شوخي تلخي به نام «هفتهي منابع طبيعي»!

شايد به جرأت بتوان سال 1385 را تلخترين سالي معرفي كرد كه بر منابع طبيعي سرزمين ما گذشته است؛ سالي كه با جراحت التيامنيافتهي مأمورين زحمتكش پارك جنگلي لويزان آغاز شد كه يكه و تنها در برابر بولدوزرهاي شهرداري تهران ايستادند؛ با تخريب بيسابقهي پاركهاي ملي گلستان، خجير، بمو، لار، نايبند، اروميه و ... ادامه يافت و سرانجام با تخريب شبانهي پارك جنگلي سرخه حصار ميرود كه پايان گيرد ... افزون بر آن، بسياري از مرغوبترين تالابها و رويشگاههاي كشور در گيلانغرب، سيوند، ارسنجان، بختگان، هامون، ماشلك، كلاردشت و مسيله بيش از پيش به بهانهي سدسازي يا احداث كارخانه و جاده و ويلا تخريب شدند و اين همه در حالي است كه براي نخستينبار از زبان برخي از مسئولان بلندپايهي كشوري و استاني نيز شنيده شد كه «منابع طبيعي سد راه توسعه شده است»! و باز اينها در حالي است كه اشاره اي به تخريب اندوخته ژني كشور و نابودي قريب الوقوع بيش از دو هزارگونه زنده از صحنه طبيعت وطن و همچنين آلودگي شديد هوا و منابع آب و كشتار بي امان حيوانات نكرده ايم!
چنين است كه به نظر نميرسد، برگزاري جشنها و نكوداشتهاي معمول در اين ايام بتواند حتا مرهمي بر جراحت عظيم وارد بر تن رنجور طبيعت وطن و دوستداران صادق آن باشد.

غمانگيزتر از همه اين كه متأسفانه بسياري از كساني كه در بخش منابع طبيعي خدمت ميكنند، نه از سر عشق كه به ناچار و از روي جبر زمانه به اين حوزه غلتيدهاند و طبيعي است كه نهتنها نميتوانند از منافع اين بخش حمايت عملي و مؤثر كنند كه حتا اغلب از بسياري از خبرهاي اين حوزه نيز غافل ميمانند! به عنوان نمونه به راستي چند درصد از ما از چند و چون تغييرات بنيادي در مديريت منابع طبيعي استانها و تبعات اجتنابناپذير آن در كمرنگ شدن نفوذ محلي ادارات كل منابع طبيعي خبر داريم؟ چه رسد به اين كه درصدد واكنشي بخردانه و بهنگام برآييم.
آيا زمان آن نرسيده كه اين تظاهرات ديداري رسانهاي را به پايان رسانده و اعلام كنيم: به جاي نكوداشت روز منابع طبيعي و درختكاري، بهتر است در سوگ تخريب شتابناك مواهب طبيعي سرزمين ارزشمندمان اشك بريزيم؟ آيا هنوز هم در پي انكار رد پاي هيولاي مرگ هستيم؟!
در همين ارتباط :
- آنچه كه سد سيوند با خود ميبرد!
- عاشوراي لويزان!
- چرا پارك ملي لار اهميت دارد؟
- دو هزار گونهي گياهي و جانوري ايران در آستانهي نابودي كامل!
- سياستمداران طبيعتستيزي كه هرگز نميبخشم!
به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.