ما ثروتمند نيستيم ؛ ديگران خيلي فقيرند!
از جنگلهايي كه داريم تا جنگلهايي كه بايد ميداشتيم!
تقريباً اغلب ما ميدانيم در كشوري زيست ميكنيم كه سهم منابع جنگلي آن، هم به نسبت وسعتش و هم به نسبت جمعيتي كه در آن سكني گزيدهاند، بسيار اندك است. با اين وجود، شايد خالي از لطف نباشد كه بدانيم، از بين ۱۹۲ كشور مورد بررسي، گسترهي جنگلي ايرانزمين، به مراتب بيشتر از ۱۴۹ كشور جهان است؛ يعني تنها جنگلهای ۴۳ کشور، عرصهای پهناورتر از ما را در اختيار دارند. واقعيتي كه نه بايد برنامهريزان و دولتمردان ما را گمراه كند و نه بايد انكارش كرد.
ميگويم: نبايد گمراه شويم، چرا كه برکامهي چنين مزيّتی و برخورداري از چنين جايگاهي در بين كشورهاي جهان، كماكان مطابق تقسيمبندی فائو در اجلاس کبک کانادا (۲۰۰۳)، ايران به همراه ۵۳ کشور ديگر در شمار ممالکی قرار دارند که کمتر از ۱۰ درصد از خاک آنها را جنگل در بر گرفته است؛ ويژگي هشداردهندهاي كه سبب شده تا از اين ممالك با لقب «کشورهای با پوشش کم جنگل» (LFCCS) يا “Low Forest Cover Countries” نام برده شود. هشداردهندهتر آن كه شمار اين ممالك تا پايان قرن بيستم به ۷۱ كشور ميرسيد. به بياني ديگر، روند كلي حاكم بر مديريت جنگلهاي جهان، نهتنها هنوز نتوانسته ثباتي نسبي در وسعت اين رويشگاههاي حياتي كره زمين ايجاد كند، بلكه كماكان در برابر نيروهاي توسعهسالار، ميدان را واگذار كرده و پيوسته از وسعت اراضي جنگلي در اغلب نقاط جهان، از جمله ايران كاسته شده است. به نحوي كه هماكنون، مجموع مساحت اراضي جنگلي اين ۵۳ کشور به ۱۳۶ ميليون هکتار نيز نميرسد. در حقارت اين رقم، همان بس كه بدانيم، وسعت جنگلهاي برزيل به تنهايي حدود سه برابر آن است و رقم پيشگفته در مجموع، فقط حدود ۳ درصد از گسترهي جنگلهای جهان را در اختيار دارند.
مفهوم سادهي دانستگي فوق اين است كه – در حوزه منابع جنگلي – به هيچ عنوان نبايد بپنداريم كه ثروتمنديم، بلكه درستتر آن است كه ديگران خيلي فقير هستند.
آخرين برآوردهای رسمی نشان میدهد نزديک به ۵/۱۲ ميليون هکتار يا فقط ۶/۷ درصد از گسترهي خاکی کشور در تملّک پوششهای جنگلی قرار دارد (رقم دقيق اين نسبت که از تقسيم مساحت جنگلها (۳۹۱/۱۲۴۲۳۳۹۲ هکتار) به مساحت خاکی کشور (۱۶۲۹۸۰۷۰۰ هکتار) بدست می آيد، تا ۳۱ رقم اعشار (بر حسب درصد) عبارت است از: «۶۲۲۶۱۵۶۷۸۴۲۰۸۱۹۱۵۲۲۰۶۳۶۵۵۳۸۹۸۷۱/۷»). گفتنی آنکه تا پيش از تخريبهای بوجود آمده در دهههای اخير، اين ميزان بين ۱۱ تا ۱۸ درصد بوده است. . با اين وجود، همين وسعت ناچيز در ايران و ۵۲ كشور ديگر عضو LFCCS ، به دليل موقعيت استقرار، اثربخشی بر کيفيت زيست منطقه، تنوّع گونهای ناهمتا و امکان توسعه از اهميت ويژهای در چرخهي تعادلی کرهي زمين برخوردار هستند؛ به نحوی که بسياري از صاحبنظران و گياهشناسان، از بومسازگان جنگلهای شمال کشور، به دليل برخورداری از تنوّع گياهی و خصوصيات نادر هيرکانين، به عنوان يکی از قطبهای مهم جغرافيايی گياهی جهان نام ميبرند.
به هر حال، همان طور که ملاحظه میشود، نهتنها سهم مناطق جنگلی کشور به نسبت گسترهي پهناورش، ناچيز است. بلكه نكتهي مهمتر اين است كه مساحت فعلی پوششهای جنگلی ايران، به مراتب از قلمرو سرزمينهايي که استعداد کاربری جنگل را در کشور دارا هستند، کمتر است. دريافتی که اوج فشارهای انسانی وارد بر زيستبومهای شکنندهي جنگلی ايران را نشان میدهد. فشارهايي كه شوربختانه بايد اعتراف كرد در طول سالهاي اخير بر وسعت و وزن آن نيز افزوده شده و حتا كار به جايي رسيده كه بسياري از تصميمگيريهاي كلان و محلي دولتي نيز در راستاي تشديد فشار بر اين اندوختههاي طبيعي ناهمتا استوار شده است؛ رخدادي كه شايد يكي از آخرين نمونههاي آن پيشنهاد بسيار خطرناك اهدا مجوز براي تغيير كاربري جنگلهاي مخروبه شمال، به بهانه ظاهراً مقبول اشتغالزايي است. موضوعي كه خوشبختانه در برخی جراید کشور تاكنون بحثهاي مستدل و فراگيري را از سوي دلسوزان و صاحبنظران عرصه منابع طبيعي كشور به دنبال داشته است.
اميد كه بيش از پيش، قدر ارزشهاي غيرقابل جايگزين منابع طبيعي و محيط زيست خود را دريافته و عميقاً به اين باور برسيم كه در سايهي منابع طبيعي پويا و پرنشاط است كه ميتوان به زيست پايدار و توسعه درخور رسيد و نه به قيمت حذف و نابودي آن.
(بخشهايي از اين يادداشت در صفحه ۱۴ روزنامه همشهري مورخ ۲۴ بهمن ۸۶ نيز منتشر شده است)