از دايناسورهاي فرهنگي تا كيمياگران ذهني!
روز گذشته (22 اسفندماه 85)، تالار اجتماعات مؤسسه تحقيقات علوم دامي كشور در حيدرآباد كرج، ميزبان مجريان تدوين برنامههاي راهبردي تحقيقات در حوزهي علوم كشاورزي و منابع طبيعي بود. همايشي كه علاوه بر 67 مجري موصوف كه عهدهدار ساماندهي اولويتهاي راهبردي در 36 برنامهي محصولي (مانند برنامهي تحقيقات گندم، جو، دانههاي روغني، ذرت، سيبزميني، برنج، چغندرقند، پسته، مركبات، كرم ابريشم، گوشت قرمز، شير، چاي، پنبه، خرما، حبوبات، ماهيان گرمابي و سردآبي و ...) و 31 برنامهي محصولي (مانند برنامه تحقيقات جنگل، مرتع، بيابان، گياهان دارويي، زراعت چوب، گياهان دارويي، خشكسالي و سيل، بيوتكنولوژي كشاورزي و ...) بودند، رؤساي 30 مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استانهاي سراسر كشور نيز حضور داشتند تا به ميزباني عاليترين مقام پژوهشي وزارت متبوع، آقاي دكتر جعفر خلقاني و معاونتهاي ايشان (از جمله دكتر محسن شوكتفدايي، مهندس انوشيروان نجفي و ...) و نيز برخي ديگر از بلندپايگان وزارت جهادكشاورزي و اساتيد دانشگاهي به تبيين و تحليل دستاوردها و چالشهاي فرا راه اين برنامهي كلان راهبردي بپردازند؛ برنامهاي كه به جرأت ميتوان گفت: در طول نيمقرن فعاليت منسجم تشكيلاتي در اين حوزه بيسابقه بوده است.
نگارنده نيز، به عنوان «مسئول تدوين برنامهي راهبردي تحقيقات بيابان»، در بين مدعوين بود؛ مدعويني كه شاهد ارايهي برخي از سخنرانيها و گزارشهاي علمي ممتازي بودند كه اينك به يكي از تأملبرانگيزترين آنها اشاره خواهم كرد.
سخنراني آقاي دكتر نادرقلي قورچيان، رئيس بنياد دانشنامهي فارسي و نيز باشگاه پژوهشگران جوان با عنوان: «از برنامهريزي راهبردي تا مديريت ناب»
قورچيان، كه خود در شمار نخستين پيشنهاددهندگان و تدوينكنندگان سند چشمانداز 20 سالهي كشور – ايران افق 1404 - بوده و از سال 1375 پيگير مراحل اجرايي آن است، در سخنان يك ساعتهي خويش به حقايق تفكربرانگيزي اشاره كرد و نشان داد كه چگونه تجارب انساني ميتواند آدمي را از سطح دايناسورهايي فرهنگي به سازندگاني معنوي ارتقاء داده و يا راهي وارونه را طي كند! تجاربي كه حاصل حضور افزون بر 87 ميليارد انسان، از آغاز خلقت تاكنون است.
وي گفت: انسانها تنها سه گزينه براي رشد در طول تاريخ داشتهاند:
جنگ، انقلاب و آموزش (و تحقيقات). قورچيان تأكيد ميكند كه منطقيترين راه، همانا انتخاب گزينهي آموزش و تحقيقات است و بهرهگيري از دو گزينهي ديگر را – به ويژه در شرايط امروز جهان - عملي كاملاً نابخردانه دانست.
او با اسفباردانستن وضعيت كنوني دانايي در جامعهي امروز ما، ميانگين سواد ملّت ايران را در سطح «4 ابتدايي» دانست و اعلام كرد با چنين سطحي از دانش و معرفت، نميتوان به قلههاي مورد نظر در سند چشمانداز دست يافت. او همچنين با بكاربردن اصطلاح ديگري به نام «خيارهاي گلخانهاي»، اغلب دانشآموختگان جديد دانشگاهها را به اين محصول خوش خط و خال، امّا بيكيفيت و ناپايدار تشبيه كرد كه بايد براي تبديل آنها به دانشآموختگاني كارآفرين و تصميمساز تلاش فراواني را سامان داد.
قورچيان با توصيف مفهوم مديريت ناب – Lean management – توضيح داد كه در مديريت به جاي پيروي از «مديريت بوفالو» بايد از «مديريت غازها» الهام گرفت. بوفالوها به يكديگر تعهدي ندارند، آنها هيچگاه در مواقع خطر از يكديگر حمايت نميكنند و تابع حركتي جمعي و برنامهريزي شده نيستند. در حالي كه غازها مديريتي تعهدي داشته و وقتي يكي از آنها گلوله ميخورد، بقيه برميگردند تا به او كمك كنند؛ همچنين رهبري غازها و كسي كه در جلو حركت ميكند، همواره چرخشي بوده و مرتب جاي خويش را با نفر پشت سر كه تازه نفستر است، عوض ميكنند.
از نكات جالب توجه ديگري كه در اين سخنراني مورد عنايت قرار گرفت، اشاره به فرازهايي از وصاياي برخي از مشهورترين تاريخسازان جهان، از جمله اسكندر مقدوني (به عنوان نماد مديريت نظامي)، لويي پاستور (نماد مديريت تعهدي) و آلبرت اينشتين (نماد مديريت عملي) بود.
اسكندر، كشورگشاي بيرقيب جهان در وصيت خود ميگويد: دستهاي مرا از تابوت بيرون بگذاريد تا همهي مردم بدانند: اسكندر هم با دستهاي خالي دنيا را ترك كرد!
اينشتين نيز، پس از آن كه شاهد بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي در سال 1945 ميلادي (هفت سال پيش از مرگش) بود، با تلخي نوشت: كاش به جاي كمك به اختراع بمب اتم، يك حلبيساز ساده ميبودم!
قورچيان در خاتمهي سخنانش خطاب به مديريت حاكم بر كشور تأكيد كرد: بايد به جاي نيازسنجي به نيازآفريني، آن هم در چهار سطح درونفردي، برونفردي، ميانفردي و مأوراي فردي همت گمارد و از قالبهاي كليشهاي خود را رها ساخت؛ اگر ميخواهيم ايران نيز از غافلهي علمي جهان جاي پايي استوار يابد.
پيوست:
- در انتخاب بهترين وبلاگ زيست محيطي سال 1385، به فرداد دولتشاهي كمك كنيد!