چرا به خود می تازیم؟!
سيامك معطري، عليرضا آيينهچيان، پروانه اسماعيلزاده، صفورا زواران حسيني و مژگان جمشيدي نخستين بازتابها و واكنشها را نسبت به آنچه كه در طول دو روز گذشته قلمي كردهام، بروز داده و با كامنتها يا پستهايي كه به اين موضوع اختصاص دادهاند، تأييد كردند كه اشتباه نكردهام و اغلب متوجه، نيت قلبي نگارنده از طرح اين چالشگري سبز شدهاند.
با اين وجود، شاید در نگاه نخست و از منظر مخاطبي عامتر، اندکی نابهنگام، نابخردانه و حتا خودخواهانه یا نوعی زیادهطلبی و يا بیسیاستی باشد که آن همه مردم و مسئولین و مديران كمي تا قسمتي بی تفاوت یا حتا كاملاً مهاجم و متجاوز و ويرانكنندهي محیط زیست سرزمين مادري را رها کرده و بیاییم یقهي همان جمع پراکنده و محدود و کمتوان (به قول ناصر عزیز) و نازكانديش و بعضاً شكننده را بگیریم که به هر حال خود را عرضه کرده و نشان دادهاند که حاضرند بخشی از وقت و زمان استراحت خويش را برای پایداری محیطزیست و طبیعت وطن مصروف دارند.
و اين خطر وجود دارد كه اگر ميزان توقع را بالا ببريم، همان تعداد اندك هم عطاي نوشتن در وبلاگ سبز را به لقايش ببخشند و اعلام كنند كه ما اصلاً وبلاگ زيستمحيطي نداريم و نداشتهايم و زيستمحيطي هم نيستيم و ادعايش را هم نميكنيم و دروغ چرا تا قبر … (چنين واكنشي را بعضاً در زمان مسابقه هنمهاد هم شاهد بوديم، به ويژه وقتي سخن از دادن تمشك طلايي هم به ميان آمد!).
غافل از اينكه مگر محيط زيست چيزي جز، سرزميني است كه در آن زيست ميكنيم؟ سرزميني كه همهي عشقها، اشكها، دوستيها، نامردميها، فريادها، جنگها، پيروزيها، شادكاميها و خلاصه همهي خاطرات تلخ و شيرين ما از اندك روزهايي كه مهمانش هستيم، در آن رخ ميدهد و بنابراين، از هر زاويهاي كه به آن نگاه كنيم و در انديشهي بالندگياش گام برداريم، يعني داريم در بارهي محيطزيست مينويسيم و به اعتلاي آن ميانديشيم؛ يگانه مأمني كه در آن زندگي ميكنيم.
برای همین است که باید دوستان متوجه این دریافت و تمایز باشند و بدانند که به شخصه حرمتدار و سپاسگزار هر انسانی هستم که حتا یک کلمه در آگاهیبخشی و ایجاد حساسیت بیشتر در این حوزه مؤثر بوده است و اميدوارم حاصل اين گفتارها، گلهمندي ايجاد نكند.
اگر این اصل را بپذیریم، آنگاه گمان برم بهتر و با کمینهي آفرینش سؤتفاهم، میتوانیم این چالش فکری سبز را ادامه دهیم.
به عنوان مثال، در همين مورد فيلم بحثبرانگيز «يك حقيقت ناخوشايند» آنچه كه بيش از هر چيز اهميت دارد، وارد شدن به اين بحث و طرح چالشهاي نهفته در آن است، آن هم از زواياي متعدد و متكثر موجود. عليرضا عزيز! كسي انتظار ندارد كه همه از منظري كاملاً آكادميك و علم محض به اين فيلم بپردازند (مگر ناصر خالديان متخصص محيط زيست است؟)، بلكه دستكم ميشود به اندازه فيلم مارمولك كمال تبريزي يا خراجيهاي دهنمكي و يا به نام پدر حاتميكيا و يا فيلم بيارزش و سطحي ۳۰۰ به آن نوجه كرد و احساس خويش را – توجه كنيد كه منظورم دقيقاً همان احساس خويش را – با مخاطبينتان در ميان نهيد، آن هم به نحوي كه نشان دهد، واقعاً وقت گذاشته و فيلم را عميقاً و دستكم چندبار ديدهايد. آيا اين درخواست بزرگي است؟!
بياييم از اين فرصت كه قدرت و نفوذ يك سياستمدار ينگهدنيايي به نام «الگور» با همهي ضعفهايي كه ممكن است داشته باشد، به طرفداران سبزانديش زمين داده، استفاده كنيم و بيشينهي بهرهي ممكن را از موج سبزي كه به واسطهي اكران سراسري «يك حقيقت ناخوشايند» به راه افتاده ببريم. مگر يادتان رفته كه پيش از فيلم الگور، چه تعداد فيلم مؤثرتر و علميتر (مثل بركت) ساخته شد، اما چون اسپانسر و حامي پرقدرتي مانند الگور و دموكراتهاي آمريكايي را نداشت، اين بخت را نيافت تا اينگونه به تيتر نخست بنگاههاي سخنپراكني دنيا بدل شود. آيا قدر اين فرصت را ميدانيم؟! و آيا اين اجازه را دارم كه بگويم دستكم در ايران، بزرگترين حقيقت ناخوشايند همين است كه كلمهاي در مورد اين فيلم در هيچيك از وبلاگهاي زيستمحيطي (به جز تعدادي انگشتشمار) سخن نرفته است. اصلاً عليرضا خان برايمان بگو با وجود امكانات سهلي كه براي دريافت و ارسال فيلم تقبل كردهاي، تاكنون چند درخواست جدي داشتهاي؟! و آن را مقايسه كن با سياههي پرشمار دانشجويان محيط زيست و منابع طبيعي و ديگر علاقهمندان فعال در تشكلهاي مردمنهاد و … تا دريابي و دريابيم كه چه ميگويم و از چه درد ميكشم.
در گام دوّم:
پرسش بنيادين من اين است: چرا محيط زيست در اين ديار آنگونه كه بايسته و سزاوار است، جدي گرفته نميشود و ملاحظات راهبردياش به صدر اولويتهاي محوري كشور در برنامههاي كلان توسعه عملاً ارتقاء نمييابد؟!
و پاسخم اين بود و هست كه – دستكم در حوزهي متخصصين و نخبگان اين حوزه – وكلاي مدافع آگاه، خردمند و عاشق اندكي وجود دارند كه سزاوارانه به دفاعي محكمهپسند از محيط زيست و لزوم حرمتنهادن به گرايهها و آموزههاي بنيادينش بپردازند و متأسفانه آن تعداد قليل هم در زير بار مسئوليتها و دغدغههاي ناشي از غم نان و … نميتوانند به شكلي كه دوست دارند، وارد اين هماوردي ارزشمند شوند.
از اين گذشته، يادم هست در ويژهنامه روز جهاني محيط زيست كه همميهن منتشر ساخت، دكتر آخاني گرامي، به حقيقت تلخ اما درستي اشاره كرد؛ اينكه ما با بحران نرمافزار و نيروي متخصص و كارآمد در حوزه محيط زيست مواجه هستيم و متأسفانه هيچ اقدام مؤثري هم از سوي ارگانهاي مسئول براي پرورش و استعداديابي جوانان علاقهمند در اين حوزه نميشود و به ندرت كسي ميتواند از خوانهاي پيچ در پيچ گزينش و اعزام عبور كرده و در دانشگاهي معتبر در آن سوي آب به كامل كردن تحصيلات آكادميك خود، همت گمارد.
نتيجه هم هماني ميشود كه ميبينيم! به جاي پرداخت به علتها، اغلب خود را با معلولها سرگرم ميكنيم، و به جاي آنكه جلوي آن ديوانهاي كه مردم را دارد از اسكلهي بالادست به درون دريا مياندازد، بگيريم؛ خود را مشغول نجات غرق شدگان مظلوم ميكنيم تا درنهايت خسته و درمانده يكجا بيافتيم و نظارهگر غرق هموطنان عزيز و مظلوممان باشيم يا اينكه به همراه آنها و در همان دست و پا زدنها غرق شويم! چرا كه آنقدر خود را خسته و بيرمق كردهايم كه ديگر مجالي براي انديشيدن و شوق و شوري براي تغيير و ارتقاي منظر نگريستن خويش باقي ننهادهايم.
بارها گفتهام و نوشتهام كه ما محيط زيستيها چرا فقط ميگوييم: نكنيم، نسازيم، نبريم، آلوده نشود، شكار نگردد … اگر پل نسازيم، اگر جاده نسازيم، اگر كارخانه و پالايشگاه نزنيم و اگر توليد خود را در حوزههاي سه گانه كشاورزي، خدمات و صنعت افزايش ندهيم، پس چه كنيم؟! نهي كردن و واردآوردن انتقاد آسان است، امّا ارايه راهكار و معرفي گزينههاي جانشين است كه دشوار مينمايد. اينجاست كه بايد بكوشيم تا با افزايش غناي فكري خود و مددگرفتن از تجربيات كشورهاي ممتازتر از ما، راهكار تعامل و هماغوشي بين توسعه و حفظ محيط زيست را بيابيم و با بوميكردن آن، ارايهاش دهيم. بارها از دوستان مطبوعاتي و اهل قلم خود خواستهام كه از اين تجربيات هم در روزنامهها و وبلاگها و مقالههاي خود بنويسند. مطالب روز دنيا را از جرايد و كتب معتبر علمي ترجمه كنند و به نحوي نشان ندهند كه محيط زيست يعني: محيط ايست! تلقي نادرستي كه متأسفانه بسياري از كارآفرينان جامعه و صاحبان صنعت از احزاب سبز دارند. بله، كيست كه نداند با حذف انسان، همهي مؤلفههاي شتابناك كاهندهي كارايي سرزمين از بين رفته و طبيعت مجدداً اين قدرت را خواهد يافت تا خود را بازسازي و احياء كند؛ امّا مگر اين راهكار، جز پاك كردن صورت مسأله نام ديگري هم دارد؟!
اين بحث البته كماكان ميتواند ادامه داشته باشد … در پست بعدي، ميخواهم مجموعه گفتارهايي را در بارهي عوارض زيستمحيطي سدهاي بزرگ و راهكارهاي مقابله با آن را آغاز كنم، آن هم به بهانهي انتشار كتابي بسيار ارزشمند در اين حوزه.