مسأله ممكن است فقط مستلزم مهارتهاي تجربي و يا رياضي باشد، حال آنكه طرح پرسشهاي نو، امكانات جديد و بررسي مسايل قديمي از ديدگاهي تازه نيازمند ذهني خلاق و مبين آزمودگي فرد در علوم است.» باشد که طرح اين سخنان نيز بتواند منظری نوين را برای نگريستن به مشکلی ديرينه بگشايد.
پرسش اصلی اين است که آيا کيفيت مديريت اعمال شده بر مراتع مناطق خشک کشور، کيفيتی مطلوب و ممتاز بوده است؟ و اگر پاسخ منفی است، چرا؟!
راست آن است که نه میتوان گفت: مديريت اعمال شده بر مراتع کشور خوب است، چون تمام دامهای وابسته به آن به خوبی تغذیه شدهاند و نه برعکس؛ میتوان گفت: اين مديریت بد است، چون اغلب دامهای وابسته به مراتع گرسنه ماندهاند! چرا که بر این باورم برای ارزيابی مديريت مرتع، به ويژه مراتع مناطق خشک، نياز به بازنگری جدی در معيارها و شاخصهايي است که با تکيه بر آنها به ارزیابی اين مديريت تاکنون پرداختهايم. دريافتی که در همين همانديشی يک روزه هم شواهدی گويا در تأييد آن ارايه شد که از جمله بايد به آمارهای تکاندهندهی آقای مهندس موسوی[3]، مديرکل محترم دفتر تثبيت شن و بيابانزدايي، مبنی بر اينکه بيش از 50 درصد از کل جمعيت مازاد انسانی متکی بر مراتع، يعنی حدود 8 برابر جمعيت مطلوب، هماکنون وابسته به مراتع خشک کشور هستند و يا بايد به هشداری که دکتر باغستانی[4] داد و صراحتاً اعلام کرد که ضريب برداشت 50 درصد در مناطق خشک به مفهوم نابودی کامل گونههای باارزش مراتع خواهد بود و يا تأکيد مهندس عليزاده[5] بر اينکه يگانه عامل مؤثر در نوسان فاحش توليد گياهی در مراتع مناطق خشک، فقط رطوبت موجود در خاک است و سرانجام به طرح فرصتها و چالشها در اين حوزه از سوی مهندس جاريانی[6]؛ اشاره کرد.
2- معيار چيست؟ شاخص کدام است؟
وظيفهی معيار - كه آن را در فارسي ملاك، سنجه، اياره، پيمانه، سنجانه، محك، انگپايه، ضابطه و ميزان هم مينامند[7] - ارزيابی موضوع مورد مطالعه و وظيفهی شاخص – كه آن را در فارسي نماگر، نمايگر، نمايانگر، نمايه، نشانگر، شناسه، معرف، شناسانه، شناساگر، پيراسنجه و پراسنجه هم مينامند[8] - ارزيابی معيار است. به سخنی ديگر، معيارها؛ منظرهايي تعريف شده هستند که از دريچهی آنها میتوان به مطالعهی موضوع مورد نظر پرداخت و شاخصها، ابزاری هستند که کیفيت دیدِ ما را هنگام تماشای موضوع از آن منظر، ارتقاء میدهند. به عنوان مثال، برای بررسی کيفيت زندگی جامعهی شهری تهران، معيارهای چندی نظیر آلودگی هوا، رفاه مادی، امنيت اجتماعی و آزادیهای فردی را میتوان انتخاب کرد، آنگاه مثلاً برای بررسی آلودگی هوا، میتوان شاخصهای مشخصی نظير غلظت منواکسيد کربن، ذرات معلق، سرب و ... در هوا را مورد اندازهگيری قرار داد.
3- آيا ارزيابی امکانپذير است؟
چگونه میتوان هنگامی که هنوز با حاکميت آموزههای اقتصاد بومشناختی (اکولوژيک) در نظام ارزشگذاری جامعه فرسنگها فاصله داريم و کماکان بر مبنای اصول سنگوارهای اقتصاد بازاری يا کلاسيک به اولويتگذاری طرحهای توسعهی خويش میپردازيم، بتوان برای اين پرسش، پاسخی علمی و مجابکننده يافت؟! به کلامی ديگر، تا هنگامی که از «محيطزيستی اقتصادی» به سوی «اقتصادی زيستمحيطی» حرکت نکنيم؛ آرمانی که لزومِ تقويت و حمايت از نگاهی همهجانبهنگر[9] را به وسيلهی همياری و تعامل ميانرشتهای بين متخصصين منابعطبيعی و محيطزيست با کارشناسان و نخبگانِ حوزهی اقتصادی و دولتمردانِ حوزهی سياست بيش از پيش مورد تأکيد قرار داده و از جملهی ضروریترين لوازم تضمين توسعهی پايدار برمیشمرد (تيزدل، 2001)؛ نبايد و نمیتوان به قضاوتی سزاوارانه از عملکرد بخشهای اجرايي و پژوهشی منابع طبيعی، به صورت عام و مرتع، به صورت خاص دست يافت. چه، امروزه تنها هنگامی میتوان از مزيتهای اقتصادی سرزمين ياد کرد که آن مزيتها از غربالِ ارزشهای زيستمحيطی گذر کرده باشند و ارزش افزودهی حاصل از فعاليتها و برنامههای اقتصادی به کاهش اندوختههای طبيعی و تشديد دامنهی آسيبپذيری آنها منجر نشود.
با لحاظ چنين دريافتی، بايد ديد سازوکارِ اندازهگيری اين مؤلفهها که در نهايت برآوردی از وضعيت توسعهی پايدار در حوزهی مورد مطالعه را امکانپذير میسازد، چگونه است؟ اين پرسشی است که پاسخ به آن هيچگاه به راحتی طرحش نيست! برای همين است که تئودور پانايوتو (1999) در نخستين فصل از کتابی که به هدف معرفی و کاربستِ ابزارهای تحوّل نگاشته است، با کمترين ترديدی فاش میسازد: «همهی کشورها، مشتاق توسعهی پايدارند، ولی فقط اندکی روش پيگيری و دستيابی به آن را میدانند و حتا تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری زدهاند.»
4- خسرانهای عدم تبعيت از آموزههای اقتصاد بومشناختی:
در نظام اقتصاد بازاری، شاخصهای اقتصادی که معمولاً برای اندازهگيری رفاه يا خوشبختی به کار میروند، [10]GDP و GNP[11] هستند (Barbier، 2003). منظور از GDP، ارزش کالاها و خدمات توليد شده در اقتصاد داخلی است؛ در حالی که در GNP درآمدهای برونمرزی به جز درآمدهای حاصل از صادرات هم به ارزش کالاها و خدمات توليد شده در اقتصاد داخلی افزوده میشود (آسافو- آجايي، 2001). نکتهی درخور توجه که به نقطهی ضعفی آشکار در اين نظام ارزشگذاری بدل میشود آن است که در محاسبهی دو شاخص ياد شده، استهلاک ذخيرهی سرمايهی طبيعی - که از بهرهبرداری اقتصادی و تخريب محيطزيست ناشی میشود - منظور نمیگردد. به عنوان مثال، بر پايهی پژوهشي كه با هدايت گروه اقتصاد كشاورزي دانشگاه تربيت مدرس و به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده است، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزهی محيطزيست و منابعطبيعي ايران در طول دورههاي پنجسالهی نخست و دوّم برنامههاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوختههاي طبيعي تجديدشوندهی (جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايهی خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابعطبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است[12]؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال (نزديك به پنجاه برابرِ كل بودجهی مؤسسهی تحقيقات جنگلها و مراتع در سال 1381) تخمين زده ميشود (خليليان و شمسالديني، 1380). درحقيقت، ارزش سرمايهگذاريهای صورت گرفته در اين دو بخش که معادل 5/31 درصد کل سرمايهگذاري انجام گرفته در بخش كشاورزي بوده (5/446 ميليارد ريال)، تقريباً با ميزان اُفت ارزش اندوختههای طبيعی جنگل و مرتع کشور در طول فقط نخستين برنامهی 5 ساله برابر شده است (خليليان، 1378). اين ارقام نشان ميدهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دورهی مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نميتوانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيستمحيطي و محاسبهی ميزان تخريب سرمايههاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربهاي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ[13] آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: « نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيطزيست غيرقابل انكار است (كولا، 1996)». مطالعاتی که به وسيلهی رپتو و همکاران در سال 1989 با استفاده از دادههای بخش نفت و جنگلداری در اندونزی به انجام رسيد هم به نتايجی مشابه ختم شده و نشان داد رشد توليد خالص ملی کشور در فاصلهی سالهای 1971 تا 1984 با احتساب تخريب صورت گرفته در محيطزيست، بسيار کمتر از ارقامی است که پيشتر اعلام شده و تنها 4 درصد بوده است (عاقلی و صادقی، 1380). به سخنی ديگر، رشد اقتصادی نمیتواند بدون به حسابآوردنِ منابعطبيعی و تغييراتی که در آن ايجاد میکند، تداوم يابد (فطرس، 1377). رخدادِ ديگري كه هر روز بر اهميت آن افزوده ميشود، ناديدهانگاشتنِ يكي از دلايل طولانيشدن و افزايش هزينهی تمامشدهی طرحهاي به اجرا درآمده و کالاهای توليدشده است. در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورتهای اساسی کشور را اعمال دقيق هزينههای زيستمحيطی در محاسبات تمامشدهی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفهای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامهها و پرداخت هزينههای گزاف جبران خسارت شده است. بر پايهی مطالعهای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالشها و چشماندازهاي توسعهی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرحها و برنامههای به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينهها بدون توجه به مخارج مربوط به محيطزيست، بزرگتر از عدد يک و اميدبخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينههای زيستمحيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچکتر از يک شده است. مثلاً چنانچه پارهاي از هزينههاي زيستمحيطي، نظيرِ هزينهی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرحها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشتهاي بحراني از نظر زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مييابد (در وضعيت محاسبهی هزينههای جبران بيلان آبی)[14]. از اين رو، انتظار میرود نهتنها لحاظِ هزينههای زيستمحيطی، به منطقیتر و واقعیتر شدنِ محاسبات برنامه کمک کند، بلکه بتواند برنامهريزان را هرچه بيشتر به سوی همگامی با استعدادهای طبيعی سرزمين و منطبق با اصول آمايشی مربوطه رهنمون سازد.
5- تصميمسازانی که مقلّد هستند!
نباید از خاطر برد كه يكي از اصليترين شعارهاي دولت جمهوري اسلامي ايران «توسعهی علمي، شرط بقا» معرفي شده است[15]؛ پذيرش اين شعار و قراردادنِ آن در سبد ملاحظات راهبردي كشوري كه صاحب دوّمين جمعيت جوان جهان است (فتحيانپور، 1381)، به مفهوم برداشتن چند گام اساسي است كه يكي از آنها ارتقاءِ متوازن جايگاه تحقيق و تحكيم مباني پژوهشمداري در مناسبات اجرايي خواهد بود[16]. امّا به تلخی بايد اعتراف کرد: موارد پرشماری را میتوان يافت که کارشناسان و نخبگان ما در هر سه حوزهی آموزش، پژوهش و اجرا به جای اينکه در فرآيند تصميمگيری نقش اصلی خويش، يعنی تصميمسازی را ايفا کنند، تنها به ابزارهايي در دست سياستمداران برای توجيه و مقبوليت علمی دادن به تصميمات غيرعلمی و در تضاد با اصول توسعهی پايدار آنها بدل شدهاند. وگرنه چگونه ممکن است، اغلب صنايع پرمصرف آبی ما (مانند لاستيکسازی، سفالپزی و ...) در استانهايي مجوز تأسيس يابند که دارای بيشترين تراز منفی آب در آبخوانهای خويش باشند؟! چگونه ممکن است شاهد راهاندازی نيروگاههای پرمصرف حرارتی در مکانهايي باشيم که خود با کمبود شديد آب مواجهاند (نيروگاه حرارتی همدان)؛ چگونه ممکن است با احداث سدهای بزرگ آبی روبرو شويم در مقاطعی از رودخانه که بيش از يکی دوسال عملاً قابل استفاده نيستند (سدهای لار، پانزدهخرداد، ميناب و ...) و چگونه ممکن است مجوز وابستگی بيشتر معيشتی به سرزمين را در کشوری صادر کنيم که متجاوز از 7/89 درصد از خاکش در قلمرو زيستاقليمهای خشک قرار گرفته و ميانگين سالانهی ضريب تغييرات حجم آبهای سطحی آن از 30 درصد بيشتر است؟! و چگونه بايد از توليد بيشتر و بيشتر گندم در کشوری حمايت کنيم که شهروندانش هماينک نيز بسيار بيشتر از استانداردهای جهانی گندم مصرف میکنند و در عوض 30 درصد کمتر از آنچه بايد مواد پروتئينی و گوشتی مصرف کنند، مصرف میکنند؟! آيا نمیدانيم هنگامی که بدون لحاظ اصول آمايش سرزمين، ديمكاري را تشويق ميكنيم، آنگاه ممکن است به جاي توليد گندم، با فرسايش 100 تن خاك در هكتار Shahoei) و همكاران، 1997) از ديمزارهاي متروكه روبرو شويم؟ و آنگاه آشکار است که با جابجايي سالانهی 5 ميلياردتن از اين مادهی حياتي (دفتر امور زيربنايي، 1380)، در از دستدادن خاك و فرسايش رتبهی نخست را در منطقه (شريفي، 1379) و جايگاه دوّم را در جهان كسب كنيم(كرمي، 1379)!
اين شكستها، ندانمكاريها و ناكارآمديها چه واقعيتي را عريان ميسازد؟! اين آزمون و خطاهاي گرانقيمت، چگونه بر اقتصاد كشور تحميل شده است؟ چرا از پيشبيني پيامدهاي طرحهاي اجرايي خود عاجزيم؟ چگونه به خود اجازه ميدهيم در حوزهاي كه هنوز پژوهش درخوري در آن به انجام نرسيده است، درستي فرضيات خويش را با آزمونهايي چنين خسارتبار، محك زنيم؟ چرا در هيچ جای ديگر جهان مانند ايران، جريانهای بيابانزايي از چنين شدّت شتابناکی برخوردار نیستند[17]؟ و سرانجام آنكه چرا در بخشي (بخش کشاورزی) كه متجاوز از هفت ميليارد ساعت، يعني بيش از 25 درصد از ثروت ملّي مولّد كشور در سال را جذب خود ميكند (عظيمي، 1381)، بايد شرايط به نحوي باشد كه اين ثروت ملّي، حتّي نتواند همپاي سهم خويش از توان مولّد كشور، به توليد ناخالص داخلي بيافزايد؟ كافي است بدانيم در سال 1368، بيش از 56 درصد از اعتبارات پژوهشي كشور، جذب سازمان تحقيقات و آموزش كشاورزي، يعني معتبرترين نهاد متولّي تحقيق در اين حوزه شده است؛ ليكن بركامهی افزايش جمعيت، محدودبودن منابع، كاهش ضريب امنيت غذايي و آشكارشدن كاستيهاي فراوان موجود در اين بخش، سهم مزبور در سال 1380 به رقم نازل 29 درصد كاهش يافت (قرهياضي، 1380). تأسفبارتر آنكه حتّي در سال هشتاد و يك و به رغمِ افزايش 76 درصدي ميانگين اعتبارات پژوهشي كشور، سهم افزايش اعتبارات سازمان تات، از 7/16 درصد فراتر نرفت.[18] معلوم است كه چنين رخدادي، چنان بازخوردي را نيز ميطلبد!
آيا عملکرد ما، نبايد بار ديگر اذهان را به سوی سخن زنهاردهندهی سارا پاراکين سوق دهد که با تلخی گفته بود:
«سستي ما، سكون ما و عدم جسارت ما ميتواند به اين معنا باشد كه در نهايت ما تنها گونهاي خواهيم بود كه نابودي خودمان را مو به مو تحت نظارت داشتهايم. و گورِ ما چه سنگنبشتة وهنآميزي خواهد داشت: آنان آنچه را فرا ميرسيد، ميديدند، امّا چندان خرد نداشتند كه راه را بر آن ببندند.»
6- فرجام سخن:
بومسازگانِ مرتعي ايران به رغم برخورداري از وسعتي قابل توجه (بيش از 90 ميليون هكتار) و ممتازبودن در ميان ديگر بومسازگانهاي كشور، عملاً از كارايي مطلوبي برخوردار نبوده و توان توليد آن در كمينه قرار دارد. متأثر شدن كشور از زيستاقليمي عموماً خشك به همراه چراي مفرط دام كه شمارِ آنها به بيش از 3 برابر ظرفيت مراتع ميرسد، از جملة مهمترين دلايل اين ناكارآمدي محسوب ميشود. بنابراين از آنجا كه احياءِ مراتع در اين عرصهها فرآيندي دشوار و پرهزينه خواهد بود، يگانه رهيافت، تأكيد بر شناخت و بكارگيري روشهاي سازگارِ اعمال مديريت مرتع با در نظر گرفتن مؤلفههاي بومشناختي حاكم بر زيستبومِ ايران است. به ديگر سخن، بر اين گمانيم که آيا هدفگزينی و انتظاری که ما از بخش مرتع داشتهايم، اهداف بخردانه و انتظاراتی سزاوارانه بوده است؟ يا صرفاً بر اساس نيازهای اجتماعی زيستبوم و بدون لحاظ توانمندیهای بومشناختی آن، اقدام به برنامهريزی و تعيين ملاحظات کلان راهبردی خويش در طول برنامههای ميان مدّت 5 سالهی کشور کردهايم؟
راست آن است که با بررسي چالشها و جهتگيريهاي اهداف بخش كشاورزي و منابعطبيعي در قوانين برنامههاي اوّل، دوّم و سوّم توسعهی اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، آشکار میشود که متأسفانه يك نگاه جامع بر چالشهاي مندرج در برنامهی توسعه بخش كشاورزي (در طول سه دورهی 5 سالهی گذشته) حاكم نبوده است. از اين رو، به رغم اجراي طرحها و وضع قوانين متعدد براي رفع چالشهاي بخش كشاورزي، آنها كماكان به قوت خود باقي مانده و حتا در مواردي به مرز بحراني رسيدهاند. از اين رو، سزاوارتر آن است که نخبگان و دولتمردان برنامهساز کشور، پيش از تدوين هر برنامهی کلان ميان مدّت و دراز مدّتی، نخست انتظارات خويش را از بخش كشاورزي و به ويژه مراتع، با توجه به استعدادهاي آن به گونهای شفاف اعلام دارند.
آشکار شدن اين مسأله، بخصوص از آنجا اهميت بيشتری میيابد که بدانيم خطيرترين وظيفهای که قانون بر عهدهی وزارت جهاد کشاورزی قرار داده است، همانا حفظ، احيا، توسعه و بهرهبرداري از مـنابع طـبيعي و بـرقراري تـعادل بومشناختی و پايدار در عرصههاي آب، خاك، جنگل و مرتع كشور است؛ اهدافی که جايگاه اين وزارتخانه را در جلوگيري از پديدهی بيابانزايي و كاهش اثرهاي خشكسالي ممتاز و برجسته کرده است.
در حقيقت از جمله مهمترين کارکردهای مراتع که کمتر مورد عنايت قرار میگيرند، بايد به خدمات غيرقابل تبادل آن، نظير حفاظت آب و خاك، جلوگيري از بروز سيل، ذخيرهسازي آبهـاي زيـرزمـيني، تنوع زيستي، توليد اكسيژن، ترسيب كربن، نقش تفرجگاهي و شكار، ايجاد محيط زيست مناسب، حفظ و بقاي ژنتيكي، حفاظت گونههاي نادر گياهي و جانوري و … اشاره كرد.
کلام آخر آنکه قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، ميتواند حتّي غمناكتر از بودن در سياههی سرزمينهاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي ميتوان براي برونرفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشتناپذير باشند كه گسترههاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند. يادمان باشد: يك كشور تنها در اثر نفوذ دشمن به حوزههاي فيزيكي، سياسي يا فرهنگياش در معرض انحطاط قرار نميگيرد، كشوري كه نتواند از ميراثهاي طبيعي و موجودات زندهی گياهي و جانوري خويش به درستي حراست كند و توجه به ملاحظات زيستمحيطي در رديف واپسين اولويتهاي راهبردياش جاي بگيرد؛ نمونهی آشكاري از فرهنگ و تمدّني رو به زوال را نمايش ميدهد؛ تمدّني كه ديگر حتا كسي تمايلي به فتح آن هم نخواهد داشت.
- گرفتگاهان:
1- آسافو- آجايی، جان. 2001: اقتصاد محيطزيست برای غير اقتصاددانان (برگردان سياوش دهقانيان و ذکريا فرجزاده، 1381). مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، شمارة 321، 335 صفحه.
2- اتان، لوك. 1956: سنت اگزوپري؛ مرد انديشه و عمل (برگردان ناصر موفقيان، 1374). تهران. شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 265 صفحه.
3- پانايوتو، تئودور. 1999: ابزارهای تحوّل؛ برای فراهمکردن موجبات توسعة پايدار (برگردان سيّد امير ايافت، 1382). تهران. انتشارات سازمان حفاظت محيطزيست، 278 صفحه.
4- تيزدل، کِلم. 2001: پيشگفتار از کتاب اقتصاد محيطزيست. مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 2 صفحه.
5- خليليان، صادق. 1378: اقتصاد منابع طبيعي. تهران. انتشارات مؤسسة تحقيقات جنگلها و مراتع به شمارة 222- 1378، 127 صفحه.
6- خليليان، صادق و اسماعيل شمسالديني. 1380: بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي تجديدشونده (جنگل و مرتع) در برنامة اول و دوم توسعه. تهران. فصلنامة پژوهش و سازندگي، ش 52، صص 21-19.
7- شريف، مصطفي. 1381: ميزان دستيابي به اهداف كمي بخش كشاورزي در برنامههاي اول و دوم توسعه؛ در مجموعه مقالات همايش چالشها و چشماندازهاي توسعة ايران. تهران. مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامهريزي، 18 صفحه، به نقل از: http://www.elixiran.com/persian/HAMAYESH/reports%20&%20articles/maghalat1.htm
8- شريفي، فرود. 1379: پيشگفتار در مجموعة مقالات دوّمين همايش ملي فرسايش و رسوب، خرمآباد. تهران. مركز انتشارات كميسيون ملي يونسكو در ايران.
9- عاقلي، لطفعلي و حسين صادقي. 1380: روند تخريب زيستمحيطي در ايران - كاربرد منطق فازي. تهران. فصلنامة اقتصاد كشاورزي و توسعه، ش 36، صص 174-151.
10- فتحيانپور، مژگان.1381: نگاهي به چند و چون تحقيق و توسعه در صنايع ايران. تهران. ماهنامة تدبير، سال سيزدهم، ش 122، برگرفته از تارنماي مجله به نشاني:
http://www.imi-ir.org/tadbir/tadbir-122/reports-122/1.asp
11- فطرس، محمّدحسن. 1377: نگاهی به نظرية ارزش در اقتصاد و بررسی ارزشگذاری در ارزيابيهای زيستمحيطی. تهران. فصلنامة اقتصاد كشاورزي و توسعه، ش 23، صص 88-75.
12- قرهياضي، بهزاد. 1380: سخنراني در همايش بزرگ كارشناسان تات. كرج، تالار اجتماعات مؤسسة اصلاح نهال و بذر، مورخ 16/11/1380.
13- كولا، ارهان. 1996: اقتصاد منابعطبيعي، محيطزيست و سياستگذاريها (برگردان سياوش دهقانيان و فرخدين خزايي: 1380). مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسي، ش 314، 463 صفحه.
14- ميرزاده، حميد و شمسالدّين حسيني. 1378: آمار سخن ميگويد. تهران، انتشارات كاوش، 131 صفحه.
15- Barbier, Edward B. 2003: The Role of Natural Resources in Economic Development; Resource and Environmental Scarcity Issues. Australian Economic Papers 42(2):253-272.
16- Shahoei, S., M.H. Banaei & H. Rafahi. 1997: Assessment The Different Features of Soil Erosion and Sediment Delivery Ratio on an Agricultural Watershed in Northern Part of
[1] دژ، ص 152 (به نقل از اتان، 1956).
[2] با عنوان: مديريت خشکسالی در مراتع (با همکاری حسين آذرنيوند).
[3] با عنوان: نگاه کلان بر مديريت مراتع در مناطق خشک.
[4] با عنوان: زمان و ميزان بهرهبرداری در مراتع مناطق بيابانی با توجه به رژيم بارندگی.
[5] با عنوان: مديريت مرتع در مناطق خشک؛ طرح مسأله.
[6] با عنوان: مديريت مراتع مناطق خشک؛ فرصتها و چالشها.
[7] criterion, bench mark, standard, measure, gauge, yardstick, scale, norm, touchstone, module, factor
[8] Indicators, Index, expressive, distinctive, parameter, reflection, representative, element
[9] Multy disciplinary
[10] Gross Domestic Productivity
[11] Grossnet productivity
[12] اين در حالي است كه اعتبارات عمراني اين بخش از 20 ميليارد ريال در ابتداي برنامهی اوّل به بيش از 90 ميليارد ريال در سال پاياني افزايش يافت (شريف، 1381).
[13] Kapp
1 برگرفته از مقالهی «ضرورت برنامهريزي توسعه با احتساب هزينههاي زيستمحيطي»، ارايه شده در همايش چالشها و چشماندازهاي توسعهی ايران. تهران. مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامهريزي، کد بازخوانی: 11303، به نقل از: http://www.4thdvplan.elixiran.com/articles%20-reports.htm
[15] برگرفته از متن نامهی وزراي جهاد كشاورزي، علوم، تحقيقات و فناوري، صنايع و معادن و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به رئيسجمهور در نخستين روز از آذرماه سال 1381 (همشهري، 2/9/1381، ش 2907).
[16] تازهترين گزارشهاي آماري مربوط به سهم ايران در توليد جهاني علم بيانگر آن است که سهم ما در توليد علم در زمينهی علوم پايه با 300 درصد رشد، از 05/0 درصد توليد بينالمللي در سال 1360 به 2/0 در سال 1380 ارتقاء يافته است (منصوري، 1381). به رغم چنين رشد غرورآفريني مشخص نيست كه چرا در دو سال نخست دههی هشتاد، پيوسته به سهم تحقيقات در بودجهی كشور جفا شده و از درصد آن كاسته شده است!
[17] گزارش سال 2002 گروه کشاورزی سرویس حفاظت از منابع طبيعی ايالات متحده آمريکا.
[18] بهزاد قرهياضي، همشهري، ش 2799، ص 11، مورخ 12/5/81).