شکل‌گيری فضايی هنگامی رخ می‌دهد که يک توسعه به صورت اندام‌واره و خودبخود تحت تأثير عوامل گوناگون، ناآگاهانه و تدريجی بوجود آيد. به عبارت ديگر عوامل بر يکديگر اثر گذاشته و برآيند کنش و واکنش آنها به طور مستقيم و يا غير مستقيم، کالبد فضای زيستی را پديد می‌آورد (مانند آنچه که در اغلب نقاط كشور ملاحظه می‌شود، مثلاً دليل پيدايش تقريباً تمامی آبادي‌هاي مسكوني سيستان، يكجانشيني و استقرارهاي بدون برنامه، سريع و فوري آن دسته از مردمی بوده است كه به دليل فقر منابع و زوال رويشگاه‌هاي طبيعي، چاره‌ای جز استقرار در عرصه‌هاي نزديک به منابع آب هيرمند و هامون نداشته‌اند. به ديگر سخن، الگو و نظام آمايشي كاملاً خطي آبادي‌ها و كانون‌هاي زيست منطقه، معرف شيوه و نظامي از ساما‌ن‌گيري فضايي كاملاً متأثر شده و برخاسته از وضعيت بوم‌شناختی و البته سياسی خاص حاكم بر منطقه است). در مقابل، شكل‌دهي فضاي زيستي زماني حاصل مي‌شود كه مجموعه از طريق دخالت‌های آگاهانه و مبتني بر عوامل مؤثر دروني و بيروني مشتمل بر عناصر تشكيل‌دهنده‌ي فضاهاي فيزيكي و محصول نظام پيچيده‌ي منابع و امكانات اداري مالي و سياسي از يك سو و فضاي زيستي، اجتماعي و ذهني ساكنان از سوي ديگر در يك فرآيند توسعه، حيات و رشد و نمو کند. از اين منظر، شايد بتوان توسعه‌ي پايدار را دخالت انديشه و خرد جمعي در شكل‌دهي و رشد طبيعي فضاهاي زيستي به منظور بهبود آن در ابعاد فيريكي، ‌اجتماعي و نمادين و نيز استفاده‌ي همزمان از منابع و امكانات دانست. به بيانی ديگر، گرانيگاهِ دستيابی به پايداری زيست بر بن‌انديشه‌ي شکل‌دهی خردمندانه و متناسب فضاهای زيستی استوار است. با اين وجود، نبايد از خاطر برد که هرچند، تخصيص مناسب کاربری‌ها بر پايه‌ي توان‌های بوم‌شناختی سرزمين کاملاً مقدور است، امّا از سوی ديگر، بهره‌برداری از اين توانايی‌ها به عنوان رابطه‌ي انسان با طبيعت، رابطه‌ای اجتماعی بوده و تابعی از سياست‌های اقتصادی – اجتماعی است که لزوماً رعايت توانايي‌های بوم‌شناختی نمی‌تواند باشد؛ زيرا هم تحولات جهانی و هم محدوديت‌های منابع طبيعی و توزيع ناهمگنِ آنها در نقاط مختلف جهان، اين ضرورت را می‌نماياند که برای دستيابی به توسعه و عمران، حتا بدون وجود توانايي‌های طبيعی و منابع زيرزمينی بايد راه‌هايي را جست و جو کرد.  
    بنابراين توسعه‌ي پايدار و درخور را بايد: «امكان ايجاد انتظام فضايي بهينه ميان سه عنصر نقطه، لكه و خط كه همان كانون‌هاي جمعيتي، پهنه‌هاي داراي استعداد رشد، توان‌هاي طبيعي بستر، محورهاي ارتباطي و خطوط انتقال کارمايه و البته شبکه‌های آبياری هستند، دانست.» 
     در اين ميان، مطالعه‌ي شكل توسعه‌ي فضايي به بهترين وجه فرآيند توسعه‌اش را معرفي مي‌كند. به گفته‌ي می تايلگارد واتز (Mae Theilgard Watts): «ما می‌توانيم محيط و منظر را بخوانيم، همان گونه که می‌توانيم کتابی را بخوانيم.» به سخنی ديگر، منظرهايی که انسان‌ها در طول تاريخ در آن سکونت داشته‌اند، تاريخچه‌ي فرهنگ بوده و به راحتی مفاهيم و ارزش‌های حاکم بر آن فرهنگ را منتقل می‌کنند (ماتلاک، 1989). در گذشته فضاهاي زيستي به لحاظ موقعيت استقرار و بستر طبيعي از الگوهاي توسعه‌ي كالبدي خاصي نظير توسعه‌ي ستاره‌اي، ‌قطاعي و پنجه‌اي پيروي مي‌كردند كه بعدها به شكل دايره نزديك مي‌شد. امروزه سرعت در قالب استفاده از وسايل حمل و نقل سريع مانند اتومبيل، راه آهن و هواپيما، توسعه‌ي خطي يا دالانی (كريدوري) را در مسير اين قبيل شريان‌هاي ارتباطی تقويت و پديده آورده است. از سوي ديگر ويژگي‌هاي فرهنگي و زمينه‌هاي اقتصادي - اجتماعي در شكل‌گيري فضاهاي كالبدي اثر تعيين‌كننده‌اي بر جا مي‌گذارد، به طوري كه به فضاهاي زيستي، چشم‌اندازي خاص مي‌بخشد. بنابراين، در توسعه‌ي كالبدي مجموعه‌هاي زيستي، لازم است تا با توجه به ويژگي‌هاي هر كدام، برنامه‌ي توسعه‌ي ويژه‌اي تدوين شود.
    به کلامی شفاف‌تر، نمايش ظرفيت‌ها و توان‌های بوم‌شناختی سرزمين (آمايش سرزمين)، همان حلقه‌ي مفقوده‌اي در نظام برنامه‌ريزي و مديريتي كشور است كه حتا اگر نتواند بر بهره‌برداری‌های بی‌رويه‌ي برخی از سياست‌های اقتصادی فايق آيد و به طورکامل آنها را مهار کند، دست‌کم می‌تواند دامنه‌ي آنها را محدود سازد. زيرا از طريق تلفيق عوامل اقتصادی – اجتماعی و توان‌های بوم‌شناختیِ کمينه، مطلوب‌ترين نوع کاربری تحت شرايط مشخص اقتصادی – اجتماعی ِ آن منطقه تعيين می‌شود. دستاورد ارزشمندي كه اگر حصول به آن را جدي مي‌گرفتيم، امروزه شاهد چنين فشار بي‌اماني براي تغيير كاربري سرزمين نبوديم؛ فشاري كه شوربختانه بايد اعتراف كنيم: هر زمان كه عالي‌ترين مقام اجرايي كشور و تيم كاري‌اش در دولت مهرورزي سفر استاني جديدي را مي‌آغازد، بيش از هر زمان ديگري به مهمترين نگراني طرفداران و علاقه‌مندان به طبيعت ارزشمند وطن بدل مي‌شود كه اين بار نوبت كدام زيستگاه ارزشمند است تا به بهانه‌ي احداث فلان جاده يا پالايشگاه و نظاير آن، شاهد مرگ خاموشش باشيم؟! همان گونه كه فرمان احداث پالايشگاه در تالاب ميانكاله يا احداث جاده بين بلده‌ي نور تا گرمابدر لواسان يا علي‌آباد گرگان تا شاهرود يا عسلويه تا فرودگاه و يا ... عملاً به بهاي نابودي تالاب ارزشمندي به نام «ميانكاله»، يا زيستگاه كم‌نظيري چون «پارك ملّي لار»، يا رويشگاه ناهمتايي چون «جنگل ابر» و يا ويراني «خليج استثنايي نايبند و جنگل مانگرو آن» تمام شده يا خواهد ‌شد.

عكس از تارنماي آلماگل


   در صورتي كه اگر آموزه‌هاي بنيادين آمايش سرزمين و اصول ابتدايي ارزيابي زيست‌محيطي را حرمت نهاده و به اجرا نهاده بوديم، چنين فجايعي به بار نمي‌آمد و نه خواهد آمد.
    براي همين است كه بار ديگر از مسئولين برنامه‌ريز كلان كشور مي‌خواهم تا نسبت به اجراي كامل و بدون قيد و شرط طرح سراسري آمايش سرزمين در زيست محيط ايران – كه به درستي به عنوان يكي از اهداف برنامه‌ي پنج ساله چهارم نيز آورده شده است (ملحوظ كردن اصول آمايش و توان طبيعي در تعيين كاربري‌هاي عرصه‌هاي منابع طبيعي و ساماندهي كاربري‌هاي ناسازگار) - كمر همت بسته و بدين‌ترتيب نسل فردا و فرداهاي اين سرزمين مقدس را از برهوت برخورداري از ارثي كه در آن نه ساري مي‌خواند و نه رودي مي‌خرامد و نه طنين هوش‌رباي آبشاري قابل شنيدن خواهد بود، نجات دهند.


     گرفتگاهان
1. شريفی‌پور، رزيتا و مجيد مخدوم. 1383: آمايش سرزمين حوضه‌ي آبخيز کبار – کهک قم (با استفاده از سامانه‌ي اطلاعات جغرافيايي). تهران. مجله‌ي محيط‌شناسی، ش 34، ص‌ص 96-89.
2. عسکری خانقاه، اصغر. 1380: فرهنگ و زيست. تهران. انتشارات دانشگاه تهران، به شماره‌ي 2497، 302 صفحه.
3. ماتلاک، جان ل. 1989: آشنايی با طراحی محيط و منظر – جلد اول (برگردان معاونت آموزش و پژوهش سازمان پارک‌ها و فضای سبز شهر تهران، 1379). تهران. حوزه‌ي معاونت خدمات شهری شهرداری تهران، 340 صفحه.
4. نيشابوري، اصغر. 1374: جغرافياي زيستي. تهران. سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 159 صفحه. 

پيوست:
- بايد به وزير نيرو گفت کسي که به پاسداشت بزرگترين چهره ماندگار ادبيات پارسي نينديشند، چهره ماندگار نيست!
- آخرين اخطار! دکل‌ها را تا فاصله 6 هزار 400 متري عقب برانيد.

مارها مي‌توانند احتمال وقوع زلزله را تشخيص دهند؛ شاهدي ديگر در تأييد اين دو پست!
ابتكار جالب يك نقاش دانماركي! چرا بلندترين قله‌ي غرب اروپا قرمز مي‌شود؟!