ريگ بلند كاشان - شهريور 1385                    

 

رويكرد اصلي بخش تحقيقات بيابان، مانند مؤسسه‌ي مادر خويش، رويكردي بوم‌سازگاني (اكوسيستمي)، البته با محوريت دانش ميان‌رشته‌اي و ملاحظات مبتني بر رويكرد چارچوب منطقي است.

چنين است كه براي درك بهتر دستيابي به اين آموزه شايد سزاوارتر آن باشد، عمده‌ترين رويكردهاي اين حوزه با تأملي بيشتر مورد مداقه قرار گرفته و تشريح شوند ...

 

الف) رويكرد تفكر سامانه‌اي و مديريت راهبردي

به منظور درك روشن و شفاف از اين رويكرد بهتر است ابتدا تعريف ساده‌اي از سامانه (سيستم يا نظام) ارايه شود. سامانه عبارت از مجموعه‌اي است از اجزا كه براي مقاصد كل با يكديگر كار مي‌كنند. رويكرد تفكر سامانه‌اي از عناصر يا پديده‌هاي ساده‌اي شكل گرفته كه گاهي در پيرامون خود شاهد و ناظر بر آن هستيم و آنها عبارتند از:

1-            برنامه‌ريزي و تغيير، مسئوليت اصلي مديريت و راهبري سازمان‌هاست؛

2-            مردم از آنچه كه در ايجادش مشاركت داشته باشند، پشتيباني مي‌كنند؛

3-            مسايلي را كه با سطح انديشه فعلي ايجاد شده‌اند، نمي‌توان با همان سطح انديشه حل كرد.

بدين ترتيب در بازآفريني مدل مديريت استراتژيك يا راهبردي (برنامه‌ريزي و تغيير) سه عنصر اصلي به ظاهر ساده فوق با يكديگر در آميخته شده است و به طور خلاصه مي‌توان گفت:

              1-           وظايف اصلي مديريت و رهبري سازمان‌ها «برنامه‌ريزي و تغيير» است كه براي تحقق اين وظايف به يك ساختار مديريت راهبردي و سامانه‌اي نياز داريم؛

              2-           مردم از آنچه از طريق اقدامات مديريت تخصص و رهبري در ايجادش موثر بوده‌اند، پشتيباني مي‌كنند تا رضايت و تعلق خاطر همه‌ي اشخاص ذينفع را جلب كنند؛

              3-           لازمه‌ي تفكر سامانه‌اي و بهره‌گيري از آن، بازپس‌نگري، تمركز بر محصول يا مشتري‌مداري است.[1]

مهم ترين عوامل ساختاري هر نظام (سامانه) عبارتند از :

              1.           حدود سامانه، كه آن را از دنياي خارج جدا مي‌سازد. مانند پوست بدن، محدوده تحت پوشش خدمات شهري (شهرداري)، محدوده توپوگرافيك و جغرافيايي حوضه‌هاي آبخيز و مرزهاي كشور.

              2.           عوامل سازنده سامانه، كه مي‌توان آنها را نخست يكايك مشخص و سپس گروه‌بندي كرد. مانند: مولكول‌هاي يك سلول، ساكنان يك حوضه‌ي آبخيز، كاركنان يك مؤسسه، نهادها، پول، كالاها و نظاير ‌آنها .

              3.           ذخاير، يعني محل‌هايي كه عوامل خاصي در آنها جمع مي‌آيند. محل‌هايي كه كارمايه، مواد و اطلاعات در آنها ذخيره مي‌شوند. مانند: ذخاير آبي، رسوبات گوناگون، ذخاير دانش‌، حافظه رايانه‌ها، ذخاير كتابخانه‌ها، اندوخته‌هاي گياهي و جانوري خاص، معمولاً يك «مربع» را به عنوان نمادي ازذخاير (و گاهي پايداري يك مجموعه) به كار مي‌برند.

              4.           شبكه ارتباطات كه وسيله تبادل كارمايه، مواد و اطلاعات، ميان عوامل سامانه و ذخاير گوناگون آن است.

كاركرد ساختاري سامانه‌ها، حاصل و نتيجه تركيبي از كارمدارهاي واپس‌كنش، ‌جريان‌ها و ذخاير است. اين سه مفهوم با هم كليتي دارند كه در روش سامانه‌اي داراي اهميت فراوان‌اند و در واقع كليد مهم دانش هاي گوناگون به شمار مي‌آيند.

سامانه باز با محيط و پيرامون خودش در رابطه دايمي است. از آن كارمايه ، مواد و اطلاعاتي را كه براي حفظ و بقاي خود نياز دارد مي‌گيرد و ضايعات كارمايه و مواد مصرف شده را به دنياي پيرامون خود بر مي‌گرداند. اما « آنتروپي » يك سامانه باز ـ به سبب جريان كارمايه كه از آن عبور مي‌كند ، و به رغم فزوني يافتن آنتروپي محيط زيست ـ در حد نسبتاً اندكي باقي مي ماند، و اين امر به آن معني است كه سازمان در وضع سامانه‌هاي باز ظاهراً تغيير نمي‌يابد.

سامانه باز به مخزني شبيه است كه از دو مجراي ورودي و خروجي آن ،‌آب به ميزان يكسان وارد و خارج مي‌شود وسطح آب در آن همواره به يك اندازه مي‌ماند.[2]

امّا سامانه بسته با محيط‌زيست و پيرامونش، كارمايه، مواد و اطلاعات مبادله نمي‌كند و هيچگونه رابطه‌ي فعالي با دنياي خارج ندارد. اين سامانه، كارمايه‌اي را كه در درون ذخيره كرده مصرف مي‌كند و هر اندازه كه در آن واكنش‌ها بيشتر شوند، مقدار آنتروپي هم به نحو غيرقابل برگشت افزوده خواهد شد. هنگامي كه به تعادل‌ ترموديناميكي خللي وارد آيد، ‌آنتروپي هم به بيشينه‌ي خود مي‌رسد و سامانه ديگر قادر به كاركردن نيست. مي‌دانيم كه در ترموديناميك كلاسيك، فقط سامانه‌هاي بسته مورد بررسي قرار مي‌گيرند. سامانه بسته هم فقط زاييده‌ي فكر و قوه تخيل و تجربه فيزيكدانان است كه به كمك آن توانسته‌اند قوانين فيزيكوشيميايي را بيابند.

سامانه پيچيده سامانه‌اي است كه اجزاء و عوامل گوناگون دارد كه هريك از آنها نقش معيني را بازي مي‌كند. اين عوامل بنابر طبقه‌بندي دروني خاصي سازمان يافته‌اند.

 

ب) رويكرد برنامه‌اي

در ارتباط با برنامه‌ريزي و ضرورت‌هاي آن، گفته‌ي زير كه از كتاب كشف هند، نوشته‌ي جواهر لعل نهرو برگرفته شده، سخت شنيدني و عبرت‌آموز است:

«فكر برنامه‌ريزي و جامعه‌ي با برنامه، اكنون با ميزان‌هاي مختلف مورد قبول همه كس است؛ امّا برنامه‌ريزي به خودي خود و ضرورتاً به نتايج نيك منتهي نمي‌شود. همه چيز با هدف‌هاي برنامه و قدرت نظارت‌كننده بر آن و طبعاً حكومتي كه در ماوراي آن است بستگي دارد. بايد ديد كه آيا برنامه هدفش رفاه و ترقي مجموع مردم است و مي‌خواهد امكانات تازه براي همه فراهم سازد و رشد آزادي و توسعه‌ي سازمان‌هاي تعاوني (همياري) در فرآيند كارآفريني را تسريع مي‌بخشد يا نه؟ افزايش توليد اهميت اصلي دارد، امّا به خودي خود ما را پيش نمي‌برد و حتا ممكن است بر مشكلات و مسايل ما بيافزايد. كوشش براي حفظ امتيازات قديمي و منافع مستقر ريشه‌هاي برنامه‌ريزي را قطع مي كند...» [3]

 در سال 1993 تعريف زير در مورد رويكرد برنامه‌اي توسعه توسط تمامي مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد مورد توافق قرار گرفت:

«رويكرد برنامه‌اي، فرآيندي است كه براي تدوين اولويت اهداف توسعه‌ي‌ ملّي و تحقق اهداف مزبور از طريق تدوين برنامه‌هاي ملّي متناسب و اجراي موزون و هماهنگ و مشاركتي به منظور تضمين پايداري، به دولت‌ها ياري مي‌رساند.» معمولاً چنين برنامه‌هاي يكپارچه‌ي ملّي چند بخشي و از لحاظ تأمين منابع اعتباري نيز چندگانه (شركاء متعدد) است. دليل اصلي كه چنين برنامه‌هايي مي‌بايست چندبخشي تهيه شوند از اين ديدگاه نشأت مي‌گيرد كه مدنظر قرار دادن فقط يك هدف يا مسأله‌ي توسعه در آن واحد ارجحيت دارد.[4]

براساس تفسير كلي از رويكرد برنامه‌اي، يك برنامه عبارت است از: «مجموعه موزوني از راهبردها، سياست‌ها، فعاليت‌ها (عملّيات) و سرمايه‌گذاري‌ها به منظور دستيابي به اهداف توسعه زمان‌بندي شده‌ي ملّي.» بنابراين، رويكرد برنامه‌اي به «پيگيري توسعه‌ي ملّي» بر مي‌گردد.

 

ج) رويكرد بوم‌سازگاني

رويكرد بوم‌سازگاني[5]، راهبردي است براي مديريت يكپارچه‌ي‌ سرزمين، منابع خاك و آب و منابع زنده كه حفاظت و بهره‌برداري پايدار را به شكل عادلانه‌اي ترويج مي‌‌كند. اين رويكرد براساس استفاده از روش‌شناسي مناسب علمي كه بر سطوح مختلف نظام‌هاي زيستي استوار باشد، تمركز دارد؛ نظام‌هايي كه خود داراي ساختار، فرآيند، كاركرد و برهم كنش سازواره‌هاي زيستي و محيطي بوده و بر تنوّع فرهنگي به عنوان جزء لاينفك بسياري از زيست‌بوم‌ها تأكيد دارد.

اصول دوازده‌گانه‌ي زير به عنوان اصول پايه‌اي رويكرد بوم‌سازگاني به صورت مكمل و مرتبط با يكديگر مطرح هستند:

 اصل 1: اهداف مديريت سرزمين، ‌آب و منابع زيستي؛ گزينه‌هايي با جوهره‌ي اجتماعي هستند.

اصل 2 : مديريت بايد غيرمتمركز و تا پايين‌ترين سطوح ممكن بسط يابد.

اصل 3 : مديران بوم‌سازگان بايد اثرات بالقوه و بالفعل فعاليت‌هاي خود را بر زيست‌بوم‌هاي مجاور يا ساير زيست‌بوم‌ها در نظر داشته باشند.

اصل 4: با توجه به منافع حاصل از مديريت بوم‌سازگان‌‌ها، عموماً نياز است تا مديريت بوم‌سازگاني با توجه به فضاي حاكم بر جامعه اعمال شود. چنين برنامه‌ي مديريت بوم‌سازگاني بايد:

-                                       آشفتگي‌هاي بازار را كه تأثير منفي برتنوع زيستي دارد كاهش دهد.

-                                       راهكارهاي تشويقي را در راستاي حفاظت و بهره‌برداري پايدار از منابع متنوع زيستي تنظيم كند.

-                                       تا حد ممكن هزينه‌ها و منافع حاصل از مديريت زيست‌بوم را دروني (بومي) كند.

اصل 5 : حفاظت از ساختار بوم‌سازگان و كاركرد آن در راستاي حفظ خدمات بوم‌سازگاني بايد به عنوان يك هدف با اولويت بالا در رويكرد بوم‌سازگاني مدنظر قرار گيرد.

اصل 6 : بوم‌سازگان‌‌ها را بايد در محدوده‌ي كاركرد خود مديريت كرد.

اصل 7: رويكرد بوم‌سازگاني بايد در مقياس‌هاي مناسب فضايي و زماني اعمال شود.

اصل 8: با توجه به مقياس‌هاي زماني متغير و تأخير فاز موجود در فرآيندهاي حاكم بر زيست‌بوم‌ها، مديريت بوم‌سازگاني بايد با اهداف بلند مدت تعريف و تبيين گردد.

اصل 9: مديريت بوم‌سازگاني بايد بپذيرد كه تغييرات غيرقابل اجتناب است.

اصل 10: رويكرد بوم‌سازگاني بايد تعادل مناسبي بين حفاظت و بهره‌برداري از منابع متنوع زيستي ارايه كند.

اصل 11: رويكرد بوم‌سازگاني بايد همه‌ي اطلاعات مرتبط با موضوع شامل اطلاعات علمي، دانش محلي  و بومي، نوآوري‌ها و روش‌هاي نو را مدنظر قرار دهد.

اصل 12: رويكرد بوم‌سازگاني بايد همه‌ي بخش‌هاي مرتبط جامعه و رده‌هاي علمي و كارشناسي را در امر مديريت دخيل سازد.

 

د)  رويكرد برنامه‌ريزي حوضه‌اي

رويكرد حوضه‌اي عبارت است از كاربرد و انطباق مديريت حوضه در برنامه‌ريزي و اجراي پروژه‌هاي توسعه‌ي منابع. بستر اين رويكرد شناخت روابط متعامل بين خاك و آب و بين مناطق بالادست و پايين دست و سپس اقدام يا اجراي عملّيات متناسب در عرصه‌هاي مختلف است.

حوضه‌هاي آبخيز اغلب از توانمندي‌هاي متنوع منابع طبيعي و منابع نيروي انساني برخوردار هستند. اما در عين حال از محدوديت‌هاي ناشي از تضاد منابع در سطوح مختلف تصميم‌سازي رنج مي‌برند. چنين است كه به نظر مي‌رسد الزامي باشد زماني كه برنامه‌ريزي حفاظت و توسعه حوضه‌هاي بزرگ از مطالعات يكپارچه ‌اطلاعات فيزيكي ـ زيستي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي نشات مي‌گيرد، تعلق خاطر بخش وسيع مردم حوضه را همراه داشته باشد.

 

- تفاوت برنامه‌ريزي حوضه‌هاي آبخيز و برنامه‌ريزي منطقه‌اي

برنامه‌ريزي مفهوم پويايي است. به همين دليل تحول و پاسخ ويژه‌اي در روند تاريخي توسعه خود دارد. برنامه‌ريزي پاسخگوي تغيير نيازهاي قابل انتظار كل يك جامعه است. لذا مشكل مي‌توان واژه‌اي براي تشريح برنامه‌ريزي يافت. برنامه‌ريزي را مي‌توان بر پايه‌ي سه سطح زير طبقه‌بندي كرد: سطح ملّي، سطح مياني و سطح محلي.

 برنامه‌‌ريزي حوضه‌هاي آبخيز و منطقه‌اي مابين برنامه‌ريزي‌هاي سطح ملّي و محلي قرار مي‌گيرند. سيماي عمده فرآيندهاي برنامه‌ريزي در همه انواع برنامه‌ريزي مشترك است. رويكرد برنامه‌ريزي حوضه‌هاي آبخيز منطقي و كل‌نگر است. در حقيقت، «منطقه» به عنوان واحد برنامه‌ريزي، ممكن است محدوده‌ي كاركردي داشته يا نداشته باشد. به ديگر سخن، برنامه‌ي منطقه‌اي جامع‌تر از برنامه‌ي آبخيز است، هر چند، به نظر مي‌رسد كمتر از دوّمي در زمينه‌ي تخريب محيط زيست دقت نظر داشته و ريزنگر باشد.

بدين‌ترتيب، بايد اذعان داشت كه برنامه‌ريزي منطقه‌اي و حوضه‌هاي آبخيز، هر يك نقاط قوت و ضعف خود را داشته و هيچ يك از آنها نمي‌تواند جايگزين ديگري شود. آنها به صورت متقابل يكديگر را نفي نمي‌كنند، بلكه برعكس، حتا ممكن است در يك منطقه‌ي معين به صورت مكمل يا رقابتي به اجراء درآيند. برنامه‌ريزان حوضه‌هاي آبخيز بايد به اندازه‌ي كافي دقيق و انعطاف‌پذير باشند تا رويكرد مديريت آبخيز را با طرح‌هاي توسعه‌ي منطقه‌اي روستايي سازگار سازند. برنامه‌ريزان مورد اخير نيز بايد قبول كنند كه در بلند مدّت، اين «حفاظت و اصلاح محيط طبيعي» است كه مي‌تواند «كليد توسعه‌ي پايدار» محسوب شود. چنين است كه بايد به اين الزام متعد باشيم كه برنامه‌ريزي پروژه‌ها بايد جهت‌گيري زيست محيطي داشته باشند.[6]

 

ه)  رويكرد چارچوب منطقي

براي شفاف‌كردنِ اهداف هر پروژه، برنامه يا سياستي، كاربستِ «چارچوب منطقي»[7]  مي‌تواند بسيار مؤثر باشد. بدين نحو كه اين امر در شناسايي پيوندهاي مورد انتظار ـ «منطق برنامه» ـ در زنجيره‌ي نتايج زير كمك خواهد كرد:

 داده‌ها، فرآيندها، ستاده‌ها (مشتمل بر ميزان پوشش و دستيابي به گروه‌هاي مختلف ذينفع)، بروندادها و اثرات. اين فرآيند به شناسايي شاخص‌هاي پيش‌برنده‌ي اجرا در هر مرحله از زنجيره و نيز مخاطراتي كه ممكن است دستيابي به اهداف را مختل كند، مي‌انجامد. چارچوب منطقي همچنين گردونه‌اي براي متعهدكردن شركاء در شفافيت اهداف و طراحي عمليات است. افزون بر آن، در طول اجرا هم، چارچوب منطقي به مثابه ابزاري معتبر براي بازبيني پيشرفت و اقدامات اصلاحي است.

نوشتارهاي فراوان مجامع علمي و بين‌المللي حاكي از ضرورت توجه بيشتر به توسعه‌ي انساني، فقرزدايي، ‌آموزش و تغذيه‌ي صحيح، ايجاد اشتغال و درآمد پايدار و به ويژه بستر‌سازي براي توسعه‌ي آموزش كيفي و ارتقاء دانش، ‌آگاهي و مهارت‌ها از طريق رويكرد برنامه‌ريزي مشاركتي است تا توانمندسازي جوامع به منظور نهادسازي و ايجاد ظرفيت‌هاي سازماني توسعه يكپارچه‌ يا تلفيق توسعه و محيط زيست فراهم شود.

خوشبختانه با توجه به بهبود و توسعه‌ي ارتباطات و فناوري‌هاي نوين مبادله‌ي اطلاعات، اين امكان فراهم شده كه با بهره‌گيري از تجربيات ساير كشورها ـ اعم از پيشرفته يا در حال توسعه ـ براي تعمق و تدقيق ديدگاه‌ها و روش‌ها با بهره‌گيري از شيوه‌هايي علمي و منطقي اقدام كرد. از جمله‌ي اين روش‌ها مي‌توان به همين «رويكرد چارچوب منطقي» اشاره كرد كه براي فراكافت جامعي از روابط و مناسبات بين اجزاء و عوامل درگير در پديده‌ها و تحولات حاصله و نيز فرآيندهاي مختلفي كه پيموده شده، مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد؛ دريافتي كه تحقق آن، در گرو آفرينش يك نظام پايش و ارزشيابي معين و برپايي پايگاه اطلاعاتي پويا، مرتبط و برخاسته از واقعيات عيني است. پايگاهي كه تغيير و تحولات مؤلفه‌هاي محيط‌هاي طبيعي و انساني و نيز تحليل داده‌ها و ارزشيابي روندها و فرآيندها در آن به روشني لحاظ شده و انجام اصلاحات لازم در آن - براساس گزينه‌هاي مختلف ممكن كه در برگيرنده‌ي پايداري جوامع و محيط زيست باشند - امكان‌پذير است.

 



[1] هينز ، استفن جي . رويكرد تفكر سامانه‌اي در برنامه‌ريزي و مديريت استراتژيك ، مترجم دكتر رشيد اصلاني ، سازمان مديريت و برنامه‌ريزي ، مركز مدارك علمي و انتشارات 1383. با اقتباس و اصلاحات جزيي از صفحات 19-15.

[2] با اقتباس از كتاب روش تفكر سامانه‌اي نوشته ژوئل دوروسني و جون بيستون ترجمه دكتر اميرحسين جهانبگلو 1370 صفحات 31-27.

[3] ميردال، گونار. طراحي براي مبارزه با فقر جهاني ، ترجمه قهرمان قدرت نما(بابك قهرمان)، مؤسسه انتشارات اميركبير 1355، صفحه 51.

[4]. The programme Approach – Owership, Partnership, Coordination, UNDP,Evaluation office,1998. P: VII.

[5] در هر بوم‌سازگان يا اكوسيستم بايد بين بستر، پوشش، اقليم و بهره‌برداري تقارني فضايي و منظم وجود داشته باشد؛ به نحوي كه عدم تعادل در هر جزء، به هم ريختگي انتظام فضايي و سير تخريبي بوم‌سازگان را درپي خواهد داشت. هر بوم‌سازگان به مجموعه‌اي از زيرسامانه‌ها، قابل تفكيك هستند؛ زيرسامانه‌هايي كه هم در درون خود داراي وحدت كاركردي بوده و هم با ساير زيرسامانه‌ها داراي وحدت ساختاري هستند.   به طور مثال زيرسامانه‌ي پوشش گياهي، از نظر كاركردي خود يك سامانه‌ي كامل محسوب مي‌شود كه با زيرسامانه‌ي آب‌شناختي كاملاً متفاوت است. ولي رابطه‌ي علي بين پوشش و جريان روان آب سبب وحدت ساختاري اين دو در يك بوم‌سازگان واحد مي‌شود.

 [6] نوشته Kumar.p.upadhyay رييس بخش حفاظت خاك DSCWN به نقل از گزارش دوره آموزش FAO و فنلاند براي آموزش جنگلداري و آبخيزداري براي منطقه آسيا و اقيانوس آرام (19-31may 1985)‌كاتماندو، نپال.

[7] . Logframe.