تريبون آزاد بخش خبري 20:30 سيما و يك آه پرسوز و بلند ديگر!
نميدانم اخيراً برنامهي تريبون آزاد بخش خبري 30/20 سيما را ديده يا پيگيري كردهايد يا خير؟ برنامهي شب گذشتهي آن مربوط ميشد به پخش درد دلهاي مردم خرمآباد. دوربين سيما و نريشن موجود بر روي تصاوير نيز در حالي كه تلاش ميكرد تنها بر روي اين جنبه تأكيد كند كه مردم تا چه اندازه به رسانهي ملّي خويش اعتماد و علاقه! دارند، موج حيرتآوري از جمعيت را نشان ميداد كه جملگي خواستار ارايه نظرات و شكوائيههاي خويش از تريبون آزاد بودند. حقيقتاً منظرهي غمانگيزي بود و آدمي درميماند كه چرا آن شمار حيرتانگيز از مردم در آن شرايط اقليمي دشوار و سرماي طاقتفرسا ميخواهند به هر قيمتي كه شده، خود را به تريبون آزاد رسانده – برنامهاي كه فقط 5 دقيقه زمان پخش دارد!! – و حرف دلشان را بزنند؟! آيا اين را ميشود رخدادي غرورآفرين برشمرد؟ و يا بايد آن را نشانهي وجود زخمها و دردها و بيعدالتيهاي عميقي دانست كه نفس شهروندان ايراني را به شماره انداخته و جانشان را به لب آورده است! درست مانند حكايت نامههايي كه مردم به رئيسجمهور ميدهند و در همين سفر اخير ايشان به خوزستان، شمارشان از مرز يك ميليون نامه نيز گذشت! يعني به طور متوسط هر خانوادهي عزيز خوزستاني بيش از يك نامه به رئيسجمهور تقديم كرده است! آيا گمان ميكنيد اگر شبكهي مشهور ZDF آلمان هم اعلام كند كه فردا، برلينيها ميتوانند در فلان ساعت و فلان ميدان شهر جمع شده و نظرات و انتقادات خود را از مديريت شهري مطرح كنند، با چنين ازدحامي مواجه خواهند شد؟!
آيا اگر رسانههاي جمعي ما - كه به درستي از آنها با عنوان ركن چهارم دموكراسي ياد ميشود - ميتوانستند به وظايف خويش عمل كرده و به پژواك دقيق رخدادها و معضلات شهري و كشوري بپردازند و مسئولين مربوطه نيز مؤظف به پاسخگويي ميبودند (نظير آنچه كه ماهاتير محمّد در مالزي باب كرد)، باز هم نيازي بود كه مردم اقدام به نامهنگاريهاي ميليوني كرده و يا ساعتها منتظر حضور دوربين تكصدايي سيماي جمهوري اسلامي ايران شوند؟!
جالب است بدانيد، وقتي ديروز يكي از دوستان عزيزم براي پيگيري پاسخ رئيسجمهور و عكسالعمل ايشان به نامهي بيش از 150 نفر از نخبگان محيط زيست و منابع طبيعي كشور اقدام كرده و به نهاد رياست جمهوري رفته بود، دبيرخانهي نهاد محترم رياستجمهوري گفته بود: «مگر نميدانيد روزانه چه تعداد نامه به ما ميرسد؟! برويد دوماه ديگر بياييد!» آن هم نامهاي كه بيش از 20 روز از فرستادن آن و وصولش ميگذشت و با انعكاس بيسابقهاي در رسانههاي درون و برون كشوري هم مواجه شد! حالا شما حدس بزنيد، سرنوشت ديگر شكوائيهها و درخواستهاي انفرداي شهروندان چه سرانجامي خواهد داشت؟!
راستي! چرا ما خود با عملكردهاي نابخردانهمان، چالشها را به جاي تبديل كردن به «فرصت»، به «بحران» مبدل ميسازيم؟! شايد اشاره به واقعهي تعيين ساعت شروع به كار بانكها، مثال خوبي از اين ندانمكاري مديريتي باشد. چالشي كه به يكي از پرجدلآميزترين مباحثات بين دولت و مجلس و شوراي نگهبان بدل شد! و به راحتي نشان داديم كه چقدر در تبديل، رخدادهاي كوچك و بياهميت (كه حقيقتاً نميتواند سهم چنداني در كاهش بار ترافيك شهري داشته باشد) به بحران، زبردست بوده و حرفهاي عمل ميكنيم! داستان فوتبال و تغيير اساسنامهي آن و دخالت فيفا و بقيهي ماجرا نيز مصداق ديگري از اين فرصتسوزيهاي آشكار و عدم اعتنا به خرد جمعي حاكم در آن موضوع خاص است.
داستان كاشت دكلهاي نفرتانگيز برق در حريم آرامگاه حكيم توس را كه يادتان هست؟ حركت تأسفباري كه انعكاس آن نهتنها به مجلس و دولت هم كشيده شد، بلكه به خوراك خوب ديگري براي رسانههاي برونمرزي بدل شد تا اثبات كنند، دولتمردان حاكم در ايران، هنوز اهميت حفظ ميراثهاي ملّي خود را درنيافتهاند! يعني واقعاً آن مسئول محترمي كه دستور كاشت آن دكلها را صادر كرد، نميتوانست پيش از بحرانآفريني به عواقب ناميمون اقدام خويش بيشتر بيانديشد و از همان ابتدا و با هماهنگي مسئولين ميراث فرهنگي استان، مسير مناسب را براي عبور و كاشت دكلها جانمايي كند؟ غمانگيزتر آنكه، به رغم همهي آن جنجالها و اعتراضها و پتيشنهاي اينترنتي، و قول وزير نيرو و استاندار خراسان و پيگيري نمايندگان مجلس، كماكان دكلها سرجايشان باقي مانده است و ديگر كسي پيگيري حرفهاي آقايان را هم نميكند!!
آيا لازم است تا بر اين سياههي غمناك از نابخرديها و فرصتسوزيهاي پرشمار محيط زيستنمان باز هم بيافزايم؟!
پيوست:
- بخوانيد گزارش مصور مژگان جمشيدي را از يخ بستن كامل بزرگترين درياچهي خودجوش ايران، زريوار!
- هاوکینگ دو سال دیگر به فضا میرود! به اين ميگويند: اراده و اميد!
- سردرگمي و آشفتگي در كاهش آلودگي هواي تهران، ناشي از عملكرد مديريت جديد است!
به صف مخالفان احداث جاده بلده نور به گرمابدر لواسان بپیوندید