آخرين تصوير! مرگ و نيستي … ۲۰۰۵

     در فرازي ماندگار از اثر ارزشمند جناب Davis Guggenheim، كه بر پايه‌ي كتابي از ال گور به تصوير درآمده است، پنج تصوير ماهواره‌اي را مي‌بينيم كه متعلق است به يكي از بزرگترين چالاب‌هاي جهان با نام «درياچه‌ي چاد» در بين دارفور و نيجر. تاريخ اخذ اين تصاوير – كه در طول چهار دهه‌ي گذشته برداشت شده است - به ترتيب عبارتند از سال‌هاي: 1963، 1973، 1987، 2001 و 2005.
    پنج تصويري كه نشان مي‌دهد فرآيند ويرانگر گرمايش جهاني، چگونه و در زماني كوتاه – از منظر تغييرات طبيعي – توانسته يكي از مهمترين عوامل تعديل اقليمي در قاره‌ي آفريقا را نابود ساخته و به تشديد بحراني در دارفور دامن زند، كه بي‌ترديد يكي از لكه‌هاي ننگ تمدّن بشري در هميشه‌ي تاريخ باقي خواهد ماند.
    يادمان باشد!
    گرمايش جهاني را نبايد و نمي‌توان با هيچيك از بحران‌هاي رخداده‌ي پيشين در طول تاريخ مقايسه كرد؛ چرا كه توان تخريبي خاموش امّا مهيب آن، فقط يادآور جهنمي است كه خدايان در كتاب‌هاي مقدس وعده‌اش را داده‌اند!
    بايد از خود بپرسيم: چرا از بين 928 مقاله‌ي معتبر علمي كه در طول 10 سال گذشته در باره‌ي گرمايش جهاني به رشته‌ي تحرير درآمده است، حتا يك مورد نيز وجود ندارد كه نسبت به جدي بودن خطر آن براي پايداري زيست در كره‌ي زمين، ترديد روا داشته باشد. امّا در همان حال، بيش از 53 درصد از 638 مقاله‌ي ژورناليستي كه تقريباً در همين مدّت در روزنامه‌ها منتشر شده است، مي‌گويند: «نمي‌توان در مورد گرمايش جهاني مطمئن بود!»
    اين است درد جهان متمّدن امروز! و اين است قدرت مخوف صاحبان ثروت و كمپاني‌هاي معظم نفتي كه به راحتي مي‌توانند، آنجا كه لازم باشد، حقيقت را نيز وارونه نشان دهند! براي همين است كه نبايد تعجب كنيم اگر مي‌شنويم و در مستند استادانه‌ي «يك حقيقت ناخوشايند» مي‌بينيم كه عالي‌ترين مسئول محيط‌زيست در كاخ سفيد در طول دوران نخست رياست جمهوري جرج بوش پسر، خود يكي از مديران عالي‌رتبه‌ي شركت‌هاي توليد‌كننده‌ي نفت و منتشركننده‌ي گازهاي گلخانه‌اي به فضا بوده است؛ فردي كه بيشترين مخالفت را با پيوستن ايالات متحده‌ي آمريكا به پيمان كيوتو از خود بروز داده  و حتا آشكارا يكي از گزارش‌هاي «اي پي ال» را كه صراحتاً به دولتمردان آمريكايي خطر تشديد گرمايش جهاني را گوشزد كرده بود، تغيير داده و تحريف كرده است!
    بيش از يكصد سال پيش، اپتن سينكلر گفته بود: «خيلي سخت است كه يك فرد را مجبور كني، بعضي چيزها را بفهمد؛ وقتي استمرار درآمدش به اين بستگي دارد كه آن را نفهمد
    همه‌ي اينها را گفتم تا مجدداً به ياد آورم چنين سرنوشتي مي‌تواند براي طبيعت آسيب‌پذير و شكننده‌ي كشور و درياچه‌هاي داخلي آن، همچون بختگان، پريشان، اروميه و ... نيز تكرار شود؛ آن هم كشوري كه بيش از هشتاد و نه و هفت دهم درصد از خاكش در رده‌ي سرزمين‌هاي خشك و متأثر از بيابان‌زايي قرار دارد. واقعيتي كه شكنندگي بيشتر اين سرزمين را در برابر فشارهاي انساني و تغييرات اقليمي ناشي از آن نشان مي‌دهد. با اين وجود، شوربختانه بايد اعتراف كرد كه عملكرد حيرت‌انگيز‌ و كوته‌بينانه‌ي ما در برخي از حوزه‌هاي مديريت سرزمين، به ويژه در بخش آب و خاك، حصول آن را آشكارا شتاب بخشيده است. ماجراي مسيله، سيوند، هامون و ... تنها مشتي از خروار است.

    مؤخره:
    باز هم در باره‌ي «يك حقيقت ناخوشايند» خواهم نوشت و باز هم در حيرتم كه چرا هنوز كه هنوز است، هيچ نقد يا توضيح و شرحي به زبان فارسي در مورد اين فيلم مستند ارزشمند كه جهان را در طول يك سال گذشته تكان داده و بيش از 16 جايزه‌ي معتبر را از آن خود ساخته است، موجود نيست!! به گمانم نوبت ناصر كرمي عزيز است كه در همشهري به آن بپردازد (و تنها به نوشته‌ي اخير و مختصر مهدي صارمي‌فر اكتفا نكند)؛ سيامك معطري تا از بازخوردهاي آن در ينگه دنيا برايمان بنويسد؛ مژگان جمشيدي تا پرونده‌اي در هم‌ميهن برايش بگشايد؛ هوشنگ گلمكاني، تا نگاهي سينمايي و تخصصي به آن بياندازد؛ مديران تشكل‌هاي زيست‌محيطي مردم‌نهاد تا نشست‌هاي نمايش و نقد آن را برپا دارند؛ ناصر خالديان، تا دست‌كم همپاي آلودگي هواي تهران و شب جمعه آن را جدي بگيرد!  و صدا و سيماي ما – كه حداقل مثل خوب، بد، زشت سرجيولئونه – آن را 100 بار نمايش دهد!

     پيوست:
   - منتظر گزارش  چهارشنبه‌ي هم‌ميهن باشيد!
   - بورالان، نامي كه نبايد با بيابان‌زايي آلوده مي‌شد!
   - سپاسگزار ناصر خالديان عزيز هستم و البته قضاوتش را در مورد دستنوشته‌هاي من و او، نمي‌پذيرم!