در گذشته وقتي دامنه‌هاي هيماليا پوشيده از جنگل بود، در بنگلادش هر 50 سال يكبار سيل بنيان‌كن جاري مي‌شد، امروز امّا هر 5 سال يكبار اين اتفاق مي‌افتد.   
    سوئدي‌ها نسبت به آلودگي آب كه از فرسنگ‌ها دورتر از لهستان گريبان آنها را گرفته است، معترض هستند. در مالزي 40 رودخانه‌ي كشور از نظر زيست‌شناختي (بيولوژيكي) مرده به شمار مي‌آيند.
     رودخانه‌ي ويستولا در لهستان چنان آلوده شده كه وقتي به درياي بالتيك مي‌ريزد، 300 كيلومتر را در اين دريا به رنگ قرمز در‌مي‌آورد.
     اين رخدادها كه جملگي در همين دهه‌ي اخير به وقوع پيوسته است، آشكارا يك پيام را به مديران برنامه‌ريز كشور مي‌دهد: بيابان‌زايي يا همان جريان اُفت كارايي سرزمين نبايد تنها در هيبت هجوم ماسه‌هاي روان به شهرها و آبادي‌ها پنداشته شود؛ بيابان‌زايي فرآيندي بسيار گسترده‌تر، پيچيده‌تر و چندبعدي‌ است كه هر زمان و هر مكان كه مجال ظهور يابد، نخستين و آشكارترين نشانه‌ي نابخردي يا آزمندي حاكم بر مديريت سرزمين است ...
    غروب غم‌انگيز بختگان و ارژن و پريشان در فارس، خشكيدگي هامون در سيستان، برهنگي مسيله در قم، فروچاله‌هايي وهم‌آور در قهاوند همدان، مرگ مورد سبز و ناودار در كرمانشاه، رنجوري كارون در خوزستان، زخم‌هاي لار و گلستان و خجير و دنا و نايبند، طعم فاضلاب در آب اراك و خودكشي دسته‌جمعي شهروندان پايتخت ... همه و همه نشان مي‌دهد كه در اين سرزمين مقدس – كه اينك ما وارث آن هستيم – هر چيزي بيشتر از طبيعت و زيستمندان آن اهميت داشته‌ است.