براي ريحانههاي پاكنهاد سرزمين مادري ؛ دلهاتان بهاري و روزگارتان ، نوروزي باد ...
بياييم تعارف را كنار بگذاريم و براي لحظاتي كوتاه هم كه شده حقيقت را ببينيم. به راستي در بين تمام آيينهاي متعددي كه در طول سال و به ضرب حضور در برگهاي تقويم رسمي، پاس داشته ميشوند، كداميك ميتوانند با نوروز، چهارشنبهسوري و سيزدهبدر برابري كنند؟! مگر جز اين است كه مفهوم جشن ملي و نكوداشت خودجوش را فقط و فقط در هنگامهي بهار است كه ميبينيم و درك ميكنيم؟
قدر اين موهبت را بدانيم، اينها يگانه و شايد تنها زنجيرهاي مستحكمي باشند كه هويت ايراني را، فارغ از هر قوميت و زبان و مذهبي كه دارد، قوام و دوام ميبخشد. اينها قويترين پادزهرهايي است كه در طول همهي سدههاي پرشمار گذشته، اين بوم و بر مقدس را از گزند شوكران افراطگرايي و تجزيهطلبي مصون داشته است.
قدر اين ستارههاي درخشندهي فرهنگي را بدانيم و سهواً يا عمداً كاري نكنيم تا پيوندهاي ايرانيت ما سست شود.
سال 1386 هم به پايان رسيد؛ سالي كه در ششماههي نخستش، اغلب نقاط ايران، طعم يك ترسالي دلچسب را چشيدند و پس از سالها، بيشتر آبخوانها و تالابهاي ما با صداي آب و رطوبت زندگيسازش آشتي كردند ... و البته در ششماههي پايانياش به جز ديار سيستان و بلوچستان و تاحدودي، برخي از نواحي مركزي، بيشتر مناطق كشور، به رغم تحمل بيسابقهترين سرما و برودت قرن، از ريزشهاي آسماني درخوري بهرهمند نشدند.
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، زخمهاي طبيعت وطن، نهتنها التيامي نيافت، بلكه در اغلب حوزهها بر وخامت و جراحتش افزوده شد؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، شاهد مرگ خاموش و غمانگيز هشتهزار درخت پانصدساله در تنگهي بلاغي بوديم؛ شاهد خشكيدگي طشك و بختگان و مرگ چندين هزار فلامينگو؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، به نخستين كشور تخريبكنندهي خاك در جهان ارتقاء يافتيم و به قول ناصر كرمي عزيز، به اندازهي حجم آن سه جزيزه خاك بر باد داديم؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، يكي از فرزندان فرهيختهي خود – دكتر هرمز اسدي - را از دست داديم؛ دانشمند عاشقي كه شايد تا سالها نتوان جايگزيني برايش يافت؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، درياچهي اروميه را در كمترين سطح و حجم خود تجربه كرديم و در همان حال براي افتتاح پل معروفش سر و دست شكستيم. همان گونه كه براي ويراني جنگل زيباي ابر به بهانه احداث جاده و مجوز برپايي كارخانه پتروشيمي در ميانكاله هم چنين كرديم و در برابر ويراني عرصههاي طبيعي و ايستگاههاي پژوهش منابع طبيعي خويش در زردكوه بختياري، كامفيروز فارس و مارگون ياسوج هم سكوت كرديم و خاموش مانديم.
و البته همهي خبرها هم بد نبود، اينكه هنوز مديراني وجود دارند كه حتا در برابر فرمان وزير و استاندار ميايستند تا طبيعت را حفظ كنند، آنگونه كه در ماجراي جنگل لاكان گيلان و تايباد خراسان رخ داد، جاي اميدواري فراوان دارد؛ اينكه سرانجام يك كانديدا براي نمايندگي مجلس اعلام موجوديت كرد، آن هم فقط با شعار حفظ محيط زيست (هر چند رأي نياورد)؛ اينكه كماكان بر شمار وبلاگهاي سبز در دنياي وبلاگستان افزوده ميشود و به همت مهدي اشراقي عزيز، اين جمع سبز از هويتي ممتاز نيز برخوردار شده و حتا اجتماعاتي را در سطح تهران و شهرستانها برپاكردند و اينكه فعاليت قلمبه دستان سبز در عرصه مطبوعات كشور نيز از چنان اعتنايي برخوردار ميشود كه مورد تشويق و تقدير قرار ميگيرند، جاي اميدواري فراوان دارد و بخصوص بايد از حضور صفحات سبز در روزنامههاي جامجم، اعتماد، اعتماد ملي، تهران امروز، كارگزاران، همشهري و نيز خبرگزاري ايسنا و فارس ياد كرد كه به ويژه در روزنامه همشهري، به همت اسدالله افلاكي و ناصر كرمي عزيز، همچنان بيشترين حجم از صفحات ثابت به محيط زيست اختصاص دارد؛ روزنامهاي كه كماكان عنوان سبزترين روزنامهي كشور را ميتواند براي نزديك به دو دهه فعاليت، از آن خويش سازد. در همين جا نيز، موفقيت برونمرزي اخير اسدالله افلاكي عزيز را به او و روزنامه همشهري تبريك ميگويم.
و امّا بعدتر ...
در آخرين روزهاي تابستان سال 86 مهمان مردم خونگرم و صميمي زردكوه بختياري بودم و در ديار امامزاده سر آقا سيد، آبشار عليخان و غار يخي (از توابع شهرستان فارسان)، دختركاني را ديدم كه با فروش گونههاي دارويي و خوشعطر دامنههاي زردكوه روزگار ميگذراندند ... دستان ريحانه را ببينيد تا دريابيد كه روزگار سرزمين مادريمان، حتا در پرآب ترين و زيباترين و بهشتيترين مناطقش، روزگار چندان مناسبي نيست.
بياييم در آستانهي نوروز 1387 با خود پيمان بنديم كه براي كودكان پاكنهاد اين سرزمين و براي آفرينش لبخند بر صورت معصوم و زيبايشان هرچه در توان داريم، به كار بنديم.
اي ايران من! در واپسين ساعات از سال 1386 خورشيدي، از پروردگار مهربان ميخواهم تا روزگاراني آبي، طبيعتي شاداب، رودخانههايي پرآب و مردماني پويا، كوشنده، هنجارشكن و جمودناپذير ارزانيات دارد كه بيشك سزاوارش هستي.
سالي به دور از غم و درد و رنج براي همهي هموطنان عزيزم آرزو دارم.
"برای درج نظر در مورد این یادداشت به دل نوشته ها مراجعه فرمایید."