پيامي كه يك قورباغهي اكوادوري به جهانيان داد!
يك نكتهي حيرتانگيز كه از مرور تاريخ اختراعات و اكتشافات علمي جهان آشكار ميشود، اين است كه بخش مربوط به محيط زيست، همواره از كمترين عنايت ممكن برخوردار بوده است، به نحوي كه بايد اعتراف كرد: در عصر پسامدرن هزارهي سوّم، دانش بشر در مورد گونههاي موجود در كرهي زمين، به طرز تأسفباري ناچيز است.
كافي است بدانيم شمار تمامي گونههاي باكتري كه تاكنون داراي شناسنامه شده و از منظر علمي تعريف شدهاند، به زحمت حتابه چهار هزار گونه ميرسد؛ در حالي كه فقط بررسي يك گرم از خاك جنگلي در نروژ به شناسايي 5 هزار گونهي جديد باكتري منجر شد! حيرتآورتر آن كه فقط 10 درصد از كل گونههاي شناخته شدهي حشرات در جهان داراي نام علمي هستند (گزارش سالانهي دبيرخانهي تسهيلات جهاني محيط زيست – GEF).
و اين براي جهاني كه اينك از كشف زمان پلانك صحبت ميكند و ميخواهد اصوات رها شده در جهان را بازخواني كرده و مرز قابل دسترس كيهاني را تا 16 ميليارد سال نوري عمق بخشيده است، حقيقتاً شرمآور است!
راستي! يكي از دلايل مظلوميت آشكار ملاحظات زيستمحيطي در تعاملات حاكم بر جهان، از همين نقصان گيجكننده ناشي نميشود؟
دولتمردان عزيز!
باور كنيد سرمايهگذاري در اين حوزه از دانش و پژوهش، ميتواند از هر سرمايهگذاري سودمند ديگري، سودآورتر باشد ...
در اوايل سال 1998 يك داروي مسكن از پوست يك نوع قورباغهي اكوادوري بدست آمد كه در متوقف كردن درد، دويست بار مؤثرتر از مرفين بود و اثرات اعتيادآور نيز نداشت. به گمان شما اين كشف را چگونه بايد ارزشگذاري كرد و چقدر ميارزد؟ در همين سرزمين مقدسي كه نامش ايران است، چه تعداد گونهي گياهي و جانوري وجود دارد كه حتا نميدانيم اساسيترين نيازهاي حياتي آنها چيست و چگونه و در چه زيستاقليمي روزگار ميگذرانند، چه رسد به اين كه در انديشهي شناسايي و مهار مزيتهاي آنها باشيم؟ در اين كشور 70 ميليوني چند جانورشناس بنام داريم كه جهان به احترامش كلاه از سر برميدارد؟
يادمان باشد: «كتابخانهي حيات وحش دارد در آتش ميسوزد و ما بايد كه آن را خاموش كنيم.» (هارلم بونتلند – نخستوزير سابق نروژ).
و باز يادمان باشد: هماكنون بيش از 15 درصد توليد ناخالص ملي كشورمان به دليل تخريب منابع طبيعي و آلودگي محيط زيست از بين ميرود (معصومه ابتكار، سمينار ملي مديريت اراضي، فرسايش خاك و توسعه پايدار- اراك).