روند شتابناك تخريب كماكان ادامه دارد ... پرسرعت تر از هر زمان ديگر در طول دو هزار سال گذشته ... آيا چيزي باقي خواهد ماند؟!    

     بر بنياد مطالعات پردامنه‌‌اي كه دكتر هانس بوبك استاد علوم جغرافيايي دانشگاه بن جمهوري فدرال آلمان -  H. Bobek - در سال 1995 ميلادي منتشر كرده و بخشي از ستاده‌هاي آن مورد استناد پروفسور يخكشي نيز قرار گرفته است، ايرانيان در طول دو هزار سال گذشته بين 70 تا 80 ميليون هكتار از مرغوب‌ترين رويشگاه‌هاي جنگلي خويش را از دست داده‌اند؛ رخداد غم‌انگيزي كه هرچند ممكن است در نگاه نخست، باور آن دشوار بنمايد، امّا با بررسي شواهد ديرين‌شناسي از كهن‌زادبوم‌هاي باقيمانده و رجوع به سفرنامه‌هاي آن گروه از ايرانگردان، جهانگردان و مورخيني كه دستنوشته‌هاي‌شان هنوز موجود و معتبر است، مي‌توان شناسه‌هاي بسياري در تأييد اين مدعا يافت؛ آثاري كه از يادداشت‌هاي هردوت، لردكرزن و هولديج شروع شده و با عبور از ناصرخسرو و ماركوپولو، به هانتيگتون، گريمبرگ و سون هدين ختم مي‌شود و اغلب بر اين واقعيت حسرت‌بار مهر تأييد مي‌زنند كه ساكنين آريايي ايران‌زمين، پس از سقوط امپراطوري هخامنشي در طول دست‌كم دو هزاره‌ي گذشته، عرصه‌ي پهناوري به وسعت نيمي از سرزمين كنوني ايران را كه رويشگاه درختان جنگلي انبوه و تناور بوده است، از دست داده‌اند؛ رخدادي كه از آن مي‌توان به آساني با عنوان يكي از نخستين و بارزترين نمونه‌هاي بارز «بيابان‌زايي انساني» ياد ‌كرد.
    امّا چرا اين اتفاق به وقوع پيوست؟ چرا فرزندان كوروش و داريوش و خشايارشاه – كه افتخار اعلام نخستين منطقه‌ي حفاظت‌شده در جهان در بيش از 2500 سال پيش به آنها مي‌رسد- بايد شاهد ويراني اندوخته‌هاي ارزشمند جنگلي خويش، آن هم در چنين وسعتي باشند؟ سهم خشم و قهر طبيعت و بروز خشكسالي در اين ميان چه اندازه بود؟ مناقشات منطقه‌اي چه نقشي ايفا كردند؟ حكمرانان فاسد و نابخرد تا چه ميزان بر شتاب اين ويراني افزودند؟ و سرانجام آنكه چه درس‌ها و عبرت‌هايي را نسل امروز وطن و دولتمردان بسيار گرفتار آن بايد از مرور اين تجربه‌ي ناخوشايند بگيرند؛ دولتمرداني كه اينك به بهانه‌ي آبگيري سد سيوند، فرمان قتل آخرين بازماندگان و وارثان آن شكوه بي‌مانند، يعني هشت‌هزار درخت پانصد‌ساله‌اي را صادر كرده‌اند كه ديگر به هيچ عنوان نمي‌توان جايگزيني براي آنها آفريد و به بازسازي آنها فكر كرد ...
    اين دريافت‌ها و پرسش‌ها، همه و همه در شمار مناظري است كه مي‌كوشم در ادامه‌ي اين نوشتار به آنها بنگرم و پندارينه‌ي خويش را در تحليل چرايي‌شان ارايه دهم.
     اميد كه به كار آيد و تلنگري باشد براي آنها كه اهل انكار تلنگر نيستند!

ادامه دارد ...

   پيوست:
  - نابودي بخشی از آثار باستانی ايران در دشت پاسارگاد ؛ چه کسی پاسخگوست؟

به آبگيري سد سيوند اعتراض كنيد!