چهار سال پيش، يكي از دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايي تهران به نام رقيه دلجودهي، در دانشنامه‌ي كارشناسي ارشد خويش با عنوان: «بررسي وضعيت بهره‌وري نيروي انساني در كشور ايران و مقايسه‌ي آن با چند كشور آسياي شرقي»؛ نكته‌ي خجالت‌آوري را مورد تأكيد قرار داده بود كه در راستاي اشاره‌اي كه در پست پيشين به «ماهاتير محمّد، بنيان‌گذار مالزي نوين» داشتم، سخت تأمل‌برانگيز به نظر مي‌رسد. وي مي‌نويسد:
     «در سال 1980 توليد ملّي به ازاي هر فرد شاغل در ايران، معادل دو برابرِ هر فرد شاغل در كشور مالزي بود، درصورتي كه 19 سال بعد، يعني در سال 1999، توليد ملّي هر ايراني، 25 درصد كمتر از هر يك از شهروندان مالزيايي شده بود.»
      گمان نبرم حدس زدن در باره‌ي اين پرسش كه «هم‌اينك اين نسبت وارونه در چه شرايطي قرار دارد؟» چندان دشوار باشد!
آيا دشوار است؟!    

     مؤخره!
     در يك مقايسه كه ميان 5 كشور ايران، ژاپن، كره‌جنوبي، مالزي و پاكستان در مورد شاخص بهره‌وري بين سال‌هاي 1985 تا 1993 صورت گرفته، «ايران» تنها كشوري است كه شاخص بهره‌وري آن روندي منفي داشته و از 100 به 92 رسيده؛ حتا در پاكستان، اين شاخص روندي افزايشي داشته و به 54/129 رسيده است (عليرضا رازي، همشهري اقتصادي، ش 2652، ص 15).
    از منظر بهره‌وري نيروي انساني نيز، وضعيت ايران در مقايسه با 5 كشور ديگر آسيايي (هنگ‌كنگ، مالزي، كره‌جنوبي، تايلند و اندونزي)، كاملاً هشداردهنده مي‌نمايد. به نحوي كه بر بنياد مطالعات دلجودهي (1381): «در سال 1980، توليد ملّي به ازاي هر فرد شاغل در ايران، حدود 20 درصد كمتر از هنگ‌كنگ، بيش از دو برابر مالزي و كره‌جنوبي و حدود هفت‌ برابر تايلند بوده است. امّا در سال 1999، اين متغير در اقتصاد ايران، 30 درصد كمتر از دو دهه‌ي پيش، دو‌پنجم كره جنوبي، 25 درصد كمتر از مالزي، يك‌ششم هنگ‌كنگ و تنها دو برابر تايلند گزارش شده است.»

به صف مخالفان احداث جاده بلده نور به گرمابدر لواسان بپیوندید