يكي از مهمترين دغدغه‌هاي نگارنده در مقام مسئول تدوين برنامه‌هاي راهبردي تحقيقات بيابان، چشم‌انداز 1405؛ روشن‌كردن اين چالش است كه اصولاً انتظار ما و نهايت آرمان و هدف‌مان در بيابان چه بايد باشد يا چه مي‌تواند باشد؟! به سخني ديگر، اگر فرض كنيم كه همه جور امكاناتي را در اختيار داشتيم و از منظر نيروي انساني نيز هيچ محدوديتي در اين حوزه وجود نداشت، افق ديد ما براي 20 سال ديگر در بيابان چه مي‌تواند باشد؟ آيا مي‌توانيم كويرهايي سرسبز را به تصوير كشيم كه آبشارهايي لغزان با طنيني هوش‌ربا از جاي جاي آن در حال ريزش است و به دشواري بتوان تپه‌اي ماسه‌اي را در آن مشاهده كرد؟! آيا رويكرد ما به سرزمين‌هاي كويري و بياباني، بايد رويكردي توليدي باشد و منتهاي تلاش خويش را به كار بنديم تا توان رويشي بيابان‌ها را افزايش دهيم؟ يا بايد به زيست‌بوم بيابان نيز چون هر زيست‌بوم طبيعي ديگر حرمت نهاده و ضمن به رسميت شناختن موجودي‌اش، تلاش كنيم تا مزيت‌هاي نسبي آن را شناسايي كرده و متناسب با توانمندي‌هايش، براي آن برنامه‌ريزي كنيم؟
    

      خوانندگان عزيز «مهار بيابان‌زايي» 

      باور كنيد اين دريافت كم‌اهميتي نيست! در طول همه اين سال‌ها چقدر كوشيده‌ايم تا كمربند سبز به دور كوير احداث كنيم؟! چه اندازه تلاش كرديم تا درياچه‌اي مصنوعي در كوير برپا كرده يا كانالي آنچناني را از درياي خزر تا خليج عزيز پارس امتداد دهيم و نهايت آنكه چندبار كوير را چون «دشنام پست آفرينش» پنداشتيم و با طعنه صدايش كرديم؟!
      به هر حال، اينك حميدرضا عباسي دست به قلم شده و نخستين پاسخ مكتوب را به اين گرايه‌ي نگارنده به نظم درآورده است. او با نگاهي متفاوت به اتوپيا، آن هم در آوردگاه محيط زيست و منابع طبيعي رنجور وطن، اين پرسش را به چالش كشيده است كه اگر در حوزه‌ي برنامه‌ريزي كلان ملّي، آرمان را كوتاه ببينيم و دست‌يافتني خطر بيشتري براي طبيعت ايران‌زمين به جان خريده‌ايم يا برعكس!
     ضمن سپاس از اين دوست عزيز و محقق دلسوز وطن، پيشنهاد مي‌كنم تا پندارينه‌ي او را بخوانيد.