دكتر جوادي


     بهانه‌ي اين نوشتار، خبري است كه ديشب (شانزدهم دي ماه 1385) كامران نجف‌زاده‌ي دوست‌داشتني، در بخش پربيننده‌ي 30/20 شبكه‌ي دوّم سيما اعلام كرد؛ اينكه خانم دكتر فاطمه واعظ جوادي، عالي‌ترين مسئول محيط زيست ايران، صبح ديروز و در بازديد از بخش‌هايي از آلوده‌ترين مناطق محروم خوزستان و ملاقات با كودكان دردمندي كه - در اثر استنشاق گازهاي اهدايي از توسعه‌ي ناپايدار نفتي كشور!! - دچار ناراحتي‌هاي حاد تنفسي شده بودند، به شدت منقلب شده و گريسته‌اند ...
     يادتان باشد كه گريستن خانم جوادي را (به ويژه از آنجا كه ايشان به هر حال يك زن هستند و انتظار مي‌رود از عواطف و احساسات بيشتري نيز برخوردار باشند) نبايد رخدادي معمولي پنداشت، چرا كه به شهادت نزديك‌ترين كسان سببي‌اش، ايشان از چنان توان روحي بالايي برخوردارند كه به راحتي توانسته‌اند، حتا مرگ دلخراش فرزند جوان خويش را – گويا در اثر يك سانحه‌ي رانندگي – پذيرفته و به زندگي عادي و انجام مسئوليت‌هاي خويش ادامه دهند.
     از همين روست كه شنيدن خبر كامران نجف‌زاده را بايد بسيار تأمل‌برانگيز دانسته و دريافت كه اين چه رخداد غم‌باري بوده كه توانسته خانم جوادي را منقلب ساخته و گونه‌هايش را آشكارا در حضور دوربين‌هاي تلويزيوني و هيأت بلندپايه‌ي همراه، نمدار سازد!
     براي همين است كه در اين پست نگارنده هم مي‌خواهد با نمايش بخش‌هايي ديگر از زخم‌ها و جراحت‌هاي دردناك سرزمين مادري، اشك خوانندگان عزيز «مهار بيابان‌زايي» درآورد! پس اگر طاقتش را نداريد، لطفاً با ادامه‌ي اين مطلب همراه نشويد!

     چرا در برخي اقلام پتروشيمي، «ما» صادركننده و «غرب» وارد‌كننده شده است؟

     اکنون که صادر‌کننده‌ي محصولاتی چون فولاد، آلومينيوم و کود شيميايي شده‌ايم، هيچ از خود پرسيده‌ايم: چرا توليد اين فرآورده‌ها که تا چندی پيش در انحصار کشورهای شمال بود، به ما واگذار شده و امروز ما بايد توليد‌کننده و کشورهای صنعتی، واردکننده‌ي آن باشند(1) ؟! آيا توليد محصولات با ارزش افزوده‌ي پايين آن هم به قيمت تخريب محيط زيست کشور، افتخار محسوب می‌شود و منافع ملي را تأمين می‌کند؟ کافی است بدانيم هم‌اکنون پاره‌ای از کشورهای شمال که در رأس آنها آمريکا قرار دارد، حاضر به کاهش صنايع آلوده‌کننده‌ي خويش نبوده و به روش‌های گوناگون در صدد به تأخيرانداختنِ اجرای معاهداتی، نظير پيمان زيست‌محيطی کيوتو هستند، چرا که سهم آنها در آلودگی هوا به حدود 49 درصد می‌رسد، در حالی که سهم کشورهای جنوب يا در حال توسعه تنها 27 درصد است. ليکن براساس پيش‌بيني نهادهای وابسته به سازمان ملل تا سال 2020 سهم کشورهاي شمال در آلودگي هوا از 49 درصد به 34 درصد و سهم کشورهاي درحال گذار اقتصادي و تازه استقلال يافته نيز از 24 درصد به 17 درصد کاهش می‌يابد و در عوض، سهم کشورهاي درحال توسعه که کشورهاي صادرکننده‌ي نفت نيز عمدتاً در اين گروه قرار دارند از 27 درصد به 49 درصد افزايش خواهد يافت. شک نکنيد که در آن صورت، آمريکا رهبری دفاع از اجرای پيمان‌هايي نظير معاهده‌ي کيوتو را برعهده خواهد گرفت! مثال‌ها و دريافت‌های فوق نشان مي‌دهد که تنها شعار "توسعه‌ي صادرات" و افزايش "آمار صادرات" (اگر موفق به آن هم شويم)، نمي‌تواند کافي باشد و بايد ببينيم چه چيزي و با چه قيمتي صادر مي‌کنيم (نگاه كنيد كه چگونه بخش سخت‌افزاري بزرگترين كارخانه‌هاي خودروسازي جهان، نظير بنز، شورولت، رنو، پژو، فولكس و ... به كشورهاي جنوب منتقل مي‌شود و چرا كمپاني‌هاي معظمي چون سوني و زيمنس و ... ترجيح مي‌دهند تا كارخانه‌هاي توليدي خويش را به تركيه و چين و برزيل و كشورهاي آسياي جنوب شرقي منتقل كنند).

      بهاي اين توسعه‌ي ناپايدار را چه كسي خواهد پرداخت؟!
     از دست دادن تنوع زيستي منحصر به فرد رويشگاه مانگرو در پارك ملّي دريايي نايبند و خشك شدن شتابان تنها گونه‌ي درختي ايران كه در آب زيست مي‌كند، آن هم به بهانه‌ي توسعه‌ي بي‌ضابطه‌ي ميدان نفتي و گازي پارس جنوبي، شاهدي گويا بر اين مدعاست؛ شاهدي كه احداث و توسعه‌ي نيروگاه حرارتي شهيد مفتح همدان به بهاي از دست رفتن يكي از حاصلخيزترين اراضي كشاورزي ايران در دشت قهاوند همدان و ايجاد فروچاله‌هايي حيرت‌انگيز در آن، بر قوامش مي‌افزايد؛ همان گونه كه تراژدي مرگ غمبار دشت سرسبز مسيله (شكارگاه سابق سلطنتي!)، در اثر احداث سد پانزده خرداد، آن هم به بهانه‌ي ظاهراً مقبول تأمين آب آشاميدني مردم قم، درستي آن را مورد تأكيد قرار مي‌دهد (راستي كسي هست كه نداند امروز مردم قم چگونه به آب آشاميدني دسترسي دارند؟!)؛ و همان طور كه احداث سه چاه‌نيمه در سيستان، عملاً مرگ حتمي و خشكي كامل بزرگترين درياچه‌ي آب شيرين جهان و تالاب بين‌المللي هامون را تسريع بخشيد و  منجر به استقرار بيش از 400 هزار نفر جمعيت در سرزميني شد كه توانايي پذيرش ماندگار يك دهم اين مقدار را هم ندارد و حالا مجبوريم بر ميزان مخدر تزريقي در پيكره‌ي رنجور سيستان بيافزاييم و چاه نيمه‌ي چهارم را نيز در ابعادي بزرگتر از سه تاي قبلي برپاسازيم تا تحمل درد براي اين بيمار رو به موت آسان‌تر شود!! و همان شكل كه به بهانه‌ي حصول به شعار دستيابي به خودكفايي كشاورزي؛ اقتدار ملّي! عملاً نرخ فرسايش خاك را در ديمزارهاي متروكه و رهاشده‌ي كردستان به بالاي 100 تن در هكتار افزايش داده و مي‌دهيم!!
    آيا لازم است تا اين سياهه‌ي غمبار را ادامه دهم؟ آيا ضرورت دارد به بلايي كه بر سر بختگان و اروميه‌(2) و ارژن آورديم، اشاره كنم؟ آيا مي‌خواهيد يادتان بياندازم كه چرا تاكستان‌هاي رؤيايي شهريار را از دست داديم و خيز آب در جنوب ورامين، سبب ساز معدوم شدن بخش عمده‌اي از اراضي كشاورزي حاصلخيز ما در حاشيه‌ي جنوب شرق پايتخت شد؟ آيا تمايل داريد سيماي گذشته‌ و بهشت‌گونه‌ي ارسباران را به يادتان بياورم؟! آيا تحمل مي‌كنيد تا برايتان بگويم در عباس‌آباد گرگان چرا زمين‌هاي بسياري از حيز انتفاع خارج شدند و چرا سالهاست كه تنگراه (شرق پارك ملّي گلستان)، به كابوس مهندسان راه‌سازي ما بدل شده است؟ راستي آيا ريزش اشك مجالتان مي‌دهد تا از سرنوشت شوم كارون و اروند‌رود و هورالعظيم برايتان بگويم كه تا سه دهه‌ي پيش چگونه بودند و امروز پس از احداث ده‌ها سد و كارخانه‌ي نيشكر و حفاري‌هاي پي در پي نفتي و گازي ... چگونه هستند؟
    نه! برايتان نمي‌گويم!! مگر ما چقدر طاقت داريم؟ مگر دل ما از سنگ است؟ و مگر اشك‌هاي فاطمه‌ي واعظ جوادي را نمي‌بينيم ...

    فقط همين را مي‌گويم:
    آقاي احمدي‌نژاد ؛ خانم جوادي ؛ آقاي حداد عادل و آيت‌الله شاهرودي گرامي!
خواهشم اين است ... تمنايم اين است كه نگذاريد بيش از اين اندوخته‌ها و مواهب ارزشمند و غيرقابل جايگزين وطن را از دست دهيم؛ باور كنيد هنوز اميد هست ... هنوز مي‌توان در زيبايي‌هاي چشم‌نواز زريوار آرام گرفت، هنوز مي‌شود با دره‌ي عشق سبكبال شد، هنوز امكان دارد كه در بردبلند، جايي را يافت كه آسمان دلمان ابري نباشد، هنوز مي‌توان گله‌هاي بزرگي از آهوي ايراني را در دامنه‌هاي كوه زيباي كله‌گاوي در بيدويه بردسير به تماشا نشست، هنوز در آبشار پوتك مي‌توان نبض پرتوان زاگرس را شنيد و پوم‌تاك پرتوانش را حس كرد، هنوز مي‌شود در تنگ صياد شهركرد، قوچ و ميش‌هاي زيبايي را يافت كه از انسان نمي‌ترسند، هنوز ردپاي يوز و گورخر ايراني در خارتوران حس مي‌شود، هنوز نگهبان بي‌آزار آب در تالاب باهو (گاندو) حضور دارد و هنوز مي‌توان با تماشاي پرواز فلامينگو‌ها، پليكان‌ها و غازها در زادگاه شهيد شاكوه محلي ... در بهشت ميانكاله‌، گذر زمان را از ياد برد و دست آخر آنكه هنوز اين مجال هست تا با تماشاي طلوع زرين خورشيد در دماوند هميشه سپيد‌پوش، بر خود باليد و همراه با اُرس‌هاي شكوهمند و استوار البرز به آسمان‌ها پركشيد.
     لطفاً اين بهانه‌ها را از ما مگيريد و بيش از اين به خراشندگان تن مجروح اين بوم و بر مقدس، اجازه‌ي عرض‌اندام ندهيد ...
     آيا اين تقاضاي بزرگي است؟!
     براي همين است كه نخواهيم گذاشت تا جاده‌ي مخرّب ديگري، قلب البرز را شكافته و آخرين شريان‌هاي حياتش را قطع كند.

      (1) در تأييد اين دريافت، می‌توان به درس‌هاي تلخی که از سرمايه‌گذاری در برخی صنايع از جمله، صنعت پتروشيمی و به بهانه‌ي افزايش توان صادراتی خويش گرفته‌ايم، اشاره کرد. دكتر محمّدرضا رفيعی فنود، عضو هیأت علمی دانشکده‌ي علوم دانشگاه تهران با طرح اين پرسش تأمل‌برانگيز كه «آيا در توسعه‌ي صنعت پتروشيمي کشور، منافع ملّي لحاظ شده است؟!» می‌گويد: « پتروشيمی بندر امام خمينی را ژاپني‌ها در راستای منافع ملّی خويش طراحی کرده بودند. آنها قصد داشتند فرآورده‌هاي مورد نياز خود را توليد کرده و به ژاپن ببرند. به عنوان مثال در حال حاضر در آن واحد، PVC توليد می‌شود. امّا ژاپنی‌ها در آغاز  نمی‌خواستند در آنجا PVC توليد شود،  بلکه می‌خواستند VC توليد کنند (VC منومر PVC است). قرار بود VC که ساخت آن آلودگی و هزينه‌ي زيادی دارد، در ايران توليد شود و سپس به ژاپن حمل شده و در آنجا به PVC تبديل گردد که فرايند راحتی است و آلودگی نيز در برندارد ... در کنار توليد VC، محصولات جانبی کلردار، به ميزان بيست هزار تن در سال توليد می‌شد. پتروشيمی بندر امام احتياج به يک واحد فرعی داشت تا اين بيست هزار تن را که حاوی حلال‌های بسيار گران قيمتي است، تفکيک کند. اين فرآورده‌ها مانند ترکيبات کلرينه‌ي اتان، متان و پروپان، همگی در صنايع ما استفاده می‌شوند. امّا ژاپنی‌ها که منافع ملّی ما برايشان اهميت نداشت، کوره‌ای طراحی کرده بودند که اين بيست هزار تن را بسوزاند و تا 2 سال پيش که ما بازديدی از آنجا داشتيم، اين محصولات را می‌سوزاندند. امّا آيا در ژاپن يا آمريکا چنين کاري صورت می‌گيرد؟... هنوز هم در بخش توليد کلر و سود، از کاتدهای جيوه‌ای استفاده می‌شود که حاصل آن تزريق مقادير قابل توجهی جيوه به خليج فارس است؛ در حالي که در همه جای دنيا استفاده از کاتدهای جيوه‌ای به لحاظ خطرات زيست محيطی منسوخ شده است. اين طراحی نيز توسط ژاپنی‌ها انجام شده که دغدغه‌ي آلودگی محيط‌زيست ايران را نداشته‌اند، بلکه می‌خواستند با ارزان‌ترين راه، وينيل کلرايد (VC) را توليد کرده و به ژاپن حمل کنند. علاوه بر اين، متأسفانه بايد اعنراف کرد: عدم توجه به ملاحظات زيست‌محيطي در پاره‌ای ديگر از طرحهاي صنعتي کشور هم که با همکاري خارجي‌ها اجرا شده است، مشاهده مي‌شود. مثلاً کارخانه‌ي مس سرچشمه، توسط انگليسي‌ها طراحی شده و آمريکايي‌ها آن را اجرا کردند. اين واحد، سالانه 250 هزار تن SO2 در هوای رفسنجان رها می‌کند. نمونه‌ي اين اتفاق قبلاً در می‌سی‌سی‌پی افتاده بود و آمريکايي‌ها از عواقب سؤ آن مطلع بودند. زمين‌های کشاورزي رودخانه‌ي می‌سی‌سی‌پی به دليل وجود کارخانه‌ي توليد مس در آن منطقه تخريب شده بود. در حالي که در همه‌ي دنيا در کنار واحد توليد مس، يک واحد اسيدسازی می‌سازند که از SO2 حاصل، اسيد سولفوريک توليد کنند. فاضلاب مس سرچشمه نيز حاوی يون‌های بسيار سمی است که به تدريج موجب آلودگی آبهای زيرزمينی خواهد شد.»
    (2) حدود 5 سال پيش، مهندس باقرزاده كريمي، كارشناس دفتر تالاب‌هاي سازمان حفاظت محيط‌زيست صراحتاً هشدار داده بود: احداث 6 سد مخزني و 10 سد انحرافي با مجموع 04/1 ميليارد متر مكعب حجم آب ذخيره‌اي، در مسير تمامي رودخانه‌هاي آب شيرين حوزه‌ي آبريز درياچه‌ي اروميه، از مهمترين دلايل كاهش آب و شوري آن است كه قرار است تا سال 1393 به 40 سد افزايش يابد. ارتفاع آب درياچه در حال حاضر 4 متر كاهش يافته است (همشهري، ش 2638، ص 8 ، مورخ 12/11/80).

     پيوست:

     - آب شهروندان تهراني قرباني جاده لا‌ر مي‌شود!

    - انعكاس خبر نامه به رئيس‌جمهور در روزنامه رسالت.

 

به صف مخالفان احداث جاده بلده نور به گرمابدر لواسان بپیوندید.

     پیوست ۲ !

     - فاجعه در «آينده نو»!