شغل غالب مردم در فقير‌ترين كشورها، معمولاً كشاورزي و گله‌داري است و درنتيجه وابستگي معيشتي آنها به سرزمين بالاست. بررسی نقشه­های بيابان­زايی در مقياس جهانی نيز حکايت از آن دارد، کشاورزی و دامداری در شمارِ مؤلفه­هايی طبقه­بندی می­شوند که بيشترين همبستگی را با بيابان­زايی نشان می­دهند. به عبارت ديگر، به موازات ارتباط معيشتی بيشتر با سرزمين، بر ميزان ناپايداری زيست­محيطي و فزوني جريان­هاي كاهندة كارايي سرزمين افزوده مي‌شود.    

بنابراين، «مهارِ بيابان‌زايي بر راهكارها و آموزه‌هايي استوار است كه آرمانشان، تأمين امنيت غذايي و تكامل كيفيت زندگي در تمامي جنبه‌هاي حيات موجود در همة عرصه‌ها يا سرزمينها (Lands)، براي پايدارترين زمانِ ممكن است.» يكي از آن سرزمين­ها، البته سرزمينهاي خشك (Dry Lands) است كه بستر بيابان­هاي طبيعي محسوب مي‌شود. اهميت اين رسالت، بويژه هنگامي ملموس‌تر خواهد شد كه بدانيم، بر پاية ستاده‌هاي حاصل از جديد‌ترين پژوهش­هاي منتشر‌شده، از بين 45 عامل بيابان‌زايي، 39 عامل مربوط به مديريت غير معقولانة منابع آب، خاك، گياه، معادن و كانيها بوده و تنها شش مورد از آن مربوط به فرايندهاي طبيعي مؤثر در جريان بيابان­زايي است[1].



1 به نقل از : http://www.iranagrin.com/SabaNews/bottomfram/news81.07.21/news08-81.07.21.htm