انقراض قريبالوقوع دو هزار گونهي زنده ، تحسين آيليف و حسرت ما!
در صفحهي 9 از كتاب وزين، مصوّر و گرانقيمتي كه بيژن فرهنگي با نام «ترنم آب در گذر زمان» و به همت كميتهي ملّي سدهاي بزرگ ايران در سال 1383 منتشر كرده است، جملهاي از قول يك باستانشناس و ایران شناس مشهور فرانسوي به نام پروفسور آيليف (Iliffe) خودنمايي ميكند كه احساسات دوگانهاي را در مخاطب ايراني خويش برميانگيزد؛ احساساتي كه يك سرش غرور است و سرافرازي و اميد و سوي ديگرش، افسوس است و حيرت و بيم ...
آيليف ميگويد: «تا جايي كه تاريخ تاكنون به ما ظاهر شده ، هيچ ملّت شرقي ديگري اين قدر در تركيبدادن تمدّن امروزي و فكر بشر مانند ايرانيان مؤثر نبوده است.»
آدم احساس نويسندهاي نامدار يا دانشجوي نخبهاي را پيدا ميكند كه همهي محافل رسانهاي صحبت از خلاقيت و توانمنديهاي او را در صدر توجه خويش قرار دادهاند، امّا خود بهتر از هر كس ديگري ميداند: روزها و ماههاست كه فقط بر موج اين شهرت آرميده و نهتنها مدتهاست ديگر هيچ حركت نو، يا خلاقيت نويني را ارايه نداده، بلكه حتا مشق روزانهي خويش را نيز به درستي به انجام نرسانده و كيفيت دانايياش در سراشيبي سقوط افتاده است!
شنيدن و خواندن پي در پي اخبار و اطلاعات نااميدكننده و سياهي كه نشان ميدهد ايرانيان از منظر بسياري از شاخصهاي مؤيد توسعهي انساني حتا در بين يكصد كشور نخست جهان نيز جاي ندارند و بر روي زميني زيست ميكنند كه در بين 10 سرزمين ناپايدار جهان – از منظر ملاحظات زيست محيطي - قرار گرفته (همشهری، ش 2989، ص 3)، دليلي بر اين تحليل و دريافت تلخ است ...
آخر چگونه ممكن است وارث سرزميني باشيم كه اينك – به گفتهي عاليترين مسئول محيط طبيعي آن (دلاور نجفي) - بيش از دو هزار گونهي ارزشمند گياهي و جانورياش در آستانهي نيستي كامل قرار گرفته (شمارهي روز شنبه، نهم ديماه 85 روزنامه همشهري) و برپايهي چك ليست قرمز عادل جليلي و زيبا جمزاد (۱) - Red Data Book of Iran - ، تقريباً اغلب نزديك به 8 هزار گونهي گياهي آوندياش را ميتوان به سهولت در سياههي گونههاي در حال تهديد و انقراض قرار داد؟ كشوري كه كيفيت زندگي در مرفهترين نقطهاش (پايتخت) از 166 پايتخت ديگر جهان هم پايينتر است (فصلنامهي سبزينهي شرق، شمارهي هفتم، ص ص 32- 29). امّا روزگاري صاحب مردماني بوده كه بيشترين اثربخشي را در شكلدهي تمدّن امروزي برعهده داشتهاند و سرمنشأ بسياري از ماندگارترين حركتهاي اصيل علمي، ادبي و فرهنگي جهان بودهاند؟!
چگونه كار را بدين بيساماني رساندهايم؟ چگونه است كشوري با اين گستردگي جغرافيايي، تنوّع اقليمي خيرهكننده، ميراثها و اندوختههاي طبيعي ناهمتا، جلوههاي ديداري كمنظير، كارمايههاي فراوانِ تجديدپذير و تجديدناپذير، كهنزادبومها و بناهاي تاريخي يگانه و پيشينهاي غرورآفرين در تأييد هوشمندي ساكنانش، امروزه به جايي رسيده كه مجبور است سالانه چندين درصد از توليد ناخالص ملّي خويش را در تصادفات رانندگي (بيش از 70 تريليون ريال، 30 هزار كشته و سيصد هزار مجروح در سال)، بخشي ديگر را در بلاياي پرشمار – به اصطلاح - طبيعي، سهمي ديگر را در نزاعهاي گيجكنندهي خياباني و مقدار قابل توجه ديگري را در بخش دعاوي پرشمار دادگستري هدر دهد؟ آن هم در حالي كه هدر رفتن چند ساعت از عمر گرانبهاي روزانهاش در ترافيكهاي فلجكنندهي كلانشهرهايش (فقط سه میلیارد ساعت در تهران!) به رسمي عادي و معمول بدل شده است! و باز در حالي كه نميخواهم به اين واقعيت تلخ اشاره كنم كه ميزان خسارت ما از هدفمند نبودن يارانههاي پرداختي به بيش از 40 ميليارد دلار در سال ميرسد!
ميدانيد از چه چيز بيشتر دلم به درد ميآيد؟ از اينكه با وجود چنين بحرانهاي جانكاهي كه در نظام اقتصادي، سياسي و اجتماعي ما وجود دارد؛ با وجود چنين فشارهاي بيسابقهاي كه اصليترين مواهب طبيعي و ميراث ملّي ما را تهديد ميكند و با وجود رواج باورهاي اغلب نادرستي كه منجر به كاهش حساسيت جوانان در احساس مشاركت و اثربخشي ايشان در آيندهي اين بوم و بر شده و ميشود؛ حجم مهمترين مباحث و دلمشغولي صاحبان رأي و قدرت چيز ديگري است و چالشهاي رسانهاي منتج از آنها بيشتر دنبال پيگيري حضور يا عدم حضور فلان مسئول در فلان مجلس است كه در آن نبايد ميبوده است و حالا آبروي نظام رفته است!!
شما ببينيد چه دعواي رسانهاي و چه جنجالهايي را از حضور يا عدم حضور رحيم مشايي در مراسمي در تركيه بايد تحمّل كنيم؛ عاليترين مقامات فرهنگي كشور در دولت و مجلس رودرروي يكديگر ميايستند، تهديد به شكايت ميكنند، دهها تن از نمايندگان مجلس به صورت علني يا نيمهعلني تهديد به بازخواست و استيضاح مينمايند؛ بيشترين كليكهاي اينترنتي حول و حوش همين موضوع اصابت ميكند؛ همان گونه كه پيشتر از اين نيز، نمايش عكسي از سيّد محمّد خاتمي در مراسم شامي رسمي در ايتاليا يا فرانسه یا اسپانیا و حدس زدن در بارهي چرايي رنگ گيلاسهاي موجود در روي ميز و ... دهها مورد نظير آن ميتوانست صفحات متعددي از فضاي روزنامهاي، راديويي و تلويزيوني ما را به اشغال خود درآورد و متأسفانه شاهديم امروز، اغلب همان روزنامهها و جناحهاي به اصطلاح اصلاحطلب نيز بر خلاف شعارهاي خويش بر طبل همين سطحينگري كوبيده و ميكوبند و لابد ميخواهند دق دلي خود را از اطوارها و خالهزنك بازيهاي كيهاني مشابهاي كه در طول سالهاي ماضي تحمل كردهاند، به گونهاي خالي كرده و تلافي كنند.
پس تكليف مردم و نيازهاي اساسي كشور چه ميشود؟ پرسش اصلي اين است كه چرا چنين حساسيتهايي را در مسايلي به مراتب مهمتر از سوي اصحاب رسانه و احزاب و نمايندگان مجلس نميبينيم؟ چرا براي يك كاريكاتور ميتوانيم به راحتي فرمان آتش زدن قيصريه را صادر كنيم، امّا در برابر حركتهايي كه آشكارا به ناپايداري سرزمين عزيزمان منجر ميشود، صدايي از كسي درنميآيد؟ احداث جادهاي در دستور كار قرار ميگيرد كه بر پايهي ستادههاي رسمي پژوهشي ميتواند تا رقم شگفتانگيز يكصد ميليارد دلار به ثروت ملّي كشور در سال آسيب وارد ساخته و تهديدي جدي نهتنها براي تنوّع زيستي البرز مركزي به شمار آيد، بلكه اندوختههاي آبي شهروندان تهراني را نيز با مخاطراتي جدي مواجه سازد، به نحوي كه در اجماعي كم نظير بيش از 150 تن از صاحبنظران و انديشمندان و فعالان عرصهي محيط زيست و منابع طبيعي را به واكنش واميدارد؛ با اين وجود، حتا يك روزنامه در كشور حاضر نميشود تا اين خبر را در صفحهي نخست خويش كار كند و بدتر از همه اينكه بسياري از روزنامهها، مثل اعتماد ملّي حتا اشارهاي هم به اين خبر نميكنند! چرا؟! چرا كسي نسبت به مرگ بختگان، بينظيرترين درياچهي جهان، خشكشدن شتابان درياچهي اروميه، نيستي تالاب بينالمللي هامون (بزرگترين درياچهي آب شيرين جهان)، نابودي گوزن زرد، انجام رزمايش در پاركهاي ملّي و مناطق حفاظت شده (دنا و كوير)، اُفت وحشتناك سطح آب زيرزميني در كرمان و يزد و خراسان و ...، فرونشستهايي زيانبار و كمنظير در حاصلخيزترين اراضي كشاورزي كشور (دشت قهاوند همدان)، هجوم ماسه در بورالان آذربايجان غربي! نابودي بيش از 80 درصد از پوشش گياهي دشت مسيلهي قم، افزايش نرخ فرسايش تا بيش از 100 تن در هكتار در ديمزارهاي رها شدهي استان كردستان، رشد چشمگير رخداد سيلهاي ويرانگر در شمال كشور، نيستي بخشي از ارزشمندترين گونههاي جانوري كشور (يوزپلنگ، گورخر ايراني، گاندو و ...)، متروكهشدن بيش از نيمي از مراكز زيستجمعيتي كشور در طول دو دههي گذشته (همشهري، ش 2342 مورخ 27/11/79، ص 14)، مهاجرت بخش قابل توجهي از صاحبان انديشه و تخصص از كشور و دهها و دهها مورد نظير آن كمترين واكنش ممكن را نشان داده يا نميدهد؟!
آقايان عماد افروغ و سعيد ابوطالب عزيز (رئيس و عضو كميسيون فرهنگي مجلس)!
آيا همانقدر كه در مورد رقصيدن يك زن ترك در برابر معاون رئيسجمهور حساسيت به خرج داده و ميدهيد، در برابر حرمتشكني آشكار وزارت نيرو و وزارت راه در آرامگاه فردوسي و مجموعهي پاسارگاد و نقش رستم، حساسيت به خرج داده و ميدهيد؟! چرا از هجمهي شهرداري گنبد، بر بزرگترين بناي آجري جهان چيزي نميگوييد؟ چرا هنوز مالكان برج جهانماي اصفهان در برابر نقش جهان مقاومت ميكنند؟ اصلاً اين چه رسم اسفباري است كه به خود اجازه ميدهيم به جاي نقد عملكرد مديران و ميزان تبعيت آنان از برنامههاي از پيش اعلام شدهي خويش، به نقد شخصيتي و اندروني آنها بپردازيم؟ مطابق برنامهي پنج سالهي چهارم، قرار بود چند ميليون گردشگر در هرسال به كشور وارد شوند؟ چرا كسي از رحيم مشايي و تيم كارياش نميپرسد: آيا در اين مهم توفيق داشته است؟! چرا از او نميپرسيد: كشوري كه به شهادت ارزيابيهاي بينالمللي ميتواند از نظر جذب گردشگر در بين شش كشور نخست جهان باشد، در بين 75 كشور نخست جهان نيز جاي ندارد؟! و اين يعني فرصتسوزي آشكاري كه به معني از دسترفتن سالانهي دستكم 20 ميليارد دلار از درآمد ارزي كشور است! و در عوض از او ميخواهند تا بگويد: چرا در مجلسي نشسته كه بايد نمينشسته؟!! آيا آن 20 ميليارد دلاري كه به راحتي از دست داده و ميدهيم، نميتوانست مشكل بيكاري را حل كند و بدينترتيب از شتاب بزهكاري، فساد، دعاوي خانوادگي، فحشاء، صدور دختران خويش به شيخنشينهاي اماراتي و افسردگي نزديك به 60 درصد از دانشجويان كنوني كشور بكاهد (آفتاب يزد، ش 262، ص 9)؟! كدام مهمتر است؟
راستي سطحينگري و فرافكني تا كي و كجا؟!
ناراحتم ... خيلي ناراحتم ... و به من و نسل من حق دهيد كه ناراحت باشم! در كشوري زندگي ميكنم كه داراي بيشترين ساعات آفتابي در منطقه است، كارمايههاي بادي و زمينگرمايي و بيوگاز فراواني براي استحصال دارد، صاحب بزرگترين اندوختههاي گازي و نفتي جهان است، تنوع اقليمي خيرهكننده دارد، هر هكتار از خاكش بيش از 5/2 برابر ميانگين جهاني آن ميارزد، از پيشينهاي غرورآفرين و فرهنگ و ادبياتي ممتاز و الگوبخش برخوردار بوده است و ... امّا امروز فقير است و فقر همچنان به كابوسي بزرگ براي سهم قابل توجهي از مردمانش بدل شده و ميشود ... من و ما حق داريم تا به اين فرصتسوزي بيمانند و غمانگيز و اين نابخردي آشكار مديريتي نسبت به چيدمان اولويتهاي راهبردي خويش معترض باشيم؛ حق نداريم؟!
كلام آخر را بهتر است از زبان يكي از مديران ارشد وقت مؤسسهي تحقيقات استراتژيك كشور بشنويم و بخوانيم كه به صراحت اعتراف ميكند (همشهري، ش 2658، ص 2) : «هماكنون رويههاي ما، سيستم مديريت ما، نظام دانشگاهي و متون درسي ما، كتابخانههاي ما، هواپيماهاي ما و بسياري موارد ديگر به شدت كهنه شدهاند. اين يك دليل اساسي دارد: ما با جهان قهريم ... درحالي كه ايراني ذاتاً اخلاقي جهان مدارانه دارد!»
دولتمردان و برنامهريزان ارجمند وطن!
فراموش نبايد كرد كه فرهيختگان جهان، هنگامي ايران را به دليل سياست مستقل خارجي خويش تحسين خواهند كرد كه استقلال را تنها محدود به حوزهي سياسي نبينند؛ كشوري كه در بخش قابل توجهي از نيازهاي راهبردي خويش، در صنايع مونتاژي و تبديلياش، در كشاورزي سنتي و كهنهاش، در نظام كليشهاي و غير خلاق آموزشياش و در بسياري از حوزههاي ديگر، كماكان مقلد، منفعل و وابسته نشان ميدهد، كشوري كه به اعتراف معاون نخست رئيسجمهورش، هنوز بيش از پنج ميليون و چهارصد هزار نفر از شهروندانش درآمدي، تنها با 30 هزار تومان درماه زندگي ميكنند؛ چگونه انتظار دارد تا ديگران را متأثر ساخته و راهبر باشد؟ (2)
(1) Jalili, A. & Z. Jamzad. 1999: Red Data Book of Iran. Tehran. Research Institute of Forests & Rangelands, Pub No.: 1999-215, 748p.
(2) در همين زمينه، محمدجواد لاريجاني، رئيس سابق مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي در گفتگويي بيپرده با همشهري، چنين ميگويد: « اين اشتباه است كه فكر كنيم چون مستقل هستيم، نظر ديگران در بارهي ما مهم نيست. استقلال به معناي فراموشكردن ديگران نيست. از طرفي ديگر، ممكن است از بسياري كشورها، استقلال بيشتري داشته باشيم، ولي توانايي اقتصادي ما خيلي غمانگيز است (همشهري، ش 2676، ص 5 و 23)0»
پيوست:
به نوشتهي هفتهنامهي علمى و معتبر ساينس: «پروژههاى سدسازى در زمرهي بزرگترين تلاشهاى عامدانه از سوى انسان براى تغيير در محيط زيست به شمار ميروند.»
- آخرين تلاش براي نجات تنگهي بلاغي از بيژن جلالي
- ديدگاه معصومه ابتكار در بارهي لار: ارث پدري يا امانت فرزندان ملّت؟
واپسين انعكاسها از نامه به رئيسجمهور در حمايت از البرز
1- روزنامه همبستگي
2- خبرگزاري آفتاب
3- صداي آلمان
4- نشريه هواي تازه
5- سايت ايران- اطلاعات
6- مركز صلح و محيط زيست
7- داروگ
8- اطلاعات نت
9- خبرنامه اميركبير