گرمايش جهاني ؛ «بنلادني» كه جدياش نميگيريم!
در فرازي ماندگار و اثربخش از مستند جذاب ديويس گاگنهايم (يك حقيقت ناخوشايند)؛ مستندي علمي كه براي نخستين بار توانست (در اين ژانر) توجه منتقدان و اعضاي سختگير اتحاديهي تهيه كنندگان فيلم آمريكا را نيز جلب كند، آنجا كه سخن از روند شتابناك آب شدن كوههاي يخي جنوبگان و ناپديدشدن تدريجي و پرسرعت سرزمين يخزدهي گرينلند ميرود، ال گور با هوشمندي خاص خود، به رخداد تلخي اشاره ميكند كه گمان نبرم تا مدتها از اذهان جامعهي جهاني و به ويژه مردمان آمريكا پاك شود؛ آن واقعه، حملات تروريستي 11 سپتامبر 2001 به برجهاي دوقلو در جزيره منهتن نيويورك بود؛ رخدادي كه علاوه بر كشتن چندين هزار شهروند بيگناه، بيش از 200 ميليارد دلار به اقتصاد جهاني ضربه زد (سه برابر كل صادرات ايران در سال 2006) و تبعات ويرانگرش تا امروز باقيمانده است. ال گور با نشان دادن تصاوير هوايي مربوط به جزيرهي منهتن و موقعيت استقرار بناي يادبودي كه قرار است بر ويرانههاي آن مركز عظيم تجاري ساخته شود، اشاره ميكند به سخن جرج بوش پسر كه خطاب به مردم آمريكا و با صراحت اعلام ميدارد: «ديگر اجازه نخواهيم داد تا چنين حوادث مرگباري در اين كشور رخ دهد!» (هر چند، يكي دو سال بعد، طوفان كاترينا توانست خساراتي به مراتب گستردهتر بر آمريكا فرود آورد!). آنگاه ال گور با استفاده از شبيه سازي رايانهاي نشان داد، چنانچه فقط جزيرهي گرينلند، از ميان رفته و يخهايش آب شود، اين سرنوشت تلخي است كه انتظار بسياري از پرجمعيتترين نواحي كرهي زمين (شانگهاي، پكن، كلكته، بنگلادش، هلند، فلوريدا، سانفرانسيسكو و ...) از جمله «منهتن» را ميكشد! تصويري كه نشان ميدهد با بالاآمدن آب در سواحل نيويورك، همان بناي يادبودي كه رييس جمهور مغرور و نادان آمريكا قول برپايي و ماندگارياش را داده بود، براي هميشه به زير آب رفته و نابود خواهد شد.
آنگاه پس از سكوتي سنگين، ال گور رو به حاضرين اين پرسش را طرح ميكند كه: «آيا ما نبايد در انديشهي خطرهاي مهمتري به جز تروريستها هم باشيم و به فكر مردم ديگر نقاط جهان؟ ... اين يك وظيفه و مسئوليت اخلاقي است.»
او راست ميگويد، قبول دارم كه ال گور نيز به هر حال يك سياستمدار است و آنچه كه در اين فيلم – برخي مواقع – آزاردهنده به نظر ميرسد، نزول آن در حد يك فيلم تبليغاتي براي يك كانديداي شكستخورده (اما همچنان اميدوار به آينده) است و نيز انتقاداتي كه پيشتر هم اشاره كردم و متوجه زندگي پر مصرف و سلوك شخصي ال گور است (هرچند هنوز نميدانم پاسخش به اين انتقادات و افشاگريهاي حزب رقيب چه بوده و اميدوارم دكتر سيامك معطري عزيز، اگر از بازخوردهاي اين اتهامها و پاسخ ال گور خبري دارد، در وبلاگ وزينش برايمان بنويسد)؛ امّا نبايد فراموش كرد كه به رغم همهي اين انتقادها و لغزشها، بايد ال گور را با همتاهاي ديگرش در ايالات متحدهي آمريكا و اروپا مقايسه كرد. به راستي كداميك از رهبران آمريكا دستكم در طول نيمقرن اخير، به اندازهي الگور در حوزهي محيط زيست به روشنگري پرداخته و از قدرت و موقعيت پرنفوذشان براي ارتقاي ظرفيت دانش محيط زيست در جهان بهره گرفتند؟! يادمان باشد كه تهیه کننده فیلم 5 درصد از درآمد گیشه و همچنین ال گورتمامی درآمد ناشی از فیلم را به اتحادیهي حمایت از آب وهوا اهدا کردهاند).
در جايی از فيلم، نخستين جملات كتاب ال گور را ميشنويم، آنجا كه خطاب به انكاركنندگان – اغلب - دولتي گرمايش جهاني ميگويد: «آنها آدمهايي هستند كه كوچك فكر ميكنند، در صورتي كه اين يك مسألهي خيلي خيلي خيلي بزرگ است.»
اميد كه ما نيز در مواجهه با چنين تلاشهايي، كوچك فكر نكنيم و بكوشيم تا فارغ از تعصب و پيشداوري به حقايق نهفته در اين آثار بنگريم و نه نبش قبر و كالبدشكافي افرداي كه اين حقايق را بر زبان ميآورند.
و شايد بزرگترين واقعيت نهفته در «يك حقيقت ناخوشايند» هشدار به سردمداران مغرور نظم نوين جهاني و متحدين غربيشان باشد تا يادشان نرود كه «هماوردي در برابر طبيعت و گردنكشي در محيط زيست، ممكن است خطري بيشتر، گستردهتر و مرگبارتر از حملات تروريستي لولوي غربيها (بنلادن و همپالگيهايش) داشته باشد.
تا مجالي ديگر كه به اين پرسشها بازگردم، خواهم كوشيد تا باز هم از ديويس كاگنهايم، ال گور و «يك حقيقت ناخوشايند» بنويسم و ديگربار از دوستاني كه دست نگارنده را گرفته و به اين فيلم از منظرهايي متفاوت پرداخته يا خواهند پرداخت (شهريار عيوضزاده، ناصر خالديان، سيامك معطري، مژگان جمشيدي، ماندانا آيينهچيان، مهدي صارميفر و فرداد دولتشاهي) قدرداني ميكنم.
در همين ارتباط
- در ایام نمایش فیلم بسیاری از استادان مدرسه بهداشت دانشگاه بوستون آمريكا از این فیلم میگفتند و این فیلم نقل محافل دانشگاهی و فرهنگی بود – گزارش خواندني سيامك معطري از بازخوردهاي نمايش فيلم يك حقيقت ناخوشايند در ايالات متحده آمريكا.