صدام


     فرجام ماجراي صدام حسين، خون‌آشام سنگدلي كه حتا به نزديك‌ترين كسان خويش نيز رحم نكرد، چه رسد به هم‌وطنان و هم‌كيشان و كشورهاي همسايه‌اش، پايان سزاوارانه‌اي نبود!
     مي‌خواهم بگويم: سناريوي سانتيمانتالي كه غول رسانه‌اي غرب براي واپسين لحظه‌هاي حياتش نوشت، براي او و طرفدارانش در جهان عرب، شايد بهترين پايان ممكن هم بود؛ پاياني كه حتا رهبر كاتوليك‌هاي جهان نيز آن را تراژيك خوانده و برنمي‌تابد، كشور دوست و برادر! ليبي جرأت مي‌كند تا برايش سه روز عزاي عمومي اعلام كرده و از همه دردآورتر آنكه متحدان دوست و عزيز ما در فلسطين!! هم آن را محكوم كرده و برايش اشك مي‌ريزند و سياه مي‌پوشند! آن هم در هنگامه‌ي «قربان»، يكي از بزرگترين اعياد مسلمانان جهان!
     راست آن است كه نمايش متعدد آخرين صحنه‌هاي حيات او و چهره‌ي جدي‌ و بدون تشويشش كه مانند يك مبارز آزادي و دشمن اشغال‌گري!!! به استقبال مرگ مي‌رفت و با بيشترين طنين و صلابت ممكن اشهدالله هم مي‌گفت (تلويزيون الجزيره بارها لحظه‌ي به دارآويختن صدام و اشهد ... گفتن وي را پخش كرد)! آن هم در حالي كه چند ترسوي نقاب‌پوش بزدل و پرهيبت!! آن پيرمرد ۷۰ ساله را احاطه كرده‌اند؛ آخرين و بهترين خدمتي بود كه غرب مي‌توانست به يكي از متحدان سابقش بكند؛ تصاويري كه گمان نبرم از شدت تكرار و بازپخش آن در شبكه‌هاي متعدد تلويزيوني و ماهواره‌اي جهان رقيبي داشته باشد و حتا تعداد دريافت‌كنندگان اينترنتي آن نيز كاملاً بي‌نظير است! آري، صدام را چون يك قرباني! در عيد قربان به مسمانان نشان دادند؛ آنگونه كه مردم پاكستان و كشمير هم در ستايشش به خيابان‌ها ريختند!! چرا؟!   
     براي نگارنده كه بخشي از حيات خويش را در دوران تجاوز خونين آن خون‌آشام ايران‌ستيز به آب و خاكش درك كرده و خدمت سربازي‌اش را هم در همان دوران (66-1364) به پايان رسانده و شاهد پرپرشدن تعدادي از صميمي‌ترين دوستان و همرزمانش در گروه 11 توپخانه و پشتيباني منطقه‌ي 3 نيروي زميني ارتش و نزديك‌ترين بستگانش بوده است؛ مشاهده‌ي چنين اشك‌هايي در مرگ چنين حيوان آدم‌نمايي، حقيقتاً شرم‌آور و غيرقابل تحمل است و به هيچ وجه نمي‌توانم حكايت شنيع قصابي‌هاي او و همپالگي‌هايش را در غرب كشور - كه پدرم، خود از نزديك شاهد آن بوده است – از ياد ببرم.

     فرازناي كلام آنكه
    هر چند عميقاً از گرفتن جان انسان‌ها بيزارم و بر اين باورم كه قتل در برابر قتل، نابخردانه‌ترين پاسخي است كه مي‌توان براي مهار خشونت و ناهنجاري‌هاي جامعه داد – همان گونه كه راهبرد خشونت‌طلبانه‌ي جمهوري‌خواهان پس از يازده سپتامبر 2001 عملاً نشان داد كه با توسل به زور و انتقام‌گيري نمي‌نوان جهان امن‌تري براي زيستن آفريد - ؛ امّا با اين وجود ايمان دارم كه در اين مورد خاص، ايرانيان آزاده و جانباز و خانواده‌ي شهيد فراواني وجود داشتند كه حاضر بودند بدون پوشيدن نقاب و با كمال افتخار به زندگي اين دشمن عقده‌اي و كينه‌اي انسانيت پايان دهند.
    كاش او را زنده نگه مي‌داشتند و اينگونه از سر ضعف و به صورتي مخفيانه – كه نشان از قدرت او و ترس اعدام‌كنندگانش داشت – نمي‌كشتند تا مجبور نباشند سفارتخانه‌هاي خويش را به حالت آماده‌باش درآورده و از شهروندان خود بخواهند از تردد در خاورميانه پرهيز كنند! آن هم به دليل اعدام يكي از منفورترين انسان‌هاي روي زمين! كاش تمهيداتي را تدارك مي‌ديدند تا او بارها از خالق گيتي تقاضاي مرگ كند ...


    راستي اين چه خدمتي بود كه به او كرديم؟! آيا براي صدام به تصوير كشيدن شادي مردم ايران در شهرهايي كه به دستور او ويران شد و يا هلهله‌ي مردمي كه پس از به پاييدن كشيدن مجسمه‌هاي متعددش در شهرهاي عراق به خيابان‌ها ريخته و پايكوبي كردند، دردآورتر و عذاب‌آورتر نبود؟ آيا اگر او را محبوس شده حفظ مي‌كرديم تا شاهد آباداني و پيشرفت و شادماني مردمش و كشورهاي همسايه باشد، در حالي كه همه فراموشش كرده يا مترسكي پوشالي مي‌خواندنش سزاوارانه‌تر نبود؟ آيا بدينگونه او و ديگر ديكتاتورهاي امروز و فرداي جهان در ‌نمي‌يافتند كه چه عاقبت حقيرانه، مضحك و زبوني در انتظار آنان خواهد بود.
     اصلاً اگر مرگ و اعدام براي اين ديكتاتورهاي نسل‌كش مجازات و تنبيه باشد، چرا در طول تاريخ شاهد آن هستيم كه اغلب خون‌آشامان جهان، در آستانه‌ي شكست و اسارت، ترجيح داده‌اند كه خودكشي كنند تا زنده به اسارت روند و محاكمه شوند؟ مگر جز اين است كه براي يك ديكتاتور تشنه‌ي قدرت، بدترين چيز همان است كه دوراني را درك كند كه نه‌تنها صاحب هيچ قدرتي نيست، بلكه دشمنانش به قدرت رسيده باشند و مترسك‌هاي ابلهانه‌ي او را براي ترساندن كودكان در شهرهاي بازي و تونل‌هاي وحشت به نمايش درآورند؟
     صدام رفت ... امّا در خاطره‌ي رنجديده‌ي يك ملّت؛ ملتي كه نزديك به 300 هزار نفر از بهترين فرزندانش را براي مقابله با تجاوز او از دست داد و بيش از نيم ميليون جانباز تقديم كرد؛ جانبازاني كه هنوز بيش از 36 هزار نفر از آنان - كه اغلب آلوده به جراحت سلاح‌هاي شيميايي هستند - در سخت‌ترين شرايط ممكن به زندگي ادامه مي‌دهند، هنوز ردپاي نامردي‌ها و شكنجه‌هاي او پابرجاست و گمان نمي‌برم كه به اين زودي‌ها ژرفاي عميق آن جراحت‌ها قابل زدودن باشد؛ چرا كه حتا مرگش را آنگونه سامان داديم تا ضيافتي غرورآفرين براي او – و طرفداران متعصبش در جهان اسلام - باشد تا التيامي تسكين‌زا براي شمار عظيم بيش از سه ميليون مردم داغدار و مصيبت‌زده از ظلم و جنايت و تجاوز كم‌نظيرش در عراق، ايران و كويت.