عكس از كامران بختياري عزيز


     هم‌ميهن يك روزنامه‌ي كاملاً حرفه‌اي و خوش‌ساخت بود؛ روزنامه‌اي كه در بحران «نخواندن»، دوباره و اندك اندك مي‌رفت تا اين رسم ناخوشايند را شكسته و مردم را با روزنامه‌خواني آشتي دهد. حضور «هم‌ميهن» مي‌تواند و مي‌توانست براي هر دولتي – و هر وزارت ارشادي - سبب مباهات و غرور باشد؛ چرا كه كوشيده بود تا همه‌ي مرزهاي قرمز را هم در عين پايبندي به اصول حرفه‌اي روزنامه‌نگاري، حفظ كند.
     براي همين است كه از خبر توقيف مجدد روزنامه، مانند بسياري ديگر از هموطنانم شوكه شدم؛ همان گونه كه وقتي ديشب با محمّد طاهري عزيز سخن مي‌گفتم، آثار اين بهت و ناباوري را بيشتر مي‌توانستم در تن صدايش تشخيص دهم تا غم و اندوه ناشي از اين تعطيلي نابخردانه را ...
     بسيار اميدوارم روزي برسد كه رهبران اين ملك و ملت عميقاً به اين دريافت بديهي، اما پيش‌برنده باور داشته باشند: «حضور رسانه‌هاي آزاد و مطبوعات مستقل و كمك به تداوم آنها، رمز ماندگاري، پويايي و بازپالايش هر حكومتي است كه به افق‌هاي دور مي‌انديشد.»

     مؤخره
    تازه داشتم به پرونده «يك حقيقت ناخوشايند» و نحوه‌ي چيدمان آن در هم‌ميهن مي‌انديشيدم و اينكه ديده‌بان رنجور محيط زيست ايران، چگونه به روايت اين موضوع در هم‌ميهن خواهد پرداخت كه ... كه يادم آمد: اينجا ايران است! سرزميني كه برنامه‌ريزي در آن و انديشيدن به فردا – در اغلب اوقات و به ويژه در حوزه‌ي مطبوعات – بزرگترين لطيفه‌ي دنياست.

    براي درج نظر و مشاهده لينك‌هاي مرتبط به دل‌نوشته‌ها مراجعه فرماييد.