چرا درجهي «آسيبپذيري» در كوهستانها بيشتر است؟
اين نوشتار به بهانهي شتاب گرفتن تاخت و تازهاي انساني بر رشته كوه البرز، آن هم به دليل ظاهراً مقبول «توسعه» شكل گرفته و ميكوشد تا پارهاي از مهمترين ريشههاي ناپايداري، شكنندگي و آسيبپذيري بومسازگان (اكوسيستم) هاي كوهستاني را فاش نمايد؛ نوشتاري كه درصدد انتقال اين زنهار به مسئولين امر است كه: «قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، ميتواند حتا غمناكتر از بودن در سياههي سرزمينهاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي ميتوان براي برونرفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشتناپذير باشند كه گسترههاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند. به سخنی ديگر، اگر باور داريم که وزن مسايل زيستمحيطي در شكلدهي به معادلات جهان امروز، چنان افزايش يافته که به هيچ وجه نمیتوان آن را ناديده گرفت، بايد سنگينی اين وزن را در زيستمحيطِ ايران – از جمله در البرز مركزي - به دليل ويژگيها و موقعيت استثنايي جغرافياي زيستي آن و اثرش بر حیات ۱۳ میلیون از شهروندان استان تهران، بيش از پيش احساس کرد و باور داشت.»
از ديرباز، اثر فشارهاي انساني در كوهستانها به نسبت دشتها، مشهودتر و قابللمستر بودهاست. مناطق كوهستاني در فرآيندهايي كه طي ميكنند، نقش عمدهاي در وضعيت طبيعي و اقتصادي مناطق غيركوهستاني و كمارتفاع برعهده دارند؛ فشار بيش از حد انسان روي بومسازگانهاي كوهستاني (قطع بيرويهي درختان، شخم غيرمجاز شيبها، جادهسازي، معدنكاوي و …)، منجر به از بينرفتن خاك و كاهش توان بومشناختي منطقه شده و بروز رخدادهايي طبيعي، نظير سيل يا بهمن را با ابعادي حجيمتر و در فواصلي كوتاهمدّتتر تسريع ميبخشد؛ رخدادي كه خود، زمينهي تخريب بومسازگانها را به اشكال مختلفي نظير جابجايي و ريزش خاك و سنگ، افزايش قدرت ويرانگري آب و تخريب جادهها و ديگر سازههاي انسانساخت را در سطحي گسترده فراهم ميآورد، به طوري كه وقتي جريانهاي آبي از كوهستانها سرازير شده و به دشتها ميرسند، همه جا را غرقكرده و به اقتصاد محلي خسارات جبرانناپذيري وارد ميكنند. از طرف ديگر، شستهشدن خاكهاي حاصلخيزِ ارتفاعات و انتقال آنها به تالابها ودرياچهها، درجهي آسيبپذيري بومسازگان در برابر پديدهي سيل و تخريب محيط را افزايش ميدهد؛ پديدهاي كه با ايجاد مناطق حفاظتشده، ميتوان اميدوار بود كه تا حدودي مانع از بروز آن شده يا حتا در مواردي به طور كامل مهار شود.
به هرحال، از دسترفتن بستر مناسب رويشي ناشي از شستشوي خاكهاي حاصلخيزِ كوهستاني، امكان رويش را براي بسياري از گونههاي وحشي كه مولد شمارِ قابل توجهي از گونههاي باارزش و مثمر هستند، تضعيفكرده يا براي هميشه از بين ميبرد. بدينترتيب، شاهد اُفت باروري و كارايي مراتع كوهستاني خواهيم بود. عقوبت طبيعي چنين رخدادِ پسروندهاي، تشديد فشار بر مراتع پاييندست و كمارتفاع (از جمله بومسازگانهای دشتی و تالابی) خواهد بود؛ افزون بر آن، در جبران اراضي و دشتهاي از دسترفتهي كوهستاني، زمينهاي شيبدار نيز مورد بهرهبرداري قرار گرفته و جريان خطرناك و غيرقابل برگشت جابجايي يا فرسايش شديد خاك نيز پديد آمده و شتاب ميگيرد. فرآيند فرسايش نيز به سهم خود، نه تنها اراضي مرتفع كه مناطق پست را نيز تحت تأثير قرار ميدهد. اين مسأله علاوه بر افزايش احتمال سيلخيزي، سبب جابجايي محل تمركز دامها به مناطق پاييندستتر شده كه به نوبهي خود، مشكلات بيشتري را بهويژه از نظر مسايل بهداشتي و تأمين زيرساختها و سازههاي زيربنايي بوجود ميآورد. از ديگر علل شكنندگي زيستگاههاي كوهستاني و آسيبپذيري آنها اين است كه چون منشاءِ جريانهاي پايدار و پرآبي هستند و نظام (رژيم) آبشناختي بسيار خوبي براي زمينهاي كشاورزي قسمتهاي پائيندست محسوب ميشوند، لذا استفادهي بيرويه از مراتع و فشار به پوششگياهي اين مناطق برای دستيابي به مقاصد اقتصادي به وسيله انسانها تعادل طبيعي منطقه را برهم زده و منجر به بروز پديدههايي نظير خشكشدن زمينها، كاهش آب رودخانههاي روستاهاي واقع در زير كوهها، كاهش آب چشمهها و تقليل رطوبت هوا ميشود. درنتيجهي خشكي حاصله نيز، موجودات اين مناطق از بينرفته يا كاهش يافته (چرا كه در شرايط نامساعد اقليمي و زيستمحيطي، جمعيتهاي وحوش با سازوكاري خودتنظيمي، توليدمثل خود را بهشدت كاهش ميدهند) و يا مهاجرت ميكنند. برعكس حفاظت از اين مناطق سبب بزرگترشدن جمعيت وحوش ميشود.
بر بنياد آنچه نوشته آمد، به نظر ميرسد، مهمترين عامل تعيينكننده در تداوم استفاده از اراضي حاشيهاي و كوهستاني اطراف منطقهي حفاظتشده، رعايت آن دسته از اصول و ملاحظات بومشناختي است كه بتواند تعادل ناپايدار و شكنندهي اين مناطق را حفظ كند. زيرا ويژگي مهم و ذاتي اين اراضي، به ويژه مناطق كوهستاني، بيثباتي و ناپايداري تعادلِ حاكم بر آنهاست. بنابراين، اگر شيوههاي بهرهبرداري از اين اراضي مناسب انتخاب نشوند، چشماندازها، پوشش گياهي و خاك اراضي در ارتفاعات و دامنههاي پرشيبِ آن، سريعتر از نواحي مساعد، فرسايشيافته و از بين ميرود. از طرف ديگر، درصورت تخريب و فروسايي اراضي يادشده، امكان احياء، ترميم و بازگرداني حاصلخيزي و باروري آنها نيز، بسيار مشكلتر از ساير نقاط بوده و گاه عملاً غيرممكن مينمايد. چنين است كه مهار و توقف استفادهي ناصحيح از اراضي كوهستاني از عمدهترين هدفهاي سازمانهاي غيردولتي ذيربط و برنامههاي جهاني مربوطه، نظير: برنامهي انسان و كرهي مسكون به شمار ميآيد.
در پست آينده با لحاظ اين دانستگي، ميكوشم تا به اين پرسش بپردازم كه چرا طرح «تدوین راهبرد و برنامهي عمل ملّی حفاظت از تنوّع زیستی (NBSAP) یا National Biodiversity Strategy and Action Plan» كه از سال 1377 در ايران كليد خورده بود، عملاً راكد مانده و به وظايف قانونياش، از جمله پاسداري از تنوّع زيستي منحصر به فرد مناطق شكنندهي كوهستاني كشور در البرز و زاگرس، از جمله همين منطقهي حفاظتشدهي البرز مركزي و پارك ملّي لار – كه اينك دستخوش جديدترين هجمه و فشار انساني است - عمل نميكند؟!
پيوست:
تنها دو روز دیگر تا پايان ضربالعجل كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي باقيمانده است! آيا طرح جابجايي دكلهاي برق از حريم آرامگاه فردوسي به سرانجام رسيد؟